ابن منیر طرابلسی
«احمد بن مُنیر طرابلسی» ملقب به مهذبالدین و عینالزمان (۴۷۳-۵۴۸ ق)، شاعر بزرگ عرب و از مفاخر ادباى شيعه هجوسرای شیعی.. شعرش دقت تعبير و سلاست و جزالت الفاظ را با انسجام و لطافت معانى در هم آميخته است.
زندگینامه
ابوالحسین احمد بن منیر طرابلسی، در ۴۷۳ قمری در طرابلس شام به دنیا آمد. پدرش که به رفوگری اشتغال داشت، چندان به خاندان اهل بیت (ع) عشق میورزید که اشعار عونی شاعر شیعی را در ستایش خاندان پیامبر (ص) در بازارهای طرابلس به صدایی خوش میخواند.[۱] احتمالاً ابن منیر چندی شغل پدر را پیشۀ خود ساخته بود، چه گاه وی را شاعرِ «رفّاء» (رفوگر) نامیدهاند. با این حال وی به تحصیل پرداخت و سپس شاعری پیشه کرد.
از استادان وی آگاهی نداریم، اما احتمالاً نزد استادان دارالعلم طرابلس، از جمله ابوعبدالله طلیطلی، دانش آموخت. گویند هم آنان بودند که وی را به رفض و غلوّ در تشیع رهنمون شدند، اما بیشک جامعۀ شیعی مذهب طرابلس آن روزگار در این امر تأثیر فراوان داشته است. وی لغت و ادب را نیک فراگرفت، قرآن کریم و «جمهرۀ» ابن درید را از بر کرد و چندان دانش آموخت تا به استادی رسید و حلقۀ درسی پیرامون او تشکیل گردید.[۲]
با آنکه دو تن از نخستین کسانی که به شرح زندگی وی پرداختهاند، خود با وی دیدار کردهاند، باز آگاهیهای ما دربارۀ نخستین دورۀ زندگی وی اندک است. ظاهراً وی ۳۰ سال نخست زندگی خویش را در طرابلس گذراند و پس از سقوط آن شهر به دست صلیبیان (۵۰۳ق / ۱۱۰۹م)، احتمالاً به همراه گروهی از مردم شهر به دمشق رفت.[۳]
با ورود به دمشق، زندگی پرکشاکش وی آغاز شد. او که به سبب مذهب و نیز زبان گزندهاش، مورد کینۀ رقیبان بود، اتابک طغتکین را مدح گفت تا شاید به او نزدیک گردد، اما بدخواهان از نادانی سلطان ترک زبان بهره جستند و همان مدیحه را وسیلۀ سعایت قرار دادند.[۴] طغتکین بر وی خشم گرفت و در صدد مجازاتش برآمد، اما یوسف بن فیروز که حاجب حرم بود، وی را از مهلکه رهانید و همراه کاروان برید به بغداد فرستاد.[۵] گویند دلیل خشم سلطان، تغزل ابن منیر به یکی از نزدیکان وی بوده است، اما احتمالاً، بنا به گفتۀ ابن عدیم این هر دو عامل در این امر تأثیر داشته است.
ابن منیر در بغداد با بسیاری از بزرگان علم و سیاست، از جمله شریف موسوی، نقیب علویان که برخی وی را با شریف رضی و نیز شریف مرتضی اشتباه کردهاند، فقیه عبدالوهاب بن عبدالواحد، شیخ حنبلیان و معروف به شرفالاسلام و نیز ابن صدقه وزیر المسترشد بالله دوستی و پیوند یافت و در قصیدهای ابن صدقه را ستود.[۶] دوستی وی با نقیب علویان سپس موجب پدید آمدن ماجرایی گردید که تذکرهنویسان را به برداشتهای گوناگون کشانید.
در ۵۴۶ق. سلطان نورالدین دمشق را به سبب سازش مجیرالدین آبق با صلیبیان، محاصره کرد و ابن منیر در این هنگام در حماه در بستر بیماری بود. اما ظاهراً در محاصرۀ دوم دمشق وی حاضر بود و با پیروزی و سرفرازی وارد دمشق شد و سپس همراه سپاه نورالدین به حلب بازگشت و چندی بعد در سال ۵۴۸ ق. در همانجا درگذشت.[۷] اگر چه برخی احتمال دادهاند که درگذشت وی در دمشق روی داده باشد (ابن خلکان، ۱ / ۱۶۰)، اما گزارشهای مکرر تذکره نویسان، تردیدی در این امر برجای نمیگذارد.[۸]
شعر
همۀ مآخذ کهن، توانایی و ذوق ابن منیر را در شعر ستوده و گاه وی را در فصاحت با زهیر و در ظرافت با ابن حجاج (ه م) قیاس کردهاند (مثلاً نک : ابن عدیم، ۱۵۲)، اگرچه او به عنوان شاعری هجاگوی و «خبیث اللسان» (ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۲ / ۷۸۸، التاریخ الکبیر، ۲ / ۹۷؛ ابن خلکان، ۱ / ۱۵۶؛ ابن وردی، ۲ / ۸۵؛ صفدی، همانجا؛ ابن شاکر، ۱۲ / ۴۶۷) که آبروی دیگران را به بازی میگرفته، شهرت یافته است. چنین مینماید که وی نیز چون بسیاری از همگنان خویش دارای شخصیتی دوگانه بوده است. از سویی شعر او مورد پسند بزرگان دین بوده است و حتی برخی از آنان در شمار راویان شعر وی درآمدهاند (نک : عمادالدین، همان، ۱ / ۷۹-۸۰، ۸۵-۸۷؛ عبدالقادر قرشی، ۱ / ۳۳۵؛ تدمری، ۱۵-۱۷) و از سوی دیگر بسیاری به سرزنش وی پرداختهاند. وی با تکیه بر پیروزیهای مسلمانان بر صلیبیان به ستایش ممدوحان خویش پرداخته و اشعار خود را به انواع صنعتهای بدیعی آراسته است (هرفی، ۲۶۹، ۲۷۳، ۲۷۶؛ تدمری، ۵۱). در اشعار تغزلی نیز به شیوۀ هم روزگاران خویش بیشتر به وصف خط و خال و زیباییهای ظاهری، آنهم در چهرۀ امردان و غلامان، پرداخته است (نک : عمادالدین، همان، ۱ / ۸۰، ۸۳، ۸۴).
ابن منیر در مدیحههای خود در کنار شاعرانی چون ابن حیوس و ابن خیاط (ه مم) که با وی همروزگار بودهاند، قرار میگیرد، وی در این اشعار بهویژه در مدایحی که تقدیم عمادالدین و نورالدین زنگی میکرد (نک : ابوشامه، ۱ / ۶۹-۹۵)، شاعری جدی و با وقار جلوه میکند، چنانکه حتی هجوهای او نیز از متانتی ویژه برخوردار است (هرفی، ۲۷۴- ۲۷۸). با اینهمه، وی در برخی از هجویهها، در چهرۀ مردی بدزبان و کینهجو آشکار میشود (نک : ابن منیر، ۱۳۷، ۱۴۶- ۱۴۹). در این اشعار، هجو چندان با سخافت درآمیخته است که برخی، از جمله ابن شاکر از کتابت شعرهای وی طلب بخشایش کردهاند (نک : تدمری، ۱۴۹). در سنت هجوسرایی شعر عرب، وی را نمیتوان با شاعران پیشین در یک صف نهاد، چه وی در آغازگویی آهنگ هجوسرایی نداشت، اما از هنگام ورود به دمشق، از آنجا که آیین شیعه داشت، مورد کین بدخواهان قرار گرفت. این امر از اشارات ابن عدیم (ص ۱۴۹-۱۵۰) دربارۀ بسیاریِ دشمنان وی و نیز در سعایت آنان نزد طغتکین آشکار است. شاید نالیدن وی از مردم روزگار (ص ۱۲۷) و نیز برخی اشارتها به همدستی روزگار و مردم برضد او (عمادالدین، همان، ۱ / ۷۷، ۷۹)، بیارتباط با این رویدادها نبوده است. در مآخذ نیز «خبیث اللسان» بودن را با شیعه بودنش درآمیختهاند (ابن عساکر، التاریخ الکبیر، ۲ / ۹۷؛ ابن فضل الله، ۱۵ / ۵۱۸؛ نیز نک : امینی، ۴ / ۳۳۲). و با قرار دادن وی در برابر ابن قیسرانی به عنوان سنی پرهیزگار (برای نمونه، نک : عمادالدین، همان، ۱ / ۷۶؛ ذهبی، سیر، ۲۰ / ۲۲۴)، بر این نکته تأکید ورزیدهاند؛ رؤیایی نیز که پس از مرگ وی دربارۀ کیفر دیدن او در جهان دیگر نقل کردهاند، در تأیید همین مطلب است (نک : ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۲ / ۷۸۹، التاریخ الکبیر، ۲ / ۹۹).
به وی تهمت بیاحترامی به صحابه نیز زدهاند (ابن فضل الله، همانجا؛ ابن خلکان، ۴ / ۴۵۸)، اما در دیوان او شعری که چنین معنایی از آن برآید، دیده نمیشود، وانگهی وی فرمانروایان سنی را به عنوان مسلمانانی که در برابر صلیبیان پایداری میکردهاند، بسیار ستوده است (نک : ابوشامه، همانجا). از این رو، میتوان گفت که ابن منیر هنگامی که در دمشق مورد آزار قرار میگرفت، خشم خویش را با سرودن هجاهای تند بر دشمنانش فرو میریخت، شاید از همین رو در گزارش سفر نخست وی به دمشق نشانهای از سرودن اشعار هجوآمیز در دست نیست. هجاهای او بر دو گونه است: برخی از آنها چنانکه گفته شد، بسیار سخیف است و ظاهراً این اشعار همانهاست که وی در هجو دشمنان میسروده و در همین سرودههاست که او به گفتۀ ابن عساکر از واژههای عامیانه سود جسته است (تاریخ مدینة دمشق، ۲ / ۷۸۸، التاریخ الکبیر، ۲ / ۹۷) و در برخی دیگر از این اشعار، مثلاً هجو مردی بخیل (نک : ص ۹۵؛ عمادالدین، همان، ۱ / ۹۰)، غرض وی نوعی شوخی و مطایبه است که گویا از ویژگیهای شخصیت او بوده است، چنانکه حتی در برابر فرمانروایان نیز از اینگونه شوخیها پرهیز نمیکرده است (برای نمونه، نک : ابن عدیم، ۱۵۷: شوخی وی با عمادالدین زنگی در پاسخ پرسش نظر او دربارۀ شیخین). ماجرای او با نقیب علویان نیز از اینگونه است: یک بار وی غلام خوش سیمایی از آن خویش را فرستاد تا پیشکشی تقدیم نقیب کند، اما نقیب به گمان آنکه غلام نیز بخشی از پیشکش است، از بازگرداندن او خودداری کرد. ابن منیر در قصیدهای طولانی، ضمن تغزل به غلام خویش، نقیب را بیم داد که اگر غلام را بازنگرداند، وی از عقاید شیعی خود دست برداشته، همه را تکذیب خواهد کرد و در روز رستاخیز نیز نقیب را مسبب گمراهی خویش خواهد خواند (نک : ابن حجه، ۳۲۷-۳۳۳). برخی از نویسندگان کهن و نیز برخی از متأخران و معاصران، این قصیده را دلیل بازگشت وی از مذهب خود دانستهاند (همو، ۳۲۷؛ انطاکی، ۲۶۳- ۲۶۸؛ علی خان مدنی، ۳ / ۲۲۴؛ نک : تدمری، ۱۵۸- ۱۵۹، ۱۷۱؛ هرفی، ۲۵۷)، اما برخی اشارتها در همین قصیده نشان میدهد که وی بیشتر قصد شوخی داشته و نقیب نیز نکته را به خوبی دریافته است (همانجاها)، چنانکه برخی از نویسندگان شیعه نیز این تغییر مذهب را رد کرده و آن را دلیل پایداری وی بر مذهب شیعه دانستهاند (خوانساری، ۱ / ۲۶۳-۲۶۴؛ حرعاملی، ۱ / ۳۵- ۳۸).
برخوردهای وی با ابن قیسرانی نیز بیشتر آمیخته به طنز و شوخی بوده است. این دو با یکدیگر دوستی داشتند (نک : ابن ظافر، ۲۵۷)، اما چنانکه عمادالدین کاتب با هوشمندی اشاره کرده است، چونان دو اسب میدان مسابقه با یکدیگر به رقابت برخاسته بودند (همان، ۱ / ۷۶). این رقابت و هم چشمی که آن را با رقابتهای جریر و فرزدق قیاس کردهاند، همواره با نوعی هجو و سرزنش متقابل همراه بوده است (عمادالدین، همان، ۱ / ۷۹؛ یاقوت، ۱۹ / ۶۴-۶۵؛ ابن خلکان، ۱ / ۱۵۸- ۱۵۹؛ تدمری، ۳۱-۳۲). با این حال، این دو ظاهراً چندان به یکدیگر وابسته بودند که نبودن یکدیگر را نیز تاب نیاوردند و به فاصلۀ اندکی از یکدیگر چشم از جهان فرو بستند (عمادالدین، یاقوت، همانجاها).
دیوان ابن منیر را، چنانکه تدمری (ص ۶) اشاره کرده است، باید از دست رفته تلقی کرد، اما مجموعهای از اشعار وی که در مآخذ گوناگون پراکنده است، نخستینبار به کوشش سعود محمود عبدالجابر در کویت به چاپ رسیده است. در ۱۹۸۶م نیز عمر عبدالسلام تدمری مجموعۀ کاملتری از این اشعار را گردآوری و با مقدمهای عالمانه به چاپ رسانده است .
در زادگاه خود طرابلس قرآن را از بر كرد و ادب و لغت عربى را فراگرفت. سپس به دمشق منتقل شد و قصايد غرّا در منقبت امیرالمومنین علیه السلام و ائمه اثنى عشر علیهم السلام و هجو و طعن دشمنان ايشان سرود كه خشم شاميان متعصب را برانگيخت.
امير دمشق بورى بن طغتكين، ابن منير را مدتى به زندان انداخت و مى خواست زبانش را ببرد، ليكن به وساطت يوسف حاجب او را آزاد و از دمشق تبعيد نمود. ابن منير چندى در بلاد شام و در بغداد بسر برد و پس از مرگ بورى به دمشق برگشت. اما اسماعيل پسر بورى هم مانند پدر سنّيى متعصب بود و در صدد برآمد او را به دار آويزد كه ناچار خود را از دمشق بيرون افكند و چندى در شهرهاى حماة و شيزر در شمال شام ماند. ابن منير از ديرباز مداح سلطان نورالدين محمود بن زنگى ملقب به ملك عادل پادشاه مصر و سوريه و موصل و يمن بود.
از اين رو وقتى وى براى محاصره دمشق به شام آمد به او پيوست و بعد از برقرارى صلح با او وارد دمشق گرديد بعد هم با سپاه آن پادشاه رهسپار حلب شد. اما اجلش در حلب برسيد و در هفتاد و پنج سالگى در آن شهر درگذشت. اشعار مناقب ابن منير در شام و عراق و مصر و ساير بلاد عربى رايج و موجب تقويت شيعيان بود.
پدرش نيز سابقاً در بازار دمشق اشعار ابن عمودى را در مدح حضرت امام على علیه السلام و ساير امامان علیهم السلام به آواز خوش مى خواند و شيعيان را خوشنود مى ساخت. شعر ابن منير از بس روان و دلچسب و در بحور سبك سروده مى شد بزودى بر سر زبانها مى افتاد. داستان روابط دوستانه شاعر با شريف مرتضى نقيب الاشراف و قصيده رائيه نود و يك بيتى كه خطاب به او سروده و از روى مطايبه تهديد كرده است كه اگر بنده زيبارويش «تتر» را كه پيش خود نگاه داشته، رها نكند. از تشيع دست بر خواهد داشت در تاريخ ادب عرب مشهور و محتوى معتقدات شيعيان در آن عصر بوده است. مطلع اين قصيده چنين است:
عذبت طرفى بالسهر وأذبت قلبى بالفكر
چشمم را با بى خوابى عذاب كردى و دلم را از انديشه هاى نگران كننده آب كردى. علامه امينى چهل بيت از اين قصيده را با نمونه هاى ديگرى از اشعار ابن منير در جلد چهارم الغدير نقل كرده است. ديوان ابن منير مكرراً به چاپ رسيده است. (دائرةالمعارف تشيع)
منابع
- "ابن منیر، ابوالحسین"، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
- فرهنگ معارف و معاریف، سيد مصطفى حسينى دشتى.