آیه 11 سوره قصص
<<10 | آیه 11 سوره قصص | 12>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و (آن گاه مادر موسی) به خواهر او گفت که از پی طفلم رو. خواهر رفت و موسی را از دور دید (و شناخت) ولی آل فرعون بیخبر بودند.
و به خواهر موسی گفت: [اوضاع و احوال] او را پی گیری کن. پس او موسی را از دور [در آغوش فرعونیان] دید در حالی که خاندان فرعون [پی گیری او را] درک نمی کردند.
و به خواهر [موسى] گفت: «از پى او برو.» پس او را از دور ديد، در حالى كه آنان متوجه نبودند.
و به خواهر او گفت: از پى او برو. و زن بىآنكه آنان دريابند از دور در او مىنگريست.
و (مادر موسی) به خواهر او گفت: «وضع حال او را پیگیری کن!» او نیز از دور ماجرا را مشاهده کرد در حالی که آنان بیخبر بودند.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«قُصِّیهِ»: او را دنبال کن. حال و وضع او را بپای. «عَن جُنُبٍ»: از جانبی. از گوشهای. مراد دورادور است. «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»: در حالی که فرعون و فرعونیان نمیدانستند که او خواهر موسی است و مشغول دید زدن است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «11»
و (مادر موسى) بهخواهر او گفت: (صندوق حامل موسى را) دنبال كن پس او از دور وى را زير نظر داشت، در حالى كه (دشمنان) متوجّه نبودند (كه آنكه او را تعقيب مىكند خواهر موسى است و از اين تعقيب، چه هدفى دارد).
نکته ها
تفسير الميزان، آيهى «وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً» را با توجّه به سياق و ظاهر آيات قبل و بعد، چنين معنا نمودهاند: دلِ مادر موسى به واسطهى وحى الهى آرام گرفت و ديگر خوف و ترسى نداشت و اگر آن وعدهى الهى نبود، مادر موسى به سبب شدّت اضطراب، آن راز را افشا مىكرد.
مادر موسى بعد از آنكه فرزندش را در صندوقى گذارده و در دريا انداخت، به خواهر موسى مأموريّت داد تا مخفيانه اين جريان را پيگيرى كند. او نيز به دور از چشم مأموران حكومتى، صندوق را دنبال كرد تا اينكه از دريا نجات يافت و در دامان همسر فرعون قرار گرفت. او همچنان موسى را زير نظر داشت تا اينكه متوجّه شد درباريان فرعون به دنبال دايگانى
جلد 7 - صفحه 24
براى شيردادن به كودك هستند؛ امّا موسى هيچ سينهاى را نمىپذيرد، سرانجام خواهر موسى با طرح پيشنهاد دايگى مادرش و پذيرش دربار، مأموريّتش خاتمه يافت.
پیام ها
1- افشاى اسرار از نشانههاى سستى و ضعف ايمان است. «لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها»
2- آرامش دلها به دست خداست. «رَبَطْنا عَلى قَلْبِها»
3- از نشانههاى ايمان، آرامش خاطر ودل آرام است. رَبَطْنا ... لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
4- آنچه در نظر الهى مهمّ است، ايمان است و زن و مرد تفاوتى ندارند. «لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» در صورتى كه بايد مىفرمود: «مِنَ الْمُؤْمِناتِ»
5- زنان ودختران نيز بايد از تدبيرهاى لازم در مسائل اجتماعى برخوردار باشند.
«قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ»
6- در امور حساسيّت برانگيز، كارها را به ديگران واگذار كنيم. «لِأُخْتِهِ» در ماجراى موسى عليه السلام حساسيّت بر روى مادر بيشتر بود و امكان داشت كه مطلب افشا گردد.
7- توكّل به خدا به معناى بىتفاوتى در مسائل نيست. با اينكه مادر موسى زن باايمانى بود، ولى باز هم دخترش را براى تعقيب ماجرا فرستاد. «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ»
8- در برخورد با نظامهاى طاغوتى و خفقانآور، تعقيب ومراقبت امرى ضرورى است. «قُصِّيهِ»
9- براى حفظ اسرار، عادّىسازى در رفتار يك امر لازم است. «عَنْ جُنُبٍ» (خواهرموسى از دور صندوق برادر را زير نظر داشت، تا اين مراقبت بسيار عادّى باشد وسبب حساسيّت وتحريك دشمن نشود.)
10- مؤمن، مأموريّت خود را به دور از توجّه دشمن به انجام مىرساند. «وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ»
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 25
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «11»
وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ: گفت مادر موسى مر خواهرش را بر پى برادر خود برو و از او خبر حاصل نما. بنابر اصحّ، خواهر مادر موسى نامش كلثوم و شوهرش غالب بن يوشا نام داشت، در صدد تجسس برآمده به درگاه فرعون آمد. فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ: پس ديد برادر خود موسى را از دور كه او را از دريا بدر آورده و در كنار آسيه است.
وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ: و ايشان نمىدانستند كه كلثوم براى طفل آمده، يا نمىدانستند كه اين زن خواهر مادر موسى باشد.
خداى تعالى آيات عظمت خود را ظاهر فرمود كه با آن جديت آل فرعون در افتراق بين زنان و مردان بنى اسرائيل و اصرار تمام در كشتن پسران آنها، هر آينه موسى را به عرصه ظهور و از شر دشمنان محفوظ داشت و پس از انداختن به رود نيل او را از غرق نجات و در خانه فرعون تربيت و به حدّ رشد رسانيد.
علامه مجلسى (رحمه اللّه) به سند موثق بلكه صحيح از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه: حضرت يوسف عليه السّلام چون هنگام وفات رسيد،
جلد 10 - صفحه 108
جمع كرد آل يعقوب را؛ در آن وقت هشتاد مرد بودند، فرمود: قبطيان بر شما غالب و شما را به عذابهاى شديد گرفتار سازند و نجات شما از دست آنها نخواهد بود مگر به سبب مردى از فرزندان لاوى پسر يعقوب كه نام او موسى پسر عمران باشد، جوان بلند قامت پيچيده موى گندم گون است؛ پس بنى اسرائيل، بعضى فرزندان را نام عمران، و عمران پسر خود را موسى نام مىگذارد، بدان اميد كه آن باشد كه يوسف خبر داده «1».
و حضرت باقر عليه السّلام فرمود: موسى ظهور نكرد تا آنكه پيش از او پنجاه كذّاب از بنى اسرائيل خروج كردند به دعوى آنكه منم آن موسى كه يوسف خبر داده «2».
خلاصه هشت شبانه روز موسى شير كسى را نگرفت، آسيه و قوم او از آن حال مضطرب شدند، اما موسى انگشت سبابه مسبّحه خود را در دهان و شير پاك از آن بيرون آمده مىخورد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ «7» فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ «8» وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «9» وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «10» وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «11»
وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ «12» فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ «13»
ترجمه
و وحى كرديم بمادر موسى كه شير ده او را پس چون بترسى بر او پس بيندازش در دريا و مترس و اندوهگين مشو همانا ما باز گردانندهايم او را بسوى تو و گردانندهايم او را از فرستادگان
پس بر گرفتند او را كسان فرعون تا باشد براى آنها دشمن و اندوه همانا فرعون و هامان و لشگريان آن دو بودند خطاكاران
و گفت زن فرعون او روشنى چشم است براى من و تو نكشيد او را بسا باشد كه سود دهد ما را يا برگيريمش بفرزندى و آنها درك نميكردند
و گرديد دل مادر موسى بيتاب همانا نزديك بود كه آشكار كند او را اگر نه آن بود كه بند نهاده بوديم بر دل او تا باشد از گروندگان
و گفت بخواهر او كه برو از پى او پس ديدش از دور و آنها درك نميكردند
و حرام كرديم بر او شير دهندهها را از پيش پس گفت خواهرش آيا دلالت كنم شما را بر خانوادهئى كه نگهدارى و تربيت كنند او را براى شما و ايشان باشند براى او خير خواهان
پس باز گردانديم او را بسوى مادرش تا روشن شود چشم او و اندوهگين نباشد و بداند كه وعده خدا راست است ولى آنها بيشترشان نميدانستند.
تفسير
در آيات سابقه گوشزد شد كه فرعون شنيده بود از بنى اسرائيل پسرى بوجود مىآيد كه زوال سلطنتش بدست او خواهد بود و لذا پسران نوزاد آنها را ميگرفت و ميكشت براى آنكه در مقابل تقدير الهى تدبيرى نمايد و خداوند در اين مقام ميفرمايد كه ما الهام نموديم بمادر موسى عليه السّلام كه تا ميتوانى امر او را مخفى بدارى او را شير ده و چون بترسى از ظهور امر او و آشكار شدن وجودش پس او را در صندوقى بگذار و در رود نيل بينداز و نترس از غرق شدن
جلد 4 صفحه 174
و بزحمت افتادن او و محزون مشو از فراق و دورى او همانا ما او را بزودى بتو برميگردانيم و بعدا بمقام رسالت او را فائز خواهيم نمود و اوامر الهى را امتثال كرد و گرفتند صندوق را كسان فرعون و نتيجه و عاقبت كار آنها اين بود كه موسى عليه السّلام بوده باشد براى آنها دشمن و موجب حزن و اندوه چون فرعون و وزيرش هامان و لشگريان آنان مردمان خطاكارى بودند كه معصيت خدا را مينمودند و خدا ميخواست آنها را تنبيه فرمايد و حزن بضمّ حاء و سكون زاء نيز قرائت شده و هر دو يك معنى دارد و لام در ليكون ظاهرا براى تعليل و واقعا براى بيان عاقبت است مثل آنكه ميگويند بزائيد براى مردن و بسازيد براى خراب شدن لذا آنرا لام عاقبت ناميدهاند خداوند ميخواهد بفرمايد گرفتن آنها او را از آب مانند آن بود كه براى چنين غرضى انجام گرفته باشد و چون كسان فرعون صندوق را گرفتند و نزد او آوردند و طفل آشكار شد آسيه عيال او گفت اين كودك مايه دلخوشى و روشنى ديده ما است او را نكشيد چون علائم يمن و سعادت از چهره او مشهود و اميد بهره و نفع براى مادر او موجود است و اگر او را با ولادى براى خودمان قبول نمائيم سزاوار است چون ما اولاد نداريم و اين خوب طفلى است و آنها نميدانستند كه او چه خواهد كرد و دودمان آنها بدست او منقرض خواهد شد و خداوند محبّت او را بدل فرعون و آسيه انداخت و او را نگهدارى كردند در مجمع از ابن عباس ره نقل نموده كه چون آسيه گفت او مايه سرور ما است فرعون گفت مايه سرور تو است نه من و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرمود قسم بآنكس كه باو قسم ياد كرده ميشود اگر فرعون اقرار ميكرد كه مايه سرور او است چنانچه زنش اقرار كرد خداوند هدايت مينمود او را بوسيله او چنانچه هدايت نمود زنش را بآن وسيله ولى او اباء نمود براى شقاوتى كه خدا برايش مقدر فرموده بود و چون مادر حضرت موسى صندوق را شبانه در آب انداخت و امواج نيل آنرا از نظرش دور نمود يكمرتبه دلش خالى از همه چيز جز مهر موسى عليه السّلام شد و ميخواست صيحه بزند و سرّ خود را آشكار كند كه عنايت الهى شامل حال او گشت و محكم فرمود دل او را بياد وعده خود و بند كرد آنرا بريسمان وثوق و ايمان بانجاز آن تا از مؤمنين و مصدّقين و واثقين بصدق مواعيد الهى باشد چنانچه در اكمال
جلد 4 صفحه 175
از امام باقر عليه السّلام به اين معنى در ضمن بيان اين قصه تذكر داده شده است و بخواهر حضرت موسى دستور داد كه دنبال صندوق برود و خبر آنرا بياورد و او رفت و از دور يا كنار نگاه ميكرد بآن و كسان فرعون او را نمىشناختند و متوجه بمقصودش نبودند و خداوند پيش از اين واقعه ممنوع فرموده بود بر حضرت موسى شير خوردن از پستان زنان شيرده را چون مراضع جمع مرضعه يا جمع مرضع بمعناى رضاع است و مراد ممنوعيّت ارتضاع از مرضعات است نه حرمت تكليفى كه متظاهر است و لذا زنانى را كه اطفال آنها را فرعون كشته بود چون حاضر نمودند براى شير دادن پستان هيچ يك را حضرت قبول نفرمود پس خواهرش گفت آيا دلالت نمايم شما را بخانوادهئى كه كفالت نمايند او را براى شما يعنى ميخواهيد دايهئى بشما نشان دهم كه او را شير دهد از خانوادهئى كه بخوبى از عهده نگهدارى و تربيت او برآيند و آنها قبول كردند و مادر حضرت آمد و او پستانش را بخوبى گرفت و آنها خوشحال شدند و او را با حقوق كافى بمادرش مسترد داشتند كه شير دهد و براى آنها نگهدارى نمايد و او خوشحال شد بديدار فرزند و از حزن و الم فراق بيرون آمد و مشاهده نمود صدق وعده حق را و از علم اليقين بعين اليقين رسيد ولى بيشتر قبطيان يا مردم اين معرفت و علم را نداشتند و ندارند در جوامع روايت نموده كه چون خواهر حضرت گفت آن خانواده ناصح و مشفق باويند هامان گفت اين زن اين طفل و خانواده او را مىشناسد پس خواهرش گفت مرادم خير خواهان پادشاه بود و در سوره طه ضمن اين قصه حديث مفصلى از امام باقر عليه السّلام نقل شد كه مراجعه بآن موجب مزيد توضيح و تبيين اين آيات است.
جلد 4 صفحه 176
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ قالَت لِأُختِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَت بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُم لا يَشعُرُونَ «11»
و مادر موسي بدخترش خواهر موسي گفت برو ببين خبري از موسي ميآوري خواهرش آمد از دور بنحوي که احدي متوجه نشود ديد موسي در دامن فرعون و آسيه مورد عنايات آنها واقع شده بسيار مسرور شد و بمادرش خبر داد ولي نميدانستند که بچه نحو برميگردد بمادرش.
وَ هُم لا يَشعُرُونَ که اينکه خواهر موسي است و آمده است براي كشف حال موسي.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 11)- مادر بر اثر این لطف پروردگار آرامش خود را باز یافت، ولی میخواهد از سر نوشت فرزندش با خبر شود، لذا مادر موسی «به خواهر او گفت:
حال او را پی گیری کن» (وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ).
خواهر موسی دستور مادر را انجام داد «و از دور ماجرا را مشاهده کرد» (فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ). او دید که صندوق نجات موسی را فرعونیان از آب میگیرند، از صندوق بیرون آورده در آغوش دارند.
«در حالی که آنها (از وضع این خواهر) بیخبر بودند» (وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم