حلف الفضول: تفاوت بین نسخهها
جز (صفحهای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: دوران جوانی پیامبر، حلف الفضول، احلاف، ...' ایجاد کرد) |
Saeed zamani (بحث | مشارکتها) (تعیین رده) |
||
سطر ۸۳: | سطر ۸۳: | ||
(11). سیرة ابن هشام، ج 1 ص 134، سیره حلبیه، ج 1، ص 157. الصحیح من السیرة، ج 1، ص 100، سیرة المصطفی، ص 52-53. | (11). سیرة ابن هشام، ج 1 ص 134، سیره حلبیه، ج 1، ص 157. الصحیح من السیرة، ج 1، ص 100، سیرة المصطفی، ص 52-53. | ||
+ | |||
+ | [[رده:پیامبر اکرم قبل از بعثت]] |
نسخهٔ ۱۸ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۵:۳۸
منبع: درس هايى از تاريخ تحليلى اسلام، جلد 1، صفحه 309
نویسنده: رسولى محلاتى
قبل از اسلام در میان اعراب و سران برخی از قبائل پیمان هائی بسته شده بود که به احلاف مشهور است و هدف از این پیمان ها عموما جلوگیری از بی نظمی و اغتشاش و مقاومت در برابر دشمنان قریش و حمایت از خانه کعبه و اهداف دیگری بود، که از جمله آن ها است «حلف المطیبین » و «حلف اللعقة » که در سبب نامگذاری آن ها نیز به این نام ها سخنانی گفته اند.(1)
و از جمله این پیمان ها که طبق روایات رسیده، اسلام نیز آن را امضاء کرده و به عنوان پیمان مقدسی از آن یاد شده «حلف الفضول » است که به شرحی که ذیلا خواهیم گفت برای جلوگیری از ظلم و تعدی زورگویان و به منظور دفاع از ستمدیدگان بسته شد، و چون این پیمان در هدف مشابه پیمان دیگری بوده که سال ها قبل از آن بوسیله «جرهمیان » بسته شد و انعقاد آن بوسیله چند نفر بوده که نام همگی آن ها «فضل » یا فضیل بوده (یعنی فضل بن فضاله و فضل بن وداعه و فضیل بن حارث و یا به گفته بعضی: فضل بن قضاعه و فضل بن مشاعه و فضل بن بضاعه)(2) بدین جهت به این پیمان نیز «حلف الفضول » گفتند، و برخی نیز در وجه تسمیه و این نامگذاری وجوه دیگری گفته اند که جای ذکر آن نیست.(3)
پیمان مزبور پس از جنگ های فجار و در بیست سالگی عمر رسول خدا و در خانه عبدالله بن جدعان انجام پذیرفت،(4) و از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که پس از بعثت می فرمود: لقد شهدت فی دار عبدالله بن جدعان حلفا ما احب ان لی به حمر النعم ولو ادعی به فی الاسلام لاجبت (5): به راستی که در خانه عبدالله بن جدعان شاهد پیمانی بودم که خوش ندارم آن را با هیچ چیز دیگر مبادله کنم، و اگر در اسلام نیز مرا بدان دعوت کنند اجابت خواهم کرد و می پذیرم.
و ماجرا - چنانچه گفته اند - از این جا شروع شد که مردی از قبیله «زبید» و یا قبائل دیگر حجاز(6) به مکه آمد و مالی را به عاص بن وائل سهمی فروخت، و هنگامی که به سراغ پول آن رفت عاص بن وائل از پرداخت آن خودداری کرد و مرد زبیدی را از نزد خود راند.
مرد زبیدی به نزد جمعی از سران قریش رفت - و به گفته برخی به نزد افرادی که پیمان «لعقه » را منعقد کرده بودند رفت - و از آن ها برای گرفتن حق خود استمداد کرد، ولی آن ها پاسخی به او نداده و حاضر به گرفتن حق او نشدند.
مرد زبیدی که چنان دید بر فراز کوه ابی قبیس - که مشرف به شهر مکه و خانه کعبه بود - رفت و بوسیله این دو بیت فریاد مظلومانه و ستمی را که به او شده بود به گوش مردم مکه و اشراف شهر رسانده چنین گفت:
یا آل فهر لمظلوم بضاعته × ببطن مکة نائی الدار و القفرو محرم اشعث لم یقض عمرته × یا للرجال و بین الحجر والحجران الحرام لمن تمت کرامته × و لاحرام لثوب الفاجر الغدر، یعنی: ای خاندان «فهر»(7) برسید بداد ستمدیده ای که در وسط شهر مکه کالایش را به ستم برده اند و دستش از خانه و کسان دور است، و ای مردان برسید به داد محرمی ژولیده که هنوز عمره اش را بجای نیاورده و میان (حجر اسماعیل) و حجرالاسود گرفتار است.
به راستی که حرمت و احترام برای آن کسی است که در بزرگواری تمام باشد، و دو جامه فریب کار احترامی ندارد. و بر طبق نقل دیگری شخصی که کالای او را خریده و پولش را نداده بود امیة بن خلف بود و شعری که گفت این بود:
یال قصی کیف هذا فی الحرم؟ × و حرمة البیت و اخلاق الکرم؟ × اظلم لایمنع منی من ظلم، یعنی: ای خاندان «قصی » این چه ناامنی و زندگی ظالمانه ای است در حرم امن خدا؟ و این چه حرمتی است که برای خانه خدا نگاه داشته اید و چه اخلاق پسندیده ای؟ که به من ستم می شود و کسی نیست که از من دفع ظلم کرده و جلوی ستم را بگیرد؟
و به هر صورت، گفته اند: این فریاد مظلومانه که در شهر مکه طنین افکند، زبیر بن عبدالمطلب - عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله -از جا حرکت کرده گفت: این فریاد را نمی توان نشنیده گرفت، و به سراغ بزرگان قبائل قریش رفت، و توانست قبائل زیر یعنی بنی هاشم و بنی زهره و بنی تیم بن مره و بنی حارث بن فهر را با خود همراه کند و در خانه عبدالله بن جدعان(8) اجتماع کرده و در آن جا پیمان «حلف الفضول » را منعقد ساخته، و دست های خود را به نشانه تعهد در برابر پیمان در آب زمزم فرو بردند و به مضمون زیر پیمان بستند که: لایظلم غریب و لاغیره، و لئن یؤخذ للمظلوم من الظالم : نباید به هیچ شخص غریب یا غیرغریبی ستم شود، و باید حق مظلوم از ظالم گرفته شود!
و به دنبال این پیمان به نزد عاص بن وائل رفته، و حق مرد زبیدی را از او گرفته و به آن مرد دادند.
دست تحریف
از آن جا که این پیمان مقدس در آن روز توانست جلوی ظلم و ستم یک قلدر زورگو را در مکه بگیرد، و در روزهای بعد از آن نیز در مسیر تاریخ قریش - به شرحی که در ذیل خواهد آمد - باز هم توانست جلوی ظلم های دیگری را نظیر آن چه گذشت بگیرد، و موجب قداست و احترام این پیمان شود، تحریف کنندگان تاریخ اسلام یعنی بنی امیه که پیوسته می کوشیدند برای چهره بی آبروی خود آبروئی تحصیل کنند، و متاسفانه به خاطر امکاناتی که در دست داشتند و حدود هشتاد سال خلافت اسلام را به غصب و زور تصاحب کرده و بلندگوی اسلام اموی بودند.
و به خاطر نداشتن تقوی و ایمان از انجام هیچ جنایتی برای رسیدن به هدف خود یعنی ریاست و حکومت برای خود و بدنام کردن رقبای خود یعنی بنی هاشم پروا نداشتند، و چنانچه در قسمت های نخست بحث ما گذشت شواهد زیادی نیز از تاریخ برای این مطلب داریم...
در این جا نیز جیره خواران خود یعنی امثال ابوهریره را وادار کرده تا با جعل حدیث نام بنی امیه و ابوسفیان را نیز جزء شرکت کنندگان و بلکه پرچم داران این پیمان ذکر کنند. و بدین وسیله این گرگان درنده و ستمکاران معروف تاریخ را - که در ظلم و ستم ضرب المثل هستند - حامیان مظلوم و دشمنان ظالم معرفی کنند... و در مقابل این جنایت تاریخی چند درهم پول سیاه بی ارزش دریافت کنند.
و بلکه برخی از این حدیث سازان نام عباس بن عبدالمطلب را نیز جزء قیام کنندگان برای گرفتن حق مظلومان و دعوت کنندگان سران قریش در حلف الفضول ذکر کرده اند که به خوبی دست تحریف در آن آشکار و انگیزه این تحریف نیز همان کیسه های زر و آش و پلوهائی بوده که به شکم این بازرگانان حدیث می ریختند تا بدین وسیله بلکه بتوانند رقبای دیگر خود را در خلافت از میدان خارج کرده و خود را وارث بلامنازع رسول خدا و دست آوردهای اسلام معرفی کنند.
وگرنه کسی نیست از اینان بپرسد آخر مگر عباس بن عبدالمطلب که یکی دو سال از رسول خدا کوچکتر بوده در آن زمان چند سال داشته که چنین قدرت و نفوذی داشته باشد که بتواند سران قریش را برای عقد پیمانی به این مهمی دعوت کرده و بتواند حق مظلومی را از ظالمی همچون عاص بن وائل سهمی یا امیه بن خلف جمحی بگیرد...!؟
و یا مگر فراموش کرده اند که عاص بن وائل سهمی هم پیمان بنی امیه بوده و ابوسفیان اموی هیچ گاه بر ضد هم پیمان متنفذی هم چون عاص بن وائل سهمی قیام نخواهد کرد و پیمانی علیه او امضاء نخواهد کرد...؟! - مگر این که بگوئیم دروغ گو کم حافظه می شود-!
و بهتر است داستان این تحریف را از زبان تاریخ بشنوید ابن هشام در سیره خود از ابن اسحاق روایت کرده که وی از شخصی به نام محمد بن ابراهیم بن حارث تیمی نقل کرده که گوید: محمد بن جبیر بن مطعم بن عدی بن نوفل بن عبدمناف - که داناترین مرد قریش در زمان خود بود -(9) پس از قتل عبدالله بن زبیر به نزد عبدالملک بن مروان اموی رفت و مردم نیز نزد عبدالملک گردآمده بودند و چون به نزد وی آمد عبدالملک بدو گفت: ای ابا سعید آیا ما و شما در حلف الفضول نبودیم؟ محمد بن جبیر: شما بهتر می دانید! عبدالملک: ای اباسعید حق مطلب را در این باره به من بگو! محمد بن جبیر: نه به خدا سوگند ما و شما در حلف الفضول نبودیم! عبدالملک: راست گفتی!
حلف الفضول در مسیر تاریخ
این را هم بد نیست بدانید که کاربرد این پیمان مقدس و اهمیت آن به قدری بود که پس از انعقاد آن نیز در طول تاریخ بارها مورد استفاده قرار گرفت و همچون پتکی بر سر ستمگران و زورگویان فرود آمده و جلوی تجاوز و تعدی ها را می گرفت و همچون سد محکمی در برابر قلدرهای مکه - که خود را مالک الرقاب همگان می دانستند - قرار گرفت که از آن جمله داستان های زیر قابل توجه است:
1- مورخین با اندک اختلافی نقل کرده اند که مردی از قبیله خثعم به منظور انجام حج به مکه آمد و دختر بسیار زیبای خود را نیز که نامش «قتول » بود به همراه خود به مکه آورد، نبیه بن حجاج - یکی از سرکردگان قریش - دختر او را ربود و به نزد خود برد.
مرد خثعمی برای بازگرفتن دختر خود از مردم مکه استمداد کرد، بدو گفتند: تنها راه چاره این است که از حلف الفضول و اعضای آن کمک بگیری! آن مرد به کنار خانه کعبه رفته و با فریاد بلند اعضای حلف الفضول را به کمک طلبید، و آن ها نیز با شمشیرهای برهنه نزد او گردآمده و آمادگی خود را برای رفع ظلم از وی اعلام کردند، و آن مرد داستان ربودن دخترش را نقل کرده و همگی به نزد نبیه آمدند، و نبیه که چنان دید از آن ها خواست تا یک شب به او مهلت دهند، ولی آن ها یک لحظه هم به او مهلت ندادند، و پیش از آن که دست نبیه بن حجاج به آن دختر برسد، دختر را از وی گرفته و به پدرش سپردند.(10)
2- ابن هشام و دیگران به سندهای مختلف روایت کرده اند که میان حضرت امام حسین بن علی علیهماالسلام و ولید بن عتبه اموی که از سوی معاویه در مدینه حکومت داشت نزاعی درگرفت، و مورد نزاع مالی بود که متعلق به امام حسین علیه السلام بود و ولید آن را به زور غصب کرده بود.
امام علیه السلام بدو فرمود: به خدای یکتا سوگند می خورم که اگر حق مرا ندهی شمشیر خود را برمی گیرم و در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله می ایستم و مردم را به «حلف الفضول » دعوت می کنم...!
این خبر به گوش مردم رسید و عبدالله بن زبیر و مسور بن مخرمه زهری و عبدالرحمان عثمان تیمی و برخی دیگر از غیرتمندان به حمایت از امام علیه السلام و دفاع از پیمان «حلف الفضول » برخاسته و آمادگی خود را برای این کار اعلام کردند، که چون خبر به گوش ولید بن عتبه رسید دست از ظلم و ستم برداشته و حق امام علیه السلام را به آن حضرت باز پس داد...(11)
پی نوشت
(1). برای اطلاع بیشتر به تاریخ یعقوبی، ج 2 ص 10 و سیره ابن هشام، ج 1، ص 135.
(2). سیره المصطفی، ص 28.
(3). به پاورقی سیره ابن هشام، ج 1 ص 133 و تاریخ یعقوبی ج 2 ص 11 و اقرب الموارد ماده «فضل » و سیره حلبیه، ج 1، ص 156 مراجعه شود.
(4). طبقات ابن سعد، ج 1، ص 128، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 10.
(5). سیره ابن هشام، ج 1، ص 134.
(6). در مروج الذهب و البدایه والنهایة و سیره حلبیه و سیره قاضی دحلان «رجلا من زبید» آمده ولی در تاریخ یعقوبی دو قول دیگر ذکر شده یکی آن که آن مرد مردی از بنی لبید بن خزیمه بود و دیگر آن که وی مردی از قیس بن شیبه بوده است.
(7). «فهر» و «قصی » که در شعر بعدی آمده نام دو تن از اجداد قریش و قبائل مکه است.
(8). عبدالله بن جدعان چنانچه در سیره قاضی دحلان (حاشیه سیره حلبیه ج 1 ص 99-101 ط مصر) آمده مرد سخاوتمند و باثروتی بوده که هر روز جمع زیادی را برای اطعام در خانه خود گرد می آورد، و داستانی هم در آن جا برای ثروتمند شدن عبدالله نقل کرده که بی شباهت به افسانه نیست والله اعلم.
(9). سیره ابن هشام، ج 1، ص 135.
(10). سیرة المصطفی ص 52 و سیره الحلبیه ج 1 ص 157 و سیره قاضی دحلان - حاشیه سیره حلبیه، ج 1 ص 102.
(11). سیرة ابن هشام، ج 1 ص 134، سیره حلبیه، ج 1، ص 157. الصحیح من السیرة، ج 1، ص 100، سیرة المصطفی، ص 52-53.