آیه 171 سوره نساء
<<170 | آیه 171 سوره نساء | 172>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
ای اهل کتاب، در دین خود اندازه نگه دارید، و درباره خدا جز به راستی سخن نگویید؛ در حق مسیح عیسی بن مریم جز این نشاید گفت که او رسول خداست و کلمه الهی است که به مریم فرستاده و روحی از عالم الوهیت است؛ پس به خدا و همه فرستادگانش ایمان آورید و به تثلیث قائل نشوید (اب و ابن و روح القدس را خدا نخوانید)، از این گفتار شرک باز ایستید که برای شما بهتر است، جز خدای یکتا خدایی نیست و منزّه و برتر از آن است که او را فرزندی باشد، هر چه در آسمان و زمین است همه ملک او است و خدا تنها به نگهبانی (همه موجودات) کافی است.
ای اهل کتاب! در دین خود غلوّ [و افراط] نورزید، [و از چهارچوب آیات نازل شده از سوی خدا و آنچه پیامبران به شما آموخته اند، خارج نشوید] و نسبت به خدا جز حق مگویید. جز این نیست که مسیح عیسی بن مریم فرستاده خدا و کلمه اوست که به مریم القا کرد و [این بنده پاک و خالص] روحی از سوی اوست؛ پس به خدا و فرستادگانش ایمان آورید، و مگویید: [خدا] ترکیبی از سه حقیقت [اَب، اِبن و روح القدس] است. [از این عقیده باطل] خودداری کنید که به خیر شماست. جز این نیست که خدا معبودی یگانه است. منزّه و پاک است از اینکه فرزندی برای او باشد. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی اوست، و خدا از نظر کارسازی [همه امور آفرینش] کافی است.
اى اهل كتاب، در دين خود غلوّ مكنيد، و در باره خدا جز [سخن] درست مگوييد. مسيح، عيسى بن مريم، فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده و روحى از جانب اوست. پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد [خدا ]سهگانه است. باز ايستيد كه براى شما بهتر است. خدا فقط معبودى يگانه است. منزّه از آن است كه براى او فرزندى باشد. آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آنِ اوست، و خداوند بس كارساز است.
اى اهل كتاب، در دين خويش غلوّ مكنيد و درباره خدا جز سخن حق مگوييد. هر آينه عيسى پسر مريم پيامبر خدا و كلمه او بود كه به مريمش افكند و روحى از او بود. پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و مگوييد كه سه است. از اين انديشهها بازايستيد كه خير شما در آن خواهد بود. جز اين نيست كه اللّه خدايى است يكتا. منزه است از اينكه صاحب فرزندى باشد. از آن اوست آنچه در آسمانها و زمين است، و خدا كارسازى را كافى است.
ای اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده روی) نکنید! و در باره خدا، غیر از حق نگویید! مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا، و کلمه (و مخلوق) اوست، که او را به مریم القا نمود؛ و روحی (شایسته) از طرف او بود. بنابر این، به خدا و پیامبران او، ایمان بیاورید! و نگویید: «(خداوند) سهگانه است!» (از این سخن) خودداری کنید که برای شما بهتر است! خدا، تنها معبود یگانه است؛ او منزه است که فرزندی داشته باشد؛ (بلکه) از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمین است؛ و برای تدبیر و سرپرستی آنها، خداوند کافی است.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
لا تغلوا: غلوّ: تجاوز از حدّ. در اصل به معنى بالا آمدن است. «لا تغفلوا»: تجاوز نكنيد.
مسيح: لقب عيسى عليه السّلام و آن معرب مشيحا به معنى مبارك است.
كلمته: كلم: زخم زدن. معناى اصلى آن اثر گذاشتن است. كلام و كلمه اثرى است که دلالت بر معنى دارد. اطلاق كلمه بر عيسى به علت آنست كه اثرى بود از آثار خدا.
واحد: احد: بى همتا، بى نظير. واحد: يكى. احد راجع به وصف است، واحد راجع به عدد.
سبحانه: پاك و منزّه است او. سبحان اللَّه يعنى: خدا را از هر بدى به دور مى دانم.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا «171»
اى اهل كتاب! در دين خود غلوّ نكنيد و جز حقّ، به خداوند نسبتى ندهيد. همانا مسيح، عيسى پسر مريم، فرستادهى خداوند و كلمهى اوست كه به مريم القا نمود و روحى است از جانب او. پس به خداوند و پيامبرانش ايمان آوريد، و به تثليث قائل نشويد. (از اين حرف) دست برداريد كه به نفع شماست. جز اين نيست كه اللّه خدايى است يكتا، و از اينكه فرزندى داشته باشد منزّه است. آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و خدا براى تدبير و سرپرستى هستى كافى است.
نکته ها
«كَلِمَةُ اللَّهِ» به انبيا و اوليا گفته مىشود، چون همانطور كه كلمه، بيانگر مطالبى است كه در ذهن گوينده است، پيامبران و اوليا بيانگر كمالات پروردگارند. چنانكه در حديث آمده است:
«نحن كلمات اللّه التّامات» ما كلمات كامل الهى هستيم. «1»
شايد هم مراد از كلمه، همان جملهى «كُنْ فَيَكُونُ»* باشد كه قول خداوند است و مانند هر سخن ديگر، محصول آن كلمه است. «2» چنانكه در جاى ديگر، خداوند آفرينش عيسى عليه السلام
«1». تفسير اطيبالبيان.
«2». تفسير الميزان و فىظلالالقرآن.
جلد 2 - صفحه 218
را به آفرينش آدم عليه السلام تشبيه نموده و مىفرمايد: «إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» «1»
از امام صادق عليه السلام دربارهى «رُوحٌ مِنْهُ» سؤال شد، حضرت پاسخ دادند: مقصود روح خداست كه خداوند آن را در آدم و عيسى عليهما السلام قرار داد. «2»
مسيحيان عقيده به تثليث دارند و اللّه را خداى پدر، مسيح را خداى پسر و جبرئيل را واسطهى اين دو خدا مىدانند، كه نوعى كفر است. قرآن هم مىفرمايد: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ» «3» آنانكه خدا را يكى از خدايان سهگانه مىدانند، كافرند. البتّه گروهى از آنان نيز حضرت مريم را به جاى جبرئيل، يكى از خدايان سهگانه مىدانند كه قرآن در اين باره مىفرمايد: «يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ» «4» اى عيسى! آيا تو به مردم گفتهاى كه مرا و مادرم را دو خدا قرار دهيد؟
در روايات، به غلوّ كنندگان نفرين شده و آنان از بدترين اقسام كفّار و مشركان به شمار آمدهاند. «5»
اگر نداشتن پدر، دليل بر الوهيّت باشد، حضرت آدم بايد به طريق اولى الوهيّت داشته باشد، چون نه پدر داشت و نه مادر.
در قرآن 17 بار، عيسى به مريم نسبت داده شده تا فرزند خدا بودن را نفى كند. در اناجيل هم از او به عنوان فرستاده خدا ياد شده، نه خدا. در اناجيل، حضرت عيسى عليه السلام 80 بار خود را بنده و رسول خدا معرّفى كرده است. «6»
پیام ها
1- غلوّ نشانهى تعصّب نابجا است و در همهى اديان ممنوع مىباشد. يهود، «عُزير» را فرزند خدا مىدانستند و مسيحيان «عيسى» را. «لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ»
2- يكى از آفات اديان آسمانى، غلوّ درباره رهبران دينى است. «لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ»
«1». آلعمران، 59.
«2». كافى، ج 1، ص 133.
«3». مائده، 73.
«4». مائده، 115.
«5». ميزان الحكمه.
«6». تفسير فرقان.
جلد 2 - صفحه 219
3- ميانه روى و اعتدال در همه جا لازم است و عشق به اولياى خدا نبايد سر از غلوّ درآورد. «لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ»
4- غلوّ كردن دربارهى انسانها، گرچه پيامبر باشند، توهين به خداوند و نسبت ناروا دادن به اوست. «لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ»
5- در قرآن و انجيل واقعى، حضرت عيسى پيامبر خدا معرفى شده است، نه خدا يا فرزند خدا. «عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ»
6- آفرينش غير طبيعى عيسى، آيه و نشانهى خداست، آن گونه كه كلمه، تابلو و نشانهى معناست. «كَلِمَتُهُ أَلْقاها»
7- عيسى جزيى از خدا نيست، بلكه پرتوى از قدرت حيات بخش الهى است. «رُوحٌ مِنْهُ»
8- قرآن، بيانگر عقيده صحيح ونافى عقايد باطل است. لا تَغْلُوا ... لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ ...
9- خداوند جسم نيست تا فرزند داشته باشد. «سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ» (تعبيراتى چون ثاراللّه، يداللّه، كلمةاللّه كه در متون دينى آمده، تعبيرات مجازى است)
10- خدايى كه آسمانها ملك اوست، چه نيازى به فرزند و شريك دارد؟ «سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ»
11- هر چيزى از خداست، پس بايد بندهى او بود و تنها به او توكّل كرد. «لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً (171)
بعد از آن عود كلام به احتجاج اهل كتاب مىفرمايد:
يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ: اى يهود و نصارى غلو مكنيد در دين خود. يهود را فرمايد در طلب نكوهش عزير غلو منمائيد تا حدى كه او را ابن الفاعل گوئيد و نصارى را فرمايد در ستايش عيسى غالى نشويد بر وجهى كه او را اللّه يا ابن اللّه يا ثالث ثلثه دانيد، و حال آنكه ذات اقدس الهى منزّه از زن و فرزند و شريك و همسر مىباشد.
وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَ: و هيچ كدام نگوئيد و نسبت ندهيد بر خدا، مگر آنچه حق و صدق باشد. و آن اينست كه عيسى و عزير، پسر او نيستند، بلكه بندگان شايسته و پيغمبران اويند. و نزد بعضى خطاب مخصوص نصارى
«1» نور الثقلين، جلد 1، صفحه 576، حديث 685.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 662
است، چه اين واقع باشد به نصارى، نظر به قوله تعالى. إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ: اينست و جز اين نيست كه مسيح، يعنى عيسى پسر مريم، رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ: پيغمبر خدا و كلمه او سبحانه مىباشد كه به كلمه «كن» موجود گشته بدون واسطه پدرى. پس مشابه عالم امر است كه به محض امر، مخلوق شده بى سببى يا واسطهاى. يا آنكه مراد به آن كتاب خداست. و گويند مراد به كلمه بشارت مريم است بر وقوع ولدى از او بىمساس احدى. أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ: رسانيد اين كلمه را خداى تعالى به سوى مريم، يعنى عيسى را در رحم او خلق فرمود. يا آن بشارت را به او رسانيد. و اصحّ آنست كه مراد به كلمه عيسى است. وَ رُوحٌ مِنْهُ: و نيز عيسى، روحى است صادر شده از حق تعالى، به واسطه اسباب. و گويند تسميه او به روح، جهت آنست كه احياى اموات يا احياى قلوب مىنمود به اعتقاد صحيح.
در مجمع فرمايد: در تسميه عيسى به روح چند وجه است: اول- آنكه حدوث او از نفخه جبرئيل بوده، در ذرع مريم به امر حق تعالى. و نسبت او به خدا به جهت آنست كه به امر او مخلوق گشته، بدون واسطه چيزى. يا اضافه او به ذات اقدس خود به جهت تفخيم و تشريف و تعظيم است، مثل «بيت اللّه» «كلام اللّه» و تسميه نفخ به روح، شايع است.
دوم- جبائى گفته: مراد به آن اينست كه احياى مردمان مىكرد در دين، چنانكه زنده مىشوند به ارواح. پس مراد به روح، هدايت باشد.
سوم- ابو عبيده گفته: مراد آنكه زنده گردانيده خدا او را به تكوين، بدون واسطه جماع و نطفه، چنانچه عادت به اين جارى است.
چهارم- ابو العاليه گفته: مراد به روح، رحمت است كما قال فى موضع اخر: و ايّده بروح منه اى رحمة منه، چه عيسى على نبينا و آله و عليه السلام رحمتى بود از جانب حق تعالى به خلقان، و اين قول از ابىّ بن كعب نقل شده.
پنجم- آنكه مراد به روح، جبرئيل عليه السّلام است و بنابراين معطوف باشد بر ضمير «أَلْقاها» اى القاها اللّه الى مريم روح من اللّه. يعنى جبرئيل القاها
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 663
ايضا اليها.
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ: پس ايمان آوريد به وحدانيت الهى و به پيغمبران او، وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ: و مگوئيد خدايان سهاند؛ چه اعتقاد بعضى از نصارى آن بود كه الهه سهاند: اللّه، عيسى و مريم. و برخى اقانيم ثلاث، يعنى سه اصل قائل بودند: أب و ابن و روح القدس. به عبارت ديگر ذات و علم و حيات، و اين عين شرك و كفر است. انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ: منتهى شويد و باز ايستيد از تثليث، باز ايستادنى كه بهتر است مر شما را. يا اتيان نمائيد به امرى كه بهتر است از آنچه بر آنيد، و آن توحيد است در ذات و صفات و افعال و عبادات. يا باز ايستيد از تثليث تا باشد آن باز ايستادن، بهتر مر شما را. پس كلام در تقدير اينست كه: انتهاء خيرا لكم. يا: ائتوا امرا خيرا لكم. يا: انتهوا يكن الانتهاء خيرا لكم.
إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ: اينست و جز اين نيست كه ذات مقدس اللّه، خدائى است يكتا و يگانه در ذات و صفات و افعال كه به هيچ وجه تعدّد در او راه ندارد، زيرا كه عالم كبير، نظير عالم صغير انسانى است، و هر چه در عالم كبير موجود است، در عالم صغير نظير آن مىباشد؛ چنانچه مولا امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:
أ تزعم انّك جرم صغير
و فيك انطوى العالم الاكبر
چنانچه در بدن انسان، دو نفس مدبّر محال است، همچنين بالبديهه حكم مىكند كه در عالم كبير، دو مدبر نخواهد بود.
سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ: منزه و مبرّا و مقدس است از آنكه او را فرزندى باشد، چه هر والدى را مثلى، و فنا و زوال به او راه خواهد يافت، لكن ذات احديّت الهى را مثلى و جزئى نيست، و از صفات ناقصه مبرّاست. لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ: مر ذات اقدس الهى است خاصه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، يعنى همه مخلوق اويند. و مخلوق، مماثل خالق نباشد، و فرزند، مماثل با پدر است. پس از اهل آسمان و زمين، او را فرزند نبود. وَ كَفى
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 664
بِاللَّهِ وَكِيلًا: و كافى است خداى تعالى، كفايت كننده مهمات بندگان. اين تنبيه است بر استغناى حق تعالى از اتخاذ ولد، چه ولد براى كفايت مهمات والد باشد، و خداى عز و جل قائم است به حفظ اشياء، و كافى امور، و مستغنى از ناصر و مددكار.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً (171)
ترجمه
اى اهل كتاب غلو نكنيد در دينتان و نگوئيد در باره خدا مگر حق جز
جلد 2 صفحه 162
اين نيست كه مسيح عيساى پسر مريم پيغمبر خدا و كلمه او است كه القا كرد آن را بمريم و روحى است از او پس بگرويد بخدا و پيغمبرانش و نگوئيد سه است باز ايستيد بهتر است براى شما جز اين نيست كه خدا خدائيست يكتا منزه است او از آنكه بوده باشد مر او را فرزندى مر او راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و كافى است خدا كه كار گذار باشد..
تفسير
پس از ختم كلام با يهود خداوند روى سخن را بقسمت ديگرى از اهل كتاب فرمود كه آنها نصارى هستند و نهى فرمود آنانرا از غلو و مبالغه در شأن و مقام حضرت عيسى بن مريم كه ملقب بمسيح است و آنكه در باره خدا جز براستى سخنى نگويند و تصريح فرمود بشئون و مقامات آنحضرت كه نبود او مگر پيغمبر خدا و بكلمه كن وجوديّه خداوند كه و اصل فرمود آن را برحم مريم بدون پدر بوجود آمد و آن كلمه روحى بود صادر از خداوند كه خلق فرموده بود آن را در عيسى و آدم چنانچه در كافى از حضرت صادق عليه السلام در جواب سؤال از آن روح نقل فرموده و در توحيد از حضرت باقر (ع) روايت شده است پس از آن امر فرمود آنها را بايمان بخدا و پيغمبرانش و نهى فرمود ايشانرا از آنكه قائل شوند بسه خدا كه مريم و عيسى را نيز خدا بدانند يا قائل شوند باقانيم ثلثه يعنى ذات خدا و روح القدس و حضرت عيسى و تصريح فرمود بآنكه منتهى شدن بنهى خداوند خوب است براى آنها بنابر اين خيرا خبر يكون محذوف است و از معنى تفضيل تجريد شده است و تاكيد فرمود وحدانيت خود را بآنكه جز خداى يكتا خدائى نيست و يكتائى او حقيقى و از جميع جهات است و هيچ نحوى از انحاء كثرت و تعدد در او راه ندارد و منزه است از آنكه فرزند داشته باشد چون فرزند بايد از جنس و نوع پدر باشد پس بايد مثل او باشد چون دو فرد از يك نوع مثل يكديگرند و خداوند مثل و مانند ندارد علاوه بر آنكه جنس و نوع ندارد و اين مطالب در حكمت الهى ثابت شده است علاوه بر اينها آنكه تمام موجودات آنچه در آسمانها و زمين است ملك حقيقى خداوند است و فرزند ملك پدر نميشود اضافه بر همه آنكه كسى شخصى را بفرزندى قبول ميكند كه خود نتواند امور خود را اداره كند و محتاج بكار گذار باشد ولى خداوند كافى است براى كارگذارى امور خود و هر بندئى كه امر خود را باو واگذار كند.
جلد 2 صفحه 163
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَهلَ الكِتابِ لا تَغلُوا فِي دِينِكُم وَ لا تَقُولُوا عَلَي اللّهِ إِلاَّ الحَقَّ إِنَّمَا المَسِيحُ عِيسَي ابنُ مَريَمَ رَسُولُ اللّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلقاها إِلي مَريَمَ وَ رُوحٌ مِنهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انتَهُوا خَيراً لَكُم إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبحانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرضِ وَ كَفي بِاللّهِ وَكِيلاً (171)
جلد 6 - صفحه 278
اي اهل كتاب غلوّ در دين خود نكنيد و نگوئيد بر خدا جز حق جز اينکه نيست که مسيح عيسي بن مريم رسول خدا است و كلمة اللّه است که او را القاء فرمود بسوي مريم و روح اللّه است که از جانب او افاضه شده پس ايمان بياوريد بخدا و پيغمبران او و قائل بسه خدا نشويد از اينکه عقيده دست كشيد براي شما بهتر است جز اينکه نيست که خدا يكي است و منزه است از اينكه براي او اولاد باشد از براي اوست آنچه در آسمانها و زمين است و خداوند كافي است براي تدبير آنها احتياج بكمك و معين و اسباب ندارد.
يا أَهلَ الكِتابِ مراد نصاري هستند لا تَغلُوا فِي دِينِكُم غلوّ تجاوز از حد است و حكماء گفتند کل شيئي جاوز عن حده انعكس الي ضده البته هر چيزي که محدود بحدي است اگر از آن حد خارج شد چيز ديگري ميشود يا بانقلاب يا باستحاله يا بتغيير و ضد او ميگردد، شراب سركه ميشود، هيزم خاكستر ميگردد، سگ در نمكزار نمك ميشود، علقه مضغه ميشود و هكذا، و اينکه اقسام ممكن است زيرا ماده مشتركه دارند خلع و لبس صورت ميكنند امّا بسائط که مركّب نيستند و ماده و صورت ندارند محال است تغيير پيدا كنند، كمّ محال است كيف شود، جوهر محال است عرض شود چون تباين ذاتي دارند، واجب الوجود محال است ممكن الوجود شود و بالعكس، بسيط محال است مركّب گردد و بالعكس، ذات مقدس واجب الوجود بسيط الحقيقية که صرف وجود است محال است انسان مركّب از اجزاء و عناصر و مواد که سر تا پا احتياج دارد و ممكن بالذات است شود.
وَ لا تَقُولُوا عَلَي اللّهِ إِلَّا الحَقَّ قادر متعال حيّ ذو الجلال واجب الوجود كامل فوق الكمال، منزه از جميع نواقص و عيوب، براي از احتياج، غني بالذات وحده لا شريك له بدانيد اللّه را و اعتراف كنيد.
جلد 6 - صفحه 279
إِنَّمَا المَسِيحُ عِيسَي ابنُ مَريَمَ رَسُولُ اللّهِ او است پيغمبر اولوا العزم صاحب كتاب و شريعت فرستاده خدا و كلمته گذشت که اطلاق كلمه بر انبياء و اوصياء ميشود زيرا كلمه منبئي ما في الضمير است و انبياء و اوصياء مظهر تام اتم كمالات ربوبي هستند
نحن كلمات اللّه التامات
بلكه (همه عالم كلام حق تعالي است) أَلقاها إِلي مَريَمَ القاء افاضه و عنايت است که خداوند عيسي را بمريم عنايت فرمود و اينکه موهبت نصيب او شد.
وَ رُوحٌ مِنهُ روح جوهر مجرد است که خداوند پيش از اجساد خلق فرمود و بعد از تماميت بدن دميده ميشود در آن چنانچه در حق حضرت آدم ميفرمايد وَ نَفَختُ فِيهِ مِن رُوحِي و در اينجا نفخ در مريم شد و لذا عيسي را روح اللّه گفتند فَآمِنُوا بِاللّهِ باقرار بوحدانية و يگانگي و ساير شئونات ربوبي و رسله از آدم تا خاتم به اينكه تمام فرستادگان خدا هستند و مقرّبان درگاه او و افضل از جميع مخلوقات او و مأمور بدعوت بندگان او هر كدام در حد خود.
وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ نصاري در عين اينكه سه خدا قائلند و خدا را سومي ميدانند چنانچه ميفرمايد لَقَد كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ مائده آيه 73، هر سه را هم يكي ميگويند و اينکه عين تناقض است و توجيهاتي که براي آنها كردند که ميگويند اله واحد و اقانيم ثلاثه مثل سراج که يك سراج است ولي مركب از دهن و فتيله و آتش است و مثل شمس يكي است لكن جسم است وضوء است و شعاع بسيار غلط است زيرا تركيب لازم ميآيد و احتياج بيكديگر و بمكان و بمركب بالكسر و ساير لوازمات امكان که منافي با وجوب وجود است بعلاوه اينكه هر يك جزو اله است و هر سه از الوهيت ميافتند.
انتَهُوا نهي بمعني طلب ترك است مقابل امر که طلب فعل است و انتهي بمعني قبول ترك است يعني بپرهيزيد ترك كنيد قول بتثليث را و دست بر داريد از شرك
جلد 6 - صفحه 280
و كفر خَيراً لَكُم انتهي و دست بر داشتن براي شما بهتر است از كفر و شرك و قول بتثليث.
إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ خدا يكي است الوهيت مختص باو است معبودي جز او نيست و خالقيت و رازقيت و سائر صفات ربوبي خصيصه اوست.
سبحانه منزه است از تركيب و جسميت و حلول و ساير صفات امكاني که از جمله آنها است أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ زيرا توليد و تناسل از لوازم امكان است لَم يَلِد وَ لَم يُولَد.
لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرضِ از ملائكه و انبياء و ساير مخلوقات تمام سر عبوديت در پيشگاه احديت فرود آورده و اقرار بعبوديت كرده همه مخلوق و مملوك او هستند.
وَ كَفي بِاللّهِ وَكِيلًا احتياج باحدي ندارد و بقدرت كامله خود تمام مخلوقات را نگهباني ميكند و ملك خود را اداره ميفرمايد.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 171)
تثلیث موهوم است
در این آیه و آیه بعد به تناسب بحثهایی که در باره اهل کتاب و کفار بود به یکی از مهمترین انحرافات جامعه مسیحیت یعنی «مسأله تثلیث و خدایان سهگانه» اشاره کرده و با جملهای کوتاه و مستدل آنها را از این انحراف بزرگ برحذر می دارد.
نخست به آنان اخطار می کند که: «ای اهل کتاب؟ در دین خود راه غلو را نپویید و جز حق، در باره خدا نگویید» (یا أَهلَ الکتابِ لا تَغلُوا فِی دِینِکم وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الحَقَّ).
مسأله «غلوّ» در باره پیشوایان، یکی از مهمترین سر چشمه های انحراف در ادیان آسمانی بوده است، به همین جهت اسلام در باره غلات سختگیری شدیدی کرده و در کتب «عقاید» و «فقه» غلات از بدترین کفار معرفی شدهاند؟
سپس به چند نکته که هر کدام در حکم دلیلی بر ابطال تثلیث و الوهیت مسیح است اشاره می کند:
1- «عیسی فقط فرزند مریم بود» (إِنَّمَا المَسِیحُ عِیسَی ابنُ مَریمَ).
این تعبیر خاطرنشان می سازد که مسیح همچون سایر افراد انسان در رحم مادر قرار داشت و دوران جنینی را گذراند و همانند سایر افراد بشر متولد شد، شیر خورد و در آغوش مادر پرورش یافت یعنی، تمام صفات بشری در او بود، چگونه ممکن است چنین کسی که مشمول و محکوم قوانین طبیعت و تغییرات جهان ماده است خداوندی ازلی و ابدی باشد.
2- «عیسی فرستاده خدا بود» (رَسُولُ اللّهِ)- این موقعیت نیز تناسبی با الوهیت او ندارد.
3- «عیسی کلمه خدا بود که به مریم القا شد» (وَ کلِمَتُهُ أَلقاها إِلی مَریمَ).
این تعبیر به خاطر آن است که اشاره به مخلوق بودن مسیح کند، همانطور که «کلمات» مخلوق ما است، موجودات عالم آفرینش هم مخلوق خدا هستند.
4- «عیسی روحی است که از طرف خدا آفریده شد» (وَ رُوحٌ مِنهُ).
این تعبیر که در مورد آفرینش آدم و به یک معنی آفرینش تمام بشر نیز در قرآن آمده است اشاره به عظمت آن روحی است که خدا آفرید و در وجود انسانها عموما و مسیح و پیامبران خصوصا قرار داد.
سپس قرآن به دنبال این بیان می گوید: «اکنون که چنین است به خدای یگانه و پیامبران او ایمان بیاورید و نگویید خدایان سهگانهاند و اگر از این سخن بپرهیزید، به سود شماست» (فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انتَهُوا خَیراً لَکم).
بار دیگر تأکید می کند که: «تنها خداوند معبود یگانه است» (إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ واحِدٌ).
یعنی، شما قبول دارید که در عین تثلیث، خدا یگانه است در حالی که اگر فرزندی داشته باشد شبیه او خواهد بود و با این حال یگانگی معنی ندارد.
«چگونه ممکن است خداوند فرزندی داشته باشد در حالی که او از نقیصه احتیاج به همسر و فرزند و نقیصه جسمانیت و عوارض جسم بودن مبرّاست» (سُبحانَهُ أَن یکونَ لَهُ وَلَدٌ).
به علاوه «او مالک آنچه در آسمانها و زمین است می باشد، همگی مخلوق اویند و او خالق آنهاست، و مسیح نیز یکی از این مخلوقات اوست» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرضِ).
چگونه می توان یک حالت استثنایی برای وی قائل شد! آیا مملوک و مخلوق می تواند فرزند مالک و خالق خود باشد! خداوند نه تنها خالق و مالک آنهاست بلکه مدبّر و حافظ و رازق و سرپرست آنها نیز می باشد «و برای تدبیر و سرپرستی آنها خداوند کافی است» (وَ کفی بِاللّهِ وَکیلًا).
اصولا خدایی که ازلی و ابدی است، و سرپرستی همه موجودات را از ازل تا ابد بر عهده دارد چه نیازی به فرزند دارد، مگر او همانند ما است که فرزندی برای جانشین بعد از مرگ خود بخواهد!؟
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم