قاضی سعید قمی
منبع: ستارگان حرم، جلد 2
نویسنده: غلامرضا گلىزواره
=قاضى سعيد قمى= (1103-1049 هـ.ق)
جويبار حكمت
دانشورى پرتلاش
يكى از چهرههايى كه در آسمان انديشه شهر مقدس قم طلوع نمود و در معرفى و نشر فرهنگ اسلامى و صيانت از دژ استوار قرآن و عترت از خود اهتمامى ارزشمند بروز داد، فاضل فرزانه «قاضى سعيد قمى» مى باشد. وى در عصر صفويه كه شيعيان از اقتدار نسبتاً خوبى برخوردار بودند. جرعههايى از جويبار باطراوت حكمت را به كام تشنگان معنويت ريخت و سرچشمه هاى فضيلت را به سوى جامعه سرازير ساخت و از اين رهگذر در حد توان به انسانها حيات معنوى اعطا كرد.
حكيم قاضى سعيد قمى از تبار متاله شيعه است. آنهايى كه به جمعآورى مجموعه روايات منقول از ائمه اطهار علیهمالسلام و ضبط آنها در كتابها و تعيين قواعدى كه اعتبار سلسله نقل روايات را تضمين كند، اهتمام ورزيده اند.
اگر بخواهيم اين تلاش علمى را به چهار دوره تقسيم كنيم، دوره اول به عصر امامان شيعه و اصحاب و پيروان آنان مربوط مى شود و دوره دوم از زمان غيبت كبرى تا زمان خواجه نصيرالدين طوسى به طول مى انجامد و دوره سوم از زمان اين دانشمند تا پديد آمدن مكتب اصفهان توسط ميرداماد و شاگردانش مى باشد. در دوران چهارم ملاصدرا و شاگردانش وى پديدار گشتند. متفكرانى كه قاضى سعيد و اساتيدش در تكوين آن دخالت عمده اى داشته اند. اين متفكران بر اساس منابع قرآنى و روايى و تعقل فلسفى، معناى باطن را از طريق تعمق در وحى نبوى در گنجينه ضمير و معرفت و جدايى شيعه ادراك كرده و عرضه نمودند،(1) دانشمندان شيعه در اين دوره اساس فلسفه و حكمت را از كلمات معجزهآسا و مضامين بسيار عالى نهج البلاغه اتخاذ كردند و از كلام نخستين امام شيعيان حكمت الهى را استنتاج نمودند.
«منوچهر صدوقى سها» - كه از پژوهشگران انديشه هاى فلسفى است - سير تاريخى حكمت اسلامى را به هشت دوره تقسيم نموده، دوران هشتم را روزگار اساتيد واسطه ميان صدرالمتألهين و آخوند ملا على نورى مى داند،(2) سيد جلالالدين آشتيانى در وصف خردمندان اين عصر از شاگردان ملاصدرا سخن گفته كه يكى از آنان استاد قاضى سعيد قمى بوده است. در طبقه بعد از اين حكيمان از «قاضى سعيد قمى» نام مى برد.(3)
استاد شهيد مرتضى مطهرى براى روشن شدن سير فلسفه در جهان اسلام از نظر زمانى، رابطه شاگرد و استادى حكيمان مسلمان را در طبقاتى قرار داده، ذيل معرفى فيلسوفان در طبقه بيست و چهارم نخست از قاضى سعيد قمى نام مى برد و اجمالاً نامبرده را استناد كتب تراجم معرفى مى كند.(4)
نام و نسب خانواده
در آثارى كه توسط اين دانشمندان به رشته نگارش درآمده عموماً نامى از پدرش ديده نمى شود و تنها در مجلد اول كتاب گرانسنگ «شرح توحيد صدوق» خود را «محمد» فرزند «محمد مفيد» دانسته و در مجلد دوم مصنف، خويش را محمد فرزند مفيد معرفى كرده است. از برخى كتب تراجم برمى آيد كه مفيد لقب پدرش بوده و نام والد وى محمدباقر است، صاحب كتاب «طرائق الحقايق» نام پدر قاضى سعيد را محمد نوشته(5) و نصرآبادى و به تبع وى صاحب سفينه خوشگو، پدر وى را محمدباقر معرفى كرده اند.(6)
محمدباقر در زهد و وارستگى مشهور بود و در شهر مقدس قم به شغل طبابت اشتغال داشت و بانهايت دلسوزى و رعايت موازين علمى و شرعى از اين طريق روزگار مى گذرانيد. قاضى سعيد قمى در چنين بوستان معطرى در ذی القعده سال 1049 هـ.ق ديده به جهان گشود(7) و خانواده خويش را سرشار از شادى و شعف نمود، البته هانرى كربن تاريخ تولد وى را به سال 1043 هـ.ق در شهر قم درج نموده است.(8)
اين عالم شيعى در برخى نوشته ها خود را محمد معروف به «سعيد» معرفى كرده است(9) و شرححالنويسان از وى تحت عناوين «قاضى سعيد قمى»، «ميرزا محمد سعيد»، «ملا سعيد» و «حكيم كوچك» نام برده اند.(10)
برادر بزرگتر وى ميرزا محمدحسين نام دارد كه از شاگردان ملا رجبعلى تبريزى است و نزد شاه عباس دوم صفوى (1077-1052 هـ.ق) در رديف طبيبان حاذق بود. مى گويند محمدحسين رياست اطباى آن روزگار را عهده دار بود و نزد حاكمان صفوى از اهميت و اعتبار ويژه اى برخوردار بوده است، وى بعد از مرگ شاه عباس از سرپرستى طبيبان معزول گشت و موظف گرديد در قم زندگى كند؛ بعد از آن بار ديگر به اصفهان فراخوانده شد و پس از گذشت چند سال اعتبارى كسب كرد و به سمت طبيب دربار شاه سليمان صفوى منصوب گرديد و بدان سمت باقى بود تا آن كه رخ در نقاب خاك كشيد و در اصفهان رحلت نمود.(11)
حكيم محمدحسين بن محمد مفيد قمى همچون اساتيدش به حكمت و عرفان گرايش داشت و در اين راستا به پژوهشهايى دست زد. ديگر تلاشهاى اين فرزانه انديشمند تفسيرى است بر قرآن كريم به زبان فارسى كه نزديك به چهل هزار سطر مى باشد.(12) مدرس تبريزى نامبرده را از اكابر علماى اماميه معرفى كرده است.(13)
قاضى سعيد قمى را نبايد با ملا محمدسعيد كاشانى متخلص به سرمد(14) و نيز محمدسعيد مازندرانى و همچنين با محمدسعيد بن قاسم بن محمد طباطبايى(15) يكى گرفت.
دوران شكوفايى
قاضى سعيد قمى پس از فراگيرى علوم مقدماتى و طب نزد پدر و برادر بزرگترش به حكمت و عرفان روى آورد و به حوزه درسى ملا محسن فيض كاشانى وارد گرديد.(16) فيض كاشانى در تكوين انديشه هاى اين دانشور تأثير فراوانى داشت، وى از مشاهير عرفان و حكمت الهى و حديث است و در فلسفه شاگرد ملاصدرا و در فقه شاگرد سيد ماجد بحرينى بوده است، صاحب كتاب روضات الجنات از وى به شدت دفاع كرده، تمامى اتهاماتى را كه به نامبرده نسبت داده اند، رد كرده؛ بخشى از اظهاراتش را در مذمت صوفيان نقل نموده است. ملا محسن فيض از رجال برجسته در علوم اسلامى است و تمام عمر خود را در راه علم و معرفت صرف كرده، تأليفات متعددى دارد كه به هشتاد جلد بالغ مى گردد و بعضى از آنها در چند جلد تدوين شده است.(17)
فيض كاشانى در سرودن شعر توانايى داشت و در سروده هاى خود، به «فيض» تخلص مى كرد، عده اى وى را صوفى مى ناميدند اما او در كتابى تحت عنوان «الكلمات الطرايفه فى ذكر منشأ اختلاف الامه المرحومه» اين نسبت را نفى و انكار نمود.(18) مخفى نماند در مدتى كه فيض كاشانى در شهر مقدس قم بسر مى برد، قاضى سعيد از محضرت بهره مند گشته، نزد وى انديشه هاى عرفانى خود را غنا بخشيده و شكوفايى او در قلمرو شعر و سروده هاى عرفانى ماحصل ارتباط وى با فيض كاشانى بوده است.
قاضى سعيد به عربى و فارسى شعر مى گفت و تخلص وى «تنها» مى باشد و ديوان شعر پارسى او معروف است. ميرزا صائب (متوفى به سال 1081 هـ.ق) تقريظى به صورت يك رباعى بر ديوان وى نوشته كه بيت آخرش اين است:
هر نسخه مناسبت به دردى دارد × اين نسخه هزار درد را درمانست.
از ديوانش اطلاعى در دست نيست، اما از اشعارش چند بيت در آتشكده آذر، نُه بيت در تذكره نصرآبادى، بيست و هفت بيت در سفينه خوشگوى هندى و متجاوز از سيصد بيت در تذكره محمدنصير نصرت مسطور است.(19)
در شعرى، از صوفيان مردم فريب انتقاد كرده و مى گويد:
مخور فريب كرامات اين تهى مغزان
كه گر بر آب روند از هواست همچو حباب
در مذمت افراد مغرور گفته است:
مرد رفعت جوى را ناراست بودن لازم است
خم شود هر كس كه از پستى به بالا مى رود.
و در شعرى افراد پاكسرشت را چنين ستوده است:
پاك طينت را كمالى نيست دانشور شدن × هيچ حاجت نيست خاك كربلا را زر شدن
شيشه نه چرخ را بر طاق نيسان چيده ام × اين چنين آذين كنند آزادمردان خانه را.
در گرايش هاى عرفانى مى گويد:
عندليبان چون طواف گلشن آن كو كنند × دست گلچين تو را چون دسته گل بو كنند
نرگسى پنداشتم مى چينم از گلزار غيب × از تماشان جهان چشمى كه برمى داشتم.(20)
مؤلفانى چون ميرزا عبدالله افندى(21)، محدث قمى(22)، خوانسارى(23) و شهيد مطهرى(24) اظهار داشته اند: قاضى سعيد قمى حكمت و عرفان را نزد ملا عبدالرزاق لاهيجى آموخته است.
چنين ادعايى بعيد مى نمايد زيرا اگر تولد قاضى سعيد در سال 1049 هـ.ق اتفاق افتاده باشد همانها كه وى را شاگرد ملا عبدالرزاق لاهيجى دانسته اند، بخصوص صاحب طرائق الحقايق و خوانسارى مؤلف روضات الجنات و حاج شيخ عباس قمى در هدية الاحباب، زمان رحلت لاهيجى را در شهر قم به سال 1051 هـ.ق نوشته اند، پس در اين صورت قاضى سعيد هنگام فوت نامبرده طفلى دو ساله بوده است و بدين لحاظ امكان ندارد كه درس فياض را در اين سن درك كرده، از او مستفيد شده باشد. قاضى سعيد را رسم بود كه همچون ديگر دانشوران به رسم تشكر نامى از اساتيد خويش در تأليفات خود بياورد. اما از مطاوى تصانيف قاضى سعيد قرينه صحت اين مطلب بدست نيامد، چنان كه به نام ديگر اساتيدش اشاراتى آشكار دارد و ما نمونه هايى را خواهيم آورد.
در مكتب اصفهان
قاضى سعيد قمى براى استفاده از انديشه هاى عرفانى حكيمان اصفهان، شهر مقدس قم را به قصد آن ديار ترك نمود. در اين زمان اصفهان يكى از مهمترين كانونهاى فرهنگى و علوم اسلامى محسوب مى شد. اقتدار تشيع و روى كار آمدن دولت شيعى صفوى زمينه را براى شكوفايى تفكرات علماى شيعه فراهم ساخت و نوشته ها و آثارى پديد آمد كه در آنها انديشه هاى حكيمانه از بوستان خاندان عصمت بهره مى گرفت و از ميوه هاى باغ احاديث و روايات سود مى جست.
