سید محمد علم الهدی نقوی کابلی
آیت الله سيد محمد علمالهدي نقوي كابلي
محتویات
تولد و خاندان
سيد محمد نقوي كابلي، معروف به «علمالهدي»[۱] در سال 1288 هـ.ق در شهر کابل افغانستان چشم به جهان گشود. پدرش سيد «شمسالدین» فرزند «سيد ميراحمد نقوي كابلي»، مرد باصفا و دينداري بود که در زمان کودکی سيد محمد وفات نود.
سيد محمد نقوي در نامهاي به آیت الله مرعشي نجفي، نسبت به جد مادرياش، مینويسد: «...قبر جد والدهام در ميان شيعه آن سامان (كابل) معروف، مزار و مطاف شيعه بود. صاحب قبه و صندوق، از اطراف شيعيان (اظهار محبت) مینمودند براي بقعه شريف؛ و نقل كرامات و شفاء امراض به واسطه توسل به آن مرقد مبارك، معروف بود....».[۲]
خانواده سيد محمد علمالهدي نقوي كابلي، يكي از خاندان سادات كابلي است. گرچه در نسب وي اندكي اختلاف وجود دارد؛ عدهاي نسب او را به «جعفر زكيّ» فرزند امام هادی عليهالسلام میرسانند؛ اما خود وي با توجه به شجرهنامه خانوادگياش، نسبش را به «حسين» فرزند امام هادی علیهالسلام مرتبط میدانست و معتقد بود كه قبر جدش «حسين بن امام هادي علیهالسلام» در شهر همدان است.
تحصیلات و استادان
مادر سيد محمد علم الهدی كه بانوي مؤمن و فهيم بود، بعد از مرگ شوهرش سرپرستي و تربيت كودكش را به عهده گرفت. در همين ايام، مرض «آبله» تعدادي از مردم شهر را مبتلا ساخت، يكي از آنها سيد محمد بود كه در شش سالگی بر اثر آبله بينائياش را از دست داد.
هنوز دوازده بهار از زندگي سيد محمد نگذشته بود كه مادرش قامت همت برافراشت و براي رشد و تربيت فرزندش، روش نيكو برگزيد. وي دغدغهاي جز تعليم و تربيت فرزندش نداشت. او در امتداد همين انديشه، با چند نفر از ارحام و بستگانش جلاي وطن كرد و خود را به عتبات عاليات رساند و در شهر مقدس سامرا رحل اقامت افكند. او میخواست فرزندش يكي از عالمان عامل و فرزانگان جهان اسلام شود. پس به نزد يكي از بزرگترين عالمان شهر یعنی آیت الله «ميرزا محمدحسن شيرازي» رهبر «تحريم تنباكو» رفت.
مادر سيد محمد با اصرار زياد از وي خواست تا براي فرزندش استادي معين كند و او را در تربيت ديني فرزندش ياري رساند. ميرزاي شيرازي نيز وقتي پافشاري آن زن دلسوز و آگاه را مشاهده كرد، از بين شاگردانش استاداني براي تربيت سيد محمد برگزيد. تحصيلات مقدماتي سيد محمد از همان جا آغاز شد.
سيد محمد علمالهدي نقوي كابلي در اندك زماني علوم مقدماتي را فراگرفت و در پي كسب مراتب بالاي علم و عرفان آماده شد. او بعد از 14 سال اقامت در آن شهر، در سال 1314 ق، خودش را به نجف اشرف رساند و بعد از طواف حرم مولايش امام علی علیهالسلام به نزد عالمان نامدار: شيخ المحدثين، «حاج ميرزا حسين نوري» و جمال السالكين «سيد مرتضي كشميري» شتافت و به بهرهگيري از خرمن علم و فضل آن دو پرداخت. روز به روز تقربش نزد آن دو زياد میشد و در كمترين زمان از شاگردان خصوصي و ملازمان امين آن دو به حساب آمد.[۳]
سيد علمالهدي كابلي، علوم گوناگون را از استادان برجسته و ذي فنون فراگرفته بود، از جمله:
1. سيد مرتضي رضوي كشميري: سيد محمد علمالهدي در اخلاق، عرفان، تهذيب و تزكيه بيشتر متأثر از اين استاد فرزانه بود. به همين جهت، مرگ وي برايش سخت آمد و بعد از مدتي با عتبات عاليات وداع كرد.
2. حاج ميرزا حسين نوري: صاحب آثاری چون: مستدرك الوسايل؛ جنّةالمأوي؛ مواقع النّجوم؛ لؤلؤ و مرجان؛ شاخه طوبي؛ نجم الثّاقب.
3. سيد ميرحامد حسين لكهنوي: سيد ميرحامد حسين از اكابر متكلمين اماميه و از اعاظم علماي شيعه محسوب میشود. از برجستهترين آثار وي، كتاب مشهور و ارزشمند «عبقات الانوار» میباشد كه در رد كتاب «تحفة اثنی عشريه» از عبدالعزيز دهلوي، نگاشته شده است.
4. شيخ الشريعه اصفهاني: ایشان بعد از فوت آیت الله العظمی سيد محمدكاظم يزدي در نجف اشرف به عنوان مرجع مطلق شيعه شناخته شد. از مهمترين آثار ماندگار وي موارد زير میباشد: التفصيل في الجلودين السباع؛ ارث الزوجة؛ قاعدة الطهارة.
5. شيخ محمد طه نجف: شيخ محمد طه نجف وي علاوه بر تربيت شاگردان برجسته در زمينه تحقيق و تأليف نيز از افراد موفق میباشد. نام برخي از آثار قلمی وي عبارتند از: الانصاف في مسائل الخلاف (تعليقه بر كتاب جواهرالكلام)؛ كتاب الزكاة (شرح زكاة الشرايع)؛ الدعائم في الاصول و... .
6. شيخ محمدرضا دزفولي: برخي از آثار قلمی وي عبارتند از: حاشيه بر مكاسب؛ جُهدُالمقل في اجوبة المسائل؛ حاشيه بر رسائل و... .
7. سيد عدنان بحراني: كتابهاي ارزشمند «قبسة العجلان» و «أجوبة بعض المسائل» از مهمترين آثار ماندگار وي میباشد.
8. سيد محمدحسين مرعشي شهرستاني: وی در سال 1306 ق. به تهران هجرت كرد و در همان سال بعد از فوت «حاج ملا علي كني» به جاي وي زعامت مردم را به عهده گرفت. وي از 12 سالگي به تأليف كتاب پرداخت. آثار به جا مانده از وي عبارت است از: آيات بينات؛ اصل الاصول (در تلخيص «فصول» شيخ محمدحسين اصفهاني)؛ تحقيق الادلة (در اصول فقه)؛ ترياق فاروق (در فرق ميان شيخيه و متشرعه) و... .
10. سيد حسن صدر موسوي.[۵]
آثار و تألیفات
آیت الله سيد محمد علمالهدي كابلي، عالم فاضلي بود و با اين كه از عدم بينايي رنج میبُرد، با حافظه قوي، اراده آهنين و پشتكار قابل تحسين، توانست قلل مرتفع علوم مختلف اسلامی را فتح كند. وي علاوه بر تخصص در علوم فقه و اصول در علم حديث نيز تسلط كامل داشت و با اجازه روايت به شاگرد برجستهاش، حضرت آیت الله العظمی مرعشي نجفي، مرتبه تخصصش در اين فن را به نمايش گذاشت. وي در علوم غريبه نيز تبحر كامل داشت. تخصص او در علوم غريبه بيشتر مربوط به موارد ذيل است كه اجمالاً اشاره میشود: تسخير، جفر، رمل، اوفاق، مثلثات، مربعات، جدول.[۶]
سيد محمد علمالهدي در عرصه نگارش نيز از تلاش و جديت فروگذار نبود و چون به علت نابینایی خودش نمیتوانست كتابت نمايد، از بعضي شاگردانش كمك میگرفت و آنچه را كه در نظر داشت، املاء میكرد. به اين شكل او توانست كتابهاي زيادي تأليف و تصنيف كند. از وي يك كتابِ چاپ شده به نام «دستور العمل» - مربوط به مسائل زنان - به يادگار مانده است. مهمترين آثار چاپ نشده وي عبارتند از:
- 1. تجويد القرآن الكريم؛
- 2. تعليقة علي الاقبال لابن طاووس؛
- 3. تعليقة علي منهج المقال للاسترآبادي؛
- 4. تنبيه الغافلات، في الاخبار الراجعة الي النّساء (در بيان خصال نيك و بد زنان)؛
- 5. حقوق الإخوان؛
- 6. دراية الحديث؛
- 7. الكشكول؛
- 8. محاسبة النفس.[۷]
لازم به يادآوري است كه سيد محمد كابلي، علاوه بر تأليف كتابهاي فوق، كتاب ارزشمند «جمال الاسبوع» سيد ابن طاووس را بعد از حاشيه و تعليقه در سال 1330 ق. منتشر كرده است. در حاشيه اين كتاب در مورد سيد محمد علمالهدي آمده است: «...سيّدٌ سند و عالمٌ معتمد فخرالسادة و منبع السعادة آقاي سيد علمالهدي النقوي النجفي...».[۸]
در پايان اين بخش، ذكر دو نكته شايان توجه است:
- 1. بر اساس وصيت آیت الله سيد محمد علمالهدي كابلي، آثارش به كتابخانه مدرسه فيضيه قم، منتقل و وقف شده است.
- 2. از آنجايي كه مرحوم سيد محمد علمالهدي نابينا بود، مكاتبات و تأليفات وي را مینوشتهاند. دقت در نامههايي كه به آیت الله مرعشي نجفي فرستاده، اين مطلب را به خوبي نشان میدهد زیرا هر يك از اين نامهها، با دست خط جديد نوشته شده است.
هجرت ایشان به ایران
سيد محمد علمالهدي كابلي بعد از طي مراحل علوم و شناخت طرق عرفان و سلوك، از نجف اشرف به ايران هجرت كرد. سال هجرت او روشن نيست؛ ولي شواهد بر اين نكته تأكيد دارند كه بعد از رحلت استادش سيد مرتضي كشميري (1323 ق) اتفاق افتاده باشد. وي بعد از ورود به ايران، در ديار عراق عجم كه به سلطان آباد (اراك) معروف بود، اقامت گزيد. از آنجايي كه از تزكيه نفس و روحيه قوي عرفاني و اخلاقي بهرهمند بود؛ در كمترين مدت در بين مردم شهرت يافت و با انجام وظايف ديني و تبليغي، از محبوبيت خاصي برخوردار شد. رفتار و كردار شايستهاش جاذبهاي در او به وجود آورد كه همگان، عاشق سيماي جذاب و سير و سلوكش شدند.
يكي از عاشقان شيفته و مريدان دلباخته او شخصي به نام «حاج سهم الملك بيات» بود. او كه فرد مؤمن و سرمايهدار و از بزرگان شهر به حساب میآمد؛ در بين مردم از نفوذ سياسي و اجتماعي خوبي برخوردار بود؛ در اولين ديدار، عاشق راه و منش سيد محمد علمالهدي شد. به وي ارادت زياد میورزيد و مقدمش را گرامی میداشت. وي با پرداخت هزينه زندگي آن سيد والامقام، او را در ارشاد و تبليغ دين مقدس اسلام ياري نمود. در اندك زمان، نام و آوازه سيد محمد علمالهدي بالا گرفت و به عنوان يك مرشد و پيشواي ديني مطرح گرديد. البته تنها حاج سهم الملك بيات نبود كه دلباخته سيد محمد علمالهدي شده بود، بلكه در طي چند سال زندگي وي در اراك، كوچك و بزرگ، خاص و عام به وي احترام زياد قائل بودند و شيفته سير و سلوك و عرفان او شده بودند.
زندگی علم الهدی کابلی
زندگي سيد محمد علمالهدي كابلي آميختهاي از كرامات و اتفاقات باورنكردني است. يكي از آنها، كرامت شگفتانگيزي است كه هم بيانگر نفس پاك و مقام عرفاني او است و هم مرتبه عالي زهد و كمال استادش سيد مرتضي كشميري.
آیت الله مرعشي نجفي میگويد: «هنوز مرحوم سيد مرتضي كشميري رحلت نكرده بود كه شنيدم سيد محمد علمالهدي در اوائل ازدواجش دچار فقر و تنگدستي میشود؛ ناگزير مشكل را با استادش سيد مرتضي كشميري در ميان میگذارد. ايشان كيسه كوچكي به سيد محمد علمالهدي میدهد كه حاوي سكه رايج آن زمان بود. سيد محمد كيسه را در جيبش میگذارد و براي خريد مايحتاج زندگي، روانه بازار میشود. بعد از خريد در حالي كه هنوز مقداري از سكهها باقي مانده است، به خانه برمیگردد و باقي مانده سكهها را زير جانمازش میگذارد.
روز دوم نيز به بازار میرود و هر چه دلش میخواهد، میخرد و باقي مانده سكهها را زير جانمازش میگذارد. اين روند 24 يا 25 روز (ترديد از راوي است) میگذرد و سكهها تمام نمیشود. روز آخر، همسرش میپرسد: اين چه پولي است كه هر چه خرج میكني، تمام نمیشود؟! سيد محمد به ناچار جريان را به همسرش تعريف میكند. سپس جانمازش را بر میدارد، اثري از سكههايي كه با دست خود در آنجا گذاشته بود، نمیبيند. به محضر استادش سيد مرتضي كشميري میشتابد.
قبل از آن كه چيزي بگويد، استاد خطاب به او میگويد: «اي سيد علم! شايسته است كه بعضي از عادات نيك را از حيوانات بياموزيم. به مرغ بينديش، تخمهاي آن خيلي باارزش نيست؛ اما وقتي تخم میگذارد، با علائم و اشاره - نه به ديگران - كه به صاحبش میفهماند تخم گذارده است. همين طور صدف؛ در فصل باران روي آب دريا قرار میگيرد. با ولع تمام قطرههاي باران را در بطن خود پنهان میكند. آنگاه به قعر دريا فرو رفته و در عمق دريا، در لابهلاي گِلها و شنها جاي میگيرد. به طوري كه غواصان چيرهدست هم به آساني نمیتوانند به آن و گوهري كه در بطن خود دارد، دست يابند؛ مگر با سختي و مشكلات طاقت فرسا».[۹]
سيد محمد علمالهدي از سخنان استاد میفهمد كه بايد جريان شگفتانگيز سكهها را پنهان میكرد.
در همين راستا، جناب آقا سيد علي نقي كشميري فرزند صاحب كرامات، حاج سيد مرتضي كشميري از سيد محمد علمالهدي نقل میكند كه فرمود: «در اوقات اقامت در نجف اشرف براي تحصيل علوم دينيه مدتي از جهت معيشت سخت در فشار بودم تا اين كه روزي براي تدارك نان و خوراك عيال هيچ نداشتم. از خانه بيرون رفتم و با حالت حيرت، وارد بازار شدم. چند مرتبه از اول تا آخر بازار رفت و آمد كردم به كسي نيز اظهار حال خود ننمودم. پس با خود گفتم: زشت است در بازار اين طور آمد و شد كردن! لذا از بازار خارج شده، داخل كوچه شدم تا نزديك خانه حاج سعيد، سيد مرتضي كشميري اعلي الله مقامه را ديدم. به من كه رسيد، ابتدا فرمود: «تو را چه میشود؟ جدت امیرالمومنین علیهالسلام نان جو میخورد و گاهي دو روز هيچ نداشت!» پس مقداري گرفتاريهاي آن حضرت را بيان كرد و مرا تسليت داد و فرمود: «صبر كن، البته فرج میشود و بايد در نجف زحمت كشيد و رنج برد» سپس چند فلس (پول رايج آن زمان) در جيبم ريخت و فرمود: «آن را شماره نكن و به كسي هم خبر مده و از آن هر چه خواهي، خرج كن».
پس ايشان رفتند و من آمدم بازار و از آن پول، نان و خورش گرفته به منزل بردم. تا چند روز از آن پول نان و خورش میگرفتم. با خود گفتم: حال كه اين پول تمام نمیشود و هر وقت دست در جيب میكنم، پول موجود است؛ خوبست بر عيال توسعه دهم. پس در آن روز گوشت خريدم. عيالم گفت: معلوم میشود كه برايت فرج شده؟! گفتم: بله. گفت: پس مقداري پارچه براي لباس ما تدارك كن. بازار رفتم و از بزّازي مقداري پارچهاي كه خواسته بودند، گرفتم و دست در جيب كرده، مقداري وجه بيرون آورده، جلوش گذاردم و گفتم: آنچه قيمت پارچهها میشود، بردار؛ و اگر كسري دارد تا بدهم. پولها را شمرد، مطابق با طلب او بود و بيش از يك سال، حال من چنين بود كه همه روزه به مقدار لازم از آن پول خرج میكردم و به كسي هم اطلاع ندادم تا اين كه روزي براي شستن، لباس را بيرون آوردم. غفلت كردم از اين كه پول را از جيب خارج كنم. از خانه بيرون رفتم. پس موقع شستن لباس، يكي از فرزندانم دست در جيب كرده، آن پول را بيرون آورده و آن را به مصرف مخارج همان روز رساند تا تمام شد».[۱۰]
شخصیت سید علم الهدی
در آن روزگار كه آیت الله سيد محمد علمالهدي در اراك زندگي میكرد؛ مرجع عاليقدر جهان تشيع، شيخ عبدالكريم حائري يزدي، نيز در آنجا بسر میبرد. سيد محمد علمالهدي بارها به محضر آن عالم وارسته رسيده بود. آیت الله حائري يزدي نيز از فضل و كمال وي به خوبي اطلاع داشت. مقام و مرتبه علمی و عرفاني سيد محمد، بر وي پوشيده نبود؛ به همين جهت او را به عنوان وكيل خود در شهر «ملاير» فرستاد. شخصيت ممتاز و تلاشهاي خستگيناپذير سيد محمد علمالهدي، ملاير و مردمان آن را نيز سيراب ساخت و با سير و سلوك زاهدانه، باعث جلب و جذب مردم شده بود.</ref>. نقباءالبشر...، ص 1276؛ المسلسلات، ج 2، ص 215.</ref>
جایگاه ایشان در ملاير
سيد محمد علمالهدي كه وكالت زعيم حوزه علميه، حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي را به عهده داشت، وارد شهر ملاير شد. وي در بدو ورود با استقبال پرشور مردم مواجه گرديد. مردم ملاير او را چون نگيني دربر گرفتند. از آنجايي كه وي عالمی موجه و سالكي بيمدعا بود، به پيرامونش حلقه دوانيدند و در كمترين زمان ممكن، نام و آوازه سيد محمد علمالهدي در افق شهر ملاير به درخشش درآمد. آن سيد بزرگوار نيز از اين شور و شيدايي مردم به خوبي استفاده كرد و با سعي و پشتكار عجيبي كه داشت؛ آستين همت بالا زد و خدمات ارزندهاي در عرصههاي فرهنگ و اجتماع، به ثمر رساند.
از مهمترين وظايف او، ارشاد و تبليغ مردم بود. وي به مسائل شرعي مردم اهميت زياد قائل بود. نمازهاي جماعتش هميشه برقرار بود. در حل اختلافات مردم، كوتاهي نمیكرد. در امور حِسبيه و عقود اسلامي، يار و راهنماي مردم بود. از همه اينها مهمتر، حلقههاي درسي آن خدمتگزار دلسوز شگفت مینمود. وي به تعليم و تربيت افراد، اهميت زياد قائل بود. عدهاي از فضلا و مشتاقان علوم اهل بيت علیهمالسلام در درسهايش حاضر میشدند و از خرمن علم و دانشش نكتهها میاندوختند و بهرهها میگرفتند. با اين كه نابينا بود، مسائل مشكلِ علوم و فنون مختلف را به شاگردانش القاء میكرد و به اين شكل، شاگردان برجستهاي تحويل جامعه اسلامی داد.[۱۱]
ملاير، سالها پذيرايي خدمات و هدايتهاي آن مرد عالم و عابد بود تا اين كه در يكي از روزهاي سال 1368 ق به بستر مريضي افتاد و تن ضعيف و رنجورش از ادامه خدمت رساني بازماند.
دیدگاه علما در مورد سید محمد
در هر عصر و زماني ستارگان پرفروغي وجود دارند كه به علت عدم تظاهر و خودستايي، در گمنامی كامل بسر میبرند و حتي بعد از مرگشان نيز ناشناخته میمانند! حال اگر آن فرد، مهاجر و نابينا هم باشد، غربت و گمنامیاش دو چندان خواهد شد. آیت الله سيد محمد علمالهدي كابلي از همين دست افراد است. جز يكي دو تن از عالمان برجسته، كسي فضايل و برجستگيهاي او را بازگو نكرده است. كسي كه بيشتر به معرفي او پرداخته است، عالم زندهياد آیت الله العظمی مرعشي نجفي است. وي در بخشي از نوشتههايش چنين آورده است: «كان هذا السيد الجليل من نوابغ الزمان و أعاجيب العصر في الحفظ و سرعة الانتقال، و كان يضرب المثل بكثرة حفظه و ضبطه، كان حافظاً لتمام القرآن الكريم والصحيفة الكاملة السجادية و أراجيز و قصائد كثيرة و عشرة آلاف من الأحاديث المسندة سوي المراسيل، ولعمري كان من أظهر مظاهر قدرة الباري جلّ شأنه، اجتمعت به مراراً و استفدتُ من قدسي انفاسه و بركاته، و هو من المجيزين لي في قراءة دعاء السيفي...؛[۱۲] اين سيد جليل القدر، از نوابغ زمان و عجايب روزگار در حفظ و سرعت انتقال بود. در حفظ ضربالمثل بود.
حافظ كل قرآن كريم، صحيفه كامله سجاديه، رجزها و قصيدههاي زياد بود. دهها هزار حديث مسند (غير از مرسل) را حفظ داشت. به جانم قسم! وي از روشنترين مظاهر قدرت خداوند متعال بود. بارها در محضرش شرفياب شدم و از انفاس قدسي و بركاتش استفاده كردم. او از كساني بود كه به من در خواندن دعاي سيفي اجازه داد...».
لازم به يادآوري است آیت الله سيد محمد علمالهدي كابلي از مشايخ روايي آیت الله مرعشي نجفي محسوب میشود. اجازه روايت وي به آیت الله مرعشي نجفي، موجود است.[۱۳]
ويژگيهاي اخلاقي سید محمد
1. حافظه زياد و دل بيدار:
خداوند بيهمتا، سرنوشت سيد محمد را چنين رقم زده بود كه در كودكي چشمان ظاهرياش را از او بگيرد و در عوض چشمان دل و قلب او را بيدار سازد. سيد محمد با چشم سر، چيزي را نمیديد اما با چشم دل به حقايق آگاه میشد و روز به روز رازهاي ناگفته و اسرار ناشنيده برايش كشف میگرديد و به اين شكل، او به يكي از معجزات پروردگار متعال تبديل شده بود. حافظهاش به حدي قوي و دقيق بود كه با يك بار خواندن آيات و روايات، همه را ضبط میكرد. ذكاوتش عجيب و فراستش نمونه روزگار بود. استادانش درس را برايش ارائه میكردند و او به خوبي همه آنها را در همان بار اول، حفظ میكرد.
وي در حفظ و سرعت انتقال مطالب، قدرت خارقالعادهاي داشت. حافظ كل قرآن كريم، صحيفه كامله سجاديه، هزاران حديث مسند، قصايد و رجزهاي بسيار بود. به همين جهت از همسالانش پيشي گرفته بود و در زمان اندك، زبانزد خاص و عام شده بود.(12)
در اين مورد، آیت الله مرعشي نجفي مینويسد: «...ولعمري كان أظهر مظاهر قدرة الباري جلّ شأنه؛ ...به جانم قسم! وي از روشنترين مظاهر قدرت خداوند متعال بود».[۱۴]
2. همت و پشتكار:
سيد محمد علمالهدي از كودكي با انبوهي از مشكلات و گرفتاريهاي مالي و جسمی روبرو بود. به همين جهت به حد كافي پخته و آب ديده شده بود. قدر عافيت را میدانست و به نحوي شايسته از استعدادش بهره میبرد. نابينايي، مانع اراده قوي و عزم راسخ او نشد. وي همچنان در جهت فتح قلل علم و دانش پيش رفت. احاطه كامل وي به علوم عقلي و نقلي، فراگيري علوم غريبه و نيز تأليف و تدوين چندين كتاب ارزشمند، گوياي اين تلاش چشمگير و پشتكار خستگيناپذير وي میباشد.
مرا اين زندگاني قيد و بند است × وگرنه همت من بس بلند است
همه اسباب دنيا گر بداني × به نزد اهل دانش ريشخند است.
3. محبت به خاندان عترت علیهمالسلام:
وي كه خود از سلاله خاندان پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم بود؛ قدر و ارزش اين نعمت الهي را میدانست و پيوسته در جهت مستدل ساختن شجرهنامه خويش و ديگران، میكوشيد. از بارزترين تلاشهاي وي در اين مورد، مكاتبه چندين نامه با آیت الله مرعشي نجفي است. علاوه بر اين، وي در رديف ارادتمندان خاندان پيامبر صلي الله و عليه و آله و سلم قرار داشت. به اهل بيت و بازماندگان آنان - سادات - احترام زياد قائل بود. از نشانههاي اين عشق سوزان، برخورد وي با آیت الله مرعشي نجفي است؛ با اين كه وي در رديف شاگردانش، جاي داشت؛ احترام زياد قائل بود.
مرحوم علمالهدي حدود هفت نامه خطاب به آیت الله مرعشي نجفي نگاشته است. جملات سرآغاز اين نامهها، انسان را به شگفت میآورد! وي وقتي میخواهد آیت الله مرعشي نجفي را خطاب كند، میگويد: «السلام عليك يابن رسول الله و علي آبائك المعصومين المظلومين...؛ مولاي و ابن مولاي...؛ مولاي من!...» و نيز وقتي میخواهد در پايان نامههايش امضاء كند، مینويسد: «...الأحقر علمالهدي النقوي بقربانت؛ و...».[۱۵]
به راستي كسي كه به فروعات آن شجره طیبه اين گونه احترام قائل است، به شخص آن ستارگان هدايت و پاكي چگونه عشق خواهد ورزيد؟ و اين، به خوبي ميزان عشق و علاقه مرحوم علمالهدي را نسبت به خاندان عترت و سادات نشان میدهد.
4. زهد و عبادت:
اصولاً رسيدن به چنان مقام علمی و معنوي بدون زهد، تقوا و عبادت خالق متعال، امكانپذير نيست. كساني كه در طول تاريخ به افتخاراتي دست يافتهاند؛ در سايه همين ويژگي است. آيا امكان دارد كه فرد فقير و نابينا بدون عنايات پروردگار، به مقام و منزلت علمی و عرفاني آن گونه، دست يازد؟
در همين مورد، حضرت آیت الله مرعشي نجفي مینويسد: «...و كان ينزل في بعض رحلاته بدارنا ضيفاً لنا، و رأيتُ لياليه ساهرة و ساعاته مشغولة بالتبتل والانابة والتهجد والاستغفار، و شاهدتُ منه بعيني كرامات و عجائب و ليس المقام محلّ ذكرها؛[۱۶]... وي در بعضي از سفرهايش به منزل من میآمد و مهمان میشد. مشاهده میكردم كه شبها بيدار و ساعتها مشغول توبه، تهجد و استغفار است. با چشمان خودم، كرامتها و عجايبي از او ديدم كه مجال ذكر آنها نيست».
مرا هر شب هزاران آه باشد × هزاران سوز دل همراه باشد
هر آن كس را كه سوزي نيست در سر × به نزد عارفان، گمراه باشد
نشايد دلبري را جز دلي پاك × اگر چه صورتي چون ماه باشد.
وفات سید محمد علم الهدی نقوی کابلی
آیت الله سيد محمد علمالهدي كابلي در ادامه دردي كه در ملاير دامنگيرش شده بود؛ براي معالجه به تهران رفت. معالجات وي ثمر نبخشيد. روح بلند آن عالم وارسته، در اوائل محرم سال 1368 ق. از قفس تنگ دنياي فاني رهيد و همگام با عرشيان به پرواز درآمد.
جنازه مطهرش از تهران به قم منتقل شد. در قبرستان سكوئيه معروف به «قبرستان نو» دفن گرديد. يار وفادار و شاگرد برجستهاش، آیت الله مرعشي نجفي، امورات كفن و دفن وي را به عهده گرفت. وي با ديدگان اشكآلود به داخل خانه ابدي استادش رفت و بعد از نهادن جسم آن سيد والامقام بر روي خاك، با حسرت و اندوه با پيكر آن عالم گمنام علوي وداع كرد.[۱۷]
نهان شد گوهري از گنج دانش × زِ باغ دين، گرامی باغبان رفت
نداي ارجعي بشنيد از غيب × شتابان روح او سوي جنان رفت.
عاش سعيداً مات سعيداً.
پانویس
- ↑ آیت الله سيد محمد نقوي كابلي به «عَلَم»، «نجفي» و «ملايري» نيز اشتهار داشته است.
- ↑ المسلسلات في الاجازات، محمود مرعشي نجفي، ج 2، ص 227.
- ↑ المسلسلات، ج 2، ص 215؛ الاجازات الكبيره، ص 97.
- ↑ گلشن ابرار، ج 2، ص 687-696.
- ↑ همان، ج 3، ص 600-608.
- ↑ المسلسلات، ج 2، ص 215.
- ↑ المسلسلات، ج 2، ص 216؛ الاجازات الكبيره، ص 96 و 97.
- ↑ جماع الاسبوع، سيد بن طاووس، به همت سيد محمد علمالهدي كابلي چاپ شد، منشورات الرضي، قم، 1330 ق. حاشيه ص 6؛ الاجازات الكبيره، ص 96.
- ↑ نقباء البشر، ص 1275 و 1276.
- ↑ داستانهاي شگفت، شهيد دستغيب، ص 187، (داستان 84).
- ↑ نقباءالبشر...، ص 1276؛ المسلسلات، ج 2، ص 215.
- ↑ المسلسلات، ج 2، ص 215 و 216؛ الاجازات الكبيره، ص 97.
- ↑ المسلسلات، ج 1، ص 156، ج 2، ص 216.
- ↑ المسلسلات، ج 2، ص 216.
- ↑ همان، ص 217-229.
- ↑ همان، ص 216؛ الاجازات الكبيره، آیت الله مرعشی نجفی، ص 97.
- ↑ همان، ج 2، ص 216؛ الاجازات الكبيره، ص 97؛ نقباء البشر...، ص 1276.
منابع
سيد علينقي ميرحسيني, ستارگان حرم، جلد 16، صفحه 85-113