شیخ الاسلام: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) |
||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | از اواخر قرن چهارم و بیشتر در قرن پنجم به برخی از عالمان | + | لقب «شیخ الاسلام» از اواخر قرن چهارم و بیشتر در قرن پنجم هجری، به برخی از عالمان مسلمان داده میشده است. این عنوان معمولا برای فقهایی به کار رفته که بالاترین مقام دینی و علمی را در دولتها به ویژه در عصر [[صفویه]] داشتهاند. |
− | ==تاریخچه اصطلاح | + | ==تاریخچه اصطلاح شیخالاسلام== |
− | نخستین بار در اواخر قرن چهارم هجری، نخست فرقهای از [[اهل سنت]] در [[خراسان]] | + | نخستین بار در اواخر قرن چهارم هجری، نخست فرقهای از [[اهل سنت]] در [[خراسان]] یکی از علمای خود را لقب «شیخ الاسلام» دادند. در مقابل، فرقه مجسّمه هرات از عمومیت و بزرگی این لقب برآشفتند و پیشوای خود را که کتابی در نکوهش [[علم کلام|علم کلام]] نوشته بود، بدان لقب ملقّب کردند.<ref> آدم متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ج ۱، ص ۲۱۷ به نقل از سبکی، طبقات، ج ۳، ص ۴۷، ۷۱۱ </ref> در نقلی دیگر آمده است که، نخستین بار در نیمه دوم قرن چهارم، بر برخی از علما و نیز [[تصوف|صوفیان]]، عنوان شیخ الاسلام به کار رفته است. |
− | در قرن پنجم رئیس فقیهان [[شافعی]] در خراسان، اسماعیل بن | + | |
+ | در قرن پنجم هجری رئیس فقیهان [[شافعی]] در خراسان، اسماعیل بن عبدالرحمن شهرت به شیخ الاسلام داشته است. در قرن ششم، این عنوان در [[مصر]] و [[شام|شامات]] به فقهای مقبول العامة، اطلاق میشده است. مخالفین [[ابن تیمیه]] بر این عقیده بودند که هرکس او را شیخ الاسلام بداند، کافر است و در ردّ بر آنها کتابی با عنوان «الرد علی من زعم انّ من سمّی ابن تیمیه شیخ الاسلام کافر» نوشتهاند. در حوالی سال ۷۰۰ هجری این لقب برای [[فقها|فقهای]] صاحب نفوذ به کار میرفته است.<ref> دائرة المعارف الاسلامیه، ج ۱۳، صص ۴۷۱، ۴۸۰ </ref> | ||
+ | این لقب بیشتر در دولت عثمانی رواج یافت که در آن عنوان شیخ الاسلام، برای فقیهی بکار رفت که بالاترین مقام دینی را در این دولت داشت و توسط سلطان عثمانی تعیین میگردید.<ref> درباره شیخ الاسلامی در دولت عثمانی بنگرید: دانشنامه جهان اسلام، حرف ب، جزوه اول، ص ۹۶ </ref> | ||
− | + | در [[ایران]] عصر [[صفویه|صفوی]]، بالاترین مقام رسمی دینی را «صدر» میگفتند. | |
− | + | زمانی که پای عالمان عرب [[عراق]] به دربار صفوی باز شد و آنان مورد حمایت شاه طهماسب قرار گرفتند، زمینه برای ایجاد عنوان جدیدی در کنار صدر فراهم گردید. چهره برجسته این عالمان، [[محقق کرکی]] (محقق ثانی) بود که از زمان شاه اسماعیل به ایران رفت و آمد داشت و از مزایای این ارتباط نیز برخوردار بود. علاقه شاه طهماسب به وی، سبب شد تا در نزاعی که میان او و عالمان مخالفش درگرفت، از وی حمایت کند. | |
+ | شاه طهماسب محقق کرکی را خاتم المجتهدین نامید و عنوان شیخ الاسلام را درباره وی بکار برده، تمام اختیار امور شرعی و حتی عرفی و نیز عزل و نصب قضات و حکام را برای وی قائل شد. بنابراین با حضور محقق کرکی بود که عنوان شیخ الاسلامی در دوره صفوی باب گردید. | ||
− | در [[ | + | با روی کار آمدن شاه اسماعیل دوم (م، ۹۸۵ ق) اقدامات او در حمایت از [[اهل سنت|اهل تسنّن]]، سبب شد تا عالمان [[شیعه]] از وی فاصله گرفتند. مجتهد معروف این دوره، [[سید حسین مجتهد کرکی|سید حسین مجتهد کرکی]] معروف به مفتی، نوه دختری [[محقق کرکی]] بود که از زمان شاه طهماسب موقعیتی به دست آورده و در این دوره، در حکم مجتهد الزمانی بود. |
− | + | وی در دانش [[فقه]]، زبدگی جدش شیخ علی کرکی را نداشت؛ اما به هر حال به دلیل وابستگی خانوادگی و نیز عدم وجود عالمی برجسته در این عهد، و نیز اعتباری که شاه طهماسب برای وی قائل شد، به تدریج موقعیت بالایی به دست آورد. | |
− | |||
− | + | زمانی که شاه طهماسب درگذشت و اوضاع سخت آشفته شد، سید حسین کار [[کفن]] و [[خاکسپاری|دفن]] شاه را عهدهدار شد<ref> اسکندر بیک، همان، ج ۱، ص ۱۲۳ </ref> که در این باب متحمل آزار و اذیت نیز گردیده، در درگیری که بر سر جنازه شاه طهماسب پیش آمد، تیری هم به او که در برابر جنازه ایستاده بود، اصابت کرد. | |
+ | وی که از فقهای جبل عامل بوده و به طور سنّتی ضد [[سنی|سنّی]] بود، با شاه اسماعیل دوم در افتاد. شاه نیز که احساس کرد قزلباشان تحت تأثر علما، در حال روگردانی از وی هستند به علما بدگمان شده، به میر سید حسین مجتهد و میر سید علی خطیب و استرآبادیان که در تشیع و تبرّا غلو داشتند، بیشتر از دیگران بیالتفاتی اظهار کرد و بعضی را از اردو اخراج کرد و جمیع کتب علمی میر سید حسین را فرمان داد که در خانه نهاده، مهر کردند و او را از منزلی که داشت بیرون کرده و خانه او را نزول دادند.<ref> اسکندر بیک، همان، ج ۱، ص ۲۱۵ </ref> | ||
− | با | + | با درگذشت سید حسین کرکی، موقعیت شیخ الاسلامی در مرکز سلطنت یعنی [[اصفهان]]، تا اندازهای متزلزل شد. در واقع، شاه عباس در سلطنت خود، چندان به صدر و شیخ الاسلام وقعی نمینهاد؛ با این حال، ورود [[شیخ بهایی]] به صحنه، تا اندازهای موقعیت شیخ الاسلامی را بالا برد. |
− | وی در | + | پس از درگذشت شیخ بهایی در سال ۱۰۳۰ ق. به طور طبیعی موقعیت وی در اختیار [[میرداماد]] قرار گرفته است. |
− | + | در دوره طهماسب، در شهرهای دیگر نیز افرادی با عنوان شیخ الاسلام حضور داشتهاند. یک نمونه شیخ حسین بن عبدالصمد (م، ۹۸۲ ق) پدر [[شیخ بهایی]] بود که مدتی در هرات منصب شیخ الاسلامی داشت. پس از آن، منصب شیخ الاسلامی [[مشهد]] به وی داده شد و در آنجا اقامت گزید. به دنبال آن، برای ترویج [[تشیع]] در هرات که شمار سنیانش زیاد بود، عازم این شهر شده و مدت هشت سال در آنجا به انجام وظایف شیخ الاسلامی پرداخت. پس از آن از شاه اجازه [[حج]] گرفته و در بازگشت از حج، در [[بحرین]] اقامت گزید و همانجا درگذشت. | |
− | وی | ||
− | + | سازمان دولت صفوی از پس از شاه عباس اول، تا اندازهای با گذشته تفاوت کرد؛ در عین حال، موقعیت صدر و شیخ الاسلام و قاضی، با اندک فراز و نشیب همچنان ثابت ماند. در این دوره، صدر مقامی اداریتر و شیخ الاسلام مقامی دینیتر گردیده، گرچه افرادی که به این دو مقام منصوب میشدند، همه در اداره امور [[شرع|شرعی]] دخالت داشتند. تا آنجا که به گزارش مسافران خارجی حاضر در ایران دوره شاه عباس دوم (۱۰۵۲-۱۰۷۷) و شاه سلیمان صفوی (۱۰۷۷-۱۱۰۴) مربوط میشود، موقعیت صدر به لحاظ اداری و محل جلوسش در درگاه شاه، بالاتر از شیخ الاسلام بوده است. | |
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | سازمان دولت صفوی از پس از شاه عباس اول، تا اندازهای با گذشته تفاوت | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
− | + | ==منابع== | |
− | == | + | * "صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست"، ج۱، ص۲۱۱. |
− | صفویه در عرصه دین، فرهنگ و | ||
− | |||
[[رده:اصطلاحات فرهنگ و تمدن]] | [[رده:اصطلاحات فرهنگ و تمدن]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۲۳
لقب «شیخ الاسلام» از اواخر قرن چهارم و بیشتر در قرن پنجم هجری، به برخی از عالمان مسلمان داده میشده است. این عنوان معمولا برای فقهایی به کار رفته که بالاترین مقام دینی و علمی را در دولتها به ویژه در عصر صفویه داشتهاند.
تاریخچه اصطلاح شیخالاسلام
نخستین بار در اواخر قرن چهارم هجری، نخست فرقهای از اهل سنت در خراسان یکی از علمای خود را لقب «شیخ الاسلام» دادند. در مقابل، فرقه مجسّمه هرات از عمومیت و بزرگی این لقب برآشفتند و پیشوای خود را که کتابی در نکوهش علم کلام نوشته بود، بدان لقب ملقّب کردند.[۱] در نقلی دیگر آمده است که، نخستین بار در نیمه دوم قرن چهارم، بر برخی از علما و نیز صوفیان، عنوان شیخ الاسلام به کار رفته است.
در قرن پنجم هجری رئیس فقیهان شافعی در خراسان، اسماعیل بن عبدالرحمن شهرت به شیخ الاسلام داشته است. در قرن ششم، این عنوان در مصر و شامات به فقهای مقبول العامة، اطلاق میشده است. مخالفین ابن تیمیه بر این عقیده بودند که هرکس او را شیخ الاسلام بداند، کافر است و در ردّ بر آنها کتابی با عنوان «الرد علی من زعم انّ من سمّی ابن تیمیه شیخ الاسلام کافر» نوشتهاند. در حوالی سال ۷۰۰ هجری این لقب برای فقهای صاحب نفوذ به کار میرفته است.[۲] این لقب بیشتر در دولت عثمانی رواج یافت که در آن عنوان شیخ الاسلام، برای فقیهی بکار رفت که بالاترین مقام دینی را در این دولت داشت و توسط سلطان عثمانی تعیین میگردید.[۳]
در ایران عصر صفوی، بالاترین مقام رسمی دینی را «صدر» میگفتند. زمانی که پای عالمان عرب عراق به دربار صفوی باز شد و آنان مورد حمایت شاه طهماسب قرار گرفتند، زمینه برای ایجاد عنوان جدیدی در کنار صدر فراهم گردید. چهره برجسته این عالمان، محقق کرکی (محقق ثانی) بود که از زمان شاه اسماعیل به ایران رفت و آمد داشت و از مزایای این ارتباط نیز برخوردار بود. علاقه شاه طهماسب به وی، سبب شد تا در نزاعی که میان او و عالمان مخالفش درگرفت، از وی حمایت کند. شاه طهماسب محقق کرکی را خاتم المجتهدین نامید و عنوان شیخ الاسلام را درباره وی بکار برده، تمام اختیار امور شرعی و حتی عرفی و نیز عزل و نصب قضات و حکام را برای وی قائل شد. بنابراین با حضور محقق کرکی بود که عنوان شیخ الاسلامی در دوره صفوی باب گردید.
با روی کار آمدن شاه اسماعیل دوم (م، ۹۸۵ ق) اقدامات او در حمایت از اهل تسنّن، سبب شد تا عالمان شیعه از وی فاصله گرفتند. مجتهد معروف این دوره، سید حسین مجتهد کرکی معروف به مفتی، نوه دختری محقق کرکی بود که از زمان شاه طهماسب موقعیتی به دست آورده و در این دوره، در حکم مجتهد الزمانی بود. وی در دانش فقه، زبدگی جدش شیخ علی کرکی را نداشت؛ اما به هر حال به دلیل وابستگی خانوادگی و نیز عدم وجود عالمی برجسته در این عهد، و نیز اعتباری که شاه طهماسب برای وی قائل شد، به تدریج موقعیت بالایی به دست آورد.
زمانی که شاه طهماسب درگذشت و اوضاع سخت آشفته شد، سید حسین کار کفن و دفن شاه را عهدهدار شد[۴] که در این باب متحمل آزار و اذیت نیز گردیده، در درگیری که بر سر جنازه شاه طهماسب پیش آمد، تیری هم به او که در برابر جنازه ایستاده بود، اصابت کرد. وی که از فقهای جبل عامل بوده و به طور سنّتی ضد سنّی بود، با شاه اسماعیل دوم در افتاد. شاه نیز که احساس کرد قزلباشان تحت تأثر علما، در حال روگردانی از وی هستند به علما بدگمان شده، به میر سید حسین مجتهد و میر سید علی خطیب و استرآبادیان که در تشیع و تبرّا غلو داشتند، بیشتر از دیگران بیالتفاتی اظهار کرد و بعضی را از اردو اخراج کرد و جمیع کتب علمی میر سید حسین را فرمان داد که در خانه نهاده، مهر کردند و او را از منزلی که داشت بیرون کرده و خانه او را نزول دادند.[۵]
با درگذشت سید حسین کرکی، موقعیت شیخ الاسلامی در مرکز سلطنت یعنی اصفهان، تا اندازهای متزلزل شد. در واقع، شاه عباس در سلطنت خود، چندان به صدر و شیخ الاسلام وقعی نمینهاد؛ با این حال، ورود شیخ بهایی به صحنه، تا اندازهای موقعیت شیخ الاسلامی را بالا برد. پس از درگذشت شیخ بهایی در سال ۱۰۳۰ ق. به طور طبیعی موقعیت وی در اختیار میرداماد قرار گرفته است.
در دوره طهماسب، در شهرهای دیگر نیز افرادی با عنوان شیخ الاسلام حضور داشتهاند. یک نمونه شیخ حسین بن عبدالصمد (م، ۹۸۲ ق) پدر شیخ بهایی بود که مدتی در هرات منصب شیخ الاسلامی داشت. پس از آن، منصب شیخ الاسلامی مشهد به وی داده شد و در آنجا اقامت گزید. به دنبال آن، برای ترویج تشیع در هرات که شمار سنیانش زیاد بود، عازم این شهر شده و مدت هشت سال در آنجا به انجام وظایف شیخ الاسلامی پرداخت. پس از آن از شاه اجازه حج گرفته و در بازگشت از حج، در بحرین اقامت گزید و همانجا درگذشت.
سازمان دولت صفوی از پس از شاه عباس اول، تا اندازهای با گذشته تفاوت کرد؛ در عین حال، موقعیت صدر و شیخ الاسلام و قاضی، با اندک فراز و نشیب همچنان ثابت ماند. در این دوره، صدر مقامی اداریتر و شیخ الاسلام مقامی دینیتر گردیده، گرچه افرادی که به این دو مقام منصوب میشدند، همه در اداره امور شرعی دخالت داشتند. تا آنجا که به گزارش مسافران خارجی حاضر در ایران دوره شاه عباس دوم (۱۰۵۲-۱۰۷۷) و شاه سلیمان صفوی (۱۰۷۷-۱۱۰۴) مربوط میشود، موقعیت صدر به لحاظ اداری و محل جلوسش در درگاه شاه، بالاتر از شیخ الاسلام بوده است.
پانویس
منابع
- "صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست"، ج۱، ص۲۱۱.