در زمانى كه اين جوان تشنه دانش به مكتب حكيمان اصفهان پا نهاد، رجبعلى تبريزى حوزه درسى تشكيل داده مشغول تربيت شاگرد وى همين قاضى سعيد قمى بود(25) كه از افكار استاد خويش ملهم گرديد و نامبرده برخى آثار خود را به اين استاد تقديم كرده و يك يا دو اثرش را ترجمه نموده است.
رجبعلى تبريزى، معاصر شاه عباس دوم بود كه وى طى ملاقاتى با اين دانشمند چندين بار او را نواخت، او به افكار قدما و متأخران احاطه داشت و از آثارش اين معنا هويداست. وى پس از تحصيل در علوم دينى، در شهر بغداد مدتى گوشه عزلت برگزيده و به تزكيه نفس سركش پرداخت، وى در ميدان فضيلت، گوى دانش را به زور بازوى معرفت و چوگان همت از اقران و امثال ربود و شهره آفاق گرديد و سپس به اصفهان انتقال يافت و به مقتضاى خواهش طبع بلند همت خويش، اكثر اوقات بعد از عبادت حضرت بارى تعالى و ذكر و دعا و تهجد به افتاده نكات حكمت پرداخته، گروهى از شيفتگان معرفت را از معقولات خويش بهره مند مى نمود.(26)
ملا رجبعلى در منطق، علوم طبيعى و الهيات تبحر داشت و در اين زمينه ها صاحب نظر بود و البته به برخى انديشه هاى ملاصدرا انتقاد مى نمود.
محمد رفيع پيرزاده كه سال تولد و وفاتش بدست نيامده همراه با قاضى سعيد قمى از نزديكان اين استاد بوده است كه به توصيه ملا رجبعلى اثرى مفصل با عنوان «معارف الالهيه» نگاشت كه در آن تعليمات استاد خود را بيان كرده و بسط مى دهد.(27)
ميرزا عبدالله افندى اصفهانى كه تقريباً با وى و شاگردش قاضى سعيد معاصر بوده مى گويد: رجبعلى تبريزى انسانى زاهد، فاضلى حكيم و عارفى ماهر بوده و نزديك به روزگار ما درگذشته است. (فوت رجبعلى در سال 1080 هـ.ق اتفاق افتاده است) از آثار ملا رجبعلى رساله اى به زبان فارسى تحت عنوان «اشتراك لفظى وجود ميان ذات و صفت بارى»(28) و رساله «اثبات واجب» وى كه با مقدمه اى در شرح حال و ذكر آثار او به اهتمام عبدالله نورانى چاپ شده است.(29)
قضاوت و طبابت
ملا رجبعلى تبريزى در تكوين شخصيت علمى و فكرى شاگرد خود قاضى سعيد قمى دخالت عمده اى داشت و پس از رحلت استاد، قاضى سعيد انديشه هاى وى را پى گرفت و مانند مربى و معلم خود، نزد شاه عباس دوم اعتبارى كسب كرد و در حدود سال 1068 هـ.ق كه تكيه فيض را در شهر اصفهان بنا مى نمودند، بنابر مأموريتى كه از سوى شاه عباس دوم به وى واگذار شد؛ از وجوهى كه به طريق حلال تهيه شده بود املاك و مزارعى حاصلخيز و مرغوب خريدارى كرده بر تكيه مزبور وقف نمود.(30)
بنا به قول مورخان حكيم قاضى سعيد از سوى شاه به قضاوت در قم منصوب گرديد و از آن تاريخ به قاضى سعيد معروف شد وى در برخى آثار خويش به لقب قاضى اشاره دارد و اين سمت تسلط وى را بر منابع فقهى و شرعى نشان مى دهد زيرا در عصرى كه علماى زيادى در شهر قم بودند رياست امور شرعى و قضايى به وى محول گرديد و اين مسأله از توان علمى و نفوذ اجتماعى قاضى سعيد حكايت مى كند. منابع ديگر خاطر نشان نموده اند كه وى تا آخر عمر به طبابت هم اشتغال داشته و به درمان بيماران در زمان شاه سليمان صفوى مبادرت ورزيده است.
روشن است كه او منصب قضاوت را تنها بدين خاطر پذيرفت كه حقوق تضييع شده را بازستاند و در اجراى عدالت و گسترش امنيت اجتماعى بكوشد، بلكه او لازم ديد كه براى تحصيل قدرتى دينى ضامن اجراى احكام حق و عدل باشد تا از اين رهگذر بتواند وظيفه دينى و شرعى خود را انجام دهد.
همان طور كه در سخنرانى معروف حضرت امام حسين علیهالسلام آمده است: «مجارى الامور والاحكام على ايدى العلماء باللّه،(31) علماى ربانى كارگزاران و حكمرانان جامعه هستند».
قاضى سعيد رياست امور شرعى و قضاوت را پذيرفت تا با اين مقام به محرومان مدد برساند و آنان را از نادارى و استضعاف نجات داده و حقشان را از چنگ تكاثرطلبان و مرفهين بى درد بيرون آورد و نقش كاذب سرمايه داران و زورگويان را بى اثر نموده، مردم را به رهنمودهاى قرآن و عترت علاقه مند نمايد.
روش قاضى سعيد در اجراى احكام شرعى و تلاشهاى علمى وى در قلمرو حكمت و عرفان بر برخى تنگنظران و كوتاهفكران، ناپسند آمد و اين نامدار عرصه انديشه محسود اقران قرار گرفت و هنگام روى كار آمدن شاه سليمان صفوى (سال 1077 هـ.ق) حاسدان نزد وى و درباريان، زبان به مذمت گشوده و مفسدين سعايت آن عالم سعيد را پيشه خود نمودند و نظر حاكمان وقت را نسبت به او مكدر ساختند و با امواج بدبينى و توفان تهمت زمينه هاى تعطيل فعاليت هاى او را فراهم كردند.
