آیه 107 سوره طه: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (←تفسیر آیه) |
(←معانی کلمات آیه) |
||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | + | امتا: امت (بر وزن عقل): بلندى. مكان مرتفع. .<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref> | |
== تفسیر آیه == | == تفسیر آیه == |
نسخهٔ ۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۷:۴۰
<<106 | آیه 107 سوره طه | 108>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
که در آن ابدا هیچ بلندی و پستی نخواهی دید.
که در آن هیچ کژی و پستی و بلندی نمی بینی.
نه در آن كژى مىبينى و نه ناهموارى.
در آن هيچ كجى و پستى و بلندى نمىبينى.
به گونهای که در آن، هیچ پستی و بلندی نمیبینی!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
امتا: امت (بر وزن عقل): بلندى. مكان مرتفع. .[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً «105»
و (اى پيامبر!) از تو دربارهى كوهها (در قيامت) مىپرسند، بگو: پروردگار من آنها را از بُن بركنده و متلاشى مىكند.
فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً «106»
پس آنها را (همچون) كويرى صاف و هموار، رها مىسازد.
لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً «107»
كه در آن هيچ پستى و بلندى مشاهده نمىكنى.
نکته ها
كلمهى «نسف» يعنى قلع و قمع و نابود كردن، «قاع» يعنى زمين صاف، «صفصف» يعنى زمين صاف به گونهاى كه همهى قسمتهاى آن در يك صف و خط باشند، و كلمهى «عِوَج» و «امْت» به معناى گودى و بلندى است.
پیام ها
1- مردم دربارهى قيامت سؤالاتى دارند كه پيامبر بايد پاسخگو باشد. يَسْئَلُونَكَ ... فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي
2- نظام حاكم بر طبيعت، دائمى نيست. «يَنْسِفُها رَبِّي»
3- متلاشى كردن كوهها و به وجود آوردن قيامت، جلوهاى از ربوبيّت خداست. «يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً»
تفسير نور(10جلدى)، ج5، ص: 390
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (107)
لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً: نبينى در آن پستى و نه بلندى، يعنى هيچ عمارت و بنائى در آن نباشد بلكه تمام آنها خراب و ويران شود.
حضرت على عليه السلام در ذيل خطبهاى فرمايد: «1» و بيايد از حكم خدا آنچه را كه اراده فرمايد از نو كردن مخلوقاتش كه مبعوث نمودن خلايق باشد براى حساب در روز حساب، بجنباند آسمان را و شق نمايد آن را و بلرزاند زمين را و متزلزل گرداند آن را و بر كند كوهها را و پراكنده سازد آنها را، بكوبد بعضى آن كوهها را به بعضى ديگر از مهابت جلالت الهى و ترس سطوت سبحانى، و
«1» نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 108، صفحه 334.
جلد 8 - صفحه 328
بيرون آورد از زمين هر كس كه در آن است، پس نو فرمايد آنها را بعد از كهنه نمودن ايشان، و جمع فرمايد ايشان را بعد از تفرقه آنان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً (97) إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً (98) كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (99) مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً (100) خالِدِينَ فِيهِ وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلاً (101)
يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102) يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (103) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ يَوْماً (104) وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً (105) فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً (106)
لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (107)
ترجمه
گفت پس برو و همانا مر تو را است در زندگى آنكه بگوئى نبايد كسى مرا مس نمايد و من كسى را مس نمايم و همانا مر تو را است موعدى كه تخلّف كرده نشوى از آن و بنگر بخدايت كه گشتى تمام روز بر آن مقيم كه ميسوزانيم آنرا پس پراكنده ميكنيم آنرا در دريا پراكنده نمودنى
جز اين نيست كه خداى شما خداوند آنچنانى است كه نيست خدائى مگر او احاطه دارد بر همه چيز از راه دانش
اينچنين نقل ميكنيم براى تو از خبرهاى آنچه بتحقيق گذشته و بتحقيق داديم تو را از نزد خودمان موجب تذكّرى
كسيكه روى گرداند از آن پس همانا او بر ميدارد روز قيامت بار گرانى
كه جاودانيانند در آن و بد است براى آنها روز قيامت آن بار
روز كه دميده شود در صور و جمع كنيم گناهكاران را چنان روزى كبود چشمان
آهسته گويند ميان خودشان درنگ نكرديم مگر ده روز
ما داناتريم بآنچه ميگويند هنگاميكه ميگويد خردمندترين آنها كه درنگ نكرديد مگر روزى
و مىپرسند تو را از كوهها پس بگو پراكنده ميكند آنها را پروردگار من پراكنده كردنى
پس واميگذارد آنها را زمين صاف هموارى
كه نمىبينى در آن پستىئى و نه بلندئى را.
تفسير
پس از اعتراض حضرت موسى بسامرى و اقرار او بگناه كه در آيات سابقه بيان شد آنحضرت سامرى را نفى بلد فرمود و مقرر شد كه او از ميان بنى اسرائيل بيرون رود و با كسى معاشرت نكند و نگذارد دست كسى ببدن او برسد چون هر كس دستش ببدن او ميرسيد او و آنكس تب ميكردند لذا مجبور شد كه تنها مانند حيوانات وحشى در صحرا و بيابان زندگانى كند و قمّى ره فرموده باين حال
جلد 3 صفحه 524
بود تا مرد و اين علامت در خانواده او باقى ماند و الآن هم در مصر و شام هستند معروف بلامساس و حضرت موسى خواست او را بكشد خداوند باو وحى فرمود كه نكش او را چون مردى است سخى و اين ذيل كلام قمّى ره را در مجمع از امام صادق عليه السّلام نيز نقل نموده و حضرت موسى باو فرمود اين عذاب دنيوى تو است و عذاب اخروى تو موعدى دارد كه خداوند از آن تخلّف نميكند و در باره تو انجاز خواهد فرمود و نگاه كن و ببين خدايت را كه گوساله است و روز را در عبادت آن بشب ميرساندى هر آينه بخوبى بسوزانم آنرا و خاكسترش را در دريا بريزم اگر حرق بمعناى سوزاندن بآتش باشد كه ظاهر قرائت مشهور است ولى بنظر حقير بمعناى سائيدن بسوهان است و مراد آنستكه هر آينه با سوهان بسايم البته آنرا و سودهاش را در دريا بريزم چون ظاهرا بدن آن طلا بوده و روح نداشته و بعضى از قراء لنحرّقنّه بفتح نون و سكون حاء و تخفيف راء خواندهاند و اين قرائت از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده و مؤيد اينمعنى است و در روايات اين واقعه كه در سوره بقره ذكر شد تصريح بآن شده بود و ظلت مخفّف ظللت است كه لام اوّل آن حذف شده در هر حال اين عمل براى آن بوده كه ذراتى از آن در دسترس مردم باقى نماند و بكلّى اثرش محو شود و عبادت كنندگان آن مفتضح و رسوا گردند و دماغشان بخاك ماليده شود و پس از آن به بنى اسرائيل فرمود جز اين نيست كه خداوند شما آن خداى يكتاى بىهمتائى است كه مستجمع صفات كمال و جلال و منزّه از هر عيب و نقص و مستحق پرستش و ستايش است نه گوساله فاقد عاجز ناتوان كه بسوزانند يا بسايندش و در دريا بريزند كه اثرى از آثارش باقى نماند و خداوند احاطه علمى بهمه چيز دارد و عبادت كنندگان گوساله را از غير آنها بخوبى ميشناسد و بمجازات ميرساند و كسى نميتواند عمل و اعتقاد خود را از خداوند مخفى نمايد و پس از نقل قصّه و بيانات حضرت موسى خداوند بحبيب خود فرموده باين كيفيّت و طرز مطلوب و مرغوبى كه ما نقل نموديم براى تو اين قصّه را قصص ساير انبيا و امم سابقه را بيان نموده و خواهيم نمود براى مزيد علم تو و عبرت خلق و تنبه و تذكّر و انذار و استبصار و ساير اغراض و ثمرات مترتّبه بر آنها و كتاب مشتمل بر آن قصص و ساير موجبات ذكر و فكر قرآن است كه ما آنرا از عالم غيب
جلد 3 صفحه 525
و نزد خودمان بتو عطا كرديم و كسيكه رو گرداند از آن و پشت پا زند باحكامش روز قيامت بار گرانى از عقوبت معصيت و كفر و كفران نعمت بدوش كشيده وارد محشر خواهد شد و مخلّد در آن بار گران خواهد بود و بكيفر اعمال خود كاملا خواهد رسيد و مفرّى براى او نخواهد بود و بد بار گرانى براى آنها خواهد بود آن بار گران گناه و عقاب آن و آنروز روزى است كه دميده ميشود در صور بتوسط اسرافيل و گنهكاران و سركشان از اطاعت خدا و پيغمبر سر از قبرها بيرون آورند و در صحراء محشر جمع گردند با چشمهاى كبود كه بدترين رنگهاى چشم است نزد عرب و كاشف است از شقاوت و شرارت در علم فراست و بعضى گفتهاند مراد آنستكه كور وارد محشر شوند و بعضى آنرا از آثار تشنگى قرار دادهاند و بنظر حقير معناى اوّل متعيّن است چون موافق با ظاهر و اعتبار است و كبودى چشم در روايت از علائم اهل آتش ذكر شده و قمّى ره فرموده ميباشد چشمهاشان بر گردانده شده و سفيدى آنها ظاهر گشته و نميتوانند بهم زنند آنرا و لابد از نهايت خوف و وحشت است و مؤيّد اينمعنى است كه خداوند فرموده صوتهاى خودشان را پنهان ميكنند و آهسته با يكديگر ميگويند ما در دنيا و قبر ده روزى بيش درنگ نكرديم و اين از نهايت رعب و هول است كه قلب آنها را پر كرده و متأسفند از آنكه چرا چند روزه دنيا را صرف در صبر بر طاعت و از معصيت ننمودند لذا خداوند فرموده ما بهتر ميدانيم مدّت درنگ آنها را وقتى كه اعقل و اعلم و اصلح آنها كه داراى طريقه نيكوتر است ميگويد درنگ نكرديد مگر يك روز چون تمام مدت دنيا در برابر آخرت مانند يكروز است و در اين مقام اقوال ديگرى در مجمع و غيره ذكر شده و چون مخالف با ظاهر و اعتبار بود حقير نقل ننمودم و معلوم است كه عدد ده خصوصيّتى ندارد بلكه كنايه از كمى مدّت است نهايت آنكه تمثيل بيكروز در برابر مدّت بىپايان آخرت اولى و انسب و امثل است و در نفحات نقل نموده كه چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان اهوال قيامت را فرمود بعضى از قريش كه منكر معاد و حشر بودند از روى استهزاء از آنحضرت پرسيدند كه اين كوههاى باين عظمت و بزرگى در آنروز چه خواهد شد خداوند به پيغمبر خود دستور فرموده كه جواب آنها را بفرمايد پروردگار من آنها را پراكنده كند يك نوع پراكندگى عجيبى كه از آنحضرت
جلد 3 صفحه 526
روايت شده خداوند آنها را مانند شن كند و بادى فرستد كه متفرّقشان نمايد و جاى آنها را زمين هموار بدون پستى و بلندى قرار دهد بطوريكه اى پيغمبر من يا اى شخص بينا در روى زمين گودى و بلندئى نخواهى ديد و از قمّى ره نقل نموده كه قاع زمينى است كه خاك نداشته باشد و صفصف زمينى است كه چيزى در آن نروئيده باشد و عوج پستى و امت بلندى است و بعضى گفتهاند قاع و صفصف يك معنى دارند و آن زمين هموار نرم صاف خالى از گياه است كه پستى و بلندى و پشته و درهئى نداشته باشد و مانند يك صف مستوى مشهود گردد و بنابراين جمله اخيره براى تأكيد اين معنى ذكر شده است و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَيَذَرُها قاعاً صَفصَفاً (106) لا تَري فِيها عِوَجاً وَ لا أَمتاً (107)
پس وا ميگذارد زمين را مستوي که هيچگونه بلندي و پستي نداشته باشد زمين خشك يا بس نه گياهي بر روي او روئيده شده و نه شجري بر او باشد و نه آبي بر او جاري باشد.
(فَيَذَرُها) آن كوهها را مثل رمل هباء منثورا.
(قاعاً) ارتفاعي در آن نيست.
(صَفصَفاً) انخفاضي و پستي ندارد که مفاد (يَومَ تُبَدَّلُ الأَرضُ غَيرَ الأَرضِ) ابراهيم آيه 49 (وَ تَرَي الأَرضَ هامِدَةً) حج آيه 2.
(لا تَري فِيها عِوَجاً) هيچگونه عمارتي و شجري و گياهي و كوهي در او ديده نميشود.
(وَ لا أَمتاً) پستي و انخفاض و گودي در او نيست تمام صفحه زمين صاف و ذلال و متساوي هيچگونه آثاري در او مشاهده نميشود و چون تمام كرات جويّه در يك جا جمع و نزديك بيكديگر ميشود، چنانچه ميفرمايد:
(وَ جُمِعَ الشَّمسُ وَ القَمَرُ يَقُولُ الإِنسانُ يَومَئِذٍ أَينَ المَفَرُّ) قيمة آيه 9 و 10 آفتاب يك ني بالاي سر اهل محشر و زمين مثل كوره حدّادي ميجوشد و بالجمله احوال قيامت بسيار هولناك است در بعض اخبار دارد که ملائكه هفت آسمان هفت طبقه دور اهل محشر را احاطه ميكنند و آتش دور آنها را ميگيرد و حلقه ميزند خطاب ميرسد (يا مَعشَرَ الجِنِّ وَ الإِنسِ إِنِ استَطَعتُم أَن تَنفُذُوا مِن أَقطارِ السَّماواتِ وَ الأَرضِ فَانفُذُوا لا تَنفُذُونَ إِلّا بِسُلطانٍ) الرحمن آيه 33 از امير المؤمنين عليه السلام
جلد 13 - صفحه 99
سؤال كردند بايد چه كرد! حضرت فرمود:
(ففروا الي اللّه)
اشاره بآيه شريفه (فَفِرُّوا إِلَي اللّهِ إِنِّي لَكُم مِنهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ) ذاريات آيه 20 لكن آيه راجع بدنيا است که بايد رو بخدا رفت و دست از شرك و كفر و عناد و ضلالت و فسق و فجور و طغيان و معاصي الهيّه برداشت و به ايمان و اعمال صالحه و تقوي رو بخداوند عالم رفت و اما بعد از مردن ديگر فايده ندارد.
(اذا مات إبن آدم انقطع عمله)
و در آيه شريفه ميفرمايد: (وَ لَيسَتِ التَّوبَةُ لِلَّذِينَ يَعمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ إِنِّي تُبتُ الآنَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُم كُفّارٌ أُولئِكَ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَلِيماً) نساء آيه 22 بلي ممكن است اگر با ايمان از دنيا رفته باشد بيك اسبابي مورد مغفرت واقع شود مثل دعاء ديگران و شفاعت.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 107)- «آن چنان که در آن هیچ گونه اعوجاج و پستی و بلندی مشاهده نخواهی کرد» (لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم