آیه انذار: تفاوت بین نسخهها
جز (صفحهای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} آیه انذار آیه 214 سوره شعراء میباشد که به موجب آن پیامبر ما...' ایجاد کرد) |
(تعیین رده) |
||
سطر ۵۴: | سطر ۵۴: | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||
<references /> | <references /> | ||
+ | [[رده:آیههای با عناوین خاص]] |
نسخهٔ ۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۴:۵۷
آیه انذار آیه 214 سوره شعراء میباشد که به موجب آن پیامبر مامور به انذار خویشان نزدیک خود گردید و در جریان انجام این دستور که پیامبر آن را در یک مهمانی که ترتیب داد اجرا نمود.
امیرالمومنین علیهالسلام را به عنوان وزیر و جانشین خود تعیین نمود. آنچه میخوانید تفسیر و بحث روایی پیرامون این آیه در تفسیر گرانسنگ المیزان نوشته علامه طباطبائی است که از ترجمه آقای موسوی همدانی (ج 15، ص 466 و ص 472 تا 476) نقل میگردد.
متن و ترجمه آیه:
«وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ؛ و خویشان نزدیکت را بترسان».
بیان آیه:
در مجمع البيان گفته: "عشيره انسان"، قرابت و خويشان او است و اگر خويشاوندان آدمى را عشيره خوانده اند، از اين باب است كه با آدمى معاشرت دارند و آدمى با آنان معاشرت مى كند.[۱]
و اگر بعد از نهى رسول خدا صلی الله علیه و آله از شرك و انذارش، در جمله مورد بحث عشيره اقربين، يعنى خويشاوندان نزديك تر را اختصاص به ذكر داد، براى افاده و اشاره به اين نكته است كه در دعوت دينى استثناء راه ندارد و اين دعوت، قوم و خويش نمى شناسد و فرقى ميان نزديكان و بيگانگان نمى گذارد و مداهنه و سهل انگارى در آن راه ندارد و چون سنن و قوانين بشرى نيست كه تنها در بيگانگان و ضعفاء اجراء شود. بلكه در اين دعوت حتى خود رسول خدا صلی الله علیه و آله نيز با امتش فرقى ندارد تا چه رسد به اين كه ميان خويشاوندان پيغمبر با بيگانگان فرق بگذارد، بلكه همه را بندگان خدا و خدا را مولاى همه مى داند.
بحث روایی پیرامون این آیه:
در الدرالمنثور است كه احمد، عبد بن حميد، بخارى، مسلم، ترمذى، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابىحاتم، ابن مردويه و بيهقى در شعب الايمان و نيز در كتاب ديگرش دلائل از ابوهريره روايت كرده اند كه گفت: وقتى آيه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله قريش را دعوت نمود و در دعوتش فرقى ميان دورتر و نزديكتر نگذاشت، پس از آن فرمود: اى گروه قريش! خود را از آتش نجات دهيد كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم، اى گروهى كه از دودمان كعب بن لوى هستيد! خود را از آتش نجات دهيد كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم، اى گروهى كه از دودمان قصى هستيد! خود را از آتش نجات دهيد كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم، اى گروهى كه از دودمان عبدمنافيد! خود را از آتش نجات دهيد كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم، اى گروهى كه از دودمان عبدالمطلب هستيد! خود را از آتش نجات دهيد كه من مالك نفع و ضررى براى شما نيستم، اى فاطمه، اى دختر محمد! تو نيز خود را از آتش نجات ده كه من مالك نفع و ضررى برايت نيستم و بدانيد كه شما ارحام منيد و من بزودى صله اى مناسب آن خواهم كرد.[۲]
و نيز در همان كتاب است كه عبد بن حميد و ابن مردويه، از ابن عباس روايت كردند كه گفت: وقتى آيه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله قبيله قبيله ايشان را دعوت كرد.خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ </ref>
برای برچسب <ref>
پیدا نشد. الدر المنثور، ج 5، ص 96.</ref>
باز در همان كتاب آمده كه سعيد بن منصور، بخارى، ابن مردويه، ابن جرير، ابن منذر و ابن ابىحاتم، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: وقتى آيه «و انذر عشيرتك الأقربين و رهطك منهم المخلصين» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله از خانه بيرون آمد و بالاى صفا رفت، ندا در داد كه: يا صباحاه، مردم گفتند: اين كيست كه صدا مى زند؟ يكى گفت: اين محمد است، پس دور او جمع شدند و اگر هم كسى نتوانست خودش حاضر شود شخصى را فرستاد تا ببيند آن جناب چه مى گويد و قضيه از چه قرار است.
ابولهب و همه قريش نيز آمدند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به من بگوييد ببينيم اگر من به شما زنهار دهم كه اينك در وادى (پشت شهر مكه) لشكرى در كمين است كه بر شما شبيخون بزند، تصديقم مى كنيد؟ گفتند: بله، ما در مدتى كه تو را تجربه كرده و آزموديم غير از راستى از تو نديديم، فرمود: اينك شما را زنهار مى دهم كه در آينده تان عذابى شديد داريد، ابولهب گفت: "تبا لك؛ مرگ بر تو" آيا به اين منظور ما را جمع كردى؟ و در اين جريان بود كه آيه «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ» نازل شد.[۳]
و باز در آن كتاب آمده كه طبرانى و ابن مردويه از ابىامامه، روايت كرده كه گفت: وقتى آيه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله بنىهاشم را جمع كرده، بر در خانه نشانيد و دستور داد تا زنان و اهل خانه در خانه جمع شوند، آنگاه بر ايشان وارد شد و فرمود: اى بنىهاشم خود را از آتش بخريد و در آزادى خود بكوشيد و آن را از خدا بخريد و در بهايش، خود را در اختيار او بگذاريد زيرا كه من نزد خدا مالك چيزى براى شما نيستم.
آنگاه رو به اهل بيت خود كرد و فرمود اى عايشه دختر ابوبكر و اى حفصه دختر عمر و اى امسلمه و اى فاطمه دختر محمد و اى ام زبير عمه رسول خدا صلی الله علیه و آله! خود را از خدا بخريد و در آزادى خود بكوشيد كه من نزد خدا مالك چيزى براى شما نيستم و كارى نمى توانم برايتان بكنم...[۴]
مؤلف: و در معناى اين روايات چند روايت ديگر نيز هست كه در بعضى از آنها آمده كه آن جناب دودمان عبدمناف را مخاطب قرار داد تا هم شامل بنىاميه شود و هم بنىهاشم. اما سه روايت اول با آيه شريفه انطباق ندارد، براى اين كه در روايت هاى سه گانه كه آن جناب عموم قريش را دعوت كرد و انذار فرمود، در حالى كه آيه شريفه دستور داده بود عشيره نزديك تر خود را انذار كند كه يا مراد از آن بنى عبدمناف است يا بنىهاشم و از اين سه روايت، دومى از آيه بعيدتر است. براى اين كه در آن آمده: آن جناب مردم را قبيله قبيله دعوت نمود.
علاوه بر اين، ما در ذيل آيه گفتيم كه معنايش اين است كه خويشاوندى شما با رسول خدا صلی الله علیه و آله به دردتان نمى خورد و در درگاه خدا اثرى برايتان ندارد، در روايات نيز اشاره اى به اين معنا شده و فرموده: من نزد خدا كارى نمى توانم برايتان بكنم و اين معنا كه از آيه استفاده مى شود با دعوت همه قبائل در آن روز نمى سازد.
و اما روايت چهارم، آن نيز مورد اشكال است. براى اين كه آيه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» آيه اى است مكى و در سوره اى مكى و احدى نگفته كه اين آيه و اين سوره در مدينه نازل شده است و با اين حال ديگر وجود همسرى به نام عايشه و حفصه و امسلمه چه معنا دارد؟ با اين كه آن جناب در مدينه با اين چند تن ازدواج كرد.
بنابراين از بين روايات، آن روايتى كه مى شود به آن اعتماد كرد روايتى است كه مى فرمايد: رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز نزول آيه تنها بنىهاشم و يا بنىعبدالمطلب را به انذار اختصاص داد و از حرفهاى عجيبى كه در اين باب زده اند سخن آلوسى است كه بعد از نقل همه روايات گفته: اگر بگوييم همه اين روايات صحيح است، راه جمع ميان آنها اين است كه بگوييم انذار در چند دفعه صورت گرفته است.[۵]
و در مجمع البيان از تفسير ثعلبى به سند خود از براء بن عازب، نقل كرده كه گفت: وقتى اين آيه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله بنىعبدالمطلب را كه در آن روز چهل نفر بودند دعوت كرد و اين چهل نفر كسانى بودند كه هر يك نفرشان به تنهايى، يك تغار مى خورد و يك قدح بزرگ مى نوشيد، رسول خدا صلی الله علیه و آله به امام على علیهالسلام دستور داد يك پاى گوسفندى را پخته از آن خورش تهيه كند، آن گاه فرمود: نزديك شويد و به نام خدا بخوريد، جمعيت ده نفر ده نفر نزديك شدند و همگى به طور كامل سير شدند، سپس دستور داد ظرفى شير آورد، خودش يك جرعه از آن نوشيد و به ايشان فرمود: بنوشيد به نام خدا، پس همگى از آن نوشيدند تا سيراب شدند، پس ابولهب بدون مقدمه رو به جمعيت كرده گفت: اين كه ديديد، سحرى بود كه اين مرد با شما كرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله آن روز چيزى نفرمود و حرفى نزد.
فرداى آن روز به همين منوال طعامى تهيه كرد و ايشان را دعوت فرمود و پس از صرف غذا انذارشان كرد و فرمود: اى بنىعبدالمطلب! من خودم از ناحيه خداى عزوجل به عنوان نذير به سوى شما فرستاده شده ام، اسلام بياوريد و مرا اطاعت كنيد تا هدايت شويد.
آن گاه فرمود: هر كس با من برادرى كند و مرا يارى دهد، ولى و وصيم بعد از من و جانشينم در اهلم خواهد بود و قرض مرا مى دهد، مردم سكوت كردند و آن جناب سه بار سخن خود را تكرار كرد و در هر سه نوبت احدى سخن نگفت به جز على علیهالسلام كه در هر نوبت برخاست و گفت: من حاضرم و رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از بار سوم به آن جناب فرمود: تويى، پس مردم برخاستند تا بروند به ابوطالب گفتند: از حالا بايد فرزندت را اطاعت كنى، چون او وى را امير بر تو كرد.[۶]
مرحوم طبرسى مى گويد: اين قصه از ابىرافع نيز نقل شده و در نقل او آمده كه آن جناب بنىعبدالمطلب را در شعب - دره - جمع كرد و برايشان يك ران گوسفند پخت، همه از آن خوردند تا سير شدند و نيز قدحى آب به همه آنان نوشانيد و همه سيراب شدند، آن گاه فرمود: خداى تعالى مرا مامور فرموده تا عشيره خود و خويشاوندانم را انذار كنم و خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث نفرمود، مگر آن كه برادر و وزير و وارث و وصى و خليفه اى در اهلش قرار داد، حال كداميك از شما برمى خيزد و با من بر اين معنا بيعت مى كند كه برادرم و وارثم و وزيرم و وصيم باشد؟ و از من به منزله هارون باشد از موسى؟ على علیهالسلام برخاست و عرضه داشت: "من" فرمود: نزديك من آى، پس دهان او را باز كرده از آب دهان خود در دهانش ريخت و نيز بين دو شانه او و دو پستانش را با آب دهان خود تر كرد، ابولهب گفت: آه كه چه جايزه بدى به پسر عمت دادى كه دعوتت را پذيرفت، دهانش و رويش را پر از تف و آب دهان خود كردى، فرمود: پر از علم و حكمتش كردم.[۷]
مؤلف: سيوطى هم در الدرالمنثور حديثى در معناى حديث براء بن عازب از ابن اسحاق و ابن جرير و ابن ابىحاتم و ابن مردويه و ابىنعيم و بيهقى (در كتاب دلائل) به سندهايى از امام على علیهالسلام روايت كرده اند كه در آن آمده: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اى بنىعبدالمطلب به خدا سوگند، من احدى را در عرب سراغ ندارم كه براى قوم خود چيزى آورده باشد، بهتر از آنچه من براى قومم آورده ام، چون من خير دنيا و آخرت را برايتان آورده ام و خداى تعالى مرا دستور داده شما را به سويش دعوت كنم، حال كداميك از شما است كه مرا بر اين ماموريتم يارى كند؟ من كه در آن روز از همه كوچكتر بودم گفتم: او منم پس حضار برخاستند و خنده كنان بيرون شدند.[۸]
و در علل الشرایع به سند خود از عبدالله بن حارث بن نوفل، از على بن ابىطالب علیهالسلام روايت كرده كه فرمود: وقتى آيه «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» يعنى: "رهطك المخلصين - خويشاوندان خالصت" نازل شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرزندان عبدالمطلب را كه در آن موقع چهل و يا يك نفر بيشتر و يا كمتر بودند، دعوت نموده فرمود: كداميك از شما برادر و وارث و وزير و وصى بعد از من و خليفه من، در بين شما مى شود؟ و اين سخن را به يك يك آنان فرمود و همه پيشنهادش را رد كردند تا روى سخن به من نمود، من عرضه داشتم: يا رسول اللَّه من حاضرم.
در اين هنگام رو به دودمان عبدالمطلب كرد و فرمود: اى بنى عبدالمطلب! اين وارث و وزير و خليفه من در شما است بعد از من، پس مردم به يكديگر نيشخند زده برخاستند و به ابوطالب گفتند: تو را دستور مى دهد كه زير فرمان اين پسر بچه روى و او را اطاعت كنى.[۹]
مؤلف: ممكن است از اين كه در اين روايت فرمود: "رهطك المخلصين" استفاده كرد كه در آن رواياتى كه آيه را به صورت «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ و رهطك منهم المخلصين» قرائت كرده اند و آن را به اهل بيت و نيز به ابى بن كعب نسبت داده اند منظور تفسير آيه بوده، يعنى جمله «و رهطك منهم المخلصين» توضيح عشيره اقربين و تفسير آن است، نه اين كه آيه به اين صورت نازل شده و نيمى از آن در قرآنها ساقط شده باشد.