محمد بن على بن محبوب قمى
نماد ايمان
هر كس كه با مقوله انديشه و فرهنگ سروكار دارد و با نگاهى ژرف به تاريخ بشرى مى نگرد، اين حقيقت آفتاب گونه را درمى يابد كه انديشه و انديشمند و دانش و دانشمند در ميان تمام ملل، با هر عقيده و مرام و مسلكى كه باشند، احترام و اهميت ويژه اى دارند. چه اين قشر فرهيخته و خردورز، پايه هاى خلل ناپذير استقلال و پيشرفت ملت هايند.
با وجود اين، وقتى به آئين آسمانى و جاودانه اسلام نظر مى افكنيم، مى بينيم اسلام بهترين تجليل ها و ستايش ها را از علم و علم پژوهان كرده است. پرچمدار اين طبقه انديشمند هم خود قرآن است، به طورى كه نام عالم را در كنار نام خدا و فرشتگانش مى آورد.(1) بارى، اين است رمز برپا كردن يادمانهاى اهل دانش.
از جمله اخگران درخشنده آسمان قم، دانشمندى است بزرگ و فرزانه به نام محمد و كنيه ابوجعفر، او كه نام پدرش على است. به قم و خاندان رفيع و نبيل اين شهر كه اشعريون باشند، منسوب است؛ لذا او را «اشعرى قمى» مى خوانند.(2)
طلوع ستاره
تاريخ ولادت اين محدثان و فقيهان گمنام تاريخ، كمتر به چشم پژوهشگران تراجم مى آيد، لذا تاريخ تولد آنان بيشتر در هاله اى از ابهام و اجمال قرار مى گيرد. بنابراين نمى توان آن چنان كه بايد در اين زمينه اظهارنظر كرد، جز با توسل به يك سرى شواهد و قرائن، براى تعيين تاريخ تقريبى از طلوع اين ستاره هاى پرفروغ. بنابراين مى توان حدس زد كه تولد اين بزرگوار، در نيمه اول سده سوم هجرى قمرى است. يكى از شواهد ما، احمد بن ادريس قمى است. وى يكى از استادان معروف شيخ كلينى است و خود نيز در زمره شاگردان محمد بن على بن محبوب قمى به حساب مى آيد. وقتى ايشان در سال 306 هجرى قمرى به جوار رحمت حق پيوسته باشد، طبعاً استادش بايد در اواسط سده سوم چشم به جهان گشوده و شبستان زندگى پدر را به قدوم خود رونق و صفا بخشيده باشد.
اساتيد
از اخبار و روايات زيادى كه اين مرد بزرگ از خود به يادگار نهاده، برمى آيد كه ايشان عاشق علم و دانش به ويژه اخبار و آثار اهل بيت پاك پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله باشد؛ همان طور كه در اين راه نورانى و مقدس تلاش هاى بس گسترده و خداپسندانه اى هم داشته است. ايشان محضر استادان بزرگ و زيادى را درك كرده و با كسب فيض از خرمن دانش آنان بهره هاى فراوانى برده است. آن گونه كه آيت الله خوئى در كتاب گران سنگ معجم رجال الحديث و ساير كتاب هاى خود نگاشته اند: «او در حدود 110 استاد روايت و حديث داشته است».(3)
در آن روزگاران بسيار سخت كه بيشتر مسافرت ها با خطر همراه بوده، اين پديده بسيار شگفت مى نمايد كه چگونه جان تشنه او به كلام اهل بيت علیهمالسلام سيراب نمى شد. هميشه در صدد بود از هر كس در هر نقطه اى از مراكز حديث كه بتواند سخنى از امامانش بشنود و آنها را بنويسد؛ تا بنيادهاى معرفت دينى و عقيدتى جاودانه اى را براى نسل ها و مؤمنان تاريخ بنا گذارد.
در اين مقاله، براى آشنايى بيشتر با شخصيت اين محدث جليل، به شرح حال جمعى از اساتيد او كه معروف و مشهورترند، مى پردازيم:
- 1- يعقوب بن يزيد انبارى؛ كه محمد بن على بن محبوب از ايشان 54 حديث نقل مى كند.(4) يعقوب كه يكى از اصحاب امام رضا علیهالسلام، امام جواد علیهالسلام و امام هادى علیهالسلام مى باشد، شخصيتى است نامدار و موثق.(5)
او در اواخر عمر خود به بغداد منتقل شد، كشى مى گويد: «يعقوب بن يزيد انبارى به قمى معروف است و به گفته حسن بن على فضال، يعقوب، كاتب ابودُلَف قاسم بوده است».(6)
نگاهى به شخصيت ابودُلَف
در اين جا بسيار جالب است به مردى اشاره داشته باشيم كه يعقوب بن يزيد، منشى و كاتب او بوده است. بسيارى از دانشمندان معروف جهان اسلام از روزگار وى تاكنون از ايشان به نيكى ياد كرده اند؛ به عنوان كسى كه با وجود برجستگى هاى بزرگ در فرهنگ، ادب، سياست، حكمرانى، شجاعت، احسان و بخشش به امامان شيعه باور و اعتقادى عميق داشته است. سخنان اين صاحب نظران درباره آن سياستمدار فرهيخته و مرد فرهنگ، شمشير و سخاوت، مى تواند گامى براى شناخت بهتر و ژرفتر از او باشد.
ابننديم مى نويسد: «ابودلف رئيس طائفه و عشيره خود بود و علاوه بر حمكرانى، خود در جَرگه اديبان و شاعران توانا بود».(7)
مسعودى مى گويد: «او بزرگِ قبيله خود بود. شاعرى توانا و قهرمانى بسيار شجاع كه در سال 226 از دنيا رفت. مردى كه با گرايش به تشيع، به على بن ابيطالب علیهالسلام عشق و محبت مى ورزيد».(8)
ذهبى نيز چنين مى آورد: «ابودلف حكمران سرزمين كرج و اطراف آن، انسانى بود شجاع و دلاور، بسيار سخاوتمند و شاعرى توانا. در نبرد با بابك خرم دين، فرماندهى سپاه اسلام به دست او بود؛ و باز او بود كه آن طائفه را نابود كرد. وى در روزگار معتصم عباسى مدتى حكمران دمشق بود و در سال 225 از دنيا رفت».(9)
ابن خلكان در وفيات الاعيان، كتاب جهانى و پرآوازه خود چنين مى نگارد: «ابودلف يكى از فرماندهان و سرداران مأمون و معتصم عباسى بود. وى مردى بود بزرگوار، با شخصيت، بخشنده، شجاع و اهل دانش و ادب؛ به گونه اى كه فرهيختگان و دانشوران عصر، از خرمن دانش و ادب او بهره مى بردند. او چندان سخاوت داشت، كه خود بارها مقروض شد. ساختن شهر كرج را پدرش آغاز كرد و ابودلف آن را وسعت بخشيد. وى به همراه خاندان و عشيره اش در آنجا ساكن بود» ابودلف به امامان شيعه به شدت علاقمند بود و مى گفت: «هر آن كس كه پيرو امامان شيعى نباشد نتوان او را حلال زاده شمرد».
براى همين وى به سادات و فرزندان پيغمبر صلی الله علیه و آله علاقه ويژه اى داشت، به گونه اى كه مى گويند: در هنگام مرگ، كه اندك زمانى حالش بهبود يافته بود، به اطرافيان خود نظر افكند و گفت: «آيا از ارباب نياز و حاجت، كسى هست كه بر در سراى باشد؟» به او گفتند: «آرى، ده نفر از سادات و اشراف خراسان حضور دارند. مدتى است كه به اين جا آمده اند و منتظرند حال شما خوب شود» و ايشان با حال نامناسبى كه داشت، دستور داد سادات را وارد كنند، وقتى از احوال آنها جويا شد، فهميد كه زندگى بر آنان به سختى مى گذرد و در تنگناى معيشت قرار دارند. دستور داد، به هر كدام دو كيسه زر بخشيدند كه در هر كيسه هزار اشرفى قرار داشت به اضافه مقدارى پول براى مخارج راه؛ سپس به آنان فرمود: «اين كيسه ها و پولها را به خانواده هاى خود برسانيد» آنگاه گفت: «من از شما به پاداش اين نيكى، مى خواهم كه هر يك شجره نامه و سلسله نسبتان را از پدر خود تا امیرالمومنین علیهالسلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها بنويسيد و در پايان گواهى دهيد كه: «اى پيامبر! ما در تنگى و سختى معاش بوديم، از شهرهاى دور نزد ابودلف آمديم و او به هر يك از ما دو هزار دينار براى خشنودى و طلب شفاعت از تو احسان نمود» سادات ذريه پيامبر صلی الله علیه و آله هم خواسته او را اجابت كرده، نوشته هايشان را به او دادند. آن مرد عاشق اهل بيت علیهمالسلام دستور داد، تمام آن نوشته ها و گواهى نامه ها را درون كفنش بگذارند و با او دفن كنند.(10)
علامه سيد محسن امين درباره اش چنين مى گويد: «ابودلف، اميرى مشهور و معروف به بخشش و شجاعت بود، او اهل شهرى بود در نزديكى همدان، شاعرى بود اديب و جنگجوئى شجاع، او اما با اين كه هنوز جوان مى نمود، از طرف هارون الرشيد، حكمران منطقه بزرگى از عراق عجم شد، تاريخ عرب همانند اين شخصيت فرزانه و شجاع كمتر سراغ دارد. او نمونه و الگوئى از اخلاق و مردانگى است كه هم در عرصه دنيا و سياست به جايگاه رفيعى دست يازيد، هم در دين و ديانت.(11)
مرحوم دهخدا نيز در لغتنامه مى نويسد: «او يكى از سرهنگان و اميران مأمون و معتصم و مرجع اديبان و دانشوران بود. خليفه او را حكومت كردستان داد و در شهر كرج - كره رود فعلى -، زندگى مى كرد.(12) اين كه در منابع متعدد گفته مى شود او فرمانرواى كرج بود، منظور كرج فعلى كه در نزديك تهران است، نيست.
ياقوت حموى مى گويد: «كرج شهرى است بين اصفهان و همدان كه به همدان نزديكتر است. ابودلف آنجا را به عنوان شهر بنياد كرد و آن را وطن خود قرار داد».(13) به هر حال آن شهر در عصر روزگار ما، وجود ندارد.(14)
2- محمد بن الحسين ابى الخطاب، با كنيه ابوجعفر كه يكى از نامآورترين چهره هاى برجسته حديث و فقه شيعى است. همه گزارش دهندگان تراجم و راويان، او را به بهترين وجه ستوده اند. وى از ياران سترگ امام رضا علیهالسلام، امام جواد علیهالسلام و امام حسن عسكرى علیهالسلام مى باشد. مرغ جان ايشان در سال 262 هـ.ق به شاخسار ابديت پرواز كرد. محمد بن على بن محبوب از اين استاد فرزانه 210 روايت نقل مى كند.(15)
3- عباس بن معروف قمى؛ اين بزرگمرد هم از خاندان رفيع اشعرى بوده و محدثى است برجسته. ايشان كه بسيار هم معروف مى باشد، از ياران موثق و بزرگوار امام رضا علیهالسلام و امام هادى علیهالسلام است. اكثر قريب به اتفاق گزارش دهندگان شرح حال محدثان شيعه، او را ستوده و به شخصيتش ارج مى نهند. ابن محبوب 84 روايت از او به يادگار حديث مى كند.(16)
4- احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى؛ اين شخصيت بلندمرتبه شيعى، در قله كمال و دانش و فضل قرار دارد. جميع مورخان او را ستوده اند و بدو توجه ويژه اى دارند. ايشان ضمن اين كه فقيه دينشناس و محدثى جامع بود، رياست شهر قم را هم، بر عهده داشت و به اصطلاح، سياستمدار بود. ابن محبوب از اين استاد علم در حديث شيعه، 140 روايت مى آورد.(17)
5- حسن بن محبوب سراد؛ او بزرگ ترين و معروف ترين روايتگر آثار و اخبار اهل بيت علیهمالسلام است. اگر كسى كتاب هاى چهارگانه و معروف شيعه را مورد عنايت قرار دهد، نام مبارك و شريف حسن بن محبوب را به همراه استادِ بزرگ او، على بن رثاب بسيار مى بيند. او محدثى است كه توانسته قله رفيع روايات اهل بيت علیهمالسلام را بپيمايد و به سرچشمه فقه و حديث شيعه دست يابد. تمام مورخين او را به زيباترين قلم و محكم ترين بيان ستايش كرده اند و ايشان را از ياران موثق و مبرز امام كاظم علیهالسلام و امام رضا علیهالسلام برشمرده اند. وى از 60 نفر از ياران امام صادق علیهالسلام روايت نقل مى كند. او يكى از افراد گروه اصحاب اجماع - كه مورد اعتماد و توجه ويژه فقيهان و عالمان شيعه هستند- مى باشد.
درباره حسن بن محبوب مى نويسند كه جناب پدربزرگوارش محبوب، در مقابل هر يك حديثى كه حسن از على بن رثاب روايت مى كرد، به او يك درهم نقره صله مى داد. حسن بن محبوب در سال 224 هـ.ق جان به جان آفرين تسليم كرد و روح مقدسش به ملكوت اعلى پيوست.(18)
6- على بن يسندى قمى؛ او هم يكى از استادان ابن محبوب است كه عالمان رجال از او به نيكى ياد كرده و به او اعتماد دارند. او نيز در زمره روايتگرانى است كه روايات زيادى را از امامان اهل بيت علیهمالسلام نقل كرده اند. جناب ابن محبوب از اين مرد بزرگوار 57 روايت از خود به يادگار گذاشته است.(19)
شاگردان
با شناخت اساتيد ابن محبوب، پرده اى از شخصيت نهفته اش كنار مى رود، چهره او آشكارتر مى شود. از اين رو - با توجه به آنچه نگاشتيم. - جمعى از نخبگان و عالمان شيعه هم در محضر اين استاد حديث، زانوى شاگردى به زمين زدند، و او با انتقال آنچه از روايات و آثار نورانى اهل بيت پيغمبر صلی الله علیه و آله كه فراگرفته بود، امانت هاى گرانبهائى را كه از سلف صالح به او رسيده بود؛ با كمال دقت و توجه به آيندگان سپرد. در اين نوشتار به ذكر سه تن از شاگردان به نام ابن محبوب بسنده مى كنيم:
1- محمد بن يحيى عطار قمى؛ با كنيه ابوجعفر كه به خاندان محدث و عالم پرور اشعرى منسوب است، شخصيتى است معزز و معظم و مورد عنايت رجال شناسان. وى استاد مرحوم كلينى بود. محدثى است با روايات متعدد، بزرگِ دانشمندان شيعه قم و صاحب تأليفات متعدد.(20)
2- احمد بن ادريس؛ كنيه اش ابوعلى است، منسوب به اشعرى و معروف به «قمى». او هم استاد مرحوم كلينى بوده و يكى از كمنظيرترين دانشمندان بزرگ شيعه است. او در فضل، علم، فقه، حديث و اعتقاد در موقعيت والايى قرار داشت، تمام تراجمنويسان از اين محدث گرانقدر با تجليل و تعظيم ياد كرده اند.
نجاشى مى گويد: «او فقيهى موثق، داراى روايات صحيح و كثيرالروايه است»(21) و بيشتر روايات محمد بن على بن محبوب به وسيله اين شاگرد برجسته اش به دانشمندان بعد از ايشان منتقل گشته است.
شيخ در رجال، در دو جا از او ياد مى كند: در يك مورد، او را در ياران امام عسكرى علیهالسلام آورده است و مى گويد: «با آن امام علیهالسلام ملاقات كرد ولى روايتى از ايشان ندارد»(22) و در جاى ديگر چنين مى نگارد: «احمد بن ادريس اشعرى قمى يكى از فرماندهان بود»(23) ولى مشخص نيست در كجا وى چنين منسبى را داشته است؟
او بعد از عمرى بابركت، كه بيشتر آن را در راه ترويج و گسترش آثار و اخبار امامان معصوم علیهمالسلام صرف كرد، در سفر بازگشت از مكه در نزديكى شهر كوفه كبوتر روحش از قفس تنگ دنيا آزاد گشت و به ملأ اعلى پيوست.(24) روحش شاد.
3- على بن الحسين بن بابويه،(25) جناب على بن الحسين پدربزرگوار شيخ صدوق است. نام شريف اين پدر و فرزند، چونان دو ستاره تابناك و پرفروغ بر تارك آسمان علم و تقوا و حديث تا قيام قيامت خواهد درخشيد.
بهترين و زيباترين ترسيم از چهره اين فرزانه شيعه، سخن بلند رجالى بزرگ نجاشى است. او درباره على بن الحسين بن بابويه چنين داد سخن مى دهد: «او اهل قم و كنيه اش ابوالحسن بود؛ از دانشمندان قم و برجسته ترين آنها است. انسانى فقيه، عالم، موثق و نامور. ايشان به عراق رفت و با ملاقات نائب خاص امام عصر علیهالسلام، شيخ ابوالقاسم حسين بن روح يك سلسله مسائل شرعى از او سؤال كرد و سپس از قم نامه اى به جناب حسين بن روح نوشت تا آن را به حضرت ولى عصر علیهالسلام برساند. در آن نامه از امام علیهالسلام خواسته بود تا حضرت علیهالسلام دعا فرمايند، خداوند به او فرزندانى عطا كند. امام علیهالسلام نيز در جواب نوشتند: «ما از خداوند تبارك و تعالى خواستيم و در پيشگاه او دعا كرديم، خداوند بزودى دو فرزند پسر كه فرزندان خوبى و نيكى هم خواهند بود، به شما عطا مى كند» و همين طور شد. يكى از آن دو فرزند، جناب شيخ صدوق بود كه مى گويند بارها چنين افتخار مى كرد: «من به دعاى امام زمان علیهالسلام به دنيا آمدم» و ديگر برادر بزرگوارش حسين بود.(26)
شيخ طوسى آورده است كه ابن سوره قمى مى گويد: «هر زمان ابوجعفر، شيخ صدوق و برادرش ابوعبدالله، اخبار و روايات اهل بيت علیهالسلام را نقل مى كردند، مردم از اين همه حافظه تعجب كرده و مى گفتند: «اين مقام و شأن شما براى اين است كه به دعاى حضرت امام عصر عجل الله تعالی فرجه شریف به دنيا آمديد»؛ اين سخن در ميان مردم قم مشهور است».(27)
صحابى امام
آن گونه كه از كلام و سخن بزرگان تراجم بدست مى آيد، محمد بن على بن محبوب قمى را در شمار ياران معصومين علیهمالسلام ذكر نكرده اند، اگر چه به ظاهر روزگار حيات امام هادى علیهالسلام و امام عسكرى علیهالسلام را درك نموده است، بر اين اساس شيخ طوسى او را در گروه محدثان و دانشمندانى آورده است كه از امام علیهالسلام روايت نقل نكرده اند.(28) اما محقق توانا، حضرت آيت الله خوئى در كتاب رجال خود آورده است: «اين محدث بزرگ از فقيه علیهالسلام روايت و حديث مى كند».(29)
همانا بر اهل فضل و دانشوران محقق پوشيده نيست كه واژه «فقيه» در روايات معمولاً و بيشتر به حضرت كاظم علیهالسلام گفته مى شود، همانند العالم؛ ولى از آنجايى كه فاصله زمانى بين امام موسى بن جعفر علیهالسلام و اين محدث شيعى بسيار زياد است، تقريباً محال مى نمايد كه او بتواند بدون واسطه از آن امام همام روايت نقل كند؛ ولى اگر مقصود از فقيه، امام هادى علیهالسلام و يا امام حسن عسكرى علیهالسلام باشد، دور از حقيقت نتواند بود؛ چون همان گونه كه گفته شد، اگر چه بيشتر به حضرت كاظم علیهالسلام فقيه مى گويند، اما در عرف روايات براى حضرت هادى علیهالسلام و امام عسكرى علیهالسلام هم واژه فقيه در قالب «سألت عن الفقيه علیهالسلام» يا «كتب الى الفقيه علیهالسلام» بكار رفته است.
ابن شهر آشوب، صاحب المناقب نيز همان سخن را چنين مى نگارد: «از جلمه لقب هاى امام هادى علیهالسلام نجيب، مرتضى و فقيه عسكرى است و به حضرت علیهالسلام مى گويند: «الفقيه العسكرى».(30)
كلام آيت الله العظمى خوئى رساى اين معنا نيست كه ايشان از ياران و اصحاب امام علیهالسلام باشد؛ بلكه فقط تا اين حد مى رساند كه او از حضرت امام علیهالسلام روايت نقل كرده است؛ البته احتمال دارد از محضر امام هم بهره برده و يا آن كه نقل روايات وى از امام علیهالسلام به صورت مكاتبه و نامهنگارى - كه در آن روزگار مرسوم و رائج بود - بوده است.
سيماى ابن محبوب از منظر دانشمندان
اكثر تراجم نويسان از اين محدث به نيكى ستوده اند و او را به شمار فقيهان و محدثان درجه اول شيعه آورده اند. نجاشى، رجال شناس نامى شيعه، مى گويد: «محمد بن على بن محبوب، در عصر خود بزرگ قميين بود و مردى بود مورد اطمينان، بصير، فقيه در دين و داراى اعتقادات صحيح».(31)
اين عالى ترين و زيباترين، ستايشى است كه در شأن و منزلت قامت بلند و رساى فقه و حديث شيعه، گفته شده؛ و اصل و اساس گفته ها و نظرات تمام تراجمنويسان همانند علامه حلى، علامه ممقانى و علامه خوئى و ديگران از همين كلام نجاشى، شكل گرفته است.
گرايش روائى
نكته ديگرى كه درباره اين روايتگر اخبار و روايات شيعه، قابل ذكر است. آن كه او يك فقيه دينشناس بود. لذا رواياتش بيشتر صبغه فقهى دارد و در تمام ابواب فقه از اين بزرگمرد روايت نقل مى كنند. مرحوم آقاى خوئى در پايان ج 17 از كتاب معجم الرجال خود، همه روايات و اخبار او را در تمامى ابواب فقه، از كتاب هاى چهارگانه شيعه در چند صفحه نقل مى كند.(32) مطلب مذكور از بررسى آن روايات بدست آمده است. به طور كلى رواياتى كه از ايشان منقول است، در مباحث مربوط به فقه عملى و روش و رفتار يك مسلمان در زندگانى فردى خلاصه مى شود.
تأليف
اين محدث جليل، در حوزه اعتقاد به ولايت امامان شيعه از جايگاه بس رفيع و بلندى برخوردار است. روايات زيادى كه از او به عنوان يك ميراث فرهنگى گرانبها به دست ما رسيده، گوياى اين حقيقت انكارناپذير است. محقق توانا، آقاى خوئى مى گويد: «محمد بن على بن محبوب قمى 1118 روايت نقل كرده است» سپس ايشان تمام آنها را همراه با آدرس در كتاب خود مى آورد.(33)
اين مرد حقيقت طلب و عاشق آثار اهل بيت علیهمالسلام، كتاب هاى زيادى تأليف كرده از جمله: كتاب النوادر؛ جنائز؛ زكوة؛ صوم؛ حج؛ نكاح؛ رضاع؛ طلاق؛ ديات؛ ثواب؛ ضياء و نور؛ زمرد؛ زبرجد؛ و تولد.(34)
ابن ادريس حلى، فقيه بزرگ شيعه، در كتاب سرائر مى گويد: «يكى از كتابهائى كه اين احاديث را از آن نقل مى كنيم، كتاب نوادر مصنفين تأليف و تصنيف محمد بن على بن محبوب اشعرى جوهرى قمى است. اين كتاب به دست خط شيخ طوسى به دست من رسيده است، من اين اخبار را از اين كتاب نقل مى كنم».(35)
گلچينى از اخبار كتاب النوادر
شأن بلال :
ابن محبوب به واسطه از رسول اكرم صلی الله علیه و آله نقل مى كند كه فرمودند: «من در روز قيامت محشور شده، بر براق مى نشينم و حضرت زهرا سلام الله علیها بر ناقه من، به نام «غضباء» و بلال نيز در حالى محشور مى شود كه بر يكى از شتران بهشت سوار شده و اذان مى گويد: «اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمداً رسول اللّه» و در اين حال او را با حله هاى بهشتى مى پوشانند».(36)
ذكر خدا:
وى با واسطه از امام صادق علیهالسلام روايت مى كند كه آن امام فرمودند: «سبحان الله كلمه اى است كه آسان تر بر زبان جارى مى شود» راوى مى گويد: «به امام گفتم: آيا مى توانم در ركوع و سجود «لا اله الا اللّه، الحمدللّه و اللّه اكبر بگويم؟» امام فرمودند: «بله، همه اين ها ذكر خداست».(37)
اهميت نماز در اول وقت :
باز با واسطه از امام صادق علیهالسلام نقل مى كند كه امام علیهالسلام فرمودند: «فضيلت نماز اول وقت، براى مؤمن از فرزند و ثروت بهتر است».(38)
اذان :
از امام صادق علیهالسلام با واسطه روايت مى كند كه حضرت فرمودند: «وقتى كه اذان مى گوئى، صدايت را بلند كن؛ زيرا به همان اندازه اى كه صدايت بلندتر و فراگيرتر شود، خداوند به تو ثواب عطا مى كند».(39)
جمع بين دو سوره در نماز:
از امام باقر علیهالسلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند: «در نمازهاى واجب كراهت دارد كه نمازگزار بين دو سوره جمع كند و اما در نمازهاى مستحبى اشكال و مانعى ندارد».(40)
لعن بنى اميه :
از حضرت باقر علیهالسلام روايت مى كند كه امام علیهالسلام فرمودند: «هر وقت از نماز فارغ شدى، بنىاميه را لعنت كن و اين كار را فراموش مكن».(41)
صوت زيبا در قرائت قرآن :
