شیخ رجبعلی خیاط

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«رجبعلی نکوگویان» (۱۳۴۰-۱۲۶۲ ش) مشهور به «شیخ رجبعلی خیاط»، عبدصالح خدا و از شخصیت هایی است که معاصران وی و آیندگانش از کرامات او مستفیض گردیده و راهش را الگوی خود ساختند.

زندگی‌نامه

رجبعلی خیاط در سال ۱۲۶۲ هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش «مشهدی باقر» یک کارگر ساده بود. هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنیا رفت. او خود، از قول مادرش نقل می‌کند که: «موقعی که تو را در شکم داشتم شبی [پدرت غذایی را به خانه آورد] خواستم بخورم دیدم که تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شکمم می‌کوبی، احساس کردم که از این غذا نباید بخورم. دست نگه داشتم و از پدرت پرسیدم...؟ پدرت گفت: حقیقت این است که این ها را بدون اجازه [از مغازه ای که کار می‌کنم] آورده‌ام! من هم از آن غذا مصرف نکردم».

این حکایت نشان می‌دهد که پدر شیخ ویژگی قابل ذکری نداشته است. از جناب شیخ نقل شده است که: «احسان و اطعام یک ولی خدا توسط پدرش موجب آن گردیده که خداوند متعال او را از صلب این پدر خارج سازد».


سبک زندگی

شیخ رجبعلی خانه خشتی و ساده از پدرش به ارث برده بود و تا پایان عمر در همین خانه محقر زیست. این اتاق، اتاق کوچکی بود که فرش آن یک گلیم ساده و در آن یک میز کهنه خیاطی قرار داشت. جناب شیخ برای اداره زندگی خود، شغل خیاطی را انتخاب کرد و از این رو به «شیخ رجبعلی خیاط» معروف شد. خانه ساده و محقر شیخ، با خصوصیاتی که پیشتر بیان شد، کارگاه خیاطی او نیز بود. یکی از دوستان شیخ می‌گوید: فراموش نمی‌کنم که روزی در ایام تابستان در بازار جناب شیخ را دیدم، در حالی که از ضعف رنگش مایل به زردی بود. قدری وسایل و ابزار خیاطی را خریداری و به سوی منزل می‌رفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت کنید، حال شما خوب نیست. فرمود: «عیال و اولاد را چه کنم؟!» در حدیث است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «إن الله تعالی یحب أن یری عبده تعباً فی طلب الحلال؛ خداوند دوست دارد که بنده خود را در راه بدست آوردن روزی حلال، خسته ببیند».

لباس جناب شیخ نیز بسیار ساده و تمیز بود، نوع لباسی که او می‌پوشید نیمه روحانی بود، چیزی شبیه لباده روحانیون بر تن می‌کرد و عرقچین بر سر می‌گذاشت و عبا بر دوش می‌گرفت.

نکته قابل توجه این بود که او حتی در لباس پوشیدن هم قصد قربت داشت، تنها یک بار که برای خوشایند دیگران عبا بر دوش گرفت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند. جناب شیخ خود این داستان را چنین تعریف می‌کند: «نفس اعجوبه است، شبی دیدم حجاب دارم (منظور حجاب نفس و تاریکی باطنی است) و طبق معمول نمی‌توانم حضور پیدا کنم، ریشه یابی کردم با تقاضای عاجزانه متوجه شدم که عصر روز گذشته که یکی از اشراف تهران به دیدنم آمده بود، گفت: دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم، من برای خوشایند او هنگام نماز عبای خود را به دوش انداختم...»!

جناب شیخ دنبال غذاهای لذیذ نبود، بیشتر وقت ها از غذاهای ساده مثل سیب زمینی و فرنی استفاده می‌کرد. سر سفره رو به قبله و دو زانو می‌نشست و به طور خمیده غذا می خورد و گاهی هم بشقاب را بدست می‌گرفت. همیشه غذا را با اشتهای کامل میخورد و گاهی مقداری از غذای خود را در بشقاب یکی از دوستان که دستش می‌رسید، می گذاشت. هنگام خوردن غذا حرف نمی‌زد و دیگران هم به احترام ایشان سکوت می‌کردند. اگر کسی او را به مهمانی دعوت می کرد با توجه، قبول یا رد می‌کرد. با این حال بیشتر وقت ها دعوت دوستان را رد نمی‌کرد. از غذای بازار پرهیز نداشت، با این حال از تأثیر خوراک در روح انسان غافل نبود و برخی دگرگونی های روحی را ناشی از غذا می دانست.

شيخ رجبعلی در عالم سياست نبود، اما با رژيم پهلوی و سياستمداران حاكم آن مخالف بود. يكی از فرزندان شيخ می‌گويد: در 30 تير سال 1330 شمسی، وقتی شيخ وارد منزل شد، شروع كرد به گريه كردن و فرمود: «حضرت سيد الشهدا(ع) اين آتش را با عبايشان خاموش كردند و جلوی اين بلا را گرفتند، آنها بنا داشتند در اين روز خيلی ها را بكشند؛ آيت الله كاشانی موفق نمی‌شود، ولی سيدی هست كه می‌آيد و موفق می‌شود.» پس از چندی معلوم شد که مقصود از سید دوم، امام خمینی (ره) است.

همچنین جناب شيخ، دوستان و شاگردان خود را از همكاری با دولت حاكم (پهلوی) و به خصوص از تعريف و تمجيد آنان بر حذر می داشت. يكی از شاگردان شيخ از وی نقل كرده‌است كه فرمود: «روح يكی از مقدسين را در برزخ ديدم محاكمه مي‌كنند و همه كارهای ناشايسته سلطان جاير زمان او را در نامه عملش ثبت كرده و به او نسبت می‌دهند. شخص مذكور گفت: من اين همه جنايت نكرده‌ام. به او گفته شد: مگر در مقام تعريف از او نگفتی: عجب امنيتی به كشور داده‌است؟ گفت: چرا! به او گفته شد: بنابر اين تو راضی به فعل او بودی، او برای حفظ سلطنت خود به اين جنايات دست زد.»

سیر و سلوک

در مورد توسّل به اهل بیت علیهم السلام جناب شیخ می‌‌‌فرمود: «غالب مردم نمی‌دانند توسل به اهل بیت برای چیست؟ آنها برای رفع مشکلات و گرفتاری‌های زندگی به اهل بیت متوسل می‌‌‌شوند، در صورتی که ما برای طی کردن مراحل توحید و خداشناسی باید در خانه اهل بیت برویم. راه توحید صعب است و انسان بدون چراغ و راهنما قادر به طی کردن این راه نیست...».

جناب شیخ معتقد بود، کسانی که در سیر و سلوک از طریقه اهل بیت فاصله دارند، هر چند بر اثر ریاضت از نظر قدرت روحی به مقامات و توان‌هایی دست یابند، اما درهای معارف حقیقی بر آنان بسته است. یکی از فرزندان شیخ نقل می‌کند که: با پدرم به کوه «بی بی شهربانو» یکی از کوه های اطراف ری رفته بودیم، در بین راه اتفاقاً به شخصی از اهل ریاضت برخوردیم، وی ادعاهایی داشت، پدرم به او فرمود: «حاصل ریاضت‌های تو بالاخره چیست؟» آن شخص با شنیدن این سخن، خم شد و از روی زمین قطعه سنگی را برداشت و آن را تبدیل به گلابی نمود و به پدرم تعارف کرد و گفت: بفرمایید میل کنید! پدرم فرمود: «خوب! این کار را برای من کردی، بگو ببینم برای خدا چه داری؟ و چه کرده ای؟!» مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد... .

جناب شیخ معتقد بود اگر کسی حقیقتاً به احکام نورانی اسلام عمل کند، به همه کمالات و مقامات معنوی دست خواهد یافت. او با ریاضت‌هایی که برخلاف سنت و روش مذهب است، به شدت مخالف بود. یکی از ارادتمندان ایشان نقل کرده است: مدتی مشغول ریاضت بودم و با کناره گیری از همسر علویه‌ام، در اتاقی جداگانه مشغول ذکر می‌شدم و همان جا می‌خوابیدم، پس از چهار پنج ماه، یکی از دوستان مشترک، مرا به دیدن جناب شیخ برد پس از دق الباب به محض این که شیخ مرا مشاهده کرد، بدون مقدمه گفت: «می‌خواهی بگویم؟!». من سرم را پایین انداختم، بعد شیخ متذکر شد که: «این چه رفتاری است با همسرت کرده و او را ترک کرده‌ای؟ ...این ریاضت‌ها و اذکار را بزن گاراژ! یک جعبه شیرینی بگیر و برو پیش عیالت، نماز را سر وقت بخوان با تعقیبات معموله». سپس شیخ به احادیثی که تأکید می‌کند اگر چهل روز کسی خالص عمل کند، چشمه‌های حکمت از دلش می جوشد اشاره کرد و فرمود: «طبق این احادیث، اگر کسی چهل روز به وظایف دینی خود عمل کند قطعاً روشنی خاصی پیدا می‌نماید». آن شخص به توصیه شیخ ریاضت را رها کرد و به زندگی معمولی خود بازگشت.

شیخ با این که خود اهل کشف و شهود بود می‌فرمود: «در مکاشفات یقین نداشته باشید و هیچ وقت بر مکاشفه تکیه نکنید. همیشه باید رفتار و گفتار امامان را الگو قرار دهید». و می‌فرمود: «مقدس‌ها همه کارشان خوب است، فقط «من» خود را باید با (خدا) عوض کنند» و می‌فرمود: «اگر مؤمنین منیّت (خودخواهی) خود را کنار بگذارند به جایی می ‌رسند».

بر اساس مسلک تعبد، شیخ در احکام مقلد بود و از آیت الله حجت کوه کمری – یکی از مراجع معاصر خود - تقلید می‌کرد و در ارتباط با انتخاب این شخصیت علمی ‌برای تقلید خود می‌فرمود: «به قم رفتم، مراجع تقلید را دیدم. از همه بی هواتر آقای حجت بود».

دکتر حمید فرزام – یکی از شاگردان جناب شیخ – در توصیف تعبد ایشان می‌گوید: شیخ، شریعت و طریقت و حقیقت را با هم داشت، نه این که مانند درویش‌ها پشت پا به شریعت زند. اولین حرف ایشان به بنده این بود که: «برو حساب خمست را بکن». مرا فرستاد نزد مرحوم آیت الله شیخ احمد آشتیانی رحمه الله علیه و گفت: «باید بروی خدمت ایشان»... رفتم خدمت ایشان و حساب محقری که داشتم کردم.

دستورالعمل‌های اخلاقی

یکی از دستورالعمل‌های مهم تربیتی شیخ، برنامه‌ریزی منظم برای خلوت با خداوند متعال و دعا و مناجات است که با جمله «گدایی در خانه خدا» از آن تعبیر می‌کرد و تأکید می‌فرمود که: «شبی یک ساعت دعا بخوانید، اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید» و می‌فرمود: «در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها می‌توان حاصل نمود، از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هر چه هست در آن است. عاشق خواب ندارد و جز وصال محبوب چیزی نمی‌خواهد. وقت ملاقات و رسیدن به وصال هنگام سحر است».

دعای یستشیر، دعای عدیله، دعای توسل، مناجات امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد کوفه که با «اللهم إنی أسألک الأمان یوم لاینفع مال ولابنون» آغاز می‌شود و مناجات‌های پانزده گانه امام سجاد علیه السلام (مناجات خمسة عشر)، دعاهایی است که جناب شیخ زیاد می‌خواند و به شاگردان هم خواندن آن‌ها را توصیه می‌فرمود. در میان مناجات‌های خمسه عشر بر خواندن «مناجات مفتقرین» خصوصاً و «مناجات مریدین» تأکید داشت و می‌فرمود: «هر یک از این پانزده دعا یک خاصیت دارد».

آیت الله فهری نقل می‌کند که: از جناب شیخ شنیدم که فرمودند: «به خدا عرض کردم: خدایا هر کسی با محبوب خودش راز و نیازهای دارد و تلذذی، ما هم می‌خواهیم از این نعمت برخوردار باشیم چه دعایی بخوانیم؟ در عالم معنا به من گفتند: دعای یستشیر بخوان». این بود که ایشان دعای یستشیر را با حال و نشاط مخصوصی می خواندند.

جناب شیخ بر این اعتقاد بود که هنگامی انسان شایستگی مناجات و گفتگو با خداوند متعال را پیدا می‌کند که محبت غیر خدا را از دل بیرون کند و کسی که هوس، خدای اوست نمی‌تواند حقیقتاً «یا الله» بگوید و در این باره می‌فرمود: «گریه و مناجات موقعی ارزش واقعی دارد که انسان در دلش محبت غیرخدا را نداشته باشد».

جناب شیخ معقتد بود که راه انس با خدا، احسان به خلق است. اگر کسی بخواهد حال دعا داشته باشد و از ذکر و مناجات با خدا لذت ببرد، باید برای خدا در خدمت خلق خدا باشد و در این باره می‌فرمود: آنچه پس از انجام فرایض، حال بندگی خدا را در انسان ایجاد می‌کند، نیکی به مردم است».

درگذشت شیخ رجبعلی خیاط

سرانجام در روز بیست و دوم شهریور ماه سال ۱۳۴۰ هجری شمسی سیمرغ وجود پربرکت شیخ پس از عمری خودسازی و سازندگی از این جهان پر کشید.

یکی از ارادتمندان جناب شیخ که شب قبل از وفات، از طریق رؤیای صادقه رحلت ملکوتی وی را پیش‌بینی کرده ‌بود، ماجرای وفات را چنین گزارش می‌کند: شبی که فردای آن شیخ از دنیا رفت، در خواب دیدم که دارند در مغازه‌های سمت غربی مسجد قزوین را می‌بندند، پرسیدم: چه خبره؟ گفتند: آشیخ رجبعلی خیاط از دنیا رفته. نگران از خواب بیدار شدم. ساعت سه نیمه شب بود. خواب خود را رؤیای صادقه یافتم پس از اذان صبح، نماز خواندم و بی درنگ به منزل آقای رادمنش رفتم. با شگفتی از دلیل این حضور بی‌موقع سؤال کرد، جریان رؤیای خود را تعریف کردم.

ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و میش به طرف منزل شیخ راه افتادیم. شیخ در را گشود، داخل شدیم و نشستیم. شیخ هم نشست و فرمود: «کجا بودید این موقع صبح زود؟». من خوابم را نگفتم، قدری صحبت کردیم. شیخ به پهلو خوابید و دستش را زیر سر گذاشت و فرمود: «چیزی بگویید، شعری بخوانید!». یکی خواند:


خوش‌تر از ایام عشق ایام نیست صبح روز عاشقان را شام نیست

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

منابع

  • زندگینامه شیخ رجبعلی خیاط، رهبران شیعه، بازیابی: 5 دی ماه 1392.
  • شیخ رجبعلی خیاط رحمه الله عليه، قرآن صاعد، بازیابی: 5 دی ماه 1392.