آیه 5 سوره قمر

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۵۶ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (تفسیر آیه)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مشاهده آیه در سوره

حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ ۖ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ

مشاهده آیه در سوره


<<4 آیه 5 سوره قمر 6>>
سوره : سوره قمر (54)
جزء : 27
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

(قرآن) حکمت بالغه خداست و (اگر از آن پند نگیرید) دیگر از این پس هیچ اندرز و پند (شما را) سودی نخواهد بخشید.

[این خبرها] پندی رساست، ولی هشدارها [به این ستمکاران لجوج] سودی نمی بخشد.

حكمت بالغه [حق اين بود]، ولى هشدارها سود نكرد.

حكمتى است تمام. ولى بيم‌دهندگان سودشان ندهند.

این آیات، حکمت بالغه الهی است؛ امّا انذارها (برای افراد لجوج) فایده نمی‌دهد!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

[and representing] far-reaching wisdom; but warnings are of no avail!

Consummate wisdom-- but warnings do not avail;

Effective wisdom; but warnings avail not.

Mature wisdom;- but (the preaching of) Warners profits them not.

معانی کلمات آیه

«حِکْمَةٌ»: سخنان پندآمیز. اندرزهای سودمند. خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هذِهِ الأشْیَآءُ الَّتی جَآءَ بِهَا الْقُرآنُ حِکْمَةٌ. «بَالِغَةٌ»: رسا. بسنده برای خردمندان. «النُّذُرُ»: (نگا: یونس / قمر / و و و و و و و و ). یا این که جمع نَذیر به معنی مُنذِر، یعنی پیغمبران الهی (نگا: احقاف / ، نجم / ). معنی دوم در سوره قمر چندان مناسب نیست.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ «4»

و همانا از خبرهاى مهم، آن چه مايه دست برداشتن (از كفر) است، براى آنان آمد.

حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ «5»

(با اين كه آن اخبار،) حكمتى رسا بود، ولى بيم‌دهندگان (براى افراد لجوج)، سودى نداشتند.

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى‌ شَيْ‌ءٍ نُكُرٍ «6»

پس، از آنان روى بگردان، (و منتظر باش) روزى را كه آن دعوت كننده، (آنان را) به سوى چيزى ناخوش (و عذاب دوزخ) فرا خواند.

نکته ها

«مُزْدَجَرٌ» از «زجر» به معناى طرد و منع است، يعنى خبرهايى از قيامت كه مى‌تواند مانع ارتكاب گناه گردد. «نُكُرٍ» به معناى امرى ناشناخته و ناخوشايند است.

پیام ها

1- مصلحان و مبلّغان، بايد از تاريخ گذشتگان و حوادث مهم آگاه باشند. «جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ»

2- آشنايى با تاريخ مى‌تواند وسيله‌ى هوشيارى و بيدارى و بازدارنده‌ى انسان از گناه باشد. «مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ»

3- اخبار قيامت در قرآن، مى‌تواند وسيله بازداشتن انسان از كفر و گناه باشد. اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ ... الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ

4- حوادث و داستانهاى واقعى تاريخ، حكمت‌آموز است. جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ...

حِكْمَةٌ بالِغَةٌ تأثير نكردن تبليغات دينى پيامبران در مردم، نشانه‌ى بد بودن مبلّغ يا ضعيف بودن مطلب نيست.

5- خداوند اتمام حجّت مى‌كند، «حِكْمَةٌ بالِغَةٌ» ولى مردم هشدارها را ناديده‌

جلد 9 - صفحه 347

مى‌گيرند. «فَما تُغْنِ النُّذُرُ»

6- اگر هوا و هوس‌ها بر انسان حاكم باشد، نه تبليغ مستقيم پيامبر مؤثر است و نه تبليغ غيرمستقيم او. اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ‌ ... جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ ... فَما تُغْنِ النُّذُرُ

7- مربّى حكيم، هشدارهاى خود را در لابلاى داستان‌هاى صحيح بيان مى‌كند. «انباء، حِكْمَةٌ، النُّذُرُ»

8- پيام‌هاى قرآن، معقول و قابل شناخت است، نه دور از حيطه‌ى درك بشر. «حِكْمَةٌ بالِغَةٌ»

9- دلسوزى و مسئوليّت، حدّ و حدودى دارد و گاهى اعراض لازم است. (بعد از نقل بيان حكمت و هشدارهاى پى‌درپى در هدايت و تربيت، بايد اعراض كرد). «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ» سعدى گويد:

زمين شوره سنبل بر نيارد

در آن تخم عمل ضايع مگردان‌

10- در قيامت، مناديانى هستند كه مردم را به دوزخ فرامى‌خوانند. «يَدْعُ الدَّاعِ»

11- صحنه‌هاى قيامت براى منحرفان و افرادى كه پيامبر از آنان رويگردان شده، بسيار، ناخوشايند و غيرمنتظره است. «شَيْ‌ءٍ نُكُرٍ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ «5»

حِكْمَةٌ بالِغَةٌ: حكمتى است تمام و امرى است با صواب كه رسيده است بحد كمال تا آمد بديشان از اخبار گذشته و آينده حكمتى رسيده به نهايت خود كه هيچ خللى در آن راه نيابد. فَما تُغْنِ النُّذُرُ: پس نفع ندهد و فايده نرساند پيغمبران ترساننده امتان خود را در هدايت ايشان يا دفع عذاب از آنها نمودن وقتى كه سخن ايشان را نشنوند و تكذيب ايشان نمايند و مخالفت كنند. يا چه چيز را نفع رسانند ترسانندگان وقتى كه مردمان قبول قول ايشان نكنند و موعظه و نصايح ايشان به سمع قبول نشنوند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ «1» وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ «2» وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ «3» وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ «4»

حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ «5» فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى‌ شَيْ‌ءٍ نُكُرٍ «6» خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ «7» مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ «8» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ «9»

فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ «10»

ترجمه‌

نزديك شد قيامت و شكافته شد ماه‌

و اگر ببينند نشانه‌اى از قدرت و معجزيرا روى ميگردانند و ميگويند جادوئى است پى در پى و بادوام‌

و تكذيب كردند و پيروى نمودند ميلهاى نفسانى خود را و هر امرى بجاى خود قرارگيرنده است‌

و بتحقيق آمد آنها را از خبرها آنچه كه در آن باز داشتن از معاصى است‌

حكمتى است تامّ و تمام پس بى‌نياز ننمودند بيم‌دهندگان‌

پس روى بگردان از آنها روزى كه بخواند خواننده بسوى چيزى زشت و ناخوش‌

با آنكه بزير افكنده باشد چشمهاشان بيرون مى‌آيند از قبرها گوئيا آنان ملخ پراكنده‌اند

با آنكه نگران يا گردن كشيده شتابندگانند بسوى خواننده ميگويند كافران اين روزى است دشوار

تكذيب كردند پيش از آنها قوم نوح پس تكذيب كردند بنده ما را و گفتند ديوانه‌ايست و باز داشته شد از تبليغ‌

پس خواند پروردگارش را كه همانا من مقهور شدم پس انتقام بكش از آنها براى من.

تفسير

خداوند متعال در اين سوره مباركه خبر داده است از وقوع دو امر بزرگ يكى نزديك شدن قيامت بآمدن پيغمبر آخر الزّمان و ختم دائره رسالت و ديگر انشقاق و دو پاره شدن ماه بمعجز آن حضرت كه دعوى تواتر اخبار و اجماع مسلمانان بر آن شده و اجمال قضيه كه قدر مشترك بين روايات است‌

جلد 5 صفحه 99

آنست كه كفّار قريش از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم تقاضا نمودند كه ماه را براى آنها دو نيمه نمايد تا ايمان بياورند و حضرت قبول فرمود و در شب چهاردهم ماهى در حضور همه آنرا دو پاره فرمود بامر مبارك و همه مشاهده كردند در مكّه معظمه و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم از آنها شهادت گرفت و سجده شكر فرمود و ماه را بصورت اول عودت داد. و فرداى آنشب از مسافرين سؤال نمودند و آنها هم تصديق كردند كه آنرا بين راه ديديم و با وجود اين گفتند محمّد پى در پى جادو ميكند يا سحرش قوى و مستحكم است يا دوام و استمرار دارد چون در بعضى از روايات ذكر شده كه بقدر ما بين عصر تا شب بحال انشقاق باقى بود و آنها ميديدند و شبهاتى كه در اين باب شده يا ناشى از قصور در اعتقاد بعموم قدرت الهى است كه در علوم عقليّه اثبات شده و دلالت ادلّه شرعيّه بر آن واضح است يا از توهّم عدم تغيير در اوضاع افلاك است كه بردّ شمس و تناثر نجوم و حدوث شفق و امثال اينها براى عظمت مقام يا مصيبت اولياء خدا در مواقع لازم و مناسب مسلّم و محسوس شده و والد ماجد ما در شفاء الصدور ضمن اثبات تأثير مصيبت امام مظلوم در آسمانها بما لا مزيد عليه آنرا ثابت فرموده است يا از استبعاد عدم رؤيت آن در غير عربستان و عدم نقل آن در صورت رؤيت است كه جواب گفته‌اند در اين قبيل امور كه عامّه از آن غفلت دارند خصوصا در وقتى كه مردم نوعا خوابند و احتمال وجود موانعى در آفاق از ابر و غيره ميرود بكلّى بيوجه است و بنظر حقير اگر گفته شود انشقاق در قمر مرئى و موجود در باصره شده نه در قمر موجود در فلك تمام شبهات و استبعادات رفع ميشود و مانعى هم ندارد چون اعجاز نبى صلى اللّه عليه و آله و سلّم بآن ثابت و الزام متقاضى بآن حاصل خواهد شد و احتياجى بتصرّف در اوضاع علوى نخواهد داشت چنانچه گفته‌اند فرقى نيست در اثبات اعجاز پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بتسبيح سنگ ريزه در دست مبارك بين گويا كردن آنها يا شنواندن تسبيح آنها را بقوم در هر حال اينقضيّه از مسلّمات تاريخى و دينى است اگر چه در تفسير آيه شريفه بعضى گفته‌اند مراد انشقاق قمر در قيامت است كه براى تحقق وقوع از آن بماضى تعبير شده و اين معنى مخالف با ظاهر اين آيه و آيه بعد است چون ظاهر از آيه معجزه است كه حمل بر سحر ميشود نه‌

جلد 5 صفحه 100

علامت قيامت چون آن وقت احتياجى بمعجزه نيست و آيه حمل بر سحر نميشود و اگر مراد از كلمه آيه معجزه ديگرى باشد ارتباط بين دو آيه از بين ميرود و سياق كلام مخالف با آنست در هر صورت تكذيب نمودند پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم را و پيروى كردند از هواى نفس خودشان غافل از آنكه هر امر بجاى خود ثابت و محفوظ و مستقرّ است تا به نتيجه دنيوى و پاداش اخروى خود برسد و در قضاياى امم سابقه كه براى آنها در قرآن ذكر شده موجبات بازداشتن از كفر و اتّعاظ بعمل آمده و معارف حقّه بپايان رسيده ولى افسوس كه بيم دادن بيم‌دهندگان براى آنها ثمرى نبخشيده بر سيه دل چه سود خواندن پند- نرود ميخ آهنين بر سنگ پس خدا به پيغمبر خود فرموده آنها را بحال خودشان واگذار تا روز كه اسرافيل بنفخه دوم صور آنها را دعوت نمايد بامريكه در نظر آنها منكر و ناپسند است كه اهوال قيامت و عذاب دوزخ باشد و با حال انكسار و ذلّت بطوريكه از ترس چشمهاشان بزير افكنده شده آنروز بيرون آيند از قبرها و مانند ملخ پراكنده در صحراى محشر گردند و مضطرب و پريشان باشند و با سرعت و شتاب در حركت و گردن كشيده داعى حق را اجابت نمايند و با خود گويند چه روز سختى است امروز و پيش از اين كفّار مكّه كه پيغمبر آخر الزّمان را تكذيب نموده مجنون و ساحر خواندند قوم نوح عليه السّلام هم آنحضرت را تكذيب نمودند و نسبت جنون باو دادند و ممنوع از دعوتش كردند و او نهصد و پنجاه سال بر آزار آنها صبر نمود تا از ايمان آنها مأيوس شد و ميخواستند او را سنگسار نمايند پس خواند پروردگار خود را براى آنكه انتقام او را از آنها بكشد و خدا كشيد چنانچه در آيات آتيه بيايد انشاء اللّه تعالى.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


حِكمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغن‌ِ النُّذُرُ «5»

حكمت‌ بالغه‌ ‌است‌ ‌پس‌ بي‌نياز نمي‌كند ‌هر‌ چه‌ انذار شوند.

حِكمَةٌ بالِغَةٌ ‌اينکه‌ قضاياي‌ امم‌ سابقه‌ ‌که‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ سور قرآني‌ تذكّر داده‌ غرض‌ بيان‌ قصّه‌ و حكايت‌ و سرگرمي‌ نيست‌، مثل‌ قصّه رستم‌ و افراسياب‌ و حسين‌ كرد و داستانهاي‌ الف‌ ليلة و ليلة و بعض‌ مجلّات‌ و كتب‌ بعض‌ شعراء نيست‌ بلكه‌ غرض‌ پند و اندرز و تنبّه‌ و اينكه‌ ‌از‌ خواب‌ غفلت‌ بيدار شوند و متذكّر شوند و بخود بيايند و هدايت‌ شوند، لكن‌ بقلب‌ كي‌ اثر كند ‌که‌ فرمودند:

(‌النّاس‌ نيام‌ فاذا ماتوا انتبهوا)

‌که‌ ديگر فايده‌ ندارد.

فَما تُغن‌ِ النُّذُرُ چه‌ نتيجه‌ بردند جز اينكه‌ تمام‌ اينها ‌را‌ حمل‌ ‌بر‌ كذب‌ و افتري‌ كردند و پيغمبر ‌خدا‌ ‌را‌ كذّاب‌ و مفتري‌ دانستند و قرآن‌ ‌را‌ بافته‌هاي‌ ديگران‌ شمردند.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 5)- سپس می‌افزاید: «این آیت حکمت بالغه الهی است اما انذارها (برای افراد لجوج) فایده نمی‌دهد» (حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع