شهادت امام کاظم علیه السلام
تقویم هجری قمری |
روز واقعه:25 رجب |
سال 183 هجری قمری |
امام موسی کاظم امام هفتم شیعیان پس از تحمل سالها شکنجه و زندان سرانجام به فرمان هارون الرشید و به دست سندی بن شاهك مسموم و به شهادت رسید. درباره تاريخ وفات آن حضرت اختلاف است اما به نقل بیشتر مورّخین، شهادت امام موسی کاظم علیه السلام در 25 رجب سال 183 هجری قمری بوده است. شیخ مفید روز جمعه 24 رجب را روز شهادت ایشان میداند.
شخصیت امام موسی کاظم علیه السلام
شيخ مفيد درباره شخصيت امام موسيكاظم علیهالسلام گفت: و كان ابوالحسن موسي علیهالسلام، أعبد أهل زمانه و أفقههم و أسخاهم كفّاً و اكرمهم نفسا؛[۱] ابوالحسن امام موسيكاظم علیهالسلام، از همه مردم عصرش پارساتر، داناتر، سخاوتمندتر و گراميتر بود. مردم (منظور علماي اهل سنت) روايات فراواني از ابيالحسن امام موسيكاظم علیهالسلام روايت كردند و چنانچه پيش از اين بيان كرديم، آن حضرت را از همه معاصرانش داناتر و آگاهتر به كتاب الهي ميدانستند و گفتهاند كه آن جناب، كتاب خدا (قرآن مجيد) را از همه بهتر و با صداي دلنوازتر تلاوت ميكرد و در هنگام قرائت قرآن مجيد، ميگريست و آنهايي كه در آن جا حاضر بودند، نيز ميگريستند و مردم مدينه آن حضرت را زينت عبادت پيشهگان و شبزندهداران ميناميدند و چون همواره خشم خود را فرو مينشانيد و در برابر ستمگريهاي ستمگران بردباري مينمود، وي را "كاظم" ناميدند و سرانجام در بند و زندان آنان به شهادت رسيد.[۲]
امام موسي بن جعفر علیهالسلام، هفتمين امام شيعيان است. لقبهاي وي عبارتند از: كاظم، صالح، صابر، امين و عبدصالح. همچنين در ميان شيعيان به "باب الحوائج" معروف ميباشد. آن حضرت، مكني به: ابوابراهيم، ابوالحسن اول، ابوالحسن ماضي، ابوعلي و ابواسماعيل ميباشد.[۳]
از آغازاسارت امام هفتم تا شهادت حضرت
ايام امامت وي معاصر بود با خلافت چهار تن از خلفاي عباسي (منصور دوانقي، مهدي، هادي و هارون الرشيد). امام كاظم علیهالسلام از سوي تمام خلفاي مزبور در رنج و عذاب بود و چندين بار از سوي آنان دستگير و زنداني گرديد. تنها در دوران خلافت هارون الرشيد به مدت چهار سال (از شوال سال 179 تا زمان شهادتش در سال 183 قمري) در حبس و شكنجه بود.[۴]
هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسي) كه دشمني و ناسازگاري غيرقابل انكاري با ذراري حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و اولاد و احفاد اميرمومنان علیهالسلام داشت، در آزار و شكنجه سادات علوي و منتسبين به خاندان امامت و ولايت، كوتاهي نميكرد.
وي كه از مستبدترين حاكمان عباسي و جنايتكارترين آنها است، وجود شريف امام موسيكاظم علیهالسلام و مقام و معنويت وي و احترام مردم نسبت به او را تحمل نميكرد و از اين بابت بسيار نارحت و عصباني بود. سرانجام در رمضان سال 179 قمري كه براي مراسم عمره وارد مكه شد و سپس به مدينه رفته بود، در آن جا دستور داد امام موسيكاظم علیهالسلام را دستگير كنند.
مأموران هارون، امام موسيكاظم علیهالسلام را در حالي كه در كنار قبر جدش حضرت محمد صلی الله علیه و آله به نماز و نيايش اشتغال داشت، دستگير كردند و به نزد هارون بردند. هارون دستور داد، وي را در غل و زنجير كرده و به سوي عراق حركت دهند. وي براي سردرگمي مردم و پيشگيري از عكسالعملهاي احتمالي مردمي، دو محمل ترتيب داد و يكي را به سوي بغداد و ديگري را به سوي بصره روان داشت.
امام موسيكاظم علیهالسلام را در محمل بصره قرار داد. مأموران حكومتي، در هفتم ذی الحجه همان سال، امام موسيكاظم علیهالسلام را تسليم عيسي بن جعفر بن منصور دوانقي، پسرعموي هارون الرشيد و حاكم وي در بصره نمودند.
عيسي بن جعفر، آن حضرت را در يكي از حجرههاي خانه خويش محبوس كرد و در آغاز به وي سختگيري نمود ولي بعدها كه عبادت و نيايشهاي درازمدت آن حضرت را از نزديك مشاهده كرد، از سختگيري خويش نسبت به آن حضرت كاهيد و به هارون نامه نوشت كه آن حضرت را از حبس خانه وي خارج كند. در غير اين صورت، وي خودش آن حضرت را آزاد ميكند.
هارون، به ناچار امام موسيكاظم علیهالسلام را از حبس بصره خارج كرد و وي را به بغداد منتقل نمود و در خانه فضل بن ربيع، زنداني كرد. در آن مدتي كه امام علیهالسلام در نزد فضل بن ربيع زنداني بود، چند بار هارون از فضل بن ربيع درخواست كرد كه آن حضرت را به شهادت رساند ولي وي امتناع كرد و از اين امر سرباز زد.
هارون، بار ديگر آن امام همام را از زندان فضل ربيع به زندان فضل بن يحيي برمكي منتقل كرد و از وي درخواست نمود كه آن حضرت را به شهادت برساند. ولي فضل بن يحيي نيز امتناع نمود و در مقابل بر اعزاز و اكرام آن حضرت افزود. هارون كه از رفتار فضل بن يحيي به خشم آمده بود، دستور داد وي را دستگير و يك صد تازيانه بر بدنش بزنند و از تمام مناصب و مقامات بركنارش كنند و امام موسيكاظم علیهالسلام را به زندان "سندي بن شاهك" منتقل كرده و در آن جا وي را شكنجه و آزار نمايند.
سندي بن شاهك با قساوت قلب و سنگدلي تمام با آن حضرت رفتار ميكرد و پس از چندي شكنجه و آزار طاقتفرسا به دستور هارون الرشيد به آن حضرت، خرماي مسموم خورانيد و وي را غريبانه و مظلومانه در 25 رجب سال 183 قمري به شهادت رسانيد. پس از شهادت امام كاظم علیهالسلام سندي بن شاهك در يك عمل فريبكارانه فقها، قضات و بزرگان بغداد را حاضر ساخت و جسد مطهر امام علیهالسلام را به آنان نشان داد و گفت: ببينيد كه وي بدون هيچ جراحت و زخمي و به اجل عادي از دنيا رفته است و كسي در رحلت وي، مقصر نبوده است. سپس جنازه مطهر امام علیهالسلام را به مدت سه روز در جسر بغداد گذاشته و روي مباركش را گشوده و مردم را ندا ميكردند كه اين موسي بن جعفر علیهالسلام است كه از دنيا رفته و بياييد وي را مشاهده كنيد. مردم دستهدسته ميآمدند و آن حضرت را نگاه ميكردند.
پس از آن، با همت والاي سليمان بن منصور عموي هارون الرشيد كه از اشراف و صاحب نفوذان عباسي بود، تشييع جنازه باشكوهي از جنازه امام موسيكاظم علیهالسلام به عمل آمد و در مقابر قريش در بغداد به خاك سپرده شد.[۵]
قبر شريف امام موسيكاظم علیهالسلام هماكنون در كاظمين كه عراقيها آن را كاظميه ميگويند، قرار دارد و قبر فرزندزادهاش حضرت امام محمدتقي علیهالسلام نيز در جوار وي ميباشد و زيارتگاه شيعيان و شيفتگان مكتب اهل بيت علیهمالسلام ميباشد.
تاریخ شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام
تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگي گفته اند.به نقل بیشتر مورّخین، شهادت امام موسی کاظم علیه السلام در 25 رجب سال 183 هجری قمری بوده است ولی شیخ مفید روز جمعه 24 رجب را روز شهادت او میداند. گروهی هم روز پنجم رجب سال 183 و گروه اندکی هم سال 186 دانستهاند. ولی تاریخ معروف و مشهور، همان تاریخ 25 رجب سال 183 است. [۶]
پانویس
- ↑ الارشاد، ص 575.
- ↑ القاب الرسول و عترته، ص 63.
- ↑ الارشاد (شيخ مفيد)، ص 559؛ منتهي الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 2، ص 181؛ ألقاب الرسول و عترته، ص 62.
- ↑ اصحاب الامام الصادق علیهالسلام (عبدالحسين شبستري)، ج 3، ص 317؛ الارشاد، ص 579؛ المستجاد، ص 189؛ وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 322.
- ↑ نك: الارشاد، ص 579؛ المستجاد، ص 189؛ منتهي الآمال، ج 2، ص 212؛ تاريخ بغداد (خطيب بغدادي)، ج 31، ص 29؛ وقايع الايام، ص 322 و عيون اخبارالرضا علیهالسلام (شيخ صدوق)، ج 2، ص 92.
- ↑ بحارالانوار، ج 48، ص 1 تا 9.
منابع
دايرة المعارف شيعه، ج20، ص362.