اصحاب یمین
مؤمنان نيكوكار در دنيا و دريافت كنندگان نامه عمل با دست راست در قيامت.
واژه «اصحابِ يمين» 6 بار در قرآن بكار رفته و تركيبى از اصحاب (جمع صاحب به معناى ملازم) و يمين به معانى همپيمان، قوت و شدت دست راست و سمت راست (از ماده يُمن به معناى بركت) است.[۱]
در تعبيرى ديگر كه سه بار در قرآن بكار رفته «اصحاب ميمنه» گفته شده است. «ميمنه» را برخى مصدر ميمى به معناى زيادى و استمرار در خير و بركت[۲] و برخى ديگر، اسم مكان يعنى جايگاه خير و بركت دانستهاند.[۳]
اصحاب يمين و ميمنه در اصطلاح قرآنى به كسانى گفته مىشود كه در دنيا باايمان و عمل صالح زندگى كردهاند و روز قيامت نامه عملشان را با دست راست دريافت مىدارند: «فَلااقتَحَمَ العَقَبَة × و ما اَدركَ مَا العَقَبَة × فَكُّ رَقَبَة × اَو اِطعـمٌ فى يَوم ذى مَسغَبَة × يَتيمـًا ذا مَقرَبَة × اَو مِسكينـًا ذا مَترَبَة × ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا وتَواصَوا بِالصَّبرِ و تَواصَوا بِالمَرحَمَة × اُولئِكَ اَصحبُ المَيمَنَة». (سوره بلد/90، 11ـ18)
«فَاَمّا مَن اوتِىَ كِتبَهُ بِيَمينِه» (سوره انشقاق/84،7؛ سوره حاقه/69،19؛ سوره اسراء/17،71) قرآن، اصحاب يمين را يكى از سه گروه انسانها در قيامت (سابقون، اصحاب يمين و اصحاب شمال) معرفى كرده است: «و كُنتُم اَزوجـًا ثَلثَه × فَاَصحبُ المَيمَنَةِ... × و اَصحبُالمَشـَمَةِ... × والسّبِقونَ...». (سوره واقعه/56،7ـ10) و در موارد ديگر، اصحاب يمين را در مقابل اصحاب شمال و اصحاب ميمنه را در برابر اصحاب مشئمه قرار داده است. (سوره بلد/90، 18ـ19؛ سوره واقعه/56، 7ـ9، 27، 41)
راز نامگذارى اصحاب يمين
- اين گروه اهل يُمن و خير بوده، مسير حركت زندگيشان به سمت و سوى آن است[۴]، به طورى كه در آخرت نيز غرق در نور و بركتاند:[۵] «نورُهُم يَسعى بَينَ أيدِيهِم و بِأيمنِهِم» (سوره تحريم/66،8؛ سوره حديد/57،12) شايد به همين جهت، عرب به پرنده يا حيوانات وحشى كه هنگام پرواز و رَمكردن به سمت راست حركت كنند به يُمن و خوبى تفأل مىزند.[۶]
طبق روايت هر دو دست پروردگار، يمين است كه كنايه از خير محض بودن خداست: «كلتا يديه تبارك و تعالى يمين».[۷]
- عالم دو سمت دارد: سمت راست آن ملكوت اعلا و جايگاه ارواح نورانى و فرشتگان نويسنده نيكيها و بهشت موعود رستگاران: «اِنَّ كِتبَ الاَبرارِ لَفى عِلّيّين».(سوره مطففين/83،18) و سمت چپ آن، ملكوت اسفل و جايگاه اصحاب شمال است (=>اصحاب شمال) و چون اصحاب يمين در ملكوت اعلا قرار دارند. آنان را اصحاب يمين ناميدهاند.[۸]
- چون اصحاب يمين نامه عمل را با دست راست دريافت مىكنند به اين نام شناخته شدهاند، چنان كه قرآن نيز به صراحت اين مطلب را بيان كرده است: «فَمَن اوتِىَ كِتبَهُ بِيَمينِه».(سوره اسراء/17،71)[۹]
وجوه ديگرى نيز براى اين نامگذارى ذكر شده است؛ مانند قوىتر بودن سمت راست بدن از سمت چپ آن يا شرافت و برترى سمت راست بر سمت چپ كه بر اساس آن در عرف، بزرگان را در سمت راست جاى مىدهند.[۱۰]
شمار اصحاب يمين
خداوند در تقسيمبندى انسانها به گروههاى سهگانه (سابقون، اصحاب يمين و اصحاب شمال)، شمار اصحاب يمين را جمع فراوانى از امتهاى پيش از اسلام و جمع زيادى از امت اسلامى مىداند:[۱۱] «ثُلَّةٌ مِنَ الاَوَّلين × وثُلَّةٌ مِنَ الأخِرين». (سوره واقعه/56، 39ـ40)
در حالى كه شمار سابقون را در امت اسلام، اندك و در امتهاى پيشين جمع فراوانى مىشمرد:[۱۲] «ثُلَّةٌ مِنَ الاَوَّلين × و قَليلٌ مِنَ الأخِرين». (سوره واقعه/56،13ـ14) جهت اين امر آن است كه انبياء عليهمالسلام و اوصياى آنان كه از سابقان هستند، در امتهاى پيش از اسلام بودند.[۱۳]
برخى از مفسران گفتهاند: اولين و آخرين در آيات پيش گفته مربوط به امت اسلام است؛ يعنى سابقان صدر اسلام بيشتر از سابقان در زمانهاى بعدىاند؛ اما اصحاب يمين در صدر اسلام و پس از آن جمع فراوانى هستند. اين گروه از مفسران به روايتى از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله تمسك جستهاند كه فرمود: هر دو گروه اولين و آخرين از امت من هستند.[۱۴] صدرالمتألهين در توضيح روايت مىگويد: علت اين كه سابقان صدر اسلام بيشتر از آخرالزمان هستند، نزديكى آنان به زمان وحى و امامان عليهمالسلام است.[۱۵]
نشانههاى اصحاب يمين دردنيا
1. آزادسازى بردگان:
اصحاب يمين كسانى هستند كه براى آزادسازى بردگان در دنيا اهتمام مىورزند:[۱۶] «فَكُّرَقبَة» (سوره بلد/90،13) در تفسير ديگرى از آيه، آنان انسانها را از بندگى شيطان و ارتكاب گناهان آزاد ساخته به توبه و بازگشت به سوى خداوند راهنمايى مىكنند.[۱۷] برخى گفتهاند: آنان خويشتن را با عمل به طاعات الهى از عذاب آخرت رها مىسازند.[۱۸]
2. اطعام گرسنگان:
اصحاب يمين به اطعام گرسنگان به ويژه در روزگار سختى عنايت خاص داشته و خويشاوندان يتيم و نيازمندان زمينگير را در اولويت قرار مىدهند:[۱۹] «اَو اِطعـمٌ فى يَوم ذى مَسغَبَة × يَتيمـًا ذا مَقرَبَة × اَو مِسكينـًا ذا مَترَبَة». (سوره بلد/90،14ـ16)
ذكر آزادسازى بندگان و اطعام گرسنگان در پى اقتحام در عقبه (عبور از گردنه) از قبيل ذكر خاص بعد از عام به جهت اهميت آن است زيرا عقبه استعاره از اعمال نيكى است كه براى آدمى دشوار باشد؛ اين استعاره بر پايه تشبيه معقول به محسوس است:[۲۰] «فَلا اقتَحَمَ العَقَبَة × و مااَدركَ مَاالعَقَبَة × فَكُّ رَقَبَة». (سوره بلد/90،11ـ13)
3. ايمان و سفارش به صبر و ترحم:
اصحاب يمين در دنيا از مؤمنانى هستند كه بر ايمان پايدارى و يكديگر را به استقامت در انجام دادن تكاليف و ترحم به نيازمندان سفارش مىكنند:[۲۱] «ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا و تَواصَوا بِالصَّبرِ و تَواصَوا بِالمَرحَمَه × اُولئِكَ اَصحبُ المَيمَنَه». (سوره بلد/90، 17ـ18)
در روايتى، اصحاب يمين اهل حِدّت معرفى شدهاند؛[۲۲] يعنى كسانى كه در مسائل دينى، ارادهاى پولادين دارند و اهل استقامت و پايدارى و در پى كارهاى خير هستند.[۲۳] برخى معتقدند كه آزادسازى بندگان و اطعام نيازمندان از مصاديق سفارش به ترحم است كه به سبب اهميت آن، جداگانه ذكر شده است.[۲۴]
4. اعتدال و ميانهروى:
اصحاب يمين در زندگى دنيايى، از افراط و تفريط مىپرهيزند و همواره اهل اعتدال و ميانهروى هستند. بر اساس آيه 32 سوره فاطر/ 35 بندگان دو گروهاند: ستمپيشگان و ميانهروان: «ثُمَّ اَورَثنَا الكِتـبَ الَّذينَ اصطَفَينا مِن عِبادِنا فَمِنهُم ظالِمٌ لِنَفسِهِ ومِنهُم مُقتَصِدٌ...».
از سدى قتاده، مجاهد، ابنعباس و عكرمه نقل شده است كه گروه ميانهرو، همان اصحاب يمين هستند.[۲۵]
5. اطاعت از خاندان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ارادت به آنان:
امام باقر عليهالسلام در تفسير آيات 38ـ39 سوره مدثر/74: «كلُّ نَفس بِمَا كَسَبت رَهِينَةٌ × الاّ أَصحبَ اليَمينِ» فرموده است: به خدا سوگند! اصحاب يمين پيروان ما هستند.[۲۶]
در روايات ديگرى نيز كه در تفسير سه گروه (سابقون، اصحاب يمين و اصحاب شمال) وارد شده، آمده است كه اصحاب يمين به ولايت اهل بيت عليهمالسلام معتقدند.[۲۷] در روايتى، امام كاظم عليهالسلام امير مؤمنان عليهالسلام را امامِ اصحاب يمين معرفى كرده است.[۲۸]
روايات فراوانى در تفسير «فَسَلم لكَ مِن أَصحبِ اليَمِين» (سوره واقعه/56،91) آمده است كه اصحاب يمين شيعياناند و مراد آيه اين است كه تو (اى پيامبر) از ناحيه اصحاب يمين ايمن هستى و اينان آزارى به فرزندانت نمىرسانند،[۲۹] چنان كه در تفسير آيه «كِتبٌ مَرقُوم» (سوره مطففين/ 83،9) گفته شده است: نامه عمل اصحاب يمين از محبت به محمد صلى الله عليه و آله و آل محمد عليهمالسلام لبريز است[۳۰] و اين محبت از محبت آنان به اساس دين ناشى مىشود.
سرنوشت اصحاب يمين
1. اصحاب يمين در هنگام مرگ:
اصحاب يمين سعادتمندانى هستند كه هنگام جان دادن، با درود و تحيتهاى ربوبى و فرشتگان و مؤمنان مواجه مىشوند[۳۱] و خداوند خطاب به آنان مىفرمايد: درود بر تو از برادران و دوستان با ايمان تو: «و أَمّا إِن كانَ مِن أَصحـبِ اليَمِين × فَسَلمٌ لَكَ مِن أَصحبِ اليَمين». (سوره واقعه/56، 90 ـ91)
برخى تقدير آيه را به صورت «فسلام لك انك من اصحاباليمين» دانستهاند كه بر اساس آن معناى آيه چنين مىشود: سلام و درود بر تو كه به راستى از اصحاب يمين هستى و تو با اين سلام، از عذاب الهى در امانى.[۳۲]
ابن عباس در تفسير آيه 32 سوره نحل/16: «اَلَّذينَ تَتَوَفـّهُمُ المَلئِكَةُ طَيِّبينَ يَقولونَ سَلمٌ عَلَيكُمُ ادخُلوا الجَنَّةَ بِما كُنتُم تَعمَلون» مىگويد: اين سلام و بشارت مخصوص اصحاب يمين است؛ فرشتگان در حالى كه آنان را از دنيا به آخرت منتقل مىكنند بر آنان درود و تحيت مىفرستند و به آنها بشارت ورود به بهشت مىدهند.[۳۳]
طبرسى مىگويد: هنگام جان دادن اصحاب يمين، رفتار فرشتگان مأمورِ استقبال و پذيرايى به گونهاى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خوشحال مىشود. وى آيه 91 سوره واقعه/56 را خطاب به پيامبر دانسته، چنين معنا مىكند: آنچه را از سلامت و امنيت براى اصحاب يمين خواهان بودى به چشم خود مشاهده خواهى كرد.[۳۴]
2. حسابرسى آسان:
گروهى در قيامت و روز حسابرسى، از ديدن نامه عمل خود ناراحت و پشيماناند؛ اما اصحاب يمين در حالى كه نامه عمل را با دست راست دريافت كردهاند به آسانى حسابرسى مىشوند. سپس خوشحال و مسرور به سوى اهل خود بازمىگردند: «فَاَمّا مَن اوتِىَ كِتبَهُ بِيَمينِه × فَسَوفَ يُحاسَبُ حِسابـًا يَسِيرا × و يَنقَلِبُ اِلى اَهلِهِ مَسرورا».(سوره انشقاق/84، 7ـ9)
حساب يسير يعنى حسابرسى به گونهاى كه سختگيرى و نكته سنجى در آن نباشد به طورى كه از بديها به راحتى چشمپوشى و بر نيكيها پاداش داده شود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دعا مىكرد: پروردگارا! مرا با حساب يسير حسابرسى كن: «اللّهمّ حاسبنى حساباً يسيراً».
عايشه پرسيد: حساب يسير چگونه است؟ فرمود: به نامه عمل نگاه مىكنند و از آن رد مىشوند؛ يعنى فقط براى حسابرسى عرضه مىشود؛ ولى حسابرسى انجام نمىگيرد زيرا اگر به طور مختصر هم بررسى شود، هيچكس نجات نخواهد يافت.[۳۵]
در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيده شد: چه كارى انجام دهيم تا مانند اصحاب يمين حساب آسان روزيمان شود؟ فرمود: بخشش به كسى كه محرومتان ساخته و ايجاد ارتباط با كسى كه رشته ارتباط خود را با شما قطع كرده و گذشت از كسى كه در حق شما ستم كرده است.[۳۶]
اين نحوه حسابرسى به اصحاب يمين اختصاص دارد و ديگران در گرو كردار خويشاند: «كُلُّ نَفس بِما كَسَبت رَهِينَةٌ × اِلاّ اَصحبَ اليَمِينِ». (سوره مدثر/ 74، 38ـ39) امام باقر عليهالسلام فرمود: كسانى كه در گرو عمل خود نيستند، پيروان ما هستند[۳۷] و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: اصحاب يمينى كه در گرو اعمال خويش نيستند، فرزندان مؤمناناند زيرا خداوند بر پدرانشان منت گذاشته از آنها چشمپوشى مىكند: «والَّذِينَ ءَامَنوا وَاتَّبَعَتهُم ذُرِّيَّتُهُم بِإيمن اَلحَقنا بِهِم ذُرِّيَّتَهُم». سوره طور/52،21)[۳۸]
آيه 9 سوره انشقاق/ 84 كه از بازگشت همراه با شادى اصحاب يمين به سوى اهل خود پس از حسابرسى خبر مىدهد، چنين تفسير شده است: وى به سبب خير و كرامتى كه ديده، خوشحال به سوى حورالعين روانه مىشود و برخى گفتهاند: او شادمان به سوى همسر و فرزندان و خويشانش كه به بهشت رفتهاند، مىرود.[۳۹]
در سوره حاقه حال فردى از اصحاب يمين چنين بيان شده است كه پس از حسابرسى آسان از خوشحالى فرياد برمىآورد: اى اهل محشر! نامه عمل مرا بخوانيد. من در دنيا يقين داشتم كه روزى براى حسابرسى خواهم آمد، بدين جهت كارهاى ناروا نكردم و اكنون ببينيد كه جز خوبى در نامه عملم نيست:[۴۰] «فَيَقولُ هاؤُمُ اقرَءوا كِتبِيَه × اِنّى ظَنَنتُ اَنّى مُلق حِسابِيَه». (سوره حاقه/69،19ـ20)
چون او مىداند كه جز خوبى در نامه عملش نيست از اين كه كسى به آن بنگرد ناراحت نمىشود.[۴۱] البته خداى متعالى فرموده است كه چنين گروهى زيانكار نخواهند بود زيرا در آيات1ـ3 سوره عصر/103 فرمود: همه انسانها در زياناند، جز مؤمنان صالحى كه يكديگر را به حق و پايدارى سفارش كنند و در سوره بلد فرمود: مؤمنان صالحى كه يكديگر را به پايدارى و رحمت سفارش مىكنند، اصحاب يميناند: «ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذينَ ءامَنوا وتَواصَوا بِالصَّبرِ وتَواصَوا بِالمَرحَمَة × اُولئِكَ اَصحبُ المَيمَنَة». (سوره بلد/90، 17ـ18)
3. برخوردارى اصحاب يمين از نعمتهاى بهشتى:
پس از آن كه اصحاب يمين با سربلندى و خوشحالى حسابرسى شدند راهى جايگاه ابدى مىشوند تا از نعمتهاى الهى بهرهمند گردند. در آيات 21ـ24 سوره حاقه/69 كلياتى از بهرهمندى آنان بيان شده است، به اين صورت كه زندگى آنها در كمال خرسندى و رضايت، در بهشتى است كه ارزش و جايگاهى عالى دارد و ميوههاى درختانش در دسترس است، به طورى كه حتى در حال استراحت هم مىتوان از آن تناول كرد.
در آنجا به آنان خطاب مىشود: بخوريد و بياشاميد و به طور كامل بهره ببريد. گوارايتان باد ميوههايى كه سراسر نفع و بدون زوايد است. اين پذيرايى پاداش كردار نيك شماست كه در دنيا بدان همت گماشته بوديد:[۴۲] «فَهُوَ فى عيشَة راضِيَة × فى جَنَّة عالِيَة × قُطُوفُها دانِيَة × كُلوا واشرَبواهَنيـًا بِما اَسلَفتُم فِى الاَيّامِ الخالِيَة». (سوره حاقه/69،21ـ24)
در سوره واقعه ابتدا اصحاب يمين با بهترين بيان وصف شدهاند: «فَاَصحبُ المَيمَنةِ مَااَصحبُ المَيمَنةِ» (سوره واقعه/ 56، 8)، «وَأصحبُ اليَمينِ مَا أَصحبُ اليَمينِ» (سوره واقعه/56، 27) تعبير «مَاأَصحبُ اليَمِين» و «مَاأَصحبُ المَيمَنة» بهترين وصفى است كه از آنان شده است زيرا اين گونه تعابير در مواردى بكار مىرود كه اوصاف كسى در بيان نگنجد؛[۴۳] نيز در مقام بزرگداشت امر آنان و به شگفت آوردن شنونده از حال ايشان است.[۴۴] سپس در ادامه همين آيات نعمتهاى بهشتى كه اصحاب يمين از آن برخوردارند به تفصيل ذكر شده است:
الف. در سايه درختان سدرى هستند كه خار ندارد يا خار آنها كنده شده يا از فراوانى ميوه، خارى بر آنها نمودار نيست:[۴۵] «فِى سِدر مَخضُود» (سوره واقعه/56،28) برخى اين احتمال را بعيد ندانستهاند كه مقصود از سدر، «سدرةالمنتهى» باشد.[۴۶]
ب. در سايه درخت موز يا درخت داراى سايه خنك يا منظرى زيبا يا داراى شكوفههايى خوشبو قرار دارند:[۴۷] «و طَلح مَنضُود». (سوره واقعه/56، 29)
ج. در سايههاى طولانى بسر مىبرند و هيچگاه آفتاب را نمىبينند:[۴۸] «و ظِلّ مَمدُود». (سوره واقعه/56،30) بر پايه روايتى در تفسير آيه، سايه درختان بهشتى به اندازهاى است كه سوارهاى در مدت 100 سال به پايان آن نمىرسد. بر اساس روايتى ديگر، بهشت هميشه مانند ساعات آغازين روز تابستان است و گرما و سرما ندارد.[۴۹]
د. از آب و آبشارهايى برخوردارند كه شب و روز در مسير خود جارى است و بخار و مِه از آن برنمىخيزد و براى استفادهاش هيچ رنج و تعبى را متحمل نمىشوند:[۵۰] «و مَاء مَسكُوب» (سوره واقعه/56،31) برخى «ظِلّ مَمدُود × و مَاء مَسكُوب» را به وجود منبسط تأويل كردهاند[۵۱] و آن وجود واحد امكانى است كه از خداى متعالى صادر و بر همه ماهيات امكانى گسترده شده است و تحقق همه آنها به واسطه اوست.[۵۲]
هـ. از ميوههاى گوناگون و فراوانى برخوردارند:[۵۳] «و فكِهَة كَثِيرَة» (سوره واقعه/ 56، 32) كه مانند ميوههاى دنيا فصلى نيست و براى مصرف، نيازى به پرداخت وجه يا رخصت طلبى ندارند: «لاَمَقطوعَة و لاَمَمنوعَة». (سوره واقعه/56،33)
برخى اتصاف فاكهه به «كَثِيرَة» را از اين جهت دانستهاند كه بهشتِ اصحاب يمين، داراى صورت و مقدار است؛ ولى چون عالم مقربان، عالم وحدت و جمعيت است، فاكهه ايشان به جاى وصف به كثرت وابسته به خواست آنان معرفى شده است:[۵۴] «و فَكِهَة مِمّا يَتَخيّرُون». (سوره واقعه/56،20)
و. داراى ساختمانهاى بلند و چند طبقه يا زنانى سرو قامت در نهايت كمال معنوى و جمال ظاهرىاند:[۵۵] «و فُرُش مَرفُوعَة»، (سوره واقعه/56،34) زنان بهشتى هرگز دچار پيرى نشده و زيبايى خود را از دست ندهند:[۵۶] «اِنّا اَنشَأنهُنَّ اِنشاء» (سوره واقعه/56،35) و همواره باكرهاند: «فَجَعلنهُنّ اَبكاراً» (سوره واقعه/56،36) اين زنان، عاشق همسران خويشاند و همه سعى و تلاش خود را در رسيدگى به همسر و انس با وى صرف مىكنند و همسال مردان خود هستند:[۵۷] «عُرُباً اَتراباً» (سوره واقعه/56،37) برخى «اَنشأنهُنّ اِنشَاء» را به معناى ايجاد بدون ماده و ولادت دانستهاند زيرا همه امور آخرت بدون ماده و استعداد و حركت، انشا مىشوند.[۵۸]
گفتگوى اصحاب يمين با گنهكاران در آخرت:
اصحاب يمين در آخرت با توبيخ از گنهكاران مىپرسند: چرا جهنمى شديد:[۵۹] «فِى جَنّت يَتَساءَلونَ × عَنِ المُجرِمينَ × مَاسَلَكَكُم فِى سَقرَ». (سوره مدثر/74،40ـ42) آنان پاسخ مىدهند كه ما از نمازگزاران نبوديم از مساكين دستگيرى نمىكرديم با گمراهان در سخنان و تحليلهاى باطل غور مىكرديم و به روز آخرت ايمان نداشتيم: «قالوا لَمنَكُ مِنَ المُصَلّين × ولَمنَكُ نُطعِمُ المِسكين × و كُنّا نَخوضُ مَعَ الخائِضين × و كُنّا نُكَذِّبُ بِيَومِالدّين». (سوره مدثر/74، 43ـ46)
برخى اين پرسش و پاسخ را گفتگويى بين خود اصحاب يمين درباره جهنميان مىدانند.[۶۰]
پانویس
- ↑ مقاييس اللغه، ج 6، ص 158؛ ترتيب العين، ج 3، ص 2000؛ المصباح، ص 682؛ التحقيق، ج 14، ص 270، «يمن».
- ↑ التحقيق، ج 14، ص 270، «يمن».
- ↑ التفسير الكبير، ج 27، ص 143.
- ↑ مجمع البيان، ج 10، ص 591.
- ↑ التفسير الكبير، ج 27، ص 142.
- ↑ التفسير الكبير، ج 27، ص 142.
- ↑ الكافى، ج 2، ص 126.
- ↑ تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 22؛ بحارالانوار، ج 64، ص 128.
- ↑ مجمع البيان، ج 9، ص 324؛ التفسير الكبير، ج 27، ص 142؛ تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 21.
- ↑ التفسير الكبير، ج 27، ص 143.
- ↑ مجمعالبيان، ج 9، ص 331؛ الميزان، ج 19، ص 124.
- ↑ الميزان، ج 19، ص 121.
- ↑ مجمع البيان ج 9، ص 325.
- ↑ الدرالمنثور، ج 8، ص 19.
- ↑ تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 28.
- ↑ مجمع البيان، ج 10، ص 750؛ الميزان، ج 20، ص 293.
- ↑ مجمع البيان، ج 10، ص 750؛ الميزان، ج 20، ص 293.
- ↑ مجمع البيان، ج 10، ص 750؛ الميزان، ج 20، ص 293.
- ↑ مجمع البيان، ج 10، ص 750؛ الميزان، ج 20، ص 293.
- ↑ التحرير والتنوير، ج 3، ص 357؛ التفسير الكبير، ج 31، ص 185.
- ↑ مجمع البيان، ج 10، ص 751.
- ↑ بحارالانوار، ج 5، ص 241.
- ↑ النهايه، ج 1، ص 352.
- ↑ الميزان، ج 20، ص 293.
- ↑ جامع البيان، مج 12، ج 22، ص 161ـ163؛ مجمعالبيان، ج 8، ص 639.
- ↑ بحارالانوار، ج 24، ص 8.
- ↑ همان، ص 4.
- ↑ وسائل الشيعه، ج 5، ص 82.
- ↑ بحارالانوار، ج 24، ص 1.
- ↑ همان، ص 3.
- ↑ جامع البيان، مج 8، ج 14، ص 136؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 344؛ تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 128ـ129.
- ↑ مجمع البيان، ج 9، ص 344.
- ↑ جامعالبيان، مج 8، ج 14، ص 136.
- ↑ مجمعالبيان، ج 9، ص 344.
- ↑ جامعالبيان، مج 15، ج 30، ص 145.
- ↑ مجمعالبيان، ج 10، ص 699.
- ↑ بحارالانوار، ج 7، ص 192.
- ↑ همان، ج 24، ص 326.
- ↑ مجمعالبيان، ج 10، ص 699.
- ↑ مجمعالبيان، ج 10، ص 699.
- ↑ همان، ص 520.
- ↑ مجمعالبيان، ج 10، ص 520ـ521.
- ↑ التفسير الكبير، ج 10، ص 388.
- ↑ الميزان، ج 19، ص 123.
- ↑ مجمعالبيان، ج 9، ص 329؛ الميزان، ج 19، ص 123.
- ↑ تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 47.
- ↑ مجمعالبيان، ج 9، ص 329؛ الميزان، ج 19، ص 123.
- ↑ الميزان، ج 19، ص 123.
- ↑ مجمعالبيان، ج 9، ص 330.
- ↑ مجمعالبيان، ج 9، ص 330.
- ↑ تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 49.
- ↑ همان؛ الميزان، ج 19، ص 123.
- ↑ مجمع البيان، ج 9، ص 330.
- ↑ تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 50.
- ↑ مجمعالبيان، ج 9، ص 330.
- ↑ الميزان، ج 19، ص 124.
- ↑ مجمعالبيان، ج 9، ص 331.
- ↑ تفسير صدرالمتالهين، ج 7، ص 54.
- ↑ مجمع البيان، ج 10، ص 591.
- ↑ مجمع البيان، ج 10، ص 591.
منابع
فتاح آقازاده و بخش فلسفه و كلام، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 470-477