اسماء الحسنی
«أسماء الحُسنى» اصطلاحى است براى اسماء و صفات خدای تعالی، که از برخی آیات قرآن كريم اقتباس شده است.[۱]
محتویات
واژهشناسی
«اسماء» جمع اسم از مادهی "سُمُوّ" به معنی بلندی است؛ هر چند عدهای گفتهاند از مادهی "وَسَم" به معنی علامت است.[۲] اسم یعنی چیزی که با آن شئ شناخته میشود؛[۳] یعنی چیزی که ذات یا صفت شئ را نشان دهد.[۴] به عبارت دیگر، اسم لفظی است که از خود ذات گرفته شده بدون این که چیز دیگری لحاظ شود یا وصفی از اوصاف لحاظ شده باشد.[۵]
"حُسنی" مؤنث "أحسن" اسم تفضیل از مادهی "حَسَن (زیبایی)" به معنای زیباتر بودن است.[۶] بنابراین "اسماء حُسنی" به معنی اسمی است که بهترین و زیباترین اسمهاست؛ یعنی بر ذاتی دلالت میکند که به همراه صفتی از صفات کمال آن بوده، به نحوی که بالاترین و برترین است؛ به تعبیر دیگر اسمی که از ذاتی خبر دهد که متصف به کمالات وجودی، به صورت ذاتی و نامحدود است.[۷]
«الأسماء الحسنى» اصطلاحى است براى نامهاى خدای تعالی، که از برخی آیات قرآن كريم (سوره اعراف/180؛ سوره اسراء/110؛ سوره طه/8؛ سوره حشر/24) اقتباس شده است. از آن رو نيكوترين نامها براى او است كه او نيكوترين معانى و صفات را دارد. برخى از نامها به صفت ذات بازمىگردند، مانند «عالِم»؛ و برخى به صفت فعل، مانند «خالق»؛ و برخى ذات او را تمجيد و تقديس مىكنند؛ مانند «قُدُّوس».
اسماء و صفات خدا
در مورد خداوند دو نوع تعبیر وجود دارد؛ "اسماءالهی" و "صفاتالهی". این دو تعبیر تفاوت چندانی با هم ندارند و تنها فرقشان این است که صفت دلالت میکند بر معنایی از معانی؛ مانند "علم" که ذات خدا متّصف بر آن است، ولی اسم بر ذاتی دلالت میکند که با صفتی لحاظ شده باشد؛ پس اسم در واقع بیانگر کمالات و صفاتی است که جزو ذات خداوند است؛ مثلاً "حیات و علم" صفت، اما "حیّ و عالم" اسم هستند.[۸] بنابراین، نامهاى خداوند، واژگانى هستند با ساخت اسم فاعل، صفت مشبّهه يا صيغه مبالغه (مانند قادر، قدير و قهّار) كه به اعتبار بازگشت آنها به يكى از صفات بر ذات خدا دلالت مىكنند؛ اما صفات خداوند با ساخت مصدرىاند و بر يكى از صفات بدون ملاحظه ذات دلالت مىكنند (مانند قدرت).[۹]
در اصطلاح مشهور، اسماءالهی از سنخ الفاظ است که دارای معانی بوده؛ ولی برای اهل معرفت اصطلاح خاصی است که طبق این اصطلاح، اسماء از مقوله لفظ نیست؛ بلکه از سنخ وجود خارجی و عینی بوده که در واقع صفت کمال وجودی است که اسم با آن صفت، تعیّن پیدا میکند. در دیدگاه اهل معرفت، ذات خداوند احدیت، چون وجودِ نامتناهی بوده، خالی از هر نوع تجلی و ظهوری است که به آن "غیب الغیب" گویند؛ اما زمانی که در رتبهی متأخّری بوسیلهی کمالی از کمالات متعیّن شود، به این ذات متعیّن، اسم گویند.[۱۰]
به هر حال اگر اسم را از سنخ الفاظ بدانیم، اتحاد اسم با مسمّا درست نخواهد بود؛ زیرا اسم لفظی است که بر معنا (مسمّا) دلالت میکند، اما مسمّا مدلول اسم بوده که از سنخ مفاهیم است؛ به عبارت دیگر اسم از سنخ الفاظ است ولی مسمّا از سنخ معانی و مفاهیم بوده و این دو هیچ نوع اتحادی با هم ندارند، بلکه دو چیز هستند؛[۱۱] برخلاف ادعای اشاعره که اسم را عین مسمّی میدانند.[۱۲] اما اگر اسم را از سنخ وجود خارجی بدانیم، در این صورت اتحاد صحیح خواهد بود؛ طبق این مبنا، اسم لفظی در واقع اسمالاسم خواهد بود (اسم اولی از سنخ لفظ و اسم دوم از سنخ وجود خارجی است).[۱۳]
اسماء حسنی، مخصوص خداوند
در جهانبینی توحیدی، یکی از چیزهایی که انسان به صورت فطری درک میکند، نیاز به غیر خود است؛ یعنی باید در عالم، وجودی باشد که تمام نیازهای انسان را برطرف نموده و تمام امور به او برگردد: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»؛[۱۴] ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید؛ تنها خداوند است که بینیاز و شایستهی هر گونه حمد و ستایش است!
هر چه در عالم وجود دارد همه از خداست و او مالک تمام کمالات وجودی میباشد؛ زیرا اگر خدا مالک آنها نباشد، نمیتواند به دیگران افاضه کند؛ بنابراین خداوند صاحب تمام صفات وجودی از قبیل حیات، قدرت، علم، سمع، بصر، رزق، رحمت و... است و دیگران بالعرض و در سایهی خداوند متّصف به این صفات هستند.[۱۵] آیات متعددی[۱۶] با لسانهای مختلف، اختصاص اسماء حسنی را به خدای متعال بیان میکند: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ...»؛[۱۷] و برای خدا، نامهای نیک است...
جملهی «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ...» مفید حصر است؛ چون "للّه" خبر مقدّم و «الاسماء» که جمع محلّی به الف و لام و اسم مؤخر است، عمومیت را افاده میکند؛ یعنی هر اسم احسنی که در عالم وجود دارد، از آن خداست و هیچ کس در آن شراکتی ندارد.[۱۸]«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ»؛[۱۹] او خداوندی است که معبودی جز او نیست و نامهای نیکوتر از آن اوست.
توقیفی نبودن اسماء الهی
تعداد اسماء ذکر شده برای خداوند در متون دینی متفاوت است؛ در قرآن 135 اسم،[۲۰] در روایات 99 اسم،[۲۱] و در برخی دعاها مثل دعای جوشن کبیر، هزار اسم برای خداوند ذکر شده است و شارحان دعا گفتهاند كه اين نامها در حقيقت به همان نود و نه نام بازمىگردند. این تفاوت حاکی از تعارض نیست؛ بلکه دال بر توقیفی نبودن اسماء حُسناست؛ زیرا اسماء خدا حدّ و حصر و انتهایی ندارد.[۲۲]
مراد از «توقیفی بودن یا نبودن اسماء» این است که آیا جایز است اسمی که در کتاب و سنّت بر خدا اطلاق نشده، آن را بر خدا اطلاق کرد؟ بیشتر اشاعره[۲۳] قائل به توقیفی بودن اسماء هستند و به آیاتی از جمله آیهی ذیل استدلال کردهاند: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ...»؛[۲۴] و برای خدا، نامهای نیک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانید! و کسانی را که در اسماء خدا تحریف میکنند (و بر غیر او مینهند و شریک برایش قائل میشوند)، رها سازید!
اینها معتقدند الف و لام در "الاسماء" برای عهد هست که اشاره بر اسماء وارد شده در کتاب و سنت میکند؛ بنابراین نباید از اسماء ذکر شده در قرآن و روایات تجاوز کرد. علاوه بر آن میگویند: منظور از الحاد در اسماء خدا که در آیه ذکر شده، نامگذاری از پیش خود و تعدی از اسمایی است که در قرآن و سنّت وارد شده است.[۲۵]
ولی نظر صحیح، توقیفی نبودن اسماء است و میتوان هر اسمی را که دارای کمال وجودی است و در عین حال عاری از نقص و عیب باشد، بر خدا اطلاق نمود.[۲۶] از طرفی الف و لام در آیهی مذکور، برای استغراق و افادهی عمومیت بوده نه برای عهد، تا اشکال اشاعره وارد شود. و همچنین به اشکال دوم اشاعره که الحاد در اسماء را به معنای نامگذاری از پیش خود تفسیر میکنند، پاسخهایی دادهاند از جمله این که اسماء مقدسهی خداوند را بر غیرخدا اطلاق بکنند؛ مثلاً کفار بتهای خود را آلهه مینامند و بر آنها اسمهایی را نامگذاری کردهاند که از اسم خدای عزّوجلّ مشتق شده؛ مانند "لات" که از "إله" اشتقاق یافته است.[۲۷]
اقسام اسماء و صفات خدا
بیان شد که اسم از صفت مشتق شده؛ مانند "عالم" که از صفت "علم" گرفته شده است؛ یعنی در واقع صفات در اسماء پخش هستند و هر حکمی که بر صفات بار شود بر اسماء نیز بار میشود.[۲۸] به عبارت دیگر اسماء خدا بیانگر صفات او هستند؛[۲۹] به همین دلیل صاحبنظران برخی مواقع، اسماء را مقسم قرار دادهاند و گاهی صفات را.[۳۰]
برای اسماء و صفات خدا تقسیمات مختلفی ذکر شده که در اینجا به دو تقسیم مهم اشاره میشود:
الف. صفات ثبوتیّه و سلبیّه:
- 1. صفات ثبوتیّه: صفاتی هستند که کمالی را برای موصوف ثابت میکنند و اشاره به واقعیتی در ذات آن موصوف دارند؛ مانند علم و قدرت. به این قسم، صفات جمالیّه نیز اطلاق میشود.
- 2. صفات سلبیّه: صفاتی هستند که نقصی را از موصوف نفی میکنند و به تنزیه ذات از آن صفت اشاره دارند؛ مانند سبّوح و قدّوس. نام دیگر این قسم، صفات جلالیّه است که در حقیقت صفات سلبیّه به صفات ثبوتیّه برمیگردند.[۳۱]
«تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ»؛[۳۲] پربرکت و زوالناپذیر است، نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو. صفت "جلال" یعنی ذات خدا اجلّ و برتر است از این که به غیر تشبیه شود و صفت "اکرام" یعنی ذات خدا با آن تکریم یافته و زیبا شده است.[۳۳]ب. صفات ذاتیّه و فعلیّه:
- 1. صفات ذاتیّه: صفاتی را گویند که تنها ذات برای انتزاع این صفات کافی باشد؛ مانند حیات و قدرت.
- 2. صفات فعلیّه: صفاتی است که در انتزاع آن، علاوه بر ذات به امر دیگری نیز نیاز باشد و آن فعل الهی است؛ مانند خلق و رزق.[۳۴]
در مورد نسبت صفات و اسماء با ذات، بین فِرَق اسلامی اختلافات زیادی وجود دارد. اشاعره صفات را زائد بر ذات میدانند؛[۳۵] در مقابل، معتزله برای فرار از تجسیم، تمامی صفات حتی صفات ثبوتیّه را از خدا نفی میکنند و این صفات را به صفات سلبیّه برمیگردانند؛[۳۶] امّا شیعه معتقد است صفات ذاتیّه عین ذات بوده و با ذات خدا و با صفات دیگر از نظر مصداق متحدند، هر چند مفهوماً متغایرند؛[۳۷] ولی صفات فعلیّه زائد بر ذات میباشند.[۳۸]
مراتب اسماء حسنی
اسماء خدا در یک مرتبه نیستند؛ بلکه اسمی که در مقام ذات باشد، بالاتر از اسمی است که در مقام فعل قرار دارد؛ همچنین بین خود این اسماء نیز رتبهبندی وجود دارد؛ برخی از اسماء وسیع هستند و برخی دیگر جزئیاند و این به لحاظ سعه و ضیق وجودی اسماء و نیز به جهت آثار آنها در عالم است. در بین اسماء از همه وسیعتر، اسم اعظم است که واجد همهی اسماء حسنای دیگر بوده و تمام هستی به آن منتهی میشود. باید توجه داشت که این رتبهبندی به معنای مغایرت اسماء با یکدیگر و همچنین مرکب بودن خداوند از اسماء و صفات متعددی نیست، بلکه اسماء و صفات خدا عین ذات خداوند هستند و هر اسمی عین اسم دیگر است.[۳۹]
برخی معتقدند تمامی اسماء به غیر از سه اسم "احد، واحد و حق" تحت دو اسم "قادر و علیم" قرار دارند و این دو اسم زمانیکه با غیر خدا لحاظ شوند؛ یعنی از بُعد صفات فعلی در نظر گرفته شوند، تحت اسم "قیّوم" قرار میگیرند و اگر بدون لحاظ غیر در نظر گرفته شوند؛ یعنی به عنوان صفات ذات لحاظ شوند، تحت اسم "حیّ" قرار میگیرند؛ بنابراین تمام اسماء ثبوتی تحت سیطرهی دو اسم حیّ و قیّوم هستند: «اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ»؛[۴۰] هیچ معبودی نیست جز خداوند یگانهی زنده که قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر، قائم به او هستند.
این آیه با توجه به این که بیانگر توحید است، شامل همهی اسماء ثبوتی میشود؛ لذا از پیامبر گرامی اسلام نقل شده که سوره بقره سرور قرآن و آیةالکرسی سرور بقره است.[۴۱]
از سویی تمامی اسماء سلبی تحت اسم قدوس قرار دارند؛ که در نهایت همهی اسماء ثبوتی و سلبی و همچنین اسماء ذاتی و فعلی را اسم «ذوالجلال والاکرام» در خود جمع کرده است: «تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ»؛[۴۲] پربرکت و زوالناپذیر است، نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو.
"ذیالجلال" اشاره به اسماء سلبی است و "الاکرام" به اسماء ثبوتی نظر دارد.[۴۳]
ارتباط اسماء حسنی با هستی
بندگان خداوند را با اسم خاصی که متناسب با نیاز و حاجت خود باشد، میخوانند؛ کسی که مریض است او را با اسم "یا شافی" صدا میزند، بندهی فقیر او را با نام "یا غنی" میخواند و... از اینجا معلوم میشود که اسماء و صفات خدا واسطه بین او و مخلوقاتش هستند؛ پس همهی صفات موجود در وجود انسانها در سایهی اسماء خدا تجلّی یافتهاند؛ به عنوان مثال: علم موجود در انسان بواسطهی صفت عالمیّت خدا حاصل شده و قدرت انسان در سایهی قادر بودن خدا پدید آمده است.[۴۴] سرّ این که در پایان سورهی "الرحمان"[۴۵] پس از بیان نعمت های مادی و معنوی به اسم و صفات الهی اشاره شده، این است که اسماء و صفات الهی در نزول نعمتها دخیلاند و بدون تردید این اثر تنها از اسماء لفظی نیست؛ بلکه مسمّا و حقایق اسماست که مؤثرند.[۴۶] آثار مربوط به اسم اعظم نیز از همین باب است؛ یعنی تاثیر حقیقی که در روایات برای اسم اعظم ذکر شده مربوط به الفاظ (لفظ اسم) نیست؛ زیرا محال است وجود تمام اشیاء تحت سیطرهی الفاظی باشند که ما از طریق حنجره ایجاد میکنیم بلکه تاثیر اسم اعظم در عالم به خاطر حقایق هستی است؛ این بدان معناست که مؤثر حقیقی، خدای تعالی است که هر چیزی را به یکی از صفات کریمهاش که در قالب اسمی مناسب با آن چیز است، ایجاد میکند؛ نه این که لفظ خالی یا معنای ذهنی آن اسم و یا حقیقت دیگری غیر ذات متعالی چنین تاثیری را داشته باشد؛ بنابراین بندگان بواسطهی اسماء حسنی با ذات خدا ارتباط پیدا میکنند.[۴۷]
پانویس
- ↑ سوره اعراف/180، سوره اسراء/110، سوره طه/8 و سوره حشر/24.
- ↑ فیومی، احمد بن محمد؛ مصباح المنیر، قم، دارالهجرت، 1414ق، چاپ دوم، ص290.
- ↑ بدیع یعقوب، امیل؛ موسوعة علوم اللغة العربیة، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1427ق، چاپ اول، ج2، ص73 و راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، ص428.
- ↑ مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375ش، چاپ اول، ج5، ص225.
- ↑ سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، قم، مؤسسة الامام الصادق، 1412ق، چاپ اول، ج6، ص33.
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، بیروت، دارالصادر، 1414ق، چاپ سوم، ج3، ص179.
- ↑ شجاعی، محمد؛ اسماء حسنی، تهران، سروش، 1383ش، چاپ اول، ص53.
- ↑ علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج8، ص352.
- ↑ ملا عبدالرزاق لاهیجى، گوهر مراد، ص 170.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله؛ تسنیم، قم، اسراء، 1378ش، چاپ اول، ج1، ص278 و سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج6، ص33.
- ↑ مفاهیم القرآن، ج6، ص39.
- ↑ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ شرح اسماءالله الحسنی، بیروت، دارالکتاب العربی، 1410ق، چاپ دوم، ص21.
- ↑ سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج6، ص39.
- ↑ سوره فاطر/15.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص349.
- ↑ «وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ» (سوره انعام/18)، «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ» (سوره ذاریات/58) و آیات دیگر.
- ↑ سوره اعراف/180.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم (توحید در قرآن)، قم، اسراء، 1383ش، چاپ اول، ج2، ص242.
- ↑ سوره طه/8.
- ↑ سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ص109.
- ↑ عن النبی صلی الله علیه و آله: إن لله تبارک و تعالی تسعة و تسعین اسما - مائة إلا واحدا من أحصاها دخل الجنة. صدوق، ابی جعفر محمد بن علی بن حسین؛ توحید، بیروت، دارالمعرفة، ص194.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج7، ص28 و ابنعاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر والتنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ، 1420ق، چاپ اول، ج8، ص362.
- ↑ ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر والتنویر، ج8، ص363.
- ↑ سوره اعراف/180.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص358.
- ↑ طباطبایی (علامه)، سید محمدحسین؛ الرسائل التوحیدیه، بیروت، مؤسسة النعمان، 1419ق، ص50.
- ↑ فخرالدین رازی، ابوعبدلله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق، چاپ سوم، ج15، ص416.
- ↑ سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج6، ص33.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، پیام قرآن، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب، 1374ش، چاپ چهارم، ج4، ص19.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص352 و جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج2، ص289.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین؛ نهایة الحکمه، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1416ق، چاپ سیزدهم، ص284.
- ↑ سوره الرحمن/78.
- ↑ شیرازی (ملاصدرا)، محمد صدرالدین؛ الحکمة المتعالیه، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1410ق، چاپ چهارم، ج6، ص118.
- ↑ سبحانی، جعفر؛ الالهیات علی هدی الکتاب والسنه والعقل، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیّه، 1411ق، چاپ سوم، ج1، ص82.
- ↑ قرطبی، محمد بن احمد؛ الجامع لأحکام القرآن؛ تهران، ناصرخسرو، 1364ش، چاپ اول، ج2، ص301 و شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛ الملل والنحل، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410ق، چاپ اول، ج1، ص82.
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛ الملل والنحل، ج1، ص38.
- ↑ سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج6، ص63.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین؛ نهایة الحکمه، ص287.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج2، ص244.
- ↑ سوره بقره/255.
- ↑ عن النبی صلی الله علیه و آله: ...و سیّدُ الکلام القرآن و سیّدُ القرآن البقرة و سیّدُ البقرة آیة الکرسی... طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج2، ص626.
- ↑ سوره الرحمن/78.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین؛ الرسائل التوحیدیه، ص43.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص353.
- ↑ سوره الرحمن/78.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج2، ص 239.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص353.
منابع
- اسماء حسني، دانشنامه پژوهه، محمد عزّتي بخشايش، تاریخ بازیابی: 4 مهر 1392.
- فرهنگ شیعه، جمعی از نویسندگان، ص 76 و 77.
نامهای خدا در قرآن
قرآن كريم از صد و بيست و هفت نام خدا ياد كرده است؛ اما روايات معصومين علیهم السلام نود و نُه نام را آوردهاند. در دعاى جوشن كبير هزار نام آمده است (همان) نامهايى كه در قرآن آمدهاند، عبارتند از: اللّه، احد، اوّل، آخِر، اعلى، اكرم، اعلم، ارحم الرّاحمين، احكم الحاكمين، احسن الخالقين، اهل التّقوى، اهل المغفرة، اقرب، ابقى، بارى، باطن، بديع، بِر، بصير، توّاب، جبّار، جامع، حكيم، حليم، حَى، حق، حسيب، حفيظ، حفى، خبير، خالق، خلّاق، خير، خيرالماكرين، خيرالرّازقين، خيرالفاصلين، خيرالحاكمين، خيرالفاتحين، خيرالغافرين، خيرالوارثين، خيرالرّاحمين، خيرالمنزلين، ذوالعرش، ذوالطَّول، ذوالانتقام، ذوالفضل العظيم، ذوالرّحمة، ذوالقوّة، ذوالجلال والإكرام، ذوالمعارج، رحمن، رحيم، رؤوف، رب، رفيع الدّرجات، رزّاق، رقيب، سميع، سلام، سريع الحساب، سريع العقاب، شهيد، شاكر، شكور، شديد العقاب، شديد المحال، صمد، ظاهر، عليم، عزيز، عَفُوّ، على، عظيم، علّام الغيوب، عالم الغيب والشّهادة، غنى، غفور، غالب، غافر الذّنب، غفّار، فالق الاصباح، فالق الحبّ والنّوى، فاطر، فتّاح، قوى، قدّوس، قيّوم، قاهر، قهّار، قريب، قادر، قابل التّوب، القائم على كلّ نفس بما كسبت، كبير، كريم، كافى، لطيف، ملك، مؤمن، مهيمن، متكبّر، مصوّر، مجيد، مجيب، مبين، مولى، محيط، مقيت، متعال، محيى، متين، مقتدر، مستعان، مبدى، مالك الملك، نصير، نور، وهّاب، واحد، ولى، واسع، وكيل، ودود و هادى.(الميزان، 8/373)
شماره | عربی | معادل فارسی | ابجد |
---|---|---|---|
۱ | الله | خداوند | |
۲ | الرحمان | بخشاینده (رحمت عام) | ۲۹۸ |
۳ | الرحیم | مهربان (رحمت ویژه) | ۲۵۸ |
۴ | المَلِک | پادشاه | ۹۰ |
۵ | القُدّوس | پاک و منزِّه از هر گونه نقص | ۷۰ |
۶ | السلام | پاک و سلامتی بخش عالم | ۱۳۱ |
۷ | المُؤمن | ایمنی بخش | ۱۳۶ |
۸ | المُهَیمِن | نگهدارنده | ۱۴۵ |
۹ | العَزیز | باشکوه، شکست ناپذیر | ۹۴ |
۱۰ | الجَبّار | دست نایافتنی، جبران کننده | ۲۰۶ |
۱۱ | المُتَکَبِّر | بسیار بزرگ | ۶۶۲ |
۱۲ | الخالق | آفریننده | ۷۳۱ |
۱۳ | البارِئ | زیبایی بخش | ۲۱۳ |
۱۴ | المُصَوِّر | نگارگر، صورتگر | ۳۳۶ |
۱۵ | غَفّار | همیشه بخشاینده | ۱۲۸۱ |
۱۶ | قَهّار | همیشه پیروز | ۳۰۶ |
۱۷ | وَهّاب | بسیار بخشنده و عطا کننده | ۱۴ |
۱۸ | رَزّاق | همیشه روزی دهنده | ۳۰۸ |
۱۹ | فَتّاح | گشاینده (پیروزکننده) | ۴۸۹ |
۲۰ | عَلیم | دانا | ۱۵۰ |
۲۱ | قابِض | میراننده، بیرون کشنده جانها | ۹۰۳ |
۲۲ | باسِط | گستراننده، فراخ کننده روزی | ۷۲ |
۲۳ | خافِض | پست کننده، خوار کننده | ۱۴۸۱ |
۲۴ | رافِع | (به سوی خود) بالا برنده | ۳۵۱ |
۲۵ | مُعِزّ | عزیزکننده | ۱۱۷ |
۲۶ | مُذِلّ | خوارکننده | ۷۷۰ |
۲۷ | سَمیع | شنوا | ۱۸۰ |
۲۸ | بَصیر | بینا | ۳۰۲ |
۲۹ | حَکَم | حاکم هستی | ۶۸ |
۳۰ | عَدل | دادگر | ۱۱۴ |
۳۱ | لَطیف | تمام مخلوفاتش در نهایت ظرافت و زیبایی اند، نسبت به مخلوقاتش بسیار مهربان و دلسوز است | ۱۲۹ |
۳۲ | خَبیر | آگاه | ۸۱۲ |
۳۳ | حَلیم | بردبار | ۸۸ |
۳۴ | عَظیم | بیانتها | ۱۰۲۰ |
۳۵ | غَفور | بسیار بخشاینده | ۱۲۸۶ |
۳۶ | شَکور | سپاسگزار (عمل کوچک را پاداش بسیار می دهد) | ۵۲۶ |
۳۷ | عالی | بلند مرتبه | ۱۱۰ |
۳۸ | کبیر | بزرگ | ۲۳۲ |
۳۹ | حَفیظ | نگهدارنده | ۹۹۸ |
۴۰ | مُقیت | خوراک دهنده | ۵۵۰ |
۴۱ | حَسیب | شمارنده | ۸۰ |
۴۲ | جَلیل | گرانقدر | ۷۳ |
۴۳ | کریم | بخشنده | ۲۷۰ |
۴۴ | رقیب | نگهبان، بیننده و آماده | ۳۱۲ |
۴۵ | مُجیب | پاسخگو | ۵۵ |
۴۶ | واسع | گسترده، پهناور | ۱۳۷ |
۴۷ | حکیم | فرزانه، خردمند | ۷۸ |
۴۸ | وَدود | دوست | ۲۰ |
۴۹ | مجید | در ذات و صفات خود بلندمرتبه و نسبت به بندگان بسیار با خیر و احسان | ۵۷ |
۵۰ | باعِث | برانگیزنده مردگان | ۵۷۳ |
۵۱ | شهید | بیننده، حاضر | ۳۱۹ |
۵۲ | حق | راست، درست | ۱۰۸ |
۵۳ | وکیل | عهده دار همه امور بندگان و موجودات | ۶۶ |
۵۴ | قوی | توانا | ۱۱۶ |
۵۵ | مَتین | سخت (و نیز پاینده) | ۵۰۰ |
۵۶ | وَلیّ | سرپرست، دوست، یار و نگهبان | ۴۶ |
۵۷ | حَمید | ستوده | ۶۲ |
۵۸ | مُحصِی | شمارنده | ۱۴۸ |
۵۹ | مُبدِئ | نخستین آفریننده | ۵۶ |
۶۰ | مُعید | بازگرداننده، دوباره زنده کننده | ۱۲۴ |
۶۱ | مُحیی | زندگی بخش، هستی بخش | ۶۸ |
۶۲ | مُمیت | میراننده، نابود کننده | ۴۹۰ |
۶۳ | حَیّ | زنده | ۱۸ |
۶۴ | قَیّوم | قائم به ذات (آفرینندهای که کسی او را نیافرید) | ۱۴۶ |
۶۵ | واجِد | یابنده | ۱۴ |
۶۶ | الماجد | بزرگوار | ۴۸ |
۶۷ | واحد | یکتای بیهمتا | ۱۹ |
۶۸ | صَمَد | بینیاز | ۱۳۴ |
۶۹ | قادر | توانا | ۳۰۵ |
۷۰ | مُقتَدِر | تعیین کننده (قضا و قدر)، توانمند | ۷۴۴ |
۷۱ | مُقَدِّم | سبقت بخش | ۱۸۴ |
۷۲ | مُؤخِّر | عقب راننده | ۸۴۶ |
۷۳ | الأول | نخستین، اول پدیدارکننده وجود | ۳۷ |
۷۴ | الأخِر | واپسین، آخر فناکننده موجود | ۸۰۱ |
۷۵ | ظاهر | آشکار (پدیدار، هویدا)، همیشه پیروز | ۱۱۰۶ |
۷۶ | باطن | پنهان، همه دربرگیرنده | ۶۲ |
۷۷ | والی | یگانه سرپرستی که همه ولایتها از اوست | ۴۷ |
۷۸ | مُتَعالی | بلندمرتبه | ۵۵۱ |
۷۹ | البَرّ | نیکوترین | ۲۰۲ |
۸۰ | تَوّاب | بسیار توبه پذیر | ۴۰۹ |
۸۱ | مُنتَقِم | انتقام گیر | ۶۳۰ |
۸۲ | عَفُوّ | آمرزنده | ۱۵۶ |
۸۳ | رَؤوف | دلسوز و مهربان | ۲۸۶ |
۸۴ | مالک ، مَلِک | فرمانروای جهان | ۲۱۲ |
۸۵ | ذوالجلال و الاکرام | دارای شکوه و بخشش | |
۸۶ | مُقسِط | عادل | ۲۰۹ |
۸۷ | جامع | گردآورنده | ۱۱۴ |
۸۸ | غَنی | توانگر | ۱۰۶۰ |
۸۹ | مُغنِی | بینیاز کننده | ۱۱۰۰ |
۹۰ | مانع | بازدارنده | ۱۶۱ |
۹۱ | ضارّ | ضرربخش (به بدسیرتان) | ۱۰۰۱ |
۹۲ | نافع | سودبخش | ۲۰۱ |
۹۳ | نور | روشنی | ۲۵۶ |
۹۴ | هادی | رهنما | ۲۰ |
۹۵ | بَدیع | بی مانند، آفریننده | ۸۶ |
۹۶ | باقی | ماندگار، تغییر ناپذیر | ۱۱۳ |
۹۷ | وارث | مالک نهایی تمام مخلوقات | ۷۰۷ |
۹۸ | رشید | راهنما، آموزگار و دانای بیخطا | ۵۱۴ |
۹۹ | صَبور | شکیبا | ۲۹۸ |