جعفر بن حسين مؤمن قمى

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۱۵ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (اضافه کردن رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



مشعلدار حديث

سيماى تابناك محدث

تقريباً در نيمه سده سوم از هجرت، در شهر قم، كه به عنوان حرم اهل بيت علیهم‌السلام از شهرت بسزايى برخوردار بود، در يكى از خاندان هاى رفيع شيعه، كودكى ديده به جهان گشود؛ كودكى كه فقط خدا مى دانست كه در آينده نه چندان دور در سلسله يكى از پيام رسانان بزرگ و محدثان بلندمرتبه، قرار خواهد گرفت. پدرش او را «جعفر» ناميد و اتفاقاً اين گزينش تفأّل خيرى بود كه اين كودك در آينده در مسير و راه و روش امام جعفرصادق علیه‌السلام گام نهد. كنيه اش، «ابومحمد» و لقب معروف او «مؤمن» بود و چون در قم زاده شد، به قمى بودن هم اشتهار يافت.(1)

اما اين كه اين روايتگر برجسته شيعى، دقيقاً در چه سالى به دنيا آمد، چندان در سخن رجال شناسان شيعه و سنى، روشن نيست؛ با اين همه با تحقيق و بررسى در احوال استادان و شاگردان و بعضى از خصوصيات اين بزرگوار، شايد بتوان به آنچه اشاره كرديم، اطمينان يافت. به هر حال او در دوره غيبت صغری و روزگار زندگى سفيران ويژه امام عصر علیه‌السلام زندگى مى كرده است.

پدر اين بزرگوار نيز معلوم نيست كه آيا از راويان شيعى بوده و يا اين كه شخصيتى معمولى داشته است؟ در اين زمينه، تاريخ گويا نيست.

سرچشمه هاى دريافت

جعفر بن حسين مؤمن قمى يكى از نمونه هاى برجسته عالمان شيعى است كه متانت تمامى داشت كه اين موقعيت شايسته را در پرتو بهره مندى از سرچشمه هاى زلال معرفت، به دست آورده بود. طبعاً هر محدثى، مدتى از عمر خويش را در محضر استاد، زانوى ادب به زمين مى زند تا بتواند ذخيره اى از حديث را بيندوزد.

حسين جعفر بن قمى نيز نزد استادان بسيارى كسب فيض نمود كه نام هاى آنان در كتاب هاى تراجم ذكر شده است. در اين جا فقط به نام آنان بسنده مى كنيم:

  • 1. محمد بن حسن صفار قمى؛(2)
  • 2. محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى قمى؛(3)
  • 3. محمد بن حسن بن احمد بن وليد قمى؛(4)
  • 4. محمد بن جعفر بن بطه قمى.(5)

ابن بطه كتاب هاى بسيارى در زمينه حديث تأليف كرده است. كنيه اش «ابوجعفر» و به «قمى» معروف است. نجاشى در شرح حال اين استاد حديث مى نگارد: «كانَ كبير المنزلة بقم كثيرالادب والفضل والعلم؛ او مردى بزرگ از تبار محدثان و دانشمندى فاضل و اديبى توانا بود» گروهى از راوى شناسان چندان نظر مساعدى به او ندارند و مى گويند: اين محدث در نقل حديث، دچار مسامحه و تساهل بوده است.

علامه ممقانى در اثر خود درباره اين محدث مى گويد: «علامه وحيد بهبهانى از سخن نجاشى جواب داده و گفته: اين كه او گاهى در اسناد روايات مسامحه مى كرد، نه از اين جهت است كه او در مسائل دينى بى مبالات بود؛ زيرا اگر چنين بود، از او به عنوان بزرگ قم و به عنوان انسانى دانشمند و استاد اجازات بزرگان مطرح ياد نمى شد». سپس مرحوم ممقانى مى گويد: «ما هم سخن او را تأييد مى كنيم و به اخبار ابن بطه اعتماد مى كنيم».(6)

شاگردان

حسين جعفر بن قمى، پس از فراگيرى و گردآورى احاديث و معارف اهل بيت علیهم‌السلام، درصدد برآمد كه يافته هاى ارزشمند خود را به افراد شايسته و جان هاى تشنه انتقال دهد. از اين رو گروهى از دانش طلبان، نزدش شتافتند و از خرمن دانش او خوشه ها چيدند كه به تعدادى از آن چهره هاى تابناك اشاره مى كنيم:

1. اولين شاگرد برجسته و پرآوازه او، شيخ صدوق قمى است:(7) شيخ صدوق از پرتلاش ترين و موفق ترين و نام‌آورترين محدثان شيعى است. او در سده چهارم هجرى زيست مى كرد. او در عصرى كه امكانات نوشتن و تأليف كتاب و مسافرت بسيار مشقت بار بود، توانست با سفرهاى طولانى خود به گوشه و كنار جهان اسلام از شرق به غرب و جنوب، مانند ماوراءالنهر، مرو، سمرقند، عراق، ايران و شبه جزيره عربستان، در رديف بزرگترين پديدآورنده كتاب هاى حديثى قرار گيرد. آن بزرگوار در اواخر سده چهارم هجرى در سال 381 جان به جان آفرين تسليم كرد و در كنار مرقد حضرت عبدالعظيم علیه‌السلام در شهر رى به خاك سپرده شد.(8)

2. احمد بن محمد بن نصر رازى سمسار؛(9)

3. احمد بن حسين بن عمران:(10) درباره اين محدث فقط نوشته اند كه او از معاصرين شيخ صدوق است؛ اما منزلت علمى او در كتاب هاى تراجم مورد كاوش واقع نشده است.

در اين جا يادآورى يك نكته دقيق رجالى شايان توجه است. محقق بزرگ آيت الله آقا بزرگ تهرانى در اثر تحقيقى خود به نام «الاعلام» مى نگارد: احمد بن حسين بن احمد بن عمران، صاحب كتاب «اختصاص» است؛ كتابى كه شيخ مفيد، كتاب عيون و محاسن خود را، كه در عصر ما به عنوان كتاب اختصاص شيخ مفيد شهرت يافته از كتاب اختصاص احمد بن حسين و از ساير كتاب هاى روايتى مانند كتاب مِحَن اميرالمؤمنين علیه‌السلام و فضائل اميرالمؤمنين از ابن دأب و كتاب صفة بهشت و جهنم و قبض روح المؤمن والكافر از سعيد بن جناح و غير اين‌ها، برگرفته است. و چون اولين كتابى را كه شيخ مفيد احاديث را از آن استخراج كرد، كتاب اختصاص احمد بن حسين بود، لذا كتاب مفيد به نام «اختصاص» اشتهار يافت. بر اين اساس است كه كتاب عيون و محاسن در فهرست كتاب هاى مرحوم مفيد يادآورى شده است؛ اما كتاب اختصاص را هيچ يك از دانشمندانِ كتاب شناس در جمله كتاب هاى مفيد ذكر نكرده اند.(11)

او سپس اضافه مى كند: استاد بزرگوار ما، ميرزاحسين نورى، در خاتمه كتاب مستدرك الوسائل، اشتباه فرمود كه جعفر بن حسين قمى را از استادان مفيد شمرد. ريشه اين اشتباه از اين جا ناشى مى شود كه او قصور كرد كتاب اختصاص از شيخ مفيد است. بلكه جان كلام اين جا است كه احمد بن حسين روايت مى كند از استاد خود، جعفر بن حسين قمى، آن گاه شيخ مفيد كه آمده از كتاب اختصاص احمد بن حسين به عين الفاظ، استخراج كرد؛ حاجى نورى خيال فرمود كه مفيد از جعفر بن حسين روايت مى كند.(12)

4. محمد بن على بن فضل بن تمام:(13) اين محدث بزرگوار، كنيه اش «ابوالحسين» و استاد حديث گروهى از استادان شيخ نجاشى است.(14)

نجاشى در منزلت او چنين مى نگارد: محمد بن على بن فضل بن تمام بن سُكَين؛ همانا او ملقب به سُكَين شد؛ زيرا بزرگان حديث، او را بسيار بزرگ مى داشتند و او محدث موجه، موثق، برجسته و داراى باورهاى دينى درست و منطقى و بسيار خوش تأليف بود. او آن گاه تمامى آثار اين استاد حديث را نام مى برد.(15) از سخن شيخ طوسى برمى آيد كه او در سال 340 در قيد حيات بوده است.(16)

شخصيت راوى

اينك لازم است كه شخصيت و منزلت جعفر بن حسين قمى را از ديدگاه دانشوران شيعى، مورد ارزيابى قرار دهيم. در اين زمينه زيباترين و دقيق ترين سخن، از نجاشى است كه مى گويد: جعفر بن حسين، معروف به ابى محمد مؤمن قمى، استادى است از استادان قم؛ محدثى صاحب وجاهت و وثاقت است كه در مقطعى از زندگى خويش از شهر قم هجرت كرد و به سوى كوفه شتافت و رحل اقامت افكند و در همين كوفه بود كه دنيا را بدرود حيات گفت.(17)

بر پايه همين سخن، تمامى رجال نويسان، اين محدث را ستوده و از او به نيكى ياد كرده و با ديده تكريم و احترام به او نگريسته اند.(18)

آيت الله خويى در كتاب خود مى نويسد: جعفر بن حسين، يكى از استادان شيخ صدوق است كه در شأن استادش گفته: «رضى اللّه عنه» كه نشانه بزرگىِ اين استادِ حديث است.(19)

يادگار مكتوب

جعفر بن حسين بن شهريار قمى، علاوه بر تدريس، كتاب هايى را نيز تأليف كرد و آموخته هاى خود را به رشته تحرير درآورد. نجاشى چند كتاب او را نام برده است كه عبارتند از:

  • 1) كتاب المزار؛
  • 2) فضل الكوفه و مساجدها؛
  • 3) كتاب النوادر.(20)

به سوى ابديت

اين استاد گرانقدر و پرتلاش شيعه، بعد از اين كه عمر بابركت خويش را در دو شهر قم و كوفه به گردآورى و نشر اخبار معصومين علیهم‌السلام سپرى كرد، سرانجام در سال 340 هجرى در شهر كوفه سفر ابدى خود را آغاز كرد و ظاهراً در همان شهر، در جوار قبر مطهر حضرت اميرالمؤمنين علیه‌السلام به خاك سپرده شد.(21)

يادآورى يك حادثه

بعضى از دانشمندان تراجم در عصر حاضر، به اين جا كه رسيده اند اشاره به حادثه اى تاريخى كرده اند كه مقارن با سال 340، سال رحلت اين محدث جليل، است. در همين سال بود كه فرقه «قرامطه» خوار گشتند و لشكر آنان بعد از شكست هاى سختى كه بر آنان وارد شد، پراكنده شدند و راه خانه خدا به روى حجاج باز شد و راه ها امن گرديد و حجاج از سراسر جهان اسلام براى انجام مراسم حج به سوى مكه شتافتند.(22)

يكى از فرقه هايى كه از فرقه اسماعيليه جدا شد، «قرامطه» نام دارد كه منسوب به مردى از اهل عراق است.

در سال 317 ابوطاهر قرمطى، با لشكر خود داخل مكه شد. او و سپاهش در روز 8 ذی الحجه، در حالى كه زائران خانه خدا در حال نماز و طواف بودند، ناگهان سوار بر اسب داخل مسجدالحرام شدند و 1700 نفر را كشتند و بدن هاى آنان را به چاه زمزم ريختند. آن ها در خارج از مسجدالحرام، سى هزار نفر را قتل عام كردند، خانه هاى اهل مكه را غارت كردند و بچه ها را اسير گرفتند.

آن ها به درون خانه كعبه هجوم بردند و هر چه در آن بود، مانند قنديل ها، پرده و درب هاى كعبه را غارت كردند و همه اين اموال را بين خود تقسيم كردند. حجرالاسود را از جاى خود كندند و آن را به منطقه اَحساء در عربستان و يا هَجَر در بحرين انتقال دادند و حدود 22 سال در نزد آنان بود. تا اين كه در سال 339 آن حجرالاسود را به مكه برگرداندند. در همين سال بود كه ابن قولويه قمى، از قم به سمت مكه حركت كرد تا كسى را كه حجرالاسود را به جاى خود مى نهد، يعنى حضرت مهدى علیه‌السلام را، زيارت كند.

ابن قولويه به بغداد كه رسيد، بيمار شد؛ به اين دليل نايب خود را فرستاد. نايب او خدمت حضرت ولى عصر علیه‌السلام رسيد و خواسته ها و حاجت هاى ابن قولويه را به امام عرضه داشت و پاسخ هايش را گرفت.(23)

در پايان، مناسب است برخى از احاديثى را كه جعفر بن حسين مؤمن قمى نقل كرده، ذكر كنيم.

پاره هاى زر

جعفر بن حسين با واسطه روايت مى كند از امام باقر علیه‌السلام كه فرمود: امیرالمومنین علیه‌السلام فرمود: زمين براى هفت نفر خلق شده كه مردم به بركت وجود آنان روزى مى خورند و يارى مى شوند و باران بر آن ها مى بارد. از آنان است: سلمان فارسى، مقداد، ابوذر، عمار، حديفه و عبدالله بن مسعود و حضرت على علیه‌السلام مى فرمود: «من پيشواى آنان هستم و آنان كسانى بودند كه بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نماز خواندند».(24)

منزلت زيد بن صوحان

روايت مى كند از حضرت امام صادق علیه‌السلام كه فرمود: هنگامى كه زيد بن صوحان در جنگ جمل، به زمين افتاده و مجروح شده بود، اميرالمؤمنين بالاى سر او آمد و فرمود: اى زيد! خداوند تو را رحمت كند! زحمت دادن تو بسيار كم، ولى كمك كردن تو بسيار زياد بود. آن گاه زيد سرش را به سوى حضرت بالا برد و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! خداوند به شما جزاى نيك عنايت كند.

اى على! تو به خداى بسيار دانا هستى. خداوند در دل و جان تو بسيار بزرگ است. من اگر در ركاب تو جنگ كردم و با مخالفين شما نبرد كردم، از روى آگاهى بود. من از همسر گرامى رسول مكرم اسلام، اُم‌السلمه، شنيدم كه مى گفت: من از رسول الله شنيدم كه درباره على فرمود: مَنْ كُنْتُ مولاه فعلىّ مولاه اللّهمّ وال مَنْ والاه و عاد مَنْ عاداه وانصُر مَنْ نصره واخْذُل مَنْ خذله. آن گاه زيد به اميرالمؤمنين عرض كرد: بر من ناگوار بود كه تو را تنها گذارم و دست از يارى تو بردارم؛ چه، اگر اين كار را مى كردم خداوند مرا خوار مى كرد.(25)

اثر دعاى امام

روايت مى كند از حماد بن عيسى كه گفت: به محضر مقدس حضرت موسى بن جعفر علیه‌السلام رفتم و عرض كردم: جانم به فدايت! از خدا بخواه به من خانه، همسر، فرزندان و خادم و حج هر سال را روزى فرمايد. حضرت دعا فرمود: اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد وارزقه داراً و زوجةً و ولداً و خادماً و الحجّ خمسين سنة. حماد مى گويد: چون حضرت فرمود «50 حج»، دانستم زياده بر پنجاه سال زندگى نخواهم كرم. سپس مى گويد: من 48 حج به جا آوردم و اين است خانه من و همسر من، كه در پس پرده است و صداى مرا مى شنود، و اين است پسر من و اين است خادم من كه پروردگارم اين ها را به دعاى حضرت موسى بن جعفر علیه‌السلام به من عطا فرمود.

بعد از اين سخن، حماد دو حج ديگر انجام داد. چون سال سوم شد، خواست به حج مشرف شود؛ به ميقات كه رسيد و احرام بست و رفت كه غسل احرام كند؛ ولى ناگهان سيلى جارى شد و او را غرق كرد.(26)

ارزش هاى معنوى

روايت مى كند از حضرت امام جعفرصادق علیه‌السلام كه آن بزرگوار فرمود: بعد از يكى از جنگ ها، گروهى اسير را به مدينه آوردند. فرمان كشتن آنان صادر شد، جز يك نفر كه كشته نشد. آن مرد رو به حضرت رسول كرد و گفت: پدر و مادرم به قربان تو، چرا از ميان آنان فقط مرا رها كردى و آزادى بخشيدى؟ حضرت فرمود: جبرئيل از طرف پروردگار به من خبر داد كه در تو پنج خصلت وجود دارد كه خدا و رسولش آن ها را دوست دارند: «الغيرة الشديده على حرمك و السخاء و حُسنُ الخلق و صدق اللسان والشجاعة؛ غيرت شديد بر همسر و سخاوت و خُلق نيك و راستگويى و شجاعت».

آن مرد كافر تا اين سخنان را از رسول اكرم شنيد، بلافاصله اسلام را برگزيد و مسلمان شد و اسلامش بسيار عالى و محكم بود. او در يكى از جنگ ها، كه در ركاب پيامبر گرامى اسلام بود و به شدت جنگ كرد و به درجه شهادت نايل شد.(27)

پى نوشت

(1). رجال نجاشى، چاپ جامعه مدرسين، قم، ص 123 و چاپ داورى، قم، ص 89؛ رجال شيخ طوسى، ص 461 و 495؛ الذريعه، ج 1، ص 36 و ج 24، ص 325؛ الاعلام فى القرن الرابع، ص 70؛ تهذيب المقال، ج 4، ص 426؛ قاموس الرجال، چاپ قديم، ج 2، ص 378؛ نقد الرجال تفرشى، ص 69؛ رجال ابن داود، ص 63؛ ايضاح الاشتباه، جامعه مدرسين، ص 132؛ لسان الميزان، ابن حجر عسقلانى، ج 2، ص 114؛ اعيان الشيعه، ج 4، ص 89؛ خلاصة الاقوال، ص 33؛ جامع الروات، ج 1، ص 151؛ تنقيح الرجال، ج 1، ص 215؛ معجم الرجال الحديث، ج 4، ص 64؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص .153 بهجة الآمال، ج 2، ص 527؛ منتهى المقال، ج 2، ص 237، چاپ مؤسسه آل البيت؛ الجامع فى الرجال، ص 257 و مجمع الرجال قهپايى، ج 2، ص 26.

(2). ستارگان حرم، ج 2، ص 7.

(3). همان، ج 7، ص 303.

(4). همان، ج 8، ص 211.

(5). جامع الروات، ج 1، ص 151 و رجال نجاشى، چاپ داورى، ص 263.

(6). تنقيح المقال، ج 2، ص 93، باب محمد.

(7). الاعلام، آقا بزرگ تهرانى، ص 29.

(8). الكنى والالقاب، ج 1، ص 212.

(9). لسان الميزان، ج 1، ص 305.

(10). الاعلام، ص 25 و 70.

(11). همان، ص 25 و رجال نجاشى، چاپ مدرسين، ص 399.

(12). الاعلام، ص 71.

(13) و (14). همان، ص 70.

(×). «هو شيخ جمع من مشايخ النجاشى».

(15). رجال نجاشى.

(16). رجال طوسى، ص 503.

(17). رجال نجاشى، ص 123.

(18). قاموس الرجال، ج 2، ص 378.

(19). معجم الرجال الحديث، ج 4، ص 64.

(20). رجال نجاشى، ص 123؛ الذريعه، ج 1، ص 34 و ج 24، ص 325 و الاعلام فى القرن الرابع، ص 70.

(21). رجال نجاشى، ص 123 و الاعلام، ص 70.

(22). تهذيب المقال ابطحى اصفهانى، ج 4، ص 439.

(23). ريحانة الادب، ج 1، ص 123؛ الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 391؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 356؛ شهداءالفضيله، ص 197 و منتخب التواريخ، ص 464 و 493 و 547.

(24). كتاب الاختصاص، چاپ جامعه مدرسين، ص 5.

(25). همان، ص 79.

(26). همان، ص 191 و رجال كشى، ج 2، ص 64.

(27). امالى شيخ مفيد، ص 224، مجلس 46، حديث 7.

منبع

ابوالحسن ربانى سبزوارى, ستارگان حرم، جلد 12