سید عبدالحسین شرف الدین عاملی
منبع: مبلغان: مهر و آبان 1387، شماره 108
علامه سید عبدالحسین شرفالدین عاملى
نسب و ولادت
سید عبدالحسین، فرزند سید یوسف شرفالدین موسوى عاملى است. مادرش بانوى بزرگوار، زهرا صدر دختر مرحوم آیت الله سید هادى صدر، فرزند سید محمدعلى و خواهر مرجع تقلید نامى، سید حسن صدر بوده است. نسب پاک و درخشان او با 31 واسطه به ابراهیم المرتضى بن موسى بن جعفر علیهم السلام مى پیوندد.
علامه شرفالدین در سال 1290 هـ.ق در شهر مذهبى کاظمین متولد شد. وى در دامان پرمهر مادرى پاکدامن و مهربان و تحت نظارت پدرى عالم و روحانى، پرورش یافت. یک ساله بود که پدرش سید یوسف تصمیم گرفت براى گذراندن مراحل عالى تحصیل، به نجف اشرف مهاجرت کند؛ بنابراین، تنها فرزندش عبدالحسین را برداشته، با اهل و عیالش همراه کاروانى راهى کوى یار و کعبه آمال دل هاى حق طلب، نجف اشرف شدند.
در آن شهر ولایت، عبدالحسین، رشد و نمو کرد. در شش سالگى به مکتبخانه رفت و در هفت سالگى مىتوانست قرآن را با صوتى دلنشین و لحنى زیبا قرائت کند و این امر موجب امیدوارى پدر و مادرش نسبت به آینده او شد.
تحصیلات
سید عبدالحسین پس از بازگشت با پدرش از نجف به جبل عامل، دوران تحصیلات مقدماتى و ابتدایى را در آن جا آغاز نمود و در محضر والد دانشمند خود، تعلیم علوم مقدماتى را به پایان برد و سطوح را نزد شیخ باقر حیدر، سید محمدصادق اصفهانى و شیخ على بن شیخ باقر بن صاحب الجواهر آموخت.
هفده ساله بود که با دخترعموى خود ازدواج کرد و براى تکمیل تحصیلات خویش به عراق روانه گردید و پس از طى تحصیلات سطوح عالیه، در حوزه درسى فقها و مراجع عظام و عالی قدر در شهرهاى مختلف به طلب علم نشست، که از جمله ایشان مىتوان به شیخ حسن کربلایى (متوفى 1322 هـ.ق)، شیخ محمد طه نجف (متوفى 1322 هـ.ق)، آخوند ملا محمدکاظم خراسانى (متوفى 1329 هـ.ق) سید محمدکاظم یزدى (متوفى 1337 هـ.ق) سید اسماعیل صدر (متوفى 1338 هـ.ق) شیخ فتح الله شریعت اصفهانى (متوفى 1339 هـ.ق) و سید حسن صدر (متوفى 1354 هـ.ق) اشاره نمود.
32 ساله بود که به مقام عالى اجتهاد نایل آمد و با دریافت چندین اجازه اجتهاد، مجدداً روانه جبل عامل گشت و با استقبال پرشور علما و بزرگان آن سامان مواجه شد. وى به اتفاق پدر و برادر دانشمندش، حوزه علمیه اى در آنجا تشکیل داد؛ ولى مدتى نگذشت که پدر و اندکى بعد برادر خود را از دست داد. زمان زیادى نگذشت که مردم جبل عامل رهبر واقعى و راهنماى حقیقى خویش را شناختند و با معظم له در اقدامات اصلاحى اش اعلام همکارى نمودند.
ویژگی هاى اخلاقى
زندگى او بر اساس قرآن کریم، روایات اخلاقى و سیره عملى ائمه طاهرین علیهم السلام و علماى صالح سلف طرح ریزى شده بود. در این مقال، اشارهاى اجمالى به ویژگی هاى اخلاقى و صفات حمیده و پسندیده معظم له خواهیم داشت:
اخلاص:
اخلاص علامه شرفالدین زبانزد خاص و عام بود، تا آن جا که نواده ایشان، استاد سید حسین شرفالدین در این باره مىنویسد: «مدرسه اى بود در صور که مخالفان سیاسى پدربزرگ آن را اداره مى کردند. هنگامى که بچه بودم، یک روز عصر به نزدیک آن مدرسه رفتم و چند سنگ پرتاب کردم که موجب شد زیان هایى اندک به مدرسه وارد آید و این بدان علت بود که من تحت تأثیر درگیری هاى سیاسى قرار گرفته بودم که میان پدربزرگ و مخالفانش در رابطه با مدرسه پیش آمده بود. همان شب پس از نماز عشاء به خانه ما آمد. من با خوشحالى پیش دویدم. او مرا از آن کار شدیداً بازخواست کرد و گفت: مشکلات سیاسى من در ارتباط با دین است. من با مخالفان سیاسى خود براى خدا درگیر مى شوم؛ اما آنان براى منافع شخصى خود مشکل آفرینى مى کنند. من مدرسه جعفریه را تأسیس کردم تا فرزندان خود و مردم را از مدارس تبشیرى مسیحى نجات دهم، به ویژه فرزندان بینوایان و ناتوانان را. و به همین دلیل مدرسه را مجانى قرار دادم. مخالفان من نیز همین کار را کردهاند؛ اگر چه براى رقابت من، یعنى آنان نیز مدرسهاى درست کردهاند براى طبقات پایین شیعه. حالا اگر من بتوانم آنان را به راه صواب بکشانم و برنامه مدرسه جعفریه را در آنجا هم پیاده کنم، چه بهتر! و اگر این کار را نتوانم، چون آنان مى خواهند با من رقابت کنند، ناچارند راه مرا در پیش گیرند و مدرسه خود را مانند جعفریه اداره کنند و در این صورت کارى که مورد رضاى الهى است، انجام گرفته. چه به دست من انجام یابد یا به دست مخالفان من».
مهمان دوستى:
هرگاه میهمانى بر او وارد مى شد، خصوصاً اگر از دانشمندان بود، بسیار به آنان احترام مى گذاشت و گاهى که آب لوله کشى در قسمت بیرونى منزل (محل سکونت مهمانان) قطع مى شد، او شخصا آفتابه را آب مى کرد و در دسترس مهمان قرار مى داد.
طبع بلند:
در مورد بلند طبعى علامه شرفالدین، از فرزند وى، حجة الاسلام حاج سید عبدالله شرفالدین داستانى نقل شده که در کتاب ادیب مشهور محمدعلى الحومانى به نام «من یسمع» آمده است: «ملک فیصل توسط رییس دربارش احسان البکر الجابرى مبلغ 5 هزار لیره مصرى براى سید شرفالدین فرستاد؛ اما ایشان ضمن رد آن فرمود: من براى پول جهاد نکردم. فیصل هم گفته بود: من تا به حال آدمى به این بلند طبعى ندیدهام».
اهتمام به امور طلاب:
در ابتداى ورود علامه به لبنان که مصادف با جنگ جهانى اول بود، حکومت عثمانى بخشنامه اى صادر کرد که هر کس توانایى حمل اسلحه دارد، باید وارد نظام شود و از این حکم، فقط آن دسته از علماى دینى معاف بودند که نامشان در دفاتر دولتى ثبت بود و این استثنا فقط شامل علماى سنى و مسیحى مى شد؛ زیرا علما و طلاب شیعى دفترى نداشتند و کسى هم نبود که نام آنان را در جایى به ثبت رسانیده باشد. معظم له در این باره اقدام کرد و کوشید تا این که از طرف باب عالى عثمانى در استانبول فرمانى براى معاف بودن علما و طلاب شیعه صادر شد.
از دیگر خصوصیات اخلاقى آن مجاهد نستوه و فقیه ژرفنگر که اسوه اخلاق آن زمان بود، مى توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- 1. احترام به تمام طبقات اجتماعى و سلوک مناسب با آنان؛
- 2. دستگیرى از افراد بى بضاعت و کوشش براى رفع دردها و مشکلاتشان؛
- 3. عفو و چشمپوشى از کسانى که به وى بدى مىکردند؛
- 4. تشویق نوجوانان به تحصیل و خودسازى و کوشش براى متدین بارآوردن آنان؛
- 5. در بزرگداشت اهل علم، اهل قلم و شاعران، زبانزد خاص و عام بود؛
- 6. به ایرانیان سخت علاقمند بود؛ چون آنان را پشتیبان واقعى تشیع مى دانست؛
- 7. تواضع فوق العادهاى داشت و خود را همیشه اقلّ خَدَمَةِ الدین الاسلامى و سدنة المذهب الامامى معرفى مى کرد؛ و از نشانههاى فروتنىاش این بود که به حرف هاى عوام الناس نیز دقیقا گوش مى داد و احساس خستگى نمى کرد؛
- 8. در امر به معروف و نهى از منکر جدیت داشت و با متخلفان و اهانت کنندگان به مقدسات عملاً و به سختى برخورد مى کرد؛
- 9. حق گو و حق طلب بود؛
- 10. دوراندیش و تیزهوش بود و مردم را به کار خیر ترغیب مى کرد؛
- 11. هرگز به هم بحث هاى خود فخر نمىفروخت.
علامه در زبان دیگران
عظمت روحى و اخلاقى و موقعیت علمى این فقیه سربلند، آگاه، متفکر پرتلاش زمان و مجاهد همیشه در پیکار به حدى بود که دوست و دشمن را یاراى انکار آن نبوده و نیست. در این مقاله، ما به سخنان بزرگان و سرودههاى شعرى برخى شاعران در وصف او مى پردازیم:
آیت الله العظمى بروجردى رحمه الله، ایشان را فخر عالم اسلام دانسته، فرمودهاند: «قدرت بیان و نثر شیواى مرحوم سید شرفالدین و متانت وقوه استدلال او کم نظیر بود».
آیت الله العظمى امام خمینی رحمه الله بعد از شنیدن خبر ارتحال او، ضمن تعطیل کردن درس فرموده بودند: «هشام بن حکم زمان ما از دنیا رفت».
مرحوم آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى، علامه شرفالدین را داراى شرایط مرجعیت مطلق شیعه مىدانست و خطاب به او گفت: «حوزه علمیه نجف محتاج شما است. به آن جا بیایید و امورى را که به من مربوط است (امور مرجعیت کل جهان تشیع) متصدى شوید».
مرحوم آیت الله العظمى سید محسن حکیم، ایشان را منبع رحمت و احسان معرفى مىنمود و مىفرمود: «سید شرفالدین منبع رحمت و احسان بود و همگان از رحمت و احسان او بهرهمند مى شدند».
علامه امینى رحمه الله مى فرمود: «شرفالدین یکى از قلههاى رفیع تشیع است و یکى از درفش هاى افراشته اسلام. او در این روزگار نماینده عظمت سادات و بنى هاشم است. شیعه را مىسزد که به شرفالدین افتخار کند و به دانش سرشار و شرف تابان و پارسایى عمیق و منطق فصیح و تبلیغات سودمند او» همچنین ایشان، آن دانشمند آگاه را مصلح کبیر لقب داد و فرمود: «مصلح کبیر، آیت الله سید عبدالحسین شرفالدین عاملى... شخصیتى که مورد توجه و ستایش امت اسلامى است، پیوسته جهت اصلاح امت و تبلیغ اسلام، راهگشاى مسلمانان بوده و فداکارى شایسته نموده است. خدا او را جزاى خیر دهد».
محدث قمی رحمه الله مى نویسد: «سید جلیل، عامل فاضل، محدث کامل، آقا سید عبدالحسین بن شریف یوسف بن جواد بن اسماعیل بن محمد شرفالدین که صاحب مصنفات فائقه و مؤلفات نافعه جلیله است... و من در بیروت به خدمت این سید شریف رسیدم. ادام البارى برکات وجوده الشریف و اعانة نصرة الدین الحنیف».
مرحوم حضرت آیت الله سید ابوالقاسم خویى درباره علامه شرف الدین ـ که دو بار او را ملاقات کرده بود ـ چنین مى فرمود: «در اخلاق نیکوى او، عظمتى بى نظیر دیدم. حضور ذهنى شگفت انگیز در مسائل علمى داشت... هیچ کس از جهاد او در راه عزت و عظمت اسلام بىخبر نیست. شرفالدین به بهترین روش از شریعت اسلام دفاع کرد و مذهب جعفرى را یارى نمود و امت اسلامى را به اصلاح و سازندگى فراخواند. خدایش جزاى خیر دهد».
سفرهاى زیارتى
علامه شرف الدین در حوالى سال 1328 هـ.ق به مدینه منوره سفر کرد و مرقد مطهر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه بقیع علیهم السلام را زیارت نمود. در سال 1340 هـ.ق از طریق دریا به زیارت حج بیت الله نائل آمد و اقامه نماز جماعت مسلمانان در مسجدالحرام را عهده دار شد و در سال 1355 هـ.ق مشاهد مشرفه عراق را زیارت کرد. سپس به منظور زیارت حضرت امام رضا علیه السلام رهسپار ایران شد. 25 روز در ایران بود و در قم بر آیت الله سید صدرالدین صدر خالهزاده خود وارد گردید و 4 روز در این شهر ماند و در مشهد 5 روز در منزل آیت الله قمى اقامت گزید. معظم له در مسیر حرکت خود در همه شهرها مورد استقبال قرار گرفت و مذاکرات علمى میان ایشان و سایر دانشمندان موجب اذعان آنان به مراتب علمى سید شرفالدین گردید.
نمونهاى از کلمات قصار علامه شرفالدین
آن عالم ربانى، مواعظ و پندهاى بسیارى را در قالب سخنرانی هاى گوناگون براى مردم به یادگار گذاشت که به دو نمونه از آن ها اشاره مى کنیم:
1. ایشان درباره جدایى شیعه و سنى فرموده است: «فَرَّقَتْهُما السِّیاسَةُ فَلْتَجمَعْهُما السِّیاسَة؛ یعنى شیعه و سنى را از روز نخست، سیاست و مطامع سیاسى از هم دور کرد، و اکنون باید سیاست و مصالح سیاسى اسلام و مسلمین آن ها را کنار هم گردآورد».
2. «لایَنْتَشِرُ الْهُدى الاَّ مِنْ حَیثُ اِنْتَشَرَ الضَّلال؛ یعنى از همان جا که گمراهى انتشار یافته است، باید هدایت انتشار یابد».
مبارزات
سید شرفالدین، هم با مستکبران محلى و مخالفان اسلام در منطقه مبارزه کرد و هم با استعمار مقابله نمود. مبارزات او با استعمار فرانسه و در راه استقلال لبنان مشهور است. ترور نافرجام سید به وسیله ابن حلاج به دستور فرانسه نیز در همین راستا بود.
مشکلات سختى که استعمار فرانسه همواره در راه سید شرفالدین ایجاد مى کرد، او را واداشت به دمشق مهاجرت نماید؛ ولى سپاه فرانسه در راه کمین کرده بودند که از این سفر سید ممانعت به عمل آورند و چون در این راه توفیق پیدا نکردند، خانه او را در شُحُور به آتش کشیدند و منزل دیگرش را در صور پس از غارت، مصادره کردند و کتابخانه او را به آتش کشیدند که تألیفات خطى بسیارى از او در این حریق سوخت.
سید شرفالدین با تحمل همه مشکلات خود را به دمشق رساند و در آن جا مبارزان و دانشمندان دور او جمع شدند و وى با خطابههاى آتشین خود آنان را به وظایف خطیرشان آگاه ساخته، لزوم برخورد جدى با استعمارگران فرانسه را پیشنهاد کرد و به دنبال اقدامات آنان، فرانسه سران نهضت را به فلسطین تبعید نمود. سید شرفالدین پس از چند ماه به مصر سفر کرد و شخصیت چند بعدى او باعث شد که بلافاصله بزرگان مصر او را دریافته و به دیدارش بشتابند.
در اواخر سال 1338 هـ.ق به یک آبادى در فلسطین به نام عَلْما که در نزدیکى جبل عامل قرار داشت، مهاجرت نمود و خانهاش محل رفت و آمد مردم شد. دولت فرانسه پس از یک سلسله مذاکرات و وساطتِ علامه سید محمد صدر، موافقت کرد که سید شرف الدین و دیگر تبعیدی ها، به جبل عامل بازگردند. پس از بازگشت تمام تبعیدی ها، وى به جبل عامل بازگشت و مردم با مراسمى پرشور و بى سابقه از او استقبال نمودند.
معظم له در مقابل جنبش هاى آزادى خواهى که در جهان غرب و اسلام اتفاق مى افتاد، موضع مثبتى اتخاذ مى کرد و در این راستا جنبش مصر و ملى کردن کانال سوئز و جنبش ملى شدن صنعت نفت ایران را تأیید و با رهبران جنبش هاى آزادى خواه تماس داشت و از آنان حمایت مىنمود. یکى دیگر از مبارزات سید شرفالدین، مبارزه با فئودالیسم حاکم بر لبنان در آن روزگار بود. وى در برابر زمین داران مقاومت و آنان را محکوم مىنمود. در ادامه برخى از مبارزات این عالم الهى را به صورت مبسوطتر بیان مىکنیم.
الف) مبارزه با فئودالیسم:
علامه شرف الدین، یکى از مرزبانان حماسه آفرین میدان عدالت و سنگر مبارزه با ظلم بود. گویى روح عدالت پرور و ظلم ستیز جدش، امام على علیه السلام در او تجلى یافته بود. وقتى از نجف اشرف به جبل عامل بازگشت و زعامت دینى خود را آغاز کرد، با اولین نمودهاى ریشه دار ظلم در جبل عامل، یعنى نظام بهرهکشى «فئودالیسم» به مبارزه برخاست. در برابر مالکان زالو صفت و زمین داران استثمارگر که خون دهقانان مسلمان و محروم را به شیشه مىکردند و در مقابل مزد ناچیزى، کارهاى طاقت فرسایى از آنان مى کشیدند و روزبروز بر بدبختى و فقر آن بیچارگان دامن مى زدند و خود در بهترین شهرها و روستاها، با برخوردارى از امکانات رفاهى فراوان، به عیش و نوش پرداخته و با خوش گذرانى روزگار مى گذراندند، مردانه قد علم کرد و سال ها با این نظام درگیر شد.
علامه شیخ مرتضى آل یاسین نجفى که از عالمان آگاه شیعه در این عصر بشمار مى رود، درباره درگیرى شرفالدین با فئودال ها مى نویسد: «شرفالدین، در جبل عامل، زندگى جدیدى را آغاز کرد. درباره امور دینى و شعائر اسلامى سختگیرى مى کرد؛ اما در اخلاق و رفتار، ملایم بود. در دفاع از حق، قدرت نشان مى داد؛ اما در برابر مردم ضعیف و ناتوان، با رفق و مدارا رفتار مى نمود. در آن روزگار در لبنان زمین دارى ناهنجارى وجود داشت. تودههاى مردم، در برابر مالکان، اختیارى از خود نداشتند و براى زندگى، معنایى جز بردگى نمىدانستند.
مالکان و توانگران نمى گذاشتند که آنان مفهوم والاترى از زندگى درک کنند. زندگى تودههاى مردم محروم، زیر پاى جباران و طاغوتیان پایمال شده بود. چون شرفالدین در آن جا استقرار یافت، نتوانست آن نظام خردکننده و آن استبداد استثمارگر را قبول کند و در برابر بر باد رفتن حقوق محرومین ساکت بماند... شرف الدین، آن نظام نحس را محکوم کرد و با آنان وارد سختترین مبارزات شد. قدرتمندان و بهرهکشان جبار در برابر او ایستادند و همه امکانات خویش را براى شکستن او بکار گرفتند و در این راه از هیچ کوششى دریغ نکردند؛ اما سرانجام مرد حق پیروز شد و کوشش هاى آنان همه تباه گشت».
ب) همراهى با جنبش هاى آزادى خواه:
حضرت آیت الله علامه شرف الدین، جنبش هایى را که در جهان اسلام و عرب به وقوع مىپیوست، پیگیرى مىنمود و موضعى مناسب در مقابل هر کدام اتخاذ مى کرد. رهبران این جنبش ها را نیز به خوبى مى شناخت و با روشنفکران و مطلعان درباره مسائل سیاسى در این جنبش ها و نهضت ها به بحث و گفتگو مى پرداخت. از جمله این جنبش ها، ملى شدن کانال سوئز در مصر و ملى شدن صنعت نفت در ایران بود.
شرف الدین هر دو جنبش را به دلیل آن که به نفع مسلمانان و به ضرر استعمارگران بود، تأیید کرد و به طرفدارى از آن ها برخاست. جنبش عربى مصر و ملى شدن کانال سوئز که در سال 1956 م. اتفاق افتاد و از حرکت هاى امیدآفرین در جهان اسلام بود، مورد قبول و دفاع همه آزادى خواهان و بیداردلان با وجدان، از جمله علامه شرف الدین بود. ملى شدن صنعت نفت در ایران نیز که در سال 1329 هـ.ش اتفاق افتاد، به دلیل اطلاع شرف الدین از ماهیت آن و اهداف و رهبران آن، از جمله آیت الله سید ابوالقاسم کاشانى و آرمان هاى او، مورد تأیید و پشتیبانى وى قرار گرفت.
خدمات علمى و تألیفات
با وجود اشتغالات بسیار اجتماعى و سیاسى که بیشتر وقت شرفالدین را اشغال کرده بود، ایشان از نوشتن کتب ارزنده و روشنگر غفلت نمى کرد. او کتب زیر را از خود به یادگار گذاشت که همه حاوى بهترین و کاملترین مطالب در زمینههاى مختلف دینى و علمى است:
المراجعات؛ الفصول المهمة فى تألیف الأمّة؛ الکلمة الغرّاء فى تفضیل الزهرا علیهاالسلام؛ فلسفة المیثاق والولایة؛ اجوبة موسى جارا؛ مسائل فقهیة؛ ابوهریرة (در زمینه معرفى صحیح بازرگان حدیث، ابوهریره و نشان دادن مقدار اعتبار احادیثى که از او نوشته شده است، مى باشد.)؛ المجالس المفاخرة؛ کتاب کلمة حول الرؤیة؛ النص والاجتهاد؛ ثبت الاثبات فى سلسلة الرواة؛ الى المجمع العلمى العربى؛ بغیة الراغبین؛ مؤلفوا الشیعة فى صدر الاسلام؛ زینب الکبرى.
عروج به سوى معبود
صبح روز شنبه 8 جمادى الثانى سال 1377 هـ.ق، آن شعله فروزان و آن چشم همیشه بیدار، پس از 87 سال درخشش خیره کننده، خاموش گشت و قلبى که مظهر شجاعت، کرامت، حکمت و عطوفت بود و همیشه براى عدالت مى تپید، در سینه خاک آرام گرفت.
جسد مطهر او در بیروت تشییع رسمى شد و پس از آن به بغداد حمل گردید و در بغداد و کاظمین (محل ولادتش) تشییع شد. سپس در کربلاى معلى با اشک و آه و سوز و ناله شیعیان داغدار تشییع و قبل از غروب آفتاب، جنازه به نجف اشرف رسید. در آن جا نیز تشییع بى سابقهاى صورت گرفت و در حجره مجاور آرامگاه آیت الله سید محمدکاظم یزدى در سمت جنوبى صحن مطهر علوى به خاک سپرده شد.