آیه 24 سوره بقره: تفاوت بین نسخهها
Heidariyan47 (بحث | مشارکتها) |
جز |
||
سطر ۲۶۹: | سطر ۲۶۹: | ||
</tabber> | </tabber> | ||
− | |||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<div style="font-size:smaller"><references/></div> | <div style="font-size:smaller"><references/></div> |
نسخهٔ ۱۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۴:۳۷
<<23 | آیه 24 سوره بقره | 25>> | |||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و اگر این کار را نکردید و هرگز نتوانید کرد پس بپرهیزید از آتشی که هیزم آن مردم بدکار و سنگهای خارا است که (از قهر خدا) برای کافران مهیا شده است.
و اگر این کار را انجام ندادید ـ که هرگز نمی توانید انجام دهید ـ بنابراین از آتشی که هیزمش مردم و سنگ هایند، بپرهیزید؛ آتشی که برای کافران آماده شده است.
پس اگر نكرديد -و هرگز نمىتوانيد كرد- از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند، و براى كافران آماده شده، بپرهيزيد.
و هرگاه چنين نكردهايد -كه هرگز نتوانيد كرد- پس بترسيد از آتشى كه براى كافران مهيّا شده و هيزم آن مردمان و سنگها هستند.
پس اگر چنین نکنید - که هرگز نخواهید کرد - از آتشی بترسید که هیزم آن، بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها [= بتها] است، و برای کافران، آماده شده است!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«وَقُودُ»، هیمه آتش. افروزینه. «اُعِدَّتْ»: آماده شده است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«24» فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ
پس اگر اين كار را نكرديد، كه هرگز نتوانيد كرد، از آتشى كه هيزمش مردم (گناهكار) وسنگها هستند وبراى كافران مهيّا شده، بپرهيزيد.
نکته ها
در سورهى انبياء مىخوانيم: «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» «1» شما و آنچه
«1». انبياء، 98.
جلد 1 - صفحه 78
غير از خدا پرستش مىكنيد (بتهايتان)، هيزم دوزخيد.
بنابراين ممكن است مراد از سنگ در اين آيه، همان بتهايى باشد كه مورد پرستش بوده، نه هر سنگى، «1» تا آنان بدانند و به چشم خود ببينند كه كارى از بتها ساخته نبوده و نيست. همچنين اين سنگها در قيامت، همانند چاقوى خونى همراه پرونده قاتل، سند جرم و گناه آنان است.
سؤال: با اينكه الفاظ اختراع بشر است، پس چگونه نمىتواند مثل قرآن را بياورد؟
پاسخ: حروف الفبا از بشر است، ولى نحوه تركيب وبيان مفاهيم بلند آنها، برخاسته از علم و هنر است. قرآن بر اساس علم و حكمت بىپايان الهى، نزول يافته است ولى هر كتاب ديگرى، از سوى هركس كه باشد، براساس علم محدود بشر، تأليف يافته است. پس هيچگاه بشر نمىتواند كتابى مثل قرآن بياورد.
پیام ها
1- يقين به حقّانيت راه وهدف، يكى از اصول رهبرى است. «وَ لَنْ تَفْعَلُوا»
2- اكنون كه احساس عجز و ناتوانى كرديد، تسليم حقّ شويد. «وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا»
3- انسان جمود و كافر، هم رديف سنگ است. «النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ»
4- خباثتهاى درونى انسان گناهكار، در قيامت تجسم يافته و آتش گيرانه مىشود. «وَقُودُهَا النَّاسُ»
5- كفر و لجاجت، انسان مقام جانشينى خداوند را به هيزم دوزخ تبديل مىكند.
«وَقُودُهَا النَّاسُ»
6- رهايى از آتش دوزخ، در گرو ايمان به قرآن و تصديق پيامبر اسلام است. «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ ... أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ»
«1». چنانكه در طول تاريخ و در ميان آن همه سنگ وچوب، هرگز حجر الاسود مورد پرستشواقع نشده ونقش بت را نداشته و هرگز آتشگيرانه دوزخ نخواهد شد. آرى! حجرالاسود دست خدا در زمين و حافظ اسرار و گواه بر اقرار فطرتهاى بشرى است.
تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 79
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ «24»
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا: پس اگر معارضه نكرديد و مثل قرآن نياورديد، وَ لَنْ تَفْعَلُوا: و هرگز نتوانيد مثل آن را آوريد ابدا؛ يعنى شما در زمان گذشته و آينده از اين معارضه عاجزيد و با وجود بر اين تصديق پيغمبر را نمىكنيد، فَاتَّقُوا النَّارَ: پس بترسيد و بپرهيزيد از اين تكذيب و عناد، آتشى را، الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ: آنچنان آتشى كه گيرانه آن مردمند و سنگ كبريت كه حرارت آن شديد و عقوبت آن سخت است.
در احتجاج- از حضرت امير المؤمنين عليه السلام مروى است كه فرمود: گذشتيم ما با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به كوهى، و اشك جارى بود از بعض آن. آن حضرت فرمود: چه چيز تو را گريان ساخته، اى كوه؟ عرض كرد: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زمانى حضرت مسيح عليه السلام مرور نمود بر من، در حالى كه مردم را مىترسانيد به آتشى كه گيرانه آن مردم و سنگ هستند. من مىترسم كه از آن سنگها بوده باشم. فرمود نترس آن سنگ كبريت است، پس كوه قرار و
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 91
ساكن شد و آرام گرديد «1».
أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ: مهيا و آماده شده است اين آتش براى كافران و معاندان، تا در آن معذب و مخلد باشند. و چون شدت عذاب فاسقان مؤمن به اين درجه نيست، لذا اين نوع را تخصيص به كافران داده.
تنبيه: آيه شريفه دال است بر كمال شدت و حدّت آتش جهنم؛ زيرا آتش، سنگ را نمىگدازد، مگر وقتى كه به نهايت حرارت رسد.
على بن ابراهيم قمى از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده كه فرمود: انّ ناركم هذه جزء من سبعين جزء من نار جهنّم و قد اطفأت سبعين مرّة، ثمّ التهب و لو لا ذلك ما استطاع آدمي ان يطفأها، و انّها ليؤتى بها يوم القيمة حتّى يوضع على النّار فتصرخ صرخة لا يبقى ملك مقرّب و لا نبىّ مرسل الّا جثا على ركبتيه فزعا من صرختها «2». يعنى: به درستى كه آتش شما يك جزء از هفتاد جزء آتش جهنم است، و به تحقيق خاموش شده هفتاد مرتبه به آب پس شعله كشيده؛ و اگر نبود آن، هر آينه قدرت نداشت آدمى كه آن را خاموش كند. و بدرستى كه آورده شود به آن روز قيامت تا گذارده شود بر آتش جهنم، پس صدائى كند كه باقى نماند ملك مقرب و نه پيغمبر مرسل مگر بر جهد به زانو از فزع فرياد آن.
بنابراين عاقل را لازم است انديشه عاقبت خود نمايد و از عذاب الهى به سبب مخالفت غافل نگردد.
ابو الفتوح رازى از ابو العباس قطان نقل نموده كه پادشاهى دخترى داشت نازدانه، او را بغايت عزيز و هميشه با مطربان داشتى. شبى مطربان نزد او ملاهى و مزامير مىزدند، عابدى در همسايگى او اين آيه را خواند: يا ايّها الّذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها النّاس و الحجارة «3» دختر
«1» تفسير نور الثقلين، جلد اوّل، صفحه 36، حديث 58 (بنقل از احتجاج طبرسى)
«2» سفينة البحار، جلد 2، صفحه 619 (نقل از كتاب المعاد بحار الانوار)
«3» سوره تحريم، آيه 6.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 92
گفت خاموش شويد. عابد دوباره آيه را خواند، دختر جامه دريده جزع و فزع آغاز نمود. پدر بيامد، او را در كنار گرفت، گفت: تو را چه شده؟ دختر گفت: تو را به خدا آيا خدا را آتشى است كه گيرانه آن مردم و سنگ مىباشند؟ شاه گفت: بلى. دختر گفت: اى بىامانت چرا مرا خبر نكردى؟ به خدا قسم طعام خويش نخورم و جامعه نرم نپوشم تا بدانم كه اهل بهشتم يا جهنم.
عبرت: منصور عمار گويد: سالى به حج مىرفتم. در كوفه شبى در كوچهها گردش مىنمودم، آوازى از خانهاى شنيدم. مىگفت: خدايا به عزت و جلالت قسم! اين معصيت كه نمودم مخالفت تو را نخواستم، و به عذاب تو جاهل نبودم، لكن گناهى عارض شد، به عفو تو مغرور شدم.
خدايا مرا از عذاب تو كه رهاند و اگر دستم از رحمت تو بريده شود چه كنم؟ منصور گويد: خواستم او را امتحان كنم، از شكاف در اين آيه تلاوت نمودم: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً تا آخر. نعرهاى زد، ساعتى اضطراب كرد و ساكت شد. خانه را نشان نمودم، صبح آمدم، ديدم جنازهاى نهاده، پيرزنى رفت و آمد مىكرد. پرسيدم: جنازه كيست؟
گفت: جوانى خدا ترس از اولاد رسول ديشب در مناجات بود، مرد آيه قرآن تلاوت نمود، بيفتاد ساعتى مضطرب، و از دنيا رفت.
چون فايده بعثت، ترسانيدن كافران و معاندان و بشارت مؤمنان و ترغيب آنان است، لذا بعد از ترسانيدن كافران در مقام بشارت مؤمنان فرمايد:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ «24»
ترجمه
پس اگر نكرديد و هرگز نميكنيد پس بترسيد از آتشيكه هيزمش مردمند و سنگها كه مهيا شده است براى كافران..
تفسير
اين نتيجه تحدى خداوند است كه اگر نتوانستند مانند قرآن سوره اگر چه كوچك باشد بياورند با آنكه معلوم است هرگز نميتوانند بياورند چون خداوند قرآن را بقصد اعجاز بشر از اتيان بمثلش نازل فرموده پس در صورت عدم قبول اسلام مهياى عذاب آخرت باشند و چون خداوند بمنكران عنود فرموده اگر نتوانيد و هرگز نميتوانيد گويا زبان و قلم آنها خشك شد كه مثل ادّعائى را هم نتوانستند بياورند، و در احتجاج از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه يك روز با پيغمبر (ص) رفتيم در كوهى ديديم اشك از بعضى قسمتهاى آنكوه ميريزد پيغمبر (ص) فرمود اى كوه چرا گريه مىكنى كوه عرض كرد يا رسول اللّه حضرت عيسى از اينجا عبور فرمود و مردم را ميترساند از آتشى كه هيزمش مردمند و سنگها من ميترسم كه مبادا از آن سنگها باشم كه مايه اشتعال آتش جهنم است حضرت رسول (ص) فرمود تو نيستى آن سنگ كبريت است پس كوه آرام گرفت، و بعضى گفتهاند مراد از سنگها بتهائى است كه آنها را از سنگ ميتراشيدند و عبادت ميكردند و اميد شفاعت از آنها داشتند و چون سنگ كبريت از هر چيزى حرارتش زيادتر است و سوختن بآتش چيزيكه شخص پرستش آن را نموده و اميد شفاعت از او داشته ناگوارتر خداوند آنها را هيزم جهنم قرار داده و در آيه ديگر بيان فرموده كه شما و آنچه ميپرستيد جز خدا فرو زينه جهنم است، و قمى از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه تمام آتش دنيا يك جزء از هفتاد جزء آتش جهنم است و هفتاد مرتبه آب روى آن آتش ريختهاند و خاموش
جلد 1 صفحه 44
كردهاند و بازگرفته و مشتعل شده است و اگر اين كار را نمىكردند هيچ يك از بنى آدم نميتوانستند او را خاموش كنند و آن شصت و نه جزء ديگر را كه تماما يك جا مجتمعند روز قيامت ميآورند و بر آتش دنيا ميفزايند پس ناگهان صداى مهيبى از آن برخواسته ميشود كه هيچ ملك مقرب و نبىّ مرسلى باقى نمىماند مگر آنكه از ترس از جاى خود حركت ميكند و بدو كنده زانو مىنشيند از هيبت آنصدا اين آتش مهيا شده است براى آنانكه تكذيب نمودند كلام خدا و پيغمبر او را، و بنظر حقير چون عدد هفتاد در لغت عرب كنايه از كثير است باين بيان فرمودهاند و الا نسبت آتش آخرت بدنيا بيش از اينها است كه بوصف نمىآيد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَإِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَةُ أُعِدَّت لِلكافِرِينَ «24»
(پس اگر مانند قرآن را نياورديد. و هرگز نخواهيد آورد، پس بپرهيزيد از آتشي که گيرانه آن مردم و سنگ است و براي كافران آماده شده) درباره اينکه آيه در چند مقام بحث ميشود:
«مقام اول»
در معني فعل و اصطلاحات آن: فعل بحسب لغت بمعني اتيان (بجاي آوردن) كار بمعناي مصدري و كار است بمعناي اسم مصدري و در اصطلاح بچند معني اطلاق ميشود:
1- فعل در اصطلاح علم ادبيت که بمعني كلمه است که داراي معني مستقل بوده و قائم بذاتي باشد مثل فاعل و مفعول و نحو آنها مقابل اسم و حرف.
2- فعل مقابل قول چنانچه در اصطلاح فقهاء است مانند افعال نماز از ركوع و سجود و قيام و قعود مقابل اقوال نماز که ذكر، قرآن، دعاء و سلام باشد.
3- فعل بمعني «كلّما صدر من شخص او شيء» يعني تأثير هر چيزي را در چيز ديگري فعل گويند مقابل انفعال که تأثّر چيزي از چيز ديگر است چنانچه در اصطلاح حكماء فعل باين معني اطلاق ميشود و اقسامي براي فاعل ذكر كردهاند و در ذيل آيه إِنَّ اللّهَ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ در صفحه 433 گذشت.
جلد 1 - صفحه 462
4- فعل بمعني انجام دادن و بجاي آوردن كاري را مقابل ترك که بجا- نياوردن و اقدام ننمودن بكاري است و اينکه معني مصدري فعل است و بمعني كاري که بجا آورده شده نيز اطلاق ميشود که معني اسم مصدري باشد بهمان معناي لغوي و افعال عباد از اينکه قبيل است.
و مراد از فعل در آيه شريفه نيز اتيان و آوردن مانند سورهاي از قرآن است و چون در آيه قبل تعبير باتيان نموده بود «فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِهِ» در اينجا تعبير بفعل نمود و اتيان بجميع اطلاقات آن بر فعل صدق ميكند.
«مقام دوم»
اينکه آيه شريفه خود يكي از معجزات قرآن است زيرا از آينده خبر ميدهد و بطور قطع بواسطه كلمه لن که دلالت بر نفي ابد و مؤكد دارد اعلام ميكند تا قيام قيامت هر چند سطح فكر بشر بالا رود و در علوم و صنايع مختلفه توانا گردد برآوردن سورهاي مانند قرآن قدرت نخواهد داشت نه آن روز اينکه تحدي را مينمود بلكه امروز و بعد از امروز هم بصداي بلند و رسا که بگوش جهانيان ميرسد بهمه اعلام ميكند و ميگويد اگر در اينكه قرآن از جانب خداست شك داريد سورهاي مثل آن بياوريد و بدانيد که هرگز نخواهيد آورد.
و اينکه آيه دلالتش بر تعجيز اقوي است از آيه شريفه قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الإِنسُ وَ الجِنُّ عَلي أَن يَأتُوا بِمِثلِ هذَا القُرآنِ لا يَأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو كانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهِيراً«1» (بگو البته اگر انس و جن جمع شوند براي اينكه مثل اينکه قرآن را بياورند، مثل آن را نميآورند اگر چه بعضي از آنان پشتيبان بعض ديگر باشند) زيرا بيك سوره قناعت فرموده و روي اينکه اصل است که قرآن معجزه باقيه پيغمبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله و سلّم است و مسلمين در هر عصر و زماني ميتوانند بآن تحدّي كنند و بمخالفين اسلام بگويند که بر فرض تمام معجزات پيغمبر اسلام را انكار كنيد،
1- سوره بني اسرائيل آيه 90
جلد 1 - صفحه 463
اينکه قرآن اوست و يك چنين دعوايي دارد اگر ميتوانيد سورهاي مانند آن بياوريد و اگر نتوانستيد بدانيد که او رسول خداست و باو بگرويد.
«مقام سوم»
در بيان مفاد جمله شرطيه: جمله «فَإِن لَم تَفعَلُوا» شرط و جزاء آن «فَاتَّقُوا النّارَ» است و جمله «وَ لَن تَفعَلُوا» معترضه بين شرط و جزاء است و مفاد اينکه جمله شرطيه اينست که چون نتوانستيد سورهاي مانند قرآن بياوريد پس قرآن معجزه و دليل بر صدق نبوت است و وقتي صدق نبوت پيغمبري ثابت شد واجب است او را تصديق كنيد و باو بگرويد تا از آتش دوزخ که براي كافرين و تكذيب كنندگان پيغمبران خدا آماده شد محفوظ بمانيد و از اينکه استفاده ميشود که اولين مرتبه تقوي همان تصديق نبي در جميع ما جاء به است چنانچه در ذيل آيه «هُديً لِلمُتَّقِينَ» متذكر شديم.
«مقام چهارم»
در بيان «فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَةُ»: وقود بمعني گيرانه و هيزم و آن چيزي است که بآن آتش روشن ميكنند و مراد از ناس، اصحاب دوزخ از كفار و مشركين و معاندين، و مراد از حجارة يا بتهاي مشركين است که از سنگ ميتراشيدند بدليل قول خداي تعالي إِنَّكُم وَ ما تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ«1» (محققا شما و آنچه را از غير خدا عبادت ميكنيد هيزم و گيرانه دوزخيد) و در المنجد ميگويد «الحصب: الحجارة او صغارها، كلّما يرمي في النار كالحطب» و يا سنگ كبريت است چنانچه در بعض اخبار و كلمات بعضي از مفسرين است و در تفسير صافي از احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل ميكند
1- سوره انبياء آيه 98
[.....]
جلد 1 - صفحه 464
و از اينکه قسمت آيه چند نكته استفاده ميشود:
1- وقود و حطب چنانچه گيرانه آتش است خود هم در آتش ميسوزد و اهل دوزخ نيز، آتش دوزخ از آنها روشن ميشود و خود در آن ميسوزند و چنانچه حطب خود ميسوزد و چيزهاي ديگر را هم ميسوزاند، اهل عذاب خود معذبند و جلساء و همنشينان آنها نيز از عذاب آنها معذب ميباشند، چنانچه در دنيا اهل ضلال در گمراهي هستند و باعث گمراهي ديگران هم ميشوند و بالجمله اعمال بد آتشي است که هم صاحب خود را و هم ديگران که بان نزديكند ميسوزاند 2- تعبير بحصب در آيه إِنَّكُم وَ ما تَعبُدُونَ الآية نه بحطب كنايه از اينکه است که وقود حجارة آتشي است که از بين نميرود چنانچه وقود ديگر آتش که بدنهاي كفار باشد آن نيز از بين نميرود و بهمين معني اشاره دارد آيه شريفه كُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَيرَها لِيَذُوقُوا العَذابَ«1» 3- اعمال ناشايسته و اخلاق و ملكات رذيله منشأ آتش دوزخ است و در همين دنيا آتش آخرت فراهم ميگردد.
«مقام پنجم»
در بيان جمله «أُعِدَّت لِلكافِرِينَ»: اينکه جمله دلالت دارد بر اينكه آتش دوزخ الان موجود است زيرا اعدّت را بصيغه ماضي که دلالت بر تحقق دارد آورده، و ادلّه بسياري بر اثبات وجود فعلي بهشت و دوزخ هست از ضرورة دين و مذهب و نصوص آيات شريفه قرآن و اخبار آل اطهار عليهم السلام که در كلم الطيب«2» متذكر شدهايم و اينکه معني با اينكه وقود آتش دوزخ مردم و حجارة «بتها» باشد منافات ندارد (يعني توهم شود دخول مردم و حجارة در دوزخ، فرداي قيامت است، و تا قيامت نشود داخل دوزخ نشوند و تا وقود مهيا نشود آتش موجود نگردد بنا بر اينکه
1- سوره نساء آيه 59
2- مجلد سوم ص 145 تا 148
جلد 1 - صفحه 465
تا قيامت بر پا نشود جهنم و آتشي نباشد) براي اينكه اولا ممكن است آتش دوزخ موجود باشد و بدنهاي كفار و حجارة موجب زيادتي و ممدّ آن گردد چنانچه مفاد ادلّه است و از آيه هم استفاده نميشود که وقود آتش منحصر بناس و حجاره باشد و ثانيا بر فرض انحصار وقود بناس و حجارة ممكن است گفته شود مادّه اوليه آن که ناس و حجارة باشد الان در همين دنيا موجود است و هيزمي است که براي آتش مهيّا و آماده شده و در قيامت ظاهر و هويدا ميشود باين بيان که جهنم و آتش و عذاب آن الان موجود است ولي يك قسم آتش که وقود آن ناس و حجارة باشد فعلا بر حسب باطن موجود لكن ظهور آن در قيامت است نظير مرضي که در باطن انسان هست لكن ظهورش پس از مدتيست.
466
برگزیده تفسیر نمونه
اشاره
(آیه 24)- در این آیه، میگوید: «اگر شما این کار را انجام ندادید- و هرگز انجام نخواهید داد- از آتشی بترسید که هیزم آن بدنهای مردم بیایمان و همچنین سنگها است»! (فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ). «آتشی که هم اکنون برای کافران آماده شده است» و جنبه نسیه ندارد! (أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ).
«وَقُودُ» به معنی «آتشگیره» است یعنی ماده قابل اشتعال مانند هیزم. و در اینکه منظور از «الْحِجارَةُ» چیست؟ آنچه با ظاهر آیات فوق، سازگارتر به نظر میرسد این است که آتش دوزخ از درون خود انسانها، و سنگها، شعلهور میشود، و با توجه به این حقیقت که امروز ثابت شده همه اجسام جهان در درون خود، آتشی عظیم نهفته دارند، درک این معنی مشکل نیست. در آیه 6 و 7 سوره همزه میخوانیم: «آتش سوزان پروردگار، که از درون دلها سر چشمه میگیرد و بر قلبها سایه میافکند، و از درون به برون سرایت میکند» (به عکس آتشهای این جهان که از بیرون به درون میرسد)
چرا پیامبران به معجزه نیاز دارند؟
همانطور که از لفظ «معجزه» پیداست، باید پیامبر قدرت بر انجام اعمال خارق العادهای داشته باشد که دیگران از انجام آن «عاجز» باشند. پیامبری که دارای معجزه است لازم است مردم را به «مقابله به مثل» دعوت کند، او باید علامت و نشانه درستی گفتار خود را معجزه خویش معرفی نماید تا اگر دیگران میتوانند همانند آن را بیاورند، و این کار را در اصطلاح «تحدّی» گویند.
ج1، ص53
قرآن معجزه جاودانی پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله
از میان معجزات و خارق عاداتی که از پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله صادر شده قرآن برترین سند زنده حقانیت او است. علت آن این است که قرآن معجزهای است «گویا»، «جاودانی»، «جهانی» و «روحانی» پیامبران پیشین میبایست همراه معجزات خود باشند در حقیقت معجزات آنها خود زبان نداشت و گفتار پیامبران، آن را تکمیل میکرد ولی قرآن یک معجزه گویاست، نیازی به معرفی ندارد خودش به سوی خود دعوت میکند، مخالفانی را به مبارزه میخواند محکوم میسازد، و از میدان مبارزه، پیروز بیرون میآید لذا پس از گذشت قرنها از وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و اله همانند زمان حیات او، به دعوت خود ادامه میدهد، هم دین است و هم معجزه، هم قانون است و هم سند قانون.
جاودانی و جهانی بودن:
قرآن مرز «زمان و مکان» را در هم شکسته و همچنان به همان قیافهای که 1400 سال قبل در محیط تاریک حجاز تجلّی کرد، امروز بر ما تجلّی میکند، پیداست هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت، بدیهی است که یک دین جهانی و جاودانی باید یک سند حقانیت جهانی و جاودانی هم در اختیار داشته باشد اما «روحانی بودن قرآن» امور خارق العادهای که از پیامبران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده معمولا جنبه جسمانی داشته زنده کردن مردگان، سخن گفتن کودک نوزاد در گاهواره، و ... همه جنبه جسمی دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر میکنند، ولی الفاظ قرآن که از همین حروف الفبا و کلمات معمولی ترکیب یافته در اعمال دل و جان انسان نفوذ میکند، افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم مینماید معجزهای که تنها با مغزها و اندیشهها و ارواح انسانها سر و کار دارد، برتری چنین معجزهای بر معجزات جسمانی احتیاج به توضیح ندارد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم