سید محمد طباطبایی فشارکی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۷ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۵۰ توسط بهرامی (بحث | مشارکت‌ها) (اضافه کردن رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 4، صفحه 256

نویسنده: غلامرضا گلي‌زواره

ولادت

سید محمد طباطبایی فشارکی فرزند حاج میرزا ابوالقاسم در سال 1253 ق. در آبادی فشارک متولد شد ولی نسب او به سادات طباطبائی شهر زواره می‌رسد.

تحصیل

سید محمد از همان سنین کودکی استعداد خارق‌العاده‌ای داشت و در یادگرفتن مطالب و به حافظه سپردن آن چه برایش می گفتند، سریع الانتقال بود.پدر و مادرش می خواستند این طفل چون ستاره‌ای در آسمان علم و معرفت تشیع بدرخشد و چشمه‌ای از فضایل و مکارم را در کوهسار وجود خویش جاری سازد و تشنگان اندیشه و فضیلت را با جرعه‌های آن سیراب سازد؛ محمد نیز بر آن شد که روان خویش را با بوستان معنوی عطرآگین سازد؛ بدین جهت در محضر آموزگاران فاضل و زبده، زانوی ادب بر زمین زد.

حاج میرزا ابوالقاسم از این که کودکش با شوق ویژه‌ای به مکتب می‌رود و لحظه‌ای از آموختن دریغ نمی‌کند، شادمان و مسرور بود اما به ناگاه بیماری سختی به سراغش آمد و روح پاکش به سوی قدسیان اوج گرفت.

سید محمد تا حدود یازده سالگی در وطن به فراگیری مقدمات علوم و ادبیات فارسی و عربی مشغول بود و مادرش نیز بر مسایل تربیتی و دانش اندوزی او نظارت جدی داشت.

برکات کربلا

مادرش علاقه داشت که به زیارت بارگاه مطهر امام حسین علیه السلام برود و با توسل به پیشگاه آن امام، راه تحصیل و طی نمودن مراحل کمال را برای نوجوان خود هموار سازد. وی همراه گروهی از زائران حسینی، «فشارک» را به قصد اقامت در کربلا ترک کرد و در این شهر پس از انجام آداب زیارت، زمینه‌های ادامه تحصیل سید محمد را فراهم ساخت و فرزند بزرگترش؛ یعنی سید ابراهیم کبیر را موظف ساخت که متکفل امور وی گردد. سید محمد در کربلا تحصیلات عربی، منطق و برخی مقدمات دیگر را طی کرد و از محضر حاج آقا حسن بن سید محمد مجاهد (متوفای 1242 ق) بهره‌مند شد.[۱]

در این زمان، حسین بن محمد اسماعیل معروف به فاضل ادرکانی (متوفای 1302 ق) که سال ها از محضر صاحب ضوابط، صاحب جواهر و دیگر بزرگان استفاده نموده و به مقام اجتهاد و اجازه روایت نائل آمده بود، در حوزه کربلا به تدریس اشتغال داشت. سید محمد فشارکی به همراه مجتهدینی چون میرزا محمدتقی شیرازی، سید محمد کشمیری و میرزا مهدی شیرازی به حوزه درسی او رفت و ضمن فراگیری فقه و اصول، وارستگی، بی‌اعتنایی به دنیا و سایر مکارم اخلاقی را از وی آموخت.[۲]

آیت الله العظمی اراکی خاطر نشان نموده است: ایشان (سید محمد فشارکی) با مرحوم محمدتقی شیرازی هم بحث بودند؛ از اصفهان به کربلا می‌آیند و در درس فاضل اردکانی شرکت می‌کنند؛ فاضل اردکانی آن وقت خیلی معنون بود میرزا حسن شیرازی آن زمان، در نجف و فاضل اردکانی در کربلا بوده؛ یک روزی در اوقات زیارتی، زوار عرب از اطراف کربلا به عنوان زیارت حضرت امام حسین علیه السلام مشرف می شوند، آمد و رفت این ها به صورت هروله و با لباس مخصوص بود. سید محمد فشارکی در زمان مراجعت آن ها خودش را داخل این جمع می نماید با این که لباس متفاوت با آنان داشت. در این بین که به حالت هروله بین زوار عرب می‌رفته است در مراجعه به کجاوه پایش به پای آقا میرزا حسن شیرازی برخورد می کند. میرزا حسن شیرازی از داخل جمعیت دستش را دراز می‌کند و می‌گوید: با من بیا! از همان ساعت اول، آقا سید محمد فشارکی به آقای میرزای شیرازی ملحق گردید و از خواص ایشان گشت. از او می پرسند: شما مدتی در کربلا و در درس فاضل اردکانی بودید، چه تفاوتی دیدی بین او و بین میرزای شیرازی جواب داده بود: میرزای شیرازی در هوش و توانایی های فکری بر فاضل اردکانی برتری دارد.[۳]

همان گونه که آیت الله مصلحی از پدر بزرگوار خود آیت الله اراکی و ایشان از مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل کرده است، مرحوم سید محمد فشارکی برای این که در یادگیری دروس توفیق افزونتری بدست آورد و درجات علمی را بهتر طی کند، تصمیم گرفت روز عاشورا همراه طایفه طویرجی ها عزاداری کند.[۴] و چون با اخلاص و نیتی عالی و به منظور والایی به سوگواری پرداخت، حضرت امام حسین علیه السلام به او توفیق بزرگی داد. و چه اجری بهتر از این که سید محمد فشارکی با میرزای شیرازی آشنا شود؛ آشنایی مهمی که تحول بزرگی در مسیر زندگی علمی و اجتماعی آن فقه فرزانه ایجاد کرد و زمینه‌هایی را برایش چنان مهیا ساخت که جمع کثیری از معاریف و مشاهیر، حوزه درسی او را غنیمت شمردند.

در محضر میرزای شیرازی

میرزای شیرازی (قهرمان مبارزه با استعمار) به چهره هر کسی می نگریست او را به لحاظ توانایی‌ها و لیاقت‌ها می شناخت و با فراست و تیزبینی خاصی، افراد را شناسایی می کرد و سید محمد را با این ویژگی شناخت و این گونه نبود که در برخوردی تصادفی او را به شاگردی خویش بپذیرد. سید محمد فشارکی در سال 1286 ق به نجف هجرت کرد و در محفل علمی میرزای شیرازی حضور یافت.[۵] و چون میرزا درس خود را به سامرا انتقال داد، سید محمد نیز به این شهر آمد و به درس استادش اکتفا کرد.

میرزای شیرازی برای شاگردانی که شایستگی و استعداد عالی داشتند همچون پدری مهربان و با عاطفه بود؛ شاگرد را در راه تحصیل کار آزموده می ساخت و بر حسب استعدادش به وی تمرین می داد. وی هنگامی که آثار جوشش معرفت و معنویت را در وجود سید محمد مشاهده کرد مقامش را محترم شمرد و او را از خواص خویش قرار داد. و به دلیل قبول ریاست عامه و زعامت تامه، امور تدریس و تربیت طلاب را به سید محمد فشارکی واگذار کرد و سید محمد نیز با جدیت به تربیت و آموزش شاگردان رهبر قیام تنباکو پرداخت و به نیکوترین وجهی این مهم را انجام داد، چنان چه تحسین مشاهیر علمای شیعه را برانگیخت[۶] و این روند بیست سال ادامه یافت. ارتباط این استاد و شاگرد به نحوی از نظر علمی، عاطفی و آموزشی ارتقا یافت که میرزای شیرازی در مصالح اجتماعی و حل مشکلات جامعه با وی مشورت می‌کرد.[۷]

سید حسین حائری فشارکی نقل کرده است که در ماجرای تنباکو و فتوای میرزای شیرازی که منجر به قطع استعمار انگلیس در ایران گردید، ـ میرزا شاگردان برجسته و فاضل خود را شب‌ها نزد خود فرامی‌خواند و با آنان در خصوص فتوا به حرمت تنباکو و عوارض این حرکت شرعی و سیاسی، بحث می‌کرد. سپس گفتگوها به صورت مکتوبی درمی‌آمد؛ مرحوم میرزا آن ها را مورد مطالعه قرار می‌داد و گاهی حاشیه‌ای بر آن مکتوب می‌نوشت. زمانی سخن به این جا رسید که: بیم آن می‌رود که میرزا به تحریم تنباکو فتوا دهد، جانش به خطر بیفتد؛ در این صورت چه جوابی در پیشگاه خداوند خواهیم داشت؟

آیت الله سید محمد فشارکی بر این باور بود که در مقابل این فتوا ـ که موجب حفظ اقتدار و عزت مسلمانان است و مصلحت دینی در آن نهفته است ـ اگر میرزا هم به شهادت رسید، ضرر نکرده است. از این رو، روزی با اجازه استادش به حیاط اندرونی او وارد شد و خطاب به میرزا گفت: شما حق استادی، تعلیم و تربیت و سایر حقوق بر من دارید؛ ولی خواهش می‌کنم به اندازه چند دقیق اجازه دهید تا من آزادانه نظر خود را بیان کنم.

میرزا از پیشنهاد او استقبال می‌کند و می‌فرماید: بگویید؛ سید محمد فشارکی می‌گوید: سید! چرا معطلی؟ فکر نکنم از این که جانت به خطر می‌افتد هراسی به دل راه دهی، پس چه بهتر که بعد از خدمت به اسلام و تربیت علمی عده‌ای، به سعادت شهادت برسی که موجب رستگاری شما و افتخار ماست.

میرزای شیرازی جواب می‌دهد: «من نیز چنین عقیده‌ای دارم ولی می‌خواستم به دست دیگری نوشته شود و امروز به سرداب مطهر (که امام عصر عجل الله تعالی و فرجه الشریف در آن جا غایب شده) رفتم و این حالت دست داد و نوشتم و فرستادم. ولله المستعان وله الشکر علی وضوح الحجه».[۸]

حوزه درس و بحث

سید محمد طباطبایی فشارکی که از بزرگان علما و مجتهدان بود، به جهت موقعیت ممتاز علمی در زمان حیات استادش ریاست حوزه درس و بحث به او منحصر می‌شد[۹] اما با رحلت آیت الله میرزای شیرازی در سال 1312 ق همراه خانواده‌اش به نجف مهاجرت کرد و کرسی درس خود را به این شهر مقدس انتقال داد. وی نخست در خانه، سپس در جوار مقبره استادش میرزای شیرازی و بعد از چندی در جامع هندی به تدریس پرداخت همزمان مجلس درسی نیز در منزل برای برخی از خواص بنا نهاد.[۱۰]

تلاش‌های علمی وی برای تربیت طلاب در نجف تا زمان رحلتش ادامه یافت و حدود چهار سال طول کشید.[۱۱] تعداد علما و فضلایی که در درس او شرکت می‌نمودند تا سیصد نفر نوشته شده است که برخی از آنان شاگردان میرزای شیرازی بودند.[۱۲] تحقیقات فقهی و اصولی او مورد توجه پرورش یافتگان مکتبش قرار گرفت و اعتبار علمی و مراتب فضل و کمالش را زبانزد خاص و عام ساخت.[۱۳]

آیت الله فشارکی به درس و بحث و ملا شدن اهمیت فراوان می‌داد؛ روش او به گونه‌ای بود که طلبه‌ها ضمن تهذیب اخلاق و تزکیه، به تحصیل و ترقی علمی هم اهمیت دهند. مرحوم سید حسین حائری ـ برادرزاده آیت الله فشارکی نقل می کند: خدمت آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی که اهل سیر و سلوک و مقامات عرفانی بود، رفتم؛ ایشان دستور ریاضت اربعین دادند. بعد به محضر عمویم رسیدم، پرسید: کجا بود؟ ماجرا را برای ایشان بازگفتم: فرمود: این جوان دیگر دنبال تحصیل و ترقی نخواهد رفت! آن گاه خطاب به من فرمود: ...پسر جان! هنگامی که می خواهی به بستر خواب روی یک تسبیح به دست بگیر و گناهانی که از اول صبح تا آن هنگام مرتکب شده‌ای، شمارش کن؛ پس از آن اگر خلافی کرده‌ای از اعماق دل توبه کن. تا چهل شب این روش را ادامه بده، در شب چهلم اگر هر چه فکر کردی و مشاهده نمودی، چیزی در مورد خلاف‌هایت به ذهنت نیامد، با تمام وجود خدای را سپاس گوی و پس از آن بکوش که اعمال و رفتارت را فقط برای خدا انجام دهی، میرزای بزرگ ـ استاد ما ـ همیشه مشغول این نوع ریاضت بود.[۱۴]

مرید و مراد

آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری سال‌ها در سامرا و نجف با تحمل مشقات و رنج‌های زیاد به تحصیل علم پرداخت؛ در این مدت، استادان پرمایه‌ای در شکل‌گیری شخصیت علمی و معنوی او نقش اساسی را ایفا می‌کردند. برجسته‌ترین این دانشوران که بر آیت الله حائری تأثیر گذاشت و او را به عنوان فقیهی وارسته، اهل خلاقیت و صاحب نظر تربیت کرد، آیت الله سید محمد فشارکی می‌باشد. این انسان والا که در حوزه سامرا و نجف شهرت علمی و آوازه بلندی داشت و زهد و اخلاص و عظمت روحی‌اش زبانزد همگان بود، هیچ گاه از بذل عنایت در خصوص شیخ عبدالکریم حائری دریغ نمی‌کرد و بدین خاطر، آیت الله حائری از ارادتمندان قلبی مرحوم فشارکی بشمار می‌رفت و بسیاری از موفقیت‌های خود را مرهون توجه ویژه آیت الله فشارکی به او می‌دانست.[۱۵]

هنگامی که میرزای مجدد رحلت کرد، شیخ عبدالکریم حائری در معیشت استادش آیت الله فشارکی به نجف آمد و در آن جا ضمن یک ارتباط عاطفی، از نظرات فقهی و اندیشه‌های اصولی آیت الله فشارکی استفاده می‌کرد.[۱۶]

آیت الله شیخ مرتضی حائری می‌نویسد: مرحوم والد در درس خارج بیشتر از محضر آیت الله فشارکی استفاده کرده‌اند و همراه استادش مرحوم فشارکی در درس میرزای شیرازی شرکت می‌نمودند. مرحوم والد می‌فرمودند: در آن زمان مرحوم میرزای شیرازی در طول سال، بیش از دو یا سه ماه درس نمی‌گفتند و حوزه سامرا را بیشتر از لحاظ قدرت فکری، مرحوم فشارکی اداره می‌کردند. بدین ترتیب می‌توان گفت بزرگترین استاد درس خارج آیت الله حائری، آیت الله فشارکی بوده و نامبرده نزد وی حدود ده سال ـ چه در سامرا و چه در نجف ـ درس خارج فقه و اصول خوانده‌اند.[۱۷]

بین آیت الله حائری و استادش علاقه خاص متقابلی وجود داشت؛ آیت الله فشارکی با باطن پاک و آینده درخشان شاگردش پی برده و از این رو شاگردانش به مرحوم حائری عنایت ویژه‌ای داشت. آیت الله اراکی به نقل از استادش آیت الله حائری گفته است: با عده‌ای در اطراف آقا سید محمد فشارکی بودیم و شاید از من هم فاضل‌تر در میان آنان بود ولی یک عنایت ویژه به من داشت که اسرار خود را به من می‌گفت؛ از جمله فرمود: من سعی می‌کنم این درسی که می‌گویم از اول تا آخر برای خدا باشد و بحمدالله موفق هستم مگر وقتی که یکی از شاگردان ایرادی می‌گیرد که من در صدد دفاع برآیم، دیگر این مراقبت نیست.

آری اگر آیت الله حائری دارای آن همه توفیق شده و حوزه علمیه قم را تأسیس می‌کند و شاگردان برجسته‌ای ـ که عده‌ای از آنان در زمره مراجع تقلید بشمار می‌آیند ـ تحویل جامع می‌دهد، یک جهتش این است که استاد، مربی و مرشد او، شخصی به نام «آیت الله فشارکی است که در اوج معنویت و اخلاص زندگی می‌کرد و رادمرد علم و عمل، مرد میدان تقوا و عرصه تزکیه بود».[۱۸]

آیت الله فشارکی با بصیرتی معنوی و ملکوتی، گوهر گرانبهایی چون آیت الله حائری را شناسایی کرد و به مقام علم، تقوا و فضیلت‌های او پی برد و از این جهت وی را بر همه مقدم دانست و آیت الله حائری نیز این استادش را بر دیگران ترجیح داد و برایش امتیاز ویژه‌ای قائل گردید و همواره ملازم او بود و چون پروانه در اطراف شمع وجودش طواف می‌کرد.[۱۹]

هرگاه افرادی به آیت الله حائری مبلغی می‌دادند، ایشان در زندگی خود قناعت می کرد و تا آن جا که برایش مقدور بود، آن پول‌ها را به آیت الله فشارکی می‌رساند. و این رفتار، بیانگر نهایت گذشت و سخاوت آیت الله حائری است؛ با توجه به این که وضع استادش به گونه‌ای بود که چنین اعانت‌هایی در زندگی توأم با تنگناهای اقتصادی او مؤثر بوده است.[۲۰]

در برخی منابع آمده است که آیت الله حائری چندین سال متوالی، تکفل مرحوم فشارکی را عهده‌دار شد و پس از رحلت استادش با این که خود نیازمند بود، لطف خویش را از خانواده آن فقیه زاهد قطع ننمود.[۲۱]

مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری می‌نویسد: مرحوم والد می‌فرمود: من در کسالت سید استاد برای پرستاری ایشان شب‌ها نزدش می‌خوابیدم؛ چون فرزندان ایشان کوچک بودند و خودم متکفل لگن آوردن و بردن بودم تا ایشان رحلت کردند. و تا موقعی که در نجف اشرف بودم خدمت خانه ایشان را عهده‌دار بودم و از بیرون، نان و گوشت و لوازم برای اهل منزل می‌خریدم و می‌آوردم. در همان موقع، سید فشارکی را در رؤیای راستین دیدم که در کریاس منزل خود بودند دستشان را بوسیدم و گفتم: آقا! نجات در چیست؟ فرمود: در تزکیه نفس و توجه به بچه‌های من.[۲۲]

ارتباط علمی این دو عالم شیعی در اوج بود؛ یک بار آیت الله حاج شیخ عبدالکریم یزدی رساله‌ای نگاشت و آن را به استادش مرحوم فشارکی تحویل داد؛ ایشان آن نوشته را که تقریر درس خودشان بود، مطالعه کرد و به شاگردش برگردانید و خاطر نشان ساخت: «مطالب خوب ضبط شده و تدوین گردیده بود اما دوست داشتم اشکالات و نارسایی‌های آن را مشخص می‌کردی».[۲۳]

و جالب است که این موضوع را حضرت امام خمینی برای شاگردانش نقل کرده است. آیت الله اراکی خاطر نشان نموده است یک روز آیت الله حائری فرمود: در نماز به مرحوم آقا سید محمد فشارکی اقتدا کرده بودم؛ عبایی به دوش داشتم که تا چهار انگشت حاشیه‌اش زردوزی شده بود؛ رفتم، گفتم: آقا! این عبایم این گونه است آیا اشکال دارد؟ مرا مورد انتقاد قرار داد و فرمود: تو هنوز این مطلب مسلم را نمی‌دانی که به اندازه چهار انگشت معاف است؟ اگر چه طلا، نماز را باطل می‌کند ولی این مقدار زردوزی مستثنی است. همین انتقاد توأم با دلسوزی و شفقت موجب شد که من کتاب «صلوه» را به نگارش درآورم. کتابی که آیت الله بروجردی بسیار از آن تعریف می کرد و می گفت: «من کتابی به این پرمغزی و کم لفظی ندیدم!».

آیت الله اراکی می‌افزاید: خود آیت الله حائری برای بنده نقل فرمود: یک روز آن وقت‌هایی که در نجف بودم، مرحوم آیت الله آخوند خراسانی به منزل بنده تشریف آورد؛ دید نوشته‌هایی در طاقچه است، پرسید: این ها چیست؟ گفتم: یادداشت‌هایی درباره نماز است. یک قدری آن ها را ملاحظه کرد و هی تعریف کرد و گفت: به‌به! عجب حرف خوشی است! خیلی خوشش آمد، این رساله صلوه با آن محتوای علمی، اثر آن تغییر آیت الله فشارکی است. و این گونه بر ذهن آیت الله حائری اثری ماندگار می‌گذارد.[۲۴]

مرحوم آیت الله حائری فرموده بود: می‌خواستم تا آخر فقه را به همین منوال ادامه دهم و پیش خود فکر کردم در خانه را به روی همه می‌بندم و فارغ الباب آن را دنبال می‌کنم اما دیدم اگر بتوانم شبهه‌های دینی مردم را برطرف کنم، اهمیتش بر این کار فزونی دارد و چنین امری مرا از آن کار علمی بازداشت.[۲۵]

یکی از موارد تأثیرپذیری ایشان از سیره و روش دو استاد بزرگش: مرحوم سید فشارکی و مجدد شیرازی، احتیاط در نگارش کتاب و رساله بوده و به همین دلیل، دارای قلت تألیف بوده‌اند و از این مرد بزرگ جز چند رساله مختصر آثار مهم در اختیار نداریم. البته این رساله‌ها ضمن آن که موجز و مختصر تألیف شده‌اند، پربار و حاوی نکته‌ها و دقت‌های علمی و موشکافی‌های ارزشمند می‌باشند.[۲۶]

آیت الله حائری علاوه بر جنبه علمی، از نظر معنوی و اخلاقی بسیار تحت تأثیر این استادش بود و روش و منش او را برای خود الگو قرار داد؛ رابطه این دو بسیار معنوی، عمیق و عاطفی بود.[۲۷]

حضرت آیت الله العظمی اراکی نقل کرده است که: مرحوم شیخ محمدرضا مسجد شاهی صاحب وقایه الاذهان، عالمی بسیار خوش بیان و علاوه بر مقامات علمی، مهارتی تام در جمله سازی و عبارت پردازی داشت و با مرحوم آیت الله حائری رفاقت و یگانگی داشت و این دو عالم نسبت به هم علاقه‌مند بودند. آقای حاج شیخ هنگام نوشتن کتاب «دررالاصول» فرمودند: «تصمیم دارم نامه‌ای به آقای حاج شیخ محمدرضا بنویسم و از ایشان بخواهم که مقدمه‌ای بر این کتاب بنویسند و در آن تذکر دهند هر مطلب دقیق علمی که در این کتاب است، از سید استاد آقا سید محمد فشارکی است.» البته این موضوع انجام نشد و عملی نگردید.[۲۸] در این کتاب، آیت الله حائری از سید فشارکی تعبیر به «سیدنا الاستاد» می‌فرماید.[۲۹]

شاگردان پرآوازه

  • 1. شهید آیت الله سید حسن مدرس؛
  • 2. آیت الله شیخ محمدرضا مسجد شاهی (1362ـ1287 ق)؛
  • 3. آیت الله میرزا محمدحسین نائینی (1355ـ1277 ق)؛
  • 4. آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی (1361ـ1287 ق)؛
  • 5. آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی؛
  • 6. علامه شیخ محمدجواد بلاغی (1352ـ1282 ق)؛
  • 7. شیخ حسن بن علی شوشتری معروف به شیخ حسن کربلایی؛
  • 8. علامه حاج سید محمدرضا یثربی (متوفای 1307 ش)؛
  • 9. آیت الله سید علی نجف آبادی (1362ـ1287 ق)؛
  • 10. آیت الله حاج میرزا محمد تهرانی عسکری؛
  • 11. آیت الله حاج میرزا سید علی مدرس کوچک (1364ـ1284 ق)؛
  • 12. آیت الله آقای حاج میرزا فخرالدین (فرزند سید ابوالقاسم شیخ الاسلام).

از دیدگاه شرح حال نگاران

آیت الله سید محمد فشارکی با لقب هایی چون استاد اکبر و سید استاد معرفی شده است. مدرس تبریزی او را چنین معرفی می‌کند: سید محمد بن میر قاسم طباطبایی فشارکی اصفهانی، از اکابر علمای امامیه اوایل قرن حاضر (چهاردهم هجری) و از تلامذه حاج میرزا محمدحسن شیرازی می‌باشد. در حال حیات استاد مذکورش در سامرا مرجع تدریس بود. در نجف نیز بعد از وفات سید مجدد شیرازی حوزه درسش مرجع استفاده اکابر وقت گردید. در کلمات بعضی از بزرگان به استاد کبیر موصوف می‌باشد؛ با وجود فراهم بودن امکانات و شرایط لازم، به امور ریاست شرعی اعتنایی نکرد و تنها به تدریس و تکمیل نفس پرداخت.[۳۰]

اجتناب آیت الله فشارکی از مرجعیت

سید محمد فشارکی بارها به شاگردانش می‌گفت: دوست ندارم که وقتی باد به بیرق کسی می‌خورد، من هم خودم را جلو بیاندازم و بگویم: انا رجل و در عرصه عمل هم به این موضوع توجه داشت یعنی بعد از فوت استادش مرحوم آیت الله حاج میرزا حسن شیرازی ـ که ریاست امور مسلمین به عهده ایشان بود و سید فشارکی هم از خواص شاگردانش بود ـ بسیاری از علما و فقها بر این واقعیت اصرار داشتند که سید فشارکی، مجتهد اعلم است و چندین بار تا در منزل ایشان برای طلب تصدی مرجعیت مسلمین به ایشان رجوع کردند اما سید فشارکی قبول نکرده و گفته بود: «والله خود را از معاصرین اعلم می‌دانم ولی مرجعیت را قبول نمی‌کنم.» عذرش این بود که از عهده‌ام ساخته نیست و نمی‌توانم فتوا دهم؛ با این که اعلمیت به معنای قوه استنباط است اما از پذیرش این مقام اجتناب می کند.[۳۱]

برخی منابع دیگر یادآور شده‌اند وقتی به ایشان برای منظور فوق مراجعه می‌کردند، می‌گفت: «شایسته مرجعیت نیستم، زیرا ریاست دینی و مرجعیت اسلامی به غیر از علم فقه، امور دیگری لازم دارد...».

در واقع او با بلندنظری و تقوایی که داشت شدیداً از پذیرش این پیشنهاد امتناع ورزید و با قاطعیت گفت: شایسته چنین مقامی نمی‌باشم زیرا فردی محتاط می‌باشم و در مسایل و موضوعات خیلی احتیاط می‌کنم و چنین روحیه‌ای با مرجعیت تقلید و ریاست امور مسلمین نمی‌سازد. من به تدریس و تربیت طلاب راغب ترم و جناب آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی برای این امر لیاقت دارد؛ به سراغ او بروید.[۳۲]

آن عالم بصیر به خوبی می‌دانست که برای تصدی مقامات دینی غیر از فقه کتابی ذهنی، فقه خارجی عینی و عملی بسیاری از آگاهی‌های دیگر لازم است. از این رو، مردم را به میرزا محمدتقی شیرازی ارجاع می‌دهد.[۳۳]

شهید آیت الله قدوسی می‌گوید: مرحوم حاج سید محمد فشارکی برای شاگرد خود آیت الله حائری نقل کرده است که: هنگام ارتحال میرزای شیرازی به منزل رفتم؛ دیدم مثل این که در دلم یک نشاطی هست، هر چه فکر کردم، ملاحظه نمودم زمان شادمانی نیست؛ استادم، مربیم و کسی که از نظر علم، تقوا و ذکاوت شگفت بوده، درگذشته است. پس این ضایعه، افسردگی و غم به دنبال می‌آورد نه نشاط! مدتی نشستم ببینم کجا خراب شده؟ این نشاط مال چیست؟ آخرش دیدم نکند چون همین روزها باید مرجع شوم، حالت مذکور به من دست داده است. بلند شدم... مشرف شدم حرم و از حضرت خواستم تا این خطر را از من رفع کند؛ دارم حس می کنم که تمایل به ریاست دارم. آری تمام نتیجه یک عمرش را می‌دهد و پایمال می‌کند و از بین می‌برد برای این که خطر لغزش را از بین ببرد؛ این گذشت است که ملکات اخلاقی آن را درست می‌کند.[۳۴]

با وجود آن که با ارتحال میرزا از دیدگاه فقها و مراجع، اعلمیت و زعامت سید فشارکی محرز بود و همه مردم در انتظار وی بودند که به پیکر میرزای شیرازی نماز بخواند اما پس از ساعت‌ها انتظار، او را نیافتند ناگزیر دیگری به جنازه مجدد شیرازی نماز خواند. و آن گاه که پیشنهاد زعامت به وی گردید آیه شریفه: «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی‌الارض ولافسادا والعاقبه للمتقین»[۳۵] را تلاوت نمود و به داخل خانه رفت و درب را به روی خویش بست.[۳۶]

آقای محمد الرضی الرضوی به نقل از سید عباس طباطبایی فشارکی ـ فرزند آن مرحوم ـ از قول جماعتی از اهل علم گفته است که وقتی عده‌ای برای تصدی مقام مرجعیت از سید محمد فشارکی دعوت کردند، به آنان گفت: «من به سرداب، محل غیبت امام عصر عجل الله تعالی و فرجه الشریف رفتم و بعد از غسل و زیارت و نماز و توسل از آن حضرت خواستم که خداوند محبت ریاست را از دلم بیرون کند و این دعا به اجابت رسید».[۳۷]

نگارش و پژوهش

آیت الله سید محمد فشارکی از کثرت تقوا، مجتهدی بسیار محتاط بود و هر قدر علما، اهل فضل و شاگردانش پیشنهاد نوشتن رساله و تقریرات فقهی می‌کردند، نمی‌پذیرفت. از شبهه ریا خود را برحذر می‌داشت و می‌گفت: نگارش کتاب و رساله و حاشیه‌نویسی بر آثار علما، منجر به اظهار وجود می‌شود. و از همین شهرت اجتماعی مشروع هم نفرت داشت.[۳۸]

با این حال، مقداری یادداشت و رساله‌هایی مختصر از وی به یادگار مانده است که مشخصات آن ها به شرح ذیل است:

  • 1. رساله الخلل؛
  • 2. دماء الثلاثه؛
  • 3. رساله اصاله البرائه؛
  • 4. الاغسال؛
  • 5. شرح اوائل البرائه؛
  • 6. الفروع المحمدیه؛
  • 7. الخیارات.

بیماری و رحلت

آیت الله فشارکی در اواخر عمر زخمی در دستش پیدا شد که عوارض ناشی از عفونت آن، وی را بر بستر بیماری افکند به نحوی که از درس و بحث و تلاش‌های علمی بازماند و کاملا خانه‌نشین گردید و این روند چند ماهی استمرار داشت. در این مدت عده‌ای از شاگردان این فقیه فرزانه به پرستاری نامبرده مبادرت ورزیدند و تا آن جا که برایشان امکان داشت، مراقبت‌های لازم را به عمل آوردند. در این دوران مرارت بار، حضرت آیت الله حائری به مدت شش ماه برای آیت الله فشارکی پرستاری می‌نمود و چنان چه خودش گفته است بدین عمل افتخار می‌نمود و بنابر آن چه فرزندش حاج شیخ مرتضی حائری نقل کرده، توفیقاتی که در زندگی آیت الله حائری نصیب وی گردید و در پرتو آن‌ها توانست حوزه علمیه قم را تشکیل دهد، همه مرهون خدماتی است که به استادش مرحوم فشارکی ارائه نموده است.

همچنین با توجه به این که آیت الله فشارکی از نظر اقتصادی مشکلاتی داشت، عده‌ای از تربیت یافتگان مکتبش کوشیدند در این زمینه به گونه‌ای عمل کنند که خانواده‌اش رنج و زجر ناشی از محرومیت اقتصادی و بیماری آیت الله فشارکی را کمتر حس کنند.

سرانجام آن مجتهد وارسته در سوم ذی القعده 1316 ق (اسفند 1277 هـ.ش) در نجف به سوی سرای باقی شتافت. پیکر پاکش پس از تشییعی باشکوه از سوی مراجع عظام، مشاهیر شیعه، شاگردان و طبقات گوناگون مردم، در یکی از حجره‌های صحن مقدس علوی ـ در طرف چپ آن که داخل می‌شود ـ دفن گردید. در آن هنگام، فرزندانش دوران کودکی را سپری می‌کردند.

پانویس

  1. مکارم الآثار، ج 4، ص 1158، میرزای شیرازی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ص 185.
  2. علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م. جرفادقانی، ص 282.
  3. مصاحبه با آیت الله اراکی، حوزه، ش 12، ص 37.
  4. یادنامه آیت الله العظمی اراکی، رضا استادی، ص 5-6.
  5. میرزای شیرازی، ص 185.
  6. مکارم الآثار، ج 4، ص 1159.
  7. فوائد الرضویه، ص 594.
  8. خورشید حوزه‌های علمیه، محمدی اشتهاردی، ص 34، سر دلبران، مرتضی حائری، ص 101ـ100.
  9. تذکره، ص 165.
  10. مکارم الآثار، ج 4، ص 143.
  11. البته بر اساس مدارک متعدد و قرائن موجود این که صاحب گنجینه دانشمندان یادآور شده فشارکی به نجف نرفته و در سامرا تا آخر عمر اقامت داشته صحت ندارد.
  12. گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 283 و کتاب سر دلبران، ص 39.
  13. خورشید حوزه های علمیه، ص 300 و 31.
  14. سر دلبران، ص 10-104، خورشید حوزه‌های علمیه، ص 34.
  15. دیدار با ابرار، ج 46، ص 31 و 32.
  16. نقباءالبشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 2، ص 111.
  17. مجله نور علم، ش 11، ص 106 و 111.
  18. خورشید حوزه‌های علمیه، ص 32 و 37.
  19. آیت الله مؤسس، علی کریمی جهرمی، ص 118.
  20. سر دلبران، ص 118 و 119.
  21. مجله نور علم، شماره 11، ص 111.
  22. آیت الله موسس، ص 42.
  23. پا به پای آفتاب، امیررضا ستوده، ج 4، ص 96.
  24. مجله حوزه، ش 12، ص 34.
  25. یادنامه آیت الله اراکی، ص 327.
  26. آیت الله موسس، ص 99.
  27. خورشید حوزه‌های علمیه، ص 165.
  28. آیت الله موسس، ص 43.
  29. همان، ص 40.
  30. ریحانه الأدب، ج 4، ص 342.
  31. یادنامه آیت الله اراکی، ص 636.
  32. فوائد الرضویه، ج 2، ص 594.
  33. بیدارگران اقالیم قبله، محمدرضا حکیمی، ص 126.
  34. سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص 141.
  35. سوره قصص، آیه 81.
  36. از کلینی تا خمینی، ص 318.
  37. مردگان با ما سخن می‌گویند، محمدرضا رضوی، ص 30.
  38. از کلینی تا خمینی، ص 318.