آیه 17 سوره زخرف: تفاوت بین نسخهها
مهدی موسوی (بحث | مشارکتها) (←تفسیر آیه) |
(←معانی کلمات آیه) |
||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
==معانی کلمات آیه== | ==معانی کلمات آیه== | ||
− | + | *'''كظيم''': كظم: حبس و نگهدارى غيظ در سينه، خواه به واسطه عفو باشد يا نه، طبرسى فرموده: كظم در اصل بستن دهان مشك است پس از پر شدن «كظيم»: پر از خشم.<ref>تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج10، ص15</ref> | |
== تفسیر آیه == | == تفسیر آیه == |
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۴۷
<<16 | آیه 17 سوره زخرف | 18>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و حال آنکه هر کدام از مشرکان را به دختری که به خدا نسبت دادند مژده دهند (ننگ دارد و) رویش (از غم) سیاه میشود در حالی که پر از خشم و اندوه است.
و [در صورتی که] چون یکی از آنان را به [ولادت] دختری که شبیه و هم جنس خدا قرار داده مژده دهند در حالی که [دلش] پر از اندوه و خشم است، صورتش سیاه می شود! [چون علاوه بر اینکه دخترداری را دوست ندارد از آن ننگ دارد، اما همین دختر را به عنوان هم جنس و فرزند خدا قلمداد می کند!!]
و چون يكى از آنان را به آنچه به [خداى] رحمان نسبت مىدهد خبر دهند، چهره او سياه مىگردد، در حالى كه خشم و تأسف خود را فرو مىخورد.
و چون به يكى از آنها مژده تولد همان چيزى را دهند كه به خداى رحمان نسبت داده رويش سياه گردد و آكنده از خشم شود.
در حالی که هرگاه یکی از آنها را به همان چیزی که برای خداوند رحمان شبیه قرار داده [= به تولّد دختر] بشارت دهند، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه میشود و خشمگین میگردد!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- كظيم: كظم: حبس و نگهدارى غيظ در سينه، خواه به واسطه عفو باشد يا نه، طبرسى فرموده: كظم در اصل بستن دهان مشك است پس از پر شدن «كظيم»: پر از خشم.[۱]
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ «15»
(مشركان گفتند: ملائكه دختران خدايند) و براى او از بندگانش جزئى قرار دادند. همانا انسان، كفران پيشه آشكار است.
أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ «16»
آيا از آنچه مىآفريند دخترانى برگرفته و براى شما پسران را برگزيده است.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ «17»
در حالى كه هرگاه يكى از آن مشركان را به آنچه براى خداوند رحمن پسنديده است مژده دهند چهرهاش سياه گردد و اندوه خود را فرو برد.
نکته ها
مراد از «عِبادِهِ» فرشتگان است كه مشركان آنها را از جنس دختر مىدانستند و مراد از «جُزْءاً» آن است كه مشركان، فرشتگان را همچون فرزند، جزئى از خدا مىپنداشتند.
پیام ها
1- نقل عقايد خرافى اگر همراه با پاسخ باشد مانعى ندارد. جَعَلُوا لَهُ ...
2- شريك دانستن مخلوق در كارهاى خالق، ناسپاسى آشكار است. جَعَلُوا لَهُ ... لَكَفُورٌ مُبِينٌ
3- در گفتگوها مىتوان بر اساس عقايد خود مردم، با آنان جدال كرد. أَمِ اتَّخَذَ ...
4- دختر پنداشتن فرشتگان كه معمولًا در نقاشىها و تصاوير نيز ديده مىشود، نوعى خرافهى شرك آلود است. «أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ»
5- چه زشت است كه انسان، دختر را براى خود ننگ بداند ولى فرزندان خدا را دختر بشمارد. «ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا»
جلد 8 - صفحه 442
6- آنان كه به واسطهى شنيدن تولد فرزند دختر، اندوهگين مىشوند و گمان دارند كه پسر برتر از دختر است، دچار خرافهاى شرك آلودند. إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ ... وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ
7- حالات روانى انسان، در جسم او اثر مىگذارد. «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ «17»
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ: و چون خبر داده شود يكى از اين مشركان كه نسبت بنات به او سبحانه دهند، بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا: به آنچه گردانيده براى خداى بخشنده شبه و مانند مانند بنات كه نسبت به خدا دهند، و حال آنكه وقتى براى آنها دخترى متولد شود، ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا: بگردد روى او سياه شده از غايت غصه و غم و محنت، وَ هُوَ كَظِيمٌ: در حالتى كه پر است از خشم و اندوه، يعنى غم و غصه به دل مرد مىخورد به جهت عدم قدرت بر انتقام؛ هر گاه نسبت دختر به اين مرتبه باشد، پس چگونه و به چه وجه آن را به خداى خود نسبت دهند.
جلد 11 - صفحه 460
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ «16» وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ «17» أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ «18» وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ «19» وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ «20»
ترجمه
آيا اختيار كرد از آنچه آفريد دخترانى را و برگزيد شما را به پسران
و چون مژده داده شود يكى از آنها بآنچه زد براى خداى بخشنده مثلى ميگردد رويش سياه در حاليكه بسى در دل خشمناك است
آيا كسيكه نشو و نمايابد در زينت و او در مخاصمه نيست بيان كننده
و قرار دادند فرشتگان را كه آنان بندگان خداوند بخشندهاند از جنس زنان آيا مشاهده نمودند آفريدن آنها را زود است كه نوشته شود گواهى آنها و پرسيده ميشوند
و گفتند اگر ميخواست خداى بخشنده نميپرستيديم آنان را نيست براى آنها به آن هيچ دانشى نيستند آنان مگر آنكه افترا ميزنند.
تفسير
خداوند متعال براى اظهار تعجّب و انكار عقائد و اقوال كفّار قريش ميفرمايد آيا خدا اختيار كرده است براى خود از مخلوقاتش دخترانى را و ترجيح داده است شما را بر خود بداشتن پسران با آنكه وقتى بشارت داده شود بيكى از شما بآنچه او براى خدا مثل و مانند و شبيه قرار داده است كه دختر باشد چون ولد از هر جنس مثل و مانند و شبيه والد است فورا رنگ رويش سياه و دلش مملوّ از خشم و اندوه ميگردد و آيا سزاوار است چيزيكه شما خودتان از آن ننگ داريد بخدا نسبت دهيد آيا كسيكه در زيور و زينت نشو و نما يافته و همّش مصروف آن شده لذا از ادراك حقائق بازمانده و اگر با كسى مخاصمه داشته باشد از اقامه دليل بر مدّعاى خود عاجز است كه دختر باشد سزاوار به فرزندى خدا است اين فقط توهين از مقام ربوبى نيست از ملائكه هم كه بعد از انبياء و اولياء بندگان خوب خدايند توهين است كه آنان را زنان بخوانند و كفّار مكّه خواندند و اظهار اعتقاد بآن نمودند با آنكه علم نداشتند چون پيغمبرى بآنها چنين خبرى نداده بود و در وقت خلقت ملائكه حاضر نبودند كه ديده باشند خدا آنها را از جنس زن آفريده البتّه اين شهادت ناحقّ و نسبت ناروا در نامه اعمال آنها ثبت و ضبط خواهد شد و روز قيامت مسئول و معاقب بر آن خواهند بود و بعضى بجاى عباد الرّحمن عند الرّحمن قرائت نمودهاند و بنابر اين اشاره بمقام قرب آنها است بحقّ و تذكير ضمير در و هو فى الخصام باعتبار لفظ من است و گفتهاند
جلد 4 صفحه 598
كمتر وقتى است كه زن بخواهد دليلى براى ادّعاء خود اقامه نمايد و خود را محكوم ننمايد و نيز پرستندگان معبودهاى باطل در مقام اعتذار از عمل خود ميگفتند اگر خدا ميخواست ما عبادت آنها را نكنيم منصرف مينمود ما را از عبادت آنان پس او خواسته است كه ما عبادت نمائيم آنها را غافل از آنكه خدا هيچوقت راضى بعمل قبيح نميشود نهايت آنكه بندگان وقتى اعراض از ذكر و فكر نمودند آنها را بحال خودشان واميگذارد و منصرف از عمل قبيح نميفرمايد و به بيان عقل و شرع در ردع آنها اكتفا ميفرمايد لذا قول آنان را كه مبنى بر جبر است مستند بجهل فرموده و اين نسبت را بخدا دروغ و افترا خوانده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِما ضَرَبَ لِلرَّحمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجهُهُ مُسوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ «17»
و زماني که بشارت دهند يكي از آنها به آنچه مثل زدهاند از براي خداي رحمن که دختر پيدا كردهاي که ميگويند ملائكه دختران خدا هستند صورت آنها سياه ميشود و او سر به زير ميگردد آن قدر اينکه مشركين حجاز مخصوصا اهل مكه دختر را بد ميدانند و حال آنها تغيير ميكند که بسا آنها را زنده زير خاك ميكنند يا به يك حال بدي بسختي آنها را نگاه ميدارند و اينکه عقيده هنوز در عرب جاهليت که اگر به كسي از آنها بگويند فلاني شوهر دختر شما است يا شوهر خواهر شما است بسيار متغيّر ميشود.
چنانچه خداوند ميفرمايد وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالأُنثي ظَلَّ وَجهُهُ مُسوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ يَتَواري مِنَ القَومِ مِن سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمسِكُهُ عَلي هُونٍ أَم يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحكُمُونَ- نحل آيه 60 و 61- و بالعكس اگر زني پسري آورد و لو از زنا باشد كساني که با او زنا كردند هر كدام مدعي ميشوند که اينکه پسر از من است و بسا در موضوع او با هم جنگ و زد و خورد ميكنند چنانچه در موضوع زياد چون مادرش از زنان ذات الاعلام بود پدرش معلوم نشد كيست که ميگفتند زياد بن ابيه حتي عمرو عاص در مجلس معاويه حضور جماعتي گفت که من در جاهليت زنهاي زانيه بسيار داشتم روزي ابو سفيان از سفر آمد نزد من و گفت يك زانيه بر من بياور گفتم من فعلا جز سميّه كسي را ندارم گفت او را نميخواهم چون دهانش متعفن است گفتم من غير او را ندارم ناچار راضي شد و رفت نزد او و چون برگشت ديدم قطرات مني از عورتش ميريزد فورا معاويه برخاست و گفت زياد برادر من است و دست زياد را گرفت و برد در حرمسراي خود و بدخترانش گفت اينکه عموي شما است و بشما محرم است و همچنين در حق عبيد اللّه که چهل نفر مدعي شدند که ما نزد مرجانه رفتهايم و اينکه پسر از ما است بالاخره راضي شدند که اشخاص قيافه شناس بيايند و تشخيص دهند که اينکه شباهت به كدام دارد آمدند و گفتند به هيچ كدام شما شباهت ندارد فقط انگشت ابهام پاي او شبيه به زياد است
جلد 16 - صفحه 13
زياد او را گرفت شد إبن زياد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 17)- باز همین مطلب را به بیان دیگری تعقیب کرده، میگوید: «در حالی که هرگاه یکی از آنها را به همان چیزی که برای خداوند رحمان شبیه قرار داده [به تولد دختر] بشارت دهند صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه میشود، و خشمگین میگردد»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ).
این تعبیر به خوبی حاکی از تفکر خرافی مشرکان ابله در عصر جاهلیت در مورد تولد فرزند دختر است که چگونه از شنیدن خبر ولادت دختر ناراحت میشدند در عین حال فرشتگان را دختران خدا میدانستند!
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج10، ص15
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم