آیه 63 سوره انبیاء: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(تفسیر آیه)
(تفسیر آیه)
 
سطر ۸۷: سطر ۸۷:
  
 
2- بزرگى كار ابراهيم عليه السلام به اندازه‌اى بود كه بت پرستان نيز ناچار به تعظيم شدند.
 
2- بزرگى كار ابراهيم عليه السلام به اندازه‌اى بود كه بت پرستان نيز ناچار به تعظيم شدند.
 
 
به جاى عبارت‌ «يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ» در آيه‌ى گذشته كه حاكى از گمنامى و حقارت بود، در اين آيه او را رسماً با اسم خودش كه نشان از بزرگى وشناخت داشت خطاب كردند. «يا إِبْراهِيمُ»
 
به جاى عبارت‌ «يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ» در آيه‌ى گذشته كه حاكى از گمنامى و حقارت بود، در اين آيه او را رسماً با اسم خودش كه نشان از بزرگى وشناخت داشت خطاب كردند. «يا إِبْراهِيمُ»
  
سطر ۹۳: سطر ۹۲:
  
 
4- فيلمسازى، اجراى تئاتر و نمايش و نقش بازى كردن براى بيدارى اذهان، كارى پسنديده و جايز است. «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً- بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ»
 
4- فيلمسازى، اجراى تئاتر و نمايش و نقش بازى كردن براى بيدارى اذهان، كارى پسنديده و جايز است. «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً- بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ»
 
+
-----
 
«1». تفسير نمونه.
 
«1». تفسير نمونه.
  

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۱۷

مشاهده آیه در سوره

قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَٰذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<62 آیه 63 سوره انبیاء 64>>
سوره : سوره انبیاء (21)
جزء : 17
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

ابراهیم (در مقام احتجاج) گفت: بلکه این کار را بزرگ آنها کرده است، شما از این بتان سؤال کنید اگر سخن می‌گویند.

گفت: بلکه [سالم ماندن بزرگشان نشان می دهد که] بزرگشان این کار را انجام داده است؛ پس اگر سخن می گویند، از خودشان بپرسید.

گفت: «[نه‌] بلكه آن را اين بزرگترشان كرده است، اگر سخن مى‌گويند از آنها بپرسيد.»

گفت: بلكه بزرگ‌ترينشان چنين كرده است. اگر سخن مى‌گويند از آنها بپرسيد.

گفت: «بلکه این کار را بزرگشان کرده است! از آنها بپرسید اگر سخن می‌گویند!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

He said, ‘No, it was this biggest one of them who did it! Ask them, if they can speak.’

He said: Surely (some doer) has done it; the chief of them is this, therefore ask them, if they can speak.

He said: But this, their chief hath done it. So question them, if they can speak.

He said: "Nay, this was done by - this is their biggest one! ask them, if they can speak intelligently!"

معانی کلمات آیه

«بَلْ»: بلکه. حرفی است برای ابطال ماقبل خود و اثبات مابعد. «کَبیرُهُمْ»: بزرگ بتهای دیگر.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى‌ أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ «61»

(بزرگان قوم) گفتند: پس او را در پيش چشم مردم بياوريد تا آنها (بر مجرم بودن او) گواهى دهند.

قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ «62»

گفتند: اى ابراهيم! آيا تو با خدايان ما اين چنين كرده‌اى؟

قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ «63»

(ابراهيم) گفت: بلكه اين بزرگشان آن را انجام داده است. پس از خودشان بپرسيد اگر سخن مى‌گويند!!

نکته ها

احضار ابراهيم عليه السلام در برابر مردم و درخواست گواهى از آنان، يك جوسازى و ايجاد زمينه براى قتل او بود. «فَأْتُوا بِهِ عَلى‌ أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ»

سؤال: آيا اين جمله‌ى حضرت ابراهيم كه فرمود: «بت بزرگ چنين كرده است» دروغ نيست؟ و اگر هست چگونه بايد آن را توجيه كرد؟ زيرا ابراهيم عليه السلام پيامبر و معصوم است و هرگز دروغ نمى‌گويد.

پاسخ: در تفسير اين جمله، نظرات و مطالب مختلفى ارائه شده است كه ما به بعضى از آنها اشاره مى‌كنيم:

الف: حضرت ابراهيم، دروغ نگفت، زيرا اگر چه اين عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولى چون قرينه وجود دارد كه حضرت از اين سخن قصد جدّى نداشته و مى‌خواسته اين عقيده‌ى باطل را به رخ آنها بكشد، لذا دروغ محسوب نمى‌شود زيرا دروغ در جايى است كه قرينه‌اى همراه كلام نباشد، از اين روى اگر به هنگام ورود آدم كودنى بگويند: بوعلى سينا آمد، آن را

جلد 5 - صفحه 468

دروغ به حساب نمى‌آورند. «1»

ب: حضرت ابراهيم باصطلاح «توريه» كرده ومرادش از «كَبِيرُهُمْ» خدا بوده است.

ج: حضرت دروغ گفت، ولى از آنجا كه دروغ در مواردى مثل اصلاح ذات‌البين جايز است و حكم آن تابع مصلحت و مفسده مى‌باشد، چه مصحلتى از اين بالاتر كه حضرت با كلامش، افكار جامد انسان‌ها را تكان داده است؟ «2»

د: اين خبر، مشروط به نطق بت‌هاست، يعنى اگر بت‌ها سخن گويند، بت بزرگ نيز اين كار را كرده است، مثل آنكه پيرمردى بگويد، من الآن كودكم اگر هيچ گياهى در زمين نباشد، يعنى حال كه گياه وجود دارد، پس من كودك نيستم. «3»

پیام ها

1- بت‌پرستان نيز براى يقين به جرم وتكميل پرونده وقضاوت نهايى، به مسئله‌ى گواهى مردم اعتماد دارند. «لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ»

2- بزرگى كار ابراهيم عليه السلام به اندازه‌اى بود كه بت پرستان نيز ناچار به تعظيم شدند. به جاى عبارت‌ «يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ» در آيه‌ى گذشته كه حاكى از گمنامى و حقارت بود، در اين آيه او را رسماً با اسم خودش كه نشان از بزرگى وشناخت داشت خطاب كردند. «يا إِبْراهِيمُ»

3- استهزا وطعنه بر خرافات، در مواردى لازم است. «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ»

4- فيلمسازى، اجراى تئاتر و نمايش و نقش بازى كردن براى بيدارى اذهان، كارى پسنديده و جايز است. «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً- بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ»


«1». تفسير نمونه.

«2». كافى، ج 2، ص 342؛ تفسير نورالثقلين.

«3». تفسير نورالثقلين.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 469

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ (63)

جلد 8 - صفحه 409

قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا: گفت ابراهيم بلكه بجا آورده آن را بت بزرگشان. فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ‌: پس سؤال كنيد اگر باشند سخن گويندگان.

تنبيه: بيان آيه شريفه به چند وجه است:

1- قوله «بل فعله كبيرهم» مقيد است به «ان كانوا ينطقون» تقدير آنكه «بل فعله كبيرهم ان نطقوا فاسئلوهم» چون تعليق كلام به شرط محالى است، موجب كذب نباشد، مثل كسى كه گويد: «فلان صادق فيما يقول ان لم يكن فوقنا سماء» و نيز در قضيه شرطيه طرفين آن لازم نيست محقق باشد، پس معنى آنكه: بت بزرگ آنها را شكسته اگر به سخن آيند و جواب دهند، لكن نطق آنها محال است، پس شكستن بت بزرگ محال است؛ زيرا تعليق امرى بر محال، محال باشد و طلب سؤال نيز مشروط بر نطق آنها بوده، پس قبيح نباشد و غرض اين كلام توبيخ و سرزنش ايشان به عبادت موجودى كه قادر بر انجام عملى نباشد و قوه نطق و ساير حواس از او مسلوب باشد.

2- حضرت صادق عليه السلام در اين آيه شريفه فرمود: قسم به خدا بجا نياورد آن را بت بزرگ، و ابراهيم عليه السلام دروغ نگفت. عرض شد: پس چگونه بوده آن؟ فرمود: ابراهيم عليه السلام گفت بت بزرگ اين كار را نموده اگر نطق كند، و اگر نطق نكند پس بجا نياورده كارى را «1».

3- فرمايش سيد مرتضى (رحمه اللّه) خلاصه آنكه خبر مشروط است، زيرا فرموده «ان كانوا ينطقون» و معلوم است كه نطق اجسام محال، پس تعليق به فعل محال، محال است. يعنى اگر اين اجسام نطق كنند، شكسته‌اند؛ زيرا هر كه نطق كند تواند فعلى را بجا آورد، و به محال بودن نطق، محال بودن صدور فعل ثابت آيد. و به اثبات اين هر دو، هر آينه تحقق يابد سزاوار نبودن آنها به الهيت و معبوديت، و هر كه عبادت كند آنها را، ضال و مضل خواهد بود «2».

«1» نور الثقلين، ج 3، ص 434- 433، روايت 84.

«2» تنزيه الانبياء، سيّد مرتضى، صفحه 23.

جلد 8 - صفحه 410

4- اين كلام اگرچه به حسب ظاهر خبر باشد، اما مراد الزام حجت است بر ايشان، كأنه خليل عليه السلام فرمود: شما انكار نمى‌كنيد اگر بت بزرگ كرده باشد، زيرا اين اصنام اگر خدا هستند چنانكه زعم شما باشد پس فعل را بت بزرگ آنها نموده زيرا غير خدا قادر نيست كه خدا منهدم سازد. و بيان الزامى گاهى به صورت استفهام، گاهى به لفظ امر و گاهى به لفظ خبر باشد و الزام به هر يك از سه وجه ابلغ از تصريح است. وجوه ديگر نيز ذكر شده، بيان آن موجب تطويل است.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ (62) قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ (63) فَرَجَعُوا إِلى‌ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (64) ثُمَّ نُكِسُوا عَلى‌ رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ (65) قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ (66)

أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (67) قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ (68) قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‌ إِبْراهِيمَ (69) وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ (70)

ترجمه‌

گفتند آيا تو كردى اين كار را با خدايان ما اى ابراهيم‌

گفت بلكه كرد آنرا بزرگشان اين، پس بپرسيد از آنها اگر هستند كه سخن ميگويند

پس رجوع كردند بخودهاشان پس گفتند همانا شما خودتانيد ستمكاران‌

پس سرنگون شدند و گفتند بتحقيق ميدانستى تو كه نباشند اينها كه سخن گويند

گفت آيا پس ميپرستيد غير از خدا آنچه سود نميدهد شما را چيزى و زيان نميرساند بشما

افّ بر شما و بر آنچه ميپرستيد غير از خدا آيا تعقل نميكنيد

گفتند بسوزانيد او را و يارى كنيد خدايان خود را اگر هستيد كار كنندگان‌

گفتيم اى آتش بوده باش سرد و سلامت بر ابراهيم‌

و خواستند واقع سازند باو تدبيرى در هلاكش پس قرار داديم آنها را زيانكارترين زيانكاران.

تفسير

پس از حضور حضرت ابراهيم نزد قوم گفتند آيا تو چنين عمل ناروائى را نسبت بخدايان ما بجا آوردى فرمود بلكه بزرگ آنها اينكه تبر بدوش دارد اين كار را كرده اگر بتها سخن ميگويند پس بپرسيد از آنها يعنى اگر بتها سخن نميگويند بت بزرگ اينكار را نكرده پس آنها سخن نگفتند و حضرت ابراهيم هم خلاف واقع و دروغ نفرموده چنانچه در عيون از امام صادق عليه السّلام اينمعنى را نقل نموده و در كافى از آن حضرت نقل نموده كه اين فرمايش را ابراهيم عليه السّلام براى اصلاح حال آنها فرمود كه متوجّه شوند بآنكه بتها كار كن نيستند و نميتوانند حلب نفع و دفع ضررى از خودشان بنمايند چه رسد از پرستش كنندگانشان و قسم بخدا آنحضرت دروغ نگفت و انها هم كارى نكرده بودند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده كسيكه مصلح است دروغگو نيست خدا دوست دارد دروغ را در اصلاح و دوست ندارد در غير آن اين دو معنى مستفاد از چند روايت است كه در تفسير اين آيه در اين دو كتاب نقل شده با تفاوت مختصرى كه ناشى از تقديم و تأخير بعضى جملات است و حاصلش آنستكه از اشكالى كه بر ظاهر آيه نموده‌اند كه چگونه حضرت ابراهيم پيغمبر اولو العزم خبر خلاف واقعى داد دو جواب دادند يكى آن كه خلاف واقع نفرمود چون فرموده اين كار بت بزرگ است اگر بتها نطق‌

جلد 3 صفحه 561

دارند و چون بتها نطق ندارند پس كار او نيست يعنى اگر آنها ادراك داشتند شما بايد بگوئيد اين كار بت بزرگ است كه تبر در گردن او است و چون ميدانيد آنها شعور ندارند و نكردند از من سؤال ميكنيد و با وصف اين چگونه آنها را خدا ميدانيد و پرستش ميكنيد مانند آنكه بگويند فلانى راست ميگويد اگر زير آسمان راه نميرود يعنى چون راه ميرود پس دروغ ميگويد و بنابراين جمله فاسئلوهم بين شرط ذيل آيه و جزاء مستفاد از صدر آن كه ففعله كبيرهم هذا باشد معترضه واقع شده و كلام مفيد حجّت بر مطلوب و صدق است و اشكالى ندارد ديگر آنكه آنحضرت اين كلام را بقصد اخبار نفرموده تا صدق و كذب در آن راه داشته باشد بلكه بقصد الزام و اراده اصلاح حال آنها فرموده كه تعقّل كنند و متوجّه بعمل ناشايسته خودشان شوند كه چنين موجوداتى لايق ستايش و پرستش نيستند و بنابراين هم كلام دروغ نيست علاوه بر آنكه اگر دروغ هم باشد چون مصلحت آميز است جائز است و قبيح نيست بلكه حسن است اگر چه گوينده پيغمبر باشد خصوص در اين مقامات كه معلوم است قصد اخبار ندارد چون هيچ كس چنين نسبتى را بجماد نميدهد لذا آنها هم نگفتند چرا چنين نسبت ناروائى را بخداى بزرگ ما دادى بلكه مراجعه بعقول خود نمودند و فهميدند كار ناشايسته‌ئى مينمايند و گفتند با يكديگر همانا شما خودتان ظلم بخودتان نموديد كه بعبادت بتها پرداختيد و به ابراهيم كه عبادت خداى ناديده را مينمايد و شما نسبت ظلم باو داديد ولى تعصّب و نفس امّاره نگذاشت آنها مطيع عقولشان شوند و يكباره از عقيده حقّى كه پيدا كرده بودند سرنگون بباطل شدند و از استقامت به اعوجاج روى نمودند مانند كسيكه سرش بجاى پا و پايش بجاى سرش برگردد و ممكن است از شدّت خجلت و حيرت و سر بزيرى باين صورت درآمده باشند در هر حال در اين حال بحضرت ابراهيم گفتند تو ميدانستى كه بتها شعور ندارند و سخن نميگويند چرا بما گفتى از آنها بپرسيم و حجّت آنحضرت بر آنها تمام شد چون خودشان اقرار به بى‌شعورى آنها نمودند حال ملاحظه كنيد اگر حضرت ابراهيم آن نسبت را به بت بزرگ نداده بود ممكن بود چنين اقرارى از آنها بگيرد كسانيكه در طريق استنطاق وارد شده‌اند ميدانند كه ممكن نبود لذا ميدان محاجّه براى‌

جلد 3 صفحه 562

حضرت ابراهيم بعد از اين اقرار مفتوح گشت و با كمال شهامت و شجاعت يكتنه در مقابل نمرود و نمروديان فرمود آيا پرستش ميكنيد غير از خداوند يگانه جماداتى را كه نفع و ضررى بهيچ وجه نميتوانند بشما برسانند افّ و تف بر شما و دينتان و خدايانتان آيا عقل و شعور نداريد و تعقّل و تفكّر در كار خودتان نمى‌نمائيد كه چه عمل بى‌جاى ناروائى مينمائيد و افّ كلمه‌ئى است كه عرب در مقام انزجار و تنفّر از چيزى ميگويد چنانچه در عجم هم معمول است و چون از محاجّه عاجز شدند چنانچه رسم جهّال است در مقام معارضه بر آمدند و گفتند بسوزانيد او را و يارى كنيد خدايان خودتان را بانتقام كشيدن از شكننده آنها اگر مرد كاريد و گفته‌اند نمرود كه پادشاه مقتدر آنها بود آنحضرت را حبس نمود و تا چهل روز مردم هيزم جمع ميكردند در ميدان وسيعى خارج شهر و روغن زيادى هم روى هيزم‌ها ريختند و باين اعمال تبرّك و تقرّب به بتها ميجستند و آتش زدند و بطورى مشتعل شد كه پرنده‌ها در اطراف آن نميتوانستند پرواز كنند و ميسوختند و روايت شده كه نمرود وقتى كه ميخواست حضرت ابراهيم را در آتش بيندازد در قصر خود نشسته و تماشا ميكرد و مردم از شدّت حرارت نميتوانستند نزديك آتش بروند پس شيطان براى آنها منجنيق را ترتيب داد و آنحضرت را باين وسيله در آتش انداختند و زمين بدرگاه خدا ناليد كه كسى جز ابراهيم عليه السّلام بر پشت من نيست كه عبادت تو را نمايد و او را ميسوزانند و ملائكه عرضه داشتند پروردگارا اين خليل تو ابراهيم عليه السّلام است كه ميسوزد و جبرئيل عرض كرد خدايا در زمين كسى نيست كه عبادت كند تو را جز ابراهيم عليه السّلام كه خليل تو است و مسلّط نمودى بر او دشمنش را كه بسوزاند او را خدا فرمود ساكت شو اين سخن را كسى ميگويد كه مانند تو بنده باشد و بترسد كه امر از او فوت شود او بنده من است هر وقت بخواهم نجات ميدهم او را و اگر بخواند اجابت ميكنم او را پس خواند حضرت ابراهيم پروردگار خود را بسوره اخلاص يا اللّه يا واحد يا احد يا صمد يا من لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفؤا احد نجّنى من النّار برحمتك و اين وقتى بود كه او را در منجنيق نشانده بودند پس ملاقات نمود جبرئيل با او در هوا و بعد از سلام عرضه داشت بآنحضرت كه آيا حاجتى دارى فرمود امّا بتو خير ولى بپروردگارم بلى و انگشترى باو داد كه نوشته‌

جلد 3 صفحه 563

بود در آن لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه الجأت ظهرى الى اللّه و أسندت امرى الى اللّه و فوّضت امرى الى اللّه پس خداوند بآتش فرمود اى آتش بوده باش سرد پس بلرزه در آمد دندانهاى حضرت ابراهيم از سرما تا خدا فرمود و سلامت بر ابراهيم كه جبرئيل فرود آمد و با او در آتش نشست و مشغول صحبت شدند و نمرود نگاه ميكرد بحضرت ابراهيم ديد در باغ سبزى وسط آتش با پير مردى نشسته صحبت مى‌كند گفت كسى كه بخواهد خدائى براى خود اختيار كند بايد مانند خداى ابراهيم باشد و حضرت لوط باو ايمان آورد و بحكم نمرود بشام هجرت نمودند و در احتجاج از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه حضرت ابراهيم عليه السّلام وقتى در آتش افتاد عرضه داشت بار الها ميخواهم از تو بحقّ محمد و آل محمد كه نجات دهى مرا از آتش پس خداوند آتش را براى او سرد و سلامت فرمود و آنها خواستند در باره حضرت ابراهيم تدبير و حيله‌ئى نمايند كه ببدترين عقوبت انتقام بتها را از او كشيده باشند ولى خداوند مكر آنها را باطل فرمود و زيانكارترين زيانكاران شدند چون بطلان عقيده و طريقه آنها بر عالميان ظاهر گرديد و مورد ملامت خلق و مستحق عقوبت حق شدند و نام نامى و اسم گرامى حضرت ابراهيم در عالم بخوبى و بزرگى مشهور گرديد و تا انقراض دنيا باقى و برقرار خواهد بود و گفته‌اند سنّ مبارك آنحضرت در آنوقت شانزده سال بود ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ بَل‌ فَعَلَه‌ُ كَبِيرُهُم‌ هذا فَسئَلُوهُم‌ إِن‌ كانُوا يَنطِقُون‌َ (63)

فرمود: بلكه‌ ‌اينکه‌ فعل‌ ‌را‌ ‌آن‌ خداي‌ بزرگ‌ ‌آنها‌ كرده‌ ‌که‌ تبر ‌بر‌ دوش‌ اوست‌ ‌پس‌ سؤال‌ كنيد ‌از‌ ‌خود‌ ‌آنها‌ ‌اگر‌ تكلم‌ مي‌كنند و نطق‌ دارند.

جلد 13 - صفحه 203

سؤال‌: ‌اينکه‌ كلام‌ كذب‌ ‌است‌ و حضرت‌ ابراهيم‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ شأن‌ ‌او‌ اجل‌ ‌است‌ ‌از‌ كذب‌.

جواب‌: اولا‌-‌ ‌در‌ بعض‌ اخبار جواب‌ داده‌اند ‌که‌ ‌اينکه‌ قضيه‌ شرطيه‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود: «إِن‌ كانُوا يَنطِقُون‌َ» ‌يعني‌ ‌اگر‌ نطق‌ مي‌كنند فعله‌ كبير ‌هم‌ و گفتند:

قضيه‌ شرطيه‌ تصدق‌ ‌عن‌ كاذبين‌ مثل‌: «لَو كان‌َ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّه‌ُ لَفَسَدَتا» و لكن‌ ‌لم‌ يكن‌ فيهما آلهة الا اللّه‌ و ‌ما فسد ‌تا‌ و ‌در‌ اينجا ‌هم‌ ‌ما كانوا ينطقون‌ و ‌ما فعل‌ كبيرهم‌. چنانچه‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ ‌است‌ فرمود:

«و اللّه‌ ‌ما فعله‌ كبيرهم‌ و ‌ما كذب‌ ابراهيم‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ فقيل‌ ‌له‌ كيف‌ ‌ذلک‌!‌-‌ ‌فقال‌: انما ‌قال‌: فعله‌ كبيرهم‌ ‌هذا‌ ‌ان‌ نطق‌ و ‌ان‌ ‌لم‌ ينطق‌ فلم‌ يفعله‌ كبيرهم‌».

و ثانيا‌-‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ موارد كذب‌ واجب‌ مي‌شود و صدق‌ حرام‌ مثل‌ اصلاح‌ ‌بين‌ دو نفر مؤمن‌ و ‌بين‌ زوج‌ و زوجه‌، و ‌براي‌ حفظ نفس‌ محترمه‌، و دفع‌ شر اشرار و حفظ مال‌ مسلم‌ و ‌غير‌ اينها ‌حتي‌ ‌در‌ خبر ‌است‌: بواسطه كذب‌ داخل‌ ‌در‌ جنت‌ مي‌شود و ‌به‌ صدق‌ داخل‌ ‌در‌ نار.

و ثالثا‌-‌ باب‌ توريه‌ بسيار وسيع‌ ‌است‌ و ‌در‌ اينجا مي‌توان‌ ‌گفت‌ ‌که‌ مشركين‌ معتقد ‌به‌ ‌خدا‌ بودند بلكه‌ ‌به‌ وحدانيت‌ ‌او‌ ذاتا و صفة و فعلا فقط توحيد عبادتي‌ ‌را‌ منكر بودند و اصنام‌ ‌را‌ شريك‌ ‌در‌ عبادت‌ و پرستش‌ قرار داده‌ بودند. بناء ‌علي‌ ‌هذا‌ ممكن‌ ‌است‌ ابراهيم‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ توريه‌ كرده‌ ‌باشد‌ و مراد ‌از‌ كبيرهم‌ خداي‌ متعال‌ ‌باشد‌ اشاره‌ ‌به‌ اينكه‌ ‌من‌ پيش‌ ‌خود‌ نكردم‌ بامر الهي‌ بوده‌ و فعل‌ ‌او‌ ‌است‌. چنانچه‌ سبزواري‌ گفته‌:

«و الفعل‌ فعل‌ اللّه‌ و ‌هو‌ فعلنا» ‌يعني‌ طولا و منافي‌ ‌با‌ اختيار ‌هم‌ نيست‌ چنانچه‌ مكرر اشاره‌ ‌شده‌ و ‌در‌ آيات‌ شريفه‌ بسيار بيان‌ فرموده‌، و بالجمله‌ حسن‌ صدق‌ و قبح‌ كذب‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ صدق‌ داراي‌ مصلحت‌ ‌است‌ و كذب‌ ذي‌ مفسده‌ ‌اگر‌ كذب‌ داراي‌ مصلحت‌ ملزمه‌ شد واجب‌ مي‌شود و ‌اگر‌ مصلحت‌ ‌غير‌ ملزمه‌ ممدوح‌ مي‌شود، و صدق‌ ‌اگر‌

جلد 13 - صفحه 204

موجب‌ مفسده ملزمه‌ شد حرام‌ مي‌شود و ‌غير‌ ملزمه‌ مذموم‌ مي‌گردد، و ‌اگر‌ خالي‌ ‌از‌ مفسده‌ و مصلحت‌ ‌هر‌ دو شدند ‌ يا ‌ مصلحت‌ و مفسده ‌آن‌ مساوي‌ شد مباح‌ مي‌گردد.

‌پس‌ ‌هر‌ كدام‌ محكوم‌ ‌به‌ احكام‌ خمسه‌ مي‌شوند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 63)- برهان دندانشکن ابراهیم: ابراهیم آن چنان جوابی گفت که آنها را سخت در محاصره قرار داد، محاصره‌ای که قدرت بر نجات از آن نداشتند ابراهیم «گفت: بلکه این کار را این بت بزرگ آنها کرده! از خودشان سؤال کنید اگر سخن می‌گویند»! (قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ).

اصول جرم شناسی می‌گوید متهم کسی است که آثار جرم را همراه دارد، در اینجا آثار جرم در دست بت بزرگ است.

اصلا چرا شما به سراغ من آمدید؟ چرا خدای بزرگتان را متهم نمی‌کنید»؟

آیا احتمال نمی‌دهید او آنها را رقیب آینده خود فرض کرده و حساب همه را یک جا رسیده است؟!

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

منابع