اصحاب مدین
«اصحاب مَدیَن»، تعبیری قرآنی، ناظر به كافران قوم حضرت شعیب علیهالسلام در منطقه شام است كه به سبب تكذیب پیامبرشان و دیگر انحرافات اجتماعی، گرفتار عذاب الهی شدند.
محتویات
نام و موقعیت جغرافیایى مدین
مشهور فرهنگ نویسان،[۱] جغرافیدانان[۲] و مفسران[۳]، مَدْین را نام شهرى مىدانند كه حضرت شعیب علیهالسلام به سوى مردم آن برانگیخته شد. ظاهر كاربرد قرآنى آن، به ویژه تركیب «اصحاب مدین» (سوره توبه/9،70؛ سوره حج/22، 44) و «اهل مدین» (سوره طه/20، 40؛ سوره قصص/28، 45) نیز این دیدگاه را تأیید مىكند. در مقابل، برخى آن را افزون بر شهر، نام قبیله وى نیز دانستهاند.[۴]
عربى یا دخیل بودن واژه مدین مورد اختلاف است؛ در كنار انگارهاى كه با زاید خواندن «یاء» آن را واژهاى عربى و برگرفته از «مَدَنَ بالمكان» (=در جاى معینى ساكن شد) مىداند،[۵] اغلب پژوهشگران آن را از واژگان دخیل در قرآن،[۶] برگرفته از زبان سریانى و منابع مسیحى و گاه همان «مِدْیان» یاد شده در عهد عتیق دانستهاند.[۷]
گروهى از مورخان[۸] و مفسران مسلمان[۹] به پیروى از ابن اسحاق آن را منسوب به مَدْین فرزند ابراهیم خلیل علیهالسلام و ساكنان آن را از نوادگان و نسل وى و گروهى نیز آنان را از نسل حضرت اسماعیل علیهالسلام مىدانند.[۱۰]
تأثیرپذیرى مورخان مسلمان به ویژه ابن اسحاق از منابع سریانى و یونانى در گزارشهاى مربوط به پیش از اسلام از یك سو[۱۱] و گزارشهاى عهد عتیق درباره مِدْیان و اشتراك آن با مواردى از روایتهاى قرآن در ارتباط با مَدْین از سوى دیگر،[۱۲] مىتواند مؤید دخیل بودن واژه یاد شده و انتساب احتمالى آن به مدین بن ابراهیم علیهالسلام باشد.
در عهد عتیق، مِدْیان نام یكى از فرزندان حضرت ابراهیم علیهالسلام از همسرى به نام قِطُوْراه[۱۳] و نیز اسم سرزمینى كه نوادگان و نسل وى (مِدْیانیان) در آن ساكن شدند، آمده است چنان كه در دورههاى گوناگون تاریخى از سكونت نوادگان حضرت اسماعیل علیهالسلام (اسماعیلیان) و حضرت موسى علیهالسلام در آنجا و ازدواج وى با دختر كاهن مِدْیان به نام رِعُوْئیل و از نسل ابراهیم و قِطُوْراه، درگیریهاى مدیانیان با بنىاسرائیل و غلبه حضرت یوشع بر آنان، سخن گفته شده است.[۱۴]
نام كنونى مدین را معان و موقعیت جغرافیایى آن را میان مدینه و شام، مقابل سرزمین تبوك در ساحل دریاى سرخ (قُلْزُم) گفتهاند. برخى امتداد آن را از شرق خلیج عقبه تا جنوب شرقى سینا دانستهاند.[۱۵] بر اساس گفته طبرى، مدین در جنوب سوریه قرار دارد.[۱۶]
اصحاب مدین در قرآن
واژه مَدْین 10 بار در قرآن آمده است؛ اما هیچیك از آیات به امورى چون چگونگى پیدایش، موقعیت تاریخى و جغرافیایى و نیز تاریخ و هویت قومى و نژادى ساكنان آن در دورههاى مختلف تاریخى نپرداخته است. گزارش قرآن درباره شهر یاد شده و مردم آن كه گاه در نگاهى سطحى تكرار به نظر مىرسد، كاملا گزینشى، فراقومى، غیرتاریخى و بر اساس سبك خاصِ خود قرآن در امتداد اهداف توحیدى است؛ در سه مورد به عنوان شهرى كه حضرت شعیب علیهالسلام به سوى مردم آن مبعوث گردید یاد شده است: «وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا».
در این سه مورد و آیات پس از آن (سوره اعراف/7، 85ـ93؛ سوره هود/11، 84ـ95؛ سوره عنكبوت/29، 36ـ37) اصل داستان اصحاب مدین و حضرت شعیب به طور مبسوط، روایت و باورها و ارزشهاى انحرافى آنان، محورها و شیوههاى تبلیغى شعیب علیهالسلام، چگونگى برخورد مردم با وى و فرجام هر یك از دو گروه مؤمن و كافر گزارش شده و هدف عمده در این موارد، انذار كافران، تبشیر، تذكار و تعلیم مؤمنان است.[۱۷]
در سوره توبه و سوره حج نیز با تركیب «اصحاب مدین» از كافران آن شهر و نابودى آنان با عذاب الهى در پى تكذیب حضرت شعیب علیهالسلام یاد شده است. البته هدف از یاد كردن آنان در هر یك از دو آیه، متفاوت از دیگرى است؛ در سوره توبه با هدف انذار و بازدارندگى منافقان از مخالفت و آزار و اذیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، یاد شدهاند؛ قومى كه به رغم برترى آنها نسبت به منافقان در ثروت و قدرت به سبب تكذیب پیامبر خویش نابود شدند. (نك: سوره توبه/ 9،42ـ70)
اما در سوره حج، هدف، دلدارى دادن به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است و این كه نه تنها مشركان قریش بلكه بسیارى از اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین نیز به تكذیب پیامبر خویش پرداختند: «وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ × وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ × وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى...».(سوره حج/22، 42ـ44)
در آیه 95 سوره هود/11 و در پى گزارش از تكذیب حضرت شعیب علیهالسلام و عذاب كافران، مدین و كافران آن مورد نفرین قرار گرفتهاند: « أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ». در این آیه كه پس از گزارش انحرافات مردم مدین، دعوت شعیب علیهالسلام و بدفرجامى آنان در پىتكذیب آن حضرت آمده است. (سوره هود/11، 87ـ94) خداوند نه در مقام گزارش بلكه بر آن است كه نگاه خود را درباره اصحاب مدین ابراز كند زیرا لعن و نفرین بر آنان نشان منفور و مبغوض بودنشان نزد خداوند است.
حركت حضرت موسى علیهالسلام به سوى مدین هنگام فرار از مصر، رسیدن وى بر سر چاه آن و دیدن چوپانها و دختران شعیب علیهالسلام در سوره قصص/28، 22ـ23 بازگو شده است. در این آیات نگاه مستقلى به مدین نشده بلكه در گزارش بخشى از حوادث زندگى موسى علیهالسلام پیش از بعثت، یادى از آن به میان آمده است؛ شهرى كه دست تقدیر الهى موسى علیهالسلام را به سوى آن رهنمون شد تا به سبب شرایط متفاوت آن با مصر در آنجا مأوا گزیند و براى رسالتى كه در پیش رو داشت آماده گردد: «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ × وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاء السَّبِيلِ × وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ...».(سوره قصص/28، 21ـ23) افزون بر این در دو مورد دیگر عنوان اهل مدین آمده است. (سوره طه/20،40؛ سوره قصص/28،45)
در آیه نخست سكونت چندین ساله حضرت موسى علیهالسلام در میان مردم مدین از نعمتها و امدادهاى الهى شمرده شده كه پیش از بعثت و براى نجات وى از اندوه و خطر كشته شدن، شامل حال وى گردید: «وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَا مُوسَى» (سوره طه/20، 40) در این آیه هدف یادآورى امدادهاى گذشته الهى است تا به موسى كه پس از بعثت و مأموریت براى فراخوان فرعون به توحید، دچار هراس و دلنگرانى شده بود، (نك: سوره طه/20، 24ـ40، 43ـ46) قوت قلب و آرامش بخشد.
در آیه دوم آگاهى پیامبر صلی الله علیه و آله از اخبار اقوام و انبیاى پیشین، رحمت خدا خوانده شده كه براى انذار قوم در اختیار وى قرار داده شده است وگرنه پیامبر در میان آنان از جمله اهل مدین نبود تا از وضع آنها آگاه گردد: «وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ × وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ... وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا...». (سوره قصص/28، 45ـ46)
پیشینه تاریخى مدین
ظاهراً قرآن درباره مدین و ساكنان آن در دورههاى تاریخى دیگر، گزارشى نداده است. افزون بر پارهاى گزارشهاى تاریخى،[۱۸] تفسیرى[۱۹] و نیز برخى احادیث اسلامى،[۲۰] بعضى آیات نشان مىدهد كه قوم حضرت شعیب علیهالسلام در دوره تاریخى پس از قوم لوط (سوره هود/11،89) و معاصر حضرت موسى علیهالسلام و بنىاسرائیل، پیش از ترك مصر مىزیستهاند. (نك: سوره قصص/28، 21ـ23)
از گزارشهاى مربوط به كمفروشى و بكارگیرى پیمانه و ترازو (سوره اعراف/7،85؛ سوره هود/11،85)، سیراب كردن گوسفندان (سوره قصص/28، 23ـ24) و قرارداد كارى حضرت موسى و حضرت شعیب علیهماالسلام (سوره قصص /28، 27ـ28) كه بنابر ظاهر برخى آیات (سوره طه/20، 18) و نیز گزارش عهد عتیق[۲۱] براى چوپانى گوسفندان شعیب علیهالسلام بوده است، برمىآید كه قوم شعیب علیهالسلام مردمى تجارت پیشه، كشاورز و دامدار بودهاند؛ همچنین مىتوان نتیجه گرفت كه آنان داراى منطقهاى حاصلخیز، سرسبز و پرآب و علف و برخوردار از فرآوردههاى فراوان كشاورزى و نیز تجارت پررونقى بودهاند، چنان كه برخى آیات از قدرت، ثروت و جمعیت فراوان آنان حكایت مىكند. (سوره توبه/9، 69-70؛ سوره هود/11،84) از ظاهر این آیات و مجموع گزارشهاى عهد عتیق و[۲۲] برخى منابع تاریخى[۲۳] برمىآید كه قوم مدین یكى از قبایل بزرگ عرب در شام با پیشینه دیرین تاریخى بوده است.[۲۴]
زیستن این قوم در دوره تاریخى پس از حضرت ابراهیم علیهالسلام و پیش از بعثت حضرت موسى علیهالسلام نشان مىدهد كه مردمان مدین در آغاز بر آیین ابراهیم علیهالسلام بوده و در گذر ایام به كفر و شرك گراییدهاند. آیه «وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا» (سوره اعراف/7، 85)، مىتواند مؤیدى بر این ادعا باشد. بنابراین، مىتوان گفت: شعیب علیهالسلام كه شریعت مستقلى نداشته، قوم خود را به آیین ابراهیم علیهالسلام مىخوانده است.
تاریخ مدین و ساكنان آن را در دوران حیات شعیب علیهالسلام مىتوان به دو دوره تقسیم كرد:
- دوره پیش از عذاب كه مردم پس از دعوت شعیب علیهالسلام به دو گروه اقلیت مؤمنان و اكثریت كافران تقسیم شدند. (سوره اعراف/7، 87ـ88؛ سوره هود/11،91) از این كه قرآن در این دوره از مخالفان شعیب علیهالسلام با عنوان ملأ مستكبر (سوره اعراف/7،88) یاد كرده است، مىتوان به وجود طبقه اشراف و ثروتمند و در نتیجه وجود فاصله طبقاتى در مدینِ آن زمان پى برد. از كافرانى كه در این دوره زمانى با عذاب الهى نابود شدند، با «اصحاب مدین» یاد مىشود. (سوره توبه/9، 70؛ سوره حج/22، 44)
- دوره پس از عذاب و نابودى كافران كه همراه با شرایط اجتماعى ـ سیاسى و دینى مساعدى بوده است. از ساكنان مدین در این برهه با عنوان «اهل مدین» یاد شده و ظاهر آیات نشان مىدهد كه پناه بردن موسى علیهالسلام به مدین و سكونت چندین ساله وى در آنجا به هنگام پیرى و از كارافتادگى شعیب علیهالسلام در همین دوره بوده است. (سوره طه/20،40؛ سوره قصص/28، 27ـ27)
برخلاف دوره نخست كه شعیب علیهالسلام و پیروانش با انواع فشارهاى اجتماعى روبرو بوده (سوره اعراف/7،86) و به اخراج از خانه و كاشانه خویش تهدید مىشدهاند (سوره اعراف/7،88)، در این دوره آن حضرت با برخوردارى از جایگاه اجتماعى مطلوب، ضمن پناه دادن به موسى علیهالسلام وى را اجیر مىكند. شاید بتوان از مفاد قرار داد كارى شعیب علیهالسلام با موسى علیهالسلام بدست آورد كه در آن زمان مردان جوان، متناسب با شرایط اجتماعى روز براى مدت معینى شبیه آنچه امروزه به نام شیربها مرسوم است، براى پدر همسر خویش كار مىكردهاند. (سوره قصص/28، 25ـ28)
برخى مفسران با استناد به آیه 27 سوره قصص/28 بر این باورند كه فریضه حج نیز در میان آنان رایج و به نوعى سالشمار آنها هم بوده است.[۲۵]
در این كه «اصحاب ایكه» و «اهل مدین» در قرآن دونام براى یك قوم است یا آن كه دو قوم بودند كه حضرت شعیب علیهالسلام پیامبر هر دو بوده، میان مفسران اختلاف است.
انحرافات اهل مدین
مردم مدین هم در حوزه باورها و عقاید و هم در ارتباط با ارزشهاى عبادى و اجتماعى دچار انحراف بودهاند. فراخوان آنان از سوى حضرت شعیب علیهالسلام به پرستش اللّه و نفى خدایان دیگر حكایت از شرك و بتپرستى آنان دارد: «اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ» (سوره اعراف/7، 85؛ سوره هود/11، 84، 92؛ سوره عنكبوت/29، 36) ظاهر برخى آیات نشان مىدهد كه شرك و بت پرستى، پیشینه نسبتاً دیرینهاى در میان آنان داشته و به یكى از مؤلفههاى اصلى فرهنگ آنها تبدیل شده بوده است: «قَالُواْ يَا شُعَيْبُ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا». (سوره هود/11، 87)
بر اساس پارهاى گزارشها، آنان درختى را پرستش مىكردهاند؛[۲۶] همچنین از ظاهر آیات برمىآید كه آنان اعتقاد به معاد نیز نداشتهاند:[۲۷] «فَقَالَ يَا قَوْمِ... وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ» (سوره عنكبوت/29، 36). قرآن از ناهنجاریهاى اجتماعى، به ویژه در حوزه روابط اقتصادى، كمفروشى و فسادانگیزى آنان گزارش كرده است: «فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ». (سوره اعراف/7، 85 و نیز سوره هود/11، 84ـ85) گزارش از كمفروشى و فسادانگیزى قوم شعیب به صورتى برجسته، نشان از شیوع گسترده آن در میان آنان دارد.[۲۸]
مفسران در بیان ارتباط یا تفاوت دو جمله «فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ...» و «وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ...» با یكدیگر، جمله دومى را تأكید یا تفسیر جمله نخست دانستهاند؛ همچنین گفتهاند: جمله دوم از آن حكایت دارد كه قوم حضرت شعیب علیهالسلام افزون بر اجناس مكیل و موزون كه اغلب، فرآوردههاى كشاورزى است، در داد و ستد سایر كالاها و به گونههاى دیگر نیز كمفروشى مىكردهاند.[۲۹]
این كه تعبیر افساد در زمین، كدام یك از ناهنجاریهاى اجتماعى شایع در میان مردم مدین را گزارش مىكند نیز مورد اختلاف است؛ گروهى ـ هر چند با اختلاف بر سر مصادیق ـ معناى آن را مطلق و شامل همه گناهان، اعم از آنچه مربوط به حوزه ارتباط با خدا و جامعه است و در نتیجه مراد از آن را مواردى چون كفر، شرك، كمفروشى[۳۰]، ستمگرى، تعدى و حرام كردن حلال الهى دانستهاند.[۳۱]
دیدگاه دوم با استناد به ذكر افساد در زمین در مقابل آیاتى كه قبل و بعد از آن آمده است (سوره اعراف/7، 85ـ86) معناى آن را اخص و مراد از آن را مفاسد و ناهنجاریهایى چون راهزنى، غارت اموال، هتك حرمت زنان و كشتن انسانها مىداند كه امنیت اجتماعى را در حوزههاى گوناگون مالى، جانى و حیثیتى به خطر مىاندازد.[۳۲]
البته علامه طباطبایی در تفسیر آیات مشابه احتمال مىدهد كه «وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ» (سوره هود/11، 85) عطف تفسیرى و نهى تأكیدى براى دو جمله پیش از خود باشد. وى در توضیح این كه چگونه كمفروشى مىتواند فسادانگیز باشد به نقش محورى تعامل اجتماعى به ویژه در حوزه روابط اقتصادى و داد و ستد كالاهاى مورد نیاز جامعه به عنوان یكى از اركان حیات اجتماعى تأكید كرده و گسترش كمفروشى، فریبكارى و خیانت در معامله را سبب سلب اعتماد عمومى و پیدایش اختلال و تباهى در روند زندگى سالم جامعه مىداند.[۳۳]
بر اساس روایتى منسوب به امام سجاد علیهالسلام، حضرت شعیب علیهالسلام نخستین كسى است كه پیمانه و ترازو را اختراع كرد و مردم مدین، ابتدا در سنجش اجناس با آن دو اندازه را رعایت مىكردند؛ اما پس از مدتى و به تدریج به كمكردن پیمانه و وزن پرداختند.[۳۴] از این روایت مىتوان برداشت كرد كه فسادانگیزى مردم مدین پس از اصلاح زمین به احتمال همان كمفروشى بوده است.
برخورد حضرت شعیب با اصحاب مدین
حضرت شعیب را بر اساس روایتى از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خطیب انبیاء خواندهاند. شاید بتوان گزارش تعابیر و بیانهاى گوناگون با معانى یكسان یا نزدیك به هم از زبان او را (قس: سوره اعراف/7، 85ـ86؛ سوره هود/11، 84ـ85) مؤیدى بر آن دانست. بررسى آیات نشان مىدهد كه وى همانند دیگر انبیاى الهى با رعایت ادب و سخنان نیكو آنان را به باورها و ارزشهاى توحیدى فرا مىخوانده است.[۳۵]
در مجموع مىتوان تبلیغ و دعوت وى را بر اساس راهبرد فرهنگى و تبلیغى امر به معروف و نهى از منكر (دعوت به باورها و ارزشهاى توحیدى و نهى از باورها و ارزشهاى كفرآلود و شركآمیز) مبتنى دانست. (سوره اعراف/8، 85ـ86؛ سوره هود/11، 84ـ85) حضرت شعیب علیهالسلام براى عملیاتى كردن راهبرد یاد شده از راهكارهاى گوناگونى استفاده مىكرد. از این قبیل است:
1. نشان دادن معجزه:
قرآن همانند بسیارى دیگر از انبیا نامى از معجزه شعیب نبرده است؛ اما چنان كه مفسران نیز گفتهاند، «بینه» در آیه «قَدْ جَاءتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ» (سوره اعراف/7، 85؛ سوره هود/11، 88) اشاره به معجزه آن حضرت دارد كه وى به عنوان گواه صدق رسالت خویش و در همان آغاز دعوت بر آن تأكید مىورزید.[۳۶] در برخى منابع از مواردى چند به عنوان معجزه شعیب علیهالسلام یاد شده است.[۳۷]
2. روشنگرى:
حضرت شعیب علیهالسلام پس از امر به معروف و نهى از منكر، رعایت آن را از سوى مردم به خیر و صلاح خود آنان مىدانست از جمله به دنبال فراخوان قوم خویش به پرستش الله، رعایت اندازه در پیمانه و ترازو، پرهیز از هر گونه كم فروشى و فسادانگیزى را خیر و صلاح آنان مىخواند: «ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ». (سوره اعراف/7، 85) زیرا هنگامى كه كم فروشى، فریبكارى و غش در معامله گسترش یافته و امنیت عمومى جامعه در حوزههاى مختلف از بین برود.
زیان آن متوجه همه افراد حتى خودِ كمفروشان، فریبكاران و مختلكنندگان امنیت اجتماعى نیز مىشود؛[۳۸] همچنین در جاى دیگر پس از امر به رعایت اندازه در سنجش با پیمانه و ترازو و نهى از كم كردن اموال مردم، سود عادلانه و مشروع را بهتر و نیكوتر از ثروت حاصل از كمفروشى مىخواند:[۳۹] «وَيَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ... × بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ». (سوره هود/11، 85ـ86)
3. تذكّر:
نیكى كردن و نعمت دادن با تأثیر عاطفى كه در پى دارد، دل انسان را به فرد نیكوكار و منعم نرم و مهربان كرده و حس سپاسگزارى در برابر او را كه ریشه در سرشت آدمیان دارد، برمىانگیزد. از این رو شعیب علیهالسلام در دعوت قوم خود به سوى توحید، نعمتهاى الهى ارزانى شده بر آنان را یادآورى مىكرد: «وَاذْكُرُواْ إِذْ كُنتُمْ قَلِيلاً فَكَثَّرَكُمْ». (سوره اعراف/7، 86)
بیشتر چنان كه از ظاهر آیه نیز برمىآید، آن را به افزایش جمعیت پس از كمشمار بودن، تفسیر كردهاند.[۴۰] برخى نیز گفتهاند: این آیه به ازدواج مدین بن ابراهیم علیهالسلام با دختر حضرت لوط و بركتى كه خداوند به نسل آنان داد اشاره دارد.[۴۱] به ثروت پس از فقر و قدرت پس از ضعف نیز تفسیر شده است.[۴۲]
همچنین در سوره هود/11، 84 و در پى نهى از كمفروشى به نعمتهایى چون حاصلخیزى سرزمین، ارزانى، ثروت و روزى فراوان اشاره مىكند و یادآور مىشود كه با وجود چنین شرایط مساعدى، دیگر نیازى به كم فروشى و انباشت ثروت از راه نامشروع نیست:[۴۳] «وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّيَ أَرَاكُم بِخَيْرٍ» تفسیر خیر به ارزانى و حاصلخیزى در برخى احادیث نیز آمده است.[۴۴]
4. انذار:
بیم و امید از ویژگیهاى روانى انسان است كه همواره زمینه و بستر لازم براى تهدید و تطمیع افراد را فراهم مىسازد. بكارگیرى دو راهكار اساسى و دیرین انذار و تبشیر از سوى همه انبیا در دعوت به توحید بر همین اساس قابل تحلیل است كه در شیوههاى تبلیغى شعیب علیهالسلام نیز به چشم مىخورد؛ وى گاهى قوم خود را از عذاب فراگیر روز قیامت به عنوان پیامد بتپرستى و كمفروشى آنان در آخرت مىترساند: « وَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحِيطٍ» (سوره هود/11، 84) و گاه فرجام شوم فاسدان در اقوام پیشین را به آنان گوشزد مىكرد: «وَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ» (سوره اعراف/7، 86 و نیز سوره هود/11، 89) و سرانجام هنگامى كه با اصرار كافران بر بتپرستى، كمفروشى و تكذیب خود روبرو شد و از ایمان آوردن آنان ناامید گردید. آنها را به عذاب الهى تهدید كرد: «وَيَا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُواْ إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ». (سوره هود/11، 93؛ سوره اعراف/7، 87)
5. تبشیر:
شعیب علیهالسلام در ترغیب قوم به پرهیز از بتپرستى، كمفروشى و فسادانگیزى از پیامدهاى نیك آن به شرط مؤمن بودن آنان خبر مىداد: «يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ... ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ». (سوره اعراف/7، 85) از این كه خیر بودن امور یاد شده در گرو ایمان آنها خوانده شده و همچنین از تعبیر «بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ». (سوره هود/11، 86)
مىتوان بدست آورد كه بیش از هر چیز مراد، پاداش آخرتى موارد یاد شده است چنان كه آن حضرت در پى مخالفت از سوى قوم (سوره هود/11،89) ضمن فراخواندن آنها به طلب آمرزش گناهان و بازگشت به سوى خدا و با هدف ایجاد امید به پذیرش توبه از رحمت و مهربانى خداوند به بندگانش خبر مىداد: «وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ». (سوره هود/11، 90)
برخورد اصحاب مدین با شعیب علیهالسلام
با آغاز و استمرار دعوت حضرت شعیب علیهالسلام گروهى از مردم به وى گرویده و جامعه مدین به دو دسته تقسیم شد: «وَإِن كَانَ طَآئِفَةٌ مِّنكُمْ آمَنُواْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَآئِفَةٌ لَّمْ يْؤْمِنُواْ...» (سوره اعراف/7، 87؛ سوره هود/11، 94) كافران با اتخاذ راهبرد تكذیب، (سوره عنكبوت/29، 37) اغلب از شیوهها و راهكارهاى روانى براى عملیاتى كردن آن در برخورد با شعیب علیهالسلام و مؤمنان بهره مىگرفتند. راهكارهاى یاد شده كه از آنها مىتوان بدست آورد كه كافران در اكثریت و مؤمنان در اقلیت[۴۵] بودهاند عبارت است از:
1. استهزا:
به سخره گرفتن پیامبران و باورها و ارزشهاى الهى، راهكارى است كه بنا به تصریح قرآن در تقابل با همه انبیاء بكار رفته است؛ خداوند در سوره توبه/9، 64ـ65 تمسخر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از سوى منافقان را گزارش كرده و در آیات 69ـ70 همین سوره، برخورد یاد شده را همانند برخورد اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین با پیامبران الهى معرفى مىكند.
مقایسه آیات نامبرده نشان مىدهد كه شعیب علیهالسلام نیز از سوى كافران مورد استهزا قرار گرفته است؛ همچنین مفسران، آیه 87 سوره هود/11 را بیان كننده استهزاى شعیب علیهالسلام دانستهاند: «قَالُواْ يَا شُعَيْبُ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ».
بیشتر مفسران بر این باورند كه شعیب علیهالسلام بسیار نماز مىگزارد و كافران آن را به سخره گرفته، در قالب استفهام انكارى مىگفتند: آیا نمازت به تو فرمان مىدهد كه ما خداى نیاكان خویش را وانهاده، از تصرف دلخواه در اموالمان خوددارى كنیم؟! چنین سخن سفیهانه از انسان حلیم و رشیدى چون تو دور است.[۴۶]
2. نامفهوم خواندن آموزههاى وحى:
كافران كه خود را از پاسخ به سخنان روشن و منطقى شعیب علیهالسلام در واكنش به گفتار تمسخرآمیز آنان ناتوان مىیافتند گفتههاى وى را نامفهوم خواندند و وى را فاقد قدرت و موقعیت برترى مىدانستند كه به سبب آن به سخنان وى بها داده و براى درك آن تلاش كنند:[۴۷] «قَالُواْ يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا».(سوره هود/11، 91) نامفهوم خواندن سخنان وى كنایه از بىفایده و بیهوده بودن آن است.[۴۸]
3. تهدید:
شعیب علیهالسلام و پیروانش براى دست كشیدن از آیین توحیدى با انواع فشارهاى اجتماعى و روانى از جمله اشكال گوناگونى از تهدید نیز روبرو بودند. كافران هنگامى كه با پاسخ منطقى شعیب به ادعاى نامفهوم بودن گفتههاى او نیز مواجه شدند وى را به سنگسار شدن كه از بدترین و فجیعترین انواع مجازات است تهدید كردند: «وَلَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ». (سوره هود/11، 91) گویند: شعیب علیهالسلام از جایگاه و احترام ویژه و والایى در میان قبیله خود برخوردار بود و كافران كه براى قبیله وى حرمت قائل بودند، مىگفتند: سنگساركردن و كشتن تو براى ما دشوار نیست زیرا نزد ما عزت و احترامى ندارى و ما فقط به سبب رعایت احترام قبیلهات چنین كارى را انجامنمىدهیم. این نیز به نوعى توهین و تحقیر آن حضرت به شمار مىرفت.[۴۹]
هنگامى كه شعیب علیهالسلام و پیروانش بر آیین توحیدى خویش پافشارى كردند، اشراف و سران كافر قوم كه از امتیازات و موقعیت فرادست اجتماعى برخوردار بودند، دچار خود برتربینى شده و گردن نهادن به سیادت و رهبرى دیگرى و نیز دست برداشتن از آیین نیاكان را برنمىتافتند، از اینرو آنان را به تبعید و بیرون راندن از خانه و كاشانه تهدید كردند: «قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا». (سوره اعراف/7، 88)
چنان كه بیشتر مفسران نامدار نخستین[۵۰] و متأخر[۵۱] نیز برداشت كردهاند، ظاهر برخى آیات نشان مىدهد كه كافران راه را بر مؤمنان گرفته و آنان را كه به دیدار شعیب علیهالسلام رفته یا اعمال دینى انجام مىدادند به قتل تهدید مىكردند تا شاید بتوانند از گرایش بیشتر افراد به وى و گسترش دعوتش جلوگیرى كنند: «وَلاَ تَقْعُدُواْ بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ» (سوره اعراف/7، 86)؛ همچنین آنان با دروغگو خواندن شعیب علیهالسلام و گمراه نامیدن[۵۲] آیین وى تلاش مىكردند كه در آن القاى شبهه و تردید افكنى كنند: «وتَبغونَها عِوَجـًا» (سوره اعراف/7، 86) ترساندن مؤمنان از پیامد ایمان به شعیب علیهالسلام و دست برداشتن از آیین نیاكان و مایه خسران خواندن آن نیز مىتواند از این قبیل باشد:[۵۳] «وَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَّخَاسِرُونَ». (سوره اعراف/7، 90)
فرجام اصحاب مدین:
هنگامى كه شعیب علیهالسلام با اصرار كافران بر باورها و ارزشهاى شركآلود و كفرآمیز و همچنین تكذیب و تهدید به اخراج از شهر روبرو و از ایمان آوردن آنها ناامید شد آنان را نفرین كرد:[۵۴] «رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ» (سوره اعراف/7، 89 و نیز سوره اعراف/7، 87) و چون از سوى كافران به سنگسارشدن تهدید شد به آنها وعده عذاب داد: «وَيَا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُواْ إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ». (سوره هود/11، 93)
سرانجام عذاب الهى فرا رسید و شعیب علیهالسلام و مؤمنان نجات یافتند و كافران نابود شدند: «وَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مَّنَّا...».(سوره هود/11، 94) در آیات 91 سوره اعراف/7 و 37 سوره عنكبوت/29 گفته شده كه نابودى اصحاب مدین به وسیله عذاب زلزله بود كه آنان را در خانههایشان به صورت اجساد بىجانى كه به رو بر زمین افتاده بودند، درآورد: «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ»؛ ولى در آیه 94 سوره هود/11 از نابودى آنان بر اثر صیحه آسمانى یاد شده است: «وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ»، بنابراین مىتوان گفت كه آنان به وسیله هر دو از بین رفتهاند.[۵۵]
كافران افزون بر نابودى به وسیله عذاب الهى به پیامدهاى بد دیگر تكذیب نیز دچار شدند. در آیه 92 سوره اعراف/7 از خسران و زیانكار شدن آنان خبر مىدهد: «الَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيْبًا كَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِينَ».
آنان كه پیروى از شعیب علیهالسلام را زمینه خسران مؤمنان مىخواندند، خود با نابودى و از دست دادن همه سرمایههاى مادى و معنوى، مصداق «خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ». (سوره حج/22، 11) شدند.[۵۶]
حبط و نابودى اعمال در دنیا و آخرت (سوره توبه/9،69ـ70) و نفرین الهى بر آنان از دیگر پیامدهاى سوء تكذیب شعیب علیهالسلام بود: «أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ». (سوره هود/11، 95)
پانویس
- ↑ الصحاح، ج 6، ص 2201؛ لسان العرب، ج 13، ص 56، «مدین».
- ↑ معجم البلدان، ج 5، ص 77.
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 18، ص 40؛ المیزان، ج 10، ص 361.
- ↑ مجمعالبیان، ج 5، ص 285؛ فرهنگ لغات قرآن، ص 397؛ اعلام قرآن، ص 573.
- ↑ معجمالبلدان، ج 5، ص 77؛ لسان العرب، ج 13، ص 402.
- ↑ المعرب، ص 154؛ لسان العرب، ج 13، ص 56؛ اعلام قرآن، ص 573.
- ↑ واژههاى دخیل، ص 375.
- ↑ تاریخ طبرى، ج 1، ص 217، 219؛ البدایة والنهایه، ج 1، ص 213؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 37.
- ↑ جامعالبیان، مج 5، ج 8، ص 307؛ غریب القرآن، ص 556؛ زادالمسیر، ج 3، ص 155.
- ↑ اعلام قرآن، ص 573؛ قاموس كتاب مقدس، ص 788.
- ↑ بین الحبشة والعرب، ص 50.
- ↑ كتاب مقدس، خروج 2: 15ـ21.
- ↑ همان، تكوین 25: 1ـ2.
- ↑ قاموس كتاب مقدس، ص 788، 944؛ تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 34؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 86.
- ↑ قاموس كتاب مقدس، ص 788؛ معجم البلدان، ج 5، ص 77؛ البدایة والنهایه، ج 1، ص 213؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 43.
- ↑ باستانشناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، ص 177.
- ↑ المیزان، ج8، ص6؛ ج10، ص135.
- ↑ البدایة والنهایه، ج 1، ص 213.
- ↑ المیزان، ج 10، ص 373.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج 2، ص 34.
- ↑ كتاب مقدس، خروج 2: 16ـ20.
- ↑ همان، پیدایش 37: 28؛ اعداد 25: 16ـ18.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 43، 82.
- ↑ البدایة والنهایه، ج 1، ص 213.
- ↑ المیزان، ج 3، ص 351.
- ↑ البدایة والنهایه، ج 1، ص 172.
- ↑ المیزان، ج 16، ص 127.
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 14، ص 173؛ المیزان، ج 10، ص 361ـ362.
- ↑ الكشاف، ج 2، ص 127، 417ـ418؛ التفسیر الكبیر، ج 14، ص 174؛ ج 18، ص 41؛ المیزان، ج 10، ص 363.
- ↑ جامع البیان، مج 5، ج 8، ص 308؛ مج 7، ج 12، ص 131.
- ↑ كشف الاسرار، ج 3، ص 675؛ مجمع البیان، ج 4، ص 688.
- ↑ المیزان، ج 8، ص 187؛ ج 10، ص 363.
- ↑ همان، ج 10، ص 363ـ364.
- ↑ قصص الانبیاء، ص 145.
- ↑ المیزان، ج 6، ص 297.
- ↑ جامع البیان، مج 5، ج 8، ص 308؛ كشف الاسرار، ج 3، ص 675؛ مجمع البیان، ج 4، ص 688.
- ↑ الكشاف، ج 2، ص 127؛ التفسیر الكبیر، ج 14، ص 173؛ تفسیر بیضاوى، ج 2، ص 94ـ95.
- ↑ المیزان، ج 8، ص 187.
- ↑ جامع البیان، مج 7، ج 12، ص 132ـ133؛ مجمعالبیان، ج 5، ص 286؛ تفسیر بیضاوى، ج 2، ص 278.
- ↑ جامعالبیان، مج 5، ج 8، ص 311؛ مجمعالبیان، ج 3ـ4، ص 689؛ الكشاف، ج 2، ص 128.
- ↑ مجمع البیان، ج 4، ص 689.
- ↑ الكشاف، ج 2، ص 128؛ مجمعالبیان، ج 4، ص 689.
- ↑ جامعالبیان، مج 7، ج 12، ص 130؛ مجمعالبیان، ج 5، ص 285؛ المیزان، ج 10، ص 161.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج 2، ص 159.
- ↑ المیزان، ج 10، ص 361.
- ↑ جامعالبیان، مج 7، ج 12، ص 133ـ135؛ مجمعالبیان، ج 5، ص 286؛ تفسیر بیضاوى، ج 2، ص 279.
- ↑ المیزان، ج 10، ص 374.
- ↑ المیزان، ج 10، ص 374.
- ↑ مجمع البیان، ج 5، ص 288؛ المیزان، ج 10، ص 375ـ376.
- ↑ ر.ك: جامعالبیان، مج 6، ص 9، ص 33؛ مجمعالبیان، ج 3ـ4، ص 669؛ تفسیر قرطبى، ج 7ـ8، ص 159.
- ↑ المیزان، ج 8، ص 188.
- ↑ همان؛ مجمعالبیان، ج 4، ص 689.
- ↑ المیزان، ج 8، ص 192.
- ↑ جامع البیان، مج 6، ج 9، ص 4ـ5؛ كشف الاسرار، ج 3، ص 679؛ المیزان، ج 8، ص 192.
- ↑ المیزان، ج 16، ص 126.
- ↑ همان، ج 8، ص 192.
منابع
على اسدى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 459-470.