سید محمدصادق حسینی تهرانی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۱۴ توسط شیرین سادات حسینی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} ==سيد محمدصادق حسيني تهراني لاله‌زاري== «آيت صلابت» '''طلوع''' ...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

سيد محمدصادق حسيني تهراني لاله‌زاري

«آيت صلابت»

طلوع

آيت الله حاج سيد محمدصادق لاله‌زاري، فرزند آيت الله حاج سيد ابراهيم، فرزند سيد علي‌اصغر حسيني تهراني عالمی ‌‌فاضل و كاملي جليل بود. وي در سال 1300 ق در سامرا ديده به جهان گشود و در سايه مراقبت و تربيت پدر دانشورش پرروش يافت.

زادگاه

وي در شهر مذهبي سامرا به دنيا آمد. اين شهر، يكي از شهرهاي عراق است و در 130 كيلومتري شمال بغداد قرار دارد. مرقد مطهر دو امام معصوم، حضرت امام هادی و حضرت امام حسن عسکری عليهماالسلام، آن جا است و غیبت صغری و غیبت کبری امام زمان عليه السلام از اين شهر آغاز شد. اين شهر مقدس مدت‌ها ناحيه مقدسه ناميده می‌‌شد و مركز نواب اربعه بود. سامرا هر چند از نظر تاريخي و حوادث رابطه تنگاتنگ با شيعيان دوازده امامی ‌‌دارد، ولي هم اكنون اكثر ساكنان آن را اهل تسنن تشكيل می‌‌دهند. پس از هجرت ميرزاي بزرگ به سامرا و تأسيس حوزه علميه سامرا، شاگردان، اصحاب آشنايان و بسياري ديگر از طالبان علم در اوايل سال 1292 ق. از نجف اشرف و ساير بلاد به آن جا كوچ كردند و اين حوزه نوپا با ورود آنان روز به روز رونق تازه‌اي يافت.

پدر

يكي از افرادي كه در اين ميان به سامرا هجرت كرد، سيد ابراهيم حسيني تهراني بود. وي عالمی ‌‌جليل القدر و فقيهي بزرگوار بود كه در روستاي شهران، از توابع تهران، به دنيا آمد و در اوايل عمرش در حدود سال 1300 ق. به سامرا مشرف شد و تحت تعليم تربيت ميرزاي شيرازي قرار گرفت.[۱] وي سپس با خواهر علامه ميرزا محمد تهراني عسكري ازدواج كرد.

وي علاوه بر درس ميرزاي شيرازي، در درس علامه سيد محمد طباطبايي فشاركي اصفهاني نيز حاضر می‌‌شد و تا هشت سال بعد از وفات ميرزا در سامرا بود. آن گاه به قصد زيارت امام رضا عليه السلام به ايران آمد و سپس در تهران مقيم شد و به اقامه نماز جماعت و نشر احكام و رسيدگي به امور مردم از خاص و عام پرداخت. او عالمی ‌‌هوشيار و بيداردل بود كه جامعه را از خدمات علمی‌‌ و عمراني مذهبي خود بهره‌مند ساخت. و از جمله خدمات وي بنيان نهادن مسجد لاله‌زار در خيابان لاله‌زار تهران است. او در اواخر عمر، دوباره توفيق تشرف به سامرا را پيدا كرد و بيش از يك سال در آن جا توقف نمود، سپس به تهران بازگشت و پس از مدت كوتاهي در ذی الحجه سال 1332 ق به بهشت جاودان شتافت. پس از مرگ، فرزند بزرگ او (سيد محمدصادق) كه وصي پدر گشت، پيكر او را به قم انتقال داد و او را در ايوان آيينه حضرت معصومه عليهاالسلام به خاك سپرد.

مادر

مادر سيد محمدصادق، كه دوستدار علم و فضيلت بود، در محيطي علمی‌‌ و فرهنگي رشد يافت. مادر سيد محمدصادق به همراه مادرش (مادربزرگ مادري سيد محمدصادق) كه بانويي دانشمند و در حسابرسي امور بسيار آگاه و كاردان و امين بود، بخشي از امور دفتر وجوهات ميرزاي بزرگ بر عهده داشت و در خانه ميرزا زندگي می‌‌كرد.[۲]

تحصيلات

محمدصادق، دوران كودكي را در زادگاهش سپري كرد و در محضر پر از صفا و معنويت پدر، شروع به فراگيري علوم نمود و دروس مقدمات و قسمتي از سطوح را نزد وي و بعضي از فضلاي سامرا فراگرفت. او در حدود سال 1320 ق. همراه پدر به تهران سفر كرد و نزد علماي اين شهر، فقه و اصول و بعضي از علوم ديگر را تكميل نمود.

نوه حاج سيد محمدصادق دراين باره چنين می‌‌نويسد: آيت الله حاج سيد محمدصادق حسيني تهراني از علماي برجسته تهران بود. وي از تلامذه بنام مرحوم آيت الله العظمی‌‌ حاج ميرزا محمدتقي شيرازي و هم‌بحثي آيت الله العظمی‌‌ حاج سيد عبدالهادي سبزواري بشمار می‌‌آمد؛ كه پس از طي دوره‌هاي فقه و اصول و معارف اسلامی‌‌ از سامرا به تهران هجرت نموده در محله شاه آباد سكنا گزيد.[۳]

استادان

در اين جا لازم است شرحي مختصر از زندگي اساتيد ايشان را ذكر نماييم:

1. ميرزا محمدتقي شيرازي (1258-1338 ق):

اين عالم وارسته در شيراز متولد شد و در كربلا رشد يافت. او فرزند عالم صالح و عارف كامل حاج ميرزا محب علي شيرازي است. در كربلا مقدمات علوم ديني را از سيد علي نقي طباطبايي بهره گرفت و سپس در درس علامه ملا محمدحسين اردكاني حائري كه از استوانه‌هاي علم اصول بود، حاضر شد. سپس با هم مباحثه‌اش، علامه سيد محمد فشاركي اصفهاني، در اوايل هجرت ميرزا به سامرا رفت و در درس ميرزاي شيرازي شركت نمود. پس از چندي اين دو بزرگوار در شمار فاضلترين شاگردان ميرزاي بزرگ قرار گرفتند و هر كدام مجلس درسي داشتند كه جمعي از افاضل شاگردان ميرزا در آن شركت می‌‌كردند.

بعد از وفات ميرزاي بزرگ، ميرزا محمدتقي به عنوان آيت الله ثاني (ميرزاي دوم) شناخته شد. در مجلس اين مرد بزرگ گروهي از مجتهدين عظام تربيت شدند و كه بسياري از فضلا و صلحا به مقام اجتهاد رسيدند. او رهبري انقلاب بزرگ عراق را در سال 1920 م بر عهده داشت.[۴]

2. علامه سيد محمد فشاركي (م 1316 يا 1318 ق):

سيد محمد بن قاسم طباطبايي فشاركي اصفهاني معروف به «سيد استاد»، يكي ديگر از استادان وي در شهر سامرا بود. وي عالمی ‌‌فقيه، محقق، مدرس و از بزرگان و اعاظم شيعه بود كه در فشارك اصفهان متولد شد. وي در درس فاضل اردكاني حضور يافت و در سامرا يكي از شاگردان برجسته ميرزاي شيرازي بود. دانشمندان بزرگي همچون: شيخ عبدالكريم حايري، و ميرزاي ناييني از شاگردان بزرگ اين مرد محسوب می‌‌شوند. «سيد استاد»، با وجود برخورداري از علم و تقوا و فضل و كمال، خود را در معرض رياست قرار نداد و هر چه شاگردان وي بر نوشتن رساله اصرار كردند، قبول نكرد. برخي آثار وي عبارتند از: كتاب في البرائة، الاغسال، شرح اوائل البرائه انصاري، الفروع المحمديه.[۵]

3. شيخ فضل‌الله نوري (1259-1327 ق):

يكي از اساتيد وي در تهران، آيت الله شيخ فضل‌الله نوري، فرزند ملا عباس كجوري بود. وي در روستاي لاشك در منطقه كجور مازندران متولد شد. تحصيلات ابتدايي را در مركز منطقه نور آغاز كرد و در تهران دوره سطح را به پايان رساند. حضور مستمر وي در دروس اساتيد بزرگ نجف و سامرا، بزرگاني چون: ميرزا حبيب‌الله رشتي، شيخ رضي و ميرزاي شيرازي بزرگ، همراه با پشتكار در تحصيل، از شيخ فضل‌الله مجتهدي برجسته ساخت. او در سال 1303 ق. به علت موقعيت حساس سياسي و اجتماعي ايران روانه تهران شد و به علت مهارت در فقه و اصول و ساير علوم اسلامی‌‌ و آگاهي از مسائل روز جامعه، بزودي مورد توجه طلاب و روحانيون قرار گرفت.

شيخ فضل‌الله نوري در فعاليت‌هاي اجتماعي و سياسي حضوري فعال داشت. مخالفت سرسختانه با مشروطه انگليسي و حمايت او از ميرزاي آشتياني در نهضت تنباكو، باعث شد تا سرانجام وي را به اتهام طرفداري از استبداد به دار آويزند.

دست حق در دست می‌‌آمد روان بر پاي دار × تا بلندآوازه سازيد بعد از اين آواي دار

آن كه در آيينه انديشه می‌‌بيند خداي × كي كند انديشه از رنج توانفرساي دار.[۶]

هم‌مباحثه ايشان آيت الله سيد عبدالهادي شيرازي (1300-1380 ق)، فرزند ميرزا اسماعيل و عموزاده و برادر ميرزاي بزرگ بود و از اساتيد بزرگ نجف اشرف و از مراجع تقليد بشمار می‌‌رفت. او در خانواده علم و تقوا رشد يافت و از مجلس درس صاحب كفايه، ميرزا محمدتقي شيرازي، ميرزا علي آقا شيرازي، ميرزا حسين ناييني و شريعت اصفهاني بهره گرفت. علم حكمت را از ميرزا محمدباقر استهباناتي و علم اخلاق را از حاج آقا رضا تبريزي آموخت. وي پس از فوت آيت الله بروجردي يكي از مراجع تقليد شد. در همان موقع، چشمش دچار عارضه‌اي گرديد و معالجات ثمري نبخشيد؛ تا اين كه سرانجام نابينا شد و با اين حال، از درس و مباحثه خودداري نمی‌‌كرد.[۷]

ويژگي‌هاي اخلاقي

آيت الله حاج سيد محمدصادق حسيني لاله‌زاري ويژگي‌هاي اخلاقي بارزي داشت كه رمز موفقيت و عامل سربلندي آن مرد بزرگ بود. بر اثر برخورداري وي از جاذبه خاص معنوي، اغلب مردم در اول اوقات نماز، در مسجدش حاضر می‌‌شدند و از بيانات او استفاده می‌‌كردند. نوه او در اين باره می‌‌نويسد: ايشان از همان اوان، كه مصادف بود با كوران استبداد و خودكامگي پهلوي اول در رضاشاه ملعون، شروع به نشر معارف و اقامه نماز جماعت در مسجد لاله‌زار، و تصدي امور شرعيه و قضائيه مردم محل و رفع حوائج و حل مشاكل آنان نمود. مردي بود صادق، قوي النفس، متصلب، داراي عرق مذهبي متين و اراده‌اي استوار. در بيان حقايق و اجراي مباني اسلام اصيل از هيچ ملامتي در هراس نبوده، با عزمی ‌‌راسخ اهداف خود را تعقيب می‌‌نمود: «ولايخافون في الله لومة لائم»، و در تحمل اعباء شريعت غراء و مقابله با تهاجم كفر و ارتجاع و سلطنت پهلوي، فريد عصر بشمار می‌‌آمد، و مشارٌ بالبنان بود.[۸]

او قسمتي از عمر خود را در شدت حصر و ضيق از سوي طاغوتيان بسر برد؛ اما همواره در برابر مشكلات چون كوه مقاوم و پايدار بود و هرگز در مقابل حوادث ناگوار و انبوه سختي‌ها زانو به زمين نزد.

تأليفات

از ايشان آثار علمی ‌‌همچون: قرآن و نوشته‌ها و جزواتي در مباحث فقهي و همچنين بنا بر رسم آن زمان اربعين حديثي به جاي ماند كه همه آن‌ها در اختيار فرزند ايشان علامه تهراني قرار گرفته بود.[۹]

فعاليت اجتماعي و سياسي

آيت الله سيد محمدصادق لاله‌زاري، پس از مرگ پدرش، در مسجدي كه پدرش در خيابان لاله‌زار تهران تأسيس نموده بود،[۱۰] به اقامه جماعت و ترويج دين پرداخت و تحول عجيبي در كسبه و اصناف خيابان مزبور ايجاد كرد؛ چنان كه اغلب آنان به هنگام نماز در اين مسجد حاضر می‌‌شدند و از سخنان دلنشين او بهره می‌‌بردند. وي همواره بر اساس مشي صحيح و صراط مستقيم زندگي می‌‌كرد و از شجاعت بارزي برخوردار بود. وي با افرادي كه بر ضددين و اسلام سخني می‌‌گفتند، به شدت و با شجاعت تمام برخورد می‌‌كرد. و آن چه را كه مورد رضايت خداوند می‌‌ديد، به اندازه قدرت و توان خويش انجام می‌‌داد.

مرحوم علامه سيد محمدحسين حسيني تهراني در اين باره می‌‌فرمايد: يادم می‌‌آيد وقتي كوچك بودم... مرحوم پدر ما رحمة الله عليه در تهران مجالسي داشتند و در مسجدي اقامه نماز می‌‌كردند كه كم‌كم قضيه كشف حجاب پيش آمد و مجالس عزاداري و وعظ در تهران و ساير جاها ممنوع شد. و از همان كوچكي پدر ما دست ما را می‌‌گرفت و در اين مجالس با خودش می‌‌برد. از همان كوچكي اين فكر در ذهن ما بود كه آخر يعني چه؟ ...آخر اين دستگاه چرا با اين ها مخالفت می‌‌كند؟ چرا كلاه‌هاي معمولي و محلي را از سر مردم برمی‌‌دارند و كلاه شاپو بر سر مردم می‌‌گذارند؟ چرا كشف حجاب می‌‌كنند؟ پاسبان‌ها چرا زن‌ها را با لگد می‌‌كوبند و چادر را از سرشان می‌‌كشند و پاره می‌‌كنند؟ اين فكر همين طور در ذهن ما بود و خلاصه در باطن به اين ها لعن می‌‌فرستاديم كه آخر اين چه زندگي است؟ ...هر كس شاپو سرش نمی‌‌گذاشت، اعم از كاسب و عمله و بنا، او را می‌‌بردند كلانتري و حبس می‌‌كردند و شلاق می‌‌زدند و شكنجه می‌‌دادند؛ و اين وضع خيلي عجيبي بود. بله، تا آن كه كشف حجاب عملي شد. كشف حجاب در سنه 1354 هجري قمري، تقريباً 55 سال پيش، واقع شد و وضع آن زمان اصلاً گفتني نيست؛ و نوشتني هم نيست؛ ...و هر كه بخواهد بگويد، نمی‌‌تواند آن مطلب را برساند.

مرحوم پدر ما مقيد بودند در ايام ماه مبارك رمضان پس از اقامه جماعت در مسجدشان، خودشان منبر بروند و صحبت كنند. در اوايل زمان رضاخان پهلوي... كه پس از ايام نهم آبان 1304 ش. و تاجگذاري موقت بود، ايشان در بالاي منبر گفته بودند: «اي مردم بيدار باشيد! خطرات عجيبي به سوي ما در حركت است و پيغمبر فرمودند كه: بترسيد از آن زماني كه باد زردي از طرف مغرب بوزد و شما صبح از خواب بيدار شويد و ببينيد همه دين و ايمانتان از دست رفته است. امروز آن روز است، و گِلادِستُون انگليسي در صد سال پيش قرآن را برداشت و بر روي تريبون كوفت و گفت: اي اعيان زبده انگليس! تا اين كتاب در جامعه مسلمين است، اطاعت از ما در سرزمين‌هاي استعماري انگلستان محال است! بايد اين قرآن را از روي زمين برداريد!».

در منبر مطالبي شبيه به آن ايراد می‌‌كنند و پيشگويي‌ها و پيش‌بيني‌هايي را در جريان واقعه و حمله مفاسد و استعمار مدهش و موهش را شرح می‌‌دهند و در آخر منبر هم دعا می‌‌كنند به افرادي كه بيدارند و دينشان را در مشقات و مشكلات حفظ می‌‌كنند؛ و بعد نفرين می‌‌كنند بر دشمنان آل محمد و كساني كه به دين قصد خيانت دارند. بعد ايشان می‌‌آيند منزل؛ در حالي كه روزه بودند. والده ما براي ما تعريف می‌‌كردند كه بعد از يك ساعت چند مأمور و پاسبان به منزل آمدند؛ و يك دستوري آوردند كه... به كلانتري تشريف بياوريد... ايشان را می‌‌برند كلانتري، و از آن جا ايشان را يك سره می‌‌برند. براي نظميه در حبس شماره يك، و يك شبانه‌روز در همان سلول‌ها ايشان را حبس می‌‌كنند... كم‌كم از تهران سروصدا بلند می‌‌شود؛ و افرادي شروع می‌‌كنند به اقدامات؛ از جمله آيت الله آقاي ميرزا محمد رضاي شيرازي فرزند مرحوم آميرزا محمدتقي شيرازي رحمة الله عليه... تلگرافي به شاه می‌‌كند و همچنين بعضي از همين مردم محل و كساني كه قدري غيرت ديني داشتند، جمع می‌‌شوند كه همان وقت بروند منزل شاه و كاخ را سنگباران كنند؛ ولي ايشان را بعد از يك شبانه روز آزاد كردند.

...خلاصه وضع اين طور بود كه اگر كسي می‌‌گفت: ملاحظه دين و ايمان خودتان را بكنيد! اين بدترين جرم و بالاترين شورش بود. دولت بي‌حجابي را رسمی ‌‌كرد. بعد دانشكده معقول و منقول را براي برانداختن طلاب و حوزه‌هاي علميه تشكيل داد، و منبرها را محدود كرد و گفت: هيچ كس حق منبر رفتن ندارد... بدون استثنا مردم را می‌‌بردند به كلانتري و التزام می‌‌گرفتند كه تا فلان روز بايد عمامه‌ات را برداري يا خودشان برمی‌‌داشتند؛ و قباها را هم می‌‌بريدند.

مرحوم پدر ما می‌‌گفت: من عمامه‌ام را برنمی‌‌دارم و اجازه هم نمی‌‌گيرم، من عمامه‌اي كه با اجازه باشد سرم نمی‌‌گذارم. در آن وقت علماي تهران بدون استثنا اجازه گرفتند... ايشان گفت: «من بدون عمامه هم كار خود را می‌‌كنم و وظيفه‌ام را انجام می‌‌دهم، اگر عمامه را هم بردارند، من با همين قبا و لباده يك شب كلاه سرم می‌‌گذارم و صبح تا غروب در خيابان‌ها فقط راه می‌‌روم... براي اين كه مردم مرا ببيند! فقط همين تبليغ من است... ايشان مقيد بود كه حتماً هر سالي يك بار مشرف بشوند براي كربلا و دهه عاشورا را آن جا باشند؛ و چند سال شهرباني (براي عكس گذرنامه)... می‌‌گفت: لباس بايد بي‌عمامه باشد و ايشان می‌‌گفت: من بي‌عمامه اصلاً كربلا نمی‌‌روم.

در تهران و شهرستان‌ها وقتي خواستند بي‌حجابي (را ترويج) كنند، امر كردند كه رئيس هر صنفي يك مجلس ضيافت و ميهماني تشكيل بدهد و افراد آن صنف را دعوت كنند كه با خانم‌هايشان مكشفه و با كلاه در آن مجلس شركت كنند. اين مجالس... در ميان ادارات، شهرباني، دادگستري، مجلس، كسبه، تجار، اصناف در همه شهرستان‌ها برگزار شد. آن وقت در تهران، براي آقايان علما كه اجباراً بايد مجلس تشكيل دهند و آقايان علما همه در آن مجلس شركت كنند. چهار نفر را مشخص كردند كه از سرشناسان درجه يك تهران بودند. و اين ها بايستي مجلسي درست كنند و علما را با خانم‌هايشان دعوت كنند.

يكي از آن چهار نفر پدر ما بود، يكي مرحوم آيت الله آقا شيخ علي مدرس، يكي مرحوم آيت الله امام جمعه تهران و يكي مرحوم آيت الله شريعتمدار رشتي. اين چهار نفر را معين كردند كه به عنوان رئيس، تمام علما را با خانم‌هايشان در چهار مجلس در خانه‌هاي خود بدون حجاب و مكشفه دعوت كنند. و آن زمان غير از اين زمان بود... زمان محمدرضا شدت و فشار و مشكلات خيلي بالا بود، ولي حساب شده و كلاسيك و از راه بود؛ اما در آن زمان فقط فحش و قداره و تفنگ بود... رضاشاه بارها خودش از ماشين در هنگام عبور از خيابان‌ها پياده می‌‌شد و به شكم زن‌ها لگد می‌‌زد و چادر از سرشان می‌‌كشيد...

به هر حال يكي از افرادي كه مأمور شده بودند آقايان علما را دعوت كنند، پدر ما بود... در آن وقت پدر ما مريض بود؛ حصبه داشت و در منزل بستري بود. يكي از مأمومين مسجد ايشان... ساعت ساز بود بنام سيد عليرضا صدقي نژاد. او فرد متديني بود... يك روز كه من از مدرسه به منزل آمدم... ديدم در زدند. و اين سيد عليرضا صدقي نژاد آمد منزل و سلام كرد و نشست و... در بين احوال‌پرسي و سخنش گفت كه: «سرتيپ محمدخان درگاهي آمد در دكان ما و گفته كه تو به آقا اين خبر را بده به اين كه ايشان هم يكي از چهار نفري هستند كه در تهران معين شده‌اند براي اين كه مجلس تشكيل بدهند؛ ولي من گفتم: آقا مريض‌اند. الآن توي رختخواب افتاده‌اند. سرتيپ گفت: ما صبر می‌‌كنيم تا ايشان حالشان خوب شود، ما صبر می‌‌كنيم».

تا اين جمله را پدر ما شنيدند بلند شدند و در رختخواب نشستند و گفتند: ...من كجا مريضم؟ من سالمم! اين... بي‌غيرت... خيال می‌‌كند كه ما مثل خودش هستيم... كه دخترهاي خودمان را به مردم نشان دهيم؟ زن خودمان را نشان دهيم؟ ...ما دين داريم، شرف داريم، عزت داريم؛ مسلمانيم، حيا داريم... و اما من يك سر دارم... در اين راه بدهم... اما زن و بچه‌ام بعد از اين كه من كشته شدم اين ها را هم نمی‌‌توانيد ببريد، مگر اين كه طناب به پايشان ببندند و توي كوچه بكشند.

...در دنباله كاري كه پدر ما كرد، آقاي شيخ علي مدرس هم گفته بود، من اين كار را نمی‌‌كنم. آقاي شريعمتدار رشتي هم گفته بود من اين كار را نمی‌‌كنم! مرحوم امام جمعه تهران هم گفته بود: من يك سر دارم، آن هم در اين راه می‌‌دهم! ما اين كار را نمی‌‌كنيم. آن سه تا هم نفي كردند؛ اما اين جريان در اصناف ديگر انجام شد و بعضي از افرادي كه غيرتمند بودند... خودكشي كردند؛ چون دعوت می‌‌كردند زن‌هايشان را با خودشان در اين مجالس و آن‌ها هم می‌‌بايست شركت كنند و بعضي هم حاضر نبودند و بالأخره به خصوص در خود تهران خيلي‌ها خودكشي كردند؛ از جمله يكي از كساني كه خودكشي كرد، از قوم و خويش‌هاي خود ما بود... و از اجزاي آن وقت دادگستري بود. مرد متديني هم بود. به او گفته بودند كه عيالت را فلان شب بياوري دادگستري در فلان مجلس. ايشان شب می‌‌آيد مقدار زيادي ترياك می‌‌گيرد و می‌‌خورد و در خيابان راه می‌‌افتد. منزل هم نمی‌‌آيد، آب زيادي هم می‌‌خورد و راه می‌‌رود كه اين زهر اثر خودش را بكند؛ نزديك طلوع آفتاب بود كه روي همان خيابان به زمين می‌‌افتد. او را به منزل می‌‌آورند و به فاصله يك ساعت می‌‌ميرد.

...اين انتحارها در وقتي صورت گرفت كه رضاخان رفته بود براي مازندران، در آن جا شنيده بود كه قشون روس يك مانوري در سرحد داده‌اند؛ ولذا ترسيد... اگر اين قضيه كشف حجاب و زد و خوردها موجب اغتشاش در داخل كشور باشد مصلحت نيست. از همان جا تلگراف زد به «جم» كه رئيس الوزراي آن وقت بود كه فعلاً دست نگهداريد تا بعداً خبر دهم...

مرحوم پدر ما وقتي كه رضاخان از ايران رفت، در همان وقتي كه انگليسي‌ها و روس‌ها آمده بودند، نقل خريد آورد در منزل ما، و به اندازه‌اي خوشحال بود كه وقتي من ايشان را آن قدر شاداب ديدم؛ و سوگند ياد كرد كه چند سال است (يا ده سال است) كه يك شب نشد كه من بيايم خانه با فكر راحت بخوابم و اميد داشته باشم كه تا صبح زنده هستم. وضع اين طور بود. اين قضايا منحصر در چادر و حجاب و امثال اينها نبود؛ بلكه هدف از بين بردن قرآن بود.[۱۱]

فرزندان

مرحوم حاج سيد محمدصادق لاله‌زاري داراي چهارده فرزند بود و نام فاميلي خود را «شيعي امامی ‌‌حسيني حجازي» برگزيده بودند. سه تن از فرزندان ايشان عالم بودند كه به شرح زندگي آنان می‌‌پردازيم:

1. علامه آيت الله حاج سيد محمدحسين حسيني تهراني:

وي فقيهي وارسته و عالمی ‌‌رباني بود كه در سال 1340 ق چشم به جهان گشود و بعد از گذراندن آموزش‌هاي ابتدايي و متوسط در رشته مكانيك، در مشهد به دست مرحوم آيت الله ميرزا محمد عسكري تهراني به كسوت روحانيت درآمد و در سال 1364 ق. در قم در مدرسه حجت به مجموعه شاگردان علامه طباطبايي پيوست و از شاگردان و خواص آن فرزانه در تفسير و فلسفه گرديد. وي همچنين از محضر آيات عظام حاج سيد رضا بهاءالديني، حاج شيخ عبدالله سدهي، حاج شيخ مرتضي حائري، سيد محمد حجت، سيد محمد داماد و حاج آقا حسين بروجردي استفاده كرد.

در سال 1371 ق. در نجف اشرف از محضر آيات عظام: شيخ حسين حلي و حاج سيد ابوالقاسم خويي و سيد محمود شاهرودي استفاده برد و در امور عرفاني و الهي با آيت الله حاج شيخ عباس قوچاني وصي عارف كامل مرحوم آيت الله ميرزا علي قاضي حشر و نشر داشت.

ايشان پس از آشنايي با حاج سيد هاشم موسوي حداد (م 1404 ق) تا پايان عمر آن عالم، به مباحث عرفاني نزد وي پرداخت. وي پس از 24 سال تلاش مخلصانه در تهران، به مشهد مهاجرت كرد و همواره در حال تدريس و تأليف بود؛ تا اين كه پس از عمري تلاش و كوشش در نهم صفر 1416 ق. در 71 سالگي درگذشت و پيكر پاكش پس از تشييع و نماز به امامت آيت الله بهجت، در ضلع جنوب شرقي صحن انقلاب حرم رضوي به خاك سپرده شد.

روابط نزديك ايشان با امام خميني و فعاليت گسترده ايشان در استخلاص امام از زندان نگارش نامه‌اي به امام راجع به پيش نويس قانون اساسي و فعاليت‌هاي ديگر در مسجد قائم گواه تلاش مخلصانه او است. علامه سيد محمد حسيني تهراني اهميت بسياري به درس می‌‌داد و وقت خود را غنيمت می‌‌شمرد. خودشان در اين باره فرموده‌اند: «من در قم در شبانه‌روز، علاوه بر اوقاتي كه درس می‌‌خواندم، ده ساعت تمام هم مطالعه می‌‌كردم».[۱۲]

2. حاج سيد محمدمهدي لاله‌زاري:

وي در سال 1324 ق. تهران متولد شد. دروس سطح را نزد شيخ مهدي نوري و ميرزا طاهر تنكابني خواند و پس از چندي به نجف اشرف مهاجرت نمود و فقه و اصول را از مرحوم آيت الله ميرزا ابوالحسن مشكيني شش سال از درس اصول ميرزاي ناييني و نيز به مدت دوازده سال از دروس آيات عظام: سيد ابوالحسن اصفهاني، آقا ضياءالدين عراقي و حاج شيخ كاظم شيرازي استفاده نمود. وي در سال 1360 ق. به ايران مراجعت نمود و در تهران رحل اقامت افكند و به خدمات ديني مشغول شد؛ تا اين كه بعد از مسافرت ديگر به نجف اشرف، كه دو سال به طول انجاميد، دوباره به ايران بازگشت و مجاورت حضرت عبدالعظيم حسنی علیه السلام را در شهر ري بر سكونت در تهران ترجيح داد و به انجام وظايف ديني و روحي پرداخت.

او آثار ماندگاري از خود به جا گذارد و مساجد بسياري در تهران و ري بنا و يا تعمير نمود؛ مانند مسجد لاله‌زار، مسجد قائم، مسجد سلمان، مسجد ابوذر و مسجد خاتم النبيين و چندين مسجد ديگر. وي در شهر ري در منزل شخصي خود درس خارج فقه تدريس می‌‌نمود و در مسجد خاتم‌النبيين به سخنراني می‌‌پرداخت و بياناتش جذاب و شيرين، و مواعظش بسيار مؤثر و نافذ بود.

جلسات بسياري هم در تهران به نام اتفاقيون و ولي عصر عجل الله تعالی فرجه شریف داشت كه در روزها و شب‌هاي جمعه و ايام سوگواري برگزار می‌‌شد و با بيانات مفيد و مؤثرش بسياري از جوانان را تربيت كرد و به مقامات والاي ايمان و تقوا رسانيد.[۱۳]

از جمله آثار علمی ‌‌ايشان، تقريرات دروس چند تن از استادانش است. ايشان پيش از انقلاب، به امور سياسي توجه داشت و اعلاميه‌اي در پيروي از مراجع و امام در مبارزه نوشت.[۱۴] آن بزرگوار در جمادی الثانی‌ در ايام فاطميه به سال 1402 ق. از دنيا رفت.

3. حاج سيد محمدعلي حسيني تهراني:

ايشان سطوح را نزد مدرسين حوزه قم آموخت و چندي از محضر آيت الله بروجردي و ديگران استفاده كرد. آن گاه به سال 1341 ش. كه نهضت امام در حال اوج گرفتن بود، به نجف هجرت كرد و درس فقه را از امام راحل قدس سره و درس اصول را از آيت الله خوئي فراگرفت.[۱۵] همچنين ايشان از درس معالم آقاي اعتمادي و درس لمعه مرحوم ستوده استفاده نمود و سطح عالي را نزد آيت الله ناصر مكارم شيرازي و آيت الله ميرزا علي مشكيني و آيت الله جعفر سبحاني و آيت الله ميرزا حسين نوري گذراند و با مرحوم شيخ عباس تهراني جلسه معنوي داشت. وي در سال 1348 ش. (پس از مراجعت از نجف اشرف) در محله‌اي از محلات جنوب تهران به نام احمديه دولاب سكنا گزيد و صبح‌ها در مسجد قوامی ‌‌و شب‌ها در مسجد لاله‌زاري اقامه جماعت داشت. وي در حال حاضر نيز در مسجد لاله‌زار اقامه جماعت دارد و سال‌ها است كه جمع كثيري از خواص و عوام، از محضر اين آيت خدا و اقامه جماعت ايشان استفاده می‌‌كنند.

مسجد لاله‌زار، واقع در خيابان لاله‌زار جنوبي تهران، ساليان سال است كه در دست اين نسل بزرگوار بوده است. پس از بنيانگذاري آن به دست آيت الله حاج سيد ابراهيم حسيني تهراني (پدر سيد محمدصادق)، خود ايشان در آن مسجد اقامه جماعت داشت، پس از او فرزندشان حاج سيد محمد صادق لاله‌زاري، سپس مدتي علامه آيت الله حاج سيد محمدحسين و پس از او مدتي آيت الله حاج سيد محمدمهدي حسيني لاله‌زاري در آن اقامه جماعت داشتند.

آن گاه مدتي، هيچ يك از اين بزرگواران در اين مسجد اقامه جماعت نكرد. بعد از انقلاب و تجديدبناي مسجد لاله‌زاري، تاكنون به دستور آيت الله سيد محمدرضا گلپايگاني (و نيز به درخواست نمازگزاران اين مسجد)، حجة الاسلام حاج سيد محمدعلي حسيني عهده‌دار اقامه جماعت و نشر معارف ديني در اين مسجد بوده است.[۱۶]

اسامی‌ ‌بقيه فرزندان ايشان بدين شرح است: حاج سيد محمدحسن، حاج سيد محمدتقي، حاج سيد محمدسعيد، حاج سيد محمدرضا، سيد محمدابراهيم، عذرا سادات (كه بانويي فاضل و داراي تأليفات ادبي بود)، ربابه مادر حجة الاسلام حاج سيد علي‌اكبر حسيني (حاج سيد عبدالصاحب نويسنده كتاب اخلاق خانواده و مجري برنامه تلويزيوني معروف در زمينه اخلاق)، حوريه سادات، زهرا معروف به حاج خانم، حلاله سادات، صفيه سادات.

دو تذكر

1. در كتاب گنجينه دانشمندان به جاي حاج سيد محمدعلي حسيني، به اشتباه نام جناب آقاي حاج سيد عبدالصاحب حسيني (نوه دختري حاج سيد محمدصادق) ذكر گرديده است.

2. علامه حاج سيد محمدحسين تهراني و حاج سيد محمدمهدي ميرحجازي از همسر اول و حاج سيد محمدعلي حسيني (از علما)، حاج سيد محمدحسن (معروف به حاج ناصر از تجار)، حاج سيد محمدتقي (معروف به حاج مسعود از تجار) و حاج سيد محمدسعيد (كارمند اداره محيط زيست) از همسر دوم و حاج سيد محمدرضا (ساكن در مشهد) و سيد محمدابراهيم از همسر سوم آيت الله سيد محمدصادق هستند. از دختران نيز دختر اول و دوم از همسر اول، سوم و چهارم از همسر دوم، و پنجم و ششم از همسر سوم بوده‌اند.

مرداني از اين خاندان

آيت الله حاج سيد محمدتقي تهراني كه به سال 1312 ق. ولادت يافت، برادر آيت الله سيد محمدصادق است و از علماي اعلام تهران بشمار می‌‌رفت. وي در قم از محضر آيت الله ابوالحسن اصفهاني و ميرزا حسين ناييني (هنگامی‌‌ كه ايشان به علت مخالفت با دولت استعمارگر انگلستان در گرفتن امتياز رودهاي فرات و دجله، به ايران تبعيد شده بود). بهره‌مند گرديد؛ تا به درجه علم و اجتهاد نائل آمد. آن گاه به تهران مراجعت كرد و بيش از پنجاه سال به خدمت ديني اشتغال ورزيد و چند سال در مسجد اباذر غفاري به اقامه جماعت و تبليغ احكام مشغول بود.[۱۷]

دو برادر ديگر آيت الله سيد محمدصادق لاله‌زاري عبارتند از: حاج سيد محمدرضا هاشمی‌‌ و حاج سيد محمدكاظم. اين دو از تجار بودند و در «ميدان اعدام» تهران به اين امر اشتغال داشتند. شخصيت فرهيخته ديگر اين خاندان دائي آيت الله لاله‌زاري، يعني ميرزا محمد تهراني عسكري (1371-1281 ق) است. وي تربيت شده ميرزاي بزرگ بود و با مادرش در خانه ميرزا زندگي می‌‌كرد. ميرزا محمد از شاگردان مبرز آيت الله سيد محمد فشاركي و محقق آخوند خراساني و آيت الله ميرزا محمدتقي شيرازي بود. وي داراي تأليفات ارزنده‌اي از جمله مستدرك البحار در شش جلد است. او از سال 1300 ق. تا زمان وفات ميرزا در درس مخصوصي كه ميرزا براي او و فرزندش ميرزا علي آقا گذاشته بود، شركت می‌‌كرد.[۱۸]

رحلت

سرانجام مرغ روح آيت الله حاج سيد محمدصادق حسيني لاله‌زاري، در شانزده صفر 1370 ق، به ملكوت اعلا پرواز كرد. پيكر مطهر او را به قم آوردند و در جوار حضرت معصومه عليهاالسلام به خاك سپردند.

علامه محمدحسين حسيني تهراني در كتاب مهرتابان در اين باره چنين می‌‌فرمايد: بر حسب اراده حضرت ايزد متعال، قبر ايشان (علامه طباطبايي) مجاور قبر مرحوم والد حقير آيت الله حاج سيد محمدصادق تهراني قرار گرفت؛ به طوري كه بين اين دو قبر فاصله‌اي نيست و قبر مرحوم والد مقدم و در طرف قبله ايشان قرار دارد. رحمة الله عليهما رحمةً واسعةً.[۱۹]

پانویس

  1. شرح حال اين عالم بزرگ را در دفتر اول گلشن ابرار، ص 385، مطالعه فرماييد.
  2. ستارگان حرم، ج 7؛ گنجينه دانشمندان، كتابفروشي اسلاميه، 1353 ش.، محمد رازي، ج 4، ص 542؛ ميرزاي شيرازي، انتشارات چاپخانه وزارت ارشاد اسلامي، چاپ دوم، خرداد 1363، شيخ آقا بزرگ تهرانی، ص 98، 190-191؛ طبقات اعلام الشيعه، نقباءالبشر، قسم اول، ص 18، و قسم دوم، ص 858؛ آيينه پژوهش، ش 33.
  3. گنجينه دانشمندان، ج 4، ص 542؛ طبقات اعلام شيعه، نقباءالبشر، قسم دوم، ص 858-859.
  4. گلشن ابرار، نشر معروف، چاپ اول، 1379 ش، ج 1، ص 451-457؛ ميرزاي شيرازي، ص 119.
  5. ماهنامه فرهنگ كوثر، ش 24، «آيينه ايام»، ميرزاي ناييني، چاپ اول، 1374، مركز چاپ و انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، نورالدين علي لو، ص 40.
  6. گلشن ابرار، ج 1، ص 419-430.
  7. اختران تابناك، انتشارات اسلاميه، 1349، شيخ ذبيح‌الله محلاتي، ص 319-303.
  8. گنجينه دانشمندان، ج 4، ص 542.
  9. طبقات اعلام الشيعه، نقباءالبشر، قسم دوم، ص 858-859؛ و به نقل از جناب آقاي سيد عبدالحسين ميرحجازي نوه سيد محمدصادق حسيني لاله‌زاري.
  10. مسجد قائم يكي از مساجد بزرگ تهران می‌‌باشد كه در خيابان سعدي (بعد از چهار راه سيد علي يا چهار راه كنت) قرار دارد. شخصي به نام حاج ميرزا علي آقا وِيَنه منزل بزرگي داشت كه وي بنا به توصيه مرحوم حاج سيد محمدصادق و فرزندش مرحوم حاج سيد محمدمهدي، آن را جهت ساخت مسجد وقف كرد. وي مقداري از بودجه آن را پرداخت كرد و مقداري از هزينه آن را نيز حاج سيد محمدصادق و حاج سيد محمدمهدي تأمين نمودند. حاج ميرزا علي‌آقا تا آخر عمر در كنار همين مسجد سكونت داشت و در حال حاضر مقبره وي در همان جا می‌‌باشد. اين مسجد در خيابان لاله‌زار واقع شده است و بنيانگذار آن حاج سيد ابراهيم حسيني پدر حاج سيد محمدصادق حسيني لاله‌زاري می‌‌باشد.
  11. وظيفه فرد مسلمان در احياي حكومت اسلام، علامه سيد محمدحسين تهراني، نشر علامه طباطبايي، چاپ اول، 1410 ق، ص 23-33.
  12. مجله نگاه حوزه ويژه فرهنگ عاشورا، اسفند 1381، ش 90-92.
  13. اختران فروزان ري و تهران، ص 292-294؛ گنجينه دانشمندان، ص 61-63.
  14. اختران فروزان ري و تهران، مكتبةالزهراء، محمد شريف رازي، ص 292-294؛ گنجينه دانشمندان، كتابفروشي اسلاميه، 1353 ش. ج 4، ص 640-641؛ اسناد انقلاب اسلامي، ج 2، ص 232-234.
  15. گنجينه دانشمندان، ج 6، ص 63-61.
  16. به نقل از فرزند ايشان نوه حاج سيد محمدصادق حسيني لاله‌زاري.
  17. گنجينه دانشمندان، ج 4، ص 542.
  18. ميرزاي شيرازي، ص 190-191؛ ستارگان حرم، ج 7، ص 138.
  19. طبقات اعلام الشيعه، نقباءالبشر، قسم دوم، ص 858-859؛ مهرتابان، انتشارات باقرالعلوم علیه السلام، علامه تهراني، ص 78.

منبع

مهدي غفوري, ستارگان حرم، جلد 20، صفحه 25-44