آیه 3 سوره فتح
<<2 | آیه 3 سوره فتح | 4>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و خدا تو را به نصرتی با عزت و کرامت یاری کند.
و خدا تو را به نصرتی توانمندانه و شکست ناپذیر یاری دهد.
و تو را به نصرتى ارجمند يارى نمايد.
و خدا ياريت كند يارىكردنى پيروزمندانه.
و پیروزی شکستناپذیری نصیب تو کند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«عَزِیزاً»: چیزی که نادر است و کمتر به دست میآید. نیرومند. مایه عزت. بدون شکست.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً «3»
و خداوند تو را با پيروزى شكست ناپذيرى يارى نمايد.
نکته ها
در اينكه مراد از «فتح مبين» در آيه اول سوره فتح چيست، ميان مفسران اختلاف است؛ گروهى مانند: آلوسى، ابوالفتوح، علامه طباطبايى و فيض كاشانى، آن را مربوط به صلح حديبيّه مىدانند و گروه ديگرى مانند شيخ طوسى، زمخشرى و فخررازى، آن را مربوط به فتح مكّه دانستهاند و هر دو گروه به رواياتى استناد كردهاند.
صلح حديبيّه از آن جهت مهم است كه سرآغاز فتح مكّه و پيروزىهاى مهم پس از آن بوده است، علاوه بر آنكه تا آن روز مشركان تنها به نابودى مسلمانان مىانديشيدند و براى آنان جايگاهى قائل نبودند، امّا با پذيرش صلح، در حقيقت مسلمانان را پذيرفتند كه اين در واقع
جلد 9 - صفحه 112
پيروزى بزرگى در صحنه سياسى اجتماعى بود.
فتح مبين از آن جهت بود كه در سال ششم، يك هزار و چهارصد نفر همراه حضرت بودند ولى بعد از دو سال، ده هزار نفر در فتح مكّه با پيامبر همراه بودند.
در نظام هدايت الهى، ابهامى وجود ندارد و همه روشن و روشنگر مىباشند، از جمله:
فرستادهاش روشنگر است. «رَسُولٌ مُبِينٌ» «1»
قرآنش روشن و روشنگر است. «قُرْآنٍ مُبِينٍ» «2»
با زبانى روشن و واضح بيان شده است. «هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ» «3»
هشدارهايش نيز بدون ابهام است. «نَذِيرٌ مُبِينٌ» «4»
حتّى جنگ و صلحش نيز روشن است. «فَتْحاً مُبِيناً»
پس هر گروهى در برابر اين همه شفّافيت مخالفت كند، گمراهى او نيز بسيار روشن است.
«وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِيناً» «5»
در اين آيات، شش مرتبه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مورد خطاب واقع شده است، فَتَحْنا لَكَ ... لِيَغْفِرَ لَكَ، ذَنْبِكَ، عَلَيْكَ، يَهْدِيَكَ، يَنْصُرَكَ كه بيانگر جايگاه ويژه پيامبر اسلام نزد خداوند است.
كلمه «ذنب» به معناى دنباله و آثار و پيامدهاى هر چيز است و بيشتر در مورد گناه و پيامدهاى سوء آن بكار مىرود.
شكى نيست كه هر حركت حق طلبانه، براى منحرفان خوشايند نيست و آن ندا را گناه مىشمرند و بر ضدّ مناديان آن، انواع مشكلات، نگرانىها، آزار و شكنجهها، نسبتهاى ناروا، توطئهها، اختلافات و شايعات را به راه مىاندازند، امام رضا عليه السلام فرمودند: گناه هيچ كس نزد مشركان، بيشتر از گناه پيامبر نبود، زيرا پيامبر با بتپرستى مبارزه مىكرد و حال آنكه مشركان تا قبل از فتح مكّه 360 بت داشتند، امّا با فتح مكّه و پيروزى قدرتمند پيامبر و مسلمانان، تمام اشتباهات پوشانده ماند. «6»
خداوند در سال دوم هجرى كه قبله تغيير كرد و سال ششم كه صلح حديبيّه به وقوع
«1». دخان، 13.
«2». حجر، 1.
«3». نحل، 103.
«4». اعراف، 184.
«5». احزاب، 36.
«6». تفسير نورالثقلين.
جلد 9 - صفحه 113
پيوست و سال هشتم كه مكّه فتح گرديد، وعده تمام كردن نعمت را در آينده مىدهد مىفرمايد: «يُتِمَّ نِعْمَتَهُ»، امّا در حجّة الوداع به آن وعدهها جامه عمل پوشاند و با اعلام نصب حضرت على عليه السلام به امامت، نعمت را تمام كرد و فرمود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» «1»
ماجراى صلح حديبيّه
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ماه ذى القعده سال ششم هجرت، به قصد سفر حج به سوى مكّه حركت كرد و مسلمانان را به شركت در اين سفر، تشويق نمود و سرانجام با جمعيّت يك هزار و چهارصد نفرى، با لباس احرام به سوى مكّه حركت كردند. خبر به مشركان مكّه رسيد و در نزديكى مكّه (روستاى حديبيّه) راه را بر مسلمانان بستند و مانع ورود آنان به مكّه شدند.
در اين ماجرا، نمايندگانى از دو طرف براى گفتگو رفت و آمد كردند، نماينده مشركان هنگامى كه ديد مسلمانان چنان شيفته پيامبرند كه قطرات آب وضوى پيامبر را براى تبرك برمى دارند، به مشركان گفت: با اين عشق و علاقهاى كه مردم به محمد دارند، نمىتوانيد آنها را از او جدا كنيد.
عثمان به عنوان سفير مسلمانان براى مذاكره به مكّه رفت، امّا شايع شد كه او را در مكّه به قتل رساندهاند. پيامبر صلى الله عليه و آله براى آمادهباش مسلمانان، در زير درختى با يارانش تجديد بيعت كرد كه اين بيعت، بيعت رضوان نام گرفت.
پس از چند روز، عثمان به سلامت برگشت و با حضور نمايندگان دو طرف، صلح نامهاى در چند ماده تهيه و توسط حضرت على عليه السلام نوشته شد و به امضاى طرفين رسيد. از جمله اينكه دو گروه متعهد شدند:
تا ده سال، جنگى ميان آنان صورت نگيرد.
مسلمانان از همانجا برگردند و سال آينده به مدت سه روز براى عمره به مكّه بيايند.
به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله شترانى را كه براى حج آورده بودند، در همانجا قربانى كردند و سرهاى
تفسير نور(10جلدى) ج9 113 ماجراى صلح حديبيه ..... ص : 113
«1». مائده، 3.
جلد 9 - صفحه 114
خود را تراشيده و از احرام خارج شدند و به مدينه بازگشتند.
گرچه مسلمانان به حج نرفتند، ولى اين صلح نامه و مفاد آن كه تعطيل شدن جنگ به مدت ده سال و آزاد شدن مراسم عمره بود، براى مسلمانان پيروزى آشكارى به حساب مىآمد.
زيرا پايانى بر خصومتورزى آشكار مشركان و گشودن راهى براى تبليغ دين و تجديد قواى مسلمانان بود و زمينهساز فتح مكّه گشت.
پیام ها
1- پيروزى هميشه در سايه جنگ و جهاد نيست. إِنَّا فَتَحْنا ... (خداوند صلح حديبيّه يا فتح مكّه را پيروزى ناميده است.)
2- موفّقيّت و پيروزى خود را در سايه لطف خدا بدانيم، نه نتيجه فكر، طرح، تدبير و قدرت خود. إِنَّا فَتَحْنا ...
3- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مورد عنايت مخصوص خداست. فَتَحْنا لَكَ ... لِيَغْفِرَ لَكَ ...
يَهْدِيَكَ ... يَنْصُرَكَ (مخاطب شخص پيامبر است)
4- همه چيز به دست خداست. «فَتَحْنا، لِيَغْفِرَ، يُتِمَ، يَهْدِيَكَ، يَنْصُرَكَ» (تا خدا اراده نكند، هيچ چيزى تحقق پيدا نمىكند.)
5- پيروزى بر دشمن، هدف نهايى نيست، بلكه مقدّمهاى براى دريافت نعمتهاى ديگر است. «فَتَحْنا، لِيَغْفِرَ، وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»
6- اگر براى خدا كار كنيم، خداوند خود پاسخ دشمنان ما را مىدهد و دهان آنان را مىبندد. «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ»
7- حتّى پيامبر هم با هدايت و توفيق الهى به راه مستقيم مىرود. «يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً»
8- آنچه خداوند مرحمت مىكند، برجستهترين، روشنترين و بهترينهاست.
پيروزى آشكار، نعمت تمام، هدايت به راه مستقيم و نصرتش غالب است.
«فَتْحاً مُبِيناً، يُتِمَّ نِعْمَتَهُ، يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً، نَصْراً عَزِيزاً»
تفسير نور(10جلدى)، ج9، ص: 115
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً «3»
وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً: و يارى فرمايد تو را خدا نصرتى كه در آن عزت و غلبه باشد، يا نصرتى كه منصور به آن عزيز شود. و مراد آنكه خدا تو را به سبب آن نصرت غالب و قاهر گرداند بر همه مردمان، تو را اعظم ملوك و ملت و سلاطين سازد و دين تو را عزيزترين اديان گرداند بر وجهى كه هيچ جبارى و اهل ملتى نتواند كه با تو لاف برابرى زند چه جاى آنكه بر تو غالب شود در
جلد 12 - صفحه 144
جلالت و عظمت.
نكته: چون مغفرت گناهان و نصرت بر دشمنان، مقصد اصلى و مطلب اعلا است نزد اهل ايمان به جهت دلالت صريح اين هر دو بر عزّ هر دو جهان و تضمن تماميت نعمت و هدايت در آن، لذا در اين هر دو تصريح فاعل و در غير آن اكتفا به ضمير فرمود.
چون بعضى از اصحاب در فتح متردد بودند چنانچه از موسى عقبه مروى است كه در مراجعت از حديبيه شخصى گفت اين چه فتح است كه ما را از بيت الحرام منع كردند. اين خبر به حضرت رسيد فرمود: بئس الكلام هذا بل هو اعظم الفتوح: بد سخنى است اين مرد گفت، نه چنان است كه او گويد بلكه اين فتح بزرگترين فتحهاست، چه مشركان از شوكت خود تنزل نموده در طريق صلحجوئى درآمدند و از روى عجز و افتادگى از طلب امان نمودند «1» لذا حق تعالى فرمود:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً «1» لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً «2» وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً «3» هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «4»
لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ كانَ ذلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِيماً «5»
ترجمه
همانا ما گشوديم براى تو گشودنى آشكار
تا بيامرزد براى تو خدا آنچه را كه پيش گذشت از گناهت و آنچه را كه مؤخّر است و تمام گرداند نعمتش را بر تو و هدايت كند تو را براهى راست
و يارى كند تو را خدا يارى كردنى بىنظير و با عزّت
او است آنكه فرو فرستاد آرامش را در دلهاى مؤمنان تا بيفزايند گرويدنى با گرويدنشان و براى خدا است لشگرهاى آسمانها و زمين و بوده است خدا داناى درست كردار
تا داخل كند مردان با ايمان و زنان با ايمان را در بهشتهائى كه ميرود از زير آنها نهرها جاودانيان در آن و بپوشاند از ايشان بديهاشانرا و باشد اين نزد خدا كاميابى بزرگ.
تفسير
خداوند سبحان گشود ابواب علم و معرفت را بر پيغمبر خود و رسانيد او را باوج كمال ظاهرى و باطنى وقتى كه بشارت داد بآنحضرت فتح مكّه و موفقيّت او را بجهاد و حج و اسلام آوردن اقارب و ارحام او كه علاقهمند بهدايت آنان بود در عالم رؤياء صادقه تا محو فرمايد از وجود اقدس او جملهئى از نقائص امكانيّه را و بيامرزد ببركت ذات شريف او گناهان سابقه و لاحقه دوستان و شيعيان آنخاندان عصمت و طهارت را كه در دست گرفته و بخود نسبت داده و در پيشگاه الهى براى شفاعت حاضر نموده و بأدنى ملابست باو اضافه شده و تا تمام نمايد نعمت نبوّت را
جلد 5 صفحه 19
بر آنحضرت بسلطنت و اعلاء كلمه توحيد برفع امير المؤمنين عليه السّلام براى كسر اصنام و ارتفاع علم اسلام كه او صراط مستقيم و آن راه راست ببهشت جاويد است و تا نصرت دهد او را بر دشمنان نصرت با عزّت و عظمتى كه بىمانند يا كمنظير بود چون بدون جنگ حاصل و رعب و شهرتش بأقطار عالم واصل گرديد و باين بيان دفع ميشود اشكالاتى كه در اين آيات بدوا بنظر رسيده و ميرسد يكى آنكه اضافه گناه بآنحضرت شده با آنكه او قطعا معصوم بوده و بنظر حقير ترك اولى هم از او صادر نشده است ديگر آنكه چه مناسبت دارد فتح مكّه كه مشهور در شأن نزول اين سوره است با مغفرت گناهان تا آن سبب اين باشد ديگر آنكه مغفرت نسبت بگناهان آتيه چگونه تصوّر ميشود تا فتح موجب غفران ما تقدّم و ما تأخّر گردد چون مراد از گناه اعمّ از قصور جنبه امكانى و معاصى شيعيان اهل بيت اطهار است چنانچه در مجمع بدو طريق و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از ذنب گناهان شيعيان على عليه السّلام است كه خداوند آنها را به پيغمبر خود اضافه فرموده پس مغفور قرار داده و در اين اضافه محسّنات بسيارى است كه ارباب ذوق سليم بآن پى ميبرند يكى آنكه شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام چه قدر بستگى بساحت مقدّس نبوى دارند كه خداوند گناه آنانرا گناه او شمرده و باو نسبت داده ديگر آنكه مردم بدانند شيعيان آنحضرت چه قدر نزد خداوند قرب و منزلت دارند كه ببركت دوستى او تمام گناهان گذشته و آينده آنها مغفور خواهد شد ديگر آنكه خود آنها بدانند كه گناهانشان اضافه بموالى آنها پيدا ميكند و ايشان از اينجهت نگران ميشوند و دست نياز بدرگاه كارساز دراز مينمايند و اين موجب ردع آنها گردد بيشتر از آنچه اوامر اصليّه موجب ارتداع ميشود و امثال اين نكات كه با ذرهبين علم و ادب ميتوان مشاهده نمود و چون پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم خود حامل آنگناهان به پيشگاه الهى شده و در دست گرفته و شفاعت نموده و در اضافه ادنى ملابست كافى است خلاف ظاهرى در آيه نميباشد بخلاف تقدير امّت يا قوم يا شيعه يا آدم و حوّا يا كفّار مكّه در باره آنحضرت كه گفتهاند و خلاف اصل و ظاهر است و بدل نمىچسبد چون حذف مضاف اگرچه شايع است ولى بايد از كلام فهميده شود و اينجا نميشود
جلد 5 صفحه 20
بلى در بعضى از روايات ذنبك در آيه شريفه بگناه آنحضرت باعتقاد اهل مكّه تفسير شده و مغفرت را بزوال اين اعتقاد بعد از فتح تأويل فرمودهاند و منافات با بيان حقير ندارد چون آنها نوعا از قريش بودند كه مسلمان شدند و گناهانشان آمرزيده شد ببركت وجود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و براى توئى كه خدا فرموده اعمّ است از وجود و شفاعت چنانچه فتح اعمّ است از نيل بمقام شامخ معرفت كه موجب قابليّت براى شفاعت است و فتح مكّه كه موجب اسلام قريش و رغبت مردم بقبول دين حق شد و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم علاقهمند باسلام آنها و مغفرت گناهانشان بود و اهتمام بزوال و رفع آثار آنها داشت چون رحمة للعالمين بود گوئى آنها را هم در بر گرفته بود و ميكوشيد كه مغفور گردد و مؤيّد اين معنى است روايت مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه در وقت نزول اين آيه فرمود نازل شد بر من آيهاى كه محبوبتر است نزد من از دنيا و ما فيها چون مناسب با اين درجه از محبّت نيل بمقام علم و معرفت و فوز برتبه شفاعت است نه صرف فتح مكّه يا صلح حديبيّه كه آنهم فتح خوانده شده و ساير فتوحات كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم پى در پى ميفرمود و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام در شأن نزول اين سوره و اين فتح بزرگ حديث مفصّلى نقل نموده كه اجمالش آنستكه سبب آن بود كه خداوند امر فرمود پيغمبر خود را در خواب كه داخل شود در مسجد الحرام و طواف نمايد و حلق كند با حلق كنندگان پس او باصحاب خبر داد و امر بخروج فرمود پس خارج شدند از مدينه و چون بذو الحليفه رسيدند محرم باحرام عمره شدند و پيغمبر (ص) شصت و شش شتر سوق داد و همه تلبيه گويان حركت كردند با قربانيهاشان تا در حديبيّه كه نزديك حرم است نزول نمودند و قريش هم قسم شدند كه نگذارند آنحضرت داخل مكّه شود و او براى آنها پيغام داد كه من براى جنگ با شما نيامدم بلكه براى آن آمدهام كه مناسك خود را بجا آوردم و قربانيها را نحر نمايم و گوشتهاشان را براى شما بگذارم و آنها قبول ننمودند و گفتند اگر اين خبر بگوش عرب رسد موجب ذلّت ما و جرئت آنها بر ما خواهد شد و دو نفر را فرستادند خدمت پيغمبر رسيدند و عرضه داشتند كه عرب شنيدهاند شما بعزم مكّه بيرون آمدهايد اگر امسال داخل حرم و بلد ما شويد موجب ذلّت ما و
جلد 5 صفحه 21
جرئت آنها بر ما خواهد شد امسال مراجعت نمائيد سال ديگر همين ماه بيائيد ما سه روز بيت را باختيار شما ميگذاريم مناسك خود را بجا آوريد و مراجعت كنيد و حضرت قبول فرمود ولى بيشتر اصحاب مخالفت نمودند و شديدتر از همه در مخالفت عمر بود كه گفت مگر ما بر حق نيستيم چرا بايد زير بار ذلّت برويم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود خداوند بمن وعده فرموده و تخلّف نميفرمايد بالاخره فتح و ظفر با ما است عمر گفت مگر تو نگفتى بما كه داخل مسجد الحرام ميشويم و طواف و حلق ميكنيم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هيچ گفتم امسال اصحاب ساكت شدند و عمر گفت اگر چهل نفر با من بيايند من با قريش جنگ ميكنم پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم هم فرمود اگر مايل بصلح نيستيد جنگ كنيد آنها بقريش حمله نمودند و با رسوائى فرار كردند و پيغمبر تبسّم فرمود و امير المؤمنين عليه السّلام را مأمور بحمله فرمود و آنها تا آنحضرت را ديدند برگشتند و گفتند يا على مگر محمّد از رأيش نسبت بما برگشت فرمود خير و در اين بين اصحاب خدمت پيغمبر رسيده از كرده خود پشيمان و عذر خواه شدند و حضرت پذيرفت و قريش ملتزم شدند كه مسلمانان را در مكّه آزار نكنند و در دين خودشان آزاد بگذارند و صلحنامه بخط امير المؤمنين عليه السّلام تقريبا بمضمونى كه ذكر شد نوشته و ردّ و بدل گرديد و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود قربانيها را نحر كنيد و سرهاتان را بتراشيد و مراجعت نمائيد باز اصحاب تخلّف نمودند و گفتند ما چگونه نحر نمائيم با آنكه طواف و سعى ننموديم و حضرت مغموم شد و بامّ سلمه شكايت فرمود و او عرضه داشت يا رسول اللّه شما نحر و حلق فرمائيد و حضرت عمل فرمود و اصحاب تبعيّت كردند با يقين و شك و ريب و حضرت در حق آنها دعا فرمود و بجانب مدينه كوچ كرد و چون به موضع تنعيم رسيد در زير درختى جلوس فرمود و اصحاب گرد آنحضرت جمع شدند و عذرخواهى از تقصير خود نمودند و خواهش كردند كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم براى آنها استغفار فرمايد پس آيه رضوان نازل شد حال ملاحظه كنيد حال اكثر اصحاب و خلوص نيّت آنها را اين قضايا در روضه كافى و تواريخ هم نقل شده و با اينحال چگونه ميتوان بعمل آنها اعتماد نمود با نبودن معصوم در ميان آنها و شايد اشاره باين معانى باشد مدح خداوند از اهل ايمان
جلد 5 صفحه 22
بنزول سكينه و آرامش و اطمينان در قلوب ايشان از جانب خداوند كه ثابت و راسخ شدند در متابعت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و انكار و اشكال ننمودند در امرى از امور بر آن حضرت و ترديد نكردند در اطاعت فرمان او و اين موجب مزيد يقين آنان بوجود مصلحت در احكام پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و صدق مواعيد آنحضرت گرديد و آنكه خداوند هر وقت صلاح باشد بعساكر آسمانى و زمينى خود اهل ايمانرا نصرت مينمايد و هر وقت نباشد امر بصلح ميفرمايد و تمام افعال و اوامر او از روى علم و حكمت بوده و هست و در كافى از صادقين عليهما السلام سكينه بايمان تفسير شده و ظاهرا مراد ايمان مؤكّد است كه موجب اطمينان خاطر گردد و شك و ريب در آن راه نيابد و آيه اخيره مؤكّد بيان حقير است در آيه اولى چون نتيجه شفاعت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم از اهل ايمان و اسلام مشركين غفران گناه و محو سيّئات و دخول در بهشت و فوز عظيم و نيل به مقصود است و اينها همه نتايج فتح واقعى و معنوى و ظاهرى و خارجى است كه براى پيغمبر اسلام روى داده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ يَنصُرَكَ اللّهُ نَصراً عَزِيزاً «3» هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ المُؤمِنِينَ لِيَزدادُوا إِيماناً مَعَ إِيمانِهِم وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَ كانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً «4»
و ياري ميكند خداوند تو را ياري با عزت هر چه تمامتر. اينکه ياري الهي مجرد غلبه بر دشمن نيست در غزوات بلكه پس از ظهور حضرت بقية اللّه و دوره رجعت که تمام انبياء و بسياري از ملائكه و صلحاء در خدمتش حاضر و در فرمانش مطيع، و در قيامت مقدم بر کل في الكل و لذا بلفظ مضارع بيان ميفرمايد، و در اخذ ميثاق از انبياء ميفرمايد: وَ إِذ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيتُكُم مِن كِتابٍ وَ حِكمَةٍ ثُمَّ جاءَكُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقرَرتُم وَ أَخَذتُم عَلي ذلِكُم إِصرِي قالُوا أَقرَرنا قالَ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُم مِنَ الشّاهِدِينَ آل عمران آيه 75.
نكته: تعبير به النبيين دون المرسلين شامل ميشود حتي انبيايي که مأمور به تبليغ و رسالت نبودند و جمع محلّي بالف و لام عموم دارد دلالت ميكند بر اينكه جميع انبياء رجعت ميكنند و در خدمت حضرتش او را ياري ميكنند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 3)- «و پیروزی شکست ناپذیری نصیب تو کند» (وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً).
و به این ترتیب خداوند چهار موهبت عظیم در سایه این فتح مبین نصیب پیامبرش کرد: مغفرت، تکمیل نعمت، هدایت و نصرت.
پاسخ به یک سؤال مهم:
با این که پیامبر به حکم مقام عصمت از هر گناهی پاک است منظور از این جمله چیست؟
برای پی بردن به جامعترین پاسخ، مهم این است که ما رابطه «فتح حدیبیه» را با مسأله «آمرزش گناه» پیدا کنیم که کلید اصلی پاسخ به سؤال فوق در آن نهفته است.
با دقت در حوادث و رویدادهای تاریخی به این نتیجه میرسیم: هنگامی که مکتبی راستین ظاهر میشود و قد بر میافرازد، وفاداران به سنن خرافی که موجودیت خود را در خطر میبینند هر گونه تهمت و نسبت ناروا به آن میبندند.
اگر این مکتب در مسیر پیشرفت خود مواجه به شکست شود، دستاویزی محکم برای اثبات نسبتهای ناروا به دست مخالفان میافتد، و فریاد میکشند نگفتیم چنین است، نگفتیم چنان است؟
اما هنگامی که به پیروزی نائل گردد و برنامههای خود را از بوته آزمایش موفق بیرون آورد، تمام نسبتهای ناروا نقش بر آب میشود، و تمام «نگفتیمها» به افسوس و ندامت مبدل میگردد و جای خود را به «ندانستیمها» میدهد! مخصوصا در مورد پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله این نسبتهای ناروا و گناهان پنداری بسیار فراوان بود، او را جنگ طلب، آتش افروز، بیاعتنا به سنتهای راستین، غیر قابل تفاهم، و مانند آن میشمردند.
ج4، ص470
صلح حدیبیّه به خوبی نشان داد که آئین او بر خلاف آنچه دشمنان میپندارند یک آئین پیشرو و الهی است.
او به خانه خدا احترام میگذارد، هرگز بیدلیل به قوم و جمعیتی حمله نمیکند، او اهل منطق و حساب است او به راستی همه انسانها را به سوی محبوبشان «اللّه» دعوت میکند، و اگر دشمنانش جنگ را بر او تحمیل نکنند او طالب صلح و آرامش است.
به این ترتیب فتح حدیبیه تمام گناهانی که قبل از هجرت، و بعد از هجرت یا تمام گناهانی که قبل از این ماجرا و حتی در آینده ممکن بود به او نسبت دهند همه را شست، و چون خداوند این پیروزی را نصیب پیامبر صلّی اللّه علیه و اله نمود میتوان گفت خداوند همه آنها را شستشو کرد.
نتیجه این که این گناهان، گناهان واقعی نبود، بلکه گناهانی بود پنداری و در افکار مردم و در باور آنها، چنانکه در آیه 14 سوره شعرا در داستان موسی (ع) میخوانیم که موسی به پیشگاه خدا عرضه داشت: «فرعونیان بر من گناهی دارند که میترسم به جرم آن گناه مرا بکشند» در حالی که گناه او چیزی جز یاری فرد مظلومی از بنی اسرائیل و کوبیدن ستمگری از فرعونیان نبود.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم