آیه 58 سوره نحل: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
(←معانی کلمات آیه) |
||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | + | ظل: ظل به معنى «صار» آيه و به معناى «شد» مىباشد و از افعال مقاربه است. | |
+ | مسودا: سواد: سياهى. «مسود»: سياه شده. | ||
+ | كظيم: كظم (بر وزن عقل): حبس و نگهدارى خشم در سينه و در اصل ، به معنى بستن ظرف آبست | ||
+ | پس از پر شدن . «كظيم» پر از اندوه و فرو برنده خشم. | ||
+ | در مجمع فرموده: كظيم كسى است كه از اظهار اندوه دهان مىبندد..<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref> | ||
== تفسیر آیه == | == تفسیر آیه == |
نسخهٔ ۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۵:۱۸
<<57 | آیه 58 سوره نحل | 59>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و چون یکی از آنها را به فرزند دختری مژده آید (از شدت غم و حسرت) رخسارش سیاه شده و سخت دلتنگ و خشمگین میشود.
و چون یکی از آنان را به [ولادت] دختر مژده دهند [از شدت خشم] چهره اش سیاه گردد، ودرونش از غصه واندوه لبریز و آکنده شود!!
و هر گاه يكى از آنان را به دختر مژده آورند، چهرهاش سياه مىگردد، در حالى كه خشم [و اندوه] خود را فرو مىخورد.
و چون به يكيشان مژده دختر دهند، سيهروى شود و خشمگين گردد.
در حالی که هرگاه به یکی از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه میشود؛ و به شدّت خشمگین میگردد؛...
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
ظل: ظل به معنى «صار» آيه و به معناى «شد» مىباشد و از افعال مقاربه است. مسودا: سواد: سياهى. «مسود»: سياه شده. كظيم: كظم (بر وزن عقل): حبس و نگهدارى خشم در سينه و در اصل ، به معنى بستن ظرف آبست پس از پر شدن . «كظيم» پر از اندوه و فرو برنده خشم. در مجمع فرموده: كظيم كسى است كه از اظهار اندوه دهان مىبندد..[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ «58»
و هرگاه يكى از آن مشركان به دختر دارشدن بشارت داده شود، صورتش از غصّه سياه مىشود، در حالى كه خشم خود را فرو مىبرد.
يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ «59»
بخاطر بشارت تلخى كه به او داده شده، از ميان مردم متوارى مىشود (درمانده است كه) آيا اين دختر را همراه با ننگ و خفت نگاه دارد يا او را در خاك پنهان كند. بدانيد كه چه بد قضاوت مىكنند.
نکته ها
دليل تنفر اعراب جاهل از دختر، امور زير بوده است:
الف: دختر نقش اقتصادى و توليدى نداشته و بار زندگى بوده است.
ب: در جنگ كه سرنوشت قبيله به آن بوده، دختر قدرت جنگيدن و دفاع نداشته است.
ج: در جنگها، دختران به اسارت رفته و مورد تجاوز دشمن قرار مىگرفتند.
بر خلاف تفكّر جاهلى، اسلام براى دختر، ارزش زيادى قائل شده است كه به گوشهاى از آن اشاره مىكنيم:
پيامبر اسلام مىفرمايد: «نعم الولد البنات» «1» دختران چه فرزندان خوبى هستند. خداوند نيز نسل پيامبر را از دخترش فاطمه زهرا قرار داده است.
امام صادق عليه السلام به مردى كه از تولد دخترش ناراحت بود فرمود: آيا تو بهتر مىدانى يا خدا؟
گفت: خدا، امام فرمود: خداوند نيز آنچه را براى تو بهتر بوده، انتخاب كرده و به تو دختر داده است. «2»
«1». بحار، ج 104، ص 94.
«2». وسائل، ج 15، ص 103.
جلد 4 - صفحه 537
پیام ها
1- تحقير وپست شمردنِ دختر، فكر جاهلى و خرافى است. إِذا بُشِّرَ ... بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ
2- با آنكه اصلِ تولد فرزند، بشارت است، امّا خرافات، بشارت را مايه ذلّت مىشمرد. بُشِّرَ ... ظَلَّ وَجْهُهُ
3- خرافات وعقايد باطل، مايهى تهديد خانوادههاست. ظَلَّ وَجْهُهُ ... يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ
4- گاهى بزرگترين جنايتها، زير پوشش مقدّسترين شعارها صورت مىگيرد. «أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ» (بهنام حفظ آبرو، فرزندش را زندهبگور مىكند)
5- اديان آسمانى، عقايد خرافى را در مورد دختر و زن، محكوم مىكنند. «ساءَ ما يَحْكُمُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (58)
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى: و هرگاه بشارت داده شود يكى از ايشان را به اينكه تولد يافته براى او دخترى. ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا: گردد رنگ رويش متغير به سياهى به جهت ظهور اثر حزن و شرمندگى ميان قوم. وَ هُوَ كَظِيمٌ: و او پر باشد از خشم بر زن خود كه چرا دختر زائيدى. ابن عباس گويد: محزون باشد.
نزد ضحاك مراد دلتنگى است كه از شدت ملالت دم نزند.
تنبيه: يكى از حالات غريبه جاهليت، تنفر و انزجار طبيعى بود از داشتن دختر، به حدى كه هرگاه او را مژده ولادت دختر مىدادند بسيار محزون و دلتنگ مىگرديد كه آثار ملالت در صورتش ظاهر مىشد، يعنى رنگش متغير و
جلد 7 - صفحه 224
رويش سياه و نهايت افسردگى پيدا مىكرد؛ زيرا چون جماعتى بودند راهزن و غارتگر، پسر را مىخواستند تا در چپاول با آنها شريك شود، و دختر را قابل اين امر نمىدانستند، لذا وجود او را كراهت داشتند. و اين كاشف است از غايت جهالت و سفاهت و كوتاه نظرى آنان كه در ماديات هم رعايت تمام جهات را ننموده، بلكه همان اغراض شخصى را منظور مىداشتند، و الا وجود دختر هم فوائد زيادى دارد، مانند تكثير نسل و تدبير امورات منزل و تربيت اولاد و غيره، لكن چنان ملكات خبيثه جاهليت رسوخ يافته كه به كلى وظايف آدميت را از ميان برده. از اينجا زحمات و صدمات حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم معلوم گردد كه چقدر بايد تحمل ناملايمات بنمايد تا بتدريج اين عادات رذيله و مرسومات باطله را از ميان بردارد و به ملكات فاضله مؤدّب فرمايد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56) وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ (57) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (58) يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (59) لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (60)
ترجمه
و قرار ميدهند براى چيزيكه نميدانند بهرهاى از آنچه روزى داديمشان سوگند بخدا هر آينه پرسيده ميشويد از آنچه بوديد كه افتراء ميزديد
و قرار ميدهند براى خدا دختران را منزّه است او و براى خودشان چيزيرا كه مايل بآنند
و چون مژده داده شود يكى از آنها بدختر ميگردد رويش سياه با آنكه او باشد خشمناك
پنهان شود از خويشان از بدى آنچه مژده داده شد بآن كه آيا نگهدارد او را بخوارى يا پنهان كند او را در خاك آگاه باشيد بد است آنچه حكم ميكنند
از براى آنانكه نميگروند بآخرت صفت بد است و از براى خدا است صفت برتر و او است قادر درست كردار.
تفسير
قمّى ره فرموده كه مشركين عرب قرار ميدادند از براى بتهاى خودشان سهمى در زرع و شتر و گوسفند خودشان و قريش ميگفتند ملائكه دختران خدايند چنانچه در سوره انعام و غيره ذكر شد و بنابراين خداوند ملامت فرموده است آنها را باين بيان كه قرار ميدهند براى بتهائى كه علم و شعور ندارند در صورتى كه ضمير جمع در لا يعلمون راجع بمعناى ما باشد بملاحظه آنكه مراد ذوى العقولند در اعتقاد اهل شرك با آنكه غير ذوى العقولند در واقع يا براى بتهائى كه علم ندارند اهل شرك بحال و اوصاف آنها در صورتى كه ضمير در لا يعلمون راجع بخود اهل شرك باشد كه اظهر است و احتياج بتوجيه ندارد مگر حذف مفعول كه فضله است يعنى قرار ميدهند براى بتهائى كه نميدانند شافع و نافع و مضر بودن آنها را نصيب و بهرهاى از ارزاق ما پس روى خطاب را متوجّه بآنها نمود براى مزيد تهديد و و عيد و ميفرمايد قسم بذات خدا مسئول خواهيد شد در مقابل افترائات خودتان كه ميگوئيد آنها خدا و مستحق عبادت و پرستش و ستايشند و آنها شفعاء و خصماء مايند و ما بايد در اموال خودمان سهمى براى آنها قرار دهيم و قرار ميدهند براى خدا دختران را با آنكه خدا منزه است از والد و ولد و همسر و همتا و تمام لوازم
جلد 3 صفحه 294
جسمانى و براى خودشان پسران را كه مطلوب و مرغوب است نزد آنها و بآن اشتها و ميل دارند و بقدرى از دختر متنفّرند كه چون بيكى از آنها بشارت داده شود كه خدا دخترى بتو داده از اندوه و خجلت رويش سياه ميشود با آنكه پر است از خشم بطوريكه نتواند با كسى سخن بگويد و خود را پنهان كند از كسانش از براى پيش آمد بدى كه باو روى آورده و متحيّر و متفكّر ميشود در امر خود كه آيا او را نگهدارد و تن بذلّت و خوارى خود در دهد يا آنكه او را زنده بگور كند و بپوشاند از انظار تا از اهانت بيرون آيد حال ملاحظه كنيد چه توهمات و احكام بدى كردند كه دخترى را كه اين اندازه از آن برى بودند و بد ميدانستند براى خدا اثبات نمودند و پسرى را كه مايل بآن بودند و خوب ميدانستند براى خودشان با آنكه دختر مانند پسر نعمت خدا است رزقش با او است و موجب سر گرمى و دلخوشى و استيناس است نبايد او را بدو موجب وهن و خوارى دانست و نبايد از بشارت ولادتش غمناك و خشمگين شد و نبايد در امرش متحير و متفكر گشت اينها همه كفران نعمت خدا و احكام مذمومه ركيكه و توهمات باطله فاسده است از براى كسانيكه ايمان بآخرت ندارند اين عقائد و صفات ناپسنديده است كه بصراحت و اشارت ذكر شد از قبيل احتياج و خوف فقر و دلخوشى و غرور به پسر و ناخوشى و كراهت از دختر و غير اينها و از براى خدا است امثال و اوصاف الهيه كه برتر و بالاتر از تمام صفات حسنه است و از آن جمله است غنى و بىنيازى از ولد و شريك و همسر و همتا و منزّه بودن از صفات خلق و تفرّد بكمال عزّت و قدرت و علم و حكمت تعالى شأنه و عظم برهانه.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثي ظَلَّ وَجهُهُ مُسوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (58) يَتَواري مِنَ القَومِ مِن سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمسِكُهُ عَلي هُونٍ أَم يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحكُمُونَ (59)
و زماني که بشارت داده شد احدي از اينکه مشركين را بزن يعني دختر پيدا كردهاي تاريك ميشود صورت او بطرف سياهي و او در شدت غيظ و غضب ميشود و از قوم خود پنهان ميشود بواسطه اينکه بشارت سويي که باو داده شد خود را از آنها مخفي ميكند يا آن را نگاه ميدارد بخفت و خواري يا زير خاك ميكند او را بواسطه اينکه بشارت بدي که باو داده شده آگاه باشند بسيار بد است آنچه اينها حكم ميكنند (اشكال) انثي مؤنث است و تمام ضمائر در به و يمسكه و يدسه مذكر (جواب) مرجع ضمائر ما است در ما بشر و او مذكر است و لو مقصود از ما انثي است (تنبيه) سرّ اينكه مشركين از دختر بسيار مشمئز ميشدند چند چيز است.
1- آنكه بايد متكفّل روزي آنها باشند و اينکه بسيار براي آنها مشكل بود لذا در قرآن ميفرمايد:
وَ لا تَقتُلُوا أَولادَكُم مِن إِملاقٍ نَحنُ نَرزُقُكُم وَ إِيّاهُم انعام آيه 151.
2- عصبيّت و كبر و نخوت زير بار اينکه نميرفتند كسي دختر آنها بگيرد و با او جماع كند يا خواهر آنها و اينکه نخوت هنوز در عرب باقيست.
3- اينكه چون در جاهليت دائما بين قبائل عرب جنگ و خونريزي بود اولاد ذكور ميخواستند شجاع و دلير باشد و اينکه از عهده نساء خارج بود.
جلد 12 - صفحه 143
4- اينكه زنها در تحت فشار مردان بودند و آنها بر زنها كمال سلطنت و قهرماني داشتند و زير بار نميرفتند كسي بر دختر آنها يا خواهر آنها اينکه نحو سلطنت داشته باشد.
5- اگر كسي دختر آنها را ميگرفت توقعات زيادي داشت و منّتهاي زيادي بر سر آنها ميگذاشت و اينکه بر آنها ناگوار بود و تمام اينکه موهومات را دين اسلام برداشت حتي اينها ارث براي دختر قائل نبودند از اينکه جهت ميفرمايد:
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثي ظَلَّ وَجهُهُ مُسوَدًّا صورت آنها سياه ميشود از شدت خجلت و غيظ و غضب وَ هُوَ كَظِيمٌ خود را ميخورد و تاب تحمل نداشت يَتَواري مِنَ القَومِ مخفي ميشد از قوم که او را توبيخ و سرزنش ميكردند که دختر پيدا كرده مِن سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ و اينکه بشارت بسيار در نظر آنها بد بود أَ يُمسِكُهُ عَلي هُونٍ يا اينكه آنها را نگاه ميداشتند با كمال بيميلي و بيرغبتي و خفت و ذلت و سستي أَم يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ زنده زير خاك ميكردند قساوت قلب آنها چنان بود که ابدا متأثر نميشدند هر چه آن دختر گريه و ناله و التماس كند آيا ظلمي بالاتر از اينکه است که شخص با اولاد خود چنين كند أَلا ساءَ ما يَحكُمُونَ.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 58)- این آیه برای تکمیل مطلب فوق اشاره به سومین عادت زشت و شوم آنها کرده، میگوید: «هنگامی که به یکی از آنها بشارت داده شود، خدا دختری به تو داده آن چنان از فرط ناراحتی چهرهاش تغییر میکند که صورتش سیاه میشود»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا).
ج2، ص576
«و مملو از خشم و غضب میگردد» (وَ هُوَ کَظِیمٌ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم