فتح مکه

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ دسامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۱۹ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها) (رده‌ها: پیامبر اکرم از بعثت تا رحلت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

بی شک یکی از مهم ترین رویدادهای زمان رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) فتح شهر مکه است که در رمضان سال هشتم هجری اتفاق افتاد. مکه مهم ترین شهر شبه جزیره عربستان در آن زمان و محل زندگی قوم بزرگ قریش بود،که با فتح آن توسط سپاهیان اسلام مجب شد تا بسیاری از قبایل عرب دست از جنگ با اسلام برداشته و مسلمان شوند.در واقع فتح مکه، فتح کل حجاز بود.مورخان و مفسران شان نزور سوره نصر را در مورد فتح مکه می دانند.

تاریخ فتح مکه

در روایتی از امام رضا(علیه السلام) آمده است که «  أن رسول اللّه «صلى اللّه عليه و آله» سافر إلى بدر في شهر رمضان، و افتتح مكة في شهر رمضان»[۱]‌ همانا رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) در ماه رمضان به سوی بدر حرکت کرد و شهر مکه را در ماه رمضان فتح کرد.

به گفته اغلب مورخان نیز فتح مکه در ماه رمضان سال هشتم هجری اتفاق افتاده است.[۲] اما در روز ورود رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) به مکه بین مورخان اختلاف است.[۳]

علت لشگرکشی مسلمانان به مکه

پیمان قبیله خزاعه با بنی عبدالمطلب و بنی هاشم

از پيش از اسلام، قبيله خزاعه پيمانى با عبد المطلب داشت كه پيوند آنان را با بنى هاشم مستحكم كرده‌ بود.چون صلح حديبيه پيش آمد، خزاعه در عقد حمايت رسول خدا (ص) قرار گرفتند و پيمان آن حضرت را پذيرفتند. در آن هنگام خزاعه پیمان نامه ای را که با عبدالمطلب نوشته بودند را به حضور پيامبر آوردند و آن را خواندند.

واقدى گويد:نامه عبد المطلب چنين بود: «باسمك اللهم، اين پيمان نامه عبد المطلب است براى خزاعه، در هنگامى كه سران و خردمندان ايشان آمده بودند، افرادى هم كه نيامده ‌اند به آنچه كه حضّار بپذيرند راضى هستند. ميان ما و شما پيمانها و قراردادهاى الهى خواهد بود كه هيچگاه به فراموشى سپرده نشود تا در نتيجه هيچ خصومت و دشمنى صورت نگيرد. تا هنگامى كه كوههاى ثبير و حراء پا برجاست و تا هنگامى كه دريا موج مى ‌زند (خيس كننده است) دست ما يكى و نصرت و يارى ما براى يك ديگر خواهد بود و تا روزگار پا برجا و باقى است اميدواريم مطلب تازه‌اى بر اين افزوده نشود». ابى بن كعب اين پيمان نامه را براى رسول خدا (ص) خواند. آن حضرت فرمود: مطالب اين پيمان چقدر براى من آشناست، اكنون هم كه اسلام آورده ‌ايد بر همان پيمان باشيد.[۴]

به همین دليل، خزاعيان چشمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مكه و اطراف آن بودند.

دشمنی قبیله خزاعه با قبیله بنی بکر از هم پیمانان قریش

قبيله خزاعه با قبيله بنوبكر بن عبدمنات دشمنى داشت و پيش از آمدن اسلام نزاع هايى ميان آنان برپا بود. مطرح شدن مسأله اسلام، آنان را از توجه به درگيري هايشان بازداشت تا آن كه پيمان حديبيه پيش آمد.

از جمله اصول معاهده مزبور، يكى آن بود كه قبايل در بستن پيمان با هر يك از دو طرف يعنى قريش و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آزاد هستند. از آنجا كه خزاعه سال هاى متمادى هم پيمان بنى هاشم بود، پس از حديبيه، پيمان سابق خويش را تجديد كرد. بنوبكر نيز پيمانى با قريش بست.

مفهوم روشن معاهده حديبيه آن بود كه اگر هم پيمانان دو طرف با يكديگر درگير شدند، نبايد قريش يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به هم پيمان خود كمك برساند، زيرا مفهوم آن اين است كه خود آنان با يكديگر سرجنگ دارند. رسم جنگهاى بين القبايلى چنين بود كه هم پيمانان در يك جبهه قرار مى‌ گرفتند. طبعاً در صورتى كه قريش يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در نزاع خزاعه و بنوبكر مداخله مى ‌كردند، اين به معناى نقض معاهده صلح بود.

شکستن پیمان نامه توسط قریشیان

با آرام شدن اوضاع، طوايفى از بنوبكر بر آن شدند تا بر گروهى از خزاعه حمله برند.آخرين درگيرى ميان خزاعه و كنانه چنين بود كه انس بن زنيم ديلى رسول خدا (ص) را هجو كرد. نوجوانى از خزاعه آن را شنيد و به انس حمله برد و سرش را شكست. او هم پيش خويشان خود رفت و شكستگى سر خود را به آنها نشان داد. با توجه به سوابقى كه ميان ايشان بود و بنى بكر در صدد انتقام و خونخواهى از خزاعه بودند، همين مسأله موجب فتنه گرديد.[۵]

بنى بكر با اشراف قريش صحبت كردند كه آنها را براى جنگ با بنى خزاعه از لحاظ نيرو و اسلحه يارى دهند.قريش با شتاب فراوان با ايشان هماهنگ شدند، بنى بكر گفتند: خود ما از عهده خزاعه برمى ‌آييم و قريش هم ايشان را از لحاظ ساز و برگ نظامى يارى دادند و اين كارها را سخت پوشيده انجام مى ‌دادند كه خزاعه متوجه نشوند و در صدد گريز و مقابله برنيايند.[۶]

قريش و همراهان گرد هم آمدند و ميان ايشان گروهى از بزرگان قريش هم بودند در حالى كه چهره خود را با نقاب پوشانده بودند تا شناخته نشوند،اين گروه شبانه به خزاعه شبيخون زدند و خزاعه هيچ آمادگى و اطلاعى هم از دسيسه دشمن نداشتند.بنى بكر شروع به كشتن افراد بنى خزاعه كردند و آنها را تا محل ستونهاى حرم مكه تعقيب كردند. بنى خزاعه به آنها مى ‌گفتند: رعايت حرمت خداى خودت را بكن! مگر نه اين است كه وارد حرم شده‌ اى؟ اما آنها مى ‌گفندت: امروز ما خدايى نداریم.‌[۷]

قبيله خزاعه چون در سپيده دم به مكه رسيدند، به خانه بديل بن ورقاء و رافع خزاعى وارد شدند، رؤساى قريش هم به خانه‌ هاى خود رفتند و مى‌پنداشتند كسى ايشان را نشناخته است و شركت ايشان در اين جنگ به محمد (ص) گزارش نخواهد شد.‌[۸].در اين جنگ بيست و سه تن از خزاعه كشته شدند[۹].

خبر دادن شکستن صلح حدیبیه توسط بنی خزاعه به رسول خدا(صل الله علیه آله و سلم)

عمرو بن سالم خزاعى با يك گروه چهل نفرى از سواران خزاعه به مدينه رفتند و از قريش شكايت كردند. عمرو در مسجد، در ميان مسلمانان برخاست و با اجازه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اشعارى خواند كه مضمون آن استغاثه از همپيمان ديرين خود و اشاره به وقايع شبيخون بنوبكر و قريش به خزاعه بود.[۱۰]

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در حالى كه گوشه لباده‌شان را جمع مى ‌كردند- و عايشه گويد: حضرت را غضبناك‌تر از آن روز نديده بودم- فرمودند: خداوند مرا يارى نكند، اگر بنى كعب (از خزاعيان) را يارى ندهم[۱۱]. بدين ترتيب تصميم خويش را براى جنگ با قريش گرفتند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اين نقض عهد قريش را خواست خداوند براى آنچه خودش مقرر فرموده دانست. مقصود آن حضرت چيزى جز فتح مكه نبود.

رفتن ابوسفیان به مدینه و تلاش برای تبرئه قریشیان از شکستن صلح حدیبیه

ابوسفيان كه عقل قريش به حساب مى‌ آمد، دريافت كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اين حادثه نخواهد گذشت.ابوسفيان مصمم شد تا پيش از رفتن خزاعه به مدينه، عازم آن شهر شده با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تجديد پيمان كرده، پيشاپيش آن حضرت را براى حركت به سوى مكه منصرف سازد.

ابو سفيان همراه يكى از آزاد كرده ‌هاى خود با دو شتر حركت كرد و شتابان مى ‌رفت و تصورش اين بود كه پس از آن جريان اولين كسى است كه از مكه پيش رسول خدا (ص) خواهد رفت.اما در راه، شمارى از خزاعيان را ديد و دريافت كه خبر نقض عهد به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيده است. او به مدينه آمد. او به حضور پيامبر (ص) رسيد و گفت: مى ‌دانى كه من هنگام صلح حديبيه غايب بودم، اكنون مى‌ خواهم تا آن پيمان را استوار سازى و مدت آن را بيفزايى. پيامبر (ص) پرسيد: مگر خبر تازه‌اى ميان شما صورت گرفته است؟ گفت: نه، به خدا پناه مى‌برم. حضرت فرمود: بنابر اين ما همچنان پايبند صلح حديبيه و مدت آن هستيم و هيچ گونه تغيير و تبديلى در آن نمى‌ دهيم. ابو سفيان از پيش رسول خدا برخاست‌ و رفت.[۱۲]

ابوسفيان نزد على (عليه السلام) آمد و گفت: مرا ميان مردم در حمايت خود گرفته و با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سخن بگو تا بر مدت پيمان بيفزايد. امام فرمود: وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر كارى مصمم شد، هيچ كس نمى ‌تواند درباره آن، سخنى با وى بگويد. چاره تو در آن است كه خودت در جمع مردم برخيزى و درخواست حمايت كنى، گرچه مى ‌دانم اين اقدام نيز سودمند نخواهد بود.

ابوسفيان ميان مردم برخاست و گفت: من درخواست حمايت كرده و تصور نمى‌ كنم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مرا زبون سازد. او سپس به نزد سعد بن عباده آمده روابط خود و آنها را در پيش از اسلام يادآور شد و از او خواست تا به عنوان نماينده مردم مدينه و از طرف آنها بر مدت پيمان بيفزايد. سعد گفت: با حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) هيچ كس حمايت تو را عهده ‌دار نخواهد شد. [۱۳] ابوسفيان بدون نتيجه به مكه بازگشت و قريش بدون آن كه توان هر تصميمى را داشته باشد، منتظر اخبار جديد كه چيزى جز هجوم سپاه اسلام بود، ماند.

حرکت سپاه اسلام به سمت مکه

مخفی نگه داشتن مقصد سپاه اسلام

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دستور داد تا مردم آماده حركت شوند، اما مقصد خويش را آشكار نكرد. در ظاهر چند هدف براى اين سفر قابل تصور بود: سفر به شام، طائف، هوازن و مكه! آن حضرت دستور داد تا راههاى خروجى به مكه را نيز كنترل كرده، مانع رفتن افراد مشكوك شوند و علاوه، همان گونه كه گذشت، سرّيه‌اى به سوى «بطن إضَم» فرستاد تا چنين تصور شود كه مقصد آن حضرت جايى جز مكه است.[۱۴]

خیانت یکی از اصحاب رسول خدا(ص)

حاطب بن ابى بَلْتعَه كه از قضا از بدريان بود، نامه‌اى براى قريش نوشت و خبر آمدن سپاه اسلام را به آنان گزارش داد. نامه را به زنى از قبيله مزينه داد. او نامه را ميان سر خود پنهان كرد و زلفهاى خود را بر آن پيچيد و حركت كرد. پيامبر (ص) به وسيله فرشتگان آسمانى از اين كار حاطب مطلع شد و على (ع) و زبير را گسيل فرمود و گفت: خود را به زنى از مزينه برسانيد كه حاطب نامه ‌اى همراه او فرستاده و قريش را از حركت ما آگاه و بر حذر داشته است. آن دو بيرون آمدند و در حليفه به او رسيدند و او را از شتر فرود آوردند و بارهايش را جستجو كردند و چيزى نيافتند.آنها قصد بازگشت كردند اما على (عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند تا به حال دروغى از آن حضرت نشنيده‌ايم و شمشير از نيام بركشيده و به زن گفت: نامه را بيرون‌آور. در اينجا بود كه زن از ترس نامه را به آنان داد.[۱۵]

حاطب در برابر سؤال رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه چرا چنين كرده، گفت كه هنوز بر ايمان خويش باقى است و اين كار را از روى ارتداد انجام نداده، جز آن كه اهل و عيالش در مكه‌اند و او بدين وسيله خواسته است تا براى آنها كارى كرده باشد.گفته ‌اند كه خداوند اين آيات را درباره او نازل كرد: «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، دشمن من و دشمن خود را به دوستى اختيار مكنيد.[۱۶]

جمع آوری سپاهی عظیم برای فتح مکه

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به اعراب مسلمان باديه نشين پيام دادند كه اگر كسى به خدا و روز قيامت ايمان دارد ماه رمضان در مدينه باشد. آنها حضرت نمايندگانى به قبايل مختلف فرستاد تا آنان را بسيج كنند.شماره سپاهيان اسلامى را ده هزار و از قبائل مختلف بدين ترتيب نوشته‌ اند:

  1. مهاجران 700 مرد 300 اسب‌
  2. أنصار 4000 مرد 500 اسب‌
  3. مزينه 1000 مرد 100 اسب 100 زره‌
  4. أسلم 400 مرد 300 اسب‌
  5. جهينه 800 مرد 50 اسب‌
  6. بنى كعب بن عمرو 500 مرد
  7. بنى سليم 700 مرد
  8. بنى غفار 400 مرد
  9. از ديگر قبائل در حدود 1500 مرد[۱۷]

مقصدهای احتمالی سپاه اسلام

سپاه اسلام تا منطقه مرّ الظهران در چند ده كيلومترى مكه پيش رفت در حالى كه هنوز بر كسى، روشن نبود مقصد اصلى سپاه كجاست.این احتمال وجود داشت که سپاه اسلام به سمت یکی از این سه قبیله برود:

  1. ثقیف
  2. هوازن
  3. مکه

در واقع، سه گروه قريش، ثقيف و هوازن تنها گروههاى مشرك قابل توجهى بودند كه در حجاز وجود داشتند.ضعيف‌ ترين آنها در آن شرايط قريش بود كه جنگ بدر آنان را ساقط كرده و على رغم پيروزى‌شان در احد، هرگز كمر راست نكردند. اكنون سران آنان و مشركانى كه سالها با آن حضرت دشمنى كرده بودند، توان و انگيزه‌اى براى جنگ نداشتند.

ابهام در مقصد سبب شد تا هوازن و ثقيف آماده دفاع از خويش شوند. آنان با يكديگر در تماس بودند.این نکته در بازجویی از جاسوس هوازن که به دست مسلمانان اسیر شده بود مشخص می شود. پيامبر (ص) از آن مرد پرسيد: قبيله هوازن كجايند؟ گفت: من آنها را در بقعاء در حالى ترك كردم كه لشكر جمع كرده و كسانى را براى جلب همكارى اعراب ميان آنها فرستاده بودند. از جمله قبيله ثقيف موافقت كرده بودند.[۱۸]

سپاهيان اسلام تا منطقه قُدَيد در 120 كيلومترى مكه هيچ گونه پرچمى در دست نداشتند و اساساً سپاه اسلام چهره يك ارتش را نداشت. از آنجا به بعد پرچمها برافراشته شد و پرچم مهاجرين در دستان على بن ابى طالب عليهما السلام قرار گرفت.[۱۹]

وحشت قریشیان از سپاه اسلام

تا زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مرالظهران رسيد، قريش از مقصد سپاه اسلام كه فتح مكه بود، آگاهى نداشت‌.[۲۰]رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در آنجا دستور داد تا در نقاط بسيار زيادى آتش روشن کنند.مجموعا ده هزار آتش افروخته شد.[۲۱]ابوسفيان، حكيم بن حِزام و بُدَيل بن ورقاء كه براى به دست آوردن خبر آمده بودند از دور با ديدن آتش وحشت كرده گمان كردند كه قبيله هوازن قصد يورش به آنان را دارد. زمانى كه ابوسفيان نزديك‌ تر شد، سپاه اسلام را ديد.

عباس عموی پیامبر ايشان را با خود نزد رسول خدا(ص) برد تا مسلمان شوند.

فتح مکه

دیدار ابوسفیان با رسول خدا(ص)

هنگامی عباس،ابوسفیان را به نزد رسول خدا(ص) برد،ابوسفيان ابتدا شهادت به توحيد داد، اما وقتى قرار شد تا به نبوّت شهادت دهد، قدرى تأمل كرد و گفت: هنوز در دلم چيزى وجود دارد، تا فردا صبح مهلت دهيد. صبح آن شب، صداى اذان برخاست، ابوسفيان پرسيد: اين چيست؟ گفتند: وقت نماز است. پرسيد: در شبانه روز چه قدر بايد نماز خواند، گفتند: پنج مرتبه، گفت: به خدا سوگند كه زياد است! پس از آن نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و به نبوّت آن حضرت شهادت داد.[۲۲]

ابوسفيان كه هنوز سراسر وجودش فرهنگ جاهلى بود، زبان به اعتراض گشود و گفت: چرا با مشتى اوباش به جنگ قوم و قبيله خود آمده‌اى؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شما ستمكارتر و فاجرتريد، پيمانتان را شكستيد و خزاعه را در حرم خدا كشتيد. ابوسفيان گفت: بهتر نيست با هوازن كه در خويشى دورترند بجنگى؟ حضرت فرمود: اميد آن دارم كه همه اين امور با فتح مكه برايم حاصل شود.[۲۳]

زمانی که ابوسفیان عظمت سپاه اسلام را دید، گفت: تاكنون چنين سپاهى را نديده و هيچ كس طاقت نبرد با اين سپاه را ندارد؛ آنگاه به عباس گفت: سلطنت (ملوكيت) برادرزاده‌ات چه بزرگ شده است؛ عباس گفت: اين «سلطنت» نيست، «نبوت» است. [۲۴]

ورود سپاه اسلام به مکه

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در ذى طوى كه اكنون در محدوده مكه قرار دارد توقف كردند، آنگاه سپاه خويش را تقسيم كرده هر كدام را از ناحيه‌ اى به درون مكه فرستادند.رسول خدا (ص) به زبير بن عوام دستور فرمود تا از محل كدى وارد مكه شود، و خالد بن وليد را فرمان داد تا از محل ليط وارد مكه شود، و به سعد بن عباده فرمان داد تا از منطقه كداء وارد مكه شود.پيامبر (ص) سپاه را از جنگ منع فرمود.[۲۵]

مقاومت عده ای اندک از قریش

سپاه تنها از ناحيه‌اى كه فرماندهى آن را خالد بن وليد عهده‌دار بود با مقاومت روبرو شد. حاصل درگيرى مسلمانان با مشركان بيست و چهار كشته از قريش و يك تن از هذيل بود.[۲۶]

امان دادن به مشرکان مکه

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود تا اعلام كنند، هركس در خانه خويش مانده يا به مسجد رفته و يا به خانه ابوسفيان برود در امان باشد. اين اقدام براى آن بود كه جماعت مشركان متلاشى شده و مقاومتى صورت نگيرد. ابوسفيان نيز با فريادهاى خود مردم را به رفتن به خانه هاشان تحريك كرده و از آنان مى ‌خواست تا سلاح خويش را رها كنند.[۲۷] توان گفت كه شكسته شدن مقاومت و شخصيت ابوسفيان پيش از فتح مكه، بيش از نيمى از قواى باقى مانده قريش را بر باد داد.

افرادی که به دستور رسول خدا(ص) می بایست کشته می شدند

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تنها خون چند زن و مرد مشرك را هدر اعلام كرد و از مسلمانان خواست كه هر كجا آنان را ديدند- و لو چسبيده به پرده كعبه بود- بكشند. اين افراد عبارت از چند زن و مرد بودند:

از مردان:

  1. عكرمة بن ابى جهل (بخشوده شد)
  2. هبّار بن أسود (بخشوده شد)
  3. عبد الله بن سعد بن ابى سرح (بخشوده شد) كه زمانى مسلمان و بعداً مرتد شده بود
  4. مقيس بن صبابه ليثى (در فتح مكه كشته شد)
  5. حويرث بن نُقَيذ ( امام على عليه السلام پس از چندى جستجو وى را به قتل رساند)
  6. عبد الله بن هلال ادرمى
  7. وحشى قاتل حمزه (بخشوده شد)
  8. حويرث بن الطلال خزاعى (به دست ‌امام على عليه السلام كشته شد).[۲۸]
  9. عبد الله بن اخطل نيز در شمار اينان بود. او در حالى كه بر پرده‌ هاى كعبه آويزان بود، كشته شد. او از مرتدان بود اشعارى در هجو اسلام مى‌سرود و به كنيزانش مى‌داد تا آن اشعار را به غنا بخوانند.

از زنان:

  1. هند دختر عَتَبة بن ربيعه و همسر ابوسفيان (بخشوده شد)
  2. ساره مولاى عمرو بن هاشم
  3. دو كنيز آوازه خوان با نام قُرَيبه و قرينا (يكى كشته شد، دومى گريخت و بعد تأمين گرفت) [۲۹] كه متعلق به ابواخطل نامى بودند.[۳۰]

پناه دادن ام هانی به مشرکان

در فتح مكه فاطمه عليها السلام نيز حضور داشتند. وقتى ‌ام هانى خواهر امام على (عليه السلام) دو تن از مشركان پليد را پناه داد، امام در خانه او قصد كشتن آن دو را كرد، اماام هانى مانع شد. پس از آن براى گرفتن پناه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى‌آمد كه فاطمه زهرا عليها السلام را ديد و از برخورد برادرش گله كرد. ام هانى مى‌ گويد: فاطمه عليها السلام از برادرم بر من سخت گيرتر بود و به من گفت:آيا تو هم مشركان را پناه مى ‌دهى؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درخواست‌ام هانى را پذيرفت و به احترام او فرمود: كسى را كه تو پناه دهى من نيز پناه مى‌ دهم.‌[۳۱]

شکستن بت ها

در آن زمان سيصد و شصت بت در كعبه بود كه بزرگترين آنها هُبَل بود. حضرت يك يك با چوبدستى خود بر آنها زد و با خواندن آيه «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ [۳۲] آنان را بر زمين انداخت. [۳۳] آن حضرت پس از ورود به كعبه تصويرهايى كه از ابراهيم عليه السلام و ملائكه و مريم بر ديواره‌هاى درون كعبه بود محو كردند. [۳۴]

به گزارش ابن ابى شيبه و حاكم نيشابورى، از امام على عليه السلام نقل شده است كه فرمود: [در آن روز] رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مرا برداشت تا كنار كعبه برد، آنگاه فرمود: بنشين؛ من نشستم؛ آن‌ حضرت بر شانه من قرار گرفت و فرمود: برخيز؛ زمانى كه ضعف مرا در برخاستن ديد فرمود: بنشين، من نشستم، آن حضرت از شانه من پايين آمد، خود نشست و فرمود: بر شانه من بالا برو؛ بر شانه آن حضرت قرار گرفتم و آن حضرت برخاست فرمود: بت بزرگ قريش را بينداز. آن بت از مس ساخته شده و اطراف آن به ميخهايى در زمين بسته شده بود. آن حضرت فرمود تا آن را تكان داده و بر زمين اندازم، و من چنين كردم‌ [۳۵]

پایان سنت های جاهلی

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خطبه‌اى در مكه ايراد كرد و ضمن بيان نصايح اخلاقى چند، به ضميمه برخى از احكام شرعى، بخش اصلى سخنان خود را به بيان تفاوت حقوق ميان مردم پيش از اسلام و پس از آن اختصاص داد. آن حضرت يادآور شد كه مردم بايد گذشته را فراموش كرده و زندگى نوينى را آغاز كنند: «هر رِبايى كه در جاهليت معمول بوده [طلبهايى كه ثروتمندان ربا خوار داشته‌اند] و هر خون و مالى كه برعهده داشتيد، و همه افتخارات گذشته را زير پايم گذاشتم، مگر مسأله پرده دارى كعبه و سقايت حجاج. در برابر قتل خطايى بايد ديه- كه عبارت از صد ماده شتر كه چهل عددش باردار باشد- پرداخته شود. خداوند كبر و نخوت جاهلى و تكبر به پدران را از بين برده است؛ همه شما فرزندان آدم هستيد و آدم از خاك بود و برترين شما، باتقواترين شماست. حرمت مكه براى هميشه محفوظ است و جز يك ساعت براى من، براى هيچ كس حلال نشده و نخواهد شد. آنگاه پس از بيان چند حكم خانوادگى فرمودند: مسلمان برادر مسلمان است و مسلمانان در برابر ديگران يد واحده هستند، خونشان بايد محفوظ بماند. دور و نزديك آنان برابرند و نيرومند و ناتوان در جنگ به تساوى غنيمت مى‌ گيرند.[۳۶]

طلقا

عنوان «طلقا» يا آزاد شدگان، كه اشاره به قريشيانى بود كه در اصل اسير پيامبر بودند، اشاره به منت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر آنها در آزاد كردنشان داشت. اين نام «سوء پيشينه‌اى» بود كه هميشه در پرونده مشركان لجوج مكه كه در فتح اين شهر يا سال بعد از آن مسلمان‌ شدند باقى ماند.[۳۷]

بسيارى از مشركان نيز به يمن، نجران و نقاط ديگر گريختند كه به تدريج بازگشتند و اظهار اسلام كردند. يكى از فراريان مى‌ گويد: ما از ترس جان خويش گريختيم تا آن كه به ما خبر دادند، تنها گفتن شهادتين باعث امنيت جانى و مالى شما مى‌ شود. آنگاه ما بازگشتيم و اسلام آورديم. [۳۸]

يكى از فراريان عكرمة بن ابى جهل بود كه به يمن گريخت و پس از مدتى مسلمان شد.

پانویس

  1. البحار ج 19 ص 273 و ج 21 ص 116 و راجع ج 97 ص 168 و أمالي ابن الشيخ ص 218. و راجع: الأمالي للطوسي ص 342 و مسند الإمام الرضا ج 2 479 و ميزان الحكمة ج 3 ص 2249 و تفسير الميزان ج 9 ص 29 و مشارق الشموس للخوانساري ج 2 ص 370 و الحدائق الناضرة ج 3 ص 188 و الإستبصار ج 2 ص 102 و تهذيب الأحكام ج 4 ص 126 و الوسائل( ط مؤسسة آل البيت) ج 10 ص 201 و( ط دار الإسلامية) ج 7 ص 243 و منتهى الجمان ج 2 ص 520
  2. سبل الهدى و الرشاد ج 5 ص 200 و 265 و 266 عن البخاري، و البيهقي، و أحمد، و الواقدي، و ابن إسحاق، و إسحاق بن راهويه، و مسلم، و تاريخ الخميس ج 2 ص 90 و 77 و السيرة الحلبية ج 3 ص 76 و البحار ج 21 ص 102 و 111 و 124 و 127 و 133 و 143 و مجمع البيان ج 10 ص 555 و عن البخاري ج 7 ص 595. و راجع: السنن الكبرى للبيهقي ج 4 ص 341 و ج 6 ص 55 و مقدمة فتح الباري ص 371 و فتح الباري( ط دار المعرفة) ج 8 ص 2 و التبيان ج 5 ص 198 و تفسير القرطبي ج 6 ص 60 و مكاتيب الرسول ج 1 ص 119 و سبل السلام ج 2 ص 161 و ج 3 ص 5 و الطبقات الكبرى( ط دار صادر) ج 2 ص 134 و 137 و( ط دار الكتب العلمية) ج 1 ص 391 و البداية و النهاية( ط مكتبة المعارف) ج 2 ص 322 و التاريخ الصغير للبخاري ج 1 ص 58 و فتوح البلدان ج 1 ص 46 و زاد المعاد( ط مؤسسة الرسالة) ج 1 ص 1096 و تاريخ مدينة دمشق ج 16 ص 77 و 232 و نيل الأوطار ج 2 ص 195 و أحكام أهل الذمة لابن قيم الجوزية( ط دار الكتب العلمية) ج 2 ص 640 و إعلام الورى ج 1 ص 215 و قصص الأنبياء للراوندي ص 345 و السيرة النبوية لابن كثير ج 2 ص 354 و 539 و العبر و ديوان المبتدأ و الخبر ج 2 ق 2 ص 42 و تاريخ خليفة بن خياط ص 52. و غير ذلك من المصادر الكثيرة جدا.
  3. رجوع شود به :الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي ،ج‌21،ص:17
  4. مغازى/ترجمه،متن،ص:596
  5. مغازى/ترجمه،متن،ص:597
  6. مغازى/ترجمه،متن،ص:598
  7. مغازى/ترجمه،متن،ص:598
  8. مغازى/ترجمه،متن،ص:598
  9. مغازى/ترجمه،متن،ص:598
  10. . المصنف، ابن ابى شيبه، ج 7، ص 401؛ المغازى، ج 2، ص 789؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، صص 395- 394
  11. مجمع الزوائد، ج 6، ص 161؛ سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 309
  12. مغازى/ترجمه،متن،ص:606
  13. المغازى، ج 2، صص 795- 794 و درباره رفتن نزد على عليه السلام و فاطمه عليها السلام؛ نك: السيرة النبوية، ابن هشام، ج 4، ص 396؛ ج 5، ص 314
  14. مغازى/ترجمه،متن،ص:608
  15. مغازى/ترجمه،متن،ص:609،مجمع البيان، ج 10، ص 269؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 399؛ سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 319- 318؛
  16. سوره ممتحنه، آیه 1، حاطب خطاب به سه نفر از قريش نامه نوشته بود كه عبارتند از: صفوان بن اميّه، سهيل بن عمرو و عكرمة بن ابى جهل. و در نامه چنين نگاشته بود «پيامبر (ص) به مردم اعلان حالت جنگى داده است و خيال نمى‌كنم آهنگ كس ديگرى غير از شما را داشته باشد. دوست مى‌دارم حق نعمت اين نامه را براى من پيش خود داشته باشيد»مغازى/ترجمه،متن،ص:610
  17. تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 58، چاپ بيروت، سال 1379 ه. م.
  18. مغازى/ترجمه،متن،ص:615
  19. مجمع الزوائد، ج 6، ص 171
  20. سبل الهدى والرشاد، ج 4، ص 324
  21. مغازى/ترجمه،متن،ص:622
  22. مغازى/ترجمه،متن،ص:623
  23. المغازى، ج 2، صص 816- 815، 518؛
  24. المصنف، ابن ابى شيبه، ج 7، ص 399؛ المغازى، ج 2، ص 822؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 404
  25. مغازى/ترجمه،متن،ص:631
  26. المغازى، ج 2، صص 826- 825؛ در فتح مكه تنها دو تن از مسلمانان كه راه را اشتباه آمده بودند كشته شدند، همان، ص 828
  27. مغازى/ترجمه،متن،ص:629
  28. سبل الهدى و الرشاد، ج 5، 340
  29. لسيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 411؛ اسم يكى از آنها قريبه و ديگرى« فَرَتْنى‌» بوده و اين دومى زنده مانده و مسلمان شده است؛ نك: سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 341
  30. ابن ابى شيبه، ج 7، ص 404
  31. مغازى، ج 2، ص 830؛ در نقل ابن ابى شيبه( المصنف، ج 7، ص 407) اشاره به موضع فاطمه زهرا عليها السلام نشده اما از حضور وى در فتح مكه ياد شده است؛ و نك: السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 411
  32. اسراء، 81
  33. ابن ابى شيبه، ج 7، صص 403، 397
  34. المغازى، ج 2، ص 834
  35. المصنف، ابن ابى شيبه، ج 7، صص 404- 403، ش 36907؛ سبل الهدى والرشاد، ج 5، صص 357- 356، به نقل از حاكم نيشابورى و ابن ابى شيبه‌
  36. سبل الهدى والرشاد، ج 5، ص 365- 364( به تفصيل و از مآخذ مختلف)؛ المغازى، ج 2، ص 836؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج 7، ص 398 و نك: السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 412
  37. تاريخ تحول دولت و خلافت، صص 193، 136، 116؛ در همان فتح مكه حسان بن ثابت ضمن شعرى اشاره كرد كه شمشيرهاى انصار، ابوسفيان را در مكه به صورت يك برده و بنى عبد الدار را به صورت كنيزان در آورده است. السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 426
  38. طبقات الكبرى، ج 7، صص 139- 138

منابع

  • مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م 207)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1369ش.
  • الصحيح من سيرة النبي الأعظم،جعفر مرتضى العاملى‌،دار الحديث‌،قم،1426
  • سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم،رسول جعفريان،انتشارات دليل ما،قم، 1383 ش‌
  • ارشاد / ترجمه، شيخ مفيد / مترجم محمدباقر ساعدى خراسانى، انتشارات اسلامية، تهران،1380 ش
غزوات پیامبر اکرم (ص)
2 هجری غزوه ودّان * غزوه بواط * غزوه عشيره‌ * غزوه كدر * غزوه بنى قينقاع * غزوه سويق‌
3 هجری غزوه بدر * غزوه غطفان‌ * غزوه احد * غزوه حمراء الأسد
4 هجری غزوه بنى نضير * غزوه ذات الرقاع * غزوه بدر الموعد
5 هجری غزوه دومة الجندل‌ * غزوه خندق یا احزاب * غزوه بنى قريظه‌
6 هجری غزوه بنى لحيان * غزوه ذى قرد * غزوه بنى مصطلق * غزوه حديبيه
7 هجری غزوه خيبر
8 هجری غزوه فتح مكه‌ * غزوه حنين * غزوه طائف‌
9 هجری غزوه تبوك‌

رده‌: پیامبر اکرم از بعثت تا رحلت