جعفر طیار
جعفر بن ابی طالب (طیّار) | |
---|---|
نام کامل | جعفر بن ابی طالب |
لقب | طیار و ذوالجناحین |
زادگاه | مکه |
مهاجر/انصار | مهاجر |
نسب | قریشی از بنی هاشم |
شهادت | جمادی الاولی سال هشتم هجری |
نحوه شهادت | در جنگ موته |
مدفن | موتۀ اردن |
جعفر بن ابیطالب، کنیهاش ابوعبداللّه و ملقب به «طیّار»، پسرعموی پیامبر صلی اللّه علیه و آله، برادر حضرت علی علیهالسلام و از شهدای بزرگ صدر اسلام است. او از شخصیت هاى برجسته اسلام است و به عنوان الگوى ایمان، عمل و جهاد و شهادت مطرح است.
زندگینامه جعفر طیار
جعفر بن ابیطالب بیست سال پیش از بعثت پیامبر و بیست سال پس از عامالفیل[۱] در مکه به دنیا آمد.[۲] مادرش، فاطمه بنت اسد بن هاشم، نخستین زن هاشمی بود که با مردی هاشمی یعنی ابوطالب، ازدواج کرد[۳] و به ترتیب چهار پسر به نامهای طالب، عقیل، جعفر و علی به دنیا آورد که فاصله زمانی میان هر کدام ده سال بود.[۴]
دوران نوجوانى و جوانى جعفر، در دوران جاهلیت و فساد اخلاقى و اعتقادى، دور از آلودگىهاى آن روزگار سپرى شد. وى با آن که در آن محیط فاسد میزیست و سرزمین جزیرة العرب آلوده به فساد اخلاقى و انحرافات اعتقادى بود، شرافت خانوادگى و کرامت خویش را حفظ کرد و هرگز به میگسارى، روابط نامشروع، بت پرستى و دروغ آلوده نگشت و همینها چهار صفتِ ارزشمند بود که بر اساس حدیثى سبب شده بود خداوند متعال از جعفر تقدیر کند. [۵]
هنگامی که در مکه خشکسالی شد و ابوطالب دچار مضیقه مالی گردید، به پیشنهاد پیامبر؛ عباس بن عبدالمطلب نزد برادرش ابوطالب رفت و جعفر را به خانه خود برد و کفالتش را بر عهده گرفت. جعفر همچنان نزد عمویش ماند تا این که اسلام آورد و بعد از وی بینیاز شد.[۶]
بر اساس روایتی، او در همان سال اول بعثت، اندکی پس از برادرش علی علیهالسلام[۷] اسلام آورد. روایت شده است که ابوطالب وقتی دید حضرت علی علیهالسلام در سمت راست پیامبر اکرم به نماز ایستاده به جعفر گفت برو و در سمت چپ پیامبر بایست و نماز بگزار و او نیز چنین کرد و این نخستین نماز جماعتی بود که در اسلام برپا گردید.[۸] بر اساس برخی روایات، جعفر بن ابیطالب سومین یا بیست و ششمین یا سی و دومین نفر[۹] و یا اجمالاً جزو آن عده بود که پیش از آنکه پیامبر وارد خانه ارقم شود،[۱۰] ایمان آورد.
هجرت به حبشه
با سخت شدن شرایط زندگى براى مسلمانان در مکه و افزایش شکنجههاى قریش، رسول خدا صلی الله علیه و آله در سال پنجم بعثت دستور داد عدهاى از مسلمانان به حبشه (در شرق آفریقا) هجرت کنند. مردم آن جا مسیحى بودند و پادشاهشان به نام «نجاشى» رفتار خوبى با آنان داشت. یک گروه ۸۳ نفرى از مسلمانان که عدهاى زن و عدهاى مرد بودند، به آن سرزمین هجرت کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله جعفر بن ابى طالب را سرپرست این گروه انتخاب کرد. مهاجران به حبشه رفتند و مدتى در آسایش بودند، اما مشرکان مکه در تعقیب آنان و با قصد برگرداندن مهاجران، دو نفر از نیروهاى خود را به دربار نجاشى فرستادند؛ آن دو نفر «عمرو عاص» و «عبدالله بن ربیعه» بودند.
فرستادگان قریش، همراه با هدایایى به حبشه رسیدند و ضمن تقدیم آنها به پادشاه، درخواستِ خود را در مورد اخراج مهاجران مطرح کردند. پادشاه خردمند آن جا پیش از هر اقدامى، گفت: من باید سخنان آنان و انگیزه آمدنشان را بدانم. مهاجران را به دربار طلبید. سخنگوى این جمع، جعفر بود.
وى درباره علت دست کشیدن از آیین قریش و گرویدن به اسلام و سفر به حبشه، سخنان مفصلى گفت که خلاصهاش چنین است: «اى شهریار! مردم در دوران جاهلیت، بت میپرستیدند، مردار میخوردند و به کارهاى زشت آلوده بودند. خداوند بر ما منت نهاد و از میان ما مردى را به پیامبرى برگزید که دودمان و نسبت او را میشناختیم. ما را به یکتاپرستى، راستگویى، امانتدارى، پیوند با خویشاوندان، پرهیز از فحشا و زشتکارى و ترک دروغ و بهتان فراخواند. چون راست گویى و امانت او را باور داشتیم، به او و خداى یکتا و دین و قرآن او ایمان آوردیم. هموطنان ما که مشرک بودند، به دشمنى و آزار ما پرداختند و ما را شکنجه کردند تا از آیین خود دست برداریم و به بتپرستى برگردیم، چون عرصه را بر ما تنگ کردند، به کشور شما آمدیم و به حمایت شما امید بستیم و امیدواریم که در کنار شما به ما ظلم نشود...».
سخنان جعفر بر دل نجاشى نشست. پرسید: از آن چه به نام قرآن بر پیامبر شما نازل شده است چیزى در یاد دارید؟ جعفر از سوره مریم، آیاتى را که درباره حضرت عیسى علیه السلام و نبوت او و درباره مادر پاکش حضرت مریم بود، تلاوت کرد. نجاشى و همراهانش مطمئن شدند که این ها کلام خداست و حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرستاده اوست. آن گاه به فرستادگان قریش گفت: بروید، من هرگز اینان را به شما تحویل نخواهم داد. آنان رسوا شدند و دست خالى برگشتند. جعفر و مسلمانان مهاجر، سالها در حبشه در کمال آزادى و عزت ماندند و با درایت و هدایت شایسته جعفر، توانستند دین و عزت خود را حفظ کنند و از گزند کفار در امان باشند.[۱۱]
بازگشت مهاجران:
چند سال از هجرت گروهى از مسلمانان به حبشه گذشته بود. با افزایش دشمنىهاى قریش با مسلمانان و تصمیم آنان براى کشتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، آن حضرت تصمیم گرفت به مدینه مهاجرت کند. مشرکان بارها به مدینه لشکرکشى کردند، ولى شکست خوردند. قدرت اسلام روز به روز بیشتر میشد و مردم بیشترى به اسلام میگرویدند. یکى از نبردهاى سرنوشت ساز و پیروزمند مسلمانان، فتح قلعههاى یهودیان در خیبر بود. آن حادثه در سال هفتم هجرى اتفاق افتاد. در همان روزها مسلمانان مهاجر از حبشه برگشتند و به مدینه وارد شدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله شاهد دو پیروزى مهم بود؛ یکى، غلبه بر یهودیان پیمان شکن و کینهتوز خیبر، و دیگرى بازگشت مهاجران به آغوش مسلمانان. این بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به استقبال مهاجران آمد و جعفر را در آغوش گرفت و خوشحال شد و فرمود: به خدا قسم، نمیدانم به کدام یک بیشتر خوشحال باشم؛ به فتحِ خیبر یا آمدن جعفر؟ آن گاه رسول خدا او را در یکى از خانههاى اطراف مسجد مدینه منزل داد و کار جعفر بن ابى طالب را در سرپرستى شایسته مسلمانان در طول مدت هجرت چند ساله، ستایش کرد و از غنایم خیبر به او هم سهمی داد.[۱۲]
شهادت جعفر طیار
جعفر بن ابى طالب پس از بازگشت از حبشه، در کنار آن حضرت و در جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده هر گونه فداکارى در راه اسلام بود. یکى دو سال گذشت. نمایندگانى را که پیامبر براى دعوت و تبلیغ اسلام به منطقه «موته» در شمال حجاز و در مرز شام فرستاده بود، در دو نوبت مورد هجوم مخالفان قرار گرفتند و با وضعى فجیع به شهادت رسیدند. یکى از آنان که جان سالم به در برده بود، خود را به مدینه رساند و اخبار را به پیامبر گزارش داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله آماده باش داد و هزاران نفر براى جهاد آماده شدند. جنگ موته در سال هشتم هجرى رخ داد.
پیامبر صلی الله علیه و آله در این اعزام، جعفر بن ابى طالب را به عنوان فرمانده سپاه تعیین کرد. جعفر بن ابى طالب در این جنگ، هم فرماندهى میکرد و هم میجنگید. از جمله رجزها و شعارهاى رزمی او در نبرد این بود: «خوشحالم که بهشت موعود و پرنعمت و پاکیزه برایم نزدیک شده و عذاب مردم روم هم نزدیک گشته است؛ مردمی کافر و فرومایه. مصمم هستم که در نبرد با آنان، ضربتهاى خود را بر آنها فرود آورم».[۱۳]
صحنه حماسه و نبرد گرم بود و جعفر سخت مبارزه میکرد. سرانجام چون خود را در آستانه شهادت دید، از اسب پیاده شد و با تیغ بُرّان پیاده به جنگ با سپاه دشمن پرداخت و همه تلاش وى آن بود که پرچم را افراشته بدارد و انسجام نیروهاى خود را حفظ کند. جعفر در میدان نبرد آن قدر جنگید تا دست راست او قطع شد. پرچم را به دست چپ گرفت و نبرد را ادامه داد تا آن که دست چپش هم از پیکر افتاد. اما او از تاب و تب نیفتاد و همچنان تا واپسین لحظه مقاومت کرد، در حالى که پرچم را به سینه فشرده بود تا نیفتد.[۱۴]
در حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده است که خداوند به جاى دو دستِ قطع شده جعفر، دو بال به او عطا کرد که با آنها در بهشت پرواز میکند.[۱۵]
عبدالله فرزند جعفر میگوید: من به یاد دارم که وقتی خبر شهادت پدرم جعفر به مدینه رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خانه ما آمدند و تسلیت گفتند و دست مبارکشان را بر سر من و برادرم کشیدند و بر روی ما بوسه زدند در حالی که اشکشان روان بود، فرمودند: جعفر به بهترین ثواب رسید؛ و تا سه روز هر روز به خانه ما میآمدند و ما را تسلی میدادند و به مادرم اسماء بنت عمیس فرمودند: غم مخور که من ولی ایشانم در دنیا و آخرت.
پانویس
- ↑ ۵۷۰ میلادی.
- ↑ بهادلی، ص۲۳۵.
- ↑ خلیفه بن خیاط، ۱۹۶۷، ص۴؛ ابنحبیب، ص۴۵۷.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، ص ۳؛ ابناثیر، ج۱، ص۳۴۲.
- ↑ همان، ج ۲۲، ص ۲۷۲.
- ↑ ابنهشام، ج۱، ص۲۶۳؛ طبری، ج۲، ص۳۱۳.
- ↑ رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ص۸؛ ابناثیر، ج۱، ص۳۴۱؛ یک روز یا کمتر پس از برادرش علی علیهالسلام رجوع کنید به امین، ج ۴، ص ۱۱۹.
- ↑ ابنعساکر، ج۷۲، ص۱۲۵ـ۱۲۶؛ ابناثیر، همانجا؛ مدنی، ص ۶۹.
- ↑ رجوع کنید به ابنعساکر، ج۷۲، ص۱۲۵؛ ابنحجر عسقلانی، ج۱، ص۲۳۷.
- ↑ ابنسعد، همانجا.
- ↑ همان، ص ۱۲۳، با تلخیص.
- ↑ اسدالغابه، ج ۱، ص ۲۸۷؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۲۰.
- ↑ سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۳۷۸؛ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۱۲۴.
- ↑ جواد محدثى، برگ و بار، ص ۱۷۹.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، ج۲۱، ص۵۳، باب ۲۴، ح۳.
منابع
- جواد محدثى، معارف اسلامی، تیر و مرداد و شهریور 1386، شماره 68.
- جعفر بن ابی طالب، ستار عودی، دانشنامه جهان اسلام، ج10.
- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج1.