بُدَیل بن ابی ماریه
«بُدَیل بن ابى ماریه» از صحابه مهاجر پیامبر صلى الله علیه و آله و از موالى بنى هاشم[۱] یا به نقلى از موالى عمرو بن عاص سهمى[۲] بود. داستان سفر تجارى وى به سوى شام ـ به همراه دو نصرانى به نام هاى تَمیم دارى و عَدىّ بن بداء ـ و پیامدهاى آن، مهمترین دلیل براى ذکر نام بُدیل در برخى کتب تاریخ و بسیارى از تفاسیر است؛ زیرا در واقع همین سفر و وقایع جارى در آن سبب نزول آیات ۱۰۶ ـ ۱۰۸ سوره مائده گردید.
داستان این سفر با اختلافاتى نقل شده است؛ ولى آنچه در بیشتر منابع آمده چنین است که در سال نهم هجرى[۳] بُدیل مسلمان[۴] با تمیمدارى و عدى بن بداء از نصرانیان بنىلخم،[۵] از مدینه عازم سفرى تجارى به سوى شام شدند. بدیل در راه به سختى بیمار شد و چون مرگ خود را نزدیک دید وصیتى نوشت و به دور از چشم همسفرانش درون اثاثیه خود جاسازى کرد. پس از آنان خواست تا این اموال را به خانوادهاش در مدینه برسانند.[۶]
تمیم و عدى، پس از اتمام تجارت خود در شام، اموال بدیل را در حالى به خانوادهاش بازگرداندند که جامى نقرهاى با نقوش طلا به وزن ۳۰۰ مثقال[۷] یا به ارزش ۱۰۰۰ درهم[۸] را از میان آن ربودند. چون اموال بدست وارثان بدیل رسید، آنان وصیت او را یافتند و پى بردند که جامى ارزشمند در این میان گم شده است و چون تمیم و عَدى از وجود جام اظهار بىاطلاعى کردند آنان مشکل را با پیامبر صلى الله علیه و آله در میان گذاشتند.
در نتیجه آیه ۱۰۶ سوره مائده نازل گردید: «یااَیهَا الَّذینَ ءامَنوا شَهادَةُ بَینِکم اِذا حَضَرَ اَحَدَکمُ المَوتُ حینَ الوَصِیةِ اثنانِ ذَوا عَدل مِنکم اَو ءاخَرانِ مِن غَیرِکم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِىالاَرضِ فَاَصبَتاکم مُصیبَةُ المَوتِ تَحبِسونَهُما مِن بَعدِ الصَّلوةِ فَیقسِمانِ بِاللّهِ اِنِ ارتَبتُم لانَشتَرى بِهِ ثَمَنـًا ولَو کانَ ذاقُربى ولانَکتُمُ شَهادَةَ اللّهِ اِنّا اِذًا لَمِنَ الاثِمین»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد، در موقع وصیت باید از میان شما، دو نفر عادل را به شهادت بطلبد؛ یا اگر مسافرت کردید، و مصیبت مرگ شما فرا رسید، (و در آن جا مسلمانی نیافتید،) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید، و اگر به هنگام ادای شهادت، در صدق آنها شک کردید، آنها را بعد از نماز نگاه میدارید تا سوگند یاد کنند که: «ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم، هر چند در مورد خویشاوندان ما باشد و شهادت الهی را کتمان نمیکنیم، که از گناهکاران خواهیم بود».
در پى نزول این آیه، پیامبر این دو نصرانى را تا پس از نماز عصر نزد خود نگاهداشت و پس از نماز از آن دو خواست تا سوگند یاد کنند. چون آن دو بر بىاطلاعى از وجود جام قسم خوردند آزاد شدند؛ ولى پس از مدتى که این جام نزد آنان ـ و بنابر قولى نزد یکى از اهالى مکه[۹] ـ پیدا شد، تمیم و عدى مدعى شدند که این جام را از بدیل خریدهاند.
پس دوباره مسئله با پیامبر صلى الله علیه و آله در میان گذاشته شد و در پى آن آیات ۱۰۷ ـ ۱۰۸ سوره مائده نازل گردید: «فَاِن عُثِرَ عَلى اَنَّهُمَا استَحَقّا اِثمـًا فَاخَرانِ یقومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذینَ استَحَقَّ عَلَیهِمُ الاَولَینِ فَیقسِمانِ بِاللّهِ لَشَهادَتُنا اَحَقُّ مِن شَهادَتِهِما وما اعتَدَینا اِنّا اِذًا لَمِنَ الظّالِمین * ذلِک اَدنى اَن یأتوا بِالشَّهادَةِ عَلى وجهِها اَو یخافوا اَن تُرَدَّ اَیمانٌ بَعدَ اَیمانِهِم واتَّقُوا اللّهَ واسمَعوا واللّهُ لایهدِى القَومَ الفاسِقین»؛ پس اگر بر احوال آن دو شاهد اطلاعی حاصل شد که مرتکب گناهی شدهاند (و در شهادت خیانت کردهاند) دو شاهد دیگر که احق (به ارث یا شهادت) باشند به جای آنها قیام کنند و به خدا سوگند یاد کنند که شهادت ما راستتر از شهادت آن دو شاهد پیشین است و ما (از حق اصلاً) تجاوز نکردیم، که در آن صورت از ستمکاران باشیم. این گونه که بیان شد نزدیکتر به آن است که شهادت را بر وجه خود ادا کنند، یا از اینکه باز قسم را (اوصیاء بر ورثه) رد کنند بیمناک باشند. و از خدا بترسید و (سخن حق را) بشنوید، و خدا مردم بدکار را هدایت نخواهد کرد.
پس پیامبر دو نفر از اولیاى بدیل را به نام هاى عبداللّه بن عمرو بن عاص و مطلب بن ابى وَداعَه احضار کرد و آنان را سوگند داد مبنى بر این که این جام متعلق به بدیل است و بدین ترتیب جام را از تمیم و عَدِىّ گرفت و به خانواده بدیل بازگرداند.[۱۰]
بنابر روایت دیگرى از تمیمدارى، این سفر پیش از اسلام بود و چون تمیم مسلمان شد و از عمل خود متأثر گردید ماجرا را براى خانواده بدیل نقل کرد و ۵۰۰ درهمى را که از فروش جام نصیب او شده بود به آنان بازگرداند؛ ولى چون شریکش عَدى از باز پس دادن سهم خود امتناع ورزید مسئله را براى پیامبر مطرح کردند که عدى به دروغ سوگند یاد کرد و این آیات نیز نازل گردید.[۱۱]
پانویس
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۱، ص۷۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج۳، ص۳۹۵ـ۳۹۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۷۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۱ـ۳۲.
- ↑ جامعالبیان، مج۵، ج۷، ص۱۵۷؛ کشف الاسرار، ج۳، ص۲۵۱؛ تاریخ دمشق، ج۱۱، ص۷۱.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۱، ص۶۹؛ تفسیر قرطبى، ج۶، ص۲۲۴.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۶۸۷.
- ↑ جامع البیان، مج۵، ج۷، ص۱۵۶؛ تفسیر قرطبى، ج۶، ص۲۲۳.
- ↑ جامعالبیان، مج۵، ج۷، ص۱۵۶؛ تاریخ دمشق، ج۱۱، ص۶۹؛ زادالمسیر، ج۲، ص۴۴۴.
- ↑ جامعالبیان، مج۵، ج۷، ص۱۵۷؛ التبیان، ج۴، ص۴۳، ۴۷؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۴۰۰.
- ↑ جامعالبیان، مج۵، ج۷، ص۱۵۶ـ۱۵۷؛ تاریخ دمشق، ج۱۱، ص۷۰؛ التعریف و الاعلام، ص۱۰۰.
منابع
- دائرةالمعارف قرآن کریم، سید على خیرخواه علوى، ج۵، ص۴۲۷-۴۲۹.