اَحبار
«اَحبار» از واژگان قرآنی به معنای عالمان و كاهنان یهود است.
واژهشناسی
واژه «اَحبار»، به صورت صریح 4 بار در قرآن كریم ذكر شده است؛ دو بار به همراه «ربّانیون» (سوره مائده/5، 44 و 63) و دو بار به همراه «رُهبان». (سوره توبه/9، 31 و 34) همچنین آیات فراوان دیگرى بدون تصریح به نام احبار، درباره عالمان یهود سخن گفتهاند.
واژهشناسان «احبار» را جمع «حِبر» دانسته و درباره قرائت آن دیدگاههاى متفاوتى بیان كردهاند؛ ابوهیثم و ابوعبید آن را به فتح حاء[۱]، ابناثیر، فرّاء و جوهرى به كسر آن،[۲] و لیث و ابنسكیت هر دو وجه را قرائت كردهاند[۳] و اصمعى در تعیین قرائت به فتح یا كسر، اظهار بىاطلاعى كرده است.[۴]
حِبر در لغت، به معناى «اثر نیكو»[۵]، «زینت، جمال و بهاء»،[۶] «مداد»،[۷] «نوعى از لباس»،[۸] «نعمت»[۹] و... آمده و در اصطلاح به هر عالم اهلكتاب اگرچه بعداً مسلمان شده باشد، گویند.[۱۰]
واژهپژوهان در ایجاد ارتباط میان معناى لغوى و اصطلاحى كوششهاى فراوانى كردهاند؛ برخى با استدلال به آیات «اُدخُلُوا الجَنَّةَ اَنتُم واَزوجُكُم تُحبَرون» (سوره زخرف/43، 70) و «فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ» (سوره روم/30، 15) كه بیشتر مفسران آن را به معناى برخوردارى از نعمت تفسیر كردهاند،[۱۱] معناى حبر را «نعمت» دانسته و معانى دیگر مانند: شادمانى، سرور، اكرام، تحسین و... را از لوازم و آثار آن برشمردهاند.[۱۲]
برخى دیگر معناى آن را «اثر نیكو» دانسته و وجه نامگذارى عالم به حبر را ماندگارى آثار نیكوى آنها در میان مردم ذكر كردهاند.[۱۳] و كسانى كه «حبر» را «مداد» معنا كردهاند، دلیل این نامگذارى را كتابت عالِم به وسیله مداد بیان كرده و برخى از آنان گفتهاند: «كعب الحبر» كه به اشتباه «كعبالأَحبار» شهرت یافته نیز از همین رو، چنین نام گرفته است.[۱۴]
گروهى از لغویان بر عبرى بودن این واژه تصریح كرده و آن را برگرفته از «حابر» به معناى سحر كردن و تمرین سحر، یا «حابار» به معناى ساحر و كاهن دانسته، گفته اند: هر عالم یهودى از فرزندان حضرت هارون حبر است؛ زیرا سحر و كهانت در میان علماى پیشین یهود رواج داشته است.[۱۵] همچنین از شواهد تقویت این دیدگاه قول كسانى است كه مى گویند: در زبان عبرى معناى ریشه اى «حبر» سحر است.[۱۶][۱۷]
«حبر» در زبان فارسى به «كاهن»[۱۸] (برگرفته از واژه عبرى KOhen)[۱۹] و «خاخام»[۲۰] و در انگلیسى «Rabbi»[۲۱] ترجمه شده كه از لغت عبرى «Rabbi» به معناى «استاد من»، گرفته شده است.[۲۲] این واژه امروزه به رهبر روحانى و دینى جامعه یهودى اشاره دارد.[۲۳] در كتاب مقدس (عهد عتیق و جدید) به صورت مكرر این اصطلاح آمده است.
احبار در عهد عتیق و جدید
عهد عتیق
اصطلاح «احبار» پیش از ویرانى معبد دوم (سال 70 ق.م) به كار نرفته است.[۲۴] بر اساس گزارش عهد عتیق نخستین كسى كه به این مقام دست یافت، «هارون» برادر موسى علیهالسلام بود.[۲۵] پس از وى پسرش «الیعازار» جانشین او شد.[۲۶] این منصب تا دوران «عیلى» كه از خانواده و سلسله «ایثامار» بود، در خاندان هارون حفظ شد.[۲۷] پس از آن این نام در مورد هر كسى كه به رهبرى امور دینى و معنوى مردم منصوب مى شد، اطلاق مى گردید.[۲۸]
در دوران «تلمودى» (تقریباً 200 سال پیش از میلاد تا 500 سال پس از میلاد) ربّیان به دو دسته تقسیم مى شدند؛ «ربّیان عالم» (TeacherRabbi) و «ربّیان قاضى» (JudgesRabbi)، دسته نخست وظیفه آموزش را بر عهده داشته و آن را به یادگیرى شریعت یهود و توانایى تفسیر مشروط مى دانستند.
آنان براى فعالیت هاى خود حقوقى دریافت نمى كردند و زندگى خود را با برخى تجارت ها و نذورات، تأمین مى كردند. دسته دوم بر اساس شناخت و اطلاعشان از شریعت و توانایى هایى مانند قضاوت و وكالت و با استفاده از اسناد و مداركى ویژه، گزینش مى شدند. این مراسم در طول 7 روز[۲۹] و با آیین هایى مانند قربانى، مسح با روغن و پوشاندن لباس رسمى، انجام مى گرفت.[۳۰] اینان در برابر زمانى كه براى فتوا و قضاوت صرف مى كردند، مبالغى را به عنوان حقوق دریافت مى كردند.[۳۱]
البته گاهى وظیفه تعلیم و قضاوت در یك شخص جمع مى شد. بعد از نگارش كتب مقدس، انتخاب كاهنان و رئیس آنان، ابزارى در دست حاكمان بوده آنان همواره به اقتضاى امیال و دیدگاه هاى شخصى خود، آنان را عزل و نصب مى كردند.[۳۲]
در قرن دوازدهم میلادى براى این كه كاهنان زمان بیشترى را در رسیدگى به فعالیت هاى دینى صرف كنند، مقرر شد در برابر تلاش هاى آنان، مبالغى حقوق به آنان پرداخت شود تا براى تأمین زندگى خود به كار نیاز نداشته باشند. این گروه جدید از كاهنان به همین مناسبت، «كاهنان حقوق بگیر» (Salaried) نامیده شدند.[۳۳]
پس از آن وظایف كاهنان به صورت مكتوب به آنان ابلاغ شده، افزون بر قانون گذارى و تبلیغ دین، كارهاى دیگرى مانند برپا كردن محاكم قضایى ریاست و اداره آنها، سرپرستى مدارس متوسط و عالى، شركت در مراسم ختنه، ازدواج و... بر عهده آنان گذاشته شد.[۳۴] به برخى از این وظایف در عهد عتیق نیز اشاره شده است. از وظایف مدنى كه بر عهده كاهنان گذاشته شد، جمع آورى مالیات براى حكومت بود. این وظایف باعث بالا رفتن مقام رئیس كاهنان شد.
عهد جدید
در اناجیل عهد جدید، حواریان حضرت عیسى علیهالسلام، مكرر او را با عنوان «رِبّى» كه اصل آن «rab» واژه اى سامى به معناى «استاد- سید» است و در آرامى «rabban» و در عبرى «rabbon» است كه با پسوند i به معناى «مال من» یا «استاد من» بكار مى رود.[۳۵]
همان گونه كه عیسى علیهالسلام در اناجیل «مرقس»[۳۶] و «یوحنّا»،[۳۷] «سیّد» یا «استاد» كه در یونانى به شكل «Pabbquej» نوشته مى شود،[۳۸] خطاب شده و حواریان آن را خطابى احترام آمیز مى دانستند.[۳۹] غیر از حواریان، مردمان دیگر نیز عیسى علیهالسلام را با این صفت مى خواندند.[۴۰] در انجیل یوحنا از این واژه معادل «Sisa, ka» به معناى «استاد» استفاده شده[۴۱] و در اناجیل دیگر اغلب به عنوان جایگزین همان معنا در خطاب به عیسى علیهالسلام بكار رفته است.[۴۲]
در انجیل لوقا كه هنوز واژه «ربّى» بكار برده نشده بود، عیسى علیهالسلام با معادل یونانى دیگر (ETTl, Tata) كه به معناى «استاد» بود، خطاب مى شد.[۴۳] به جز خطاب هایى كه به عیسى علیهالسلام شده است، واژه ربّى تنها یك بار در خطاب به «یوحناى تعمیددهنده»[۴۴] و دو بار به شكل «سید ما» در اعتراض به «كاتبان» و «فریسیان» (زاهدان) كه دوست داشتند، با این عنوان خطاب شوند، بكار رفته است.[۴۵]
وظایف كاهنان
سومین سِفْر از اسفار پنجگانه تورات، «لاویان» نام دارد كه قوانین، آیینها، مقدار و كیفیت هدایا و قربانیان و وظایف كاهنان را بیان مىكند و در زبان عبرى آن را سِفْر «شریعت كاهنان» نیز مىنامند.[۴۶]
وظایفى كه در آن سِفر بر عهده كاهنان نهاده شده، به اختصار عبارتند از: اجراى مراسم قربانى[۴۷] (گاهى قید شده است شرط پذیرش قربانى انجام آن به وسیله كاهن است)[۴۸]، ذبح حیواناتى كه به عنوان كفاره به وسیله گنهكاران پرداخت مىشود،[۴۹] پاشیدن خون به محراب و پرده مقدس،[۵۰] تبلیغ شریعت حضرت موسى علیهالسلام[۵۱]، توجه به برخى از بیماران و مداواى آنان بر طبق دستور شریعت،[۵۲] تطهیر بیماران مبتلا به بَرَص بر اساس آیین ویژهاى كه به اعتقاد یهود، خداوند به موسى علیهالسلام تعلیم داده است،[۵۳] برگزارى مراسم عید و زنده نگه داشتن «سَبْت» (روز شنبه) و حفظ تقدس آن،[۵۴] پرداخت جریمههاى ویژه در صورت ارتكاب گناه به وسیله كاهن،[۵۵] قربانى گوسالهاى جوان و بىعیب در روزى كه كاهن به مقام مسح روغن نایل مىشود.[۵۶]
در برابر وظایفى كه بر عهده كاهنان نهاده شده، امتیازاتى نیز به آنان داده شده است كه برخى از آنها از این قبیلاند: اعطاى برخى از هدایایى كه به عنوان كفاره گناهان پرداخت مىشود به كاهن به صورت هدیه،[۵۷] اختصاص پوست قربانى ذبح شده به كاهن به عنوان شرط پذیرش قربانى،[۵۸] اختصاص همه هدیه آردى كه در تنور پخته مىشود و هر چه در پاتیل یا تابه بریان مىشود به هارون و یكى از فرزندان كاهن او[۵۹] (گاهى هدیه قربانى به مذكر بودن كاهن مشروط شده است).[۶۰]
اَحبار در قرآن
واژه اَحبار در قرآن كریم در مواردى همراه با «ربّانیّون» و در مواردى دیگر همراه «رُهبان» بكار رفته است، مفسران در اینباره دیدگاههاى متفاوتى ارائه كردهاند.
اَحبار و ربّانیّون
مفسران درباره یكى بودن «ربّانى» با «احبار» یا اختلاف آن دو و نوع اختلافشان، دیدگاههاى متفاوتى ارائه كردهاند؛ برخى با گواه گرفتن آیه: «...وَلَـكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ». (سوره آل عمران/3، 79)
مراد از احبار را مطلق علما و ربانیان را علماى حكیمى مىدانند كه به سیاست و تدبیر امور مردم آگاهى دارند و آنان را تربیت كرده به اصلاح امورشان مىپردازند.[۶۱] از ضحاك نقل شده كه «ربّانیان»، قرّاء و احبار، فقهاى یهودند.[۶۲]
مجاهد و قتاده «ربّانیان» را فقهاى یهود و «احبار» را دیگر علماى آنان دانستهاند.[۶۳] ابنزید «ربّانیان» را به والیان و حاكمان و «احبار» را به علما تفسیر كرده است.[۶۴]
حسن بصرى معتقد است «ربّانیان» علماى مسیحى (اهل انجیل) و «احبار» علماى یهود (اهل تورات) هستند.[۶۵] ابنجریر و ابىحاتم از سدى نقل كردهاند كه مراد از آنها دو فرزند صوریا هستند كه یكى «ربّى» و دیگرى «حبر» بوده و با پیامبر صلى الله علیه و آله عهد بستند كه به پرسشهاى آن حضرت درباره تورات و احكام موجود در آن پاسخ دهند.[۶۶]
فخررازى از ترتیب ذكرى در آیه: «يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ...» (سوره مائده/5، 44) استفاده كرده است كه مقام ربانیان برتر از احبار است و ربّانیان مانند مجتهدان و احبار دیگر آحاد علمایند.[۶۷]
عیاشى از ابوعمرو و زبیرى نقل مىكند كه امام صادق علیهالسلام فرمود: از ویژگىهایى كه براى امام لازم است، پاكى از گناه، علم منوّر، آگاهى از نیازمندىهاى مردم و حلال و حرام، علم به كتاب خدا، متشابهات، ناسخ و منسوخ آن و... است.
آن حضرت در پاسخ به درخواست ابىعمرو كه در پى استدلالى براى این سخن بود، آیه «إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ...» را قرائت كرده.
فرمود: پس این امامان داراى مقامى پایینتر از انبیایى هستند كه با علمشان مردم را تربیت مىكنند و اما احبار، علمایى پایینتر از ربانیانند؛ زیرا خداوند در ادامه آیه فرموده است: «...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء...» و نفرمود: «بِمَا حمّلوا منه».[۶۸]
علامه طباطبایى با لطیف شمردن این استدلال معتقد است ترتیب ذكر انبیا، ربانیان و احبار در این آیه گواهى بر برترى انبیا نسبت به ربانیان و ربانیان نسبت به احبار است؛ زیرا آیه در بیان علم ربانیان «...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء...» آورده و اگر علم آنان مانند علم دیگر علما بود، مىفرمود: «بِما حُمِّلُوا مِنْ كِتابِ اللّه» چنانكه در سوره جمعه درباره احبار یهود فرمود: «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا...»؛ زیرا كلمه «استحفاظ» به معناى تكلیف بر حفظ كتاب خداست كه بر عهده ربانیان است؛ و این گفتار ما منافات با آن ندارد كه احبار هم مكلف بر حفظ و شهادت باشند؛ زیرا مكلف بودن احبار به حفظ كتاب خدا مطلبى است و اینكه نتوانستند حفظ كنند و دچار خطا و اشتباه شدند مطلبى دیگر است.[۶۹]
به هر حال با توجه به ظاهر آیه: «إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ... يَحْكُمُ بِهَا... وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ...» كه حكم به تورات را به ربانیان و احبار نسبت مىدهد و با توجه به سیاق آیات قبل و بعد كه درباره یهود سخن مىگویند و با ملاحظه روایت امام صادق علیهالسلام به نظر مىرسد ربانیان و احبار هر دو از علماى یهودند؛ لیكن ربانیان داراى مقامى برتر از احبارند زیرا این آیات پس از توضیحاتى كه درباره تورات و احكام موجود در آن مىدهند:
«وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ...» (سوره مائده/5، 45)، به نبوت حضرت عیسى علیهالسلام و كتاب آسمانیش پرداخته، از مسیحیان مىخواهد بر اساس آنچه در انجیل آمده، حكم كنند: «وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِم بِعَيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا... وَآتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ...». (سوره مائده/5، 46) به ویژه با توجه به تعبیر «قفّینا» روشن است كه آنچه پیش از این اشاره شد، درباره یهودیان است.
احبار و رهبان
همانند اختلافى كه درباره احبار و ربانیان بود، درباره احبار و رهبان نیز دیدگاههاى گوناگون ارائه شده است؛ جمهور مفسران «احبار» را عالمان یهود و «رهبان» را عابدان مسیحى مىدانند.[۷۰] برخى «احبار» را علماى یهود و «رهبان» را عالمان مسیحى مىدانند.[۷۱]
احبار و تورات
نوع برخورد و عملكرد احبار با كتاب آسمانى خود متفاوت و گاه ناشایسته بوده است. قرآن در برخى از موارد این عملكرد را مورد انتقاد قرار داده است:
نادیده گرفتن بشارتهاى تورات
بر اساس گزارش قرآن كریم در توراتى كه در دست عالمان یهود بوده، بشارت و گزارشى درباره پیامبر موعود بعد از حضرت موسى علیهالسلام وجود داشته كه آنان با نادیده گرفتن آن، از دستورات تورات سرپیچى كردهاند: «وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَيَعْلَمُونَ». (سوره بقره/2، 101)
جمهور مفسران مراد از «الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ» را علماى یهود، «رسول» را حضرت محمد صلى الله علیه و آله و «كتاب اللّه» را «تورات» دانسته و گفتهاند: آن حضرت توراتى را تصدیق كرد كه در آن آمدن چنین پیامبرى بشارت داده شده بود.[۷۲]
از سدى نقل شده: هنگامى كه پیامبر اسلام مبعوث شد قرآن را بر یهود عرضه كرد و آنان میان تورات و قرآن مقایسه كرده آن دو را در بسیارى از مسائل، به ویژه نبوت آن حضرت سازگار یافتند؛ ولى یهود تورات را رها كردند و به كتاب «آصف» و سحر هاروت و ماروت روى آورده و به گونهاى عمل كردند كه گویا از تورات چیزى نمىدانند:[۷۳] «...كاَنّهم لایَعلَمون».
كتمان برخى مسائل تورات
برخى از عالمان یهود بر اثر شناخت نادرست از خداوند اعتراض كردند كه خداوند هیچ چیزى بر هیچ انسانى نفرستاده است. آنان گویا هیچ توجهى به نزول تورات بر موسى علیهالسلام نداشتند.
خداوند در پاسخ مىگوید: «...قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاء بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُكُمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ». (سوره انعام/6، 91)
بنابر نقلى، روزى پیامبر صلى الله علیه و آله به شخصى از یهود به نام مالك بن ضیف كه با آن حضرت عناد و مخاصمه داشت فرمود: آیا مىخواهى تو را به آنچه از تورات بر موسى علیهالسلام نازل شده راهنمایى كنم كه خداوند احبار چاق را دوست نمىدارد؟ مالك كه شخص فربهى بود، غضبناك شده و منكر نزول هر گونه كتاب آسمانى شد؛ پس این آیه نازل شد.[۷۴]
سدى همین حكایت را درباره شخصى به نام فنحاص بن عازورا نقل كرده است.[۷۵] برخى دیگر این آیه را درباره مطلق یهود مىدانند كه منكر نزول هر گونه وحى شدند.[۷۶]
آلوسى مدعى است كه از این آیه چنین برمىآید كه یهود برخى از مسائلى را كه در تورات بیان شده بود، كتمان مىكردند:[۷۷] «...تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا...» بیشتر مفسران با استفاده از قرائت «تَجعَلونَهُ قَراطیسَ» با «تاء» گفتهاند: یهودیان بخشهایى از تورات را كه به نفعشان بود یا ضررى براى آنان نداشت، در كاغذهایى مىنوشتند و براى مردم قرائت و بقیه را كتمان مىكردند.[۷۸] برخى مفسران «تجعلونه قراطیس» را به معناى این كه مقام تورات را به اندازه كاغذ پارههایى پایین مىآورید، دانستهاند.[۷۹]
تحریف تورات
یكى از نقشهاى ناپسند عالمان یهود، تحریف كتاب خدا بود: «أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ». (سوره بقره/2، 75)
این آیه بنابر نقل ابن عباس خطاب به پیامبر است و دلیل ذكر صیغه جمع «اَفَتَطمَعونَ» براى تعظیم آن حضرت است.[۸۰] خداوند از آن حضرت مىخواهد به ایمان یهود امیدى نداشته باشد؛ زیرا عالمان آنها (احبار) كه از بزرگان آنان بهشمار مىآمدند كتاب خدا را تحریف كردند و دستورات آن را نادیده گرفتند.
مفسران درباره محتواى «كلام اللّه» كه احبار به تحریف آن پرداختهاند، دیدگاههاى متفاوتى مطرح كردهاند؛ برخى برآنند كه علماى یهود با گرفتن رشوه احكام حلال و حرامى را كه در تورات بیان شده بود به نفع رشوهدهندگان تغییر مىدادند.[۸۱]
از ابنعباس، ربیع و ابناسحاق نقل شده كه مراد از این افراد، 70 نفرى هستند كه در پاسخ به درخواست یهود، موسى علیهالسلام آنان را براى شنیدن كلام خدا برگزید؛ ولى آنان با اینكه آن سخن را شنیدند آن را تحریف كرده، امر پروردگار را امتثال نكردند.[۸۲]
عدهاى دیگر از مفسران كلام تحریف شده را ویژگىهایى مىدانند كه در تورات درباره پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و بعثت آن حضرت بیان شده بود.[۸۳] شیخ طوسى با استفاده از واژه «یَسمَعونَ» كه ظهور در شنیدن مستقیم دارد قول دوم را ترجیح داده است.[۸۴]
با توجه به آیات فراوانى كه درباره صفت مذموم تحریف میان یهود در قرآن وجود دارد (سوره بقره/2، 79؛ سوره نساء/4، 46؛ سوره مائده/5، 41) به نظر مىرسد اختصاص دادن این صفت به موردى خاص وجهى نداشته، یهود در جاهاى مختلف و هر جا آیات و دستورات خدا را به ضرر خود دیده، دست به تحریف زده است.
سرپیچى از احكام تورات
عالمان یهود نه تنها با نزول قرآن كریم به دستورات آن عمل نكردند، حتى احكامى را كه در تورات بیان شده بود و یهود به آن علم داشتند، زیر پا نهادند: «وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَيَعْلَمُونَ». (سوره بقره/2، 101)
برخى مفسران این عناد عالمان یهود را از حسادت آنان نسبت به پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله ناشى دانستهاند.[۸۵] در آیهاى دیگر بیان شده كه عالمان یهود دستورات تورات را به صورت گزینشى و منفعتگرایانه مىپذیرفتند: «...وَمِنَ الَّذِينَ هِادُواْ سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هَـذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُواْ...».(سوره مائده/5، 41)
مفسران این آیه را درباره حكم رجم زناى محصنه دانستهاند كه یهود براى فرار از حكم خدا و امید تغییر آن، از پیامبر اكرم تقاضاى صدور حكم كردند.[۸۶] برخى از مفسران نیز گفتهاند: این مسأله درباره مقتولى بوده است كه یهودیان به فرستادههاى خود گفتند: اگر (حضرت) محمد صلى الله علیه و آله حكم به دیه داد، بپذیرید ولى اگر دستور قصاص داد آن را رها كنید.[۸۷]
گفته شده این آیه درباره داورى پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله بین قبیله بنىنضیر و بنىقریظه بوده است.[۸۸] مفسران با استناد به روایتى از امام باقر علیهالسلام در شأن نزول این آیه گفتهاند: یكى از اشراف یهودى خیبر با زنى از خانوادههاى اشرافى، زنا كرد.
یهودیان كه از سویى مىخواستند در ظاهر پاىبندى خود را به احكام الهى نشان دهند و از سویى دیگر از اجراى حكم «رجم» كه در تورات به آن تصریح شده بود، درباره این دو شخص اشرافى نگران و ناخشنود بودند به یهودیان مدینه پیغام فرستادند كه از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بخواهند درباره آن دو حكم كند.
پیامبر نخست از آنان اقرار گرفت كه به حكم ایشان رضایت دهند. یهودیان نیز پذیرفتند. در آن هنگام جبرئیل حكم رجم زناى محصنه را به پیامبر ابلاغ كرد؛ ولى آنان از پذیرش آن حكم سرباز زده، منكر وجود چنین حكمى در تورات شدند. پیامبر آنان را به دنبال «عبد الله بن صوریا» كه به اعتراف خودشان آگاهترین شخص به شریعت یهود بود، فرستاده. او را نزد آن حضرت آوردند با سوگندهایى كه به او داد از وى خواست كه حكم تورات را در این باره روشن سازد.
او به سبب سوگندهاى پیامبر، سخن آن حضرت را درباره وجود این حكم در تورات تأیید كرد. او در پاسخ پرسش پیامبر درباره علت ترك این حكم، گفت: ما این حكم را در مورد افراد عادى و ضعیفان اجرا مىكردیم ولى درباره ثروتمندان و اشراف آن را رها مىكردیم.
پیامبر دستور داد آن دو را در مقابل مسجد سنگسار كنند.[۸۹] در این آیات بر اثر برخورد ناشایستهاى كه منافقان و یهودیان با پیامبر داشتند و هر یك به گونهاى آن حضرت را مىآزردند، از آن حضرت مىخواهد اگر گروهى از یهودیان به نزد او آمده. از او صدور حكمى را خواستند با آنان برخورد مناسبى كند؛ اگر خواست حكم كند وگرنه از آنان دورى بجوید؛ زیرا خداوند تورات را براى آنان فرستاده و حكمى را كه آنان در پى استفتاى آن هستند، مىتوانند در تورات بیابند.
احبار و حفظ تورات
از دیگر صفاتى كه خداوند متعال به ربانیان و احبار نسبت داده، حفظ كتاب خداست: « وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ...» مفسران در بیان مراد آیه و توجیه این ویژگى، وحدت نظرى ندارند؛ ابنعباس آن را «بِمَا استودعوا مِن كِتبِ اللّهِ...» معنا كرده.[۹۰]
جبایى گفته است: آنان به حفظ تورات و ترویج آن و ترك تضییع آن مأمور بودهاند.[۹۱] برخى منظور از آن را حفظ تورات در سینه، ممارست با زبان، عمل به احكام و شرایع و جلوگیرى از تحریف آن دانستهاند.[۹۲] برخى نیز به بیان محتواى كتاب كه احبار و ربانیان آن را حفظ كردهاند، پرداخته مقصود از آن را حكم رجم كه مورد اختلاف آنان قرار گرفت و ایمان به پیامبرى حضرت محمد صلى الله علیه و آله، دانستهاند.[۹۳]
احبار و گواهى بر حكم تورات
از دیگر ویژگىهایى كه قرآن براى احبار و ربانیان درباره تورات برمىشمارد، شهادت آنان است: «...وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء...» (سوره مائده/5، 44) مفسران درباره مرجع ضمیر «علیه» و متعلق این شهادت، دیدگاههاى مختلفى ارائه كردهاند؛ ابنعباس متعلق شهادت را حكم پیامبر صلى الله علیه و آله درباره رجم زانى، تأیید آن و مطابقتش با تورات دانسته است؛ بنابراین، مرجع ضمیر منطوق «یحكم بها النبییون» خواهد بود.[۹۴]
برخى با بازگرداندن ضمیر به «كتاب اللّه»: «...بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء...» متعلق شهادت را تأیید نزول آن از جانب خداوند[۹۵] یا تأیید سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله و حقانیت او دانستهاند.[۹۶]
با توجه به رجحان بازگشت ضمیر «علیه»[۹۷] به «كتاب» و تعلق جار و مجرور به «شهداء» در نظر بیشتر كسانى كه به بیان اعراب قرآن پرداختهاند و یكى بودن آنچه در تورات آمده است با آنچه كه خداوند به احبار و ربانیان دستور حفظ آن را داده است،[۹۸] به نظر مىرسد كه شهادت آنان بر محتواى كتاب است كه با همه آنچه مفسران مختلف گفتهاند، سازگارى دارد.[۹۹]
دخالت احبار در دین الهی
«اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّه...»(سوره توبه/آیه31)
خداوند می فرماید آنان دانشمندان خویش را خدای خود گرفتند نه خدای بر حق را، روش یهود و نصاری در پیروی علمای خویش مانند مسلمانان نیست. علمای مسلمان ناقل احکام پیغمبر یا ائمه معصومینند و هیچ حکمی از خود نمی توانند جعل کنند یا برای خود دستوری دهند بر خلاف دین اما علمای یهود و نصاری خود نیز تشریع احکام می کنند. چنان که پس از خرابی دویم بیت المقدس علمای یهود احکام جدید برای یهودیان قرار دادند چون دیدند احکام تورات را نمی توان عمل کرد مگر در بیت المقدس با شرائط خاص و مسیحیان نیز هر چند بار مجلسی تشکیل می دادند و آن را کنسیل میگفتند و علما با یک دیگر مشورت می کردند هر رأی که از آن مجلس صادر میشد مطاع بود مثلا مؤمنان به حضرت مسیح و خود او تا در این جهان بود به احکام شریعت عمل می کردند و محرمات شریعت را نمی خوردند پس از عروج او اختلاف کردند و رأی دادند که غیر بنی اسرائیل اگر ایمان به حضرت مسیح آورند متابعت شریعت بر آنها واجب نیست خوک و میته را حلال کردند بلکه گفتند هیچ خوراکی حرام نیست و غسل و طهارت و امثال آن را بر انداختند.
وقتی در انجیل ها اختلاف شد که کدام انجیل صحیح است و کدام باطل همان مجمع رأی داد که غیر چهار انجیل معروف را نباید خواند. در اسلام ممکن نیست عالمی چیزی را واجب کند که پیغمبر آن را واجب نکرده است یا عملی را حلال شمارد که بداند پیغمبر حرام کرده است. مقصود از این آیه علت تعمیم حکم مشرکان است در اهل کتاب در آیات پیش فرمود مشرکان نجس هستند و نباید نزدیک مسجد الحرام آیند پس از آن بیان فرمود که اهل کتاب نیز با مشرکان در یک حکمند به علت آنکه عقاید و اعمالشان شبیه اعمال مشرکان است.[۱۰۰]
پانویس
- ↑ الصحاح، ج 2، ص 620؛ الغریبین، ج 2، ص 397.
- ↑ همان، لسانالعرب، ج 3، ص 15؛ التحقیق، ج 2، ص 154.
- ↑ همان، التفسیر الكبیر، ج 6، ص 37؛ التحقیق، ج 2، ص 154.
- ↑ همان، روحالمعانى، مج 6، ج 10، ص 122.
- ↑ ترتیبالعین، ص 160؛ مفردات، ص 215؛ الوجوه والنظائر، ص 115، «حبر».
- ↑ مقاییساللغه، ج 2، ص 127؛ الغریبین، ج 2، ص 397؛ التحقیق، ج 2، ص 162، «حبر».
- ↑ ترتیب العین، ص 160، الصحاح، ج 2، ص 619، «حبر».
- ↑ مقاییساللغه، ج 2، ص 127؛ التحقیق، ج 2، ص 164، «حبر».
- ↑ التحقیق، ج 2، ص 155، «حبر».
- ↑ ترتیب العین، ص 160؛ تاج العروس، ج 6، ص 229؛ واژههاى دخیل، ص 106.
- ↑ جامعالبیان، مج 13، ج 25، ص 122؛ مجمعالبیان، ج 7، ص 466 و ج 9، ص 85؛ التبیان، ج 9، ص 215.
- ↑ التحقیق، ج 2، ص 155.
- ↑ مفردات، ص 215؛ الوجوه والنظائر، ج 1، ص 290، «حبر».
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 12، ص 3؛ روحالبیان، ج 3، ص 415؛ التحقیق، ج 2، ص 154.
- ↑ التحقیق، ج 2، ص 155؛ واژههاى دخیل، ص 105.
- ↑ التحقیق، ج 2، ص 155؛ واژههاى دخیل، ص 106.
- ↑ See The Oxford English Dictionary P.84 The Encydlopedia of Religion V.11 , P. 182.
- ↑ قاموس كتاب مقدس، ص 760.
- ↑ The Encyclopedia of Religion V.11, P.534.
- ↑ لغتنامه، ج 6، ص 8145.
- ↑ The Oxford, English Dictionary, P.83.
- ↑ Ibid New Catholic Encyclopedia, V.I2, P.39.
- ↑ New catholic EncycloPedia, V.I2, P.39.
- ↑ Ibid.
- ↑ كتاب مقدس، خروج، 28: 1ـ3.
- ↑ اعداد، 3: 32 و 20: 28.
- ↑ قاموس كتاب مقدس، 712.
- ↑ New Catholic Encyclopedia, V.12 , P.39.
- ↑ كتاب مقدس، خروج، 29: 35.
- ↑ كتاب مقدس، لاویان، 8: 1ـ15.
- ↑ New catholic EncycloPedia V.12, PP.39-40.
- ↑ قاموس كتاب مقدس، 712.
- ↑ The EncycloPedia of Religion V.11, P.182.
- ↑ New Catholic Encyclopedia, V.12, P.39.
- ↑ the Encyclopedia of Religion V.11, P.183 New Catholicencyclo Pedia V.12, P.40.
- ↑ كتاب مقدس، مرقس، 10: 20.
- ↑ كتاب مقدس، یوحنّا، 20: 15.
- ↑ New Catholic Encyclopedia V.12, P.40 The Oxford English Dictionary, P. 84.
- ↑ همان، متّى 26:25 و 49، مَرقُس 9:5، 11:21 و 14:45؛ یوحنّا 1:49، 4:31، 9:2 و 11:8.
- ↑ همان، یوحنّا 3:2 و 6:25.
- ↑ همان، یوحنّا، 1:38.
- ↑ همان، متّى 8:19، 12:38؛ مرقس 4:38، 9:17 و 38؛ لوقا 7:4؛ یوحنّا، 8:4.
- ↑ همان، لوقا 5:5، 8:24 و 45.
- ↑ همان، یوحنّا، 3:26.
- ↑ همان، متّى 23: 7ـ8.
- ↑ قاموس كتاب مقدس، ص 760.
- ↑ كتاب مقدس، لاویان، 1: 7ـ17.
- ↑ همان، 2: 3.
- ↑ همان، 5: 9ـ11.
- ↑ كتاب مقدس، لاویان، 4: 6.
- ↑ همان، 5: 15ـ19.
- ↑ همان، 14: 26ـ48.
- ↑ همان، 14: 1ـ12.
- ↑ همان، 23: 1ـ5.
- ↑ همان، 4: 3ـ12.
- ↑ همان، 6: 20، 4: 1ـ8.
- ↑ همان، 5: 6ـ7.
- ↑ همان، 7: 8ـ9 و 19.
- ↑ همان، 7: 9ـ10.
- ↑ همان، 7: 6.
- ↑ جامعالبیان، مج 3، ج 3، ص 444 و مج 4، ج 6، ص 339؛ مجمعالبیان، ج 3، ص 305 و ج 2، ص 782؛ المنار، ج 6، ص 398.
- ↑ جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 340.
- ↑ همان؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 86.
- ↑ جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 340.
- ↑ التبیان، ج 3، ص 579؛ مجمعالبیان، ج 3ـ4، ص 335.
- ↑ جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 340؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 86.
- ↑ التفسیر الكبیر، ج 12، ص 4.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج 1، ص 323.
- ↑ المیزان، ج 5، ص 361ـ362.
- ↑ التبیان، ج 5، ص 206؛ جامعالبیان، مج 6، ج 10، ص 146، مجمعالبیان، ج 5، ص 37.
- ↑ الدرالمنثور، ج 4، ص 176.
- ↑ جامعالبیان، مج 1، ج 1، ص 622؛ التبیان، ج 1، ص 368؛ البحرالمحیط، ج 1، ص 521.
- ↑ الدر المنثور، ج 1، ص 233؛ تفسیر ابنكثیر، ج 1، ص 138ـ139؛ التبیان، ج 1، ص 368.
- ↑ مجمعالبیان، ج 4، ص 515؛ التبیان، ج 4، ص 198ـ199؛ روحالمعانى، مج 5، ج 7، ص 317.
- ↑ مجمعالبیان، ج 4، ص 515؛ التبیان، ج 4، ص 198؛ جامعالبیان، مج 5، ج 7، ص 347.
- ↑ التبیان، ج 4، ص 199؛ الكشاف، ج 2، ص 44.
- ↑ روحالمعانى، مج 5، ج 7، ص 317.
- ↑ مجمعالبیان، ج 4، ص 515؛ روحالمعانى، مج 5، ج 7، ص 319؛ جامعالبیان، مج 5، ج 7، ص 350ـ351.
- ↑ روحالمعانى، مج 5، ج 7، ص 319.
- ↑ روحالمعانى، مج 1، ج 1، ص 470؛ التفسیر الكبیر، ج 3، ص 133.
- ↑ مجمعالبیان، ج 1، ص 285؛ التبیان، ج 1، ص 313.
- ↑ مجمع البیان، ج 1، ص 285؛ التبیان، ج 1، ص 313.
- ↑ جامعالبیان، مج 1، ج 1، ص 521؛ روحالمعانى، مج 1، ج 1، ص 470.
- ↑ التبیان، ج 1، ص 313.
- ↑ جامعالبیان، مج 1، ج 1، ص 622.
- ↑ مجمعالبیان، ج 3، ص 301؛ التبیان، ج 3، ص 522؛ جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 323.
- ↑ مجمعالبیان، ج 3، ص 301؛ التبیان، ج 3، ص 523.
- ↑ جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 323؛ تفسیر قرطبى، ج 6، ص 115.
- ↑ جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 315ـ316؛ التبیان، ج 3، ص 525؛ مجمعالبیان، ج 3، ص 299.
- ↑ جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 341؛ التبیان، ج 3، ص 533؛ مجمعالبیان، ج 3، ص 306.
- ↑ مجمعالبیان، ج 3، ص 306؛ روضالجنان، ج 6، ص 390؛ روحالبیان، ج 2، ص 397.
- ↑ روحالمعانى، مج 4، ج 6، ص 211؛ التفسیر الكبیر، ج 12، ص 4؛ كشفالاسرار، ج 3، ص 138ـ139.
- ↑ الدرالمنثور، ج 3، ص 86.
- ↑ روحالمعانى، مج 4، ج 6، ص 212؛ التبیان، ج 3، ص 533؛ مجمعالبیان، ج 3، ص 306.
- ↑ مجمعالبیان، ج 3، ص 306؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 86.
- ↑ جامعالبیان، مج 4، ج 6، ص 341؛ روضالجنان، ج 6، ص 390.
- ↑ الدرالمصون، ج 4، ص 272؛ البحرالمحیط، ج 4، ص 268.
- ↑ املاء ما منّ بهالرحمن، ج 1، ص 216؛ الدرالمصون، ج 4، ص 271.
- ↑ البحرالمحیط، ج 4، ص 268.
- ↑ علامه شعرانی، نثر طوبی، ذیل واژه حبر
منابع
ابوالفضل روحی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 172-191. علامه شعرانی، نثر طوبی، ذیل واژه حبر