آیه 41 سوره نازعات: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ|سوره=79|آیه =41}} {{مشخصات آیه |...» ایجاد کرد)
 
 
سطر ۶۶: سطر ۶۶:
  
 
5- خداوند كه ترس ندارد، مقام اوست كه مايه ترس انسان مى‌شود. مثل اينكه انسان از قاضى مى‌ترسد، زيرا مى‌داند اگر جرمى مرتكب شود، با او سر و كار دارد. «خافَ مَقامَ رَبِّهِ»
 
5- خداوند كه ترس ندارد، مقام اوست كه مايه ترس انسان مى‌شود. مثل اينكه انسان از قاضى مى‌ترسد، زيرا مى‌داند اگر جرمى مرتكب شود، با او سر و كار دارد. «خافَ مَقامَ رَبِّهِ»
 
تفسير نور(10جلدى)    ج‌10    379     ===پیام ها=== ..... ص : 379
 
  
 
ريشه مبارزه با نفس، خوف الهى است. «خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌»
 
ريشه مبارزه با نفس، خوف الهى است. «خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌»

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ مهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۹:۴۳

مشاهده آیه در سوره

فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ

مشاهده آیه در سوره


<<40 آیه 41 سوره نازعات 42>>
سوره : سوره نازعات (79)
جزء : 30
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

همانا بهشت منزلگاه اوست.

پس بی تردید جایگاهش بهشت است.

پس جايگاه او همان بهشت است.

بهشت جايگاه اوست.

قطعاً بهشت جایگاه اوست!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

his refuge will indeed be paradise.

Then surely the garden-- that is the abode.

Lo! the Garden will be his home.

Their abode will be the Garden.


تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌ «40» فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‌ «41»

آنگاه كه آن حادثه بزرگ فرارسد. در آن روز، انسان آنچه تلاش كرده، به يادآورد.

و جهنم براى هر بيننده‌اى آشكار شود. امّا هركه سركشى كرده، و زندگى پست دنيا را (بر آخرت) برگزيده، بى شك، دوزخ جايگاه اوست. و اما كسى كه از مقام پروردگارش ترسيد و نفسش را از هوس بازداشت. بى‌شك، بهشت جايگاه اوست.

پیام ها

1- قيامت، بزرگترين و فراگيرترين حادثه است كه تمام حوادث ديگر را تحت الشعاع خود قرار مى‌دهد. «الطَّامَّةُ الْكُبْرى‌»

2- انسان در قيامت، دائماً متذكّر كارهايش در دنيا مى‌شود. «يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى‌»

3- ريشه طغيان، دنياپرستى است. «طَغى‌ وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا»

4- دنيا بد نيست، ترجيح آن بر آخرت بد است. «آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا»

5- خداوند كه ترس ندارد، مقام اوست كه مايه ترس انسان مى‌شود. مثل اينكه انسان از قاضى مى‌ترسد، زيرا مى‌داند اگر جرمى مرتكب شود، با او سر و كار دارد. «خافَ مَقامَ رَبِّهِ»

ريشه مبارزه با نفس، خوف الهى است. «خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌»

7- نفس انسان فتنه‌گر است كه بايد او را باز داشت. «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌»

8- قانون الهى براى همه افراد يكسان است. مَنْ طَغى‌ ... مَنْ خافَ‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‌ (41)

فَإِنَّ الْجَنَّةَ: پس بدرستى كه بهشت با نعم آن، هِيَ الْمَأْوى‌: آن آرامگاه و جايگاه او است.

تنبيه- آيه شريفه آگاه فرمايد بندگان را كه بهشت با تشريفات نامتناهى آن، خاصّه كسانى است كه داراى دو صفت باشند: يكى ترس مؤاخذه سبحانى و ديگر باز داشتن نفس از مشتهيات آن. و نزد بعضى آيه شريفه در شأن كسى است كه قصد معصيت كند در خلوت، و بر آن قادر باشد، پس خلاف نفس نموده، از خدا بترسد و از عمل به آن دست باز دارد.

عبرت- روح البيان- مولا اسمعيل حقى در تفسير خود نقل نموده: در مدينه منوّره مردى بود كه هميشه بوى خوش از او مى‌آمد. روزى شخصى از او پرسيد سبب آن را، گفت قصه من عجيب است. پرسنده او را قسم داد كه آن را به من بازگوى. گفت در اوّل جوانى بسيار صاحب حسن و جمال بودم و شغل من بزّازى بود. روزى زنى با كنيزى به دكّان آمد قدرى قماش خريد، قيمت معيّن شد. گفت همراه ما بيا تا ادا كنم. با ايشان رفتم تا به در خانه عالى مرا طلبيده، چون داخل شدم، خانه‌اى ديدم از فروش و ظروف آراسته. مرا بنشانيد، آن زن چادر از سر برداشت. زنى ديدم به غايت حسن و جمال كه خود را به انواع جواهر

جلد 14 - صفحه 43

آراسته. آمد در پهلوى من نشسته، به ظرافت و خوش طبعى با من بسخن درآمد.

بعد از صرف طعام، گفت اى جوان مراد من به دست آوردن تو بود و گر نه از آن قماش‌ها در خانه من بسيار است. چون مهربانى بسيار كرد، نفس امّاره‌ام به سوى او ميل كرد. ناگاه الهامى به من شد اين آيه سوره و النازعات: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‌». پس عزم جزم نمودم دامن پاك را به معصيت آلوده نكنم. اعراض كردم. چون آن زن مرا مايل به خود نديد، كنيزان را گفت چوب بسيار حاضر كردند و مرا محكم بستند.

گفت: يا مراد من حاصل كن يا تو را هلاك كنم. گفتم اگر مرا ذرّه ذرّه كنى، مرتكب اين عمل نشوم. مرا زدند تا به حدى كه خون از بدن من جارى شد. حيله به خاطرم آمد. گفتم مرا نزنيد، راضى شدم. مرا گشودند. راه بيت الخلا سؤال كرده در آنجا رفتم و خود را به نجاست آلوده كردم. چون زن به طرف من آمد. با دست به نجاست دراز كردم. از من فرار كرد فرصت را غنيمت شمردم، به بيرون شتافتم. به در خانه رسيدم، بسته بود دست به قفل زدم، به حكم خدا در باز شد بيرون آمدم. نزد چشمه آبى جامه‌هاى خود را شسته و غسل كردم. ناگاه ديدم شخصى پيدا شد و لباس نيكوئى به من پوشانيد و بوى خوش بماليد و گفت: اى پرهيزكار چون پا بر نفس نهادى و از روز جزا ترسيدى و خلاف امر خدا نكردى و نهى او را نهى دانستى، اين به جهت امتحان تو بوده، تو را از آنجا خلاص كرديم، دل فارغ دار كه اين لباس هرگز چركين نشود و اين بو از تو زايل نشود. از آن زمان اين بوى خوش در بدن من باقى است.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى‌ «15» إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً «16» اذْهَبْ إِلى‌ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‌ «17» فَقُلْ هَلْ لَكَ إِلى‌ أَنْ تَزَكَّى «18» وَ أَهْدِيَكَ إِلى‌ رَبِّكَ فَتَخْشى‌ «19»

فَأَراهُ الْآيَةَ الْكُبْرى‌ «20» فَكَذَّبَ وَ عَصى‌ «21» ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعى‌ «22» فَحَشَرَ فَنادى‌ «23» فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‌ «24»

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‌ «25» إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى‌ «26» أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها «27» رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها «28» وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها «29»

وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها (30) أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (31) وَ الْجِبالَ أَرْساها (32) مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ (33) فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى‌ (34)

يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى‌ (35) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى‌ (36) فَأَمَّا مَنْ طَغى‌ (37) وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا (38) فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى‌ (39)

وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌ (40) فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‌ (41) يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها (42) فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها (43) إِلى‌ رَبِّكَ مُنْتَهاها (44)

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها (45) كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها (46)

ترجمه‌

آيا آمد تو را خبر موسى‌

وقتى كه خواند او را پروردگارش در وادى‌

جلد 5 صفحه 340

مقدّس طوى‌

برو بسوى فرعون همانا او سركشى نمود

پس بگو آيا براى تو رغبتى هست بآنكه پاك شوى‌

و راهنمائى كنم تو را بسوى پروردگارت پس بترسى‌

پس نشان داد باو معجزه بزرگ را

پس تكذيب كرد و نافرمانى نمود

پس پشت كرد با آنكه كوشش مينمود

پس جمع كرد و ندا نمود

پس گفت من پروردگار بزرگ شمايم‌

پس گرفت او را خدا بعقوبت آخرت و دنيا

همانا در اين هر آينه عبرتى است براى كسيكه ميترسد

آيا شما سخت‌تريد در آفرينش يا آسمان كه بنا كرد آنرا

برافراشت سقفش را پس بدون نقص به اتمام رساند آنرا

و تاريك ساخت شب آنرا و آشكار ساخت روز روشن آنرا

و زمين را بعد از آن گسترانيد

بيرون آورد از آن آبش و چراگاهش را

و كوهها را استوار گردانيد

براى برخوردارى شما و چهار پايانتان‌

پس وقتى كه آمد آن بليّه فوق بليّات بزرگتر

روزى كه بياد مى‌آورد آدمى آنچه را كه كوشش نمود

و آشكار شود دوزخ براى هر كه به بيند

پس اما كسيكه سركشى كرد

و برگزيد زندگانى دنيا را

پس همانا دوزخ جايگاه او است‌

و اما كسيكه ترسيد از قيام در پيشگاه پروردگار خود و باز داشت نفس خود را از هوس‌

پس همانا بهشت آن اقامتگاه او است‌

ميپرسند از تو از قيامت كه چه وقت باشد زمان برپا شدن آن‌

در چه حالى تو از علم بآن‌

بسوى پروردگار تو است نهايت علم آن‌

همانا تو بيم دهنده كسى هستى كه ميترسد از آن‌

گوئيا آنها روز كه ميبينند آنرا درنگ نكردند مگر بقدر شام يكروز يا صبح آن.

تفسير

خداوند متعال براى تسليت خاطر پيغمبر اكرم از انكار و تكذيب قوم و تهديد آنها باز شمه‌ئى از قصّه حضرت موسى و فرعون از گوشزد فرموده بطور پرسش براى تقرير و ميفرمايد آيا بتو رسيده خبر موسى عليه السّلام وقتى كه خواند او را پروردگارش و خطاب فرمود باو در وادى مقدّس و منزّه طوى كه بيان آن در سوره طه گذشت آنكه برو بجانب فرعون همانا او از حدّ خود تجاوز و طغيان نموده است و با ملايمت و نرمى باو بگو آيا مايل هستى كه پاك شوى از كفر و تجاوز و طغيان و آنكه هدايت نمايم من تو را بمعرفت پروردگارت و ثواب طاعت و عقاب معصيت او پس بترسى از او و امتثال نمائى او امر و نواهى او را پس او مأموريّت خود را انجام‌

جلد 5 صفحه 341

داد و ارائه داد باو معجز بزرگ خود را كه باو داده بودم و آن عصا بود كه اژدها ميشد و فرعون او را تكذيب نمود و عصيان ورزيد پس اعراض نمود و پشت كرد به احكام الهى و سعى و كوشش مينمود در باطل و بى‌اثر نمودن امر پيغمبر ما و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه پس پشت نمود باژدها و فرار كرد و ممكن است هر دو معنى مراد باشد پس جمع نمود لشگريان خود را و احضار كرد آنانرا از اطراف و جوانب مصر و فرياد زد و گفت من پروردگار شمايم كه پروردگارى بالاتر از من نيست و كسى نميتواند از نفوذ اراده من جلوگيرى كند و بعضى گفته‌اند مقصود فرعون آن بود كه پروردگار شما بتهايند و من پروردگار شما و آنها و از همه برترم پس خداوند او را بعقوبت آخرت و دنيا گرفتار فرمود و قمى ره فرموده نكال عقوبت است و مراد از آخرت قول او انا ربكم الاعلى است و مراد از اولى قول او ما علمت لكم من اله غيرى است پس خدا او را باين دو قول هلاك فرمود و در خصال و مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه ميان اين دو قول چهل سال فاصله شد و نيز از آنحضرت نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود جبرئيل گفت بخدا عرض كردم فرعون را بحال خود واگذار ميفرمائى با آنكه انا ربكم الاعلى ميگويد و خدا فرمود اين سخن را كسى ميگويد مانند تو كه ميترسد چيزى از او فوت شود و در اين قصه حضرت موسى و فرعون و غرق شدن او و لشگريانش هر آينه عبرت و اتّعاظ است براى كسى كه اهل خوف و خشيت از خدا است و بعد از اين خداوند باز بيان قدرت خود را فرموده بخطاب منكرين روز جزا كه آيا خلقت شما بعد از مردن دشوارتر است يا بناء آسمان با اين عظمت كه خداوند سقف مرتفع آنرا بالا برد بدون خلل و فتور و تفاوت و قصور براستى و درستى و بر طبق حكمت و مصلحت و تاريك فرمود شب آنرا و ظاهر ساخت روز روشن آنرا و زمين را بعد از آن منبسط فرمود و مهد آسايش خلق قرار داد و بيرون آورد از زمين آبهاى جارى آن و روئيدنى و گياهش را و كوهها را ثابت نمود در مراكز خود براى بهره بردارى بندگان از ثمرات زمين و مواشى و چهار پايان آنها پس چون آيد داهيه و بليّه بزرگ قيامت كه بزرگتر و بالاترين دواهى است در روزى خواهد بود كه متذكّر شود انسان آنچه را بجا آورده در

جلد 5 صفحه 342

دنيا از اعمال بد و خوب چون همه را در نامه اعمال خود مشاهده نمايد بعد از آنكه فراموش نموده باشد آنها را براى فرط غفلت و طول مدّت و بارز و ظاهر گردد جهنّم براى هر كس بينا باشد و بر احدى پوشيده نخواهد ماند چون سرپوش از روى آن برداشته شود پس هر كس از حدود الهيّه تجاوز و طغيان در معصيت خدا كرده و اختيار نموده باشد لذات فانيه دنيا را بر نعم باقيه آخرت جايگاه او جهنّم خواهد بود و هر كس از قيام در پيشگاه الهى ترسيده باشد براى علمش بمبدء و معاد و باز داشته باشد نفس خود را در دنيا از هوى و هوس جاهلانه جايگاه او در بهشت عنبر سرشت است و از نقل قمّى ره و كافى از امام صادق عليه السّلام استفاده ميشود كه بنده چون قدرت بر معصيت داشته باشد و خدا را حاضر و ناظر بداند و ترك كند آنرا از ترس خدا مشمول اين آيه است و اخيرا خطاب بحبيب خود فرموده ميفرمايد ميپرسند از تو مشركين كه روز قيامت چه وقت برپا ميشود و ثبات و قرار ميگيرد چنانچه توصيف مينمائى تو از آن و ميفرمايد تو چه ميدانى وقت آنرا وظيفه تو نيست كه وقت آنرا بدانى و ذكر كنى براى آنان علم آن بخدا منتهى ميشود و اقامه آن بامر الهى است و كسى جز خدا از آن آگاه نيست فقط وظيفه تو ترساندن كسى است كه ميترسد از آنروز اگر بترسانى تو او را و براى غير چنين كس فائده ندارد ولى اجمالا بايد بدانند كه عمر دنيا هر قدر طولانى شود چون روز قيامت بيايد و آنرا معاينه نمايند مانند آنستكه درنگ نكردند در دنيا مگر بقدر آخر يكروز يا اوّل آن چون چيزى كه ميگذرد هر قدر زياد باشد بنظر كم مى‌آيد و گذشته گذشته است در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه قرائت نمايد سوره و النّازعات را نميرد و مبعوث نگردد و داخل بهشت نشود مگر آنكه سيراب باشد در هر سه حال و الحمد للّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على محمد و آله الطاهرين.

جلد 5 صفحه 343

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ أَمّا مَن‌ خاف‌َ مَقام‌َ رَبِّه‌ِ وَ نَهَي‌ النَّفس‌َ عَن‌ِ الهَوي‌ (40) فَإِن‌َّ الجَنَّةَ هِي‌َ المَأوي‌ (41)

و اما كسي‌ ‌که‌ بترسد مقام‌ پروردگار ‌خود‌ ‌را‌ و جلوگيري‌ كند نفس‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ هواهاي‌ نفساني‌ ‌پس‌ بدرستي‌ ‌که‌ بهشت‌ همان‌ بهشت‌ جايگاه‌ ‌او‌ ‌است‌.

أَمّا مَن‌ خاف‌َ مَقام‌َ رَبِّه‌ِ ‌يعني‌ ‌در‌ محلي‌ ‌که‌ قيام‌ ميكند ‌در‌ پيشگاه‌ خداي‌ متعال‌ ‌براي‌ حساب‌ روز قيامت‌ و صحراي‌ محشر ‌باشد‌ خوف‌ داشته‌ ‌باشد‌.

توضيح‌: مسأله‌ خوف‌ و رجاء مجرد صفت‌ نفساني‌ نيست‌ بلكه‌ خوف‌ و رجائي‌ ‌که‌ آثارش‌ ‌در‌ خارج‌ ظاهر شود، خوفي‌ ‌که‌ جلوگيري‌ ‌از‌ معاصي‌ و كفر و ضلالت‌ ‌باشد‌ و رجائي‌ ‌که‌ وادار بعبادت‌ و ايمان‌ و هدايت‌ كند. مثل‌ رجائي‌ ‌که‌ آثار عملي‌ نداشته‌ ‌باشد‌ و خوفي‌ ‌که‌ جلوگيري‌ نكند مثل‌ درختي‌ ‌است‌ ‌که‌ بار و ميوه‌ ندهد.

وَ نَهَي‌ النَّفس‌َ عَن‌ِ الهَوي‌ نفس‌ حيواني‌ تمايلات‌ باين‌ لذائذ جسماني‌ دارد و بزرگترين‌ دشمن‌ انسان‌ ‌است‌ ‌که‌ امارة بالسوء ‌است‌ زيرا انسان‌ سه‌ دشمن‌ دارد دنيا، نفس‌، شيطان‌، دنيا جلواتي‌ دارد ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ مثل‌ زنهاي‌ بي‌ عفت‌ و عصمت‌ زينت‌ كرده‌ ‌خود‌ ‌را‌ بجوانان‌ نشان‌ ميدهد ‌در‌ اثر برتري‌ تفوق‌ مال‌ منال‌ عزت‌ شوكت‌ جلال‌ كبر ساز آواز و ساير لذائذ نفس‌ مايل‌ ميشود و عاشق‌ ميگردد و عزم‌ و جزم‌ پيدا ميكند شيطان‌ راه‌ نشان‌ ميدهد ‌اگر‌ دنيا ‌در‌ نظرش‌ پست‌ ‌باشد‌ نفس‌ تمايل‌ پيدا نكند شيطان‌ راهنمايي‌ نميكند، و هيچ‌ چيز جلو نفس‌ ‌را‌ نميگيرد مگر خوف‌ و خوف‌ پيدا نميشود مگر بايمان‌، مقايسه‌ كنيد امر دين‌ ‌را‌ بامور مملكتي‌ و دستور دولتي‌ اموري‌ ‌که‌ دولت‌ منع‌ نكرده‌ مثل‌ ساز آواز مجالس‌ تفريحي‌ بي‌ حجابي‌ چه‌ اندازه‌ رواج‌ پيدا كرده‌، و اما اموري‌ ‌که‌ منع‌ كرده‌ و پاسبان‌ قرار داده‌ و مفتش‌ مقرر كرده‌ ‌از‌ ترس‌ دولت‌ ‌که‌ گرفتار جرم‌ و حبس‌ و شكنجه‌ و قتل‌ ميشوند ‌از‌ ترس‌ مرتكب‌ نميشوند مگر ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ كشف‌ نشود، امر دين‌ همين‌ نحو ‌است‌ اموري‌ ‌که‌ دين‌ ترخيص‌ كرده‌ و مباح‌ فرموده‌ ‌در‌ امر معاش‌ و كسب‌ و تجارت‌ و ازدواج‌ و تزين‌ و امثال‌ اينها مردم‌ آزاد هستند: قُل‌

جلد 17 - صفحه 385

مَن‌ حَرَّم‌َ زِينَةَ اللّه‌ِ الَّتِي‌ أَخرَج‌َ لِعِبادِه‌ِ وَ الطَّيِّبات‌ِ مِن‌َ الرِّزق‌ِ ... الايه‌ اعراف‌ آيه 32. و اما اموري‌ ‌که‌ منع‌ فرموده‌ و ‌در‌ مخالفتش‌ جرم‌ و حبس‌ و شكنجه‌ و عذاب‌ مقرر داشته‌ چنانچه‌ ميفرمايد: قُل‌ إِنَّما حَرَّم‌َ رَبِّي‌َ الفَواحِش‌َ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن‌َ وَ الإِثم‌َ وَ البَغي‌َ بِغَيرِ الحَق‌ِّ وَ أَن‌ تُشرِكُوا بِاللّه‌ِ ما لَم‌ يُنَزِّل‌ بِه‌ِ سُلطاناً وَ أَن‌ تَقُولُوا عَلَي‌ اللّه‌ِ ما لا تَعلَمُون‌َ اعراف‌ آيه 33‌-‌ انسان‌ ممنوع‌ ‌از‌ اينها نميشود مگر ‌پس‌ ‌از‌ خوف‌ و خوف‌ پيدا نميكند مگر بايمان‌ و اعتقاد ‌به‌ اينكه‌ علاوه‌ ‌بر‌ اينكه‌ ‌خدا‌ خداوند عالم‌ ‌است‌ ‌که‌: أَحاطَ بِكُل‌ِّ شَي‌ءٍ عِلماً بِما تَعمَلُون‌َ خَبِيرٌ وَ اللّه‌ُ بِما تَعمَلُون‌َ عَلِيم‌ٌ إِنِّي‌ أَعلَم‌ُ غَيب‌َ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌ِ وَ أَعلَم‌ُ ما تُبدُون‌َ وَ ما كُنتُم‌ تَكتُمُون‌َ و ‌غير‌ اينها ‌از‌ آيات‌ ‌مع‌ ‌ذلک‌ مفتش‌ قرار داده‌ كتبه‌ اعمال‌. نفس‌ اعضاء بدن‌، انبياء ائمه‌ ملائكه‌ حفظه‌ ‌که‌ شهود يوم القيامة هستند و راپرت‌ ميدهند. انسان‌ ‌تا‌ ايمان‌ و يقين‌ پيدا نكند خوف‌ پيدا نميكند و ‌تا‌ خوف‌ پيدا نكند جلوگير ندارد ميكند آنچه‌ بتواند.

فَإِن‌َّ الجَنَّةَ هِي‌َ المَأوي‌ كساني‌ ‌که‌ خوف‌ مقام‌ ربوبي‌ پيدا كردند و جلو نفس‌ ‌خود‌ ‌را‌ گرفتند ‌که‌ ‌از‌ حضرت‌ رسالت‌ ‌است‌ ‌که‌ جهاد اكبرش‌ شمرده‌ جهاد ‌با‌ نفس‌ ‌را‌:

فَإِن‌َّ الجَنَّةَ هِي‌َ المَأوي‌ اللهم‌ اجعلنا ‌من‌ هؤلاء.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 41)- «قطعا بهشت جایگاه اوست» (فان الجنة هی المأوی).

آری! شرط اول بهشتی شدن «خوف» ناشی از «معرفت» است، شناختن مقام پروردگار و ترسیدن از مخالفت فرمان او، شرط دوم که در حقیقت نتیجه شرط اول و میوه درخت معرفت و خوف است تسلّط بر هوای نفس و باز داشتن آن از سرکشی، چرا که تمام گناهان و مفاسد و بدبختیها از هوای نفس سر چشمه می‌گیرد.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع