آیه 5 سوره جن

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۰۴:۰۰ توسط Quran (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَ...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا

مشاهده آیه در سوره


<<4 آیه 5 سوره جن 6>>
سوره : سوره جن (72)
جزء : 29
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و ما چنین می‌پنداشتیم که هرگز هیچ قومی از جنّ و انس بر خدای متعال دروغ و افترا نخواهد گفت.

و اینکه گمان می کردیم، هرگز انس و جن بر خدا دروغ نمی بندند،

و ما پنداشته بوديم كه انس و جن هرگز به خدا دروغ نمى‌بندند.

و ما مى‌پنداشتيم كه آدمى و جن در باره خدا دروغ نمى‌گويند.

و اینکه ما گمان می‌کردیم که انس و جنّ هرگز بر خدا دروغ نمی‌بندند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

We thought that humans and jinn would never utter any falsehood concerning Allah.

And that we thought that men and jinn did not utter a lie against Allah:

And lo! we had supposed that humankind and jinn would not speak a lie concerning Allah -

'But we do think that no man or spirit should say aught that untrue against Allah.

معانی کلمات آیه

«لَن تَقُولَ ... کَذِباً»: این سخن ممکن است اشاره به تقلید کورکورانه‌ای باشد که این گروه از پریان قبلاً از دیگران داشته‌اند و برای خدا انباز و همگون و زن و فرزند قرار می‌داده‌اند.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ أَنَّهُ تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً «3» وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً «4» وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً «5»

واينكه او، پروردگار عظيم متعالى ما، نه همسرى گرفته و نه فرزندى و اينكه سفيهان ما درباره خداوند سخنى ناحق مى‌گفتند. و ما گمان مى‌كرديم كه هرگز جن و انس بر خداوند دروغ نمى‌بندند.

نکته ها

كلمه‌ «جَدُّ» به معناى عظمت است و اگر در مورد پدربزرگ به كار مى‌رود ناشى از بزرگى و عظمتى است كه در خانواده براى او قائل مى‌شوند.

«شطط» به معناى سخن ظالمانه و دور از حق است. و مراد از «سَفِيهُنا» يا گروه بى‌خردان و يا شخص ابليس است كه از جن بود و به خداوند اعتراض كرد و از حق دور شد.

پیام ها

1- اولين گام در رشد، خداشناسى است. يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ- أَنَّهُ تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا ...

جلد 10 - صفحه 246

2- جن نيز مى‌داند كه خداوند همسر و فرزند ندارد. «مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً»

3- همسر و فرزند داشتن دور از شأن يكتايى و بى نيازى خداست. «تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً»

4- سخن ناحق گفتن نشانه سفاهت است. «يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً»

5- جنّ از افكار و عقايد انسان‌ها آگاه است. «وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً «5»

جلد 13 - صفحه 343

وَ أَنَّا ظَنَنَّا: و بدرستى كه ما گمان كرديم، أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُ‌: اينكه هرگز نگويند آدميان و جنيان، عَلَى اللَّهِ كَذِباً: بر خدا دروغى را، لا جرم هر چه سفيه ما مى‌گفت، باور مى‌كرديم. و چون قرآن شنيديم، دانستيم بر خدا دروغ بستند. پس از آن برگشتيم و مؤمن شديم. اين كلام اعتذار است از اتباع ايشان، مر سفيه را در اين قول، به جهت ظن ايشان به آنكه هيچكس نتواند بر خدا دروغ بندد. و آيه دال است بر آنكه جنيان، مقلد بودند. و چون استماع حجت كردند، حق بر ايشان منكشف شد، رجوع كردند از آنچه بر آن بودند. و مشعر است به بطلان تقليد در توحيد، و وجوب اتباع دليل.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً «1» يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً «2» وَ أَنَّهُ تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً «3» وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً «4»

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً «5» وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً «6» وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً «7» وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً «8» وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً «9»

وَ أَنَّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً «10»

ترجمه‌

بگو وحى شد بمن كه گوش دادند گروهى كمتر از ده نفر از جنّ پس گفتند همانا ما شنيديم قرآنى را كه شگفت آور است‌

هدايت ميكند بصلاح و صواب پس ايمان آورديم بآن و شريك قرار نميدهيم براى پروردگارمان كسى را

و بآن كه برتر و بالاتر است مقام عظمت پروردگار ما نگرفت همسرى و نه فرزندى‌

و بدرستيكه ميگفت نادان ما بر خدا سخنى دور از صواب‌

و بدرستيكه ما گمان كرديم كه هرگز نميگويند انس و جن بر خدا دروغى را

و بدرستيكه بودند مردانى از انس پناه ميبردند به مردانى از جن پس افزودند آنها را سر كشى‌

و بدرستيكه آنها گمان كردند همچنانكه گمان كرديد كه هرگز بر نمى‌انگيزد خدا كسى را

و بدرستيكه ما نزديك شديم بآسمان پس يافتيم آنرا كه پر شده از نگهبانانى سخت و تيرهاى آتشى‌

و بدرستيكه ما مى‌نشستيم از آن در نشيمنها براى شنيدن پس هر كه گوش دهد اكنون مييابد براى خود تير آتشين را مترصد سوزاندن‌

و بدرستيكه‌

جلد 5 صفحه 284

ما نميدانيم آيا بدى خواسته شده براى كسانى كه در زمينند يا خواسته است براى آنان پروردگارشان خير و صلاح را.

تفسير

شأن نزول اين سوره شريفه در سوره احقاف ذيل آيه و اذ صرفنا اليك نفرا من الجنّ و آيات بعد گذشت و اجمال آن اين است كه در خارج از مكّه معظمه يك شب كه حضرت ختمى مرتبت مشغول بتلاوت قرآن بود جماعتى از جنّيان كه عدد آنها از ده نفر كمتر بود گوش دادند و ايمان آوردند و رفتند قوم خودشان را دعوت باسلام نمودند و بعدا خدمت پيغمبر خاتم رسيدند و قبول اسلام كردند و شرائع دين را از آنحضرت آموختند و اين سوره نازل شد تا آخر و خداوند قول آنها را حكايت فرمود و بعدا هم خدمت حضرت ميرسيدند و احكام اسلام را از امير المؤمنين عليه السّلام ميآموختند و آنها مؤمن و كافر و ناصب و يهود و نصارى و مجوس دارند و اجسام آنها لطيف و خفيف است و اشكال و صور اصليّه آنها مخالف با صور انسان و ملائكه است و قدرت دارند كه خود را بأشكال مختلفه در آورند و در اجسام نفوذ نمايند و خود را بزرگ و كوچك كنند و خصوصيّات احوال آنها زياد است كه مجال ذكر آن نيست اجمالا آنكه موجوداتى هستند از انظار مخفى و داراى عقل و شعور و ادراك و مكلّف بتكاليفى و پيغمبر خاتم مبعوث بر آنها هم بوده و خداوند به پيغمبر خود ميفرمايد بگو وحى شد از جانب خداوند بمن كه استماع نمودند و گوش دادند قرائت تو را جمعى از طائفه جنّ پس گفتند ما شنيديم قرآنى را كه عجب آور بود چون نه نظم بود و نه نثر و در نهايت فصاحت و بلاغت بود بطوريكه كسى قادر براتيان بمثل آن نيست و از جهات عديده معلوم ميشد كلام خدا است و هدايت ميكند مردم را بحق و صواب و صلاح خودشان پس ايمان آورديم بآن و ديگر براى خداوند يگانه شريك قرار نميدهيم احديرا هرگز و معتقد شديم كه خداوند بلند و رفيع است مقام عظمت و جلال او از شريك چون جدّ بمعناى عظمت و جلال استعمال شده ولى مستفاد از اخبار ائمه اطهار آنستكه جدّ بمعناى بخت است و مناسب با مقام ربوبى نيست و جنّيان از روى نادانى سخنى گفتند و خداوند آنرا نقل فرموده ولى براى خود نپسنديده است و دانستيم كه او همسر و اولاد ندارد

جلد 5 صفحه 285

و نيز معتقد شديم كه كسيكه ميگويد خدا شريك و فرزند دارد از ما اجنّه يا شيطان كه گفته‌اند مراد از سفيه او است بى‌خرد و نادانى است كه سخنى ناحق و ناروا گفته و اينكه تاكنون ما پيروى از آن سفيه مينموديم براى اين بود كه گمان نميكرديم كسى از انس و جنّ افترا بخدا به بندد و تقليد ميكرديم تا وقتى كه يقين پيدا كرديم كه خدا شريك و همسر و اولاد ندارد تا اينجا مسلّما كلام جنّيان است و از اينجا تا دو آيه محتمل است كلام آنها باشد كه با يكديگر صحبت ميداشتند و محتمل است كلام مستقلّى از خدا و در هر حال جزء وحى الهى است كه به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شده و لذا قرائت مشهوره و أنّه بفتح است و قمّى ره از امام باقر عليه السّلام در تفسير آيه بعد نقل نموده كه بعضى از مردم ميرفتند نزد كاهنى كه شيطان باو وحى مينمود و ميگفتند بگو بشيطانت فلانى بتو پناه آورده و بنابر اين مراد آنستكه سابقا بعضى از مردان انسى پناه ميبردند بمردان جنّى پس موجب مزيد نخوت و سركشى جنّيان شد و قمّى ره رهقا را بخسرانا تفسير فرموده و نقل نموده كه جنّيان نازل ميشدند بر جماعتى از مردمان و خبر ميدادند بآنها اخباريرا كه شنيده بودند از آسمان پيش از ولادت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كهانت كاهنان از اين راه بود و بنى آدم مانند شما جنّيان يا جنّيان مانند شما بنى آدم گمان كردند كه خدا ديگر پيغمبرى نميفرستد يا گمان كردند كه احدى از مردگانرا مبعوث نميفرمايد براى حساب و جزاء و هر دو احتمال باطل است چون پيغمبر آخر الزّمان آمده و ميگويد خدا مردم را مبعوث ميفرمايد در روز قيامت باز سخن جنّيان است كه ميگويند ما با آسمان تماس گرفتيم يعنى نزديك بآن شديم پس ديديم اوضاع آسمان ديگر گون شده حرّاس و پاسبانان قوى الهى و تيرهاى آتشين آنجا را پر كرده و كاملا مراقبت مينمايند كه ما وارد نشويم ما سابقا در اطراف آسمان جاى‌هائى خالى از نگهبان براى خودمان تهيّه نموده بوديم كه بنشينيم و مترصّد اخبار سماوى باشيم و آنرا بشنويم و بيائيم بكاهنان خبر دهيم ولى الآن طورى شده كه اگر كسى بخواهد بسخنان ملائكه گوش دهد فورا شهاب ثاقب كه تير آتشين الهى است و مترصّد او ميباشد ميسوزاندش و شرح اين قسمت در سوره حجر و الصّافات گذشت و در

جلد 5 صفحه 286

احتجاج از امام صادق عليه السّلام حديثى در اين باب نقل نموده كه خلاصه‌اش آنستكه شياطين قبل از اين در آسمان راه پيدا ميكردند و بعضى از اخبار سماوى را به استراق سمع اخذ و براى كاهنان نقل مينمودند و گاهى هم از خودشان بر آن اضافه ميكردند و حق و باطل مخلوط ميشد و چون خدا خواست چيزى شبيه بوحى در زمين نباشد از اخبار سماوى تا مردم در شبهه نيفتند و حجّت بر آنها تمام گردد منع فرمود آنرا بنجومى كه رجومند براى شياطين و كهانت منقطع گرديد و نيز جنّيان گويند ما نميدانيم خدا از اين تغيير وضع آسمان چه اراده كرده نسبت باهل زمين ميخواهد روابط زمين را از آسمان قطع كند چون پيغمبر خاتم آمده و مردم ايمان باو نياورده‌اند يا ميخواهد وحى منحصر باو باشد و كلام حق با باطل مخلوط نگردد و مردم بتوسط او مورد رحمت شوند و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه اين تغيير وضع آسمان براى آمدن پيغمبر خاتم شده و نميدانيم مراد خدا از فرستادن او آنستكه مردم را عذاب كند بسبب مخالفت با او يا هدايت و رحمت نمايد آنان را بمتابعت و اطاعت او و اللّه اعلم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ أَنّا ظَنَنّا أَن‌ لَن‌ تَقُول‌َ الإِنس‌ُ وَ الجِن‌ُّ عَلَي‌ اللّه‌ِ كَذِباً «5»

جلد 17 - صفحه 227

و بدرستي‌ ‌که‌ ‌ما همچو گمان‌ ميكرديم‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ مزخرفات‌ ‌که‌ نسبت‌ بخدا ميدادند جن‌ و انس‌ صدق‌ ‌است‌ و باور نميكرديم‌ ‌که‌ دروغ‌ ‌باشد‌ لذا متابعت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ميكرديم‌ و حال‌ ‌که‌ استماع‌ قرآن‌ كرديم‌ فهميديم‌ ‌که‌ تمام‌ ‌آنها‌ باطل‌ و دروغ‌ ‌است‌، ‌از‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ همين‌ نحو ‌که‌ مقاله كفار و مشركين‌ ‌بود‌ ‌که‌ ميگفتند: إِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلي‌ أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلي‌ آثارِهِم‌ مُهتَدُون‌َ زخرف‌ آيه 21، و ميگفتند: إِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلي‌ أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلي‌ آثارِهِم‌ مُقتَدُون‌َ زخرف‌ آيه 22. ‌در‌ طوائف‌ جن‌ ‌هم‌ بوده‌ و حال‌ آنكه‌ ‌در‌ باب‌ اصول‌ عقايد بايد متابعت‌ دليل‌ و برهان‌ قطعي‌ كرد آنهم‌ بحد يقين‌ و ظن‌ كافي‌ نيست‌ ‌که‌ ميفرمايد: وَ ما لَهُم‌ بِذلِك‌َ مِن‌ عِلم‌ٍ إِن‌ هُم‌ إِلّا يَظُنُّون‌َ جاثيه‌ آيه 23.

مسأله: تقليد ‌در‌ فروع‌ دين‌ بدليل‌ قطعي‌ و نصوص‌ اخبار ثابت‌ ‌شده‌ آنهم‌ ‌در‌ ‌غير‌ ضروريات‌ و اجماعيات‌ و قطعيات‌ آنهم‌ مخير ‌بين‌ تقليد و احتياط ‌است‌ آنهم‌ ‌بر‌ ‌غير‌ مجتهد

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 5)- سپس افزودند: «و ما گمان می‌کردیم که انس و جنّ هرگز، بر خدا دروغ نمی‌بندند» (و انا ظننا ان لن تقول الانس و الجن علی الله کذبا).

این سخن ممکن است اشاره به تقلید کورکورانه‌ای باشد که این گروه قبلا از دیگران داشتند، و برای خدا شریک و شبیه و همسر و فرزند قائل بودند می‌گویند:

اگر ما این مسائل را از دیگران بدون دلیل پذیرفتیم به خاطر خوش باوری بود، هرگز خیال نمی‌کردیم که انس و جن به خود جرأت دهند که چنین دروغهای بزرگی به خدا ببندند، ولی اکنون به غلط بودن این تقلید ناروا پی‌بردیم و به این ترتیب به اشتباه خود و انحراف مشرکان جن اعتراف می‌کنیم.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع