آیه 28 سوره طه

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۱۳:۳۲ توسط Quran (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|يَفْقَهُوا قَوْلِي|سوره=20|آیه =28}} {{مشخصات آیه |شماره آیه = 28 |شما...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

يَفْقَهُوا قَوْلِي

مشاهده آیه در سوره


<<27 آیه 28 سوره طه 29>>
سوره : سوره طه (20)
جزء : 16
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

تا مردم سخنم را نیکو فهم کنند.

[تا] سخنم را بفهمند،

[تا] سخنم را بفهمند،

تا گفتار مرا بفهمند.

تا سخنان مرا بفهمند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

[so that] they may understand my speech.

(That) they may understand my word;

That they may understand my saying.

"So they may understand what I say:

معانی کلمات آیه

«یَفْقَهُوا»: تا بفهمند. فعل مضارع مجزوم است، چرا که جواب طلب است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي «27» يَفْقَهُوا قَوْلِي «28»

و گره از زبانم باز نما. تا (آنها) سخنان مرا (خوب) بفهمند.

نکته ها

همين كه حضرت موسى عليه السلام به رسالت الهى مأمور گرديد، چهار خواسته را از خداوند طلب نمود:

1- سعه‌ى صدر. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» 2- شرايط آماده. «وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي»

3- بيان روان. «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي» 4- داشتن وزير. «وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً»

جلد 5 - صفحه 335

چون حضرت موسى عليه السلام به مسائل متعدّد عبادى، سياسى، انقلابى، اجتماعى، اخلاقى، فردى و جمعى مأمور شده بود و طبعاً پرداختن و توجّه لازم به هر كدام، انسان را از ساير امور غافل مى‌سازد، لذا سعه‌صدر در رسيدن به همه‌ى اين موارد كاملًا ضرورت دارد. «1»

سعه‌ى صدر، هم براى خود انسان لازم است، هم براى انجام مسئوليّت وكلمه‌ «لِي» رمز آن است كه دريافت وحى، نياز به ظرفيت بزرگ دارد. چنانكه در سوره انشراح در مورد پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ‌ ... إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ويژگى هاى قلب مؤمن و كافر

قلب مؤمن و كافر هريك جايگاه امرى است، از جمله:

قلب مؤمن قلب كافر

1- حيات. «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ» «2» 1- مرض. «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» «3»

2- شفا. «وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ» «4» 2- قساوت. «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً» «5»

3- طهارت. «امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» «6» 3- عدم پذيرش. «أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» «7»

4- سعه صدر. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» «8» 4- مُهرخوردن. «طَبَعَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ» «9»*

5- هدايت. «مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ» «10» 5- احاطه ظلمت. «رانَ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ» «11»

6- ايمان. «كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ» «12» 6- حجاب. «جَعَلْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً» «13»

7- سكينه. «السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» «14» 7- قفل شدن. «أَمْ عَلى‌ قُلُوبٍ أَقْفالُها» «15»

8- الفت. «وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ» «16» 8- سختى. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ» «17»

9- اطمينان قلبى. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ‌ 9- برگشت و نفهمى. «صَرَفَ اللَّهُ‌ القلوب» «18» قُلُوبَهُمْ» «19»

«1». تفسير كبير فخررازى.

«2». انعام، 122.

«3». بقره، 10.

«4». توبه، 14.

«5». مائده، 13.

«6». حجرات، 3.

«7». صف، 5.

«8». طه، 25.

«9». نحل، 108.

«10». تغابن، 11.

«11». مطففين، 14.

«12». مجادله، 22.

«13». كهف، 57.

«14». فتح، 4.

«15». محمّد، 24.

«16». انفال، 63.

«17». بقره، 7.

«18». رعد، 28.

«19». توبه، 127.

جلد 5 - صفحه 336

پیام ها

1- سعه‌ى صدر اوّلين شرط موفقيّت در هر كارى است. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»

2- به جاى ترس و فرار از مسئوليّت، امكانات و مقدّمات و ابزار آن را از خداوند بخواهيم. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» 3- دعا قبل از هر كارى، رمز توكّل ومايه‌ى دفع خطرات و آفات راه است، هر چند دعا خود نيز عبادت واعلام نياز به شمار مى‌رود. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»

4- ارشاد و تربيت مردم و مبارزه با طاغوت‌ها، بستگى تام به صبر و حوصله‌ى مربى و مجاهد دارد. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»

5- رسالت، با تندى و خشونت سازگار نيست. كار بزرگ، روح بزرگ مى‌خواهد.

«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» (موسى عليه السلام در يك درگيرى، يك نفر را با مشت كشته بود، از اين روى از خداوند طلب شرح صدر كرد.)

6- دعاى انبيا در قرآن، با اسم‌ «رَبِّ» است. «رَبِّ»

7- دريافت الطاف الهى، روح وسينه‌اى گشاده لازم دارد. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»

8- با سعه‌ى صدر كارها آسان مى‌شود. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي»

9- ساده‌گويى و بيان روان، كمال است. «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي»

10- در هدايت و بسيج كردن مردم وروحيه دادن به نيروها و ارعاب و تضعيف روحيه‌ى طاغوت، زبان گويا بسيار مهم است. «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي»

11- اصل، فهميدن مردم است، نه اصطلاحات زيبا. «يَفْقَهُوا قَوْلِي» شرط موفقيت در تبليغ آن است كه مردم حرف مبلغ را خوب بفهمند.

13- در تبليغ بايد از هر وسيله‌اى كه شناخت مردم را عميق‌تر مى‌كند استفاده كرد.

«يَفْقَهُوا قَوْلِي»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



يَفْقَهُوا قَوْلِي «28»

يَفْقَهُوا قَوْلِي‌: تا بفهمند سخن مرا، چه تبليغ از شخص بليغ، احسن و اتم، و تأثير آن در نفوس اكمل و اقوى باشد.

جمهور مفسرين گفته‌اند: اين عقده لسان موسى عليه السلام از اصل خلقت نبود، بلكه در زمان صباوت او را عارض شد؛ چنانچه رازى و نيشابورى و سيوطى و بيضاوى و زمخشرى و غيره گفته‌اند: سبب آن بود كه روزى فرعون، موسى عليه السلام را در طفوليت در كنار خود داشت. در آن هنگام فرعون به حاضرين مجلس گفت: (انا ربّكم الاعلى) «1». موسى عليه السلام دست خود را دراز نمود به ريش مرصع او، و چند دانه موى بركند. فرعون در خشم شد و گفت: اين همان دشمن است كه منجمان خبر داده‌اند، پس به كشتن او امر نمود. آسيه خاتون عذر خواست كه اين كودك جواهر درخشان را به ريش تو ديده متوجه شد، اگر جمره آتش و ياقوت بيند دست به آتش خواهد رسانيد نه ياقوت به جهت زيادتى لمعان آن. پس طشتى آتش و ظرفى پر از ياقوت، نزد موسى حاضر نمودند، موسى خواست دست به جواهر دراز كند، جبرئيل دست او را به طرف آتش برد، از آن جمره برداشته و به دهن نهاد دست و زبان او بسوخت و عقده‌اى از آن سوختگى بر زبان موسى باقيماند؛ لذا درخواست نمود تا آن برطرف شود، حق تعالى لكنت را از زبان او برداشت‌ «2».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى‌ «17» قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‌ غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى‌ «18» قالَ أَلْقِها يا مُوسى‌ «19» فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى‌ «20» قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى‌ «21»

وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى‌ جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى‌ «22» لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى‌ «23» اذْهَبْ إِلى‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‌ «24» قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي «25» وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي «26»

وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي «27» يَفْقَهُوا قَوْلِي «28» وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي «29» هارُونَ أَخِي (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (31)

وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (32) كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً (33) وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً (34) إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً (35) قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى‌ (36)

ترجمه‌

- و چيست اينكه در دست راست تو است اى موسى‌

گفت آن عصاى من است تكيه ميكنم بر آن و فرو ميريزم برگ درخت را به آن براى گوسفندم و مرا در آن حوائج ديگرى است‌

گفت بيندازش اى موسى‌

پس انداخت آنرا پس آنگاه آن مارى بود كه ميشتافت‌

گفت بگير آنرا و نترس زود باشد كه برگردانيم آنرا بحال اوّلش‌

و متّصل كن دستت را بزير بازويت بيرون ميآيد سفيد نورانى بدون عيب كه معجزه ديگرى است‌

تا بنمايانيم بتو از معجزات ما كه بزرگ است‌

برو بسوى فرعون همانا او طغيان نموده‌

گفت پروردگار من گشاده گردان براى من سينه‌ام را

و آسان كن براى من كارم را

و بگشاى گره را از زبان من‌

كه بفهمند گفتار مرا

و قرار ده براى من معاونى از كسانم‌

هارون برادرم را

قوى ساز باو پشتم را

و شريك كن او را در كار من‌

تا تسبيح گوئيم تو را بسيار

و ياد كنيم تو را بسيار

همانا تو باشى باحوال ما بينا

گفت بتحقيق داده شدى خواسته‌ات را اى موسى.

تفسير

- خداوند پس از بيان اصول شرائع حقّه در آيات سابقه كه آشنا نمودن خلق است بتوحيد و معاد و ياد خدا در تمام احوال براى حضرت موسى خواست معجزه او را باو ارائه دهد لذا سؤال فرمود كه چيست اينكه در دست تو است و او چون مشتاق بمكالمه با محبوب حقيقى بود و احتمال ميداد مقصود بيان‌

جلد 3 صفحه 503

فوائد و آثار باشد بمجرد ذكر اسم اكتفا ننمود و عرضه داشت آن عصاى من است تكيه ميكنم بآن در وقت راه رفتن و خسته شدن يا ايستادن بر سر گله گوسفند و ميريزم برگ درختان سبز را بر سر گوسفندانم با آن و حوائج ديگرى هم از من بوسيله آن رفع ميشود مانند آنكه بدوش ميگذارم و خرجينم را بآن مى‌آويزم و اگر بخواهم از چاهى آب بيرون آورم و ريسمان كوتاه باشد بآن متصل ميكنم و اگر درنده‌ئى بخواهد بگوسفندانم حمله كند با آن دفاع ميكنم و از اين قبيل فوائد بسيار دارد خداوند فرمود بينداز آنرا و آنحضرت اطاعت نمود و انداخت ناگاه مار قوى هيكلى شد كه بسرعت حركت ميكرد لذا ترسيد و فرار كرد خدا فرمود بگير آنرا و نترس بزودى بر ميگردانيم آنرا بصورت و سيرت اوّليه خودش و موسى عليه السّلام اطاعت نمود و بحال اوّل برگشت گفته‌اند آن عصا بقدر قامت آنحضرت بود و از شعيب عليه السّلام باو رسيده بود بعد خداوند فرمود دستت را ببر زير بغلت و چون بيرون آورى سفيد نورانى شود بدون عيب پيسى كه مرض بدى است و اين معجزه ديگرى خواهد بود براى تو در مجمع فرموده مراد از غير سوء غير برص است بقول جميع و در طب الائمه از امام باقر عليه السّلام اينمعنى را نقل نموده و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد بدون علّت است و آنكه حضرت موسى گندم گون شديدى بود و چون دستش را از زير بغلش در آورد دنيا برايش روشن شد و گفته‌اند چون بار ديگر دستش را زير بغلش ميبرد بحال اوّل بر ميگشت و ارائه اين قبيل معجزات بآنحضرت در بدو امر بعثت براى آن بود كه بعضى از آيات بزرگ قدرت و عظمت الهى را مشاهده نمايد و از فرعون و فرعونيان نترسد و در امر دعوت قوى دل و مستظهر بالطاف الهيّه گردد لذا بعدا فرمود با اين دو معجزه برو بجانب فرعون كه او از حدّ خود تجاوز نموده و سركشى و تمرّد و طغيان كرده موسى عليه السّلام عرضه داشت حال كه چنين مأموريت بزرگى بمن عطا فرمودى پروردگارا وسعت صدر و گشايش قلب و سرعت فهم و سهولت امر بمن عنايت فرما تا بتوانم با مشكلات و ناملائماتى كه در اين مقصد مواجه ميشوم سازگار شوم و حلّ و هموار نمايم و در شدائد صبور و بردبار باشم و گره از زبان من بگشاى تا بسهولت بتوانم با فرعون و فرعونيان سخن بگويم و آنها سخن مرا بفهمند و بپذيرند و قمّى ره از امام‌

جلد 3 صفحه 504

صادق عليه السّلام نقل نموده كه موسى عليه السّلام اوقاتيكه در تحت تربيت فرعون بود يكروز عطسه كرد و گفت الحمد للّه رب العالمين فرعون بدش آمد و لطمه‌اى بصورت آنحضرت زد و گفت اين چه حرفى بود زدى موسى عليه السّلام از جا جست و ريش فرعون را كه دراز بود گرفت و كند و فرعون خيلى دردش آمد و عزم قتل او را نمود پس زنش گفت اين پسر كوچك نميداند چه ميگويد فرعون گفت خير ميداند زنش گفت يك مقدار خرما و قدرى آتش در مقابل خود بگذار اگر آن دو را از يكديگر تميز داد حقّ با شما است فرعون بهمان دستور عمل كرد و بموسى گفت بخور موسى دستش بطرف خرما دراز شد پس جبرئيل دستش را برگرداند بطرف آتش و آنرا در دهان گذارد و زبانش سوخت و فرياد زد و گريه كرد پس آسيه بفرعون گفت نگفتم اين عقل ندارد پس فرعون عفو كرد او را و گفته‌اند لكنت يا كندى زبانش در اثر آن سوختن بود و نيز آنحضرت از خداوند خواست كه هارون برادرش را معاون و وزير و كمك او قرار دهد كه موجب قوّت پشت او باشد و شريك در امر رسالت او گردد تا بيشتر راغب بكمك او شود و گفته‌اند هارون سه سال بزرگتر از حضرت موسى عليه السّلام بود و هيكلش درشت‌تر و رنگش سفيدتر و زبانش گوياتر بود و سه سال زودتر از آنحضرت از دنيا رحلت نمود و در خاتمه حوائج خود عرضه داشت كه هارون در تسبيح و تقديس و دعا و ثناى توهم با من كمك و معاونت خواهد نمود ولى باز اختيار در قبول اين ملتمسات با تو است چون تو از حال ما كاملا آگاهى و بهتر ميدانى كه من محتاج بكمك هستم و هارون كفايت اين مهمّ را مينمايد و خداوند فرمود حوائج تو بر آورده شد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ رَب‌ِّ اشرَح‌ لِي‌ صَدرِي‌ «25» وَ يَسِّر لِي‌ أَمرِي‌ «26» وَ احلُل‌ عُقدَةً مِن‌ لِسانِي‌ «27» يَفقَهُوا قَولِي‌ «28»

‌گفت‌ موسي‌ پروردگار ‌من‌ شرح‌ صدر بمن‌ عطا فرما و امر رسالت‌ و تبليغ‌ ‌بر‌ ‌من‌ آسان‌ فرما و گره‌ ‌از‌ زبان‌ ‌من‌ باز فرما ‌تا‌ اينكه‌ بفهمند آنچه‌ ‌که‌ بآنها ميگويم‌ و دعوت‌ ميكنم‌.

(قال‌َ رَب‌ِّ اشرَح‌ لِي‌ صَدرِي‌) شرح‌ بمعني‌ توسعه‌ ‌در‌ بيان‌ ‌است‌ ‌که‌ بتواند ‌ما ‌في‌ الضمير ‌خود‌ ‌را‌ بيان‌ نمايد و صدر اطلاق‌ ‌بر‌ سينه‌ و قلب‌ ميشود لكن‌ ‌در‌ اينجا مراد ‌آن‌ روح‌ عقلا نيست‌ ‌که‌ مركز توجّه‌ ‌او‌ قلب‌ ‌است‌ ‌يعني‌ قلب‌ قابليّت‌ افاضه‌ علم‌ و درك‌ پيدا كند ‌که‌ گفتند

(العلم‌ نور يقذفه‌ اللّه‌ ‌في‌ قلب‌ ‌من‌ يشاء)

و ‌در‌ حق‌ ‌رسول‌ محترم‌ ميفرمايد (أَ لَم‌ نَشرَح‌ لَك‌َ صَدرَك‌َ) شرح‌ آيه 1 و ميفرمايد (فَمَن‌ يُرِدِ اللّه‌ُ أَن‌ يَهدِيَه‌ُ يَشرَح‌ صَدرَه‌ُ لِلإِسلام‌ِ) انعام‌ آيه 125 و شرح‌ مقابل‌ ضيق‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ همين‌ ‌آيه‌ ميفرمايد (وَ مَن‌ يُرِد أَن‌ يُضِلَّه‌ُ يَجعَل‌ صَدرَه‌ُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي‌ السَّماءِ).

(وَ يَسِّر لِي‌ أَمرِي‌) امر رسالت‌ و تبليغ‌ مثل‌ فرعون‌ متكبر و متجبّر بسيار مشكل‌ ‌است‌ ‌که‌ گفتند قصر فرعون‌ هفت‌ ‌در‌ بند داشت‌ حضرت‌ موسي‌ بهر دري‌ ميرسيد

جلد 13 - صفحه 24

باز مي‌شد و پاسبانهاي‌ ‌آنها‌ ‌در‌ خواب‌ بودند ‌تا‌ رسيد مقابل‌ تخت‌ فرعون‌ و ‌با‌ كمال‌ قوّت‌ و شجاعت‌ ‌او‌ ‌را‌ دعوت‌ نمود.

(وَ احلُل‌ عُقدَةً مِن‌ لِسانِي‌) گفتند موقعي‌ ‌که‌ موسي‌ ‌در‌ دامن‌ ‌او‌ ‌بود‌ خواست‌ فرعون‌ امتحان‌ كند يك‌ دانه‌ جواهر و يك‌ قطعه‌ آتش‌ مقابل‌ ‌او‌ گذاشت‌ موسي‌ خواست‌ دانه‌ جواهر ‌را‌ ‌بر‌ دارد جبرئيل‌ دست‌ ‌او‌ ‌را‌ برد آتش‌ ‌را‌ برداشت‌ ‌در‌ دهان‌ گذاشت‌ زبانش‌ لكنت‌ پيدا كرد ‌در‌ خواست‌ كرد ‌که‌ ‌اينکه‌ عقده‌ ‌از‌ زبانش‌ برداشته‌ شود ‌تا‌ اينكه‌.

(يَفقَهُوا قَولِي‌) كاملا بيان‌ واضح‌ و روشن‌ نمايد ‌تا‌ ‌آنها‌ بفهمند و درك‌ كنند و راه‌ عذري‌ نباشد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 28)- و مخصوصا علت آن را چنین بیان کرد: «تا سخنان مرا درک کنند» (یَفْقَهُوا قَوْلِی).

این جمله در حقیقت، آیه قبل را تفسیر می‌کند. یعنی، آن چنان فصیح و بلیغ و رسا و گویا سخن بگویم که هر شنونده‌ای منظور مرا به خوبی درک کند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع