شیخ عبدالکریم خوئینى زنجانی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

آیت الله شیخ عبدالکریم خوئینى زنجانى (۱۳۱۷-۱۲۹۱ ق) فقیهى بزرگ و پارسائى پرهیزگار و متخلق به اخلاق الهى بود. وی صاحب اجازاتى از میرزا محمدتقى شیرازى، آخوند خراسانى و شیخ الشریعه اصفهانى بوده است.[۱] آن مرحوم علاوه بر تدریس علوم دینی در حوزه علمیه زنجان و قم، در مشکل‌گشایى کار مردم کوشا و به نیکى و خیراندیشى مشهور بودند.

Khoeni.jpg
نام کامل شیخ عبدالکریم خوئینى زنجانى
زادروز ۱۲۹۱ قمری
زادگاه زنجان
وفات ۱۳۱۷ قمری
مدفن قم

Line.png

اساتید

آخوند خراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی، سید محمدکاظم یزدى، ...

شاگردان

آیت الله جوادى آملى، آیت الله ملکوتى، آیت الله امینى، ...

آثار

شرح کفایه، حاشیه عروة الوثقى، فوائد، ...

ولادت و خاندان

عبدالکریم خوئینى زنجانى، در حدود سال ۱۲۹۱ قمرى در شهر خوئین (۸ فرسخى زنجان) مى باشد، در خانواده اى روحانى به دنیا آمد و در سنین کودکى پا به مکتب گذاشت و تحصیلات ابتدایى را در مکتب‌خانه به پایان رساند.[۲]

پدرش، حجة الاسلام شیخ ملا ابراهیم بن اسحق از شاگردان شیخ انصارى و مادرش مجتهده مطهره، صبیه آیت الله آقا شیخ عبدالکریم روغنى قزوینى مى باشد. آن بانوى بزرگوار علاوه بر این که دختر مجتهد بود، خود نیز تحصیلات عالیه داشت و آن گونه که نقل شده، در درس خارج پدرش در پس پرده حاضر مى شد و استفاده مى کرد. ایشان در نجف اشرف ازدواج کردند و آن گاه به قزوین مراجعت نموده، بعد از آن هم به خوئین رفته در همان جا رحلت کرده است. خلاصه این که زن پارسایى بود و علاقه زیادى به روحانیت داشت، به گونه اى که حاضر نمى شد، هیچ یک از فرزندانش غیرروحانى باشند.[۳]

شیخ عبدالکریم بعد از فوت برادر بزرگترش شیخ اسحاق، با همسر او ازدواج مى کند و از او دخترى به دنیا مى آید که در نجف ازدواج مى کند و صاحب فرزندانى مى شود، که الان بعضى از آن ها در نجف از آیات عظام هستند و بعضى از فرزندانشان در زنجان هستند که به انوارى معروف هستند. آقا شیخ حسن انوار از شاگردان آیت الله خوئى است که الان هم از علماى به نام حوزه نجف هستند.[۴]

تحصیلات و استادان

شیخ عبدالکریم تحصیلات مقدماتى و سطح خودش را در حوزه علمیه قزوین در مدرسه علمیه مبارکه اى به نام معصومیه گذراند، که همیشه مشمول عنایات خاصه حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء بود.[۵]

آن مرحوم پس از اتمام تحصیلات مقدماتى و سطح جهت ادامه تحصیل و کسب فیض از حضور علماى بزرگ آن زمان عازم نجف مى شود و سال‌ها در کنار حرم مولا امیرالمؤمنین به تحصیل علم و تهذیب نفس مى پردازد و بعد از اتمام و اکمال تحصیلات دینى خود به زادگاه خویش مراجعت مى کند.

اساتید عبدالکریم خوئینی در نجف عبارتند از:

از هم‌درسان آن مرحوم در نجف نیز، آیت الله سید محمد حجت کوه‌کمره اى، آیت الله سید محمدحسین بروجردى و شیخ آقا بزرگ تهرانى هستند.

تدریس و شاگردان

مرحوم آیت الله آقا شیخ عبدالکریم خوئینى در حدود سال ۱۳۲۶ قمرى از نجف به زنجان مراجعت مى کند و مشغول ترویج دین و رسیدگى به امور مسلمین و تربیت شاگردان علوم دینى مى شود.[۷] از جمله شاگردانى که آن مرحوم در زنجان تربیت کرد، عبارت بودند از:

  • ۱. آیت الله آقا میرزا باقر زنجانى که از مدرسین شهیر و نمونه در علم و تقوى بوده است.

آیت الله آقا شیخ عبدالکریم خوئینى بعد از سال‌هاى متمادى خدمات ارزنده مذهبى و اجتماعى و علمى در شهرستان زنجان، جهت اقامت دائمى به قم مقدسه هجرت کرد. تاریخ ۱۳۲۶ شمسى بود که آن عالم ربانى همراه عائله اش به شهر علم و اجتهاد قدم نهادند و در کوچه آبشار معروف مسکن گزیدند. آن مرحوم بلافاصله بعد از رسیدن به قم درس خارج خود را در منزل شروع کرد و روز به روز به تعداد شاگردانش افزوده شد. از جمله شاگردان آن مرحوم در قم که در جلسه درس خارج (کفایه) حاضر مى شدند عبارت بودند از:

  • ۳. آیت الله سید قوام زنجانى؛
  • ۵. آقا موسى زنجانى.[۸]

آثار و تألیفات

  • ۱. شرح کفایه که معروف به خودآموز کفایه و در ۲ مجلد بود که به فارسى نوشته شده بود و قابل استفاده همه طلاب، به طورى که تا به حال ۳۰ بار به زیر چاپ رفته است.
  • ۳. فوائد، که داراى مطالب متفرقه است و چاپ نشده است.
  • ۴. رساله عملیه.[۹]

فعالیت‌هاى اجتماعى

آقا شیخ عبدالکریم در زمان مراجعت به زنجان که همزمان با رخدادهاى سیاسى از جمله مشروطیت بود، از طرف مرحوم آخوند خراسانى مأموریت داشت که مسائل را زیر نظر داشته باشند و به مرحوم آخوند گزارش نماید. از این رو روزنامه باختر را هر روز مى خریدند و به دقت مطالعه مى کردند.[۱۰]

آقا شیخ على اسحاق مى گوید: آن مرحوم علاوه بر تدریس در حوزه علمیه زنجان در مشکل گشایى کار مردم کوشا و به نیکى و خیراندیشى مشهور بودند. مردم در تمام کارها با او مشورت مى کردند و او را دخالت مى دادند. اگر ازدواجى در کار بود، از زنجان و حتى اطراف زنجان به خدمتش مى رسیدند و او را براى خواندن عقد نکاح مى بردند. اگر شخصى فوت مى کرد او را جهت دفن و کفن دعوت مى کردند. خلاصه همیشه در کنار مردم و با مردم بود. اسبى داشت که در ماه محرم بر آن سوار مى شد و جهت تبلیغ در دهه هاى آخر محرم به شهرها و روستاهاى اطراف از جمله بیجار و نقده مى رفت، اما دهه اول را در زنجان مشغول مى شد. به هر حال آدم مردم‌دارى بودند و در حل مشکلات مردم همیشه پیشقدم.[۱۱]

ویژگی‌هاى اخلاقى

برخی از خصوصیات و اخلاق دینی مرحوم عبدالکریم خوئینى از زبان اطرافیان ایشان به این شرح است:

اهتمام به نماز شب:

ایشان تا آن جایى که یاد ما مى آید نماز شب را اقامه مى نمودند. یک وقت خاص و منظم به نماز شب گذاشته بود. درست یک ساعت به اذان صبح مانده به نماز مى ایستادند و نوافل شب را به نماز صبح پیوند مى دادند.

پرهیز از شهرت:

در نزدیکی‌هاى ما یزدى ها مسجدى ساخته بودند، به کرات از آن مرحوم درخواست کردند که برود در آن جا امام جماعت بشود قبول نکرد و مى فرمود: الحمدالله در قم عالم زیاد است. لذا نماز جماعت کوچکى در خانه خود برپا مى داشتند و خانوداه خود که آن روزها به بیست و چند نفرى مى رسیدند و عده اى از همسایه ها و رهگذران به ایشان اقتدا مى کردند.

تقید به زیارت کریمه اهل بیت:

ایشان علاقه زیادى به حضرت معصومه سلام الله علیها داشتند و برنامه خاصى براى زیارت گذاشته بودند که جزو برنامه زندگانى شان شده بود. حداقل در هفته چند بار به زیارت مشرف مى شدند و از نزدیک به آن آستان ابراز ارادت مى کردند.

احترام به علماى دین و پرهیز از حسادت:

مرحوم آقا میرزا باقر زنجانى نقل مى کردند که من صبح روز عیدى به دیدن ایشان رفتم که دیدم آماده هستند که بیرون بیایند. تبریک گفتم و بعد پرسیدم. آقا کجا تشریف مى برید؟ فرمودند: این آقا شیخ حسین، روحانى رسمى شهر است، احترام او واجب و به نفع دین است، تا مردم نیامده اند برویم آن جا که مردم هم به آن جا بیایند. رفتیم خانه آقا شیخ حسین دیدیم که او هم خودش را آماده ساخته است تا به منزل آقا شیخ عبدالکریم بیاید. تا همدیگر را دیدند شیخ حسین گله کرد و با شوخى گفت: خیلى زرنگى، من فکر مى کردم الان تو خواب هستى!

شخصیت دادن به بچه ها:

ما هر کداممان که به سن تکلیف مى رسیدیم صدایمان مى کرد و مى گفت: از امروز دیگر الحمدلله شما به سن تمیز و تکلیف رسیده اید. دیگر خودتان باید مواظب خودتان باشید. بعد با چشمان اشک آلود رو به آسمان مى کردند و دعاى عاقبت بخیرى برایمان مى خواندند.

عشق به امام حسین علیه السلام:

ایشان خصوصیت بارزى که داشتند عشق و علاقه زیاد به امام حسین علیه السلام بود، همیشه در آخر منبرهایش با صداى خوبى که داشت روضه مى خواند و به زیارت عاشورا اهمیت زیادى قایل بود.[۱۲]

وفات

سرانجام آن عالم بارع و فقیه وارع،[۱۳] در ۲۸ صفر سال ۱۳۱۷ هجرى قمرى در سال روز وفات پیامبر اکرم و امام صادق علیهماالسلام در شهر مقدس قم به رحمت ایزدى پیوست و در قبرستان نو مدفون گردید.[۱۴]

پانویس

  1. علماء نامدار زنجان.
  2. علماء نامدار زنجان، مشخصات بیشتر.
  3. علماء نامدار زنجان.
  4. به نقل از آقا شیخ على آل اسحاق.
  5. خود ایشان در نقل خاطره اى به فرزندانش مى فرماید: «شبى در حجره خوابیده بودیم که با سر و صداى طلبه اى از خواب پریدیم و همگى ریختیم به حیاط، دیدیم شیخ حسین یکى از طلاب قدیمى مدرسه بلند بلند گریه مى کند و به سر و سینه خودش مى زند و مى گوید: مش باقر رفت، مش باقر رفت! طلبه ها او را گرفتند و نگذاشتند به سر و صورتش بزند و او را آوردند به حجره خودش. همه فکر کردیم مریض شده است. به وى آب دادیم و دلداریش دادیم و رفتیم حجره هاى خودمان. چند روز بعد که حال او خوب شده بود چند نفر رفتیم پیشش و جریان را پرسیدیم. گفت: یک شب که اتفاقى از خواب بیدار شدم و به حیاط رفتم دیدم حجره مش باقر خادم فوق‌العاده نورانى است. مثل این که چراغ زنبورى در حجره اش روشن بود. تعجب کردم و با عجله خودم را به جلوى حجره رساندم. دیدم مش باقر دو زانو مقابل آقایى نشسته و دنبال هم مى گوید: بله آقا، بله آقا! چشم آقا!... نتوانستم تحمل کنم. در حالى که دست و پایم به شدت مى لرزید، خودم را از حجره مش باقر دور کردم و به حجره خودم رفتم. بى قرارى شدیدى به سراغم آمده بود. هى از پنجره حجره بلند مى شدم و به حجره مش باقر نگاه مى کردم و مى دیدم باز هم روشن است. تا این که یک بار دیگر که نگاه کردم دیدم دیگر روشن نیست. زود خودم را به حجره مش باقر رساندم و در حجره را زدم. دیدم جواب نمى دهد. گفتم: مش باقر در را باز کن، من دیدم چه کسى اینجا آمده بود، خودت را به خواب نزن! مش باقر با شنیدن این حرف بلند شد و آمد در را باز کرد و گفت: تو از کجا فهمیدى؟ گفتم: من بیدار بودم! از بیرون داشتم توى حجره را مى پاییدم! مش باقر گفت: پس تو را به خدا سوگند این ماجرا به کسى نقل نکن تا من از این جا بروم. من قول دادم که تو تا این جا هستى به کسى نقل نخواهم کرد و او دوباره شروع به شرح ماجرا کرد: راستش آقا امام زمان گاهگاهى به ما سر مى زند و مى آید کارهایى به ما مى سپارد و الان ایشان تشریف آورده بودند... بعد از مدت‌ها امشب مش باقر آمد پیش من و گفت: فلانى، من دارم مى روم، آقا فرموده اند که دیگر اینجا نمانم و رفتند. به این خاطر بود که من ناراحت شدم و گریستم». به نقل از آقا شیخ على آل اسحاق.
  6. نقباءالبشر، آقا شیخ بزرگ تهرانى، ص ۱۱۵۶-۱۱۵۵.
  7. نقباءالبشر آقا شیخ بزرگ تهرانى، ص ۱۱۵۶-۱۱۵۵.
  8. به نقل از آقا شیخ على آل اسحق.
  9. نقباءالبشر، آقا شیخ بزرگ تهرانی، ص ۱۱۵۶-۱۱۵۵.
  10. به نقل از آقا شیخ على آل اسحق.
  11. به نقل از آقا شیخ على آل اسحق.
  12. به نقل از آقا شیخ على آل اسحق.
  13. نقباءالبشر، آقا شیخ بزرگ تهرانی، ص ۱۱۵۶-۱۱۵۵.
  14. نقباءالبشر، آقا شیخ بزرگ تهرانی، ص ۱۱۵۶-۱۱۵۵.

منابع