سید علی آقا قاضی
منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 4، صفحه 381
نویسنده: سيد حسين سجادي
تولد
ذی الحجه سال 1285 خانه آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی ـ که همیشه پناهگاه مردم این سرزمین و عاشقان اهل بیت علیهم السلام بود ـ حال و هوای دیگری داشت. پدر مشغول راز و نیاز بوده و در انتظار میلاد. در روز سیزدهم ذی الحجه با تولد نوزاد، دیدگاه منتظران روشنایی یافت؛ نوزاد در بغل پدرش آوای ملکوتی اذان و اقامه را میشنید و به خاطر میسپرد. سید حسین به شکرانه این شکوفایی، نام زیبای «علی» را بر کودکش گذاشت تا هماره در مسیر قرآن و عترت رشد و تعالی یابد.
تحصیل
ایام بزودی سپری شده و زمان یادگیری و آموختن فرامیرسد؛ پدر، او را به مکتبخانه میسپارد تا با آموختن قرآن مراحل رشد و ترقی را به خوبی بپیماید. سید علی که از هوشی سرشار برخوردار بود، گوی سبقت را از دیگر همکلاسیهایش میرباید و دروس مکتبخانه را به سرعت طی میکند؛ از طرف دیگر، پدرش او را با تکالیف الهی آشنا میسازد.
قاضی پس از گذراندن مراحل اولیه، جهت سیراب کردن روح تشنه خود به حوزه علمیه تبریز روی میآورد و از محضر اساتید آن حوزه بهرهها میبرد.
استادان
- 1. میرزا موسی تبریزی؛ وی از شاگردان شیخ انصاری و سید حسین کوهکمرهای بوده و کتاب اوثق الوسائل ـ که حاشیه بر رسائل شیخ انصاری است ـ را به نگارش درآورده است.
- 2. میرزا محمدعلی قراچه داغی؛ وی در فقه و اصول تبحر داشته و در علوم تفسیر از تألیفاتی برخوردار بوده است.
- 3. پدر گرامی خودشان؛ ایشان به سبب علاقه و رغبت خاص، در زمینه علم تفسیر تبحر داشت؛ چنان چه سید علی آقا خود میگوید: تفسیر «کشاف» را در خدمت پدرش خوانده است.
- 4. میرزا محمدتقی تبریزی، معروف به «حجت الاسلام» و متخلص به «نیر»؛ سید علی آقا ادبیات عرب و فارسی را پیش این شاعر نامدار یاد گرفته و اشعار زیادی از ایشان نقل کرده است.[۱]
روح سید علی که از دانش حوزه علمیه تبریز سیراب نشده بود به جانب حوزه کهن نجف اشرف تمایل پیدا میکند؛ ابتدا پدر را از این تصمیم آگاه میسازد، پدر از احساس عطش و شوق نونهالش در راه تحصیل و تهذیب، شادمان گشته و وی را با گروهی از اهالی تبریز روانه نجف اشرف میسازد. زمانی که قاضی به شهر نجف میرسد، به حرم علوی مشرف شده و از آن حضرت برای رشد و شکوفایی کمک میخواهد و خود را به آن امام همام میسپارد تا راهی را که رضایت خداوند در آن است، به وی نشان دهد و همیشه در تمام مراحل زندگی همراهیاش نماید.
این درخواست قاضی مورد قبول امیرالمومنین علیه السلام واقع شده و آن حضرت، راه سعادت و خوشبختی را به وی نشان میدهد؛ به گونهای که از اساتید بزرگواری استفاده نموده و صاحب کرامات و فضایل عرفانی میشود.
قاضی در مورد استاد و تأثیر آن در تعالی و رشد شاگرد، میگوید: اگر کسی که طالب راه و سلوک طریق خدا باشد برای پیدا کردن استاد این راه، نصف عمر خود را در جستجو و تفحص بگذراند تا آن استاد را پیدا کند، ارزش دارد و کسی که به استاد کامل رسید، نصف راه را طی کرده است.[۲]
بر اساس این اعتقاد، وی در پی یافتن اساتید شایسته و استفاده کامل از آنان رفت تا این که به یاری حضرت امیر علیه السلام، گمگشتههایش را یافت. در این مسیر ـ علاوه بر اساتیدی که در تبریز از محضرشان استفاده کرده بود ـ در نجف اشرف نیز از محضر اساتید مبارز و زبدهای بهرهمند شد؛ همانند آیات عظام:
- 1. محمدکاظم خراسانی (آخوند خراسانی)؛ نویسنده کفایه الاصول.
- 2. میرزا فتح الله شریعت اصفهانی (شیخ الشریعه)؛ این فقیه نام آور بعد از رحلت میرزای شیرازی، رهبری نهضت ضدانگلیسی را به عهده گرفت.
- 3. میرزا حسین تهرانی؛ وی از علمای عارف بوده در بین الطلوعین جمعه هنگامی که در مسجد سهله مشغول عبادت بود، به رحمت ایزدی پیوست.
- 4. شیخ محمدحسن مامقانی؛ ایشان از اساتید برجسته و متبحر علم رجال، درایه، تراجم و نسب بشمار میآیند.
- 5. سید محمدکاظم یزدی؛ یکی از آثار گرانبهای وی کتاب فقهی «عروه الوثقی» میباشد.
- 6. فاضل شربیانی؛ وی در مکارم اخلاق و صفات پسندیده و دلسوزی به بینوایان، زبانزد مردم کربلا و نجف بود.
- 7. شیخ محمد بهاری؛ معظمله همان عارف، سالک و عالم فرزانهای است که در سن 32 سالگی به اجتهاد رسید و از اوتاد شاگردان عارف نامدار، ملا حسینقلی همدانی محسوب میشود.
- 8. سید احمد کربلایی؛ وی نیز از شاگردان ممتاز ملا حسینقلی همدانی بشمار میآید که در تهذیب نفس و عرفان، از کمالات والایی برخوردار بود.[۳]
شاگردان
سید علی قاضی سرشار از اسرار الهی بود لذا در تربیت شاگردان تلاش و همت خاصی داشت. روزها در منزلش، شاگردان را به حضور میپذیرفت و به نصیحت و ارشاد آنان میپرداخت. جمع کثیری از بزرگان به یمن تربیت او در مسیر حقیقت قدم گذاشته و صاحب کمالات و مقامات معنوی شدهاند. از جمله شاگردان وی عبارتند از آیات بزرگوار:
- 1. شیخ محمدتقی آملی؛ وی یکی از علمای بزرگ حوزه علمیه تهران بودند و خود میگویند که: «علوم ظاهری مراغنی نکرد و عاقبت گمشده خود را در وجود سید علی قاضی طباطبایی یافتم.» و آیت الله قاضی در خصوص وی میفرمود: «ایشان از جمله کسانی هستند که شرف دیدار با امام زمان علیه السلام را داشته است».
- 2. علامه سید محمدحسین طباطبایی؛
- 3. سید محمدحسن الهی طباطبایی؛
- 4. محمدتقی بهجت؛
- 5. سید یوسف حکیم؛
- 6. سید محمد حسینی همدانی؛
- 7. شهید محراب، سید عبدالحسین دستغیب شیرازی؛
- 8. شیخ حسینعلی نجابت شیرازی؛
- 9. سید محمدهادی میلانی؛
- 10. محمدرضا مظفر؛
- 11. سید عبدالاعلی سبزواری؛
- 12. میرزا علی غروی علیاری؛
- 13. سید شهاب الدین مرعشی نجفی؛
- 14. سید ابوالقاسم خوئی؛
- 15. حاج شیخ ابوالفضل خوانساری؛
- 16. شیخ عبدالحسین حجت انصاری؛
- 17. شیخ محمدابراهیم شریفی زابلی؛
- 18. شیخ عباس قوچانی؛
- 19. شیخ علیاکبر مرندی؛
- 20. سید حسن مسقطی؛
- 21. سید هاشم حداد؛
- 22. سید عبدالکریم کشمیری.
جامعیت علمی و اجتهاد
کوششهای خستگیناپذیر سید علی قاضی در راه کسب کمال و دانش، به ثمر نشست و در سن 27 سالگی به درجه اجتهاد نایل آمد گرچه افراد بسیاری از خانوادهها و علمای سرشناس در این راه قدم برداشتهاند ولی عده اندکی به درجه اجتهاد، آن هم در سنین جوانی، موفق شدهاند.
ویژگیهایی که در قاضی (مثل پشتکار و جدیت در بحث، انس با بزرگان، مراقبتهای خانواده، تهذیب نفس و ارتباط با خدای متعال) وجود داشت، از وی عالمی عارف و مجتهدی توانمند ساخت. وی در لغت عرب نیز کمنظیر بود؛ به طوری که چهل هزار لغت عرب را از حفظ داشت و شعر عربی را چنان میسرود که عربها از تشخیص آن عاجز میماندند و نمیفهمیدند که شعر، از یک شاعر عجم است.
روزی در بین مذاکرات، آیت الله شیخ عبدالله مامقانی به ایشان میگوید: من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخص غیرعرب، شعر عربی بگوید، تشخیص میدهم؛ گرچه آن شعر در اعلی درجه فصاحت و بلاغت باشد.
آیت الله قاضی یکی از قصاید عربی را که سرایندهاش عرب بود، شروع به خواندن کرد، و در بین آن چند بیت از اشعار خود را اضافه و سپس از آیت الله مامقانی پرسید: کدام یک از اینها را غیرعرب سروده است؟ و ایشان نتوانستند تشیخص دهند.[۴]
شخصیت قاضی طباطبایی
الف) سیر و سلوک:
نوشتن و بیان شخصیت افرادی چون مرحوم سید علی آقا قاضی، که بیشک از اولیای خاص الهی میباشد، بسیار دشوار، و قلم از بیان وجوه مختلف زندگی او، ناتوان است؛ به همین جهت فقط به گوشههایی از شخصیت عرفانی و الهی استاد اشاره میشود.
علامه طباطبایی در این مورد میگوید: «معمولا ایشان در حال عادی یک ده بیست روزی در دسترش بودند، و رفقا میآمدند و میرفتند و مذاکراتی داشتند، و صحبتهایی میشد و آن وقت یکباره ایشان ناپدید میشدند و چند روزی اصلا خبری نبود؛ نه در خانه، نه در مدرسه، نه مسجد، نه کوفه، و نه در سهله از ایشان خبری نبود. رفقا در این روزها به هر جا که احتمال میدادند، سر میزدند ولی پیدا نمیکردند. چند روز بعد، دوباره پیدا میشد، و درس و جلسههای خصوصی را در منزل و مدرسه دائر میکردند و همین جور حالات غریب و عجیب داشتند».[۵]
در این روزها استاد به تهذیب نفس و خودسازی میپرداختند و به جایی رسیده بودند که واقعا میشود گفت خلیفه الله شده بودند و کارهای خلیفه الهی انجام میدادند علامه طهرانی در این رابطه میگوید: «چندین نفر از رفقا و دوستان نجفی ما، از یکی از بزرگان و مدرسین نجف اشرف نقل میکردند که میگفت: من درباره استاد میرزا علی قاضی طباطبایی و مطالبی که از ایشان شنیده بودم و احوالاتی که به گوشم رسیده بود، در شک بودم. با خود میگفتم: آیا این مطالب که نقل شده، درست است یا نه؟ تا این که روزی برای نماز به مسجد کوفه میرفتم ـ و مرحوم قاضی زیاد به مسجد کوفه و سهله علاقهمند بودند ـ در بیرون مسجد با ایشان برخورد کردم؛ با هم مقداری صحبت کردیم و در طرف قبله مسجد برای رفع خستگی نشستیم. گرم صحبت بودیم که در این زمان مار بزرگی از سوراخ بیرون آمد و در جلوی ما خزیده، به موازات دیوار مسجد حرکت کرد. در آن نواحی مار بسیار است و غالبا به مردم آسیبی نمیرساند. همین که مار به مقابل ما رسید و من وحشتی کردم، استاد اشارهای به مار کرد و فرمود: «مت باذن الله؛ به اذن خدا بمیر» مار فوراً در جای خود خشک شد. قاضی بدون این که اعتنایی کند، شروع به دنبال صحبت کرد، سپس به مسجد رفتیم و من در مسجد وسوسه شدم که آیا این کار واقعی بود و مار مرد یا این که چشمبندی بود؟ اعمال را تمام کرده و بیرون آمدم و دیدم مار خشک شده و به روی زمین افتاده است؛ پا زدم، دیدم حرکتی ندارد. شرمنده به مسجد بازگشته و چند رکعتی دیگر نماز خواندم، موقع بیرون آمدن از مسجد برای نجف، باز هم با یکدیگر برخورد کردیم، آن مرحوم لبخندی زده و فرمود: خوب آقا جان! امتحان هم کردی! امتحان هم کردی».[۶]
ب) نماز شب:
سید علی آقا همه چیز را در نماز شب و تهجد شبانه میدید و سفارشهای اکیدی بر شاگردان خود داشت که نماز شب را اقامه کنند.
علامه طباطبایی میگوید: «چون به نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم به خاطر قرابت و خویشاوندی به محضر قاضی رفتم، روزی کنار در مدرسهای ایستاده بودم که قاضی از آن جا عبور میکرد؛ چون به من رسید، دست خود را بر روی شانه من گذاشته و فرمود: «ای فرزند! دنیا میخواهی، نماز شب بخوان و آخرت میخواهی، نماز شب بخوان».[۷]
استاد خود نیز اهل تهجد بود و از راه نماز شب به این مقام والا رسیده بود و آن قدر مواظب اعمال و رفتار خود بود که حتی حاضر نبود عبادت و نمازش برای دیگران و حتی خانواده و فرزندانش ذرهای مزاحمت ایجاد کند. به همین جهت، در مدرسه قوام حجرهای برای این کار گرفته بود.
آیت الله سید محمد حسینی همدانی گوید: «در سال 1347 قمری که من در مدرسه قوام نجف اشرف بودم، روزی سید علی آقا به مدرسه آمد و از متصدی آن حجرهای درخواست کرد، و وی نیز با کمال احترام پذیرفته و حجرهای کوچک در طبقه فوقانی در اختیارش گذاشت بعد معلوم شد که قاضی حجره را به عنوان مکان خلوتی برای تهجد و عبادت میخواستند. چون تصور میکردند تهجد ایشان شب هنگام در خانه، باعث مزاحمت بچهها میشد. به همین خاطر، شبها حدود ساعت دوازده ـ که معمولا طلبهها برای آمادگی جهت درسهای فردا به استراحت میپرداختند ـ شب زنده داری قاضی آغاز میشد».[۸]
ج) توکل:
یکی از مظاهر اعتقاد و باورهای دینی، این است که انسان در مشکلات زندگی، خود را نبازد و به خدای خود توکل کند. قاضی در اوج توکل بود چنان چه آیت الله احمدی میانجی رحمه الله به نقل از علامه طباطبایی میگویند: «روزی به شدت نیاز به پول داشتم، خدمت قاضی رفتم تا مبلغی از ایشان قرض کنم و وقتی از ایران برایم پول رسید، آن را پرداخت کنم. همین که خدمت استاد رسیدم، دیدم پسرش از کوفه آمده و میگوید: مادرم زایمان کرده و به پول احتیاج داریم. قاضی دست در جیبش برد و دید هیچ پولی ندارد و فرمود: همان طور که میبینی هم نیست. و همه این مراحل باتمام آرامش و اطمینان بود، که برای من بسیار شگفتانگیز بود!».[۹] نتیجه این توکل را نیز قاضی و دیگران عملا مشاهده میکردند و خداوند در اثر این خصلت والا، مشکلات این بزرگمرد را حل میکرد.
آیت الله شیخ علی محمد بروجردی ـ از شاگردان قاضی ـ میگوید: «روزی در منزل نشسته بودم، حال عجیبی رخ داد و طوری شد که مثل این که کسی از نشستنم مانع میشد؛ هر چه به اطراف نگاه کردم، چیزی ندیدم. کیسهای پول همراه داشتم، آن را برداشته از منزل خارج شدم. مثل این که کسی مرا از پشت سر حرکت دهد، در مسیری ناخواسته به راه افتادم. مقداری که رفتم به آقای قاضی رسیدم و ایشان کنار کوچه ایستاده بود. فوری به طرفش رفته و عرض ادب کردم، استاد نیز لطف فرمود. آقای قاضی گفت: میخواستم مقداری میوه و خوارکی تهیه کنم اما پولی نداشتم، همین جا ایستادم تا خدا گشایشی نماید. فورا مقداری پول از کیسه درآورده و به ایشان تقدیم کردم و استاد نیز به اندازه نیاز برداشته و بقیه را به من برگرداند و خداحافظی کرد. همین که پول را به قاضی دادم، حالت اضطراب از من رفته و حالت شعف و انبساط روحی زیادی به من دست داد. سپس به خانه برگشته و با آرامش خاطر استراحت کردم».[۱۰]
د) تفکر و مکاشفه:
مرحوم قاضی که از تجملات دنیا وارسته و مثل مولایش آن را طلاق داده بود، در نجف اشرف به قبرستان وادی السلام میرفت و ساعتهای طولانی به تفکر و مکاشفه میپرداخت تا هر چه بهتر بتواند دل از دنیا کنده و به مشاهدهی دوست نائل شود. مرحوم محمدتقی آملی ـ از شاگردان آن بزرگوار ـ میفرماید: «من مدتها میدیدم که مرحوم قاضی دو سه ساعت در وادی السلام مینشینند، با خود میگفتم: «انسان باید زیارت کند و برگردد و به قرائت فاتحهای روح مردگان را شاد کند، کارهای لازمتر هم هست که باید به آنها پرداخت!» این اشکال در دل من بود اما به احدی ابراز نکردم، حتی به صمیمیترین رفیق خود از شاگردان استاد.
مدتها گذشت و من هر روز برای استفاده از محضر استاد به خدمتش میرفتم، تا آن که از نجف اشرف بر مراجعت به ایران عازم شدم ولیکن در مصلحت بودن این سفر، تردید داشتم. این نیت هم در ذهن من بود و کسی از آن مطلع نبود. شبی بود میخواستم بخوابم؛ در آن اتاقی که بودم، در تاقچه پائین پای من کتاب بود؛ کتاب های علمی و دینی. در وقت خواب، طبعا پای من به سوی کتابها کشیده میشد، با خود گفتم: برخیزم و جای خواب را تغییر دهم یا لزومی ندارد، چون کتابها درست مقابل پای من نیست و بالاتر قرار گرفته، و این، هتک حرمت کتاب نیست. بالاخره بنابر آن گذاشتم که هتک حرمت نیست و خوابیدم.
صبح که به محضر استاد، مرحوم قاضی رفتم و سلام کردم: فرمود: «علیکم السلام! صلاح نیست شما به ایران بروید. و پا دراز کردن به سوی کتابها هم هتک احترام است.» بیاختیار حول زده گفتم: «آقا! شما از کجا فهمیدهاید؟» فرمود: «از وادی السلام فهمیدهام».[۱۱]
هـ) تواضع:
مرحوم قاضی بندهای خاضع و فروتن بود؛ از هر گونه شهرت طلبی پرهیز کرده و خدمت به خلق خدا را وظیفه خود میدانست. سید محمدحسن قاضی در یادداشتهای خود آورده است: «نقل کردهاند که روزی آیت الله قاضی با آیت الله سید محسن حکیم (مرجع مشهور تقلید) در صحن شریف حیدری (در نجف اشرف) تصادفا با هم ملاقات نمودند. در این وقت، در صحن جنازهای را تشییع میکردند، صاحبان میت از مرحوم قاضی درخواست اقامه نماز بر آن میت کرده بودند. مرحوم قاضی، آیت الله حکیم را مأمور به خواندن نماز نموده بود، ولی مرحوم حکیم امتناع نموده و اصرار به مقدم نمودن مرحوم قاضی کرده بود.
مرحوم قاضی فرموده بود: «چون شما بین مردم مشهورتر از من هستید، اگر شما اقامه نماز بکنید، مردم زیادی جمع میشوند و این، سبب ثواب زیادی برای میت میشود.» به ناچار آقای حکیم اقامه و مرحوم آقا سید علی قاضی به ایشان اقتدا کرده بود».[۱۲]
و) رسیدگی به محرومین:
علامه طباطبایی میفرماید: یکی از رفقای نجفی ما ـ که فعلا از اعلام نجف است ـ برای من گفت: «من یک روز به دکان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول سواکردن کاهو است، ولی به عکس معهود، کاهوهای پلاسیده و آن هایی را که دارای برگهای خشن و بزرگ هستند، برمیدارد.
من کاملا متوجه بودم، تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد. مرحوم قاضی آن را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبه جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مسن و پیرمردی بود، به دنبالش رفتم و عرض کردم: آقا! من این مرد فروشنده را میشناسم؛ فرد بیبضاعت و فقیری است، من گاه گاهی به او مساعدت میکنم، و نمیخواهم چیزی به او بلا عوض داده باشم، تا اولا آن عزت و شرف و آبرو از بین برود، و ثانیاً خدای ناخواسته عادت کند مجانی گرفتن، و در کسب هم ضعیف نشود. و برای ما فرقی ندارد کاهوهای لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها. و من میدانستم که این ها بالاخره خریداری ندارد، و ظهر که دکان خود را میبندد، به بیرون خواهد ریخت؛ لذا برای عدم تضرر او مبادرت به خریدن کردم».[۱۳]
قاضی و اهل بیت علیهم السلام
الف) عید غدیر:
سید علی آقا علاقه خاصی به عید غدیر داشتند؛ به همین مناسبت در این روز به یادماندنی و مهم جهان اسلام، مراسم جشن و شادمانی برپا میکردند و خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در عید غدیر را برای حاضران در مجلس جشن میخواندند، فرزندش سید محمدعلی میگوید: «ایشان خودش را برای این روز بزرگ آماده میکرد و آن روز بهترین لباس هایش را میپوشید. ولیمه، شیرینی و میوه تهیه میکرد، و از آشنایان، دوستان، قوم و خویش دعوت به عمل میآورد و از یکی از آن ها میخواست تا خطبه رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم را که در روز عید غدیرخم فرموده، با صدای بلند و گیرا قرائت نماید و این خطبه یکی از برجستهترین و بهترین خطبههاست... نکتههای گوناگون و دلنشین و شیرین بسیار ایراد میفرمود و ادخال سرور شادی بر دلهای حاضرین در مجلس عنایت میفرموده چه بسا نکتههای کمیاب که از شعر و نثر که در حفظ داشت، بیان میکرد.[۱۴]
ب) توسل به علی علیه السلام:
استاد با این که خود در علوم متبحر و یگانه بود اما گاهی مشکلاتی برایش پیش میآمد که با محاسبات دنیوی نمیتوانست حل نماید. در این گونه موارد، به بارگاه حضرت امیر امام علی علیه السلام پناه برد و از ایشان استعانت کرد.
شاگردش آیت الله شیخ حسنعلی نجابت میفرمود: «آقای قاضی زمانی طالب مطلب خاصی بودند، اما آن چنان که میخواستند فتح باب برایشان حاصل نمیشد. از هر دری وارد میشدند، نتیجه نمیگرفتند، تا این که برای برآورده شدن آن خواسته، قصیده بلند و بسیار عالی در مدح امیرالمومنین علیه السلام انشاء فرمودند و به تمام معنا در آن مطلب خاص که میخواستند، فتح باب برایشان رخ داد».[۱۵]
ج) ارتباط با امام زمان عجل الله تعالی و فرجه الشریف:
علامه طباطبایی میفرماید: مرحوم استاد ما قاضی میفرمودند که: «(حضرت در موقع ظهور) به اصحابش مطلبی میگویند که همه آنها در اقطار عالم متفرق و منتشر میگردند، و چون همه آنها دارای طیالارض هستند، تمام عالم را تفحص میکنند، و میفهمند که غیر از آن حضرت، کسی دارای مقام ولایت مطلقه الهی و مأمور به ظهور و قیام و حاوی همه گنجینههای اسرار الهی و صاحب الامر نیست. در این حال، همه به مکه مراجعت میکنند و به آن حضرت تسلیم میشوند و بیعت مینمایند. مرحوم قاضی میفرمود: من میدانم آن کلمهای را که حضرت به آنها میفرماید و همه از دور آن حضرت متفرق میشوند، چیست؟».[۱۶]
قاضی و علامه طباطبایی
علامه طباطبایی میفرماید: «من و همسرم از خویشاوندان نزدیک مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی بودیم؛ او در نجف برای صله رحم و تفقد از حال ما، به منزل ما میآمد. ما کراراً صاحب فرزند شده بودیم، ولی همگی در همان دوران کوچکی فوت کرده بودند، روزی مرحوم قاضی به منزل ما آمد در حالی که همسرم حامله بود و من از وضع او آگاه نبودم؛ موقع خداحافظی به همسرم گفت: دخترعمو! این بار این فرزند تو میماند، و او پسر است و آسیبی به او نمیرسد، و نام او «عبدالباقی» است. من از سخن مرحوم قاضی خوشحال شدم؛ خدا به ما پسری لطف کرد و برخلاف کودکان قبلی، باقی ماند و آسیبی به او نرسید و نام او را عبدالباقی گذاردیم».[۱۷]
