آیه 28 سوره انبیاء: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(معانی کلمات آیه)
(تفسیر آیه)
 
سطر ۵۶: سطر ۵۶:
  
 
(خداوند) آنچه را كه در (آينده) پيش روى آنان و يا گذشته‌ى آنهاست مى‌داند و آنان (فرشتگان) جز براى كسى كه خداوند رضايت دهد، شفاعت نمى‌كنند واز ترس او (پروردگار) بيمناكند.
 
(خداوند) آنچه را كه در (آينده) پيش روى آنان و يا گذشته‌ى آنهاست مى‌داند و آنان (فرشتگان) جز براى كسى كه خداوند رضايت دهد، شفاعت نمى‌كنند واز ترس او (پروردگار) بيمناكند.
 
«1». تفسير فرقان.
 
  
 
جلد 5 - صفحه 442
 
جلد 5 - صفحه 442
سطر ۸۰: سطر ۷۸:
  
 
6- معرفت بيشتر به خداوند بايد سبب خشيت فزونتر باشد. «وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ» (مقام عصمت، مانع از خشيت از خداوند نيست.)
 
6- معرفت بيشتر به خداوند بايد سبب خشيت فزونتر باشد. «وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ» (مقام عصمت، مانع از خشيت از خداوند نيست.)
 
+
-------
 
«1». تفاسير صافى و نورالثقلين؛ توحيد صدوق ص 408.
 
«1». تفاسير صافى و نورالثقلين؛ توحيد صدوق ص 408.
  

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۱۹

مشاهده آیه در سوره

يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَىٰ وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ

مشاهده آیه در سوره


<<27 آیه 28 سوره انبیاء 29>>
سوره : سوره انبیاء (21)
جزء : 17
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

هر چه آنان از ازل کرده و تا ابد می‌کنند همه را خدا می‌داند و هرگز از احدی جز آن کسی که خدا از او راضی است شفاعت نکنند و آنها دائم از خوف (قهر) خدا هراسانند.

خدا همه گذشته آنان و آینده شان را می داند، و جز برای کسی که خدا بپسندد شفاعت نمی کنند، و آنان از ترس [عظمت و جلال] او هراسان و بیمناکند.

آنچه فراروى آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند، و جز براى كسى كه [خدا] رضايت دهد، شفاعت نمى‌كنند و خود از بيم او هراسانند.

مى‌داند، هر چه در برابر آنهاست و هر چه پشت سر آنهاست. و آنان جز كسانى را كه خدا از آنها خشنود است شفاعت نمى‌كنند و از بيم او لرزانند.

او اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را می‌داند؛ و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است شفاعت نمی‌کنند؛ و از ترس او بیمناکند.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

He knows that which is before them and that which is behind them, and they do not intercede except for someone He approves of, and they are apprehensive for the fear of Him.

He knows what is before them and what is behind them, and they do not intercede except for him whom He approves and for fear of Him they tremble.

He knoweth what is before them and what is behind them, and they cannot intercede except for him whom He accepteth, and they quake for awe of Him.

He knows what is before them, and what is behind them, and they offer no intercession except for those who are acceptable, and they stand in awe and reverence of His (Glory).

معانی کلمات آیه

مشفقون: شفق: سرخى مغرب پس از غروب آفتاب. راغب گويد: اشفاق چون با «من» آيد معنى خوف در آن ظاهرتر است و چون با «في» آيد معنى اعتنا در آن آشكارتر باشد. طبرسى فرموده: اشفاق خوف از وقوع مكروه است با احتمال عدم وقوع..[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‌ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ «28»

(خداوند) آنچه را كه در (آينده) پيش روى آنان و يا گذشته‌ى آنهاست مى‌داند و آنان (فرشتگان) جز براى كسى كه خداوند رضايت دهد، شفاعت نمى‌كنند واز ترس او (پروردگار) بيمناكند.

جلد 5 - صفحه 442

نکته ها

«خوف» يعنى ترس از گناه، ولى «خشيت» به معناى ترس از عظمت الهى است، ترسى كه با تعظيم و احترام همراه باشد.

در روايات آمده است كه مراد از «من‌ ارْتَضى‌» يعنى كسى كه دين او مورد رضايت است، هر چند گناهكار باشد، زيرا شخص با ايمان به خاطر توبه‌اى كه پس از گناه مى‌كند، مورد لطف قرار گرفته و مشمول شفاعت واقع مى‌شود. «1»

پیام ها

1- تسليم بى‌چون و چرا بودن، در برابر خدايى ارزش دارد كه به همه چيز آگاه است. «بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ‌ يَعْلَمُ» (توجّه به اينكه خداوند همه چيز را مى‌داند سبب تسليم همراه با خشيت مى‌شود.)

2- علم خداوند نسبت به گذشته و آينده يكسان است، بخلاف علم انسان كه فقط نسبت به گذشته است. «يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ»

3- بندگى و تسليم در برابر خداوند، سببِ داشتن مقام شفاعت است. «عِبادٌ مُكْرَمُونَ‌ لا يَسْبِقُونَهُ‌ يَشْفَعُونَ»

4- فرشتگان نيز اهل شفاعت هستند. «لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‌»

5- شفاعت، لياقت مى‌خواهد. كسانى مشمول شفاعت واقع مى‌شوند كه خداوند از دين آنها راضى باشد. «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‌»

6- معرفت بيشتر به خداوند بايد سبب خشيت فزونتر باشد. «وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ» (مقام عصمت، مانع از خشيت از خداوند نيست.)


«1». تفاسير صافى و نورالثقلين؛ توحيد صدوق ص 408.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 443

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‌ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ «28»

يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ‌: خداى تعالى مى‌داند آنچه مقدم و پيش داشتند از اعمال و افعال. وَ ما خَلْفَهُمْ‌: و آنچه مؤخر و عقب دارند، يعنى آنچه بجا آوردند و آنچه بجا مى‌آورند تمام را مى‌داند. وَ لا يَشْفَعُونَ‌: و شفاعت ننمايند شفاعت كنندگان. إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‌: مگر در حق آن كس كه خداى خواهد و رضا دهد.

يا خدا از او راضى باشد يا دينش مرضى خدا باشد؛ چنانچه در عيون الاخبار ابن بابويه از حضرت رضا عليه السلام روايت نموده «الّا لمن ارتضى اللّه دينه». «2» تفسير برهان، ابن عمير روايت نموده كه: شنيدم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مى‌فرمود: مخلد نفرمايد خدا در جهنم مگر اهل كفر و انكار و اهل گمراهى و شرك را، و هر كه اجتناب كند كبائر را از مؤمنين، سؤال نشود از صغاير. فرمود خداى تعالى: اگر اجتناب كنيد گناهان كبيره‌اى كه نهى شده از

«1» مدينة المعاجز، محدّث بحرانى، باب اول، معجزه 548، ص 199 به نقل از راوندى؛ همچنين موارد زير با اختلاف مختصر: معجزه 255، ص 98 به نقل از حافظ برسى، معجزه 396، ص 141 به نقل از مؤلف «ثاقب المناقب»، معجزه 535، ص 194 به نقل از خضيبى در «هداية».

«2» تفسير برهان، ج 3، ص 57.

جلد 8 - صفحه 382

آن، ستر مى‌كنيم سيئات شما را و داخل فرمائيم شما را به مكان بزرگوارى.

راوى گويد: عرض كردم اى پسر رسول خدا، پس شفاعت براى كدام از مؤمنين ثابت است؟

فرمود: حديث فرمود پدرم از پدران گرامم از حضرت على عليهم السلام فرمود: شنيدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شفاعت من براى اهل كبائر از امت من است، اما نيكوكاران امت چيزى بر آنها نيست.

ابن عمير گويد: عرض كردم چگونه شفاعت براى اهل كبائر است و حال آنكه خداى تعالى فرمايد «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‌» و مرتكب كبائر مرضى نيست؟

پس فرمود: اى ابا احمد، نيست مؤمنى مرتكب شود گناهى را مگر آنكه بد آيد او را آن، و پشيمان گردد بر آن، و بتحقيق فرمود پيغمبر: كافى است توبه را پشيمانى، و فرمود: هر كه خوشحال كند او را نيكى، و بد آيد او را بدى، پس او مؤمن باشد. و هر كه پشيمان نشود بر گناهى كه نموده، پس نيست مؤمن، و ثابت نيست براى او شفاعت، و ظالم باشد و خداوند فرموده‌ «ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ». «1» عرض شد: چگونه مؤمن نباشد كسى كه پشيمان نشود بر گناهى كه نموده؟

حضرت فرمود: اى ابا احمد، نيست هيچكسى كه مرتكب شود گناه بزرگ را و حال آنكه مى‌داند عقاب شود بر آن مگر آنكه پشيمان شود، و هر زمانى كه پشيمان شد تائب باشد، مستحق شفاعت، و هر زمانى كه توبه نكند، مصر شود، و مصر به كبائر آمرزيده نشود، زيرا غير مؤمن است به عذاب و عقوبت آنچه مرتكب شده. و اگر ايمان داشته به عقوبت، هر آينه توبه مى‌نمود و پيغمبر فرمود:

كبيره نماند با استغفار؛ و صغيره نيست با اصرار.

و اما فرمايش الهى‌ «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‌» پس بدرستى كه ايشان شفاعت نكنند مگر كسى را كه دينش مرضى خدا باشد. و دين اقرار به جزاء

«1» سوره غافر، آيه 18.

جلد 8 - صفحه 383

حسنات و سيئات است، پس هر كه را خدا راضى باشد به دينش، پشيمان شود بر آنچه مرتكب شده به جهت معرفتش به عقاب آن در روز قيامت. وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ‌: و ايشان از ترس عذاب خدا ترسناك هستند. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ «21» لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ «22» لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ «23» أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ «24» وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ «25»

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ «26» لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ «27» يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى‌ وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ «28» وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ «29» أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ (30)

ترجمه‌

- آيا اختيار نمودند براى خود خدايانى را از زمين كه آنها زنده كنند مردگانرا

اگر بودى در آن دو خدايانى غير از خدا هر آينه تباه شده بودند پس منزّه است خدا پروردگار عرش از آنچه وصف ميكنند

پرسيده نميشود از آنچه ميكند و آنها پرسيده ميشوند

آيا گرفتند غير از او خدايانى بگو بياوريد دليلتان را اين كتاب كسانى است كه بامنند و كتاب كسانيكه بودند پيش از من بلكه بيشتر آنها نميدانند حقّ را پس آنان رو گردانانند

و نفرستاديم پيش از تو هيچ پيغمبرى را مگر كه وحى مينموديم باو كه نيست خدائى مگر من پس بپرستيد مرا

و گفتند گرفت خداى بخشنده فرزندى منزّه است او بلكه بندگانى باشند گرامى داشتگان‌

پيشى نميگيرند او را بگفتار و ايشان بفرمان او كار ميكنند

ميداند آنچه پيش روى آنها است و آنچه پشت سر دارند و شفاعت نميكنند مگر

جلد 3 صفحه 545

براى كسيكه بپسندد و ايشان از ترس اويند بيمناكان‌

و هر كه بگويد از آنها كه منم خدائى غير از او پس آنرا جزا ميدهيمش دوزخ اينچنين جزا ميدهيم ستمكاران را

و آيا نديدند آنانكه كافر شدند آنكه آسمانها و زمين بودند بسته پس گشاده نموديم آن دو را و بوجود آورديم از آب هر چيز زنده‌اى را آيا پس ايمان نميآورند.

تفسير

- كلمه ام متضمّن معناى استفهام انكارى است كه براى تخطئه و توبيخ و ملامت مشركين ذكر شده و مراد آنستكه آيا ميشود خدايانى كه مصنوع از اجزاء ارضيّه از قبيل سنگ و چوب و فلزّاتند آنها احياء موتى نمايند مسلّم است كه نميشود پس آنها خدا نيستند چون لازمه خدائى قدرت بر ايجاد و اعاده است اگر چه اهل شرك چنين ادّعائى را در باره خدايانشان نداشته باشند و محتمل است من الارض متعلّق به ينشرون باشد و بنابراين جنس خدايان ذكر نشده بلكه مبدء نشر را بيان فرموده است و در هر حال استدلال فرموده بر اثبات توحيد و نفى شرك بدليلى كه بدو بيان ميتوان آنرا تقريب نمود يكى آنكه دليل مبنى بر قياس خطابى و موعظه حسنه باشد و بيان آن بنظر حقير بآن است كه گفته شود ما مى‌بينيم اوضاع عالم و گردش كواكب و افلاك مرتّب و منظّم و اوضاع علويّه و سفليّه و موجودات آنها بنظام احسن آراسته و پيراسته است و معلوم است كه اينها همه اجزاء يك اداره و كارمندان يك كارفرما هستند آفتاب و ماه بزمين ميتابند و باد و باران وزش و ريزش ميكنند و زمين نباتات را ميروياند و حيوان و انسان ميخورند و بكمال لايق خود ميرسند و مسلّم و مشهور است و بتجربه قطعيّه رسيده كه اگر در يك اداره دو مدير و حكم فرما در عرض يكديگر وجود داشته باشند امر آن اداره مختلّ و فاسد ميگردد كه گفته‌اند ده درويش در يك گليم بگنجند و دو پادشاه در يك اقليم نگنجند پس ناچار در طول مدّت هر كدام براى خود قسمتى از اقليم را اختيار ميكنند و مملكت تقسيم و اداره تجزيه ميشود و از وحدت خارج ميگردد يا با يكديگر جنگ ميكنند و يكى غالب و ديگرى مغلوب و منكوب خواهد شد چنانچه خداوند در سوره مؤمنون اشاره به اين معنى فرموده علاوه بر آنكه شركت از لوازم عجز و فقر و احتياج است و اينمعانى از ساحت ربوبى دور و موصوف باين صفات نميشود خالق عالم باشد و بنابراين مراد از فساد تفرّق‌

جلد 3 صفحه 546

اجزاء و اختلال اوضاع است ديگر آنكه دليل مبنى بر حكمت و برهان عقلى باشد باين تقريب كه اگر دو خدا يا بيشتر موجود باشد لابد هر يك بايد داراى حيات و علم و قدرت و اراده و اختيار و ساير صفات كماليّه باشند كه بآن لايق ستايش و پرستش گردند و نيز بايد در هر يك خصوصيّتى باشد كه از ديگرى بآن ممتاز گردد و بنابراين هر يك مركّب شوند از امر مشترك و مختص و عقل حاكم است كه هر مركّبى بايد اجزائش قبل از خودش وجود داشته باشد و خالق همه موجودات نميشود و بنابراين مراد از فساد بطلان و ضياع و نيستى و وجود نيافتن است براى نبودن وجود دهنده و اين بيان اگر چه اتقن و امتن است ولى انصاف آنستكه بيان اوّل اظهر و انسب با سياق كلام است در توحيد از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند دليل بر توحيد چيست فرمود اتصال تدبير و كمال صنع چنانچه خداوند فرموده لو كان فيهما آلهة الا اللّه لفسد تا و اين اشاره به بيان اوّل است در هر حال منزّه است خداوندى كه آفريننده عرشى است كه احاطه بجميع اجسام دارد و محلّ تدابير و منشأ تقادير است و در ضمن آية الكرسى و غيرها بيان آن شد از شريك و زن و فرزند و امثال آنها كه بيخردان براى او اثبات ميكنند و ذات مقدّسش را باتخاذ آنان توصيف مينمايند و كسى حقّ ندارد در كار خدا چون و چرا نمايد چون كارهاى او تماما مطابق حكمت و مصلحت است و او است داراى سلطنت حقّه حقيقيّه ولى بندگان كه ريزه خوار احسان اويند و كارهاى آنها گاهى صواب و گاهى خطا است مسئولند در پيشگاه الهى تا معلوم شود حقّ خدمت و شكر نعمت را بجا آورده‌اند يا نه در توحيد از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند چگونه از كارهاى خدا پرسش نشود فرمود براى آنكه خدا نكند مگر كارى كه حكمت و صلاح است و او است متكبّر جبّار و واحد قهّار پس هر كس بر خود نپسندد حكم او را كافر است و هر كس منكر و ناروا خواند كارى از كارهاى او را منكر خدائى او شده و از امام رضا عليه السّلام روايت شده كه خداوند متعال فرمود اى پسر آدم بمشيّت من تو داراى مشيّت شدى و بقوّت من ادا نمودى واجبات مرا و بنعمت من قدرت بر معصيت من پيدا كردى من تو را شنوا و بينا و توانا نمودم هر خيرى بتو رسد از خدا است و هر شرّى بتو رسد از خودت است و اين براى آنستكه‌

جلد 3 صفحه 547

من سزاوارترم بكارهاى خوب تو از تو و تو سزاوارترى بكارهاى بدت از من و اين براى آنستكه من مسئوليّت در كارم ندارم و مردم در كارهاشان مسئولند و شمّه‌اى از اين مقال در اواخر سوره بقره ذيل آيه تلك الرّسل فضّلنا بعضهم على بعض تحت عنوان تحقيق رشيق گذشت كه مزيدى بر آن متصوّر نيست و خداوند براى اظهار شناعت گفتار و كردار مشركين و مزيد رسوائى و فضاحت آنها در آئين ثانيا ادّعاى آنانرا بصورت استفهام انكارى نقل فرموده و به پيغمبر خود دستور داده كه از آنها مطالبه دليل و برهان فرمايد چون ادّعاء بى‌دليل پذيرفته نيست و ضمنا اشاره فرموده بدليل اقناعى ديگرى كه هر منصفى آنرا مى‌پسندد باين تقريب كه اين قرآن است موجب تذكّر كسانى كه بامنند و بمن ايمان آوردند و اين موجب تذكّر امم سابقه از تورية و انجيل و زبور و غيرها است كه همه در دسترس شما ميباشد به بينيد جز توحيد در آنها ذكرى شده و نامى از شريك براى خدا برده‌اند و اين استدلالى است از كتب سماوى هر ملّتى بر نفى شرك و لوازم آن و بنابراين كلمه هذا اشاره بقرآن است و براى اشاره بذكر من قبلى كه مراد از آن ساير كتب سماوى است بايد اسم اشاره تقدير شود و محتمل است هذا اشاره بمجموع كتب سماوى باشد و افراد اسم اشاره بملاحظه آنستكه خبر ذكر است كه بر همه صادق است و محتمل است هذا اشاره بتوحيد حقّ باشد كه مستفاد از آيات سابقه و سرمايه ذكر و ورد اهل ايمان به پيغمبر ما و ساير انبياء عظام بوده و دلالت آن بر نفى شرك براى آنستكه ذكر آنها حقّ بوده و خلاف آن باطل است چون نميشود گفت طريقه تمام انبياء و پيروانشان حقّ نبوده و مناسب با هر دو معنى است روايت مجمع از امام صادق عليه السّلام كه فرمود مراد از ذكر من معى ذكر كسانى است كه با آنحضرت بودند و فعلا وجود دارند و مراد از ذكر من قبلى ذكر كسانى است كه پيشتر بودند و در برهان از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه من معى على بن أبي طالب و من قبلى انبياء و اوصياء عليهم السلامند و اللّه اعلم ولى انصاف آنستكه معناى اوّل احسن و الطف و اكمل است و خداوند اخيرا از محاجّه با مشركين صرف نظر نموده و به پيغمبر خود گوشزد فرمود كه علّت اعراض بيشتر كفّار از حقّ جهالت و نادانى آنها است كه تميز بين حقّ و باطل نميدهند و بدون تفكّر و تأمّل‌

جلد 3 صفحه 548

از ايمان بخدا و پيغمبر رو گردانند و ما پيش از تو هيچ پيغمبرى را نفرستاديم مگر آنكه وحى مينموديم باو يا وحى ميشد چون يوحى بياء نيز قرائت شده كه نيست معبود بحقّى مگر من پس پرستش و بندگى كنيد مرا نه غير مرا و گفتند يهود عزير پسر خدا است و گفتند نصارى مسيح پسر خدا است و گفتند طائفه‌اى از عرب ملائكه دختران خدايند منزّه است خداوند از اين نسبتها بلكه آنها بندگان گرامى خدايند كه بدون گفته او سخنى نگويند مانند بنده مؤدّب فرمانبردار و هميشه بفرمان او كار ميكنند در خرائج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مرد و زنى خدمت آنحضرت بمرافعه آمدند صداى مرد بسرزنش بلند شد حضرت فرمود چخ و او خارجى بود ناگاه سرش مانند سگ شد پس مردى بحضرت عرض كرد يا امير المؤمنين باين خارجى بانگ زدى سرش سر سگ شد چرا با معاويه اين كار را نميكنى فرمود و اى بر تو اگر بخواهم معاويه را با تختش اينجا حاضر كنم از خدا ميخواهم تا حاضر كند ولى از براى خدا خزانه‌هائيست نه از طلا و نقره بلكه از اسرار نگفتنى و اين معناى بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول است و خدا ميداند اعمال گذشته و آينده ايشانرا و شفاعت نميكنند مگر از براى كسيكه پسنديده است خدا دين او را چنانچه در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده و در خصال از امام صادق و در توحيد از امام كاظم عليهما- السلام تأييد شده و فرموده‌اند شفاعت جائز است در باره فسّاق و اهل معاصى كبيره در صورتى كه دين آنها مرضى خدا باشد يعنى شيعه دوازده امامى باشند و امّا كسانيكه مرتكب معصيت كبيره نشدند خداوند از معصيت صغيره آنها ميگذرد و داخل بهشت ميشوند و اهل كفر و ضلالت قابل شفاعت نيستند و مخلّد در جهنّم خواهند بود و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده شفاعت من مخصوص است باهل كبائر از امّت من و بندگان گرامى او براى عظمتش از ترس او بيم دارند با دلبستگى چون خشيت ترس با تعظيم و اشفاق ترس با اعتناء است و هر بنده‌اى از آن بندگان خدا كه مدّعى الوهيّت شود و بگويد من خدايم نه خدا كه معبود بحقّ است خداوند او را مخلّد در جهنّم خواهد فرمود با كمال قرب و منزلتى كه نزد خدا داشته اين چنين جزا ميدهد خداوند ستمكاران بخويش و خلق را بسبب شرك و كفر كه‌

جلد 3 صفحه 549

ملاحظه اعمال سابقه آنها را نخواهد فرمود بر فرض صدور چنين ادّعاء قبيحى از آنان آيا نديدند آنانكه كافر شدند و خدا را مانند خلق ناتوان پنداشتند و ندانستند كه آسمانها و زمين در بدو خلقت بسته و پيوسته بودند يعنى آسمان بسته بود كه باران از آن نمى‌آمد و زمين پيوسته بود كه گياه از آن نميروئيد و چون خداوند زمين را مقرّ جنبندگان قرار داد ابرهاى متراكم بسته را گسسته و زمين متلاصق پيوسته را شكفته و ابواب رحمت را از جهت عالى و سافل گشاده و باز فرمود و سبزه و گل و ريحان و اشجار و اثمار و انهار پديدار شد چنانچه فرموده ففتحنا ابواب السّماء بماء منهمر و فجّرنا الارض عيونا فالتقى الماء على امر قد قدر و اينها همه از بركات آب بود كه از آسمان بزمين آمد و هر زنده و جنبنده‌ئى كه داراى روح نباتى و حيوانى بود از آن بسهم خود استفاده كرد و واجد حيات شد و طعم آنرا چشيد چون فرموده‌اند طعم آب طعم حيات است و هنوز هم همه ساله اين قدرت از خداوند در معرض مشاهده خلق قرار ميگيرد و مى‌بينند آسمان گسسته و از آن باران رحمت سرازير ميشود و زمين شكافته و گلهاى رنگارنگ از آن سر كشيده شكفته و خندان ميگردد و علاوه بر تأمين روزى حظّ نظرى از آن مى‌برند و تصوّر نميكنند كه چنين خداوند قادر بخشنده مهربانى اجلّ از آنستكه شريك يا زن يا فرزند داشته باشد چون همه مخلوق او هستند و نسبتشان باو يكى است و بايد بسعى و عمل نزديك باو شوند و توالد و تناسل در اجسام است و خداوند از آن منزّه است چون جسم محدود است و خداوند محيط و بنابراين مراد از رتق و فتق آسمانها بسته بودن و باز شدن جهات علويّه و ابواب رحمت الهيّه است و مراد از رتق و فتق زمين اتصال اجزاء ارضيه و انفصال آنها از يكديگر است و اينمعنى واضح و منطبق با احساس و مناسب با نسبت ديدن بآن و موافق با مضمون روايات متعدده معتبره از ائمه اطهار عليهم السّلام ميباشد بخلاف آنكه مراد از رتق چسبيده بودن آسمانها بزمين در بدو خلقت و مراد از فتق جدا شدن آنها از زمين بعدا باشد يا مراد چسبيده بودن آسمانها بهم و يكى بودن طبقات زمين و تقسيم شدن هر يك بعدا بهفت باشد يا مراد از رتق نبودن و مراد از فتق پيدايش آنها باشد كه تمامى خلاف ظاهر و منافى با صدر و ذيل آيه شريفه است چون در صدر آيه بطور استفهام انكارى سؤال‌

جلد 3 صفحه 550

از عدم رؤيت شده كه معناى آن نسبت رؤيت است بكفّار و اين نسبت وقتى مناسب است كه رتق و فتق آسمان و زمين مرئى يا در وضوح مانند آن باشد و معانى مرقومه هيچيك از اين قبيل نيست و در ذيل آيه خداوند تصريح فرموده كه آب مايه حيات تمام موجودات حيّه است كه مبيّن معناى مأثور از ائمه اطهار است و تعجّب از مفسرين شيعه است كه با اين صدر و ذيل واضح و تكذيب امام باقر عليه السّلام در روايت كافى از آنكه مراد چسبيده بودن آسمانها بزمين باشد باز اين اقوال را نقل نموده‌اند با آنكه معاندين وقتى معناى حقيقى را از امام شنيدند تصديق نمودند كه او فرزند پيغمبر و وارث علم آنحضرت است و مستبصر شدند براى شدّت وضوح معنى بعد از بيان و اين نيست جز اعراض از خانواده عصمت و طهارت و اهميّت باقوال سخيفه اهل بدعت و ضلالت در هر حال در خاتمه امر خداوند از حال كفّار انشاء تعجّب فرموده كه آيا با اين همه آيات بيّنات باز ايمان نمى‌آورند و خداشناس نميشوند و بعضى الم ير الّذين بدون واو قرائت نموده‌اند و معنى تفاوتى پيدا نميكند چون واو استينافيّه جز منفصل نمودن معنى از سابق اثرى ندارد و علامت ابتداء بكلام است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


يَعلَم‌ُ ما بَين‌َ أَيدِيهِم‌ وَ ما خَلفَهُم‌ وَ لا يَشفَعُون‌َ إِلاّ لِمَن‌ِ ارتَضي‌ وَ هُم‌ مِن‌ خَشيَتِه‌ِ مُشفِقُون‌َ «28»

خداوند ميداند آنچه‌ پيش‌ ‌آنها‌ بوده‌ و آنچه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آنها‌، و اينها شفاعت‌ نميكنند مگر ‌براي‌ كسي‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌از‌ ‌او‌ راضي‌ ‌باشد‌ و تحصيل‌ رضاي‌ الهي‌ كند و اينها ‌از‌ خوف‌ و خشيت‌ الهي‌ ‌در‌ حذراند.

(يَعلَم‌ُ ما بَين‌َ أَيدِيهِم‌ وَ ما خَلفَهُم‌): علم‌ الهي‌ عين‌ ذات‌ اول‌ و آخر ندارد پيش‌ ‌از‌ خلقت‌ عالم‌ ‌حتي‌ خلقت‌ انوار مقدّسه‌ ‌که‌ فرمود:

«أوّل‌ ‌ما خلق‌ اللّه‌ نوري‌»

خداوند عالم‌ ‌بود‌ ‌تا‌ آخرين‌ مخلوقات‌ و ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌، زيرا مخلوقات‌ الهي‌ محدود هستند و علم‌ الهي‌ نامحدود، و نسبت‌ محدود ‌به‌ ‌غير‌ محدود ‌اگر‌ بگويي‌ قطره‌ ‌به‌ دريا ‌است‌ غلط گفته‌اي‌. زيرا دريا ‌هم‌ محدود ‌است‌ طرف‌ نسبت‌ نيست‌ مثل‌ نسبت‌

جلد 13 - صفحه 164

ممكن‌ بواجب‌ مخلوق‌ ‌به‌ خالق‌ و نحو اينها.

وَ لا يَشفَعُون‌َ إِلّا لِمَن‌ِ ارتَضي‌ مسأله شفاعت‌ يكي‌ ‌از‌ ضروريات‌ دين‌ ‌است‌ و منكر ‌آن‌ كافر ‌است‌ و ‌غير‌ مؤمن‌ قابليت‌ شفاعت‌ ندارد بلكه‌ خاص‌ ‌به‌ أهل‌ ايمان‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ أخبار ‌در‌ تفسير.

«لِمَن‌ِ ارتَضي‌» دارد لمن‌ ارتضي‌ دينه‌. و شفعاء دو دسته‌ هستند، داراي‌ شفاعت‌ خاصّه‌ و شفاعت‌ عامّه‌.

اما شفاعت‌ خاصه‌ قرآن‌ ليالي‌ متبركه‌، ماه‌هاي‌ شريفه‌، مؤمنين‌، ملائكه‌ حمله عرش‌، انبياء، اولياء، علماء، سادات‌، أولادهاي‌ صغار مؤمنين‌ و ‌غير‌ اينها.

و اما شفاعت‌ عامه‌ خاص‌ محمّد و آل‌ محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و ‌سلّم‌ ‌است‌ و شفاعت‌ ‌آنها‌ ‌هم‌ مختلف‌ ‌است‌.

درجه اوّل‌ شفاعت‌ گنه‌كاران‌ مؤمنين‌ ‌که‌ بواسطه ارتكاب‌ معاصي‌ استحقاق‌ عذاب‌ دارند ‌که‌ فرمود:

«ادّخرت‌ شفاعتي‌ لاهل‌ الكبائر ‌من‌ امتي‌»

زيرا أهل‌ صغاير ‌به‌ نص‌ آيه شريفه‌ معفوّ هستند ‌که‌ فرمود: «إِن‌ تَجتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنهَون‌َ عَنه‌ُ نُكَفِّر عَنكُم‌ سَيِّئاتِكُم‌» نساء آيه 35. و معاصي‌ كبار معاصي‌ ‌است‌ ‌که‌ وعده‌ آتش‌ ‌ يا ‌ عذاب‌ داده‌ ‌شده‌، ‌ يا ‌ ‌در‌ نظر شرع‌ بزرگ‌ شمرده‌ ‌شده‌، ‌ يا ‌ تصريح‌ ‌به‌ ‌به‌ كبيره‌ بودن‌ ‌آن‌ ‌شده‌، ‌ يا ‌ اشدّ ‌از‌ بعضي‌ كبائر گفته‌ ‌شده‌، ‌ يا ‌ اصرار ‌بر‌ صغاير ‌شده‌.

اشكال‌: بنا ‌بر‌ ‌اينکه‌ ‌پس‌ مؤمنين‌ خوفي‌ ‌از‌ معاصي‌ ندارند، زيرا مشمول‌ شفاعت‌ مي‌شوند.

جلد 13 - صفحه 165

جواب‌‌-‌ عمده خطر معاصي‌ باعث‌ زوال‌ ايمان‌ مي‌شود و ‌لو‌ حين‌ الموت‌ بعلاوه‌ سياهي‌ قلب‌ و تسلّط شيطان‌ و زوال‌ نعم‌ و سلب‌ توفيق‌ و نزول‌ بليّات‌ و مفاسد ديگر.

درجه دوّم‌ تقاضاي‌ دفع‌ بليات‌ و قضاء حوائج‌ و انجاح‌ مقاصد و قبولي‌ اعمال‌ ‌در‌ اثر توسلات‌ باين‌ خاندان‌ ‌در‌ همين‌ دنيا.

درجه سوم‌ ارتفاع‌ درجات‌ و مقامات‌ ‌در‌ بهشت‌ ‌حتي‌ ‌در‌ حق‌ انبياء و اولياء فضلا ‌از‌ مؤمنين‌ و اهل‌ سعادت‌، و نظر ‌به‌ اينكه‌ ‌هر‌ عنايتي‌ مشروط ‌به‌ قابليت‌ محل‌ ‌است‌ ‌تا‌ أذن‌ الهي‌ و اجازه حق‌ نرسد شفاعت‌ نميكنند چنانچه‌ ميفرمايد: «ما مِن‌ شَفِيع‌ٍ إِلّا مِن‌ بَعدِ إِذنِه‌ِ» يونس‌ آيه 3. و ‌تا‌ قابليت‌ نداشته‌ ‌باشد‌ اذن‌ داده‌ نميشود ‌در‌ حق‌ ‌او‌.

(وَ هُم‌ مِن‌ خَشيَتِه‌ِ مُشفِقُون‌َ): خوف‌ انبياء و ائمه اطهار و ملائكه‌ نه‌ ‌از‌ جهت‌ معاصي‌ ‌است‌. زيرا معصوم‌ هستند بلكه‌ ‌از‌ عظمت‌ پروردگار و معرفت‌ ‌به‌ شئون‌ الهي‌ و كبريايي‌ ‌او‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ مقابل‌ عظمت‌ پروردگار ناچيز و مقصّر و قاصر، ‌در‌ عبادت‌ مي‌دانند چنانچه‌ ‌از‌ پيغمبر اكرم‌ ‌است‌ ‌در‌ مناجاتش‌ عرض‌ مي‌كند:

«‌ما عرفناك‌ حق‌ معرفتك‌ و ‌ما عبدناك‌ حق‌ عبادتك‌».

و خدمت‌ زين‌ العابدين‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ عرض‌ كردند بواسطه كثرت‌ عبادات‌ ‌که‌ زين‌ العابدين‌اش‌ گفتند، و شدت‌ بكاء ‌که‌ تاج‌ البكّائين‌ نام‌ نهادند و ‌آن‌ قدر سجده‌ كرد ‌که‌ سيّد الساجدين‌اش‌ خواندند ‌که‌:

شماها ‌که‌ أهل‌ عالم‌ بواسطه شماها رستگار مي‌شوند چرا ‌اينکه‌ نحو تحمل‌ مي‌ كني‌!‌-‌ فرمود: صحيفه جدم‌ أمير المؤمنين‌ ‌را‌ بياوريد كيست‌ بتواند مثل‌ ‌آن‌ عبادت‌ كند!

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 28)- سپس به احاطه علمی پروردگار نسبت به آنها اشاره کرده، می‌فرماید: «خداوند «اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را می‌داند» (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ). هم از دنیای آنها آگاه است و هم از آخرتشان، هم قبل از وجودشان و هم بعد از وجودشان.

مسلما فرشتگان از این موضوع آگاهند که خدا یک چنین احاطه علمی به آنها دارد، و همین عرفان، سبب می‌شود که آنها نه سخنی قبل از او بگویند و نه از فرمانش سر پیچی کنند.

5- بدون شک آنها که بندگان گرامی و شایسته خدا هستند برای نیازمندان شفاعت می‌کنند ولی باید توجه داشت: «هرگز شفاعت نمی‌کنند مگر برای کسی که بدانند خدا از او خشنود است» و اجازه شفاعت او را داده است (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی).

جمله فوق پاسخی است به آنها که می‌گفتند: ما فرشتگان را عبادت می‌کنیم تا در پیشگاه خدا برای ما شفاعت کنند، قرآن می‌گوید آنها از پیش خود هیچ کاری نمی‌توانند بکنند و هر چه می‌خواهید باید مستقیما از خدا بخواهید حتی اجازه شفاعت شفیعان را.

6- به خاطر همین معرفت و آگاهی است که: «آنها از ترس او بیمناکند» و تنها ترس او را به دل راه می‌دهند (وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ).

آنها از این نمی‌ترسند که گناهی انجام داده باشند، بلکه از کوتاهی در عبادت یا ترک اولی بیمناکند.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع