حسین بن محمد حلوانی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۰۸ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (اضافه کردن رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

مقاله‌ی مربوط به این عنوان از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon article.jpg
محتوای فعلی "مقاله‌ یک نشریه" متناسب با این عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

منبع: دو ماهنامه آينه پژوهش، شماره 92

ابى عبداللّه الحسين بن محمد بن حسن الحلواني

در اسناد احادیث مانند آن چه در بشاره المصطفى نوشته محمد بن ابوالقاسم طبرى (قرن 6)[۱] و نيز ذيل تاريخ بغداد از ابن نجار بغدادى (متوفى 643 ق)[۲] آمده است مى توانيم او را کاملتر و به اين گونه بشناسيم: ابوعبدالله الحسين بن محمد بن الحسن بن نصر الحلواني.

ابن شهر آشوب (م 588) اين نام يعنى الحسين بن محمد بن الحسن را در کتاب معالم العلماء که به ذکر نويسندگان شيعه اختصاص دارد عنوان کرده[۳] و ابن بطريق (533 ـ 600 ق) هم در کتاب العمده به هنگام تبيين حدیث تکريم عباس عموى پيامبر گرامي صلی الله علیه و آله مى گويد:

و يزيد ذلک بياناً و إيضاحاً ما ذکره الحسين بن محمد بن الحسين الحلوانى فى کتابه الذى جمعه من لمع کلام النبي صلی الله علیه و آله و کلام الائمه علیهم السلام. قال: فى لمع کلام الإمام الزکي أبى الحسن على بن محمد العسکري علیه السلام لمّا سئله المتوکل فقال له: ما تقول بنو أبيک فى العباس؟ قال: ما يقولون فى رجل فرض الله طاعه على الخلق و فرض طاعه العباس عليه.[۴]

ابن حديث با همين متن در نزهه الناظر موجود است[۵] و تعبير (لُمَع) ـ که همان تعبير مؤلف در مقدمه و نيز مؤخره کتاب از احاديث گردآورده اش و عنوان ابواب کتاب در برخى نسخه ها[۶] مى باشد ـ جاي ترديدى نمى نهد که منظور ابن بطريق از حسين بن محمد بن حسين الحلوانى همين مؤلف نزهه الناظر است و (حسين) دوم تصحيف (حسن) است که تصحيفى شايع و عادى در کتابت و استنساخ مى باشد.

علامه مجلسی نيز در باب (ما جمع من جوامع کلم امیرالمومنین علیه السلام) هنگام اشاره به کتاب هايى که برخى از احادیث درباره حضرت علي علیه السلام را در خود جاى داده اند از نزهه الناظر نام مى برد و آن را تأليف حسين بن محمد بن حسن مى داند.[۷] کتاب شناسان ديگري نيز اين مطلب را تأييد کرده اند؛ سيد اعجاز حسين[۸] و شيخ آقا بزرگ تهرانی[۹] از اين زمره اند.

بر همين اساس، نظر ديگر ابن شهرآشوب[۱۰] و نيز نظر شيخ نوری[۱۱] ـ که کتاب را به ابويعلى محمد بن حسن جعفري[۱۲] نسبت داده است ـ درست نيست و همان گونه که شيخ آقا بزرگ مى گويد:[۱۳] اين مطلب با تصريح مؤلف به نام خود در پايان کتاب سازگار نيست و منشأ اشتباه، دو شرح نوشته شده از سوى ابويعلى جعفرى بر دو حديث از کتاب است.[۱۴]

مؤيد اين مطلب، آن است که سيد بن طاووس در کتاب اليقين احاديثى را در باب ناميدن علي علیه السلام به اميرالمؤمنين و خيرالوصيين آورده[۱۵] و منبع آن را (نهج النجاه في فضائل أميرالمؤمنين والائمه الطاهرين من ذريته صلوات الله عليهم اجمعين) نوشته الحسين بن محمد بن الحسن بن نصر الحلوانى دانسته است.

ابن طاووس اين نام و نسب را در جاى ديگري از کتابش تکرار مى کند[۱۶] و از اين رو اگر مانند شيخ آقا بزرگ بتوانيم اتحاد مؤلف نهج النجاه و نزهه الناظر را استظهار کنيم انتساب کتاب نزهه الناظر به حلوانى تأييد مى شود.

شيخ آقا بزرگ در الذريعه مى گويد: (يأتي استظهار اتحاد صاحب نزهه الناظر مع نهج النجاه يعنى لروايته فيهما عن أبى القاسم بن المفيد محمد[۱۷]) و سپس در جاى خود نهج النجاه را از حسين بن محمد بن نصر الحلوانى مى خواند و به منقولات ابن طاووس از آن در اليقين اشاره مى کند.[۱۸]

اتان کلبرگ نيز اين حدس آقا بزرگ را صائب دانسته و مؤلف اين دو کتاب را يک نفر و همان حسين بن محمد بن الحسن الحلواني دانسته است.[۱۹]

استادان و مشايخ حلواني:

بر اساس آن چه گفته شد مؤلفِ کتاب فردى شناخته شده و مورد اعتناي عالمان عصر خود بوده است. او نزد الشريف محمد بن الحسن بن حمزه ابويعلي جعفرى ـ که از مراجع شيعه پس از شيخ مفيد و داماد و جانشين او بوده ـ[۲۰] درس خوانده و چون محل سکونتش[۲۱] محله کرخ بغداد بوده است از محضر عالمانى چون شيخ طوسی، سيد مرتضى و سيد رضی بهره برده است.

طريق روايى واقع در کتاب بشاره المصطفى اثر عمادالدين طبري،[۲۲] شاگردى او را از محضر سيد مرتضي در سال 429 ق به روشنى نشان مى دهد و سند واقع در کتاب ذيل تاريخ بغداد اثر ابن النجار البغدادي،[۲۳] استفاده او را از ابوالحسن على بن المظفر بن بدر (علامه بندينجي) در سال 425 ق اثبات مى کند.

ابوعبدالله حسين بن محمد حلوانى خود نيز در آخرين روايت کتابش که آن را مسنداً ذکر مى کند به استاد ديگرش که به احتمال از استادان اصلى وى بوده است اشاره مى کند. حلواني طريق خود را چنين آغاز مى کند: (أخبرنى الشيخ ابوالقاسم على بن محمد بن محمد المفيد رحمه الله) که حاکى از شاگردى او نزد فرزند شيخ مفيد است. بنابر آن چه ابن طاووس مي گويد حلوانى از او در کتاب ديگرش نهج النجاه نيز حديث نقل کرده است.[۲۴]

شاگردان حلواني:

بر اساس طريق هاى روايى گذشته مى توان (علي بن الحسين بن على الرازي) و (ابوزکريا يحيي بن على الخطيب التبريزي) را از شاگردان حلواني دانست. افزون بر اين، بهره گيرى دانشمندان و نويسندگان از کتاب به ويژه عمادالدين طبرى مؤلف بشاره المصطفى و ابن بطريق از بزرگان قرن ششم نشان از استقبال عالمان از کتاب او دارد.

عصر مؤلف:

بر اساس علم طبقات رجال و با توجه به سال وفات مشايخ حلوانى مي توان وى را از محدثان قرن پنجم ق دانست، زيرا همان گونه که گذشت شاگردان شيخ مفيد (م 413)[۲۵] مانند سيد مرتضى (م 436)[۲۶] و شيخ ابوالقاسم على بن محمد فرزند شيخ مفيد و ابويعلي جعفرى (م 463)[۲۷] داماد و جانشين شيخ مفيد از استادان حلواني اند و تاريخ ذکر شده شاگردى او نزد برخى از ايشان و نيز تاريخ استفاده او از علامه بندينجيني[۲۸] در سال 425 ق ترديدي باقى نمى گذارد که او در دهه هاى ميانى قرن پنجم مي زيسته است.

حلوانى در عصر طلايى فرهنگ و ادب مى زيسته و سخن نخست مجامع فرهنگى آن روزگار، فصاحت و بلاغت و سلاست بوده است. او به مانند سلف صالح خويش، سيد رضى پا به ميدانى نهاد که قهرمانى اش از آنِ سخنوران بود و در عرصه اى به طرح انديشه هاى علوى و جعفرى و معارف اهل بيت علیهم السلام پرداخت که شعر و نثر و مقامه نويسى نشانه فضل بود.

در عصر او متعلمان، کتاب هاي جاحظ و ابن عبيده ريحانى و سخنان عتابى و اشعار ابان لاحقي را فرامى گرفتند و در اين ميان اراده غالب حاکمان بر حذف و مهجور نهادن سخنان فصيح و نغز امامان معصوم شيعه علیهم السلام بود و اين، زمينه را به نفع ديوانيان و به زيان شيعيان آماده مى ساخت. او فضاى معاصر خويش را چنين ترسيم مي کند:

هرگاه از اميرمؤمنان علیه السلام و ديگر امامان علیهم السلام ياد مي شود رنگ چهره دگرگون شود و اگر اندرزى نيکو يا حکمتى رسا و يا عبارتى برجسته و خطبه اى نمايان و نوشته اى شيوا روايت شود متغير گردد و شنونده مى گويد من و امثال من چنين خبرى نشنيده ايم و من مى گويم اگر به ديده انصاف بنگرى و از زورگويى و مخالفت کناره بگيري خواهى دانست که آن چه شنيده اى نمى از يمى و کمى از فراوان است.[۲۹]

حلوانى سياست هاى کهنه بنى اميه را زمينه ساز جريان هاى عصر خويش مى داند. او به سياست عبدالملک بن مروان اشاره مى کند که همچون سلف بدکار خويش (معاويه) تمام تلاش خويش را در خاموش کردن نور علوى بکار برد و نيز به شواهدى همچون شيوه تحديث حسن بصرى از امام علی علیه السلام که چون قصد داشت حديثى از اميرالمؤمنين علي علیه السلام نقل کند از بيم بنى اميه مى گفت: قال أبوزينب.[۳۰]

حلوانى استمرار اين جريان را موجب نسبت دادن فضايل و مناقب و حتى سخنان شيوا و بليغ اهل بيت علیهم السلام به رقيبان و دشمنان ايشان مى داند و سخنان ادبى ابن مقفع زنديق و جاحظ عثمانى و همگنان اينان را زمينه اى مى داند که کلمات گهربار علي علیه السلام و فرزندان بزرگوارش را به چنين اشخاصى نسبت دهند و شايد برخى از آنان هم در اقتباس آشکار و پنهان از سخنان علي علیه السلام متهم باشند.(31)

او به صراحت اعلام مى دارد که قصد کلي، اطفاى نور الهى و انهدام آثار اهل بيت علیهم السلام است، اگر چه خدا از خاموش شدن نور خود ابا دارد. حلوانى سپس عبارت سيد رضى را در تأييد گفته خود نقل مى کند که اين دشمنان را به دو دسته جاهل و گمراه و فرورفته در ظلمت از يک سو و آگاه از فضايل اهل بيت و عالم کاتم و حيله گر تقسيم مى کند که هر دو دسته به دنبال دنياى خويش و روزى خوردن از قلم بى زخم و ريش خودند که نويسنده آن را در کف ندارد، بلکه سر به چرخش چشم و دست حاکمان دارد.

نکته جالب توجه، اقتداى حلوانى به سيد رضى در مبارزه با اين وضعيت است. او به همان گونه که سيد رضي سخنان بليغ علي علیه السلام را برگزيد و تنها به جمع آورى و حتي تقطيع سخنان و بخش هايى از خطبه ها و نامه هاى بلند و کوتاه حضرتش همت گماشت آن دسته از احادیث ائمه را آورده که از بلاغت بيشتري برخوردارند.

ما مى توانيم کار حلوانى را تکميل کار سيد رضى در ادامه گردآورى سخنان بليغ ائمه بدانيم که مقصود اوليه و اصلى سيد رضى هم بوده است و کتاب خصائص الائمه علیهم السلام که بعدها در خصائص امیرالمومنین علیه السلام متوقف و به همان ناميده شد در واقع طرح و پى ريزى زمينه آن بوده است. در اين ميان نقلِ سخنان پيامبر صلی الله علیه و آله بيشتر است تا سخنان امامان علیهم السلام را تقويت کند و به اين انديشه کلامى شيعه قوت بخشد که همه جرعه نوشان جام نبوتند، ما ترجمه بخشى از مقدمه کتاب را که خود گوياي هدف مؤلف است مى آوريم:

اما بعد براى تو ـ خدا مرا از تو برخوردار بدارد ـ پرتوهايي از سخنان کوتاه و کلمات معجزآسا و حکمت هاى فروزان و پندهاى درخشان اهل بيت علیهم السلام برگرفته و بنوشته ام که چشم تماشاى تو را شادى بخشد و انديشه تو را بيدار کند و اسناد آن ها را حذف کردم تا کتاب از اختصار مطلوب به در نرود و طرفه سخنانى از پيامبر خدا صلی الله علیه و آله بر آن ها مقدم کردم تا بدين نکته رهنمون گر که اهل بيت جرعه کشان درياى مالامال اويند و از دانش ژرفش جان خود برمى افروزند و پيامبر ـ درودهاي خدا بر او باد ـ ريشه اى است و اهل بيت شاخ و برگ اويند، اوست شهر دانش و آنانند درهاى شهر، اوست آسمان و حکمت و آنانند وسيله (رسيدن) به آن، اوست معدن و سرچشمه بلاغت و آنانند شکوفه و خرمى آن، درودهاى خدا بر آنان باد.

اگر آن چه راويان عادل از آنان روايت کرده اند فراهم مى آمد نه طومارها گنجاش آن را داشتند و نه پرونده ها ياراي دربرگرفتن آن، که آنان سخن به حکمت مى گويند و لب به اندرز مي گشايند، اما من بر سخن اميرمؤمنان علیه السلام اعتماد کردم که فرمود: روح هر دانش را برگيريد و ظرف و پوسته را وانهيد که دانش فراوان است و عمر رو به پايان.

پانویس

  1. بشاره المصطفي، ص 105.
  2. ذيل تاريخ بغداد، ج 4، ص 108.
  3. معالم العلماء، ص 78، رقم 273.
  4. العمده، ص 8.
  5. بخش احادیث امام حسن عسکری علیه السلام.
  6. مانند نسخه در دسترس شيخ آقا بزرگ تهرانی، ر.ک: الذريعه، ج 24، ص 127، رقم 638.
  7. بحارالانوار، ج 78، ص 36.
  8. کشف الحجب والاستار، ص 580، رقم 3260.
  9. الذريعه، ج 24، ص 127، رقم 638.
  10. معالم العلماء، رقم 674.
  11. خاتمه مستدرک الوسائل، ج 1، ص 192، رقم 39.
  12. او استاد حلوانى و جانشين شيخ مفيد مي باشد و همراه نجاشي، غسل و تجهيز سيد مرتضى را در سال 436 ق عهده دار بوده است. ر.ک: نجاشي، رقم 1070.
  13. الذريعه، ج 4، ص 259.
  14. رجوع کنيد به بخش احاديث امام باقر علیه السلام و امام جواد علیه السلام.
  15. اليقين، ص 111.
  16. همان، ص 389.
  17. الذريعه، ج 22، ص 111.
  18. همان، ج 42، ص 425، رقم 2224. گفتنى است شيخ آقا بزرگ در ادامه، اشتباه ابن طاووس را در مسأله تاريخ کتاب نهج النجاه گوشزد کرده و از اين رو مانع انتساب آن را به حلوانى زدوده است.
  19. کتابخانه ابن طاووس، ص 467.
  20. ر.ک: رجال نجاشي، رقم 708؛ فرحه الغري، ص 125.
  21. مولد حلوانى، حلوان از شهرهاى عراق است، اما به جهت آن که بغداد، پايتخت و پايگاه علم بوده، به آن جا کوچ کرده است. حلوان نام چند مکان است و از جمله آن ها حُلوان عراق در شمال بغداد و در منطقه کوهستاني آن است. حلوان شهرى آباد و محل نشو و نماى عالمان متعددى بوده است ر.ک: معجم البلدان، ج 2، ص 290.
  22. بشاره المصطفي، ص 105.
  23. ذيل تاريخ بغداد، ج 4، ص 108.
  24. اليقين، ص 389.
  25. رجال نجاشي، رقم 1067.
  26. همان، رقم 708.
  27. رجال نجاشي، رقم 1070؛ معجم رجال الحديث، ج 15، ص 211، رقم 10473.
  28. بندينجين از توابع بغداد و در ناحيه کوهستاني آن در سمت نهروان قرار داشته است و تنى چند به آن جا موصوفند. به گمانِ ما او ابوالحسن على بن المظفر بن بدر از مشايخ خطيب بغدادى و شاگرد ابواحمد حسن بن عبدالله بن سعيد عسکرى مؤلف الزواجر والمواعظ از مشايخ صدوق است. ر.ک: تاريخ بغداد، ج 10، ص 146، رقم 5295؛ الذريعه، ج 12، ص 60، رقم 473.
  29. برگه نخست نسخه خطى کتاب.
  30. همان.

پیوندها