علامه طباطبایی در واقعهای دیگر میفرماید: «وقتی به نجف رسیدم لدی الورود رو کردم به قبه و بارگاه امیرالمومنین علیه السلام و عرض کردم: یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شدهام ولی نمیدانم چه روشی را پیش گیرم و چه برنامهای را انتخاب کنم؛ از شما میخواهم که در آن چه صلاح است، مرا راهنمایی کنید. منزلی اجاره کردم و در آن ساکن شدم. در همان روزهای اول، در منزل نشسته بودم و به آینده خود فکر میکردم ناگاه درب خانه را زدند؛ درب را باز کردم، دیدم یکی از علمای بزرگ است. سلام کرد و داخل منزل شد، خیر مقدم گفته با کمال صمیمیت به گفتگو نشست و سخنانی بدین مضمون فرمود: کسی که به قصد تحصیل به نجف میآید، خوب است علاوه بر تحصیل، به فکر تهذیب و تکمیل نفس خویش نیز باشد و از نفس خود غافل نماند. این را فرمود و رفت؛ من در آن مجلس، شیفته اخلاق و رفتار اسلامی او شدم و تا در نجف بودم، از محضرش استفاده مینمودم. آن دانشمند بزرگ، آقای حاج میرزا علی آقای قاضی بود».[۱۸]
پیش گوییهای قاضی
1. قیام امام خمینی:
آیت الله شیخ عباس قوچانی میگوید: «در نجف اشرف با قاضی جلساتی داشتیم و غالباً افراد با هماهنگی وارد جلسه میشدند و همدیگر را هم میشناختیم، در یک جلسه، ناگهان سید جوانی وارد شد، استاد بحث را قطع کرده و احترام زیادی به سید جوان نمودند و به او گفتند: آقا سید روح الله! در مقابل سلطان جور و دولت ظالم باید ایستاد، باید مقاومت کرد، باید با جهل مبارزه کرد. این در حالی بود که از انقلاب خبری نبود. ما خیلی تعجب کردیم؛ ولی بعد از سالهای زیاد و پس از انقلاب فهمیدیم که قاضی در آن روز از چه جهت آن حرفها را زد و نسبت به امام احترام کرد».[۱۹]
2. مرجعیت سید ابوالحسن اصفهانی:
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در مجالس روضه هفتگی آقای قاضی شرکت میکرد ولی در آن زمان هنوز معروف نشده بود و به عنوان مرجع مطرح نبود. یک روز آقا قاضی در عالم خواب یا مکاشفه میبیند که بعد از اسم آیت الله سید محمدکاظم یزدی، نام آقا سید ابوالحسن اصفهانی نوشته شده است، و بعدا این مطلب را به ایشان میگوید. آیت الله اصفهانی بعد از وفات مراجع زمان خود، به مرجعیت میرسد و در تمامی جهان اسلام مثل آیت الله سید محمدکاظم یزدی مرجع تام میشود.[۲۰]
سخنی دیگر در مورد قاضی
علاقه مطهری به مرحوم قاضی: سید محمدحسین طهرانی مینویسد: یک روز که به منزل شهید مطهری رفته بودم ملاحظه کردم که سه تصویر در اتاق خود نصب کردهاند؛ تصویر والدشان آقای شیخ محمدحسین مطهری، تمثال حاج میرزا علی آقا شیرازی، و عکس آیت الله حاج میرزا سید علی آقا قاضی طباطبایی.[۲۱]
سعدی و قاضی
مرحوم قاضی میفرمود: سعدی مردی حکیم و دانشمند بوده است، و در اشعار آن بویی از عرفان به مشام نمیرسد، و مما یذکر اسم الله علیه است، فقط یک غزل او شیرین و آبدار است آن جا که گفته است:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست × عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.[۲۲]
آثار
مرحوم قاضی بخشی از قرآن را تفسیر نموده و تألیفاتی نیز در فقه و اصول داشته که اکثر آن ها از بین رفته است و آن چه باقی مانده، تعلیقهای بر کتاب ارشاد مفید است. وی این کتاب را در 21 سالگی تصحیح کرده و در 17 ربیع الاول 1308 آماده چاپ شده است. استاد در این تعلیقه، شرح حال شیخ مفید را نگاشته است. از دیگر آثار برجای مانده وی، اشعاری است که به مناسبتهای مختلف سروده است؛ مثل غدیریه، شعر در مدح وادی السلام، و شعری در مورد نجف اشرف. نامهها و دستورالعملهای عرفانی نیز از دیگر آثار استاد است که مرحوم قاضی به سید حسن الهی (برادر علامه طباطبایی)، شیخ ابراهیم و... نوشته است.[۲۳]
وصیتنامه استاد
مرحوم قاضی در وصیت نامه خودشان ـ که در دوازده صفر 1365 نوشته است ـ به دو فصل اشاره نموده؛ که یک فصل آن در امور دنیا و دیگری در امور آخرت است. قسمتی از وصیت نامه را به عنوان تبرک میآوریم: «و فصل دوم در امور آخرت و عمده آنها، توحید است. خدای تعالی میفرماید: «ان الله لایغفر أن یشرک و یغفر مادون ذلک لمن یشاء»[۲۴]؛ همانا خداوند شرک به خود را نمیبخشد و جز آن را برای هر که بخواهد میبخشد.» و این مطلب حقیقتش به سهولت بدست نمیآید و از اولادهای بنده کسی را تا حال مستعد تعلیم آن ندیدهام...
اما وصیت های دیگر، عمده آن ها نماز است، نماز را بازاری نکنید؛ اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند، و تسبیحه صدیقه کبری علیهاالسلام و آیةالکرسی در تعقیب نماز ترک نشود...
و در مستحبات تعزیه داری و زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام مسامحه ننمایید. و روضه هفتگی ولو دو سه نفر باشد، اسباب گرایش امور است و اگر از اول عمر تا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیر هما به جا بیاورید، هرگز حق آن بزرگوار ادا نمیشود. و اگر هفتگی ممکن نشد، دهه اول محرم ترک نشود.
دیگر آن که، گرچه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم؛ اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن، ترک خدعه و حیله، تقدم در سلام، و نیکویی کردن با هر بر و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده این ها را که عرض کردم و امثال اینها را مواظبت نمایید! الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید.
تا توانی دلی به دست آور × دل شکستن هنر نمیباشد.[۲۵]
عروج به ملکوت
در ربیع الاول 1366 قمری روزهای واپسین عارف مجاهد و عالم عامل مرحوم قاضی سپری شد و پس از سالها تلاش و مجاهدت با نفس و کسب مقامات عالی عرفان، روح بزرگش در جوار حق تعالی آرمید و پیکر مطهرش توسط آقا سید محمدتقی طالقانی غسل داده شده و پس از طواف بر اطراف ضریح امیرالمومنین علیه السلام در قبرستان وادی السلام، نجف اشرف کنار اجدادش به خاک سپرده شد.[۲۶]
پانویس
- ↑ اسوه عارفان، محمود طیار مراغی و صادق حسن زاده، انتشارات آل علی، قم، 1380، ص 15.
- ↑ رساله سیر و سلوک، منسوب به بحرالعلوم، انتشارات علامه، مشهد، 1417 ق، ص 186.
- ↑ دریای عرفان، هادی هاشمیان، موسسه فرهگی طه، قم، 1379ش، ص 20.
- ↑ مهر تابان، ص 27.
- ↑ سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص 77.
- ↑ معادشناسی، سید محمدحسین حسینی تهرانی، انتشارات حکمت، 1316 ش، ج 2، ص 231 (با تلخیص).
- ↑ مهر تابان، ص 25.
- ↑ اسوه عارفان، ص 41.
- ↑ مهر تابان، ص 99.
- ↑ اسوه عارفان، ص 27.
- ↑ معادشناسی، ج2، ص 296.
- ↑ دریای عرفان، ص 46.
- ↑ مهر تابان، ص 31.
- ↑ اسوه عارفان، ص 35.
- ↑ همان، ص 48.
- ↑ مهر تابان، ص 332.
- ↑ سیمای فرزانگان، ص 80.
- ↑ یادنامه، ص 120.
- ↑ اسوه عارفان، ص 92.
- ↑ دریای عرفان، ص 120.
- ↑ روح مجرد، ص 161.
- ↑ اسوه عارفان، ص 79.
- ↑ همان، ص 121.
- ↑ سوره نساء/48.
- ↑ دریای عرفان، ص 118.
- ↑ همان، ص 115.