تأویل
یکی از اصطلاحات علوم قرآنی است. طبق یک تعریف منظور از تأویل برداشت معنایی از متن است که بر خلاف ظاهر متن باشد. و طبق تعریف دیگر منظور از تأویل همان تفسیر قرآن است.
مفهوم شناسى تأويل
تأويل در لغت واژه تأويل از ماده «أول» به معناى بازگشت است و در باب تفعيل به معناى بازگشت دادن مىآيد.[۱] راغب اصفهانى مىنويسد: «التأويل من الاول، اى: الرجوع الى الاصل...»[۲]تأويل چيزى برگرداندن آن به اصل و حقيقتش مىباشد. مقصود اين است كه گاه ظاهر یک عبارت يا كارى شبهه برانگيز مىباشد، تأويل براى برطرف كردن شبههاى است كه در گفتار يا كردار پيدا شده و سبب پنهان شدن حقيقت معنى و هدف اصلى گشته، پس ضرورى است كه سخن يا عمل را تأويل كنيم تا مراد اصلى گوينده يا فاعل معلوم شود[۳]
معانی تأویل در قرآن
لفظ تاویل در قرآن به چهار معنا آمده است :
1-عاقبت و نتیجه کار: «وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» (اسراء 35) با ترازوی راست بسنجید که آن بهتر است و در عاقبت نیکوتر، یعنی عذاب و معصیت ندارد.
2-تأویل به معنی تعبیر خواب «وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ » (یوسف7) تو را تعبیر خواب آموزد. «نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ» (یوسف 36) تعبیر آن خواب را به ما خبر ده. آن را تأویل گویند که بازگشت خواب بدو است.
3-تأویل به معنی حقیقت قیامت و معاد و ثواب وعقاب آن «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ»(اعراف 51) انتظار ندارند کفار مگر تأویل خبر قیامت را. روزی که تأویل آن بیاید آنها که تغافل نمودند خواهند گفت رسولان پروردگار ما خبردرست آوردند. حقیقت نعمت و عذاب آخرت و درجه شدت آن برای مردم این جهان چنانکه باید مفهوم نشده و آن را سست می گیرند اما چون بدانجا روند حقیقت را در می یابند.[۴]
4- تاویل قرآن که در آیه معروف به آیه محکم و متشابه آمده است: «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ »(آل عمران 7)
تأويل قرآن[۵]
در صدر اسلام در ميان اكثريت تسنن معروف بود كه قرآن كريم را در جايى كه دليل باشد مىتوان از ظاهرش صرف كرده به معناى خلاف ظاهر حمل كرد و معمولاً معناى خلاف ظاهر «تأويل» ناميده مىشد و آنچه در قرآن كريم به نام «تأويل» ذكر شده به همين معنا تفسير مىگردد.
در كتاب مذهبى جماعت و همچنين در مناظرههاى مذاهب مختلفه - كه به تحرير درآمده - بسيار به چشم مىخورد كه در مسئلهاى كه با اجماع علماى مذهب يا دليل ديگرى ثابت مىشود اگر با ظاهر آيهاى از آيات قرآنى مخالف باشد، آيه را تأويل نموده به معناى خلاف ظاهر حمل مىكنند و گاهى دو طرف متخاصم براى دو قول متقابل با آيات قرآنى احتجاج مىنمايند و هر كدام از دو طرف آيه، طرف ديگر را تأويل مىكند.
اين رويه كم و بيش به شيعه نيز سرايت نموده است و در برخى از كتب كلامىشان ديده مىشود. ولى آنچه پس از تدبر كافى در آيات قرآنى و احاديث اهل بيت بدست مىآيد اين است كه قرآن كريم در لهجه شيرين و بيان روشن و رساى خود، هرگز شيوه لغز و معما پيش نگرفته و مطلبى را جز با قالب لفظى خودش به مردم القا نكرده است و آنچه در قرآن كريم به نام «تأويل» ذكر شده است از قبيل مدلول لفظ نيست بلكه حقايق و واقعيتهايى است كه بالاتر از درك عامه بوده كه معارف اعتقادى و احكام عملى قرآن از آنها سرچشمه مىگيرد.
آرى همه قرآن تأويل دارد و تأويل آن مستقيماً از راه تفكر قابل درك نيست و از راه لفظ نيز قابل بيان نمىباشد و تنها پيامبران و پاكان از اولياى خدا كه از آلايشهاى بشريت پاكند، مىتوانند از راه مشاهده آنها را بيابند. آرى، تأويل قرآن روز رستاخير براى همه مكشوف خواهد شد.
توضيح:
به خوبى مىدانيم آنچه بشر را وادار به سخنگويى و وضع لغت و استفاده از الفاظ نموده، همانا نيازمنديهاى اجتماعى مادى است. بشر در زندگى اجتماعى خود ناگزير است كه منويات و محتويات ضمير خود را به همنوعان خود بفهماند و براى همين منظور از صدا و گوش استمداد جويد و گاهى كم و بيش از اشاره و چشم استفاده كند و از اينجاست كه در ميان شخص گنگ و نابينا هيچگونه تفاهم برقرار نمىشود؛ زيرا آنچه نابينا به زبان مىگويد، گنگ نمىشنود و آنچه گنگ به اشاره مىفهماند نابينا نمىبيند و از اين روى در وضع لغات و نامگذارى اشياء تأمين نيازمندى مادى منظور بوده و براى چيزهايى و اوضاع و احوالى، لفظ ساخته شده كه مادى و در دسترس حس يا نزديك به محسوس مىباشد چنان كه مىبينيم در مواردى كه مخاطب ما يكى از حواس را فاقد است.
اگر بخواهيم از چيزهايى كه از راه همان حس مفقود درك مىشود، سخن بگوييم دست به يك نوع تمثيل و تشبيه مىزنيم مثلاً اگر بخواهيم به يك نابيناى مادرزاد از روشنايى و رنگ يا به كودكى كه به حد بلوغ نرسيده از لذت عمل جنسى توصيف كنيم، مقصود خود را با نوعى از مقايسه و تشبيه و آوردن مثل مناسب تأديه مىكنيم. بنابراين اگر فرض كنيم در جهان هستى، واقعيتهايى وجود دارد كه از ماده و آلايش ماده منزه است (و واقع امر هم همين است) و از گروه بشر در هر عصر يك يا چند تن انگشت شمار، استعداد درك و مشاهده آنها را دارند، چنين چيزهايى از راه بيان لفظى و تفكر عادى قابل تفهيم و درك نخواهد بود و جز با تمثيل و تشبيه نمىتوان به آنها اشاره كرد.
خداى متعال در كتاب خود مىفرمايد: «ما اين كتاب را از قبيل لفظ، خواندنى و عربى قرار داديم شايد شما آن را تعقل كنيد و بفهميد و همانا اين كتاب نزد ما در لوح محفوظ كه اصل كتب آسمانى است، بسى بلندپايه و محكم اساس است». (فهم عادى به آن نمىرسد و در آن رخنه نمىكند.)[۶]
و نيز مىفرمايد: «تحقيقاً اين كتاب قرآنى است گرامى در كتابى كه از انظار عادى پنهان است، كسى به آن مس نمىكند مگر پاك شدگان»[۷] و همچنين در حق پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت وى مىفرمايد: «خداى متعال مىخواهد از شما اهل بيت هرگونه پليدى را ببرد و شما را پاك گرداند».[۸]
به دلالت اين آيات، قرآن كريم از مرحلهاى سرچشمه مىگيرد كه افهام مردم از رسيدن به آنجا و نفوذكردن در آنجا زبون است، كسى را نمىرسد كه كمترين دركى در آنجا داشته باشد جز بندگانى كه خدا آنان را پاك گردانيده است و اهل بيت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از آن پاكانند.
و در جاى ديگر مىفرمايد: «اينان كه ایمان به قرآن نمىآورند، تكذيب كردند چيزى را كه به علم او احاطه نيافتهاند و هنوز تأويل آن براى آنها مشهود نشده است».(يعنى روز قيامت كه حقايق اشياء بالعيان ديده مىشود.)[۹]
و باز در جاى ديگر مىفرمايد: «روزى كه تأويل قرآن (همه قرآن) مشهود مىشود، كسانى كه آن را فراموش كرده بودند به راستى و صدقِ دعوت نبوت، اعتراف خواهند كرد».[۱۰]
پانویس
- ↑ ابن منظور اين معنا را به ابن اثير و صاحب التهذيب نيز نسبت مىدهد. (لسان العرب، ج 11، ص 32-36) و نيز معجم مقائيس اللغة، ج 1، ص 159، 160.
- ↑ مفردات، ماده اول.
- ↑ آشنایی با علوم قرآنی(رکنی یزدی)، ص 120
- ↑ علامه شعرانی، نثر طوبی، ذیل واژه «اول»
- ↑ علامه طباطبائی، شیعه در اسلام.
- ↑ سوره زخرف، آيه 3 و 4.
- ↑ سوره واقعه، آيه 79.
- ↑ سوره احزاب، آيه 33.
- ↑ سوره يونس، آيه 29.
- ↑ سوره اعراف، آيه 53.
منابع
علامه شعرانی، نثر طوبی، ذیل واژه «اول»
علامه طباطبائی، شیعه در اسلام.