سرانجام قاضى سعيد از خدمت در شغل قضاوت و تصدى امور شرعى اخراج و از شهر قم تبعيد و در قلعه الموت محبوس گرديد؛ اما چون صداقت، صفاى نفس و درستى وى بر آنان معلوم شد مورد عفو قرار گرفت و قبل از سال 1084 هـ.ق به شهر مقدس قم رفت و تا سال 1088 هـ.ق به پژوهشهاى علمى در زمينه قرآن، حديث و علوم دينى مشغول بود تا اين كه در سال 1089 به اصفهان آمد و تا سال 1102 در اين شهر به تحقيق در حكمت و عرفان مبادرت نمود.
مورخان مى گويند: قاضى سعيد تا سن سى سالگى مشغول بحث و بررسى در احاديث و روايت نبود و ظاهراً در اين سن پس از رؤياى صادقه اى، در صدد برآمد كه در اخبار اهل بيت تفحص كند و او در كتاب «الاربعينيات» به اين خواب راستين و روى آوردن به پژوهشهاى كلامى-اعتقادى، اشاره نموده است.
از برخى نوشته هاى وى چنين برمى آيد كه در هنگام تأليف آنها در مشقت بوده و در دوران تبعيد روزگار را به سختى سپرى مى كرده است و از شر اعدا به رشته الهى تمسك مى جسته و از خداوند رهايى خود را مى خواهد.
از ديگران
ميرزا عبدالله افندى كه از معاصرين قاضى سعيد به شمار مى آيد وى را به عنوان حكيمى عارف و شاعرى منشى و نيكوگفتار معرفى كرده و از موقعيت ويژه وى نزد حاكمان صفوى سخن گفته است.(32)
نصرآبادى در تذكره اش مى نويسد: «نيكو اخلاق و پسنديده صفاتند، طبعش در اكثر علوم خصوصا حكمت نظرى متين و خامه تقريرش در ترتيب نظم نمكين، رجوعش به خلوت تقدس ذاتى و طلوعش از مشرق تنزه طبيعى از حركت نبض به انديشه قلبى مطلع و به مجرد پرسش، امراض مهلك را دفع مى كند».(33)
حاج شيخ عباس قمى از قاضى سعيد به عنوان عالم فاضل، حكيم متشرع، محقق صمدانى و عارف ربانى نام مى برد و مى افزايد وى در مراتب عرفانى وسعت نظر داشته، اهل معرفت، ادب و حديث است.(34)
حضرت امام خمينى قدس سره در كتاب «مصباح الهدايه» از وى به عنوان عارف كامل قاضى سعيد شريف قمى سخن مى گويند و در ادامه مى افزايند: «قاضى سعيد در عرفان مقام والايى دارد و در راه سلوك قدمى استوار و كتاب شرح توحيد صدوق اين فاضل فرزانه زائرى عزيز و نفيس معرفى مى كنند و در موضوع خود بى نظير است».(35)
در كتاب «اسرار الصلوة» ضمن آن كه امام خمينى قدس سره قاضى سعيد را يكى از اهل معرفت معرفى مى فرمايد در جاى جاى كتاب از «اسرار العبادات و حقيقة الصلوة» وى مطالبى را نقل مى فرمايند.(36)
سيد محمد مشكوة - استاد فقيد دانشگاه تهران - كه كتاب «كليد بهشت» قاضى سعيد را پس از تصحيح و مقدمهنويسى به چاپ رسانيده است درباره اين دانشمند جهان تشيع مى گويد: «...تصانيف وى با سليقه و ذوق و روح تصوف در قالب فلسفى مدون گرديده و شايد به همين جهت همه وقت نسخ آنها كمياب و عزيزالوجود بوده و كمتر از حدود قم و اصفهان تجاوز مى كرده است، غالباً مورخين از غالب تصانيف وى بى اطلاع مانده اند و حتى سيد اعجاز حسين كنتورى در كتاب خود - كشف الحجب والاستار -(37) كه جامعترين فهرست تصانيف شيعه است به هيچ اسم و رسمى از قاضى سعيد و تصانيف او نامى به ميان نياورده و گويا از وى اطلاعى نداشته است...».(38)
هانرى كربن - پروفسور اهل فرانسه - كه در بين مذاهب مختلف به عقايد شيعه، علاقه كامل پيدا نموده و اين تمايل وى از تتبع و بررسى در مبانى تشيع حاصل شده،(39) مى گويد: «...اين انديشمند و حكيم معنوى (قاضى سعيد) داراى چنان اهميتى است كه بايد فصلى ويژه به وى اختصاص داد... قاضى سعيد از برجسته ترين نمايندگان عرفان شيعى امامى است...».(40)
و نيز محمد شريف رازى درباره اش مى نويسد: «عصر شاه صفى صفوى رياست روحانيت و علميت شهرستان قم با وى بوده و در بين مردم قضاوت و داورى مى نموده و در شرعيات نهايت تسلط را داشته است...».(41)
تراوش انديشه
در نسخه اى خطى از كتاب «كليد بهشت» كه كاتب، آن را در تاريخ ذی الحجه سال 1085 هـ.ق در زمان حيات مؤلف به پايان برده، از قاضى سعيد به عنوان جالينوس زمان ياد كرده است. اين عبارت محكم ترين و قديمى ترين مأخذى است كه از طبابت و رشته تخصصى قاضى سعيد در طب سخن گفته و عباراتى با اين صراحت جز بر قاضى سعيد در آن عصر منطبق نمى گردد.
اما علاوه بر طبابت، وى در توضيح، تفسير و تبيين احاديث و روايات و استخراج حكمت و عرفان از منابع روايى نيز تبحر داشت و در آثارش چنين تسلط و مهارتى كاملاً مشهود است.
قبل از دوران شيخ صدوق، شيعه نه تنها از لحاظ سياسى مظلوم بود بلكه از لحاظ عقايد نيز براى مردم ناشناخته بود. علماى دربار خلفاى عباسى، بسيارى از انديشه هاى موهوم را به شيعيان نسبت مى دادند كه در واقع از تفكرات شيعى نبود. به دليل همين اتهامات شيخ صدوق با تأليف كتاب «اعتقادات» و «التوحيد» حقيقت تشيع را آشكار كرد و عقيده شيعه را درباره خداوند سبحان و صفات جمال و جلال او بر اساس روايات اهل بيت علیهمالسلام بيان نمود و قاضى سعيد نيز به بسط و شرح اين احاديث پرداخت.
اين دانشمند شيعه بر طبق آيات قرآن و روايات گوناگون كه لفظ عرش الهى در آنها بكار رفته است، مصاديق مختلف را ذكر كرده و بر اين باور است كه نفس انسان بر اثر تابش نور حق بيدار شده، رفته رفته نور معنوى بر قواى حيوانى غلبه مى كند و بر اثر آن حالت اطمينانى به نفس دست مى دهد و به دليل اعراض از آثار قواى حيوانى، مطمئنه مى گردد، استعدادش به كمالات لايق كامل مى شود و چنين صفايى موجب ظهور انوار الهى و تجلى كمالات ربانى شده، حق در قلب، منزل مى نمايد. به همين گفته شده است: «قلب المؤمن عرش اللّه الاعظم».
همه حركات و ظهورات منبعث از تجلى حق به اسماء جلال و جمال در قلب كامل، حقيقت كليه انسان است لذا امام به حق را، قلب عالم امكان و موجب آرامش جهان دانسته اند».
عرش است محيط و مركزش دل × گر دل نبود ز گِل چه حاصل
گر ديدن عرش و جمله افلاك × گرد دل ماست نه بر اين خاك
عرش از پى دل بر روان است × خاك است بهانه، اصل آن است.
كمالات رحمانى و ظهور حق در دل مؤمن به اعتبار آن كه برزخ، بين غيب و شهادت است از ظهور حق در عرش عالم آفاق، تنوع افزونترى دارد.
قاضى سعيد از ساختار كعبه، اساس امامت دوازده امام را استخراج مى كند؛ كعبه سنگى به رمز حيات انسانى و قبله حجى تبديل مى شود كه با مراحل حيات تطابق دارد. حديث مربوط به دوازده حجاب نورانى با توصيف رمزى، مراتب نور محمدى در عالم و سپس نزول آن از عالمى به عالم ديگر از مجراى هفتاد هزار حجاب تا جهان ناسوت، اما مشناسى را با نظريه مربوط به تكوين عالم و حكمت تاريخ را با فراتاريخ پيوند مى دهد.(42)
حضرت امام رضا علیهالسلام پس از مناظره با رؤساى اديان اديان و سران فرقه ها در اثبات خداوند و مقام نبوت پيامبران رو به حاضران نمود و فرمود هر كدام پرسشى داريد مطرح كنيد؛ همه به دليل ارائه براهين محكم و مستدل از سوى امام سكوت اختيار نمودند. در اين ميان عمران صابى كه از بزرگترين متكلمان زمان خود بود از چگونگى اثبات خداوند سؤال كرد. دامنه گفتگو ميان فروغ هشتم امامت و عُمران در اين باره به باريكترين و پيچيده ترين مسايل مربوط كشيد و امام با روشى ساده و جالب و با استدلال به حقايق روش علمى كه در عيون اخبارالرضا و احتجاج طبرسى درج شده به او پاسخ داد.
اين احتجاج از مشكلات كلمات ائمه اطهار علیهمالسلام است كه بر آن شرحى نوشته اند و عارف محقق قاضى سعيد قمى به تشريح و تبيين آن پرداخته است و از اين شرح احاطه وى بر منابع روايى و حكمت و عرفان هويداست.(43)
قاضى سعيد محبت به ساحت قدس اهل بيت را از طريق معرفت بدست آورد و در اين راه به پژوهشهاى گسترده اى دست زد. او عقيده داشت امامان قلب مؤمنان را برمى افروزند و آنان كه از اين نور محرومند، قلب تيره اى دارند. ائمه علیهمالسلام حكمت لدنى دارند و مهبط وحى، موضع رسالت، معدن عرفان و شجره نبوتند و اسم اعظم خداوند نزد اين وجودهاى مطهر است و منظور از حديث شريف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» اين است كه مؤمن بايد وجهالله را بشناسد و اين وجه الهى امام مى باشد. تفسير مزبور را قاضى سعيد از سخن منسوب به حضرت على علیهالسلام كه به نام خطبةالبيان مشهور است استخراج نموده است، زيرا در اين كلام حضرت مى فرمايد: من آيت قادر مطلق هستم، عرفان اسرارم، محرم انوار جلال خداوندم و صاحب سر رسول خدايم و به نحوى پرصلابت هفتاد مورد را به همين نحو فوق العاده بيان مى فرمايد. قاضى سعيد قمى بنا به شرحى كه بر اين خطبه نوشته، آن را مستفيض دانسته است. برخى مؤلفان، انتساب اين كلام را به حضرت على علیهالسلام ضعيف شمرده اند ولى شيخ حافظ رجب بُرسى(44) دانشمند معروف شيعه در قرن هشتم اين بيان را در كتاب مشارق الانوار ذكر نموده است.
از نوشته هاى شرححالنگاران چنين برمى آيد كه قاضى سعيد قمى در دست يافتن به استنباط دقايق و نكات پيچيده حكمت اسلامى مورد حمايت غيبى بوده، از لطف الهى و تفضلاتى ائمه علیهمالسلام برخوردار گشته است. وى چنين فضيلتى را از طريق اخلاص، عبادت و مقيد بودن به شب زندهدارى كسب كرده است.(45)
قاضى سعيد ضمن تحقيق در آثار روايى و حكمت شيعى از مطالعه در آثار علماى ديگر غافل نبود و به تفكرات فلاسفه يونانى نيز توجه داشت؛ كتابى است به نام «اثولوجيا» كه توسط افلاطون نوشته شده و عالمان اسلامى از آن به عنوان «الربوبيّه» و «الهيات» سخن گفته اند كه ده مبحث را دربر مى گيرد و قاضى سعيد بر چهار فصل آن تعليقاتى نگاشته است. علت توجه وى به اين اثر غير از علاقه درونى رواج و ارزشى است كه كتاب مزبور در حوزه عقلى استادانش داشت. زيرا آنان بارها «اثولوجيا» را مطالعه كرده، در معانى آن انديشه نموده و به تشريح مطالب آن پرداخته اند.(46)
قاضى سعيد از انديشه هاى ميرابوالقاسم فندرسكى - دانشمند عصر صفوى (متوفى 1050 هـ.ق) در تأليفات خويش استفاده كرده و خود بدين نكته اشاره دارد. كتاب اسرار الصنايع او الهام گرفته از رساله صناعيه ميرفندرسكى(47) مى باشد. وى در آثار خود غالباً به آنچه از ديگر دانشوران نقل كرده به ديده نقد نگاه كرده و با استقلال انديشه و وسعت آگاهى و توان علمى به بررسى آراء و افكار ديگران پرداخته است.
ميوه هاى معرفت
قاضى سعيد قمى به لطف خداوند و بر اثر اهتمامى كه از خويش بروز داد توانست آثارى ارزشمند را به رشته تحرير درآورد كه به آنها اشاره مى گردد:
- 1. شرح توحيد صدوق كه قاضى سعيد در كتاب شرح اربعين - چهار مورد - و در شرح حديث الغمامه - دو مورد - و در اسرار عبادات - دو مورد - و در كتاب اربعينيات بدان اشاره كرده و خواننده را به اين كتاب ارجاع داده است. اين كتاب مفصل ترين تصنيف قاضى سعيد و در چند مجلد است و در سال 1079 هـ.ق تأليف آن آغاز گشته و تا چندين سال بعد تحرير آن به درازا كشيده است.(48)
- 2. شرح الاربعين، قاضى سعيد در اين اثر برخى احاديث مشكل را تدوين كرده و به شرح آنان پرداخته است. وى در رساله شرح حديث الغمامة به عنوان اين كتاب اشاره دارد و مدرس تبريزى از آن به عنوان «الاربعون حديثا» نام برده و مى افزايد مؤلف، آن را در سن سى سالگى نوشته است و شرح چهل حديث در معارف مى باشد كه مشحون از تحقيقات علمى است. شيخ آقا بزرگ تهرانى سه نسخه از آن را ملاحظه كرده است.(49)
ناگفته نماند كه اثر مزبور در ده هزار سطر تدوين شده، با مقدمه سيد نصرالله تقوى در سال 1355 هـ.ق در تهران به چاپ رسيده است. چون در اين كتاب قاضى سعيد در شش مورد از كتاب «وافى» نقل كلام نموده؛ مؤلف آن را كه استادش بوده و فيض كاشانى نام داشت با جمله «ادام اللّه فيضه» دعا كرده و در زمان تصنيف آن، فيض كاشانى در قيد حيات بوده است.(50)
- 3. «الاربعينيات للكشف انوار القدسيات»، اين اثر از مصنفات ممتاز قاضى سعيد است. وى مى خواست چهل رساله از خلاصه مطالعات خويش در اسرار حكمت را به رشته نگارش درآورد كه تنها به تدوين ده رساله توفيق يافته كه در اين مجموعه قرار گرفته و تحت عناوين زير تنظيم شده اند:
الف: «رساله روح الصلوة» كه در آن درباره اسرار اوضاع و حقيقت اذكار و تفسير آنچه در نماز خوانده مى شود بحث كرده است. او اين اثر را به استاد خود فيض كاشانى اهدا نموده است.(51)
ب: «الكشف عن القراآت السبع» تصنيف آن در قم دو شب گذشته از جمادى الثانى سال 1089 هـ.ق شروع شده و دو شب به آخر همان ماه خاتمه يافته است، وى در اثر مذكور موضوع اختلاف در خواندن قرآن را با بحث هاى فلسفى و اشراقى حل كرده است.
ج: «الفوايد الرضويه» كه تفسيرى است با ديد فلسفى در خصوص حديث رأس الجالوت يعنى احتجاج حضرت امام رضا علیهالسلام با رهبران يهودى. در مقدمه گفته است: حكمت آن مى باشد كه در قرآن، سنت و علمى كه از مدينة العلم حضرت على علیهالسلام برخاسته، مندرج باشد و در خبرهاى امامان حقايق بسيارى براى عابدان و عالمان نهفته است.(52) البته اين رساله غير از شرح حديث دوازدهم اربعين اوست كه مفصل مى باشد. گرچه در آن هم به نام رأس الجالوت اشاره شده است. (تاريخ تدوين 1084 هـ.ق)
د: «مرقاة الاسرار»، اين رساله را قاضى سعيد در سن سى و پنج سالگى و در دهم ذى القعده سال 1084 هـ.ق در شهر قم نوشته است.(53) در اين وجيزه، مؤلف به موضوع ربط حادث به قديم و حدوث زمانى عالم و بحث ماهيت و وجود پرداخته و به موضوع اصالت وجود انتقاد كرده است.(54)
ه: «النفحات الالهيه والخواطر الالهاميه»، وى اين رساله را در اصفهان و در سال 1084 هـ.ق نوشته و در آغاز خداوند را به خاطر آن كه به وى عقل و علم عطا نموده شكر كرده است.
و: «المقصد الاسنى»، در تحقيق ماهيت و وجود و حركت كه اين كتاب را قاضى سعيد در سال 1088 در قم تحرير نموده و آن را با حمد پروردگار جهانيان آغاز كرده و با درود بر رسول اكرم صلی الله علیه و آله و آل او به پايان برده است.
ز: «الانوار القدسيه» در تحقيق هيولى، نفس و فوائد ديگر كه به سال 1058 در قم نوشته است، وى مى گويد: انوار قدسى شامل سه نور است كه هيولى، صورت و نفس از عناصر آن مى باشد و در مقدمه از منتقدين به مباحث عرفانى و فلسفى مذمت كرده و تهمت زدن آنان بر اهل دانش را محكوم نموده است.(55)
ح: «الحديقة الوردية فى السوانح المراجيه»، در رساله مذكور نگارنده موضوع معراج را مورد تأويل فلسفى و عرفانى قرار داده است.
ط: «البرهان القاطع»، كه ترجمه رساله فارسى برهان قاطع و نور ساطع استادش حكيم الهى رجبعلى تبريزى است.
ى: «الطلايع و البوارق» يا «البوارق الملكوتيه» رساله اى مفصل در يك مقدمه و شش طليعه و هر طليعه چندين بارقه دارد و در آن، مباحث حكمى و فلسفى و ديدگاههاى عرفانى مطرح شده است.(56)
به تصريح مؤلف، مقدمه اين نوشتار در سال 1095 هـ.ق آغاز شده و به سال 1102 به مجموعه اربعينيات منتقل شده است.(57)
يادآورى مى شود هر يك از اين رساله ها عموماً داراى مقدمه و خاتمه است و غالبا دو تاريخ دارد، زمان به پايان رسيدن تصنيف و ديگرى تاريخ الحاق به كل مجموعه اربعينيات؛ اين كتاب آخرين و مفيدترين آثار قاضى سعيد است.
- 4. «حاشيه بر اثولوژيا» يا حكمت ارسطو؛ اثو به معناى ماوراءالطبيعه و لوژى به معناى دانش مى باشد. قاضى سعيد بر چهار بخش اين اثر حاشيه نوشته است.(58) وى در سال 1077 هـ.ق از تحرير اين رساله فارغ شده است.
- 5. «كليد بهشت» كه رساله اى است در اشتراك لفظى اسماءاللّه؛ اين نوشتار كه به زبان فارسى مى باشد به تصحيح سيد محمد مشكوة در تهران چاپ شده است.(59)
- 6. اسرار الصنايع در صناعات خمسه منطق، برهان، جدل، شعر، مغالطه و خطابه.(60)
- 7. شرح حديث بساط كه قاضى سعيد در سال 1099 در اصفهان از آن فارغ گرديده است.(61)
- 8. شرح حديث غمام كه به سال 1099 در اصفهان نوشته است.(62)
- 9. حقيقة الصلوة يا مقاله توحيد در بيان اين كه حقيقت و روح نماز عبارت است از توحيد ذات، توحيد اسماء و صفات و توحيد افعالى، اين رساله در 150 سطر نوشته شده است.(63)
- 10. اسرار عبادات، كه ده هزار سطر است و استاد سيد محمد مشكوة نسخه اى از آن را به خط مرحوم شيخ محمدعلى (از طلاب سابق مدرسه سپهسالار) در اختيار داشته است.
- 11. حاشيه بر شرح الاشارات خواجه نصيرالدين طوسى، كه صاحب رياض العلماء از آن نام برده است.
به سوى دار سرور
سرانجام اين عارف شيفته اهل بيت عصمت و طهارت علیهمالسلام پس از جهدى وافر و به يادگار نهاد. تن آثار علمى فراوان و تربيت شاگردانى دانشور، به سال 1103 هـ.ق دار فانى را وداع گفت(64) و به سراى باقى شتافت، پيكر مطهرش در شهر مقدس قم نزديك مقبره شيخ ابوالحسن على بن بابويه، در كنار خيابان ارم مدفون گرديد.(65)
از قاضى سعيد فرزند فاضل متكلمى باقى ماند كه راه پدر را در طريق كاوشهاى علمى ادامه داد، نامش مولى صدرالدين مى باشد كه در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها اصول كافى درس مى داد، بعدها همچون والدش به منصب قضاوت در آذربايجان منصوب گرديد.(66)
كاظم بن آقا صادق كه از شاعران و نجباى قم بوده و ابياتى از او در آتشكده آذر مسطور است از شاگردان قاضى سعيد مى باشد. مهدى نامى شرح توحيد صدوق را بر استادش (قاضى سعيد) قرائت كرده است.(67) محمدكريم از ديگر شاگردان وى است كه قاضى سعيد به او اجازه داده در اول كتاب اربعون حديث نام استاد خود را تحت عنوان محمدالمدعو به سعيد شريف ذكر كند.(68) قاضى سعيد فرزند خواهرى به نام نورالدين داشت كه چون پيراهن وى در حكمت بود و حافظ اسرار او در نهان و آشكار به شمار مى رفت.(69)
پى نوشت
(1). در اين مورد بنگريد به تاريخ فلسفه اسلامى، هانرى كربن، ترجمه اسدالله مبشرى، ص 55-54.
(2). تاريخ حكماء و عرفاء متأخرين صدرالمتألهين، منوچهر صدوقى سها، ص 26.
(3). نك: شرح مشاعر لنگرودى، مقدمه، ص 26-25.
(4). خدمات متقابل اسلام و ايران، استاد شهيد آيت الله مرتضى مطهرى، ص 591.
(5). طرائق الحقايق، ج 3، ص 72.
(6). تذكره نصرآبادى، ص 167.
(7). الذريعه، الى تصانيف الشيعه، ج 4، ص 479 و نيز روضات الجنات، ج 4، ص 10-9.
(8). تاريخ فلسفه اسلامى، هانرى كربن، ترجمه جواد طباطبايى، ص 488.
(9). گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازى، ج 1، ص 119.
(10). فرهنگ بزرگان اسلام و ايران، آذر تفضلى، مهين فضائلى جوان، ص 511.
(11). رياض العلماء و حياض الفضلاء، ميرزا عبداللّه افندى اصفهانى، ج 2، ص 318.
(12). الكنى والالقاب، ج 3، ص 53؛ فوائد الرضويه، ص 627.
(13). ريحانة الادب، مدرس تبريزى، ج 4، ص 413.
(14). درباره وى بنگريد به كتاب قصص الخاقانى، ولى قلى بن داود قلى شاملو، ج 2، ص 178.
(15). بنگريد به فرهنگ بزرگان اسلام و ايران، ص 511 و نيز تذكره پيمانه، ص 91 تا 93.
(16). كليد بهشت، ميرزا محمدسعيد قمى، مقدمه سيد محمد مشكوة، ص 8.
(17). فلاسفه شيعه، عبدالله نعمه، ترجمه سيد جعفر غضبان، ص 499-498.
(18). ريحانة الادب، ج 4، ص 369؛ تاريخ ادبيات ايران، ادوارد براون، ج 4، ص 282.
(19). كليد بهشت، مقدمه صحيح، ص 11.
(20). تذكره نصرآبادى، ص 168.
(21). رياض العلماء، ج 2، ص 319 و در مورد ديگر سروده هايش بنگريد به كتاب در محفل روحانيان، محمدعلى مجاهدى، ص 153.
(22). روضات الجنات، ج 4، ص 10.
(23). نك: الكنى والالقاب، ج 3، ص 52؛ فوائد الرضويه، ص 627.
(24). خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 591.
(25). تاريخ فلسفه اسلامى، هانرى كربن، ص 487.
(26). قصص الخاقانى، ولى قلى بن داوود قلى شاملو، ج 2، ص 48-47.
(27). تاريخ فلسفه اسلامى، كربن، ص 487.
(28). رياض العلماء، ج 2، ص 317.
(29). نامه آستان قدس، شماره 6، سال 1334.
(30). نك: روضة الصفاى ناصرى، ج 8، ص 100.
(31). تحف العقول، ص 171.
(32). رياض العلماء، ج 2، ص 319-318.
(33). تذكره نصرآبادى، ص 168.
(34). هديةالاحباب، ص 236؛ الكنى والالقاب، ج 3، ص 52؛ فوائد الهنويه، ص 2627.
(35). مصباح الهدايه، امام خمينى، ترجمه سيد احمد فهرى، ص 198-153-76-45-43-40-38.
(36). اسرار الصلوة، امام خمينى، ترجمه سيد احمد فهرى، ج 1، ص 165-147-146 و240، ج 2، ص 27.
(37). اين كتاب در كلكته چاپ شده است.
(38). كليد بهشت، مقدمه مصحح، ص 12.
(39). درباره وى بنگريد به شرح مقدمه قيصرى، سيد جلالالدين آشتيانى، ص 84 و 85 و نيز مجموعه مقالات انجمن واره بررسى مسائل ايران شناسى، به كوشش على موسوى گرمارودى، مقاله نگاهى به ايران شناسى و شيعه شناسى هانرى كربن و نيز مقاله ملاحظاتى درباره نقادى هانرى كربن از ايران شناسى.
(40). تاريخ فلسفه اسلامى، ص 488-487.
(41). گنجينه دانشمندان، محمدشريف رازى-ج 1، ص 119.
(42). تاريخ فلسفه اسلامى، ص 489.
(43). اين شرح نفيس به همت مرحوم آقا ميرزا عيسى خان علىآبادى به مقدمه اى از مرحوم ميرزا على بامداد به خط آقا ميرزا محمدعلى عبرت نائينى به چاپ سنگى رسيده است.
(44). آرامگاه وى در دوازده كيلومترى شمال شهر زواره مى باشد.
(45). فوائد الرضويه، ص 627.
(46). تاريخ ادبيات ايران، ذبيحالله صفا، ج 5، ص 339.
(47). الذريعه، ج 1، ص 417.
(48). استاد سيد محمد مشكوة در نسخه خطى دو مجلد از اين اثر را نزد سيد فاضل حاج سيد نصراللّه تقوى ديده است كه شرح 26 باب از توحيد صدوق را شامل مى شود.
(49). الذريعه، ج 1، ص 417؛ ضمنا نجفقلى حبيبى دامن همت بر كمر ارادت زده تا مجموعه آثار اين عارف بزرگ را با چاپى منقح و تصحيح شده در اختيار علاقمندان بگذارد كه جلد اول شرح توحيد صدوق با اين مشخصات و به اهتمام وى چاپ شده است. (آينه پژوهش، سال دوم، شماره مسلسل 8، ص 41)
(50). كليد بهشت، مقدمه مصحح، ص 18-17.
(51). اين رساله در حاشيه شرح هداية ملاصدرا چاپ شده است. (ريحانة الادب، ج 4، ص 412)
(52). تاريخ ادبيات ايران، ج 5، ص 340.
(53). كليد بهشت، مقدمه مصحح، ص 27.
(54). تاريخ ادبيات ايران، همان مجلد، ص 340.
(55). همان مأخذ.
(56). اين رساله در فهرست كتابخانه دانشگاه تهران، ج 3، ص 2125-2124 معرفى شده است.
(57). كليد بهشت، مقدمه سيد محمد مشكوة، ص 29.
(58). الذريعه، ج 6، ص 12.
(59). نخستين بار در سال 1315 هـ.ش و براى بار دوم در سال 1362 توسط انتشارات الزهرا به طبع رسيده است.
(60). الذريعه، ج 2، ص 51.
(61). الذريعه، ج 2، ص 51.
(62). نسخه اى از آن به صورت مخطوط به شماره 1849 در كتابخانه شهيد مطهرى نگاهدارى مى شود.
(63). كليد بهشت، مقدمه مصحح الذريعه، ج 4، ص 479.
(64). بنا به نقل شرححالنگاران تا سال 1102 هـ.ق در اصفهان در قيد حيات بوده و شيخ آقا بزرگ تهرانى در جايى (الذريعه، ج 6، ص 12) فوت وى را در سال 1103 هـ.ق نوشته ولى در جاى ديگر اظهار داشته وفات قاضى سعيد بعد از سال 1103 هـ.ق بوده است. (ج 4، ص 479)
(65). گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 119.
(66). الكنى والالقاب، ج 3، ص 53؛ روضات الجنات، ج 4، ص 11؛ فوايد الرضويه، ص 628.
(67). كليد بهشت، مقدمه صحيح.
(68). الذريعه، ج 1، ص 417.
(69). روضات الجنات، ج 4، ص 9.