خطابه امام حسین براى اصحاب در شب عاشورا
تقویم هجری قمری |
روز واقعه:9 محرم |
سال 61 هجری قمری |
امام حسین علیهالسلام در شب عاشورا، اصحاب و اهل بیت خود را جمع نموده و خطبهاى قرائت فرمود. خلاصه کلمات آن حضرت این بود که من بیعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختیار خود گذاشتم تا به هر جا که مىخواهید، کوچ کنید.
از امام سجاد علیهالسلام که در آن شب بیمار بود، روایت شده: پدرم خطاب به اصحاب خویش می فرمود: «خدای تبارک و تعالی را به بهترین وجه سپاس می گویم و او را بر شادی و اندوه شکر می کنم. بارالها، تو را سپاس که ما را با نبوت گرامی داشتی و قرآن را به ما آموختی و فهم دین را به ما عطا فرمودی و به ما گوش هایی برای شنیدن، چشم هایی برای دیدن و دلهایی برای درک حقایق بخشیدی و ما را از مشرکان قرار ندادی. اما بعد، من نه یارانی سزاوارتر و نیکوتر از اصحاب خویش سراغ دارم و نه خاندانی نیکوتر و با محبت تر از خاندان خویش. خداوند به همه شما پاداش خیر عطا فرماید. شک ندارم فردا همه ما به دست این قوم کشته خواهیم شد. من تصمیم خود را درباره شما گرفته ام: پس همگی از بیعت من آزاد هستید و از بابت من عهدی بر ذمه شما نیست. شب فرا رسیده است، آن را مرکبی برای رفتن بر گیرید (از تاریکی شب برای رفتن استفاده کنید) و هر کدام از شما، دست مردی از اهل بیت مرا بگیرد با خود ببرد و در میان قبایل خویش و شهرهای خود متفرق شوید تا آن زمان که گشایش از جانب خداوند پیش آید؛ زیرا این مردم مرا می خواهند و چنانچه بر من چیره شوند، با دیگران کاری نخواهند داشت.»
پس از فرمایشات امام، اهل بیت و اصحاب ایشان کلماتى را در وفادارى و جاننثارى خود نسبت به آن حضرت ابراز داشتند.
برادرش حضرت عباس فرمود: «برای چه چنین کنیم؟ برای زنده ماندن پس از تو؟ خداوند هرگز چنین امری را مقدر نسازد!» آنگاه برادرانش و پسرش على (اکبر) سخنانی مانند سخن او گفتند. همچنین برادرزادگان حضرت (فرزندان امام حسن مجتبی(ع)) و دو فرزند عبدالله بن جعفر سخنی مشابه بر زبان جاری ساختند.
مسلم بن عوسجه اسدی که از کوفه به لشکر امام حسین(ع) پیوسته بود، از جا برخاست و گفت: ما تو را تنها بگذاریم؟ برای کوتاهی نمودن در حق تو چه عذری به درگاه خدا ببریم؟ به خدا قسم تا نیزه ام را در سینه آنان نشکنم و تا شمشیر در دستم باشد، با آنان نبرد می کنم و از تو جدا نخواهم شد. حتی اگر سلاحی در دستم باشد تا با آنان بجنگم، در دفاع از تو به آنها سنگ خواهم زد تا سرانجام با تو کشته شوم.
همچنین سعید بن عبدالله حنفی که به لشکر امام حسین(ع) پیوسته بود از جا برخاست و گفت: «به خدا قسم تو را تنها نخواهیم گذاشت تا خداوند بداند که ما جایگاه پیامبر را درباره تو رعایت نمودیم. به خدا سوگند اگر بدانم که کشته می شوم، سپس زنده می شوم، سپس سوزانده شوم، آنگاه خاکسترم به باد داده شود و این کار، هفتاد مرتبه تکرار شود، باز هم از تو جدا نخواهم شد تا سرانجام در دفاع از تو کشته شوم. چگونه چنین نکنم در حالی که کشته شدن یک بار خواهد افتاد، اما پس از آن کرامتی بی پایان خواهد بود؟
زهیر بن قین نیز از جا برخاست و گفت: «به خدا کاش کشته شوم، بار دیگر برانگیخته شوم و سپس کشته شوم و این امر، هزار بار تکرار شود؛ اما با این کار خداوند مرگ را از تو و این جوانمردان از خاندان تو دور می ساخت.»
برخی دیگر از اصحاب گفتند: «به خدا از تو جدا نمی شویم بلکه جانمان را فدایت می کنیم. ما گلو، پیشانی و دست خویش را فدای تو می کنیم و اگر در این راه کشته شویم، به عهد خویش وفا کرده و به وظیفه خود عمل نموده ایم!» همگی اصحاب سخنانی شبیه یکدیگر گفتند و در یک راستا.
منابع
- عبدالحسين نيشابوری، تقویم شیعه، صفحه ۲۱.
- "سخنان امام حسین در شب عاشورا خطاب به حضرت زینب و اصحاب خویش"، سایت شفقنا.
قبل از واقعه | |||
شرح واقعه |
| ||
پس از واقعه | |||
بازتاب واقعه | |||
وابسته ها |