آیه 89 سوره اعراف: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{قرآن در قاب|قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّ...» ایجاد کرد)
 
(معانی کلمات آیه)
سطر ۴۱: سطر ۴۱:
 
</tabber>
 
</tabber>
 
==معانی کلمات آیه==
 
==معانی کلمات آیه==
«إِلاّ أَن یَشَآءَ اللهُ»: ذکر این قید برای یادآوری این مطلب است که خدا قادر مطلق است و هرچه بخواهد شدنی است، ولی سنّت خدا برابر عدل انجام می‌گیرد و لذا هرگز چنین دستوری را صادر نمی‌فرماید. یا این که بیان این سخن از سوی شعیب، محض تواضع و تأدّب با خدا و فرمانبریِ بی‌چون و چرا از ذات ذوالجلال است. همان گونه که پیغمبر ما به هنگام دعا می‌فرمود: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلی دِینِکَ»: در صورتی که می‌دانست خداوند دل او را بر ایمان ثابت و ماندگار می‌دارد. «إِفْتَحْ»: داوری کن (نگا: شعراء / . «الْفَاتِحِینَ»: قضات. داوران.
+
افترينا: فريه: دروغ. افتراء: جعل دروغ.
 +
كذبا: كذب (بر وزن جسر) ، دروغ گفتن و به كسر ذال: دروغ. استعمال قرآن مجيد ،چنين است.
 +
فاتحين: فتح: باز كردن.
 +
منظور از آن، فيصله دادن و قضاوت است. فاتحين داوران، باز كنندگان.
 +
ملاء: اشراف قوم گويند كه هيبتشان دلها را پر كند و جمالشان چشمها را.  
 +
به معنى جماعت نيز آيد. مراد از آن ، ظاهرا معنى اول است.<ref>تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی</ref>
  
 
== تفسیر آیه ==
 
== تفسیر آیه ==

نسخهٔ ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۴۰

مشاهده آیه در سوره

قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا ۚ وَمَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا ۚ وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا ۚ عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا ۚ رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ

مشاهده آیه در سوره


<<88 آیه 89 سوره اعراف 90>>
سوره : سوره اعراف (7)
جزء : 9
نزول : مکه

ترجمه های فارسی

اگر ما به دین شما برگردیم با وجود آنکه خدا ما را از آن نجات داده همانا به خدا افترا و دروغ بسته‌ایم، و هرگز نشود که ما به آیین شما رجوع کنیم مگر آنکه مشیّت خدا قرار گیرد، که او پروردگار ماست، پروردگار ما بر همه چیز کاملا آگاه است، ما بر خدا توکل کردیم، پروردگارا، تو بین ما و امت، به حق داوری کن که تو بهترین داورانی.

اگر پس از آنکه خدا ما را از آن [آیین شرک آلود] نجات داده به آیین شما بازگردیم [و بگوییم: خدا دارای شریک و همتاست] یقیناً بر خدا دروغ بسته ایم؛ بنابراین امکان ندارد به آیین شما بازگردیم، مگر اینکه خدا که پروردگار ماست بخواهد [که او هم مشرک شدن و کافر شدن کسی را هرگز نمی خواهد] پروردگار ما از نظر دانش بر همه چیز احاطه دارد، فقط بر خدا توکل کردیم. پروردگارا! میان ما و قوم ما به حق داوری کن که تو بهترین داورانی.

اگر بعد از آنكه خدا ما را از آن نجات بخشيده [باز] به كيش شما برگرديم، در حقيقت به خدا دروغ بسته‌ايم؛ و ما را سزاوار نيست كه به آن بازگرديم، مگر آنكه خدا، پروردگار ما بخواهد. [كه‌] پروردگار ما از نظر دانش بر هر چيزى احاطه دارد. بر خدا توكل كرده‌ايم. بار پروردگارا، ميان ما و قوم ما به حق داورى كن كه تو بهترين داورانى.»

پس از آنكه خدا ما را از كيش شما رهانيده است اگر بدان بازگرديم، بر خدا دروغ بسته باشيم، و ما ديگر بار بدان كيش بازنمى‌گرديم، مگر آنكه خدا آن پروردگار ما خواسته باشد. زيرا علم پروردگار ما بر همه چيز احاطه دارد. ما بر خدا توكل مى‌كنيم. اى پروردگار ما، ميان ما و قوم ما به حق، راهى بگشا كه تو بهترين راهگشايان هستى.

اگر ما به آیین شما بازگردیم، بعد از آنکه خدا ما را از آن نجات بخشیده، به خدا دروغ بسته‌ایم؛ و شایسته نیست که ما به آن بازگردیم مگر اینکه خدایی که پروردگار ماست بخواهد؛ علم پروردگار ما، به همه چیز احاطه دارد. تنها بر خدا توکل کرده‌ایم. پروردگارا! میان ما و قوم ما بحق داوری کن، که تو بهترین داورانی!»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

We would be fabricating a lie against Allah should we revert to your creed after Allah had delivered us from it. It does not behoove us to return to it, unless Allah, our Lord, should wish so. Our Lord embraces all things in [His] knowledge. In Allah we have put our trust.’ ‘Our Lord! Judge justly between us and our people, and You are the best of judges!’

Indeed we shall have forged a lie against Allah If we go back to your religion after Allah has delivered us from It, and it befits us not that we should go back to it, except if Allah our Lord please: Our Lord comprehends all things in His knowledge; in Allah do we trust: Our Lord! decide between us and our people with truth; and Thou art the best of deciders.

We should have invented a lie against Allah if we returned to your religion after Allah hath rescued us from it. It is not for us to return to it unless Allah our Lord should (so) will. Our Lord comprehendeth all things in knowledge. In Allah do we put our trust. Our Lord! Decide with truth between us and our folk, for Thou art the best of those who make decision.

"We should indeed invent a lie against Allah, if we returned to your ways after Allah hath rescued us therefrom; nor could we by any manner of means return thereto unless it be as in the will and plan of Allah, Our Lord. Our Lord can reach out to the utmost recesses of things by His knowledge. In the Allah is our trust. our Lord! decide Thou between us and our people in truth, for Thou art the best to decide."

معانی کلمات آیه

افترينا: فريه: دروغ. افتراء: جعل دروغ. كذبا: كذب (بر وزن جسر) ، دروغ گفتن و به كسر ذال: دروغ. استعمال قرآن مجيد ،چنين است. فاتحين: فتح: باز كردن.

منظور از آن، فيصله دادن و قضاوت است. فاتحين داوران، باز كنندگان.

ملاء: اشراف قوم گويند كه هيبتشان دلها را پر كند و جمالشان چشمها را. به معنى جماعت نيز آيد. مراد از آن ، ظاهرا معنى اول است.[۱]

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ «89»

(شعيب به مخالفان گفت:) اگر پس از آنكه خداوند مارا از آيين شما نجات داد، دوباره به آن برگرديم بى‌گمان بر خدا دروغ بسته‌ايم، ما را نسزد كه به آيين شما برگرديم، مگر آنكه خدا بخواهد كه او پروردگار ماست (خدا هم هرگز چنين نخواهد خواست). پروردگارِ ما بر هر چيز احاطه‌ى علمى دارد، ما بر خداوند توكّل كرده‌ايم. پروردگارا! ميان ما و قوم ما به حقّ داورى و راهگشايى كن كه تو بهترين داوران و راهگشايانى.

نکته ها

«ملت»، به معناى كيش و آيين است، چنانكه در جاى ديگر مى‌خوانيم: «مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ» «1».

«فتح» در اين گونه موارد، به معناى قضاوت و داورى براى راهگشايى است، يعنى سخن آخر را خداوند مى‌گويد تا از بن‌بست خلاص شده و راه باز شود.

چون ياران شعيب عليه السلام، دين را بر اساس بيّنه و استدلال پذيرفته‌اند، نه هوا و هوس؛ پس آن را رها نخواهند كرد. مگر آنكه خداوند دستور دهد و خداوند هم هرگز دستور بازگشت به شرك و كفر را نمى‌دهد، چون معمولًا كسى از دستورش بر مى‌گردد كه از كردارش پشيمان شود و خداوند هرگز چنين نيست.

«1». حج، 78.

جلد 3 - صفحه 117

پیام ها

1- ارتداد وبرگشت از آرمان‌ها و عقائد حقّ و پذيرفتن شريك براى خداوند، نوعى افترا بر خدا و پيمان‌شكنى است. قَدِ افْتَرَيْنا ... ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ

2- شرك، اسارت و يكتاپرستى، نجات است. «بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ»

3- مؤمن، هرگز نبايد از حقّ عدول و بر عقائدش سازش كند. ما يَكُونُ لَنا ...

(عقب‌گرد و ارتجاع، ممنوع است و تساهل وتسامح همه جا ارزش نيست.)

4- هدايت و ضلالت در دائره‌ى اراده خداوند است. «إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»

5- دليل تسليم شدن و پذيرفتن ربوبيّت خداوند، علم بى‌پايان اوست. إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ‌ ... وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً

6- دليل توكّل ما بر خداوند نيز علم مطلق او بر همه چيز است. «وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا»

7- براى پايدارى در ايمان، از خداوند استمداد و به او توكّل كنيم. ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ ... عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا

8- در برابر پيشنهادهاى شوم دشمنان، بايد با توكّل بر خدا، قاطعانه ايستاد. ما يَكُونُ لَنا ... تَوَكَّلْنا

9- واگذارى داورى به خداوند، نمونه ومصداق توكّل و تسليم است. عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ‌ ...

10- در دعا، رعايت تناسب بين خواسته و اسماى الهى مطلوب است. آنجا كه نياز به فتح داريم، خدا را با خيرالفاتحين صدا مى‌زنيم. افْتَحْ‌ ... خَيْرُ الْفاتِحِينَ‌

11- لازمه‌ى داورى صحيح، علم وآگاهى همه‌جانبه است. داورى، حقّ كسى است كه همه چيز را مى‌داند. وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً ... رَبَّنَا افْتَحْ‌ ...

12- داورى، از شئون ربوبيّت خداوند است. «رَبَّنَا افْتَحْ»

13- هدف انبيا تثبيت و بر كرسى نشاندن حرف حقّ است، نه سخن خويشتن.

«افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌3، ص: 118

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ (89)

قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً: بتحقيق افترا كرده باشيم بر خداى تعالى دروغ را، إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ‌: اگر برگرديم در كيش و ملت باطل شما، بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها: بعد از آنكه نجات داده و رهانيده است ما را خداى تعالى به ايضاح ادله و اظهار معجزه بر بطلان كفر و حقيقت ايمان. در تفسير وسيط بيان نموده: مدعاى قوم شعيب عليه السّلام آن بود كه حق تعالى ايشان را امر نموده به طريقه كفر باشند، و بدين سبب آن را ملت مى‌گفتند. پس شعيب عليه السّلام فرمود: عود به ملت شما و اعتقاد به اينكه اين ملت مأمور بها باشد، افتراى بر خداى تعالى است.

وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها: و نشايد و روا نباشد ما را آنكه برگرديم به ملت كفر، إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا: مگر آنكه خواهد خدائى كه پروردگار ما است. اين استثنا به جهت قطع طمع ايشان است در عود، چه عود را تعليق نموده بر محال كه مشيت و اراده سبحانى باشد، و مسلم است اراده كفر، قبيح، و قبح بر ساحت جلال الهى محال باشد: پس توقف وجود شى‌ء بر محال، محال خواهد بود. ملخص معنى آنكه: چنانچه مشيت الهى محال است به كفر ما تعلق گيرد، همچنين عود ما به ملت شما نيز محال است. يا آنكه ضمير در فيها راجع به قريه باشد نه ملت، و معنى آنكه ما از شهر شما برويم و دگر بشهر شما نيائيم، مگر آنكه خداى تعالى خواهد ما را بر شما ظفر دهد تا ما بر سبيل فتح و نصرت بيائيم و شما را مقهور و شهر را متصرف شويم.

وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً: وسعت دارد پروردگار ما هر شي‌ء را از حيث علم، يعنى حق تعالى عالم به جميع معلومات است و علم ازلى احاطه دارد همه چيزها كه از جمله علم سبحانى است به عاقبت كار ما، و شما از ايمان و كفر و ارتداد و نفاق و غير آن. يا خداى تعالى اعلم است به فساد و صلاح ملت‌

جلد 4 صفحه 140

ما و شما و به ترك آن، پس بر سبيل تفويض فرمود، عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا: بر خداى تعالى توكل كرديم در تثبت ما بر ايمان و تخلص ما از اشرار، و كار خود را به او واگذاريم.

پس شعيب عليه السّلام از معاندان اعراض، و به مناجات حضرت مجيب الدعوات توجه نموده گفت: رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِ‌: اى پروردگار ما، حكم نما بين ما و قوم ما براستى و حق. يا اظهار فرما امر ما را تا منكشف شود آنچه ميان ما و ايشان است تا مبطل از محق متميز گردد، وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ‌: و تو بهترين حكم كنندگانى، يا ظاهر كننده امور مشكله خفيه. از ابن عباس نقل است كه معنى فتح در آيه را نمى‌دانستم تا آنكه دختر سيف بن ذى بزن را ديدم كه به شوهر خود گفت «تعال افاتحك بالقاضى اى احاكمك البه» بيا با تو محاكمه كنيم نزد قاضى. يا بار خدايا، ما را برهان، و اين كافران را هلاك گردان.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


سوره الأعراف «7»: آيات 88 تا 89

قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهِينَ (88) قَدِ افْتَرَيْنا عَلَى اللَّهِ كَذِباً إِنْ عُدْنا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِيها إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحِينَ (89)

ترجمه‌

گفتند جماعتى كه سركشى كردند از قوم او هر آينه بيرون ميكنيم البته تو را اى شعيب و كسانيرا كه گرويدند با تو از بلدمان يا بايد باز گرديد بدين ما گفت آيا و اگر چه باشيم كراهت دارندگان‌

بتحقيق بسته باشيم بر خدا دروغ را اگر باز گرديم در دين شما بعد از آنكه نجات داد ما را خدا از آن و روا نباشد از براى ما آنكه باز گرديم در آن مگر آنكه بخواهد خدا پروردگار ما احاطه نمود است پروردگار ما بهمه چيز از روى علم بر خدا توكّل نموديم پروردگار ما حكم كن ميان ما و ميان قوم ما بحق و توئى بهترين حكم كنندگان.

تفسير

انبياء عليهم السلام بدليل عقل و نقل معصومند از گناه در تمام عمر چه رسد بآنكه كافر باشند در يك زمان پس مراد از عود آنها در ملت يا عود اهل ايمان است و از باب تغليب بهمه نسبت داده شده يا مراد صيرورت است چون عاد بمعنى صار استعمال ميشود يعنى يا بايد بگرديد همكيش ما يا آنكه اين كلام را آنها بعقيده خود گفته‌اند چون تصور ميكردند آنحضرت قبل از بعثت با آنها هم كيش بوده در هر حال آنحضرت از طرف خود و اهل ايمان جواب فرمود كه چگونه ما هم كيش با شما شويم با آنكه ميدانيم بطلان و فساد كيش شما را اعتقاد كه باكراه و اجبار حاصل نمى‌شود بعلاوه بعد از آنكه خداوند بادلّه واضحه دين حق را بما ارائه فرمود و نگذارد ما وارد در ملت كفر شويم اگر خواسته باشيم وارد شويم شكر احسان او را بجا نياورده‌ايم چون عبادت غير او را نموده‌ايم و احكام مجعوله خودمان را كه باو نسبت ميدهيم افترا بخدا زده‌ايم و سزاوار نباشد كه ما كيش شما را اختيار نمائيم مگر آنكه خدا بخواهد و خدا نخواسته يا مگر آنكه خدا بخواهد ما را مقهور شما بنمايد و شما را قاهر بر ما تا ما باكراه دين شما را قبول نمائيم يا آنكه مراد آنستكه ما حق نداريم دين شما را اختيار نمائيم مگر آنكه خدا خواسته باشد ما را بحال خود واگذار و محروم از لطف خود فرمايد براى عدم قابليت ما چون مشيت خدا تعلق بكفر عباد نمى‌گيرد و خداوند احاطه علميّه بتمام موجودات دارد

جلد 2 صفحه 452

و مصالح و مفاسد آنها را ميداند پس ما بايد اطاعت او را نمائيم كه عالم است نه اطاعت شما را كه جاهليد بر خدا توكل مى‌نمائيم در آنكه ثابت بدارد ما را بر ايمان و موفق فرمايد ما را بازدياد ايقان خدايا تو بگشا مشكليرا كه روى داده است ميان ما و قوم ما براستى تا ظاهر شود حق از باطل و تو بهترين مشكل گشائى در صورتى كه مراد از فتح مشكل گشائى باشد و اگر فتح بمعنى حكم باشد چنانچه قاضى را فتاح ميگويند مراد واضح است لذا در ترجمه ذكر شد اگر چه بنظر حقير روح معنى همان مشكل گشائى است چون قاضى هم از طرفين مشكل گشائى ميكند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قَدِ افتَرَينا عَلَي‌ اللّه‌ِ كَذِباً إِن‌ عُدنا فِي‌ مِلَّتِكُم‌ بَعدَ إِذ نَجّانَا اللّه‌ُ مِنها وَ ما يَكُون‌ُ لَنا أَن‌ نَعُودَ فِيها إِلاّ أَن‌ يَشاءَ اللّه‌ُ رَبُّنا وَسِع‌َ رَبُّنا كُل‌َّ شَي‌ءٍ عِلماً عَلَي‌ اللّه‌ِ تَوَكَّلنا رَبَّنَا افتَح‌ بَينَنا وَ بَين‌َ قَومِنا بِالحَق‌ِّ وَ أَنت‌َ خَيرُ الفاتِحِين‌َ (89)

هراينه‌ بتحقيق‌ ‌ما افتراء زده‌ايم‌ ‌بر‌ خداوند ‌اگر‌ عود كنيم‌ ‌در‌ ملت‌ ‌شما‌ ‌بعد‌ ‌از‌ آني‌ ‌که‌ خداوند ‌ما ‌را‌ ‌از‌ ملت‌ ‌شما‌ نجات‌ مرحمت‌ فرموده‌ و هرگز نيست‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌ما ‌که‌ برگرديم‌ ‌در‌ ملت‌ سخيف‌ ‌شما‌ مگر اينكه‌ مشيت‌ الهي‌ تعلق‌ گرفته‌ ‌باشد‌، توسعه‌ دارد علم‌ پروردگار ‌ما ‌هر‌ چيزي‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ ‌است‌ توكل‌ ‌ما پروردگار ‌ما بازفرما و حكم‌ نما ‌بين‌ ‌ما و ‌بين‌ قوم‌ ‌ما بحق‌ و تو بهترين‌ بازكنندگان‌ و حكم‌فرماياني‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ مشتمل‌ ‌بر‌ چند مطالب‌ مهمه‌ ‌است‌: مطلب‌ اول‌‌-‌ اينكه‌ توقعي‌ ‌که‌ كفار ‌از‌ انبياء داشتند ‌که‌ ‌با‌ ‌آنها‌ ‌هم‌ مسلك‌ شوند و ‌در‌ شرك‌ و كفر ‌با‌ ‌آنها‌ موافقت‌ كنند امري‌ ‌است‌ محال‌ چنانچه‌ ‌از‌ قول‌ ‌آنها‌ نقل‌ ميفرمايد وَ قال‌َ الَّذِين‌َ كَفَرُوا لِرُسُلِهِم‌ لَنُخرِجَنَّكُم‌ مِن‌ أَرضِنا أَو لَتَعُودُن‌َّ فِي‌ مِلَّتِنا ابراهيم‌ ‌آيه‌ 16 زيرا ‌اگر‌ عود كنند ‌در‌ مسلك‌ كفار هرآينه‌ افتري‌ و كذب‌ بخداوند بسته‌اند زيرا ‌با‌ يقين‌ قطعي‌ و براهين‌ حسي‌ و وجداني‌ ثابت‌ و محقق‌ ‌شده‌ توحيد پروردگار ‌پس‌ قول‌ بشرك‌ افتراء و كذب‌ ‌بر‌ خداوند ‌است‌ و هكذا مسئله‌ رسالت‌ و دستورات‌ الهي‌ آنچه‌ ‌بر‌ خلافش‌ گفته‌ شود و بالجمله‌ ‌بعد‌ ‌از‌ وضوح‌ حق‌ قول‌ بباطل‌ كذب‌ و افتراء ‌است‌ لذا ميفرمايد قَدِ افتَرَينا عَلَي‌ اللّه‌ِ كَذِباً إِن‌ عُدنا فِي‌ مِلَّتِكُم‌ زيرا ملت‌ ‌شما‌ باطل‌ و ‌بر‌ خلاف‌ حق‌ ‌است‌ و نسبتش‌ بخدا چنانچه‌ گفتند وَ اللّه‌ُ أَمَرَنا بِها اعراف‌ ‌آيه‌ 27، افتراء ‌است‌.

مطلب‌ دوم‌‌-‌ ‌بعد‌ ‌از‌ آني‌ ‌که‌ خداوند تبارك‌ و ‌تعالي‌ بلطف‌ و عنايتش‌ انبياء ‌را‌ برسالت‌ انتخاب‌ فرمود ‌که‌ اللّه‌ُ أَعلَم‌ُ حَيث‌ُ يَجعَل‌ُ رِسالَتَه‌ُ انعام‌ ‌آيه‌ 124 و مؤمنين‌

جلد 7 - صفحه 388

‌را‌ هدايت‌ فرمود براه‌ حق‌ و صراط مستقيم‌ چگونه‌ ممكن‌ ‌است‌ انبياء دست‌ ‌از‌ رسالت‌ بردارند و مؤمنين‌ براه‌ باطل‌ مشي‌ كنند ‌که‌ مفاد بَعدَ إِذ نَجّانَا اللّه‌ُ مِنها ‌است‌ ‌که‌ خداوند ‌از‌ تيه‌ ضلالت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ نجات‌ داده‌ و بشاه‌ راه‌ حق‌ و حقيقت‌ هدايت‌ فرموده‌ مطلب‌ سوم‌‌-‌ جمله‌ وَ ما يَكُون‌ُ لَنا أَن‌ نَعُودَ فِيها إِلّا أَن‌ يَشاءَ اللّه‌ُ رَبُّنا مفسرين‌ نظر ‌به‌ اينكه‌ خداوند نميخواهد ‌از‌ احدي‌ كفر و شرك‌ و ضلالت‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ جمله‌ وجوهي‌ گفتند و ‌در‌ دست‌ و پا افتادند، بعضي‌ گفتند مراد دخول‌ كفار ‌است‌ ‌در‌ ايمان‌ ‌که‌ تمام‌ يك‌ ملت‌ شوند و ‌اينکه‌ ‌با‌ جمله‌ و ‌ما ‌يکون‌ لنا كمال‌ مباينت‌ ‌را‌ دارد بعضي‌ گفتند مراد شريعت‌ ‌است‌ و احكامي‌ ‌که‌ قابل‌ نسخ‌ و تغيير ‌است‌ نه‌ امور اعتقاديه‌ بعضي‌ گفتند تعليق‌ ‌بر‌ محال‌ ‌است‌ مثل‌ حَتّي‌ يَلِج‌َ الجَمَل‌ُ فِي‌ سَم‌ِّ الخِياطِ اعراف‌ ‌آيه‌ 38 بعضي‌ گفتند مراد تسلط ‌شما‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌ما ‌را‌ مكرها ‌هم‌ مسلك‌ ‌خود‌ كنيد بعضي‌ گفتند مرجع‌ ضمير ‌فيها‌ قرية ‌است‌ ‌يعني‌ ‌خدا‌ بخواهد ‌ما داخل‌ ‌در‌ قريه‌ ‌شما‌ شويم‌ نه‌ ملت‌ ‌شما‌ و لكن‌ تمام‌ اينها ‌از‌ باب‌ اينست‌ ‌که‌ فرق‌ ‌بين‌ مشيّت‌ تكويني‌ و تشريعي‌ نگذارده‌اند و ‌اينکه‌ موضوع‌ احتياج‌ بيك‌ توضيح‌ دارد و قبلا ‌هم‌ متذكر شده‌ايم‌ و ‌آن‌ اينست‌ ‌که‌ مشيئة تشريعي‌ آنست‌ ‌که‌ آنچه‌ صلاح‌ بنده‌گان‌ ‌است‌ ‌که‌ باختيار انجام‌ دهند ‌از‌ عقائد حقّه‌ و اخلاق‌ حسنه‌ و اعمال‌ صالحه‌ ‌که‌ ‌در‌ دنيا و آخرت‌ ‌براي‌ ‌آنها‌ نفع‌ دارد خداوند بتوسط ارسال‌ رسل‌ و انزال‌ كتب‌ و جعل‌ احكام‌ بآنها ابلاغ‌ ميكند و آنچه‌ ‌بر‌ ضرر ‌آنها‌ ‌است‌ ‌در‌ دنيا و آخرت‌ ‌از‌ عقائد باطله‌ و اخلاق‌ فاسده‌ و اعمال‌ سيّئه‌ نهي‌ ميكند إِنّا هَدَيناه‌ُ السَّبِيل‌َ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً دهر ‌آيه‌ 3، و احدي‌ مجبور باحد طرفين‌ فعل‌ و ترك‌ نيست‌ ‌حتي‌ معصوم‌ ‌که‌ محال‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌او‌ معصيتي‌ صادر شود لكن‌ باين‌ معني‌ ‌که‌ نميكند نه‌ اينكه‌ نميتواند چنانچه‌ خداوند تبارك‌ و ‌تعالي‌ محال‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌او‌ فعل‌ قبيح‌ ‌ يا ‌ لغو ‌ يا ‌ ظلم‌ صادر شود نه‌ اينكه‌ نتواند ‌که‌ نقص‌ ‌در‌ قدرت‌ ‌باشد‌.

جلد 7 - صفحه 389

و اما مشيّت‌ تكويني‌ هيچ‌ امري‌ ‌در‌ عالم‌ اتفاق‌ نخواهد افتاد ‌تا‌ مشيت‌ حق‌ تعلق‌ نگرفته‌ ‌باشد‌ ما قَطَعتُم‌ مِن‌ لِينَةٍ أَو تَرَكتُمُوها قائِمَةً عَلي‌ أُصُولِها فَبِإِذن‌ِ اللّه‌ِ حشر ‌آيه‌ 5، ‌حتي‌ افعال‌ اختياريه‌ عباد و ‌اينکه‌ موجب‌ جبر نيست‌ چون‌ مشيت‌ تعلق‌ گرفته‌ ‌که‌ باختيار ‌از‌ ‌آنها‌ صادر شود و بمقتضاي‌ نظام‌ حملي‌ عالم‌ ‌در‌ دنيا بايد كافر، مؤمن‌، فاسق‌، عادل‌، ظالم‌، مظلوم‌، غني‌، فقير، صحيح‌، سقيم‌، عزيز، ذليل‌، مطيع‌ عاصي‌ و ‌غير‌ اينها ‌باشد‌ چنانچه‌ بايد سرد، گرم‌، باران‌، برف‌، بهار، خزان‌، روز، شب‌، بلاء، نعمت‌ ‌باشد‌ مگر ‌اينکه‌ حديث‌ ‌از‌ حضرت‌ ابا ‌عبد‌ اللّه‌ ‌عليه‌ السّلام‌ نيست‌ ‌از‌ قول‌ جدّش‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌که‌ فرمود

(اخرج‌ ‌الي‌ العراق‌ ان‌ّ اللّه‌ شاء ‌ان‌ يراك‌ قتيلا)

و ‌در‌ حق‌ عيالش‌ فرمود

(ان‌ّ اللّه‌ شاء ‌ان‌ يراهن‌ّ سبايا)

مگر ‌اينکه‌ فرمايش‌ عليّه‌ عاليه‌ زينب‌ سلام‌ اللّه‌ عليها نيست‌ ‌که‌ بپسر مرجانه‌ فرمود

(هؤلاء قوم‌ كتب‌ اللّه‌ ‌عليهم‌ القتل‌ فبرزوا ‌الي‌ مضاجعهم‌)

و چه‌ بسيار ‌از‌ آيات‌ و اخبار ‌در‌ ‌اينکه‌ باب‌ داريم‌ أَ فَلَم‌ يَيأَس‌ِ الَّذِين‌َ آمَنُوا أَن‌ لَو يَشاءُ اللّه‌ُ لَهَدَي‌ النّاس‌َ جَمِيعاً رعد ‌آيه‌ 31 وَ لَو شاءَ لَهَداكُم‌ أَجمَعِين‌َ نحل‌ ‌آيه‌ 9 قُل‌ فَلِلّه‌ِ الحُجَّةُ البالِغَةُ فَلَو شاءَ لَهَداكُم‌ أَجمَعِين‌َ انعام‌ ‌آيه‌ 150، و ‌غير‌ اينها بعلاوه‌ حفظ ايمان‌ بدست‌ ‌خدا‌ ‌است‌ ‌اگر‌ آني‌ خداوند بنده‌ ‌را‌ بخود واگذارد واي‌ بحال‌ ‌او‌ إِنَّك‌َ لا تَهدِي‌ مَن‌ أَحبَبت‌َ وَ لكِن‌َّ اللّه‌َ يَهدِي‌ مَن‌ يَشاءُ قصص‌ ‌آيه‌ 56.

وَسِع‌َ رَبُّنا كُل‌َّ شَي‌ءٍ عِلماً علم‌ ‌از‌ صفات‌ ذاتيه‌ ‌است‌ عين‌ ذات‌ ‌است‌ محدود بحدي‌ نيست‌ ‌غير‌ متناهي‌ ‌است‌ عدة و مدة نه‌ اول‌ دارد نه‌ آخر، و تعبير بكل‌ شي‌ء ‌از‌ ضيق‌ عبارت‌ ‌است‌ زيرا صفت‌ ذات‌ اضافه‌ ‌است‌ متعلق‌ ميخواهد ‌که‌ معلوم‌ ‌باشد‌ و ‌کل‌ شي‌ء معلوم‌ نزد ‌او‌ ‌است‌ ‌حتي‌ علم‌ ذات‌ بذات‌ ‌هم‌ عالم‌ ‌است‌ ‌هم‌ معلوم‌ و ‌هر‌ دو يكي‌ ‌است‌ ‌که‌ ذات‌ مقدس‌ ‌باشد‌

و كمال‌ توحيده‌ نفي‌ الصفات‌ عنه‌

خطبه‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌.

جلد 7 - صفحه 390

عَلَي‌ اللّه‌ِ تَوَكَّلنا توكل‌ ‌از‌ اعتقاد بتوحيد افعالي‌ آنهم‌ مرتبه‌ سوم‌ ‌آن‌ پيدا ميشود.

توضيح‌‌-‌ ‌از‌ ‌براي‌ توحيد افعالي‌ چهار مرتبه‌ ‌در‌ اخلاق‌ گفتند: قشر القشر و قشر و لب‌ّ و لب‌ّ اللب‌ نظير گردو و بادام‌ جوز و لوز، قشر القشر فقط اقرار بزبان‌ ‌است‌ و لكن‌ نظر تمام‌ باسباب‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ توحيد منافقين‌ ‌است‌، قشر قلبا ‌هم‌ معتقد ‌است‌ لكن‌ رسوخ‌ ‌در‌ قلب‌ نكرده‌ و اسباب‌ ‌را‌ ‌هم‌ بي‌اثر نميداند و ‌اينکه‌ توحيد عوام‌ ‌است‌، و لب‌ّ رسوخ‌ ‌در‌ قلب‌ كرده‌ و اسباب‌ ‌را‌ ‌هم‌ بدست‌ مسبب‌ الاسباب‌ ميداند و هيچگونه‌ نظر بآنها ندارد ‌که‌ توحيد خواص‌ ‌است‌ و توكل‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ مرتبه‌ حاصل‌ ميشود، و لب‌ اللب‌ آنست‌ ‌که‌ ‌غير‌ ‌خدا‌ نمي‌بيند و ‌اينکه‌ توحيد خاص‌ الخاص‌ ‌است‌ و مخصوص‌ بمقام‌ آل‌ اطهار سلام‌ اللّه‌ ‌عليهم‌ ‌است‌.

رَبَّنَا افتَح‌ بَينَنا وَ بَين‌َ قَومِنا بِالحَق‌ِّ فتح‌ ‌در‌ اينجا بمعني‌ گشايش‌ ‌است‌ مثل‌ سوره‌ فتح‌ إِنّا فَتَحنا لَك‌َ فَتحاً مُبِيناً ‌آيه‌ 1، ‌که‌ ‌از‌ ضيق‌ و گرفتاري‌ قوم‌ نجات‌ پيدا كنند مفاد (خلّصنا و نجّنا) ‌است‌ و تعبير بحق‌ ‌يعني‌ ‌آن‌ نحوي‌ ‌که‌ صلاح‌ ميداني‌ و مقتضي‌ ‌است‌ و موافق‌ ‌با‌ حكمت‌ و عدل‌ ‌است‌ وَ أَنت‌َ خَيرُ الفاتِحِين‌َ زيرا عالم‌ بصلاح‌ و فساد هستي‌ ‌که‌ معناي‌ اراده‌ ‌است‌ چنانچه‌ حكمت‌ علم‌ بمصالح‌ و مفاسد ‌است‌ و ‌هر‌ دو ‌از‌ شئون‌ علم‌ ‌است‌ و عين‌ ذات‌ چنانچه‌ ذكر شد.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 89)- در این آیه شعیب چنین ادامه می‌دهد: «اگر ما به آیین بت پرستی شما باز گردیم، و بعد از آن که خدا ما را نجات داده خود را به این پرتگاه بیفکنیم، بر خدا افترا بسته‌ایم» (قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها).

سپس اضافه می‌کند: «ممکن نیست ما به آیین شما بازگردیم مگر این که خدا بخواهد» (وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا).

و بلافاصله اضافه می‌کند که خداوند نیز چنین دستوری نخواهد داد، «چرا که او از همه چیز آگاه است و به همه چیز احاطه علمی دارد» (وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً).

بنابراین هرگز ممکن نیست او از دستوری که داده باز گردد، زیرا کسی که از دستورش برمی‌گردد، که علمش محدود باشد و اشتباه کند و از دستور خود پشیمان گردد، اما آن کس که احاطه علمی به همه چیز دارد، تجدید نظر برای او ممکن نیست.

سپس برای این که به آنها حالی کند از تهدیدشان هراسی ندارد و محکم بر جای خود ایستاده است، می‌گوید: «توکل و تکیه ما تنها به خداست» (عَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْنا).

و سر انجام برای این که حسن نیت خود را ثابت کند و چهره حقیقت طلبی و مسالمت جویی خویش را آشکار سازد، تا دشمنانش او را متهم به ماجراجویی و غوغا طلبی نکنند، می‌گوید: «پروردگارا! میان ما و جمعیت ما به حق حکم

(1) البته مخالفان تهدیدهای دیگری نیز داشته‌اند که در سایر آیات مربوط به شعیب بحث خواهد شد.

ج2، ص70

و داوری کن، و مشکلات و گرفتاریهای ما را برطرف ساز، و درهای رحمتت را به سوی ما بگشا که بهترین گشایندگانی» (رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی

منابع