خالد بن ولید
«خالد بن ولید بن مغیره» از اشراف قریش و از نقش آفرینان سپاه مشرکین در غزوه بدر، اُحُد و خندق بود. او از اسلام آورندگان سال هشتم هجری بود[۱] و پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) از فرماندهان سپاه مسلمانان در فتوحات گردید.
نسب خالد
خالد بن ولید از بنی مخزوم یکی از ۳ تیرۀ معروف قریش بود و منابع کهن نسب او را از طریق کعب بن لؤی بن غالب به معد بن عدنان رساندهاند.[۲]
پدرش ولید بن مغیره در مکه ریاست داشت و از بزرگان قریش و شخصیتهای بانفوذ به شمار میرفت که همزمان با بعثت پیامبر (ص) به معارضه با آن حضرت برخاست. گفته شده در پى پرسش خالد از رسول خدا صلى الله علیه و آله (پس از اسلام آوردن)، مبنى بر وصول مطالبات ربوى پدرش از طایفه ثقیف، آیه ۲۷۸ سوره بقره نازل شد و خداوند مردم را به شدت از این کار نهى کرد.[۳]
خالد نیز در آغاز در کنار پدرش ولید به مخالفت با پیامبر (ص) و اصحاب آن حضرت برخاست، چنانکه در غزوۀ اُحد در میمنۀ سپاه مشرکان علیه مسلمانان جنگید و به روایتی، در آخرین لحظات که مشرکان جنگ را باخته بودند، وی به یاری گروهی اندک از پشت بر مسلمانان تاخت و باعث شکست سپاه اسلام شد.[۴] برخى مفسران، مقصود از «غمّاً بغَمٍّ» در آیه ۱۵۳ سوره آل عمران را تسلّط و چیرگى خالد بر سپاه اسلام در نبرد اُحُد دانسته اند.[۵]
اسلام آوردن خالد
منابع دربارۀ تاریخ گرویدن وی به اسلام میان سالهای ۵-۸ ق. اختلاف نظر دارند، اما بیشتر برآناند که وی در صفر سال ۸ ق، به تشویق برادرش، ولید، و به همراه عمرو بن عاص و عثمان بن طلحه به خدمت پیامبر (ص) رسید و به دین اسلام گروید.[۶]
در جمادی الاول ۸ ق، خالد در جنگ موته (در نزدیکی شام) به فرماندهی زید بن حارثه و جعفر بن ابیطالب و عبداللٰه بن رواحه شرکت داشت و چون مسلمانان از رومیان شکست خوردند و هر ۳ تن از سرداران سپاه اسلام به قتل رسیدند، خالد فرماندهی سپاه از همگسیخته را بر عهده گرفت و پس از ساماندهی، آنان را به مدینه بازگرداند و مورد لطف پیامبر (ص) قرار گرفت. گفتهاند پس از این حادثه، او به سیف اللٰه (= شمشیر خدا) شهرت یافت.[۷]
خالد در فتح مکه به سال ۸ ق نیز شرکت داشت و برای نخستین بار، از سوی پیامبر (ص) فرماندهی گروهی از مسلمانان را بر عهده گرفت و به دستور آن حضرت از فروسوی مکه وارد شهر شد.[۸] پس از فتح مکه چون پیامبر (ص) درصدد نابودی بتها برآمد، خالد را مأمور کرد تا پرستشگاه عُزّى، بت معروف قریش را ویران سازد.[۹] بنا به نقل برخى مفسّران آیه ۳۶ سوره زمر پس از درنگ خالد در اجراى دستور پیامبر اکرم براى نابودى بت مورد پرستش مشرکان نازل شد و عدم ترس از غیر خدا را گوشزد نمود.[۱۰]
خالد پس از انجام این مأموریت فرمان یافت تا در رأس گروهی از مهاجران و انصار به منقاد کردن بنیجذیمه و ترویج دین اسلام در میان آنان که در نزدیکی مکه منزلگاه داشتند، بپردازد. چون خالد و سپاهیان وی به منزلگاه جذیمه نزدیک شدند، افراد قبیله با بر زمین نهادن سلاح، تسلیم شدند. با این حال، خالد آنان را به بند کشید و بهرغم مخالفت برخی اطرافیانش همچون عبدالله بن عمر و سالم مولی ابی حذیفه، گروهی از ایشان را گردن زد. چون این خبر به پیامبر (ص) رسید، برآشفت و از کردۀ وی تبرى جست. سپس حضرت علی (ع) را نزد بنی جذیمه فرستاد و با پرداخت دیه و جبران خسارت، از آنان دلجویی کرد.[۱۱]
خالد در غزوۀ حنین، طلایهدار بخشی از سپاه مسلمانان بود و پس از وارد آوردن صدماتی به سپاهیان هوازن و ثقیف، مجروح شد. به روایتی، پیامبر (ص) که اصحاب خود را از کشتن زنان و کودکان نهی فرموده بود، خالد بن ولید را به سبب کشتن زنی مورد سرزنش قرار داد.[۱۲]
در روایتی دیگر آمده است که پیامبر (ص) خالد را در سریهای برای هدایت قبیلۀ همْدان به یمن فرستاد؛ اما مردم آنجا روی خوش به او نشان ندادند و او پس از ۶ ماه ناکام نزد پیامبر بازآمد و آن حضرت اینبار علی بن ابی طالب (ع) را بدین منظور روانۀ یمن ساخت و بنی همدان به دست علی (ع) اسلام آوردند.[۱۳]
خالد در فتوحات عصر ابوبکر
پس از وفات پیامبر (ص)، خالد به دستور ابوبکر به جنگ با طُلیحة بن خُوَیلد اسدی، که از مدتها قبل در میان قبایل بنی اسد و بنی غطفان ادعای نبوت کرده بود، روانه شد. خالد به یاری عدی بن حاتم و جنگجویانی از قبایل طی و مهاجران و انصار در جمادیالآخر ۱۱ ق در محلی به نام بُزاخة بر سپاهیان طلیحه تاخت و آنان را در هم شکست و طلیحه به شام گریخت.[۱۴]
خالد در ادامۀ سرکوب مرتدان، مالک بن نُویره، رئیس قبیلۀ بنی یربوع (شاخهای از بنی تمیم) را که پس از ارتداد با گروهی از قبایل مرتد و نیز سَجاح، دختر حارث بن سُوید (پیامبر کذّاب)، علیه مسلمانان همداستان شده بود، به قتل رساند و همسرش را به زنی گرفت.[۱۵] در برخی روایات آمده است که مالک بن نویره پیش از رسیدن خالد از یاری سجاح دست کشیده، و با اظهار توبه و ندامت قاصدانی به همراه اموالی به عنوان زکات نزد خالد فرستاده بود، اما خالد وی و قبیلهاش را به اسارت گرفت و همۀ آنان را به قتل رساند. چون این خبر به خلیفه ابوبکر رسید، خالد را بازخواست کرد، اما وی کشتن مالک و اسیران را اتفاقی غیر عمد و در نتیجۀ سوء فهم سربازانش از دستور او دانست. گرچه خلیفه عذر وی را پذیرفت، اما از ملامت و سرزنش عمر در امان نماند.[۱۶]
پس از آن خالد روانۀ یمامه شد و مسیلمۀ کذاب را که از مدتی قبل با ادعای نبوت در آن نواحی علم عصیان برافراشته بود، پس از چندین نبرد پیدرپی و سهمگین به قتل رساند. به روایتی در این جنگ حدود ۶۰۰ تن از مهاجران و انصار و از نزدیکترین اصحاب پیامبر (ص) به قتل رسیدند.[۱۷]
خالد پس از سرکوب مسیلمه از یمامه روانۀ مدینه شد و به روایتی هنوز در یمامه بود که ابوبکر به وی دستور داد تا به عراق رود و فرماندهی نخستین حملات مسلمانان به نواحی عراق و مرزهای ایران را، که از مدتی قبل توسط مثنی بن حارثه آغاز شده بود، به دست گیرد.[۱۸]
یکی از جنگهای خونین مسلمانان با ایرانیان نبرد اُلّیس در نزدیکی فرات بود. به روایت طبری، خالد در صفر ۱۲ ق/ آوریل ۶۳۳ م، در ادامۀ فتوحات خود در نواحی فرات، سپاهیان ایران را به فرماندهی اندرزگر و بهمن جاذویه در ناحیهای معروف به وَلَجه شکست داد و تعداد بسیاری از ایرانیان و نیز گروهی از مسیحیان را که به سپاه ایران پیوسته بودند، به قتل رساند... پس از پایان نبرد، خالد به سپاهیان دستور داد اسیران را به کنار نهری خشکیده در نزدیکی فرات آوردند و همگی را گردن زدند. به روایتی آنان ۳ شبانهروز به این کار مشغول بودند و چندان از اسیران بکشتند که در آن نهر خون جاری شد و از این روی آنجا به نهرالدم (= جوی خون) شهرت یافت. تعداد کشتهشدگان این واقعه را ۷۰ هزار تن برشمردهاند.[۱۹]
سرانجام خالد
در جمادیالآخر ۱۳ ق خلیفه ابوبکر درگذشت و چون عمر به خلافت رسید، در نخستین اقدام خالد را از فرماندهی سپاه شام عزل کرد و ابوعبیدة بن جراح را به جای او گماشت.[۲۰] خالد در ۱۷ ق به مدینه فراخوانده شد و به سبب غنائم و اموالی که میان برخی فرماندهان تقسیم کرده بوده، مورد بازخواست عمر قرار گرفت.[۲۱]
روایاتی حاکی از آن است که خالد پس از استعفا یا برکناری، به مدینه رفت، پس از مدتی بیمار و در همانجا درگذشت. بنابر روایت دیگری که مشهورتر است، خالد پس از معزول شدن، به حِمْص در سوریه رفت و در انزوا زیست و سرانجام در سال ۲۱ و به قولی ۲۲ هجری در ۶۰ سالگی درگذشت.
پانویس
- ↑ المعارف، ص ۲۶۷؛ تاریخ الصحابه، ص ۸۵؛ الاستیعاب، ج۲، ص۱۱.
- ↑ ابن عبدالبر، ۲/ ۴۲۷؛ بلاذری، انساب، ۱/ ۱۳۳.
- ↑ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى، ج۱، ص ۲۸۷؛ مجمع البیان، ج۱ـ۲، ص۶۷۳؛ اسباب النّزول، واحدى، ص ۸۱.
- ↑ واقدی، ۱/ ۲۲۰، ۲۳۲؛ ابنهشام، ۲/ ۶۶، ۸۶؛ بلاذری، همان، ۱/ ۳۱۶، ۳۱۸؛ ابناثیر، ۲/ ۱۵۱، ۱۵۴.
- ↑ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى، ج ۴، ص ۱۵۵.
- ↑ ابنهشام، ۲/ ۲۷۷- ۲۷۸؛ ابنعبدالبر، ۴/ ۱۵۵۹؛ ابناثیر،۲/ ۲۳۰-۲۳۱.
- ↑ ابنهشام، ۲/ ۳۷۹-۳۸۰، ۳۸۳؛ بلاذری، همان، ۱/ ۳۸۰؛ واقدی، ۲/ ۷۵۶؛ ابناثیر، ۲/ ۲۳۸؛ اکرم، ۱۰۷.
- ↑ ابن هشام، ۲/ ۴۰۷.
- ↑ واقدی، ۱/ ۶؛ ابن هشام، ۲/ ۴۳۶-۴۳۷؛ بلاذری، همان، ۱/ ۳۸۱؛ ابناثیر، ۲/ ۲۶۰.
- ↑ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى، ج۱۵، ص۱۶۸؛ مجمع البیان، ج۷ـ۸، ص۷۷۸.
- ↑ ابنهشام، ۲/ ۴۲۸-۴۳۰؛ ابن عبدالبر، ۴۲۸؛ ابناثیر، ۲/ ۲۵۵-۲۵۶؛ عرجون، ۹۲-۹۳.
- ↑ ابن هشام، ۲/ ۲۴۰؛ قرطبی، ۵/ ۲۴۰؛ ابن عبدالبر، همانجا.
- ↑ ابنهشام، ۲/ ۶۴۱؛ طبری، همان، ۲/ ۱۹۷؛ ابناثیر، ۲/ ۳۰۰.
- ↑ طبری، همان، ۲/ ۲۶۰-۲۶۴؛ ابناثیر، ۲/ ۳۴۶- ۳۴۸؛ اکرم، ۱۷۲-۱۷۵.
- ↑ طبری، همان، ۲/ ۲۶۸- ۲۶۹، ۲۷۲-۲۷۳؛ ابناثیر، ۳۵۴-۳۵۶.
- ↑ طبری، همان، ۲/ ۲۷۲-۲۷۴، ۲۷۵؛ ابناثیر، ۲/ ۳۵۷-۳۵۹.
- ↑ طبری، تاریخ، ۲/ ۲۷۵-۲۸۳؛ ابناثیر، ۲/ ۳۶۰-۳۶۷.
- ↑ طبری، همان، ۲/ ۳۰۷.
- ↑ نک : طبری، همان، ۲/ ۳۱۲-۳۱۴؛ ابناثیر، ۲/ ۳۸۸- ۳۸۹.
- ↑ ابناثیر، ۲/ ۴۲۷.
- ↑ همو، ۲/ ۵۳۶-۵۳۷.
منابع
- دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
- فرهنگ قرآن، جلد ۱۲، صفحه ۲۶۸.