سوره انعام
نام ششمين سوره قرآن كريم.
اين سوره به اتفاق قرآن پژوهان مكى[۱] و ششمين سوره در ترتيب مصحف است كه بين دو سوره مائده و اعراف قرار گرفته و پنجاه و پنجمين سوره در ترتيب نزول است كه پس از سوره حجر و پيش از سوره صافات شبانه در مكه نازل شده است.[۲]
در روايات ترتيب نزول، رديفهاى 43 تا 69 را براى آن ذكر كردهاند.[۳] برخى معاصران و مستشرقان بر اساس اجتهاد، رديفِ 81، 89، 90 و 113 را براى آن حدس زدهاند[۴] كه سه قول اخير ملازم مدنى بودن سوره است و برخى مفسران بدان معتقدند.[۵]
جمعى به اختلاف تا 9 آيه اين سوره را (آيات 20،23،91 ـ 93،114، 151 ـ 153)[۶] به اجتهاد يا با تكيه بر رواياتى ضعيف استثنا كرده و آنها را مدنى دانستهاند؛[۷] ليكن هماهنگى موجود بين آيات اين سوره[۸] و نيز روايات فراوانى كه نزول همه سوره را به يكباره در مكه مىداند اين نظر را سست مىكند،[۹] افزون بر اين وجود آيات مدنى در سورههاى مكى و عكس آن برخلاف اصل است و تا روايت صحيحى آن را تاييد نكند پذيرفتنى نيست.[۱۰]
برخى معاصران با استناد به شواهدى ضعيف بخش عظيمى از اين سوره را مدنى دانستهاند.[۱۱] درباره زمان نزول اين سوره برخى با توجه به اين كه اين سوره پس از سوره حجر نازل شده است و مشتمل بر آيه «فَاصدَع بِما تُؤمَرُ = آنچه را بدان مأمورى آشكارا بيان كن» (سوره حجر/15،94) است كه پس از علنى شدن دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله (پس از سه سال از بعثت[۱۲]) نازل شده، نزول سوره انعام را در سال چهارم يا پنجم بعثت به واقع نزديكتر مىدانند.[۱۳]
احتجاجات اين سوره با مشركان و مباحث عقيدتى و ديگر موضوعات مطرح شده در آن نيز بيشتر با اين فضا سازگارى دارد.[۱۴] برخى زمان نزول اين سوره را پيش از سال دهم بعثت[۱۵] و برخى ديگر با استناد به برخى رواياتِ ترتيب نزول، فرود آمدن آن را اندكى پيش از هجرت مىدانند[۱۶]؛ ولى با توجه به اختلاف روايات، تعيين زمان خاص براى نزول سوره دشوار است. اين سوره داراى 165 آيه و 3055 كلمه است.[۱۷]
قاريان بصره و شام شمار آياتش را 166 دانستهاند زيرا آنها هر چند آيه 66: «لَستُ عَلَيكُم بِوَكيل» را آيهاى مستقل به حساب نياوردهاند ولى برخلاف كوفيها بر «كُن فَيَكون» در آيه 73 و «اِلى صِراط مُستَقيم» در آيه 161 ايستاده و آن را آيهاى مستقل به شمار آوردهاند. قاريان حجاز نيز «لَستُ عَلَيكُم بِوَكيل» در آيه 66 را آيهاى مستقل به شمار نياوردهاند و مانند بصريان و شاميها دو مورد پيشين را آيه به حساب آوردهاند، افزون بر اين بر «جَعَلَ الظُّلُمتِ والنُّور» در آيه اول سوره وقف و آن را آيهاى مستقل دانستهاند، از اينرو آيات سوره را 167 شمردهاند.[۱۸]
اين سوره از زمان پيامبر صلى الله عليه و آله به سوره انعام (جمع «نَعَم» به معناى چارپايان) خوانده مىشده و به احتمال اين نامگذارى از زبان آن حضرت بوده است[۱۹] زيرا واژه «انعام» 6 بار در آيات 135 ـ 142 تكرار شده است[۲۰] و نيز احكام مربوط به آنها در ضمن 15 آيه اين سوره (136 ـ 150) بيان شده است.[۲۱]
در برخى منابع از آن به سوره «حجت» نيز ياد شده است زيرا در اين سوره به دلايل نبوت پرداخته شده است. واژه حجت نيز در آيات 83 و 189 آن سه بار آمده است.[۲۲] سوره انعام پنجمين سوره از سبع طوال (سوره بقره تا سوره توبه يا سوره بقره تا سوره يونس، بدون احتساب سوره انفال و سوره توبه)[۲۳] و دومين سوره از سور حامدات (سوره حمد، سوره انعام، سوره كهف، سوره سبا و سوره فاطر كه با «اَلحَمدُلِلّهِ» آغاز شده) است.[۲۴]
فضاى نزول سوره:
چنان كه پيشتر اشاره شد به احتمال قوى سوره مباركه انعام در سال چهارم يا پنجم بعثت، يعنى يك يا دو سال پس از آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور به آشكار كردن دعوت خود شد فرود آمد.[۲۵]
مشركان كه با سخنان و تعاليم جديدى مواجه شده بودند و تأثير شگرف آن را بر مردم مشاهده مىكردند تلاش گستردهاى را براى تخريب شخصيت پيامبر صلى الله عليه و آله و روياروئى با تعاليم حياتبخش اسلام سامان دادند و با شبههافكنى درباره آموزههاى قرآنى مانع از ايمان آوردن عموم مردم و گسترش دين اسلام در جامعه خود شدند.
مشركان مكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را به دروغگويى متهم و اعلام كردند كه پيامبران بايد از فرشتگان باشند؛ نه از نوع انسان. آنان معاد را انكار كرده، آن را به سخره مىگرفتند و شرك و بتپرستى را برتر از يگانهپرستى مىدانستند. آيات خدا را تكذيب مىكردند، اعجاز قرآن را زير سؤال برده و مىگفتند: قرآن چيزى جز سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله نيست و تقاضاى معجزات ديگرى مىكردند. در چنين فضايى سوره مباركه انعام نازل شد و ضمن ارائه پاسخهاى منطقى و مستدل به شبهات مشركان و ابطال عقايد نادرست آنها، اصول و بنيادهاى دين اسلام را بيان كرد.
غرض و محتواى سوره:
با توجه به سياق سوره بسيارى از مفسران معتقدند كه هدف اساسى اين سوره بيان اصول يگانهپرستى و مبارزه با شرك و بتپرستى است.[۲۶] آيات نخست (1 ـ 7) سوره به حمد و ستايش پروردگار و اثبات يگانگى خداوند از طريق يادآورى خلقت آسمانها و زمين و چگونگى آفرينش انسان اختصاص دارد و مىافزايد كه دلايل روشن و غيرقابل انكارى بر برترى و حاكميت خداوند بر جهان هستى دلالت مىكند؛ اما كافران كه جز بهانهجويى كارى ندارند از اين نشانههاى آشكار روى برتافته، پيامبران را استهزا مىكنند و از عذاب الهى كه پيشينيان آنها را دربرگرفت غفلت مىكنند، در حالى كه آنان از قدرت و ثروتى بيش از مشركان مكه برخوردار بودند؛ اما به سبب رفتار ناشايستشان به عذاب الهى دچار شدند.
پس از اين مقدمه كوتاه ساير آيات اين سوره به بيان انحرافات فكرى و رفتارى مشركان و پاسخگويى به شبهات آنان مىپردازد و به مناسبت، اصولى از توحيد و هدايت را مطرح مىكند، بر اين اساس آيات 8 ـ 135 انحرافات فكرى و شبهات مطرح شده از سوى مشركان را بررسى مىكند و آيات 136 ـ 152 رفتارهاى ناشايست و بدعتهايى را كه در آيين ابراهيم پديد آورده بودند بيان و احكام الهى را تشريح مىكند و در انتها با جمعبندى اين مطالب در آيات 153 ـ 165 سوره به پايان مىرسد.
1. انحرافات فكرى مشركان:
آيات 8 ـ 36 به بيان نخستين شبهه كافران و پاسخ آن اختصاص دارد. مشركان مىگفتند: اگر به راستى حضرت محمد صلى الله عليه و آله پيامبر خداست چرا خداوند فرشتهاى بر او نازل نمىكند تا پيامبر را تصديق كرده و ما با مشاهده فرشتگان به رسول خدا صلی الله علیه و آله ايمان آوريم. آنان با طرح اين شبهه در صدد استهزاى پيامبر، اثبات ناتوانى خداوند و انكار نبوت رسول اكرم بودند.
در آيات مورد بحث به طور منطقى و مستدل پاسخ آنان ارائه مىشود و سپس اهداف سهگانه آنها را از طرح اين شبهه تحليل كرده و پاسخ مىدهد. آيات 8 ـ 9 در بررسى استدلالى اين شبهه مىفرمايند: اين تقاضا براى كافران هيچ سودى ندارد زيرا اگر فرشتهاى بر آنان مىفرستاديم و ايمان نمىآوردند به حيات آنان پايان داده مىشد و نابود مىشدند[۲۷] زيرا سنت الهى بر اين است كه پس از معجزات پيشنهادى و نپذيرفتن آن از سوى پيشنهاد دهندگان، عذاب نازل مىشود،[۲۸] افزون بر اين اگر خداى متعالى تقاضاى كافران را مىپذيرفت و فرشتهاى به عنوان رسول بر آنان نازل مىكرد باز هم حكمت الهى اقتضا مىكرد كه همان فرشته را نيز به صورت بشرى مانند خودشان فرود آورد.
پس از پاسخگويى به اشكال آنها به بررسى انگيزه آنها از طرح اين شبهه مىپردازد و مىفرمايد: اگر قصد استهزاى پيامبر را دارند بدانند كه به عذاب استهزاكنندگان پيامبران پيشين دچار مىشوند و سودى به حال آنان ندارد (آيه 10) و اگر مىخواهند ناتوانى خدا را ثابت كنند به آنان بگو: چه كسى مالك و آفريننده آسمانها و زمين است؟ اوست كه تدبير جهان را در دست دارد و روزى همگان را مىرساند و هر خيرى به هر كس مىرسد از جانب اوست و در يك كلمه «هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِباده»(آيه 18)
و اگر قصد انكار پيامبر را دارند به آنها بگو: خداوند گواه ميان من و شماست و دليل آن نيز اين است كه خداوند اين قرآن را بر من وحى كرده است،(آيه 19) افزون بر اين اهل كتاب نيز پيامبر را همچون فرزندانشان مىشناسند و به نبوت پيامبر گواهى مىدهند.(آيه 20)
پس از آن كه با دلايل منطقى و بررسى همه جوانب ادعاى مشركان را پاسخ گفت و حجت را بر آنان تمام كرد، به فرجام دردناك كافران اشاره كرده و از پشيمانى (آيه 27) و حسرت آنها بر گذشته خود (آيه 31) خبر مىدهد.
در انتها خداوند، پيامبرش را در برابر مخالفتها و لجاجتهاى مشركان دلدارى داده و به آن حضرت مىگويد كه از سخنان آنها غمگين مباش، زيرا كافران پيامبران پيشين را هم تكذيب كرده؛ اما پيامبران در برابر سخنان آنها صبر پيشه كردند و نصرت و پيروزى الهى فرارسيد.(آيه 34)
دومين شبهه مشركان درباره توحيد و نبوت در آيات 37 ـ 90 مطرح شده و به تفصيل پاسخ داده شده است. مشركان مىگفتند: چرا پيامبر با معجزهاى از ناحيه پروردگارش تأييد نمىشود. آنها اين سخن را در حالى مىگفتند كه بهترين آيات و معجزات الهى يعنى قرآن در دسترس آنان بود، از اينرو معلوم مىشود كه غرض آنها از اين سخن اين است كه نه تنها قرآن را معجزهاى قانعكننده نمىدانستند بلكه مىپنداشتند كه خداوند نمىتواند معجزهاى را كه بر نفى ربوبيت خدايان و بتها دلالت كند بر كسى نازل كند[۲۹] و با اين سخن در صدد نفى ربوبيت الهى و اثبات ربوبيت بتها بودند، ازاينرو خداوند در پاسخ آنان به آيات و نشانههايى چند اشاره مىكند كه همگى از توانايى خداوند در تدبير و اداره جهان هستى حكايت دارد و در مقابل، دلايل ناتوانى بتها و خدايان پندارى را در صحنههاى گوناگون زندگى و مرگ بيان مىكند.
نخستين نشانه ربوبيت الهى و قدرت و حكمت[۳۰] اين است كه خداوند هر چيزى را كه براى زندگى جنبندگان زمين در پرندگان آسمان لازم است به طور غريزى در اختيارشان قرار داده است، چنان كه براى انسانها نيز همين كار را كرده است؛[۳۱] اما كافران چشم و گوش خود را در برابر اين واقعيت بسته، آن را انكار مىكنند. (آيات 38 ـ 39)
دومين نشانه ربوبيت الهى اين است كه عذاب و رحمت در دنيا و آخرت تنها در دست قدرت اوست و هيچ يك از بتها يا شريكانى كه براى خدا قرار دادهاند نمىتواند عذاب الهى را دفع كنند و تنها اوست كه مىتواند درخواست عاجزانه اهل عذاب را اجابت كرده و عذاب را از آنها برطرف كند. به همین دليل در هنگام عذاب تنها او را مىخوانيد، چنانكه امتهاى پيشين نيز چنين بودند. (آيات 40 ـ 49)
در ادامه آيات درخواست معجزات رنگارنگ را از پيامبر نادرست مىشمرد و به سومين جلوه ربوبيت الهى كه همان هدايت تشريعى است، اشاره كرده از پيامبر مىخواهد كه به آنان بگويد: من صاحب خزاين الهى يا فرشته يا عالم به غيب نيستم بلكه مأمور شدهام تا از آنچه به من وحى مىشود پيروى كنم و به وسيله آن راه درست را به شما نشان دهم.(آيه 50)
من براى شما معجزه و دليل روشنى آوردهام؛ اما شما آن را نپذيرفتيد و معجزه ديگرى مىخواهيد كه در اختيار من نيست[۳۲] و از اينرو داورى درباره شما بر عهده خدايى است كه كليدهاى غيب در دست اوست و از هر چه در جهان مىگذرد[۳۳] از جمله اعمال انسان در روز و شب آگاه است و بر بندگان خود سيطره دارد.(آيه 59)
چهارمين نشانه ربوبيت خداوند اين است كه او تنها كسى است كه مشكلات فردى و اجتماعى انسان را حل مىكند و او را از بحرانها و مصائب زندگى نجات مىدهد،(آيه 64) آنگاه رو به پيامبر كرده و مىفرمايد: كسانى را كه دين را به بازى و سرگرمى و استهزا گرفتهاند و زندگى دنيا آنها را مغرور ساخته رها كن و به آنها هشدار ده تا گرفتار عواقب شوم اعمال خود نشوند.(آيه 70)
ناتوانى بتها و زوالپذيرى ساير معبودهاى خيالى پنجمين نشانه بر عدم شايستگى آنها براى مشاركت با خداوند سبحان در ربوبيت است كه در آيه 71 به آن اشاره مىشود و براى آن كه نشان دهد در ناتوانى معبودان خيالى تفاوتى بين پرستش بت، ستاره، ماه و خورشيد نيست به داستان حضرت ابراهيم علیهالسلام و احتجاج او با مشركان زمان خود از بتپرستان تا ستارهپرستان و ماه و خورشيدپرستان اشاره مىكند كه به آنها گفت: من به جاى پرستش اين خدايان زوالپذير خداى آفريننده آسمان و زمين را مىپرستم و از شريكانى كه براى خدا قرار دادهايد هيچ هراسى ندارم.
خداوند ضمن تأييد سخنان وى مىفرمايد: اينها حجت و برهانى بود كه ما به او داديم و بدينسان او را همانند ساير انبياء ـ اسامى 17 نفر از انبياى عظيمالشأن در اين آيات ذكر مىشود ـ مورد لطف و هدايت خاصه خود قرار داديم. (آيات 71 ـ 90)
پس از آن كه دومين شبهه مشركان پاسخ داده شد آيات 91 ـ 108 به بررسى سومين شبهه و اشكال اساسى آنان مىپردازد. مشركان براى آن كه رسالت پيامبر را به طور كلى زير سؤال برند، ادعا كردند كه قرآن و ساير تعاليم پيامبر غير وحيانى است و خداوند هيچ كتابى بر انسان فرو نفرستاده: «اِذ قالوا ما اَنزَلَ اللّهُ عَلى بَشَر مِن شَىء» (6/91) و براى هدايت انسان كارى نكرده است زيرا چنين كارى اصلاً وظيفه خدا نيست.
آنان با بيان اين سخن به صراحت و برخلاف شواهد فراوان به خداوند سبحان افترا زده و قرآن و كتب پيامبران پيشين را انكار كردهاند و افزون بر اين معتقد شدند كه موجود ديگرى غير از خداوند وظيفه تعليم و تربيت انسان را بر عهده گرفته است، از اينرو ابتدا خداوند در عبارتى كوتاه به سخنان آنان پاسخ مىدهد و مىفرمايد: گويندگان چنين سخنى عظمت و شأن خدا را چنان كه شايسته اوست نشناختهاند: «ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدرِهِ» زيرا لازمه ربوبيت خدا اين است كه انسان را به سوى صراط مستقيم هدايت كند و به همين منظور وحى را بر بندگان برگزيده خود نازل مىكند.
در ادامه، اين شبهه را در دو بخش پاسخ مىدهد: ابتدا شواهد و دلايلى را كه نشان دهنده نزول كتاب الهى بر افرادى از بشر است ذكر مىگردد و سپس گوشهاى از عظمت مقام الهى را كه به اقتضاى آن هدايت انسان را بر عهده گرفته است بيان مىفرمايد. در همين رابطه ناتوانى موجودات ديگر از جمله جن را براى تعليم و هدايت انسان ثابت مىكند.
بر اين اساس آيات 91 ـ 94 به عنوان بخش نخست پاسخ، از پيامبر صلى الله عليه و آله مىخواهد تا از مشركان بپرسد كه چه كسى تورات را بر حضرت موسى عليهالسلام فروفرستاد و آنچه را كه شما و پدرانتان نمىدانستيد به شما آموخت و همچنين قرآن را نازل كرد و به راستى كسانى كه اين كتب آسمانى را انكار كرده و بر خدا افتراء زده و مىگويند: خداوند چيزى بر بشر نازل نكرده است، ستمكارترين افراد نيستند؟ آنگاه به عذاب ستمگران اشاره كرده و به آنان هشدار مىدهد كه مبادا به اتكاى خدايان پندارى به حق پشت كرده و مردم را گمراه كنيد كه همه شما به تنهايى در دادگاه حساب الهى حاضر خواهيد شد.
در بخش دوم از پاسخ به اين شبهه (آيات 95 ـ 108) به دلايلى كه نشان انحصار شأن هدايتگرى در خداوند سبحان است اشاره كرده و مىفرمايد: خداوند تدبير همه جهان را در دست دارد و همه لوازم زندگى انسان را فراهم كرده است. آيا ممكن است او از هدايت و تعليم غفلت كند؟ او خدايى است كه دانه گياهان را مىشكافد، مرده را از زنده و زنده را از مرده خارج مىكند و شب و روز و حركت ماه و خورشيد را بر اساس نظم و حكمت تدبير مىكند، با ستارگان راه را در تاريكى شب به شما مىنماياند و نسل انسان را در زمين مستقر كرده است و براى او از آسمان باران فرو مىفرستد تا به وسيله آن روزى او فراهم شود.
براى چنين خدايى چگونه ممكن است شريكى در آفرينش يا هدايت قرار داد؟ چنانكه برخى جن را شريك خدا دانسته يا براى او دختر و پسرى قائل شدند. او خداى آفريننده همه چيز است پس او را عبادت كرده و به نشانههاى روشنى كه براى هدايت شما قرار داده است، ايمان بياوريد، آنگاه به پيامبر صلى الله عليه و آله مىفرمايد: با همه دلايل آشكارى كه براى اثبات نبوت تو داديم ممكن است بگويند: آنچه مىگويى از ديگران آموختهاى؛ اما تو از آنان روى برگردان و از آنچه به تو وحى شده است پيروى كن.
چهارمين شبههاى كه سران شرك و كفر براى گمراه كردن مردم به آن دست مىيازيدند اين بود كه مىگفتند: نشانههايى كه پيامبر بر نبوت خود ارائه مىدهد روشن و آشكار نيست و با سوگند مىگفتند: اگر خداوند نشانهاى بفرستد كه بر صدق ادعاى رسول خدا صلی الله علیه و آله و نبوت وى به روشنى دلالت كند ايمان خواهند آورد. (آيه 109)
پس از بيان اين شبهه پاسخ آنان را در آيات 109 ـ 123 ذكر مىكند و مىفرمايد: اولاً روحيات و سوابق آنان نشان مىدهد كه اگر نشانه كاملاً آشكارى را هم ببينند ايمان نخواهند آورد حتى اگر فرشتگان بر آنان نازل شوند يا مردگان با آنها سخن بگويند باز هم ايمان نمىآورند، ثانياً چه نشانهاى محكمتر و گوياتر از اين قرآن كه حتى اهل كتاب نيز آن را تصديق كرده و آيات آن را از سوى خدا مىدانند. اگر واقعاً در پى آيهاى مىگردند پس به اين كتاب ايمان آورده و به احكامش عمل كنند.
آيات 124 ـ 135 به پنجمين و آخرين شبهه آنان در توحيد و نبوت اشاره كرده و مىفرمايد: آنها وقتى اين آيات روشن و غيرقابل انكار را مىبينند بهانه ديگرى مىتراشند و مىگويند: ما ايمان نمىآوريم مگر اين كه ما نيز به مقام رسالت برسيم و آنچه بر پيامبران نازل مىشود بر ما نيز نازل شود: «قالوا لَن نُؤمِنَ حَتّى نُؤتى مِثلَ ما اوتِىَ رُسُلُ اللّهِ» در ادامه ابتدا در پاسخى كوتاه به آنان مىگويد: خداوند خود مىداند چه كسى را به رسالت برانگيزد و امانت رسالت را به او بسپارد.
سپس با اشاره به سنت هدايت و گمراهى، پاسخ آنها را به تفصيل بيان مىدارد و مىفرمايد: اگر خداوند بخواهد كسى را هدايت كند قلب او را براى ادراك حق آماده مىسازد و آن كس را كه بخواهد گمراه كند سينه او را از ادراك حقايق، تنگ و ناتوان مىكند و كسانى كه ايمان نمىآوردند افرادى پليد هستند.(آيه 120) البته در اين گمراهى مقصر اصلى خود آنان هستند كه شياطين (جن) را پيشواى خود قرار داده و از آنها پيروى كردند[۳۴] و در روز قيامت نيز به آن اعتراف خواهند كرد و به فرجام شوم آنها نيز دچار خواهند شد،(آيه 128) خلاصه آن كه هر كس به سبب اعمال و رفتارش از درجه خاصى برخوردار است: «لِكُلّ دَرَجتٌ مِمّا عَمِلوا».(آيه 132)
2. اعتقادات خرافى مشركان و تغيير احكام دينى:
قرآن پس از آن كه در آيات گذشته به تفصيل انحرافات اعتقادى و بهانهجوييهاى آنها را به صورت شبهات فكرى مطرح كرد (آيات 136 ـ 152) به بيان رفتارهاى ناپسند و اعمال زشت آنان و تغييراتى كه در دين خدا و آيين ابراهيم داده و حلال آن را حرام كردند پرداخته و احكام الهى را در اين رابطه بيان مىكند.
به گزارش اين آيات مشركان براى خدا از روييدنيها و حيواناتى كه خداوند آفريده نصيبى معين كرده و مىگفتند: اين سهم براى خدا و اين سهم براى بتها و اگر سهم بتها از بين مىرفت سهم خدا را به جاى آن قرار مىدادند؛ اما عكس آن را مجاز نمىشمردند[۳۵](6/136) يا براى بتها فرزندان خود را قربانى مىكردند و احكام ظالمانه و خرافى در دين خدا وضع مىكردند و آنها را به خدا نسبت مىدادند؛ مثلاً مىگفتند: اين قربانيها و صدقات مخصوص بتان است[۳۶] و تنها افراد خاصى كه ما مشخص مىكنيم مىتوانند از آنها استفاده كنند يا سوار شدن بر چهارپايان را حرام مىكردند، چهارپايان را بدون بردن نام خدا ذبح مىكردند و زنانشان را از خوردن گوشت بچه شترهاى تازه به دنيا آمده منع مىكردند،[۳۷] مگر اين كه مرده به دنيا آيند.
خداى سبحان ضمن تقبيح رفتار زشت آنان، نسبت دادن اين احكام را به خداوند افترا دانسته و راه درست زندگى را تشريح كرده، مىفرمايد: خداوند نعمتهاى فراوانى به شما داده است تا از آن استفاده كرده به فقيران دهيد و اسراف نكنيد و نر و ماده حيواناتى همچون گوسفند، بز، شتر و گاو و بچههايى كه در شكم ماده اين حيوانات است، حلال كرده است.
از سوى ديگر حيوان مرده، خون ريخته، گوشت خوك و گوشت حيوانى كه بدون ذكر نام خدا ذبح شده باشد، حرام است. اينها احكام خداست كه مشركان به پيروى از هواى نفس و بدون هيچ دليل شرعى آنها را تغيير داده و حلال خدا را حرام كرده بودند، آنگاه در آيات 151 ـ 152 خلاصهاى از احكام الهى را كه مورد تأكيد همه پيامبران و مورد پذيرش همه شرايع و بيانگر راه صحيح هدايت است، بيان مىكند و آنها را راه مستقيم الهى مىنامد كه تنها راه نجات است.
اين احكام كه در 9 فرمان خلاصه شده عبارت است از شرك نورزيدن به خدا، احسان به والدين، نكشتن فرزندان، دورى از كارهاى زشت در آشكار و نهان، نكشتن همديگر مگر به حكم حق و قصاص، تجاوز نكردن به مال يتيم، پرهيز از گرانفروشى و كمفروشى، عادلانه سخن گفتن و وفاى به عهد الهى.
نتيجهگيرى:
با بيان اين احكام، آيات پايانى سوره (153 ـ 165) به جمعبندى معارف تبيين شده در سوره پرداخته، مىفرمايد: سعادت و خوشبختى انسان در پيروى از تعاليم پيامبران است كه خداوند آنها را به صورت كتاب بر رسولان حق نازل كرد و چنانكه خداوند به حضرت موسى كتاب كاملى براى تكميل نفوس و بيان احكام نازل كرد، قرآن پر بركتى را نيز براى هدايت شما فرو فرستاد: «هذا كِتبٌ اَنزَلنهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعوهُ» (آيه 155) تا نگوييد چرا براى يهود و نصارا كتاب فرود آمده؛ اما براى ما هيچ كتابى نازل نشده و اگر ما هم كتاب داشتيم بيش از آنها به آن عمل كرده و هدايت مىشديم.
اكنون حجت و دليلى روشنگر براى شما نازل شده است، پس شما نيز آيات آن را تكذيب نكرده و با بهانهجوييهاى متعدد همچون درخواست نزول فرشتگان گمراهى خود را افزون نكنيد كه اگر خدا فرشتگان عذاب را بر شما نازل كند ديگر فرصتى براى توبه و ايمان آوردن نخواهد ماند. در آيات پايانى سوره انعام (161 ـ 163) خداوند از پيامبر صلى الله عليه و آله مىخواهد تا اصول اعتقادى و رفتارى خود را در چند جمله كوتاه براى مشركان بيان كرده و با دعوت مجدد آنان به دين توحيدى آنها را از مخالفت بر حذر دارد و به آنان بگويد كه من از راه مستقيم كه همان آيين حضرت ابراهيم علیهالسلام است، پيروى مىكنم و همه اعمالم را براى خدا انجام داده و هيچ شريكى براى او قائل نيستم زيرا او پروردگار همه جهان است. منكران و كافران نيز بايد بدانند كه هر كس بار عمل خود را بر دوش مىكشد و بازگشت همه به سوى خداست و او درباره آنچه انسانها درباره آن اختلاف دارند، داورى مىكند.
فضيلت سوره:
روايات پرشمارى در فضيلت و آثار تلاوت سوره انعام گزارش شده است.[۳۸] علما نزول دفعى و مشايعت فرشتگان در زمان نزولش را دو ويژگى اين سوره دانستهاند.[۳۹] از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: همه سوره انعام به يكباره بر من فرود آمده و 70000 فرشته در حالى كه با آواز بلند حمد و تسبيح پروردگار مىگفتند، آن را همراهى مىكردند.[۴۰]
همزمان با نزول آن، پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه «سبحان الله العظيم و بحمده» را تكرار مىكردند به سجده افتادند و در همان شب نزولش نويسندگان وحى را فراخواندند تا آن را بنويسند؛[۴۱] همچنين آن حضرت فرمودند: خداوند به وسيله اين سوره به من و مسلمانان عزتى داد كه هرگز پس از آن خوار نگردند.[۴۲]
امام صادق عليهالسلام فرمود: اين سوره در حالى كه 70000 فرشته آن را بدرقه مىكردند، فرود آمد پس شما آن را تعظيم و تكريم كنيد،[۴۳] زيرا نام پروردگار در 70 جاى آن آمده است. اگر مردم فضليت آن را بدانند قرائت آن را ترك نكنند.[۴۴]
در روايات متعدد از آمرزش،[۴۵] ايمنى در قيامت،[۴۶] خشنودى پروردگار،[۴۷] تسبيح[۴۸] و استغفار فرشتگان براى خواننده اين سوره تا قيامت،[۴۹] به عنوان ثواب قرائت ياد شده است. در برخى روايات به خواندن سه آيه نخست اين سوره پس از نماز صبح سفارش شده و براى آن ثواب و آثار فراوانى بيان شده است.[۵۰]
از امام صادق عليهالسلام روايت شده: هر حاجتمندى 4 ركعت نماز (با دو سلام) بگزارد و پس از حمدِ آن سوره انعام و پس از نماز دعاى «يا كريم يا كريم...» را بخواند، سوگند به كسى كه جانم در دست اوست خداوند حاجتش را برآورده سازد.[۵۱] البته ثوابها و آثار ياد شده مشروط به اعتقاد و عمل به اين آيات نورانى است وگرنه قرائت بدون عمل ثوابهاى موعود را ندارد.[۵۲]
پانویس
- ↑ التحرير والتنوير، ج 7، ص 121؛ الميزان، ج 7، ص 2؛ المكى والمدنى فى القرآن، ج 1، ص 305.
- ↑ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 281؛ روحالمعانى، مج 5، ج 7، ص 109؛ التمهيد، ج 1، ص 132ـ136.
- ↑ تاريخ قرآن، راميار، ص 670.
- ↑ همان، ص 671.
- ↑ تفسير المعين، ج 1، ص 325.
- ↑ تفسير جلالين، ص 131؛ التمهيد، ج 1، ص 171ـ178.
- ↑ روح المعانى، مج 5، ج 7، ص 109؛ تفسير مراغى، مج 3، ج 7، ص 69؛ التمهيد، ج 1، ص 171ـ178.
- ↑ التفسير الحديث، ج 4، ص 64؛ الميزان، ج 7، ص 6.
- ↑ الدرالمنثور، ج 3، ص 243ـ346؛ نورالثقلين، ج 1، ص 696؛ المكى والمدنى فى القرآن، ج 1، ص 290، 297.
- ↑ تفسير المنار، ج 7، ص 284؛ التمهيد، ج 1، ص 170.
- ↑ نظم قرآن، ج 1، ص 132؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 393.
- ↑ السيرةالنبويه، ج 1، ص 261؛ فروغ ابديت، ج 1، ص 264.
- ↑ التحرير والتنوير، ج 14، ص 6؛ الموسوعة القرآنيه، ج 3، ص 4.
- ↑ احسن الحديث، ج 3، 172؛ تفسير سورة الانعام، ص 11.
- ↑ التحرير والتنوير، ج 7، ص 121.
- ↑ الموسوعة القرآنيه، ج 3، ص 17؛ ج 7، ص 205.
- ↑ المعجم الاحصائى، ج 1، ص 299ـ301.
- ↑ مجمعالبيان، ج 4، ص 421؛ بصائر ذوى التمييز، ج 1، ص 186؛ البيان فى عد آى القرآن، ص 151.
- ↑ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 127؛ التحرير والتنوير، ج 7، ص 121؛ احسن الحديث، ج 3، ص 171.
- ↑ التحرير والتنوير، ج 7، ص 121.
- ↑ الموسوعة القرآنيه، ج 3، ص 4.
- ↑ بصائر ذوى التمييز، ج 1، ص 187.
- ↑ فضائل القرآن و معالمه، ج 2، ص 30.
- ↑ الاتقان، ج 1، ص 125؛ تاريخ قرآن، حجتى، ص 105.
- ↑ اهداف كل سوره، ج 1، ص 125.
- ↑ مجمع البيان، ج 4، ص 421؛ روح المعانى، مج 5، ج 7، ص 112؛ اهداف كل سوره، ج 1، ص 131.
- ↑ الميزان، ج 7، ص 20؛ نمونه، ج 5، ص 161.
- ↑ روح المعانى، مج 5، ج 7، ص 141.
- ↑ الميزان، ج 7، ص 69.
- ↑ مجمع البيان، ج 2، ص 297.
- ↑ الميزان، ج 7، ص 71.
- ↑ همان، ص 115.
- ↑ همان، ص 126.
- ↑ الكشاف، ج 2، ص 64.
- ↑ مجمع البيان، ج 4، ص 571.
- ↑ نمونه، ج 25، ص 455.
- ↑ الميزان، ج 7، ص 384؛ احسنالحديث، ج 3، ص 323.
- ↑ روح المعانى، مج 5، ج 7، ص 109ـ 110؛ التحرير والتنوير، ج 7، ص 125.
- ↑ التفسير الكبير، ج 12، ص 141.
- ↑ تفسير ابنكثير، ج 2، ص 127؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 243ـ244.
- ↑ مجمع البيان، ج 4، ص 421؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 243 ـ 244؛ التحرير والتنوير، ج 7، ص 122.
- ↑ التبيان، ج 4، ص 75؛ منهجالصادقين، ج 3، ص 344.
- ↑ ثوابالاعمال، ص 224؛ لمحاتالانوار، ج 2، ص 744.
- ↑ تفسير عياشى، ج 1، ص 354.
- ↑ لمحات الانوار، ج 2، ص 744.
- ↑ تفسير عياشى، ج 1، ص 354؛ ثوابالاعمال، ص 224.
- ↑ لمحات الانوار، ج 2، ص 744ـ745.
- ↑ الكافى، ج 2، ص 455؛ البرهان، ج 2، ص 396.
- ↑ تفسير قمى، ج 1، ص 201.
- ↑ تفسير قرطبى، ج 6، ص 247؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 245ـ246؛ كنزالدقائق، ج 4، ص 278.
- ↑ تفسير عياشى، ج 1، ص 353؛ اطيبالبيان، ج 5، ص 2.
- ↑ تفسير اثنى عشرى، ج 3، ص 218.
منابع
سيد عبدالرسول حسينىزاده، محمد خامهگر؛ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 4، صفحه 547-557.