سید محمدتقی خوانساری

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: تلخيص از كتاب فقهاي نامدار شيعه، صفحه 412

نویسنده: عقيقي بخشايشي

از ولادت تا هجرت

در یكی از روزهای اردیبهشت سال 1267 ق كه بهار با ماه رمضان توأمان گشته بود و غنچه‎های یاد در آن می‎شكفتند، در خوانسار شهری كه جای جایش چشمه‎ای سر به بیرون آورده و چون نگینی سبز و بلند با دست هایی گشوده سخاوت را به تمام معنا به رخ می‎كشد، در خانه سید اسدالله، عالم بزرگ شهر، نو رسیده‎ای پای در حیات نهاد كه نام او را محمدتقی گزاردند.

سید محمدتقی جوانه‎ای بود روییده بر شاخه سار تباری كه در عرصه علم و زندگی درخت تناوری را شكل داده بودند و این طلیعه نیكویی برای او بشمار می‎آمد. سلسله نسب او چنین بود: سید محمدتقی خوانساری فرزند علامه سید اسدالله و او فرزند دانشمند محقق سید حسین و او فرزند عالم بزرگوار سید ابوالقاسم، فرزند دانشمند گرانمایه علامه سید حسین و او فرزند عالم فرزانه حاج میرزا ابوالقاسم... و در پایان سلسله نیز سرچشمه دانش و عصمت امام موسی بن جعفر علیه السلام قرار داشت.

ایام مكتب آمد، سید محمدتقی در تیزهوشی گوی سبقت از همگنان ربود. او در این سنین كم هم جذبه‎های معنوی را در خود احساس می‎كرد. او كه در مكتب خط را به خوبی آموخت و قرآنی را به خط نوشت و آن را وقف مسجد كرد.

حوزه خوانسار كه در آن زمان به بركت پدران سید محمدتقی و دیگر فرزانه‎های علمی‎اش رونقی داشت، دومین جایی بود كه سید محمدتقی در دامنش استواری یافت و قامت راست كرد. سرعت فراگیری سید محمدتقی چنان بود كه به هفده سالگی نرسیده، ادبیات عرب و دیگر پایه‎های مقدماتی علوم اسلامی را فراگرفت. او در همین مدت قسمت هایی هم از فقه و اصول دوره سطح را خواند.[۱]

پای درس بزرگان

خوانساری جوان پس از مشورت هایی كه با پدر كرد برای تكمیل اندوخته‎ها رهسپار حوزه دیرپای نجف شد. هجرت به نجف بر شتاب حركت او افزود. او در نجف پس از تكمیل درس های ناتمام، در درس محققان بزرگ این رشته‎ها حاضر شد تا جوانه‎های اجتهاد كه از توانایی در تحقیق ریشه می‎گیرد در او برویند. خوانساری جوان چهار سال در درس فقیه و محقق بزرگ اصولی آیت الله آخوند خراسانی شركت كرد.

در كنار این آدرس به درس فقیه برجسته آیت الله سید محمدكاظم طباطبایی یزدی هم حاضر گشت. بعد از ارتحال این دو او از درس های اصول آیت الله نائینی، آیت الله آقا ضیاء عراقی و از درس فقه آیت الله در گرفتن اجتهادنامه خود از اساتیدش كوششی نكرد. امام آقا ضیاء عراقی - كه بارها مقام این شاگردش را ارج نهاده و گفته بود «و حفظ مقام و نگهداری شئونات آقای خوانساری را مانند علمای متأخر بر خود فرض می‎دانم» هنگامی كه از بعدها به ایران بازگشته بود، اجتهادنامه وی را از نجف برایش فرستاد. افزون بر این آقای خوانساری از این استاد خود اجاره روایی نیز یافته بود.[۲]

مرجعیت

آیت الله خوانساری بعد از رهایی از اسارت چهار ساله در دست انگلیسی‎ها به زادگاهش خوانسار بازگشت. پس از آن، آوازه حوزه نوبنیاد سلطان آباد اراك، در او شیفتگی نخستین را زنده ساخت و از همین رو در حوزه سلطان آباد به احترام آیت الله حائری در درسشان شركت جست و خود نیز جداگانه به تدریس فقه، اصول و حكمت پرداخت.

دیری نگذشت كه او توجه آیت الله حائری را به خود برانگیخت. آقای خوانساری در سلك یاران نزدیك و مشاوران برجسته (هیأت استفتایی) آیت الله حائری قرار گرفت. وی در پی این نزدیكی ها نقش برجسته‎ای در شكل‎گیری حوزه علمیه قم ایفا كرد و مشوقی در هجرت آیت الله حائری به قم بود. در سال 1315 ش حوزه قم در ماتم از دست دادن بنیانگذارش به سوگ نشست.

در آن موقعیت خطیر آیت الله صدر و آیت الله حجت و همچنین آیت الله خوانساری كه سه تن از شاگردان و یاران برجسته آیت الله حائری بودند، برای تصدی مسئولیت حوزه و عهده داری رهبری دینی مردم مورد توجه قرار گرفتند. در این میان آیت الله خوانساری با شایستگی‎های فراوان اخلاقی و علمی كه داشت پیشگام نگشت، اما شیخ محمد صدوقی و شیخ مجتبی عراقی و تنی چند از دوستانشان در پاگیری مرجعیت ایشان تلاش ورزیدند.

درس خارج برای ایشان تدارك گردید و قرار شد ادامه درس استادش حائری را بگوید. رفته رفته این شخصیت برجسته مورد اقبال جامعه ایرانی قرار گرفت و با طرح جواز رجوع در مسائل احتیاطی به ایشان از طرف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی دامنه مرجعیت او گسترش یافت. اما با این همه او آیت الله صدر و آیت الله حجت برای حاكم نمودن وحدت رهبری دینی مردم و زدودن شائبه‎های تفرقه، آیت الله بروجردی را به قم خواندند و با اصرار زیاد او را بر این مسند نشاندند.

سال های طولانی تدریس آیت الله خوانساری كه از حوزه نجف آغاز گشت، جمع زیادی از آموختگان فضل او را همراه داشت. در سال های آخر تدریس هم درس خارج او چنان با عمق و دقت طرح می‎شد كه تنها شایستگانی چند یارای حضور در آن را یافتند. آثار علمی ایشان غیر از آن رساله‎های فتوایی كه نظریات فقهی ایشان را در برداشت، تقریرات درس های خارجی بود كه شاگردانش جمع آوری كرده بودند. از آن جمله درس طهارت ایشان بود كه به همت شاگرد برجسته‎اش آیت الله محمدعلی اراكی و درس صلوه كه از سوی شاگرد فرزانه دیگرشان آقا مجتبی عراقی نگارش یافت.

نماز باران

یكی از حوادث مهم كه از آثار شهودی آقای خوانساری از نگاه دینی، نماز بارانی است كه او آن را اقامه نمود تا تجلی دعا و نماز را در زندگی به گونه‎ای ملموس آشكار كند. در شهریور 1320 كه متفقین در ایران به طور انبوه حضور یافتند. در آن موقع موجی از قحطی و نابسامانی در كشور به راه افتاد. قسمتی از سپاه متفقین در منطقه خاكفرج قم استقرار یافت و بعد از مدتی كنترل شهر در دست آنان قرار گرفت.

اشغال هنوز ادامه داشت كه زمین های مساعد و وسیع شهر قم - كه به صورت دیم كشت می‎شد - با گذشت دو ماه بهاری از سال 1323 هنوز تشنه بودند. با بروز این خشكسالی موقعیت غذایی مردم بحرانی شد. اهالی قم، چاره در خواندن نماز باران دیدند. آنان به جستجوی امامی برآمدند تا آن ها را به ساحل اجابت رساند و با خلوص و صفایش خواستن را معنی بخشد.

مردم راهی خانه‎های آقایان صدر، حجت و خوانساری شدند. آقایان صدر و حجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظیفه‎های شرعی خود را بجا آورید، آسمان و زمین دست هایشان بر شما گشوده خواهد بود. اما آقای خوانساری نتوانست جواب نه بگوید و مردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است. به همین علت اطلاعیه‎هایی در سطح شهر نصب گردید كه آقای خوانساری در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند. گروهی ایشان را از پایان بدكار بیم دادند اما او گفت حالا كه چنین شده، خواندن این نماز بر من تكلیفی است و هر چه صلاح باشد همان واقع خواهد شد.

با نزدیك شدن لحظه موعود بهائیان شهر، متفقین را به انگیزه‎های این حركت بدبین نمودند تا جایی كه این نیروها در پوششی دفاعی رفتند. در روز موعود، جمعیت از گوشه و كنار شهر روانه شدند تا به صحرای خاكفرج كه در نیم كیلومتری شهر قرار داشت و مصلای آن محسوب می‎شد بروند. آیت الله خوانساری هم با طمأنینه و آرامش مخصوص و در حالی كه پاها را برهنه كرده و تحت الحنك انداخته بود با عده‎ای از همراهان به سمت آن نقطه حركت نمودند.

جمعیت افزون بر بیست هزار نفر بود و 3/2 ساكنان شهر را دربرمی‎گرفت. با عبور آرام مردم از كنار پادگان، شائبه‎های تردید زدوده شد و توطئه بهائیان بی‎اثر ماند. آن روز نماز خوانده شد اما اثری از اجابت دیده نشد. آیت الله خوانساری كه بارها عطوفت و مهربانی پایان ناپذیر خدا را با همه وجود خود درك كرده بود، به خوبی می‎دانست كه خواستن را با اصرار معنا بخشد. چه آن كه اگر خواهش باشد اجابت حتمی است. او بعد از پایان درس و بحث از شاگردانش خواست كه تا همپای او باز به كوی خواهش روند و نماز بارانی دیگر بخوانند. این بار نماز در باغ های پشت قبرستان نو بپا گشت. غروب یكشنبه فرارسید و آسمان بی‎تكه ابری سرخ گونگی خورشید را به نظاره نشست. گزارش هواشناسان غربی كه در پادگان خاكفرج بودند گویای این بود كه بارشی روی نخواهد داد.

دین ناباوران زبان تمسخر گشودند. استاد رسولی در خاطره خود می‎گوید: «آن روز گذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آیت الله خوانساری در مدرسه فیضیه رفتیم. اكنون یادم نیست كه به چه مناسبتی شب ها در مدرسه فیضیه بعد از نماز جلسه روضه خوانی و سخنرانی بود. مرحوم حاج محمدتقی اشراقی به منبر رفت و هنوز اوایل سخنرانی ایشان بود كه باران شروع شد... آن شب باران مفصلی آمد».

این باران چنان گسترده و بی‎امان بود كه تا آن وقت چنین بارشی را كسی سراغ نداشت. بی‎سیم‎های پادگان خاكفرج بكار افتاد و خبر این حادثه شگفت به جهان مخابره شد و در مدتی كوتاه پس از تأیید آن از طرف مقامهای رسمی لندن و آمریكا، از طریق رادیو انعكاس جهانی یافت.[۳]

حج نمونه

تا شهریور 1328 ش هفت سال می‎گذشت كه ایران از حج محروم بود. در آن سال حضور روحانیان كه تشنه‎تر از همه می‎نمودند در این حج، حضوری پرجلوه بود. حضوری آن چنان كه حج آن سال را حجة العلماء نامیدند. روحانیان بزرگی چون آیت الله میرزا محمد فیض و تنی چند از علمای برجسته در این حركت به چشم می‎خوردند. آیت الله خوانساری هم به دعوت یكی از بازاریان تهران به این كاروان پیوست. در همان روزهای نخست ورود ایشان به مكه او وحدت آفرین گشت و با اعلام ثبوت رؤیت ماه از طرف ایشان اختلاف رخت بربست و وقتی هم كه جمعی از شیعیان از او تقاضای برپایی جماعت نمودند، او بی‎اعتنا به درخواست ایشان، به نماز جماعت برادران اهل سنت رفت.

چه آن كه این حج برای همبستگی بود و دلبستگی و دمیدن روح برادری، تا در سایه وحدتی ظاهری روح ها به وحدت رسند. در مدینه محل اقامت آیت الله خوانساری جای آمد و شد هیأت‎ها و كاروان های مذاهب مختلف بود. از جمله آن ها هیأت علمای مصر به سرپرستی شیخ حسن البناء، مرشد عام جمعیت اخوان المسلمین بود. گفتگوهای دوستانه‎ای آغاز گشت و تلاش آیت الله خوانساری در نزدیكی و ایجاد تفاهم هر چه بیشتر بود. در پاسخ به این خبر اخوان وحدت، خطبای مصری هم با او، همصدا گردیدند.[۴]

فتواهای شورآفرین

آیت الله خوانساری همگام با آیت الله حاج آقا حسین قمی، پیشگام مبارزه علیه كشف حجاب، در این مبارزه شركت نمود. او در آن جو پراختناق در فتوای روشنگرانه بر ضروری بودن حجاب پای فشرد.[۵]

با شروع شكل گیری توطئه اشغال فلسطین، آیت الله خوانساری با فریاد آیت الله كاشانی همنوا بود. او در فتوایی فداكاری و كمك مسلمانان را در قضیه فلسطین و جنگ صهیونیسم واجب شمرد. سرانجام فریادها كارساز شد و هزاران فدایی اسلام آماده عزیمت به فلسطین گردیدند اما با سنگ اندازی‎های دولت وقت این اعزام چشمگیر انجام نپذیرفت.[۶]

همگامی آیت الله خوانساری با آیت الله كاشانی مرزهای فراتری پیموده است. او با فتوایی سرنوشت ساز ملی شدن نفت را اعلام كرد و قطع دست غارتگران را از این سرمایه خدادادی خواهان گردید. در هنگام برگزاری انتخابات مجلس هفدهم كه پس از پیروزی نهضت ملی انجام گرفت، ایشان بار دیگر به یاری رهبری نهضت آیت الله كاشانی شتافت و در فتوایی مهم شركت در انتخابات را ادای وظیفه شرعی دانست و سستی در این راه را عملی مسئولیت آفرین در پیشگاه خدا قلمداد نمود. انتشار این فتوا، تأثیر بسزایی در انتخابات مزبور گذاشت. و در تهران تأثیر آن شگفت آورتر بود.[۷]

وفات

سال 1331 ش. علما و مردم شهر همدان كه از حال نامساعد آیت الله خوانساری باخبر بودند، از او خواستند تابستان را در هوای ییلاقی همدان سپری كند. با قبول این درخواست، آیت الله خوانساری با همراهانش آیت الله اراكی، آیت الله آخوند ملا علی همدانی، آیت الله خمینی و فرزند بزرگشان سید محمدباقر، مؤلف محترم آقای مجتبی عراقی راهی آن جا گردید.

آیت الله خوانساری در استقبالی پرشور وارد شهر شد. در پی اغتنام از انفاس قدسی او مردم شهر از وی تقاضای اقامه نماز جماعت در مسجد جامع كردند. در یكی از آن روزها كه او برای برپایی نماز به مسجد می‎رفت، در بین راه دچار حمله قلبی گشت و سرانجام نزدیكی های ظهر هفتم ذی الحجه 1371 ق. به احرام جانان درآمد و لبیك گویان بسرای او شتافت كه حج چهره‎ای از زندگی هر روز است. و چنین شد كه رؤیای آیت الله بروجردی نیز تعبیر گشت. او در رؤیایی در همان شب های قبل از وفات آن فقیه نامدار دیده بود كه سید مرتضی رحلت كرده و او را به شهر قم می‎آورند. قبر او اینك در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه علیهم السلام هم آغوش استادش آیت الله حائری قرار دارد.[۸]

پانویس

  1. مجله مجموعه حكمت، سال اول، ش 12، ص 12-17؛ آثار الحجه، محمد شریف رازی، ج 1، ص 143.
  2. همان؛ نقباءالبشر، آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 246؛ مجله نور علم، شماره اول، دوره دوم، ص 98؛ علماء معاصرین، واعظ خیابانی تبریزی، ص 211؛ تاریخ قم، ص 252.
  3. مجله حوزه، ش 12، ص 28 و ش 36، ص 37؛ علماء معاصرین، ص 312؛ مجله مجموعه حكمت، ص 22، 29-35؛ مجله كیهان فرهنگی، سال سوم، ش 12، ص 7.
  4. مجموعه حكمت، ص 43-46؛ آثار الحجه، ج 1، ص 153 و 154.
  5. آثار الحجه، ج 1، ص 155.
  6. مجله مجموعه حكمت، ص 9.
  7. همان، ص 35-37؛ روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، ص 88-90؛ مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 5.
  8. مجله مجموعه حكمت، ص 49-51؛ مجله حوزه، ش 12، ص 43؛ مجموعه‎ای از مكتوبات، سخنرانی ها و پیام های آیت الله كاشانی، ج 3، ص 56، گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 1، ص 326.