ازلام

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۹ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«اَزلام» از واژگان قرآنی، به معنای تیرهاى ‌تراشیده هم‌اندازه و بدون پَر و پیکان است که عرب جاهلى از آن‌ها در قمار، قرعه، آگاهى از آینده و تعیین نیک و بد کارها استفاده مى‌کردند. این عمل آنان که داوری خواستن از بتها و خدایان دروغین بود، در قرآن کریم تحریم گردیده، و در کنار شراب‌خواری و قمار، عملی پلید و شیطانی دانسته شده است.

واژه‌شناسی

زَلَمْ و زُلَمْ (جمع: ازلام)، در لغت به شىء باریک و بلندى که تراشیده و صاف و مستقیم شده، گفته مى‌شود. یکى از مصادیق بارز زلم، قِدْح (جمع: اقداح و قداح)، چوبى است که به ‌اندازه تیر، بریده و تراشیده شده و آماده پیکان و پَرنهادن است.[۱] نیز بدست و پاى گاو یا هر حیوان شبیه به آن، زَلَمْ و ازلام گویند.[۲]

در زبان عرب، چوبى را که به‌ اندازه تیر از درخت جدا کرده و شاخ و برگ آن را بریده و کجى آن را راست کرده و آماده پر و پیکان نهادن کرده باشند، «قِدْح» و زَلَم نامند.[۳] قلم (جمع: اقلام)[۴] و سَهم (جمع: سِهام، أَسْهُمْ و سُهمان) نیز بر این تیرها اطلاق مى‌شود؛ هر چند سهم به تیر کامل داراى پر و پیکان هم گفته مى‌شود.[۵]

«ازلام» در اصطلاح، تیرهاى هم‌اندازه نشان‌دار و نوشته‌دارى را گویند که عرب جاهلى از آن‌ها در قمار، قرعه، آگاهى از آینده و تعیین نیک و بد کارها استفاده مى‌کرد.[۶] مجاهد و سعید ‌بن جبیر، افزون بر این معنا، ازلام را سنگ‌هاى کوچک و سفید نشان دارى دانسته‌اند که در قمار بکار مى‌رفته است. مجاهد در قول دیگرى، ازلام را مطلق ابزار قمار دانسته که نزد عرب تیر (سهام) و نزد ایرانیان و رومیان نرد و شطرنج (کعاب) بوده است.[۷] به نظر برخى نیز ازلام به ‌معناى مطلق ابزار قمار است که نزد قومى تیر و نزد ملتى سنگ و نزد دیگران قراطیس شمرده ‌مى‌شود.[۸]

قرآن کریم در آیات ۱۴۱ سوره صافات از «سهام»، ۴۴ سوره آل ‌عمران از «اقلام»، ۹۰ سوره مائده از «ازلام» و در ۳ سوره مائده از «استقسام به ازلام» سخن گفته و در دو مورد اخیر از آن نهى کرده است. آنچه نهى بدان تعلق گرفته، چگونگى استفاده از ازلام و نوعى از «استقسام» به آن است.

استقسام به ازلام

واژه‌شناسان، «استقسام» را در لغت به ‌معناى تمایل به انجام یکى از دو کار یا انتخاب یکى از دو چیز،[۹] طلب تعیین سهم خود از سهام دیگران[۱۰] و کوشش و جستجو براى دانستن مقدار سهم خود از سهام دیگران[۱۱] دانسته‌اند. عرب جاهلى به سه منظور، به ازلام استقسام مى‌کرد:[۱۲]

تعیین برنده و بازنده (مَیْسِر)

نوعى از استقسام به ازلام نزد عرب جاهلى معمول بود که از آن به «مَیْسِر» هم تعبیر کرده‌اند. عرب جاهلى در سال‌هاى قحطى شترانى را کشته و گوشت آن‌ها را میان مستمندان توزیع مى‌کردند و پرداخت بهاى شتران با اجراى عملیاتى مشتمل بر برد و باخت (مَیْسِر) بر عهده بازندگان بود.

پیدایش میسر به جهت قسمت‌هاى اضافى گوشت بود. یکى از افتخارات عرب جاهلى شرکت او در میسر بود و اگر ثروتمندى در میسر شرکت نمى‌کرد، او را نکوهش کرده و «بَرَمْ» مى‌نامیدند. به ‌ظاهر، ذیل آیه‌ ۲۱۹ سوره بقره «...وَیسْأَلُونَک مَاذَا ینْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ...»، به انفاق قسمت‌هاى اضافى گوشت اشاره دارد. در اشعار فراوانى، استقسام به ازلام در معناى میسر آمده است یا أیسار مدح شده‌اند و الفاظ و اصطلاحات فراوانى براى اعمال آن وضع شده است.

در مراسم میسر، از ۱۰ عدد تیر استفاده مى‌شد که سه عدد آن به نام سفیح، منیح، مضعف پوچ بود و ۷ عدد دیگر هر یک به تناسب سهم خود نامى خاص داشت: فَذْ یک سهم؛ توأم دو سهم؛‌ ضریب سه سهم؛ حِلْس ۴ سهم؛‌ نافس ۵ سهم؛ مُسْبَل ۶ سهم؛ معلّى ۷‌ سهم؛ که مجموع آن ۲۸ سهم مى‌شد. ضمناً نام تیرها و مقدار سهم آن‌ها را روى تیرها نوشته بودند. اندازه این ازلام با هم مساوى بود.

مراسم میسر و استقسام به ازلام به ‌طور معمول در شب انجام مى‌شد. آنان پس از تقسیم گوشت و انتخاب سهام، شخصى را که از طبقه فرو‌دست بود و هیچ وقت گوشت خریدنى نخورده بود و «حُرْضه»اش مى‌نامیدند، مى‌آوردند و پارچه ‌سفیدى در برابر او مى‌گستردند و ازلام را در جعبه مخصوص به خود که «ربابه» نام داشت، قرار مى‌دادند و آن را روى پارچه سفید مى‌گذاشتند.

دورِ دستِ راست حُرضه، پارچه‌اى ضخیم مى‌پیچیدند تا نتواند با لمس تیرها، سهام آن را تشخیص دهد و از این راه تیرى خاص را برگزیند؛ سپس شخصى که او را «رقیب» نام داده بودند، پشت سر حُرْضه مى‌ایستاد. حُرضه روى خود را از ازلام برمى‌گرداند و با دست چپ خود، آن‌ها را درون جعبه به هم مى‌زد.

هر تیرى که برمى‌آمد (از جعبه برمى‌جهید)، با دست راست آن را گرفته، بى ‌آن‌که بدان نگاه ‌کند، آن را به رقیب که پشت سر وى ایستاده بود مى‌داد. رقیب نوشته روى آن را مى‌خواند. اگر پوچ بود، آن را به تیردان بازمى‌گرداند و اگر سهام‌دار بود، به همان مقدار از گوشت به صاحب آن مى‌دادند. این کار ادامه مى‌یافت تا برندگان مشخص شوند و مقدار گوشت باقى مانده از مقدار سهام تیرها کم‌تر شود. گوشت را برندگان مى‌بردند و بهاى آن را بازندگان مى‌پرداختند. برنده به ‌اندازه سهمى که برگزیده بود، گوشت مى‌برد و بازنده به ‌اندازه سهم خود، بهاى گوشت را مى‌پرداخت.

گاهى بازندگانى که بسیار مى‌باختند با برندگان نزاع مى‌کردند و کار به جنگ مى‌کشید و خون‌ها ریخته مى‌شد[۱۳] که به نظر مى‌رسد صدر آیه‌ ۲۱۹ سوره بقره و آیه‌ ۹۱ سوره مائده به آن اشاره دارد.

تعیین نیک و بد کارها و آگاهى از آینده

تعیین تکلیف در موارد حیرت، آگاهى از آینده و گذشته و از همه مهم‌تر، دانستن اراده خداوند در امور، همواره از نگرانى‌هاى بزرگ بشر بوده است.[۱۴] انسان از دیرباز در جستجوى راهى ‌بود تا با تکیه بر آن بتواند از موارد یاد ‌شده آگاه شود و به این منظور در معابد خود، پیشگو (عریف، عرافه) و گذشته‌گو (کاهن، کهانه) داشت.[۱۵] اقوام و ملل گوناگون براى دستیابى به خواسته خود (آگاهى از آینده و تعیین نیک و بدکارى) از ابزار مختلفى چون نگریستن در اجرام آسمانى و دقت در حرکت آن‌ها، پرواز پرندگان، جگر حیوانات، شعله آتش و‌... استفاده مى‌کردند.[۱۶] عرب جاهلى نیز براى دانستن اراده خدایان خود (بت‌ها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نیک و بد کارها و آگاهى از آینده و گذشته چون ازدواج، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع به ‌کار، بهبود یافتن بیمار، بازگشت مسافر و گم‌شده و‌... از ازلام استفاده مى‌کرد.[۱۷]

تیرهایى که به این منظور بکار گرفته مى‌شد، سه عدد بود و روى آن‌ها به ‌ترتیب عبارت‌هاى «افعل، لاتفعل، غَفْل» (پوچ) یا «امرنى ربى، نهانى ربى، غفل» یا «لا، نعم، غفل» و «خیر، شر، غفل» نوشته شده بود.[۱۸] این سه تیر نزد کعبه، بت‌ها، کاهنان، داوران و خود افراد وجود داشت. اگر کسى مى‌خواست از نیک و بد یا سرانجام کارى آگاه شود، گاه خود به استقسام اقدام مى‌کرد و گاهى و به ‌ویژه در کارهاى مهم نزد کاهن، داور و نزد بت خود مى‌رفتند و با ‌خواندن اورادى از بت مى‌خواستند تا آن‌ها را بکار درست راهنمایى کند و اغلب نزد متولیان بت‌خانه رفته، مبلغى هم بدو مى‌دادند تا مراسم را اجرا کند.[۱۹] این مراسم درون کعبه، نزد بت بزرگ هبل انجام مى‌شد.[۲۰]

مراسم استقسام در این موارد بدین‌گونه بود که متصدى یا خود شخص سه تیر را در ظرفى (ربابه) قرار مى‌داد و رو برمى‌گرداند و آن‌ها را به ‌هم مى‌زد (مى‌چرخاند)؛ سپس یکى را که بر‌مى‌آمد، بیرون مى‌آورد. اگر امر یا نهى بیرون مى‌آمد، به مضمون آن عمل مى‌کردند و اگر تیر پوچ بیرون مى‌آمد، آن را به ظرف بازگردانده، کار را ادامه مى‌دادند تا وضع روشن شود.[۲۱] گاهى اگر نهى ‌مى‌آمد تا یک سال صبر مى‌کردند؛ سپس مراسم را تکرار مى‌کردند.[۲۲] آنان از این عمل به استخاره تعبیر مى‌کردند.[۲۳]

گویند: سراقة ‌بن مالک در شب هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله، براى دانستن نیک و بد تعقیب آن حضرت به ازلام استقسام کرد.[۲۴] نیز امیة ‌بن خلف براى شرکت در جنگ بدر استقسام کرد و نهى آمد؛ ولى او شرکت کرد و کشته شد.[۲۵] امرئ القیس نیز براى انتقام گرفتن از قاتل پدرش نزد بت ذوالخلصه سه بار به ازلام استقسام کرد و هر سه بار نهى آمد. وى تیرها را شکست و بر صورت بت کوبید و گفت: اى ذوالخلصة اگر مثل من خونخواه مى‌بودى، به گزاف از انتقام نهى نمى‌کردى.[۲۶] نیز هنگامى که جریر بن ‌عبدالله بجلى از ‌طرف پیامبر صلى الله علیه و آله براى ویران کردن بت و بت‌خانه ذوالخلصه رفت، مردى را آن‌جا دید که در حال استقسام به ازلام بود.[۲۷] همچنین ابوسفیان هنگامى که در جنگ حنین شرکت داشت، ازلام خود را در تیردان داشت.[۲۸]

یافتن راه ‌حل مشکل (قرعه)

به نوشته مورخان درون کعبه نزد بت هبل هفت تیر بود که مردم براى تعیین نسب مشکوک، تعیین پرداخت‌کننده دیه و مشخص کردن قاتل و مواردى مانند آن از آن‌ها استفاده مى‌کردند. انجام مراسم استقسام درون کعبه، بر عهده متصدى مخصوص یا خادم کعبه بود. مردم با مراجعه به او و اهداى ۱۰۰ درهم یا یک شتر به او (بسته به اهمیت کار) تقاضاى حل مشکل از طریق استقسام به ازلام مى‌کردند. حل هر مشکلى تیرهایى ویژه داشت؛ به ‌طور مثال روى تیرهایى که براى تعیین نسب بکار مى‌بردند «منکم، من غیرکم و ملصق = وابسته» و روى تیرهاى تعیین پرداخت کننده دیه «العقل = دیه» و «الغفل = پوچ» نوشته شده ‌بود.

متصدى ازلام تیرها را درون ظرف مخصوص مى‌گذاشت و با خواندن وردهایى، صورت خود را برمى‌گرداند و آن‌ها را درهم مى‌آمیخت.[۲۹] اگر «منکم» بیرون مى‌آمد، آن شخص یا طفل رابه مدعى نسبت ملحق مى‌کردند و اگر «من غیرکم» بیرون مى‌آمد، از او دورى مى‌جستند و اگر «ملصق» بیرون مى‌آمد، مجهول النسب باقى مى‌ماند.[۳۰] به روایت دیگرى اگر تیر بیرون آمده «منکم» بود، کودک یا شخص به مدعى نسبت ملحق مى‌شد و اگر «من غیرکم» بود، حلیف (‌=‌هم‌پیمان) به ‌شمار مى‌رفت و اگر «ملصق» بود نه حلیف بود و نه داراى‌ نسب.[۳۱]

این نوع استقسام میان ملت‌هاى پیشین نیز بود. قرآن کریم در آیه‌ ۴۴ سوره آل ‌عمران، از اجراى این نوع استقسام میان یهود و به ‌ویژه بزرگان و روحانیان آنان هنگام اختلاف بر سر کفالت حضرت مریم علیهاالسلام خبر داده است: «...وَمَا کنتَ لَدَیهِمْ إِذْ یلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَیهُمْ یکفُلُ مَرْیمَ وَمَا کنتَ لَدَیهِمْ إِذْ یخْتَصِمُونَ»؛ تو نزد آنان نبودى؛ آنگاه که براى تعیین کفالت مریم، اقلام (ازلام) خود را مى‌انداختند و نزدشان نبودى؛ آنگاه که نزاع مى‌کردند.[۳۲]

همچنین این نوع استقسام میان اقوام ساکن در شمال عراق (نینوا = موصل) رایج بوده است. خداوند در ماجراى حضرت یونس و قوم او، این نوع قرعه را یاد ‌کرده است: «وَإِنَّ یونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْک الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَکانَ مِنْ الْمُدْحَضِینَ»؛ یونس از فرستادگان بود؛ آنگاه که به ‌سوى کشتى پُر (از جمعیت و بار) گریخت. پس با آن‌ها قرعه انداخت و مغلوب شد (قرعه به نام او درآمد)... . (سوره صافات، ۱۳۹‌ـ‌۱۴۲)[۳۳]

در خصال صدوق در روایتى از امام باقر علیه‌السلام به ‌ترتیب از مساهمه (قرعه به وسیله تیرانداختن) براى تکفل مریم، به آب افکندن یونس نبی و کار عبدالمطلب در جریان قربانی یک از فرزندانش (عبدالله) سخن به ‌میان آمده است.[۳۴] پیامبر صلى الله علیه و آله براى همراه بردن یکى از همسران خود در جنگ‌ها میان آنان با تیر، قرعه مى‌زد.[۳۵] آن حضرت در تعیین بنده آزاد شده به وصیت مولا نیز با استفاده از تیر قرعه زده است.[۳۶] امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز آنگاه که از ‌طرف پیامبر صلى الله علیه و آله به یمن رفته بود، بین دو کودک که پدر و مادر آن‌ها زیر آوار مانده بودند و یکى از آن دو بنده و یکى آزاد بود، قرعه زد و آن را که قرعه به نامش درآمد، میراث داد و آن دیگرى را آزاد کرد.[۳۷]

در برخى روایات و منابع تاریخى آمده است که عبدالمطلب استقسام به ازلام و نوشیدن شراب را منع کرده بود.[۳۸] بنا به نقل منابع دیگر، خود او براى تعیین قربانى، بین پسرش عبدالله و شتران، به ازلام استقسام کرد.[۳۹] هر چند به ظاهر این دو متعارض است، باید دانست که آن گرامى، استقسام به ‌معناى میسر را نهى کرده بود و آن‌چه خود انجام داد، استقسام به ‌معناى قرعه بود؛ بنابراین، میان آن دو تعارضى نیست.

ازلام در تفاسیر

در دو آیه از سوره مائده از ازلام یاد ‌شده است؛ نخستین بار آیه‌ ۳ سوره مائده است که طى آن خداوند پس از حرام دانستن چندین خوراکى، از حرمت استقسام به ازلام یاد ‌کرده و همه این امور را فسق دانسته است: «حُرِّمَتْ عَلَیکمُ الْمَیتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکیتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِکمْ فِسْقٌ...». در آیه‌ ۹۰ همین سوره ازلام (و ‌نه استقسام به آن) در کنار خمر و میسر و انصاب، رجس و کارى شیطانى شناخته شده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ».

ازلام مطرح شده در این آیات از جهاتى متفاوتند؛ در آیه‌ نخست، کاربرد ازلام مطرح شده؛ در ‌حالى ‌که در آیه دوم رجس بودن و لزوم اجتناب بر خود ازلام بار شده است و دیگر آن که در آیه دوم، ازلام در کنار میسر طرح شده که خود یکى از کاربردهاى ازلام است. با توجه به ‌کاربردهاى متعدد ازلام در عصر جاهلى، این ابهام وجود دارد که ازلام طرح شده در این آیات شامل کدام یک از کاربردهاى رایج است و در این زمینه چه شواهدى وجود دارد؟

آراى مفسران درباره مفهوم ازلام در آیات مورد نظر را مى‌توان به چند دسته تقسیم کرد. ابن ‌عطیه اندلسى[۴۰] و بقاعى[۴۱] مفهوم ازلام را مطلق گرفته و حرمت را شامل هر سه نوع کاربرد آن دانسته‌اند. قرطبى،[۴۲] سمرقندى[۴۳] و علامه ‌طباطبایى[۴۴] ازلام طرح شده در قرآن را میسر مى‌دانند. برخى از مفسران چون نسفى[۴۵] و زمخشرى[۴۶] از بین دو احتمال تعیین خیر یا شرّ ‌بودن کار یا میسر، احتمال اول را ترجیح داده‌اند. دیگر تفاسیر شیعه[۴۷] و سنى[۴۸] عموماً استقسام به ازلام را کاربرد نوع اول دانسته‌اند که بر ازلام آن «إفعل» و «لاتفعل» نوشته شده بود. این عده از تفاسیر به تناسب موضوع، اقوالى را نیز در این زمینه نقل ‌کرده‌اند.

از آن جا که ازلام کاربردهاى متعددى داشته نمى‌توان بدون شواهد کافى از واژه ازلام در قرآن به مفهوم خاصى دست یافت. غالب مفسران هر چند ذیل آیات، اقوال متعددى را درباره مفهوم ازلام نقل کرده‌اند؛ اما از ارائه قراین لازم براى استنباط هر یک از کاربردهاى ازلام در آیات مورد نظر خوددارى کرده‌اند. تنها برخى مفسران چون فخر رازى[۴۹] و نیشابورى[۵۰] به این گزارش اکتفا کرده‌اند که بسیارى از لغویان ازلام را در آیات مورد، نظر برد و باخت گوشت شتر دانسته‌اند؛ اما جمهور مفسران آن را وسیله‌اى براى شناخت خیر و شر امور آینده دانسته‌اند.

نکته دیگر آن که آنان ازلام ذکر شده در هر ‌دو آیه را مترادف دانسته‌اند و در تفسیر آیه‌ ۹۱ سوره مائده، تعریف ازلام را به همان تعریف ارائه شده در آیه‌ ۳ سوره مائده ارجاع داده‌اند. علامه طباطبایى که ازلام را به ‌معناى میسر دانسته، در هر آیه به ارائه شواهد و قراین مورد نیاز اشاره کرده است. وى سیاق آیه‌ ۳ سوره مائده را در مورد خوردنى‌هاى حرام دانسته و از آن به عنوان قرینه‌اى براى تفسیر ازلام به ‌معناى یاد‌شده میسر استفاده کرده است.[۵۱] و در آیه ۹۲ سوره مائده چون متن را فاقد هر گونه قرینه یافته از روایات اهل بیت در تفسیر آیه کمک گرفته است.[۵۲]

در تحلیل علت گرایش جمهور مفسران به ‌معناى دوم ازلام مى‌توان به ‌کار برد فراوان ازلام در معناى مورد نظر اشاره کرد. کنار هم قرار گرفتن واژه میسر و ازلام در آیه ‌۹۲ سوره مائده هم مى‌تواند بدان معنا باشد که این‌جا ازلام به مفهوم میسر نیست؛ مگر آن ‌که عطف را عطف تفسیرى بدانیم. چنان ‌که ابن ‌کثیر هم با طرح همین دلیل، در یکى از نقل قول‌هاى مجاهد که ازلام را به میسر تفسیر کرده تردید کرده است.[۵۳]

برخى معتقدند که خداوند در این آیه در پى تحریم ازلام و انصاب نبوده؛ چون انصاب (قربانى بت‌ها) و ازلام (استقسام از هبل و‌...) از مناسک آیین بت‌پرستى است؛ در ‌حالى ‌که آیه مدنى است و خطاب به مؤمنان در مدینه است؛ از نظر ایشان این آیه بیانگر تحریم خمر و میسر بوده که هنوز در میان مسلمانان رواج داشت و براى آن‌که این دو را نیز از سنن جاهلى و مشرکانه بخواند در کنار انصاب و ازلام از آن‌ها یاد ‌کرده است.[۵۴] از مدنى بودن هر دو آیه مى‌توان نتیجه گرفت که ازلام در این دو آیه نمى‌توانسته خارج از مفهوم میسر (برد و باخت گوشت) باشد؛ زیرا کاربردهاى دیگر ازلام با مفهوم توحید در میان مؤمنان سازگارى نداشت.

«کهانت به تیر» نزد اعراب پیش از اسلام پیوند مستحکمی با باورهای دینی آنان داشت و از همین‌رو این مراسم غالباً با چهره‌ای دینی و در معابد خدایان صورت می‌گرفت. در حقیقت، استقسام به ازلام در معبد هریک از بتان، به منزلۀ فرمان و یاری جستن از آنها در یافتن مصلحت بود و همین تلقیِ شرک آلود از عمل استقسام بود که موجب شد تا قرآن کریم به نهی از آن پردازد و این نکته‌ای است که عالمان و مفسران اسلامی از دیرزمان بدان توجه کرده‌اند، چنانکه ابن قتیبه ضمن اشاره به شباهت بسیار میان استقسام و قرعه، فرق عمده میان آنها را در این دانسته که استقسام عرب برخلاف قرعه، در برابر بتان صورت می‌گرفته، و تفکر شرک‌آلود دینی در پس آن نهفته بوده است.[۵۵]

پانویس

  1. ترتیب‌العین، ص‌ ۳۴۹‌ـ‌۶۵۰؛ لسان‌العرب، ج‌ ۶، ص ۷۵، ج ۱۱، ص ۵۱؛ التحقیق، ج ۴، ص ۳۰۱ـ۳۰۲.
  2. تهذیب اللغه، ج‌ ۱۳، ص ‌۲۱۸؛ لسان‌العرب، ج‌ ۶، ص‌ ۷۶؛ لغت‌نامه، ج‌ ۸، ص‌ ۱۱۳۶۳.
  3. لسان‌العرب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۵۱.
  4. المیسر والقداح، ص ۳۲؛ لسان‌العرب، ج ۱۱، ص ۲۹۰؛ المخصص، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۲.
  5. لسان‌العرب، ج ۱۱، ص ۲۹۱، ج ۶، ص ۴۱۲‌ـ‌۴۱۳.
  6. صحیح بخارى، ج‌ ۵، ص‌ ۲۲۴؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج ۶، ص ۱۰۱‌ـ‌۱۰۳ و ۱۴۰؛ احکام‌القرآن، جصاص، ج‌ ۲، ص‌ ۴۴۰.
  7. جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص ‌۱۰۲.
  8. لسان‌العرب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۶۳؛ احکام القرآن، ابن‌العربى، ج‌ ۲، ص‌ ۵۴۵.
  9. تهذیب اللغه، ج‌ ۱۳، ص‌ ۲۱۸.
  10. لسان‌العرب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۶۳.
  11. جامع‌البیان، مج ۴، ج ۶، ص ۱۰۱؛ بلوغ الأرب ج‌ ۳، ص‌ ۶۸.
  12. المحبر، ص‌ ۳۳۲؛ بلوغ‌الارب، ج‌ ۳، ص‌ ۶۷؛ تفسیر‌قرطبى، ج‌ ۶، ص‌ ۴۰.
  13. المیسر والقداح، ص‌ ۳۶؛ المحبر، ص‌ ۳۳۲‌ـ‌۳۳۵؛ تاریخ یعقوبى، ج ۱، ص‌ ۲۵۹ـ ۲۶۱.
  14. تاریخ الحضارات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹‌ـ‌۱۷۰؛ تاریخ تمدن، ج‌ ۳، ص‌ ۷۳‌ـ‌۷۴.
  15. تاریخ الحضارات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹.
  16. تاریخ تمدن، ج‌ ۳، ص‌ ۷۴؛ تاریخ الحضارات، ج‌ ۱، ص‌ ۱۶۹‌ـ‌۱۷۰؛ تاریخ ادیان، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۰.
  17. اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۷‌ـ‌۱۱۸؛ جامع‌البیان، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۱ و ۱۰۴؛ الاصنام، ص‌ ۲۸.
  18. جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۱؛ بلوغ الارب، ج‌ ۳، ص‌ ۶۶‌ـ‌۶۸.
  19. بلوغ الارب، ج‌ ۳، ص‌ ۶۸؛ اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۳.
  20. اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۴.
  21. المیسر والقداح، ص‌ ۳۳؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۱‌ـ‌۱۰۳؛ احکام‌القرآن، جصاص، ص‌ ۴۴۰.
  22. سیره ابن ‌هشام، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۲‌ـ‌۱۵۳؛ اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۷‌ـ‌۱۱۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۴.
  23. المحبر، ص‌ ۱۹۶؛ المنمّق، ص‌ ۱۶۶.
  24. تفسیر قرطبى، ج‌ ۶، ص‌ ۴۰؛ لسان‌العرب، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۶۳؛ البدایه والنهایه، ج‌ ۳، ص‌ ۱۴۶.
  25. سبل الهدى، ج‌ ۴، ص‌ ۲۱.
  26. صحیح‌البخارى، ج‌ ۵، ص‌ ۱۳۱؛ السیرة‌النبویه، ج‌ ۱، ص‌ ۸۶؛ الاغانى، ج‌ ۹، ص‌ ۱۱۱.
  27. صحیح البخارى، ج‌ ۵، ص‌ ۱۳۱.
  28. تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۸.
  29. اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۷‌ـ‌۱۱۸؛ بلوغ الارب، ج‌ ۳، ص‌ ۶۶‌ـ‌۶۷.
  30. بلوغ‌الارب، ص‌ ۶۷.
  31. اخبار مکه، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۸؛ جامع‌البیان، مج‌ ۴، ج‌ ۶، ص‌ ۱۰۴.
  32. مجمع‌البیان، ج‌ ۲، ص‌ ۷۴۷؛ التفسیر الکبیر، ج‌ ۴، ص‌ ۴۸.
  33. التحریر‌والتنویر، ج‌ ۲۳، ص‌ ۱۷۳.
  34. الخصال، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۶‌ـ‌۱۵۷؛ من لایحضره الفقیه، ج‌ ۳، ص‌ ۸۹‌ـ‌۹۱.
  35. التحریروالتنویر، ج‌ ۲۳، ص‌ ۱۷۵؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۲.
  36. التحریروالتنویر، ج‌ ۲۳، ص‌ ۱۷۵؛ تاریخ طبرى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۲.
  37. تهذیب الاحکام، ج‌ ۶‌، ص‌ ۲۳۹.
  38. من لایحضره الفقیه، ج ‌۴، ص‌ ۳۶۵؛ الخصال، ج‌ ۱، ص‌ ۳۱۳؛ المنمق، ص‌ ۴۲۲.
  39. الخصال، ص‌ ۵۶‌ـ‌۵۷ و ۱۵۷.
  40. المحرر الوجیز، ج‌ ۵، ص‌ ۲۷.
  41. تفسیر بقاعى، ج‌ ۶، ص‌ ۳۹۱.
  42. تفسیر قرطبى، ج‌ ۶، ص‌ ۴۰.
  43. بحرالعلوم، ج‌ ۱، ص‌ ۴۱۵.
  44. المیزان، ج‌ ۵، ص‌ ۱۶۶؛ ج‌ ۶، ص‌ ۱۱۸.
  45. تفسیر نسفى، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷۰.
  46. الکشاف، ج‌ ۱، ص‌ ۶۰۴.
  47. مجمع‌البیان، ج‌ ۳، ص ۲۴۴؛ التبیان، ج‌ ۳، ص‌ ۴۳۳؛ روض الجنان، ج‌ ۶، ص‌ ۲۴۱.
  48. جامع‌البیان، ج‌ ۴، ص‌ ۱۱۰؛ تفسیر ماوردى، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱‌ـ‌۱۲؛ تفسیر بغوى، ج‌ ۲، ص‌ ۷.
  49. التفسیر الکبیر، ج‌ ۱۱، ص‌ ۱۳۵.
  50. غرائب القرآن، ج ‌۲، ص‌ ۵۴۶.
  51. المیزان، ج‌ ۵، ص‌ ۱۶۶.
  52. المیزان، ج‌ ۶، ص‌ ۱۱۸.
  53. تفسیر ابن ‌کثیر، ج‌ ۲، ص‌ ۱۳.
  54. غرائب القرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۵۴۶.
  55. ابن قتیبه، المیسر، ص۴۱.

منابع