اصحاب شمال
«اصحاب الشِمال» تعبیری قرآنی در مقابل «اصحاب یمین» است، و مراد از آن، گمراهان و تکذیبکنندگانی هستند که نامه عمل خود را در قیامت با دست چپ دریافت کرده و گرفتار عذاب میشوند. اصرار بر گناهان، انکار معاد و تکذیب آیات الهی، از عوامل سقوط اصحاب شمال است.
واژهشناسی
«اصحاب شِمال» ترکیبى از دو واژه «اصحاب» به معناى یاران، دوستان، ملازمان و «شِمال» به معناى چپ، مقابل «یمین» به معناى راست است.[۱] برخى گفتهاند: ریشه لغوى شِمال در مقابل یمین، عبرى و از شمؤُل است و در اصل به معناى جهت بیرونى جداى از شىء است و کار برد آن در مورد دست یا سمت چپ شىء، به اعتبار مجاورت آنها با جهت بیرونى مذکور است و استعمال آن در جهت شمال مقابل جنوب به این لحاظ است که انسان به طور طبیعى رو به جهت مشرق قرار مىگیرد؛ زیرا مشرق همواره معلوم است، در نتیجه شمال، سمت چپ وى قرار مىگیرد.[۲]
«اصحاب المشئمه» نیز ترکیبى از دو واژه «اصحاب» و «مشئمه» است و «مشئمه» مصدر میمى از شوم در مقابل «یُمْن» است و بر نهایت ضعف و سستى و پستى دلالت دارد[۳] و مصادیق آن، دست چپ در برابر دست راست (میمنه) و رنگ سیاه در برابر رنگ سفید است.
اصحاب شِمال در اصطلاح قرآن کسانىاند که گمراه، تکذیب کننده و کافر بوده، در قیامت نامه عمل خود را با دست چپ دریافت مىکنند؛ بنابراین مؤمنان گنهکارى که برههاى در جهنم بسر برده سپس با شفاعت آزاد مىشوند، در شمار اصحاب شمال نخواهند بود، گرچه برخى آنان را نیز از مراتب اصحاب شمال دانسته و ویژگیهایى را که در آیات براى اصحاب شمال بیان شده به غالب آنان که کافرند مربوط دانستهاند.[۴] این گروه از مؤمنان در زمره اصحاب یمین نیز نیستند، زیرا اصحاب یمین با حسابرسى آسان به بهشت وارد مىشوند؛ از اینرو شاید بتوان گفت: انسانها در قیامت به اصحاب یمین و اصحاب شمال منحصر نخواهند بود.[۵]
واژه «اصحاب الشمال» دو بار در آیه ۴۰ سوره واقعه/۵۶ و «اصحاب المشئمه» که تعبیرى دیگر از اصحاب شمال در قرآن است نیز سه بار در آیات ۹ سوره واقعه/۵۶ و ۱۹ سوره بلد/۹۰ بکار رفته است.
در قرآن از اصحاب شمال با عناوین دیگرى نیز یاد شده است؛ مانند: «مکذّبین»؛ «ضالّین» (سوره واقعه/۵۶،۹۳)، «کافر» (سوره بلد/ ۹۰، ۱۹)، «أعمى» (سوره اسراء/۱۷،۷۲)، «مَن اوتِىَ کتبَهُ وراءَ ظَهرِه» (سوره انشقاق/۸۴،۱۰)، «مَن اوتِىَ کتبَهُ بِشِمالِهِ» (سوره حاقّه/۶۹،۲۵).
در ۳۵ آیه از سوره واقعه، ۱۲ آیه از سوره حاقه، ۶ آیه از سوره انشقاق، ۱۴ آیه از سوره مدثر، یک آیه از سوره اسراء و دو آیه از سوره بلد، درباره این گروه سخن به میان آمده است.
در رابطه با دلیل نامگذارى اصحاب شمال می توان گفت: نامه عمل آنان در قیامت بدست چپشان داده مىشود: «و اَمّا مَن اوتِىَ کتبَهُ بِشِمالِهِ» (سوره حاقه/ ۶۹، ۲۵) و آن نوعى بیم دادن به آنهاست؛ زیرا عرب تحویل نامه به دست راست را نشانه پذیرش و تکریم، و به دست چپ را علامت رد و اهانت مىداند.[۶] همچنین، عالم هستى داراى دو جانب راست و چپ است؛ جانب راست آن ملکوت اعلا و جانب چپ آن ملکوت اسفل و جایگاه ارواح اشقیا و فرشتگان عذاب و نویسنده بدیها و دوزخ بدکاران است:[۷] «کلَّا إِنَّ کتَابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ» (سوره مطففین/۸۳، ۷).
عوامل سقوط اصحاب شمال
با استفاده از آیاتى که بیانگر سقوط اصحاب شمال در جهنم و عذاب دردناک آنهاست و نیز نمایانگر حال و وضع آنان در آخرت است، مىتوان امور ذیل را عوامل سقوط و عذاب اصحاب شمال دانست:
۱. کوردلى:
در آیات ۸ـ۹ سوره واقعه/۵۶ اصحاب شمال در برابر اصحاب یمین قرار گرفته و در آیه ۷۲ سوره اسراء/ ۱۷ گروه مقابل اصحاب یمین در دنیا نابینا معرفى شدهاند، بنابراین مىتوان چنین نتیجه گرفت که اصحاب شمال کوردلاناند و کوردلى آنان در دنیا باعث نابینایى آنان در آخرت خواهد بود: «مَن کانَ فِی هَـذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَى». (سوره اسراء/۱۷، ۷۲)
۲. برخوردارى از نعمت فراوان:
اصحاب شمال در دنیا غرق در نعمتاند:[۸] «إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذَلِک مُتْرَفِینَ» (سوره واقعه/۵۶، ۴۵) و همین امر آنان را از عبرتگیرى غافل کرده و براى راحتى تن وظایف واجب خود را ترک مىکنند.[۹] برخى گفتهاند: «مُتْرَف» به معناى رها شدهاى است که هر کارى بخواهد، انجام مىدهد.[۱۰]
خداوند قوه شهویه را براى رشد و تعالى انسان در وجود وى نهاده است؛ لیکن زیادهروى مترفان در خوردن و آشامیدن و پیامدهاى آن دو و خوشگذرانى، زمینه غفلت و ترک وظیفه را براى آنان فراهم آورده است، از اینرو آنان قوه شهویه را که مىتواند وسیله رشد و کمال باشد در جهت سقوط خویش بکار گرفتهاند.[۱۱]
۳. اصرار بر گناهان کبیره:
اصحاب شمال بر ارتکاب گناهان بزرگ اصرار مىورزند: «وَکانُوا یصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِیمِ».(سوره واقعه/۵۶، ۴۶) تعبیر «وَکانُوا یصِرُّونَ» که ماضى استمرارى است و نیز استفاده از ماده «اصرار» بیانگر اراده و تصمیم جدى این گروه بر ارتکاب گناهان بزرگ است.[۱۲]
«حنث عظیم» عبارت است از: گناه بزرگ،[۱۳] گناهى که پس از آن توبه نشود،[۱۴] شرک،[۱۵] سوگند دروغ بر این که خداوند مردهها را زنده نمىکند،[۱۶] (سوره نحل/ ۱۶، ۳۸) گسستن عهد و پیمان مؤکد[۱۷] و استکبار و رویگردانى از عبادت پروردگار؛[۱۸] و چون لفظ آیه اطلاق دارد با همه این معانى سازگار است.[۱۹]
۴. انکار معاد:
خداوند نیروى ادراک مفاهیم را به همه انسانها عطا فرموده تا قدرت تشخیص معارف حقیقى را داشته باشند؛ اما اصحاب شمال از این نیرو درست استفاده نکرده، به بىاعتقادى به معاد و انکار آن گرفتار مىشوند[۲۰] و مىگویند: آیا وقتى که مُردیم و خاک و استخوان شدیم، برانگیخته خواهیم شد؟ یا نیاکان ما برانگیخته مىشوند: «وَکانُوا یقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَکنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَ آبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ».(سوره واقعه/ ۵۶، ۴۷ـ۴۸)
خداوند به رسول گرامى خویش فرمان مىدهد از انکار آنان نسبت به معاد پاسخ داده و آن را ثابت کند و به ایشان خبر دهد که روز قیامت با خوردن «زقوم» و نوشیدن «حمیم» چه زندگى دردناکى خواهند داشت و آنان را توبیخ کند به این که خبر بعث و جزا از سوى خداست؛ کسى که آفریدگار و تدبیر کننده امور ایشان است: «نَحْنُ خَلَقْنَاکمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ * أَفَرَأَیتُم مَّا تُمْنُونَ * أَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ». (سوره واقعه/ ۵۶، ۵۷ـ۵۹) همو که مرگ و حیات پس از مرگ آنها بدست اوست: «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَینَکمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ * عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَکمْ وَنُنشِئَکمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ» (سوره واقعه/ ۵۶، ۶۰ـ۶۱)؛ خداوندى که مهمترین نیازمندیهاى آنان مانند قوت «أَفَرَأَیتُم مَّا تَحْرُثُونَ...» (سوره واقعه/ ۵۶، ۶۳ـ۶۷) و آب: «أَفَرَأَیتُمُ الْمَاء الَّذِی تَشْرَبُونَ...» (سوره واقعه/ ۵۶، ۶۸ـ۷۰) و آتش: «أَفَرَأَیتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ...» (سوره واقعه/ ۵۶، ۷۱ـ۷۳) را فراهم مىکند.[۲۱]
قرآن کریم در دو آیه دیگر نیز به تأثیر انکار معاد در سقوط و عذاب اصحاب شمال اشاره دارد: یکى در سوره مدثر که پاسخ اصحاب شمال را به پرسشى درباره راز جهنمى شدنشان نقل مىکند و در آن تکذیب معاد را یکى از عوامل مىشمرد: «وَکنَّا نُکذِّبُ بِیوْمِ الدِّینِ» (سوره مدثر/ ۷۴، ۴۶) و دیگرى در سوره انشقاق که گمان ایشان به زنده نشدن پس از مرگ را گزارش مىکند: «إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن یحُورَ».(سوره انشقاق/۸۴، ۱۴)
۵. گمراهى و تکذیب:
اصحاب شمال از مسیر هدایت و حق و ثواب گمراه شده، توحید و بعثت انبیاء علیهمالسلام و آیات الهى را تکذیب مىکنند:[۲۲] «ثُمَّ إِنَّکمْ أَیهَا الضَّالُّونَ الْمُکذِّبُونَ» (سوره واقعه/ ۵۶، ۵۱)، «وَأَمَّا إِن کانَ مِنَ الْمُکذِّبِینَ الضَّالِّینَ». (سوره واقعه/ ۵۶، ۹۲) در آیات ۷۷ـ۸۱ سوره واقعه نیز سخن از اصحاب شمال و تکذیب معارف قرآن از سوى آنان است.[۲۳]
از دیدگاه قرآن کسانى که به آیات الهى کفر مىورزند همان اصحاب شمال دانسته شدهاند: «وَالَّذِینَ کفَرُوا بِآیاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ» (سوره بلد/ ۹۰، ۱۹) و کفر آنان، عامل این تکذیب معرفى شده است: «بَلِ الَّذِینَ کفَرُواْ یکذِّبُونَ». (سوره انشقاق/ ۸۴، ۲۲) در آیه ۲۰ انشقاق نیز از کفر و بىایمانى اصحاب شمال اظهار شگفتى شده است.[۲۴]
۶. بىایمانى به خداى بزرگ:
اصحاب شمال به خداى بزرگ ایمان ندارند: «إِنَّهُ کانَ لَا یؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ». (سوره حاقه/۶۹، ۳۳)
۷. بىاعتنایى به امور مساکین:
اصحاب شمال مردم را به اطعام مستمندان تشویق نکرده: «وَلَا یحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکینِ» (سوره حاقه/ ۶۹، ۳۴)، تشویقى براى حل مشکلات زندگى مستمندان نمىکنند. آنان زکات و حقوق واجب مالى خود را نیز نمىپردازند[۲۵] و در قیامت به این کوتاهى خویش اعتراف مىکنند: «وَلَمْ نَک نُطْعِمُ الْمِسْکینَ». (سوره مدثر/۷۴، ۴۴)
۸. خطاکارى:
براى اصحاب شمال خوراکى جز غسلین (چرکابه) نیست و این را جز خطاکاران یعنى کسانى که عمداً از راه حق جدا شدند نمىخورند:[۲۶] «وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ * لَا یأْکلُهُ إِلَّا الْخَاطِؤُونَ». (سوره حاقه/۶۹، ۳۶ـ۳۷)
۹. ترک نماز:
آنان در آخرت اقرار مىکنند که از نمازگزاران نبودند: «قَالُوا لَمْ نَک مِنَ الْمُصَلِّینَ». (سوره مدثر/۷۴، ۴۳)
۱۰. همنشینى با اهل باطل:
اصحاب شمال در قیامت اعتراف مىکنند که با اهل باطل همنشین مىشدند: «وَکنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ». (سوره مدثر/ ۷۴، ۴۵)
۱۱. سرمستى:
آنان در خانواده خود پیوسته (از کفر و گناه) مسرورند: «إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُورًا». (سوره انشقاق/ ۸۴، ۱۳) منظور از سرور و شادمانى، سرگرم شدن به لهو لعب و غفلت محض از تکالیف خود و خانواده است.[۲۷]
عذاب اصحاب شمال
در آغاز ورود به عالم آخرت اصحاب شمال با خوراکیها و آشامیدنیهاى دوزخى پذیرایى مىشوند و در قیامت آنان را به آتش سوزان وارد مىسازند:[۲۸] «وَأَمَّا إِن کانَ مِنَ الْمُکذِّبِینَ الضَّالِّینَ * فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِیمٍ * وَتَصْلِیةُ جَحِیمٍ». (سوره واقعه/ ۵۶، ۹۲ـ۹۴)
شخصیت ذاتى اصحاب شمال در دنیا از آتش طبیعت و شرورشان از شرر آن شکل گرفته و به ناچار در آخرت به اصل خویش بازمىگردند. باطن آنان در دنیا نیز از آتش اخروى شعلهور است؛ اما آنان بر اثر حجابهاى ستبر آن را ادراک نمىکنند تا این که با فرارسیدن مرگ و برطرف شدن حجاب به آن پى مىبرند.[۲۹]
بنابر روایتى از امام صادق علیهالسلام «نُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ» درباره عذاب قبر اصحاب شمال و «تَصلِیَةُ جَحِیم» به عذاب آخرت آنان مربوط است. امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرماید: بزرگترین بلاها در قبر نزول حمیم و شرارههاى آتش و زوزههاى آن است که راه فرارى از آن وجود ندارد و هیچ مانعى جلودار آن نیست.[۳۰]
اصحاب شمال در آخرت نامه عمل را به نشانه مردود بودن با دست چپ دریافت مىکنند، از اینرو آرزو مىکنند که آن را دریافت نمىکردند و از محتواى آن باخبر نمىشدند زیرا مىبینند عذاب دردناکى در انتظار آنان است و نیز آرزو مىکنند در پى مرگ معدوم شده و دوباره زنده نمىشدند تا گرفتار عذاب جاوید شوند:[۳۱] «وَأَمَّا مَنْ أُوتِی کتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیقُولُ یا لَیتَنِی لَمْ أُوتَ کتَابِیهْ * وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِیهْ * یا لَیتَهَا کانَتِ الْقَاضِیةَ». (سوره حاقه/۶۹، ۲۵ـ۲۷) آنان در دنیا مىپنداشتند با مال و سلطه به هر چیز دوست داشتنى مىرسند و از هر رنجى دور مىمانند، از اینرو در پى کسب مال و سلطه کوشیدند و از پروردگار غافل شدند و اکنون که مىبینند از آنها کارى ساخته نیست از روى حسرت مىگویند: مالمان برایمان سودى نداشت و قدرت و شوکتمان از دستمان رفت:[۳۲] «مَا أَغْنَى عَنِّی مَالِیهْ * هَلَک عَنِّی سُلْطَانِیهْ» (سوره حاقه/۶۹، ۲۸ـ۲۹).
خداى سبحان به فرشتگان ۴ فرمان مىدهد: آنان را بگیرید و در غل کشید، آنگاه آنان را به میان آتش افکنید و در زنجیرى که در ازاى آن ۷۰ ذراع است در بندشان کشید: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الجَحِیمَ صَلّوه * ثُمَّ فى سِلسِلَة ذَرعُها سَبعونَ ذِراعـًا فاسلُکوه» (حاقه /۶۹، ۳۰ـ۳۲) زنجیرى که اگر حلقهاى از آن به دنیا برسد همه دنیا ذوب مىشود.[۳۳]
اصحاب شمال در صحنه قیامت هیچ هوادارى ندارند تا سبب نجاتشان شود:[۳۴] «فَلَیسَ لَهُ الیَومَ هـهُنا حَمیم». (سوره حاقه/۶۹،۳۵) عقیده و عمل آنان چنان بود که در آخرت شفاعت هیچ شفاعت کنندهاى به حالشان سودى ندارد: «فَما تَنفَعُهُم شَفعَةُ الشّفِعین». (سوره مدثر/۷۴،۴۸) آنان در دنیا از دین و آیات الهى چنان رویگردان بودند که خران رمنده از شیر گریزاناند: «فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکرَةِ مُعْرِضِینَ * کأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ * فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ» (سوره مدثر/۷۴، ۴۹ـ۵۱).
از درختى که میوهاش بسیار ناگوار است خواهند خورد و شکمهاى خود را از آن پر خواهند کرد: «لَآکلُونَ مِن شَجَرٍ مِّن زَقُّومٍ * فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ» (سوره واقعه/۵۶، ۵۲ـ۵۳) و براى هضم آن و رفع عطش مانند شتران تشنه، آب جوشان خواهند نوشید:[۳۵] «فَشَارِبُونَ عَلَیهِ مِنَ الْحَمِیمِ * فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ» (سوره واقعه/۵۶، ۵۴ـ۵۵) این خوردنى و آشامیدنى پذیرایى آنان در روز جزاست: «هَذَا نُزُلُهُمْ یوْمَ الدِّینِ» (سوره واقعه/۵۶، ۵۶).
قرآن در آیاتى دیگر تصویرى دردناک از وضعیت اصحاب شمال در آخرت نمایان مىسازد: آب داغ و جوشانى بر آنان پاشیده مىشود: « یصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِیمُ». (سوره حج/۲۲، ۱۹) در معرض باد سوزانى قرار دارند که حرارت آن مانند سم به منافذ بدن نفوذ مىکند[۳۶] و سایهاى از دود سیاه بر آنان مستولى مىشود که نه مانند سایههاى آفتاب خنک است و نه داراى خیرى است:[۳۷] «فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ * وَظِلٍّ مِّن یحْمُومٍ * لَّا بَارِدٍ وَلَا کرِیمٍ» (سوره واقعه/ ۵۶، ۴۲ـ۴۴).
تهدید اصحاب شمال به کیفر دردناک با تعبیر «بشارت» براى توبیخ و تمسخر است؛ یعنى شادترین خبرى که در مورد سرنوشت خود مىشنوند این است که براى آنان عذابى دردناک است:[۳۸] «فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ» (سوره انشقاق /۸۴، ۲۴).
آنچه در آیه ۱۰ سوره انشقاق/ ۸۴ آمده است که نامه عمل اصحاب شمال از پشت سر به آنان داده مىشود، با آنچه در آیه ۲۵ سوره حاقه/۶۹ گزارش شده که نامه عمل آنان به دست چپشان داده مىشود، منافاتى ندارد، زیرا بنابر سخن قتاده و مقاتل استخوانهاى سینه اصحاب شمال شکافته مىشود. سپس دست چپ آنان در سینههایشان داخل و از پشتشان خارج مىشود و بدین ترتیب، نامه عمل خویش را از پشت سر با دست چپ مىگیرند.[۳۹]
شاید به این جهت نامه عمل اصحاب شمال از پشت به آنها داده مىشود که صورتهاى آنان به پشت سرشان برگردانده شده است:[۴۰] «مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا».(سوره نساء/۴، ۴۷)
پانویس
- ↑ مفردات، ص ۴۶۴، «شمل».
- ↑ التحقیق، ج ۶، ص ۱۲۰ـ۱۲۲، «شمل».
- ↑ همان، ص ۷ـ۸، «شام».
- ↑ منشور جاوید، ج ۹، ص ۴۵۱.
- ↑ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۴۴ـ۲۴۵.
- ↑ تفسیر ماوردى، ج ۶، ص ۸۴.
- ↑ تفسیر ماوردى، ج ۶، ص ۲۸۰؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۷، ص ۲۲ـ۲۳.
- ↑ نثر طوبى، ص ۱۰۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۳۳۳.
- ↑ المیزان، ج ۱۳، ص ۵۹.
- ↑ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۷، ص ۶۴.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۳، ج ۲۷، ص ۲۵۱؛ التبیان، ج ۹، ص ۵۰۰.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۳، ج ۲۷، ص ۲۵۲.
- ↑ التبیان، ج ۹، ص ۵۰۰؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۳۳۴.
- ↑ جامعالبیان، مج ۱۳، ج ۲۷، ص ۲۵۲.
- ↑ التبیان، ج ۹، ص ۵۰۰.
- ↑ همان؛ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۳۳۳.
- ↑ المیزان، ج ۱۹، ص ۱۲۵.
- ↑ همان؛ نمونه، ج ۲۳، ص ۲۳۱.
- ↑ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۷، ص ۶۴ـ۶۵.
- ↑ المیزان، ج ۱۹، ص ۱۳۱ـ۱۳۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۹، ص ۳۳۴، ۳۴۴.
- ↑ المیزان، ج ۱۹، ص ۱۳۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۷۰۱.
- ↑ همان، ص ۵۲۳؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۴۰۱.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۵۲۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۷۰۰؛ نسیم حیات، ص ۶۸.
- ↑ مجمع البیان، ج ۹، ص ۳۴۴؛ منهج الصادقین، ج ۹، ص ۱۶۹.
- ↑ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۷، ص ۱۲۹ـ۱۳۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۳؛ نورالثقلین، ج ۵، ص ۲۳۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۱۰، ص ۵۲۲؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۴۰۰.
- ↑ المیزان، ج ۱۹، ص ۴۰۰.
- ↑ نورالثقلین، ج ۵، ص ۴۰۹.
- ↑ جامع البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۸۰.
- ↑ التبیان، ج ۹، ص ۵۰۲.
- ↑ همان، ص ۴۹۹؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۱۲۴.
- ↑ مفردات، ص ۱۲۶؛ بصائر ذوىالتمییز، ج ۲، ص ۲۰۱.
- ↑ مفردات، ص ۱۲۶، «بشر»؛ بصائر ذوى التمییز، ج ۲، ص ۲۰۱، «بشارت».
- ↑ تفسیر قرطبى، ج ۱۹، ص ۱۷۹؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۴۰۷.
- ↑ المیزان، ج ۲۰، ص ۲۴۳.
منابع
- دائرة المعارف قرآن کریم، یحیى پیرعباسى، ج ۳، ص ۴۱۳-۴۱۹.