با واسطه از معاوية بن عمار و او از امام صادق علیهالسلام روايت مى كند كه به امام علیهالسلام گفتم: «مردى قرائت قرآن و دعا به دلش نمى نشيند؛ مگر اين كه با صداى بلند بخواند» امام علیهالسلام فرمودند: «اشكالى ندارد، امام على بن الحسين علیهالسلام، خوش صداترين قارى قرآن بود. قرآن را به گونه اى بلند مى خواند كه همه اهل خانه مى شنيدند. امام باقر علیهالسلام هم خوش صداترين بود و هنگام خواندن قرآن آن را با صوت زيبا تلاوت مى كرد. شب ها كه براى نماز برمى خواست، صدايش را براى تلاوت قرآن بلند مى كرد، به طورى كه رهگذرانى كه از كوچه مى گذشتند، سقاها و آبآوران مدينه، همه مى ايستادند و به تلاوت آن حضرت گوش مى سپردند».(42)
شك در وضوء:
با واسطه از امام ششم علیهالسلام روايت مى كند كه از آن حضرت علیهالسلام سؤال شد: «نمازگزارى كه بعد از اتمام نماز، شك مى كند آيا نماز را با وضو خوانده يا بدون وضو، چه وظيفه اى دارد؟» امام علیهالسلام در پاسخ فرمودند: «نمازش صحيح بوده، و لازم نيست آن را دوباره بخواند».(43)
حال مختار در قيامت :
باز با واسطه از حضرت امام جعفرصادق علیهالسلام نقل مى كند كه فرمودند: وقتى پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله بر پل صراط عبور مى كند، پشت سر ايشان على علیهالسلام است و به دنبال امام على علیهالسلام، حضرت امام حسن علیهالسلام و پشت سر امام حسن علیهالسلام، امام حسين علیهالسلام هنگامى كه آنها به وسط پل صراط مى رسند، مختار فرياد مى زند: «اى ابا عبدالله! در دنيا به خونخواهى تو قيام كردم و انتقام خونت را از قاتلانت گرفتم» (يعنى مرا از آتش جهنم خلاص كن) پيامبر صلی الله علیه و آله به امام حسين علیهالسلام مى فرمايند: «جواب او را بده» در اين هنگام امام حسين علیهالسلام، چونان عقابى كه بر صيد فرو مى نشيند، داخل آتش مى شود و مختار را از آتش بيرون مى آورد. حال آن كه اگر قلب مختار را مى شكافت، محبت آن دو (اولى و دومى) را در جان او مى يافت.(44)
شأن پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله:
با واسطه از حضرت امام باقر علیهالسلام حكايت مى كند كه: «وقتى در شب معراج پيامبر صلی الله علیه و آله به بيت المعمور رسيدند، جبرئيل اذان و اقامه گفت، پيامبر صلی الله علیه و آله جلو ايستادند و فرشتگان و انبياء پشت سر رسول اكرم صلی الله علیه و آله صف كشيدند...».(45)
دعائى براى برطرف شدن غم و اندوه :
با واسطه از حضرت صادق علیهالسلام روايت مى كند كه فرمودند: هر وقت تو را غم و اندوه فراگرفت، دست خويش را بر سجده گاهت بگذار، سپس همان دست را ابتدا به قسمت چپ صورت و آنگاه به پيشانى و طرف راست صورت، بكش. بعد اين دعا را بخوان: «بسم اللّه، لا اله الا هو عالم الغيب والشهادة، الرحمن الرحيم، اللّهم اذهب عنى بالهموم والحزن» و تا سه مرتبه اين دعا را تكرار كن.(46)
غروب ستاره
اين محدث بزرگ و جليل القدر، بعد از تلاش هاى مستمر و پيگير در راه گسترش اخبار، آرمانها و انديشه هاى امامان شيعه كه تمثل راستين اسلام ناب هستند، زحمات فراوانى را در اين راه مقدس متحمل شد و بعد از عمرى غوطهورى در روايات اهل بيت علیهمالسلام، جان تشنه اش را در زلال معارف آل طه سيراب كرد. سرانجام مرغ جان آن بزرگ از قالب تن رها گشت و با پر كشيدن به سراى جاويد، روح مقدس عاشقش به جوار معشوق شتافت.
تاريخ رحلت و اين كه اين ستاره آسمانى در كدامين نقطه جهان افول كرده است، مشخص نيست. روح اين پيرو راستين ائمه شيعه، شاد باد و راهشان پر رهرو.
پى نوشت
(1). «شهداللّه انه لا اله الا هو والملائكة و اولواالعلم...». (سوره آل عمران، آيه 18)
(2). فهرست، شيخ طوسى، ص 145؛ رجال نجاشى، ص 246؛ رجال، شيخ طوسى، ص 494؛ جامع الروات، ج 2، ص 156؛ خلاصه، علامه، ص 156؛ وسائل الشيعه، ج 20، ص 336؛ معجم الرجال الحديث، ج 17، ص 7؛ تحفة الاحباب، ص 474 و تنقيح المقال، ج 3، ص 160.
(3). معجم رجال الحديث، ج 17، ص 9؛ جامع الروات، ج 2، ص 156.
(4). معجم رجال الحديث، ج 17، ص 7 و 10.
(5). تنقيح المقال، علامه ممقانى، ج 3، ص 226؛ وسائل الشيعه، ج 20، ص 356.
(6). رجال، كشى، ج 2، ص 865.
(7). الفهرست، ابن نديم، ص 188.
(8). مروج الذهب، ج 4، ص 62.
(9). تاريخ الاسلام، ذهبى، بين سالهاى 221 تا 230.
(10). وفيات الاعيان، ج 1، ص 82 و ج 4، ص 73.
(11). اعيان الشيعه، ج 8، ص 463.
(12). لغت نامه دهخدا، ماده ابوسعيد.
(13). معجم البلدان، ج 2، ص 250، ماده كرج.
(14). نك: مجالس المؤمنين، ج 2، ص 405؛ الكنى والالقاب، ج 1، ص 68؛ هدية الاحباب، ص 16؛ اطلاعات، عميد، ص 80؛ الكامل، ابن اثير جوزى، ج 5، ص 516؛ ريحانة الادب؛ ج 5، ص 65، چاپ دارالكتب اسلاميه.
(15). معجم رجال الحديث، ج 17، ص 10؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 106.
(16). تنقيح المقال، ج 2، ص 139؛ و نيز در اين باره، به مقاله اينجانب در جلد ششم، ص 71 «ستارگان حرم» مراجعه شود.
(17). معجم رجال الحديث.
(18). تنقيح المقال، ج 1، ص 90.
(19). خلاصه، علامه، ص 37؛ رجال، كشى، ج 2، ص 851؛ الفهرست، شيخ طوسى، ص 46؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 304.
(20). معجم الرجال، ج 17، ص 11؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 291.
(21). رجال، نجاشى، ص 250؛ خلاصه، علامه، ص 157؛ اصول كافى مقدمه، ج 1، ص 18؛ تنقيح المقال، ج 3، ص 199.
(22). رجال، نجاشى، ص 67؛ علامه، ص 65؛ معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 12.
(23). رجال، شيخ، ص 428.
(24). همان، ص 444. (كان من القواد)
(25). رجال، نجاشى، ص 67؛ رجال، شيخ، ص 444؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 48؛ خلاصه، علامه، ص 16.
(26). الفهرست، شيخ طوسى، ص 145.
(27). رجال، نجاشى، ص 185؛ الغيبة، شيخ طوسى، ص 188.
(28). رجال، شيخ طوسى، ص 494.
(29). معجم الرجال، ج 17، ص 9؛ (روى عن الفقيه عليه السلام).
(30). المناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 401؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 185؛ معجم الرجال، ج 17، ص 9.
(31). رجال، نجاشى، ص 67؛ (شيخ القميين فى زمانه، ثقة، عين، فقيه، صحيح المذهب).
(32) و (33). معجم الرجال، ج 17، ص 333.
(34). رجال، نجاشى، ص 241؛ الفهرست، شيخ، ص 145.
(35). سرائر، مستطرفات، ابن ادريس، ج 3، ص 601، چاپ جامعه مدرسين.
(36). همان، ص 602.
(37). همان، ص 603.
(38). التهذيب، شيخ طوسى، ج 2، ص 40.
(39). همان، ص 58.
(40). همان، ص 71.
(41). همان، ص 109.
(42). سرائر، مستطرفات، ج 3، ص 604.
(43). التهذيب، شيخ طوسى، ج 1، ص 101.
(44). تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، ج 1، ص 467.
(45). همان، ج 2، ص 125.
(46). همان، ج 2، ص 112.
منبع
ابوالحسن ربانى صالحآبادى, ستارگان حرم، جلد 7