آیه 54 سوره زخرف

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۲۳:۳۶ توسط Quran (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمً...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<53 آیه 54 سوره زخرف 55>>
سوره : سوره زخرف (43)
جزء : 25
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

و (به این تبلیغات دروغ و باطل) قومش را ذلیل و زبون داشت تا همه مطیع فرمان وی شدند که آنها مردمی فاسق و نابکار بودند.

پس او قومش را سبک مغز شمرد [و آنان را با وسوسه و اغواگری فریفت و خوارشان کرد] در نتیجه از او اطاعت کردند؛ زیرا آنان مردمی فاسق و نافرمان بودند.

پس قوم خود را سبك‌مغز يافت [و آنان را فريفت‌] و اطاعتش كردند، چرا كه آنها مردمى منحرف بودند.

پس قوم خود را گمراه ساخت تا از او اطاعت كردند، كه مردمى تبهكار بودند.

(فرعون) قوم خود را سبک شمرد، در نتیجه از او اطاعت کردند؛ آنان قومی فاسق بودند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Thus did he mislead his people and they obeyed him. Indeed, they were a transgressing lot.

So he incited his people to levity and they obeyed him: surely they were a transgressing people.

Thus he persuaded his people to make light (of Moses), and they obeyed him. Lo! they were a wanton folk.

Thus did he make fools of his people, and they obeyed him: truly were they a people rebellious (against Allah).

معانی کلمات آیه

«إِسْتَخَفَّ»: سبکسر و فرومایه کرد. کم خرد و بی‌خبر نمود (نگا: روم / ).

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ «54»

پس فرعون قوم خود را سبك شمرد و آنان او را اطاعت كردند زيرا آنان قومى فاسق بودند.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (54)

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ‌: پس سبك عقل يافت به اين مقدمات واهيه و تخيلات فاسده قوم خود را در طاعت خود، يا طلب خفت و ذلت نمود از ايشان در منقاد شدن به او، فَأَطاعُوهُ‌: پس فرمانبردار او شدند و از اطاعت حضرت موسى عليه السلام روى برتافتند. إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ‌: بدرستى كه قبطيان بودند گروهى بيرون رفتگان از دايره عبوديت خدا و فرمانبردارى او بلكه خارج از طريق عقل كه به سبب مال و زخارف دنيا فرعون كافر را بر حضرت موسى ترجيح دادند و پيروى او را اختيار كردند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‌ بِآياتِنا إِلى‌ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ (46) فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآياتِنا إِذا هُمْ مِنْها يَضْحَكُونَ (47) وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلاَّ هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (48) وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ (49) فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ (50)

وَ نادى‌ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلا تُبْصِرُونَ (51) أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ (52) فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ (53) فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (54)

ترجمه‌

و بتحقيق فرستاديم موسى را با آيتهاى خود بسوى فرعون و بزرگان قومش پس گفت همانا من فرستاده پروردگار جهانيانم‌

پس چون آورد نزد آنها آيتهاى ما را آنگاه آنها از آن خنده ميكردند

و نمى‌نمايانديم بآنها هيچ آيتى را مگر كه آن بزرگتر بود از ديگرى و گرفتيم آنها را بعذاب باشد كه آنان بازگشت كنند

و گفتند اى مرد دانا بخوان براى ما پروردگارت را بآنچه عهد كرده است با تو همانا ما هدايت يافتگانيم‌

پس چون برطرف ساختيم از آنها عذاب را آنگاه آنها پيمان ميشكستند

و ندا كرد فرعون در قومش گفت اى قوم من آيا نيست براى من پادشاهى مصر و اين نهرها روان است از زير قصرهاى من آيا نمى‌بينيد

بلى من بهترم از اين كسى كه او خوار است و نزديك نيست كه بيان تواند كرد

پس چرا افكنده نشد بر او دستوانه‌هاى زرّين يا نيامدند با او فرشتگان پياپى‌

پس سبك كرد عقول قوم خود را پس اطاعت نمودند او را همانا آنها بودند گروهى متمرّدان.

تفسير

خداوند متعال براى تذكّر بندگان بحسن عاقبت اهل ايمان و سوء خاتمت اهل عصيان و تسليت خاطر پيغمبر خود از آزار كفّار و گفتار ناهنجار باز قصّه حضرت موسى را عنوان فرموده ميفرمايد ما او را با معجزاتى نزد فرعون و اكابر مملكت مصر فرستاديم و بعد از ادّعاء نبوّت و ارائه معجزات از قبيل عصا و يد بيضا كه مكرّر ذكر شده آنها در بدو امر خنديدند و تصوّر نمودند شعبده و سحر است و ما پى در پى معجزاتى از قبيل طوفان و جراد و قمّل و ضفادع و دم و طمس كه در سوره اعراف و يونس ذكر شد بآنها ارائه داديم كه هر يك از ديگرى بزرگتر بود چون هر يك در منتهاى وضوح و دلالت بر نبوّت موسى عليه السّلام بود چنانچه در مقام‌

جلد 4 صفحه 608

مدح جمعى ميگويند كه هر يك از ديگرى بهترند يا هر لاحقى از سابق خود بزرگتر بود باعتبار آنكه بيشتر نبوّت آنحضرت را اثبات مينمود و در عين حال همه اين آيات عذابهاى گوناگونى بود كه ما آنها را معذّب مينموديم به آن عذاب براى آنكه برگردند از راه باطل براه حقّ و اقرار نمايند بتوحيد خدا و نبوّت پيغمبرشان و بعد از اين عذابها يا عذابى كه فوق اينها بود كه از آن در سوره اعراف به رجز تعبير شده با كمال بى‌ادبى و جسارت گفتند اى ساحر ولى ظاهرا آنها اين كلمه را بما هر در فنون و دانشمند اطلاق ميكردند لذا قمّى ره و جمعى از مفسّرين آنرا بعالم تفسير نموده‌اند و در اين موقع مقصودشان اهانت نبوده و در هر حال استدعا نمودند از حضرت موسى كه از خداوند بخواهد بر حسب عهدى كه با خدا دارد كه اگر آنها ايمان بياورند مشمول رحمت شوند و عذاب را بردارد و قول دادند كه از اطاعت آنحضرت بيرون نروند و موحّد شوند و حضرت دعا فرمود و اجابت شد ولى آنها نقض عهد نموده بكفر خود باقى ماندند ولى فرعون ديد غالبا دلها متوجّه بحضرت موسى شده و نزديك است بتواند در مقابل او قيام نمايد اعيان مملكت مصر را جمع آورى نموده و شروع بسخنرانى و ياوه سرائى كرد كه آيا فرمانفرمائى و سلطنت مصر در خاندان من نبوده و فعلا از آن من نيست و اين نهرهاى منشعب از رود نيل در اطراف و جوانب قصر و عمارات من گردش نميكند آيا نمى‌بينيد و نميدانيد يا ميدانيد كه من پادشاه شما باشم بهتر است از اين شخص كه فقير و حقير است و استعداد فرمانفرمائى ندارد و نميتواند درست سخن بگويد و مقصودش اشاره بلكنت زبان آنحضرت بود كه سابقه داشت و بدعا رفع شده بود و بعضى گفته‌اند باز قدرى از سنگينى آن باقى مانده بود و گفت اگر او پيغمبر باشد چرا خداوند مانند پادشاهان براى او باز و بند يا دستبند طلا تهيّه ننموده يا چرا افواج ملائكه پى در پى بكمك او نميآيند خلاصه آنكه بقدرى از اين چرندها گفت كه عقول قوم را سبك نمود يا ابدان آنها را كه قيام نمودند باطاعت او چون آنها هم مانند فرعون اهل فسق و فجور بودند و الّا معلوم است كه نبوّت شخص بمعجزه ثابت ميشود و ملازم با ملك و سلطنت و مال و ثروت نيست و بازوبند يا دست‌بند طلا لازم ندارد و لازم نيست ملائكه علنا بكمك او بيايند بلكه انسب آنستكه‌

جلد 4 صفحه 609

پيغمبر در حالى باشد كه كسى به اجبار و طمع مال و جاه گرد او نگردد تا ايمان ايشان بخلوص نزديك و از اغراض دنيوى دور باشد و در نهج البلاغه در ضمن قصّه ورود حضرت موسى و هارون بر فرعون با عصا و لباس پشمينه و سرزنش آنملعون آن دو را بفقر و ذلّت اشاره باين نكته شده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَاستَخَف‌َّ قَومَه‌ُ فَأَطاعُوه‌ُ إِنَّهُم‌ كانُوا قَوماً فاسِقِين‌َ (54)

‌پس‌ سبك‌ و كوچك‌ كرد عقل‌ قوم‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌پس‌ ‌او‌ ‌را‌ اطاعت‌ كردند محققا ‌آنها‌ بودند قوم‌ فاسق‌ و فاجر.

فَاستَخَف‌َّ قَومَه‌ُ استخفاف‌ مقابل‌ احترام‌ ‌است‌ و ‌از‌ لوازم‌ استكبار ‌است‌ و استخفاف‌ مؤمن‌ ‌در‌ شريعت‌ اسلام‌ حرام‌ ‌است‌ و ‌لو‌ فقير و مسكين‌ ‌باشد‌ چه‌ رسد ‌به‌ استخفاف‌ انبياء و اولياء چنانچه‌ استكبار ‌بر‌ مؤمن‌ ‌هم‌ حرام‌ ‌است‌ لكن‌ قوم‌ فرعون‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ مي‌پرستيدند البته‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ جنب‌ ‌او‌ كوچك‌ و خفيف‌ مي‌دانستند و اطاعت‌ ‌او‌ ‌را‌ واجب‌ و لازم‌ مي‌دانستند.

فَأَطاعُوه‌ُ ‌پس‌ اطاعت‌ كردند ‌او‌ ‌را‌ و ايمان‌ بموسي‌ نياوردند بلكه‌ ‌در‌ مقام‌

جلد 16 - صفحه 43

قتل‌ موسي‌ و مؤمنين‌ ‌به‌ ‌او‌ برآمدند و فرعون‌ فرستاد ‌از‌ تمام‌ شهرستان‌هايي‌ ‌که‌ ‌در‌ قلمرو ‌او‌ ‌بود‌ جمعيت‌ انبوهي‌ جمع‌ شدند ‌که‌ موسي‌ و قومش‌ ‌را‌ هلاك‌ كنند و موسي‌ مأمور شد قوم‌ ‌خود‌ ‌را‌ بردارد و ‌از‌ مصر خارج‌ كند ‌که‌ خداوند مي‌فرمايد فَأَرسَل‌َ فِرعَون‌ُ فِي‌ المَدائِن‌ِ حاشِرِين‌َ إِن‌َّ هؤُلاءِ لَشِرذِمَةٌ قَلِيلُون‌َ وَ إِنَّهُم‌ لَنا لَغائِظُون‌َ وَ إِنّا لَجَمِيع‌ٌ حاذِرُون‌َ‌-‌ شعراء ‌آيه‌ 53 ‌الي‌ 56‌-‌.

إِنَّهُم‌ كانُوا قَوماً فاسِقِين‌َ چه‌ فسقي‌ بالاتر ‌از‌ شرك‌ باللّه‌ و تكذيب‌ ‌رسول‌ اللّه‌ و اراده قتل‌ ‌او‌ و اتباعش‌ هست‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 54)- در این آیه قرآن به نکته لطیفی اشاره می‌کند، و آن این که: فرعون از واقعیت امر چندان غافل نبود، و به بی‌اعتباری این ارزشها کم و بیش توجه داشت، ولی «او قوم خود را (تحمیق کرد، و عقول آنها را) سبک شمرد در نتیجه از وی اطاعت کردند»! (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ).

اصولا راه و رسم همه حکومتهای جبار و فاسد این است که برای ادامه خود کامگی باید مردم را در سطح پائینی از فکر و اندیشه نگهدارند، و با انواع وسائل آنها را تحمیق کنند.

چرا که بیدار شدن ملتها و آگاهی و رشد فکری ملتها بزرگترین دشمن حکومتهای خودکامه و شیطانی است که با تمام قوا با آن مبارزه می‌کنند! جالب این که آیه فوق را با این جمله تکمیل و پایان می‌دهد «آنها قومی فاسق

ج4، ص376

بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).

اشاره به این که این قوم گمراه اگر فاسق و خارج از اطاعت فرمان خدا و حکم عقل نبودند تسلیم چنین تبلیغات و ترهاتی نمی‌شدند.

آری! آنها فاسقانی بودند که از فاسقی تبعیت می‌کردند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع