جنگ موته: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(شهادت جعفر بن ابی طالب)
سطر ۶۴: سطر ۶۴:
  
 
در روايات زيادى از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرمود: خداوند به جاى دو دست جعفر كه در جنگ مؤته جدا شد دو بال در [[بهشت]] به او عنايت مى كند كه با فرشتگان پرواز مى كند و از اين رو به «[[جعفر طيار]]» موسوم گرديد.
 
در روايات زيادى از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرمود: خداوند به جاى دو دست جعفر كه در جنگ مؤته جدا شد دو بال در [[بهشت]] به او عنايت مى كند كه با فرشتگان پرواز مى كند و از اين رو به «[[جعفر طيار]]» موسوم گرديد.
=== شهادت دو فرمانده دیگر
+
=== شهادت دو فرمانده دیگر ===
و پس از شهادت جفعر،زید بن حارثه پرچم را به دست گرفت که او هم پس از چندی به شهادت رسید.فرمانده دلاور و رشيد [[عبدالله بن رواحه]] پيش رفت و پرچم را به دست گرفت و پس از لختى تأمل كه كرد اين رجز را خواند:
+
پس از شهادت جفعر،زید بن حارثه پرچم را به دست گرفت که او هم پس از چندی به شهادت رسید.فرمانده دلاور و رشيد [[عبدالله بن رواحه]] پيش رفت و پرچم را به دست گرفت و پس از لختى تأمل كه كرد اين رجز را خواند:
  
 
{{بیت|يا نفس الا تقتلى تموتى|هذا حمام الموت قد صليت}}
 
{{بیت|يا نفس الا تقتلى تموتى|هذا حمام الموت قد صليت}}

نسخهٔ ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۰:۰۹

جنگ موته که در اوایل سال هشتم هجری به فرماندهی و شهادت جعفر بن ابی طالب و سپس زید بن حارثه و پس از او عبدالله بن رواحه در نبرد با رومیان به وقوع پیوست و در نهایت مسلمانان به فرماندهی خالد بن ولید به مدینه بازگشتند.

موقعیت جغرافیایی موته

موته اكنون به صورت شهرى آباد در شرق كشور اردن هاشمى بوده و در يازده كيلومترى شهرك كرك مى‌ باشد. اين منطقه در حوزه شامات قرار داشته و عمليات مزبور، نخستين اقدام نظامى قاطع در آن نواحى بوده است.

علت وقوع جنگ موته

دلايل محدودى درباره اعزام سپاه موته نقل شده كه نمى‌ تواند دليل اصلى فرستادن چنين سپاهى باشد. در اين باره گفته شده است‌:

  1. شرحبيل بن عمرو غسانى در منطقه موته راه را بر يكى از رسولان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بست. او حارث بن عميرازدى بود كه نامه پيامبر را براى حاكم بصرى مى‌ برد. شرحبيل دستور داد تا وى را بند كرده و گردنش را زدند. اين تنها رسول پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود كه به شهادت رسيد.[۱]
  2. همزمان با این حادثه، گروه 15 نفره‌ای که از سوی پیامبر برای تبلیغ به سرزمین ذات الطلوع رفته بودند نیز مورد تهاجم قرار گرفتند و جز یک نفر که مجروح شد و به مدینه برگشت، همگی آنها به شهادت رسیدند.[۲]

سپاه مسلمانان

تعداد سپاه مسلمانان

شمار كسانى كه مى‌ رفتند سه هزار بود. همينكه مسلمانان از اردوگاه خود حركت كردند، ديگر مسلمانان فرياد برداشتند، خدا از شما بلا را بگرداند و به سلامت و با غنيمت برگرديد. ابن رواحه در پاسخ ايشان اين شعر را خواند:

لكننى أسأل الرحمن مغفرة و ضربة ذات فرع تقذف الزّبدا

اما من از خداوند آمرزش مى‌ خواهم، و ضربت استوارى كه خونبار باشد.[۳]

فرماندهان سپاه مسلمانان

در روایات اهل سنت

پيامبر (ص) فرمود:زيد بن حارثه فرمانده مردم است، اگر زيد كشته شد جعفر بن ابی طالب فرمانده خواهد بود، و اگر جعفر كشته شد عبد الله بن رواحه فرمانده خواهد بود، و اگر عبد الله بن رواحه كشته شد مسلمانان از ميان خود مردى را برگزينند و فرمانده خويش كنند.

مردى از يهود به نام نعمان كه اين ماجرا را شنيد گفت: اى اباالقاسم اگر تو براستى پيغمبر خدا باشى اينان را كه نام بردى همگى كشته خواهند شد، زيرا انبياء بنى اسرائيل هرگاه لشكرى را به جايى مى فرستادند و اين گونه فرمانده جنگ تعيين مى كردند اگر صد نفر را نيز به دنبال يكديگر نام مى بردند همگى در آن جنگ كشته مى شدند و به دنبال آن پيش زيد بن حارثه رفت و بدو گفت: با پيغمبر و خاندانت وداع كن كه اگر او براستى پيغمبر باشد تو ديگر زنده بر نخواهى گشت و زيد بن حارثه گفت: به راستى گواهى مى دهم كه او پيغمبر صادق و فرستاده خداست.[۴]

در روایت شیعه

شيعه بر اين باور بوده است كه جعفر فرماندهى نخست سپاه مزبور بر عهده داشته است. [۵] ابن ابى الحديد با اشاره به عقيده شيعه مى‌ گويد: او در اشعارى كه ابن اسحاق آورده شواهدى بر عقيده شيعه يافته است‌.[۶]

یعقوبی می نویسد:«پیامبر(ص)در سال هشتم، جعفر بن ابى طالب و زيد بن حارثه و عبد الله بن رواحه را با لشكرى براى جنگ روم به شام فرستاد.[۷]

أبان از امام صادق «عليه السلام» روایت می کند که :«إنه استعمل عليهم جعفرا، فإن قتل فزيد، فإن قتل فابن رواحة ..»[۸]

همچنین علامه جعفر مرتضی قسمت آخر روایت که در صورت کشته شدن هر سه فرمانده مسلمانان از میان خودشان یکی را انتخاب کنند را مردود دانسته اند.[۹]

توصیه رسول خدا(صل الله علیه و آله و سلم) به سپاه مسلمانان

چون خواستند از مدينه حركت كنند پيغمبر(ص) براى آن ها خطبه اى ايراد فرمودند و چند نکته را به آنها سفارش کردند.از جمله:

  1. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ضمن توصيه آنان به تقواى الهى، از ايشان خواست تا در برخورد با مشركان، ابتدا به آنها سه پیشنهاد بدهند:
    1. آنها را به پذيرش اسلام فرا خوانند. اگر پذيرفتند از آنان بخواهند تا به مدينه هجرت كنند تا همانند ساير مهاجرين باشند،
    2. در غير اين صورت همچون «اعراب مسلمانند» كه اسلام را پذيرفتند، اما در سرزمين خود مانده‌اند. براى اين قبيل افراد از فى‌ء و غنايم سهمى نخواهد بود مگر آن كه در جهاد همراه مسلمانان باشند.
    3. اگر اسلام را نپذيرفتند، به قبول جزيه دعوتشان كنيد و اگر آن را نپذيرفتند، با استعانت از خدا، با آنها بجنگيد.
  2. اگر به كسى «امان» داديد از ناحيه شخص خود، نه خدا و رسول، امان دهيد، چرا كه در صورت نقض امان كه ذمّه خود را كوچك كنيد، و اين بهتر از آن است كه ذمّه خدا و رسول را تحقير كنيد.
  3. به افرادى كه در صومعه‌ ها زندگى مى ‌كنند آسيبى نرسانيد
  4. متعرض زنان، كودكان و پيران نشوید.
  5. هیچ درختی را قطع نکیند.
  6. هیچ خانه ای را خراب نکنید.[۱۰]

حرکت لشکریان به سوی شام و برخورد با رومیان

دشمن از حركت سپاه اسلام كه در مقياس نسبتاً وسيعى، يعنى سه هزار نفر صورت گرفت، آگاهى يافت. مسلمانان چندى در وادى القرى ماندند و پس از آن «معان» [۱۱] پيش رفتند. مسلمانان آگاهى يافتند كه هِرَقْل يك سپاه صدهزار نفرى مركب از قبايل عربى شام و رومى ‌ها [۱۲] فراهم آورده با فرماندهى شخصى به نام مالك به سوى آنان اعزام كرده است.

مشورت مسلمانان

اين خبر كه به مسلمانان رسيد به مشورت پرداختند كه چه بكنند؟ آيا بازگردند يا به پيغمبر اسلام جريان را بنويسند و از آن حضرت كسب تكليف كنند و يا با همان سپاه اندك با لشكر روم بجنگند؟

در اين جا نيز نيروى ايمان و شوق شهادت كار خود را كرد و عبدالله بن رواحه كه هم مردى شجاع و دلاور بود و هم شاعرى فصيح و زبان آور بود به پا خاسته و سپاه اسلام را مخاطب قرار داده گفت:

اى مردم به خدا سوگند اين كه اكنون آن را خوش نداريد، همان است كه به شوق آن بيرون آمده ايد و اين همان شهادتى است كه طالب آن هستيد! ما كه با دشمن به عدد زياد و كثرت سپاه نمى جنگيم، ما با نيروى اين آيينى جنگ مى كنيم كه خدا ما را بدان گرامى داشته، برخيزيد و به راه افتيد كه يكى از دو سرانجام نيك در جلوى ماست: يا فتح و پيروزى، يا شهادت...!

اين سخنان پرشور كه از دلى سرشار از ايمان بر مى خاست در دل ديگران نيز اثر كرد و همگى گفتند: به خدا عبدالله راست مى گويد و به دنبال آن همگى برخاسته و به راه افتادند و در «بلقاء» به سپاه روم برخوردند و راه خود را به جانب قريه «مؤته» كه در آن نزديك بود و از نظر موضع گيرى جنگى مناسب تر بود كج كردند.

رویارویی سپاه اسلام با رومیان

همان گونه كه گفته شد: بنا بر نقل محدثين شيعه نخست جعفر بن ابي طالب پرچم جنگ را به دست گرفته و به عنوان فرمانده نخست به ميدان آمد و سپس چون صاعقه اى خود را به قلب سپاهيان روم زد و به دنبال او مجاهدان ديگر اسلام هر يك چون شهابى در سپاه بى كران سپاه روم فرو رفتند.

شهادت جعفر بن ابی طالب

دشمن كه مى كوشيد هر چه زودتر پرچم جنگ را فرود آورد با شمشير دست راست جعفر را قطع كرد ولى جعفر با مهارت خاصى پرچم را به دست چپ گرفت ولى دست چپش را هم از بدن جدا كردند و او پرچم را به سينه گرفت و با دو بازوى خود نگاه داشت تا وقتى كه شمشير دشمن، او را به زمين افكند و به درجه شهادت نايل آمد و سن آن مجاهد بزرگ و نامى را در آن روز برخى سى و سه سال نوشته اند و برخى ديگر مانند ابن عبدالبر در استيعاب گفته است: در آن روز چهل و يك سال داشت و اين قول صحيح تر به نظر مى رسد، زيرا با توجه به اين كه طبق روايات جعفر بن ابي طالب ده سال از على علیه السلام بزرگتر بوده در سال هفتم حدود چهل سال از عمر وى گذشته است.

از عبدالله بن عمر نقل شده كه گويد: من در آن جنگ مأمور رساندن آب به زخمي ها بودم و چون جعفر به زمين افتاد خود را به وى رسانيده و آب به او عرضه كردم، جعفر گفت: من نذر كرده ام روزه باشم آب را بگذار تا شام اگر زنده ماندم بدان افطار مى كنم من آب را در سپرى ريختم و نزد او گذاردم ولى قبل از غروب جعفر از دنيا رفت.

و همچنين از او نقل شده كه گفته است: در بدن جعفر بن ابي طالب پس از شهادت اثر هفتاد زخم شمشير و نيزه و تير يافتند. در نقل ديگرى است كه گفته اند: بيش از نود جراحت در بدن او بود و همگى آن ها در جلوى بدن بود و در پشت سر اثرى از زخم ديده نشد.[۱۳]

در روايات زيادى از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرمود: خداوند به جاى دو دست جعفر كه در جنگ مؤته جدا شد دو بال در بهشت به او عنايت مى كند كه با فرشتگان پرواز مى كند و از اين رو به «جعفر طيار» موسوم گرديد.

شهادت دو فرمانده دیگر

پس از شهادت جفعر،زید بن حارثه پرچم را به دست گرفت که او هم پس از چندی به شهادت رسید.فرمانده دلاور و رشيد عبدالله بن رواحه پيش رفت و پرچم را به دست گرفت و پس از لختى تأمل كه كرد اين رجز را خواند:


يا نفس الا تقتلى تموتى هذا حمام الموت قد صليت

و ما تمنيت فقد اعطيت ان تفعلى فعلهما هديت

اى نفس اگر كشته نشوى سرانجام خواهى مرد، اين سرنوشت مرگ است كه پيش آمده! و آن چه آرزوى آن را داشتى ـ يعنى شهادت ـ اكنون به تو داده اند و اگر كارى كه آن دو (شهيد) انجام دادند انجام دهى به هدايت و رستگارى رسيده اى.

فرماندهی خالد بن ولید

پس از شهادت عبدالله مسلمانان خالد بن وليد را ـ كه تازه مسلمان شده بود.[۱۴]به فرماندهى خود انتخاب كردند و او چون شب شد عده اى از سپاهيان را به عقب لشكر فرستاد و چون صبح شد آن را با هياهو به نزد لشكريان آمدند به طورى كه دشمن خيال كرد نيروى امدادى از مدينه رسيده از اين رو دست به حمله نزدند.

و لشكر اسلام نيز حمله را متوقف كرد و عملا جنگ متاركه شد و براى سپاه روم با آن شهامتى كه روز قبل از جنگ جويان اسلام ديده بودند همين پيروزى به شمار مى رفت كه لشكر اسلام حمله نكند و از اين رو هر دو لشكر به سوى ديار خود بازگشتند.

البته در بعضی روایات از فرار خالد سخن به میان آمده:چون خالد پرچم را برداشت. روى به هزيمت آورد و همراه مردم گريخت، و مسلمانان كشته شدند، و مشركان به تعقيب مسلمانان پرداختند[۱۵]

پيغمبر صلی الله علیه و آله از ميدان جنگ خبر مى دهد

ابن هشام و ديگران با مختصر اختلافى نوشته اند: در آن روزى كه مسلمانان در مؤته جنگ مى كردند رسول خدا صلی الله علیه و آله بر فراز منبر بود و ناگهان شروع كرد به خبر دادن از ميدان جنگ و فرمود: اكنون برادران مسلمان شما با دشمنان مشغول جنگ شدند. سپس شروع كرد به خبر دادن از جنگ و گريز مسلمانان ـ مانند كسى كه خود در ميدان جنگ حضور دارد ـ تا آن كه فرمود: زيد بن حارثه پرچم را به دست گرفت و هم چنان جنگيد تا كشته شد، و پس از او جعفر پرچم را به دست گرفت و او نيز جنگ كرد تا به شهادت رسيد.[۱۶]

در اين جا رسول خدا كمى درنگ كرد ـ به طورى كه انصار مدينه رنگ شان تغيير نمود ـ و خيال كردند از عبدالله بن رواحه كه از آن ها بود ـ عملى سر زده كه موجب سرافكندگى آنان شده، ناگاه پيغمبر صلی الله علیه و آله ادامه داد و فرمود: عبدالله بن رواحه پرچم را به دست گرفت و جنگيد تا كشته شد!

عزاداری برای جعفر بن ابی طالب

و از اسماء بنت عميس ـ همسر جعفر ـ نقل كرده اند كه گفت: در آن روزى كه جعفر در «مؤته» شهيد شد من در خانه نان تهيه كرده بودم و بچه هاى خود را شستشو دادم كه ناگاه پيغمبر را ديدم به خانه ما آمد و فرمود: پسرانم كجا هستند؟ من آن ها را به نزد آن حضرت بردم. [۱۷] پيغمبر نشست و آن بچه ها را در بغل گرفت و دست به سرشان كشيد.

اسماء گويد: عرض كردم، يا رسول الله گويا دست يتيم نوازى به سر ايشان مى كشى در اين وقت اشك از ديدگان آن حضرت جارى شد و فرمود: آرى جعفر به شهادت رسيد!

با شنيدن اين گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله صداى من به گريه بلند شد و زنان ديگر نيز اطرافم را گرفته و شروع به گريه كردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاسته به خانه رفت و به حضرت فاطمه سلام الله علیها دستور داد غذايى براى خاندان جعفر تهيه كنيد و براى آن ها ببريد و به زنان خود دستور داد به خانه جعفر بروند و در مراسم عزادارى با آن ها شركت جويند.

در برخى از روايات آمده كه اين كار را سه روز تكرار كرد و از اين رو سنت بر اين جارى شد كه پس از آن حضرت نيز اين برنامه را براى افراد مسلمانى كه عزادار مى شوند انجام دهند و تا سه روز غذاى گرم تهيه كرده براى ايشان بفرستند.

مراجعت سپاه به مدينه

پس از شهادت سه فرمانده‌اي كه پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله تعيين نموده بود، سرگرداني سپاه اسلام شروع شد؛ اما بالاخره با ترفندي كه «ثابت بن اقرم» و «خالد بن وليد» اجرا كردند، مسلمانان پس از يك روز مقاومت و پايداري سخت در برابر سپاه عظيم روم، با سلامت كامل به مدينه بازگشتند.

چنان كه گفته شد: خالد بن وليد سپاه اسلام را برداشته به مدينه آمد و چون خبر آمدن آن ها به شهر رسيد مردم براى ديدار آن ها از مدينه بيرون آمدند و پيغمبر اسلام نيز بر چهار پايى سوار شد و با مسلمانان ديگر به استقبال شان رفت، اما وقتى مردم آن ها را ديدند خاك بر روى آن ها ريخته و ملامت شان مى كردند كه چرا در برابر دشمن استقامت نكرديد و از ميدان جنگ فرار كرديد؟ پيغمبر اسلام جلوى مردم را از اين كار گرفت و گفت: نه! اين ها فرارى نيستند بلكه به خواست خدا (از اين پس) حمله افكن ها خواهند بود!

مسلمانان به خانه هاى خود رفتند ولى بيشتر آن ها با چهره هاى گرفته و خشمگين و زبان هاى سرزنش آميز خاندان خود رو به رو مى شدند تا جايى كه برخى حاضر نبودند در را به روى بازگشت گان از جنگ باز كنند و به آن ها مى گفتند: چرا با برادران مسلمان خود پايدارى نكرديد تا كشته شويد؟

كار به جايى رسيد كه بسيارى از سرشناسان و بزرگان شهر از ترس ملامت مردم جرئت نمى كردند از خانه ها بيرون آيند و حتى براى نماز به مسجد نمى آمدند تا آن كه پيغمبر اسلام به دنبال آنان فرستاد و يك يك را از خانه بيرون آورد و جلوى سرزنش مردم را گرفت و آن ها آرام كرد.

کشته شدگان مسلمانان در این جنگ

و مطابق نقل ابن هشام در اين جنگ دوازده نفر از مسلمانان ـ از مهاجر و انصار ـ به شهادت رسيدند به نام هاى: جعفر بن ابي طالب، زيد بن حارثه، عبدالله بن رواحه، مسعود بن اسود، وهب بن سعد، عباد بن قيس، حارث بن نعمان، سراقة بن عمرو، ابو كليب و جابر پسران عمرو بن زيد، عمرو و عامر پسران سعد بن حارث.

افسانه به جاى تاريخ

از آن جا كه اميرمؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام در ميان مسلمانان لقب «اسداللّه» را دارد، برخى خواسته اند در برابر او سردارى بتراشند و به او لقب «سيف اللّه» بدهند و اين كس جز خالد بن وليد نخواهد بود. از اين نظر، مى گويند پيامبر به وى، پس از بازگشت از جنگ «موته» لقب «سيف اللّه» داد.

اگر پيامبر به مناسبت ديگرى به وى لقب مزبور را مى بخشيد، جاى گفتگو نبود. اما اوضاع و احوال پس از بازگشت از نبرد «موته»، ايجاب نمى كرد كه پيامبر به او چنين لقبى را ببخشد.

آيا كسى كه در رأس گروهى قرار مى گيرد كه مسلمانان به آنان لقب «فراريان» مى دهند و از آن ها با پاشيدن خاك به سر و صورت، از آنان استقبال مى كنند، آيا در چنين موقع شايسته است كه پيامبر به او لقبى مانند «سيف الله» بدهد؟! و اگر او در نبردهاى ديگر مظهر كامل سيف اللهى باشد، ولى در اين نبرد مظهر چنين لقبى نبود و جز يك تدبير نظامى قابل تحسين از وى چيزى سر نزد وگرنه به او و زير دستانش لقب «فراريان» نمى دادند.

كه ابن سعد مى نويسد: موقع عقب نشينى، گروهى از سربازان روم، سربازان اسلام را تحت تعقيب قرار داده و دسته اى را به قتل رسانيدند.[۱۸]

سازندگان افسانه لقب «سيف اللّه»، براى تحكيم مطلب خود اين جمله را نيز افزوده اند: «موقعى كه خالد به مقام فرماندهى رسيد، دستور حمله داد و خود نيز شجاعانه حمله كرد و نه شمشير در دست او شكست و يك سپر در دست او باقى ماند».

سازنده اين دروغ ديگر غفلت كرده كه اگر خالد و سربازان او در صحنه نبرد، چنين هنرنمائى را از خود نشان داده بودند، چرا مردم مدينه به آنان لقب «فراريان» دادند و چرا با افشاندن خاك از آنان استقبال نمودند؟ در اين صورت، لازم بود با كشتن گوسفند و افشاندن عطر و گلاب از آنان استقبال به عمل آورند.

پانویس

  1. المغازى، ج 2، ص 756- 755، طبقات الكبرى، ج 2، 128؛ امتاع الاسماع، ج 1، ص 345
  2. الكامل في التاريخ ج 2 ص 155 و عن تاريخ الأمم و الملوك ج 2 ص 313 عن الواقدي
  3. مغازى/ترجمه،متن،ص:577
  4. المغازى/ترجمه،متن،ص:576
  5. المبعث و المغازى، ابان بن عثمان احمر، صص 92- 94
  6. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 15، ص 62
  7. تاريخ‌ يعقوبى/ترجمه،ج‌1،ص:426
  8. مناقب آل أبي طالب لابن شهر آشوب ج 1 ص 205 و البحار ج 21 ص 55 و إعلام الورى( طبعة ثانية) ص 110 و أعيان الشيعة ج 2 ص 324.
  9. الصحيح من السيرة النبي الأعظم، مرتضى العاملي ،ج‌19،ص:280
  10. المغازى، ج 2، صص 758- 757؛ امتاع الاسماع، ج 1، صص 346- 345
  11. شهرى است در فاصله 212 كيلومترى جنوب عَمّان در مسير مدينه به عَمّان؛ نك: المعالم الاثيره، ص 275
  12. در رجزى كه جعفر در موته خوانده از سپاه دشمن به رومى تعبير شده: و الروم روم قد دنا عذابها كافرة بعيدة أنسابها
  13. كنايه از اين است كه تا آخرين لحظه پشت به دشمن نكرده تا به زمين افتاد.
  14. سال هفتم هجرت سپرى گرديد و مسلمانان در پرتو پيمان حديبيه توانستند بطور دسته جمعى به زيارت خانه خدا (كعبه) بروند و در قلب حكومت بت پرستان، شعارهاى جانانه و تكان دهنده اى به نفع آئين يكتاپرستى بدهند تا آنجا كه دلهاى برخى از سرداران قريش را مانند: «خالد بن وليد»، «عمرو عاص» واقدى، در مغازى ج 2/743ـ745، انگيزه گرايش اين سردار را به اسلام، به گونه ديگر نوشته است. و «عثمان بن طلحه»، متوجه اسلام سازند. چيزى نگذشت كه آنان به مدينه آمده، علاقه خود را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و آئين وى ابراز داشتند و ارتباط خود را با حكومت مكه كه فقط اسكلتى بى روح از آن باقى مانده بود، قطع نمودند. طبقات ابن سعد، ج 2/394
  15. المغازى/ترجمه،متن،ص:583
  16. البته اين نقل روى همان عقيده اهل سنت و سيره نويسان آنهاست كه گفته اند: امير اول لشكر زيد بن حارثه بوده است.
  17. در روايت محاسن است كه فرزندان جعفر در آن روز سه تن بودند به نام هاى عبدالله، عون و محمد.
  18. طبقات، ج 2/ 129.

منابع