اصحاب اخدود: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی 'كافرانى كه گروهى از مؤمنان را به جرم يكتاپرستى در گودالى از آتش سوزاندند. «اصحا...' ایجاد کرد)
 
جز
سطر ۱: سطر ۱:
كافرانى كه گروهى از مؤمنان را به جرم يكتاپرستى در گودالى از آتش سوزاندند.
+
كافرانى كه گروهى از مؤمنان را به جرم یكتاپرستى در گودالى از آتش سوزاندند.
  
«اصحاب» جمع «صاحب» (اسم فاعل) از ماده «ص‌ـ‌ح‌ـ‌ب» و معناى مصدرى آن همراهى كردن است و صاحب، كسى يا چيزى است كه ملازم و همراه كسى يا چيز ديگر باشد.<ref> المصباح، ج 2، ص 333؛ مفردات، ص 475، «صحب».</ref> اين ملازمت و همراهى بايد عرفاً فراوان باشد.<ref> مفردات، ص‌ 475.</ref>
+
«اصحاب» جمع «صاحب» (اسم فاعل) از ماده «ص‌ـ‌ح‌ـ‌ب» و معناى مصدرى آن همراهى كردن است و صاحب، كسى یا چیزى است كه ملازم و همراه كسى یا چیز دیگر باشد.<ref> المصباح، ج 2، ص 333؛ مفردات، ص 475، «صحب».</ref> این ملازمت و همراهى باید عرفاً فراوان باشد.<ref> مفردات، ص‌ 475.</ref>
  
فرهنگ‌نويسان عربى، واژه اُخدود را بر وزن اُفعول جمع آن را اخاديد<ref> همان، ص‌ 276؛ تهذيب اللغه، ج‌ 6، ص‌ 560؛ لسان‌العرب، ج‌ 4، ص‌ 33، «خدد».</ref> و به معناى شكاف مستطيلى شكل در زمين دانسته‌اند كه از ريشه «خ‌ـ‌د‌ـ‌د» به معناى ايجاد شكاف در زمين گرفته شده است.<ref> ترتيب‌العين، ص‌ 214؛ لسان‌العرب، ج‌ 4، ص‌ 33؛ تهذيب اللغه، ج‌ 6، ص‌ 560، «خدد».</ref> برخى واژه‌پژوهان قرآنى بر اين باورند كه مفهوم مستطيلى بودن در ريشه واژه نهفته‌است؛ چه اين شكاف در زمين باشد يا در گوشت، پوست، چهره و غير آن چنان كه داشتن وزن اُفعول نيز برجستگى و متمايز بودن آن را مى‌رساند.<ref> التحقيق، ج‌ 3، ص‌ 24‌ـ‌25، «خدد».</ref>
+
فرهنگ‌نویسان عربى، واژه اُخدود را بر وزن اُفعول جمع آن را اخادید<ref> همان، ص‌ 276؛ تهذیب اللغه، ج‌ 6، ص‌ 560؛ لسان‌العرب، ج‌ 4، ص‌ 33، «خدد».</ref> و به معناى شكاف مستطیلى شكل در زمین دانسته‌اند كه از ریشه «خ‌ـ‌د‌ـ‌د» به معناى ایجاد شكاف در زمین گرفته شده است.<ref> ترتیب‌العین، ص‌ 214؛ لسان‌العرب، ج‌ 4، ص‌ 33؛ تهذیب اللغه، ج‌ 6، ص‌ 560، «خدد».</ref> برخى واژه‌پژوهان قرآنى بر این باورند كه مفهوم مستطیلى بودن در ریشه واژه نهفته‌است؛ چه این شكاف در زمین باشد یا در گوشت، پوست، چهره و غیر آن چنان كه داشتن وزن اُفعول نیز برجستگى و متمایز بودن آن را مى‌رساند.<ref> التحقیق، ج‌ 3، ص‌ 24‌ـ‌25، «خدد».</ref>
  
يكى از پژوهشگران كه اخدود را برگرفته از زبان جعزى حبشه يا زبان‌هاى باستانى يمن دانسته و ريشه حبشى «حَدَد» به معناى ايجاد برش در زمين را براى آن احتمال داده، مى‌كوشد با اقامه شواهدى نشان دهد كه واژه ياد‌شده در اصل، جمع بوده ‌است.<ref> بين الحبشة والعرب، ص‌ 103‌ـ‌105.</ref>
+
یكى از پژوهشگران كه اخدود را برگرفته از زبان جعزى حبشه یا زبان‌هاى باستانى یمن دانسته و ریشه حبشى «حَدَد» به معناى ایجاد برش در زمین را براى آن احتمال داده، مى‌كوشد با اقامه شواهدى نشان دهد كه واژه یاد‌شده در اصل، جمع بوده ‌است.<ref> بین الحبشة والعرب، ص‌ 103‌ـ‌105.</ref>
  
گزارش حادثه اخدود در آيات 4‌ـ‌8 [[سوره بروج]]/85 آمده و [[قرآن]] به جاى پرداختن به جزئياتى چون هويت شخصيت‌ها و زمان و مكان داستان، صبغه و تحليل توحيدى آن را به عنوان يكى از ويژگي‌هاى ثابت در قصص قرآنى، برجسته كرده است.
+
گزارش حادثه اخدود در آیات 4‌ـ‌8 [[سوره بروج]]/85 آمده و [[قرآن]] به جاى پرداختن به جزئیاتى چون هویت شخصیت‌ها و زمان و مكان داستان، صبغه و تحلیل توحیدى آن را به عنوان یكى از ویژگی‌هاى ثابت در قصص قرآنى، برجسته كرده است.
  
اين روايت كه سوزاندن گروهى از مؤمنان را به جرم [[ايمان]] به خدا در گودالى از آتش انبوه حكايت مى‌كند، با تصوير يكى از شورانگيزترين صحنه‌هاى جدال [[حق]] و [[باطل]] و [[كفر]] و [[ايمان]]، مؤمنان را به پايدارى بر سر آيين خود فراخوانده و با ترسيم جايگاه و فرجام بد كافرانِ شكنجه‌گر و پاداش و فرجام بسيار خوش مؤمنان، انذار و تبشير مى‌كند. (بروج /85، 1‌ـ‌11)
+
این روایت كه سوزاندن گروهى از مؤمنان را به جرم [[ایمان]] به خدا در گودالى از آتش انبوه حكایت مى‌كند، با تصویر یكى از شورانگیزترین صحنه‌هاى جدال [[حق]] و [[باطل]] و [[كفر]] و [[ایمان]]، مؤمنان را به پایدارى بر سر آیین خود فراخوانده و با ترسیم جایگاه و فرجام بد كافرانِ شكنجه‌گر و پاداش و فرجام بسیار خوش مؤمنان، انذار و تبشیر مى‌كند. (بروج /85، 1‌ـ‌11)
  
بيشتر مفسران<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج 30، ص‌ 170؛ التبيان، ج 10، ص‌ 316؛ الكشاف، ج ‌4، ص‌ 729؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ زادالمسير، ج‌ 9، ص‌ 74‌ـ‌75؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص ‌193؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 526؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 4، ص‌ 401؛ الميزان، ج‌ 20، ص 251.</ref> اصحاب اخدود را كافرانى دانسته‌اند كه مؤمنان را در آتش افكندند، در نتيجه قريب به اتفاق اين مفسران واژه «قُتل» در آيه 4 [[سوره بروج]] /85 را جمله انشايى و به معناى لعن و طرد كافران از سوى خدا دانسته‌اند و اين برخلافِ شهرتى است كه برخى پژوهشگران، مبنى بر اِخبارى بودن «قُتِلَ» و حمل اصحاب اخدود بر مؤمنان سوخته در آتش ادعا كرده‌اند.<ref> دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 105.</ref>
+
بیشتر مفسران<ref> جامع‌البیان، مج‌ 15، ج 30، ص‌ 170؛ التبیان، ج 10، ص‌ 316؛ الكشاف، ج ‌4، ص‌ 729؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ زادالمسیر، ج‌ 9، ص‌ 74‌ـ‌75؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص ‌193؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 526؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 4، ص‌ 401؛ المیزان، ج‌ 20، ص 251.</ref> اصحاب اخدود را كافرانى دانسته‌اند كه مؤمنان را در آتش افكندند، در نتیجه قریب به اتفاق این مفسران واژه «قُتل» در آیه 4 [[سوره بروج]] /85 را جمله انشایى و به معناى لعن و طرد كافران از سوى خدا دانسته‌اند و این برخلافِ شهرتى است كه برخى پژوهشگران، مبنى بر اِخبارى بودن «قُتِلَ» و حمل اصحاب اخدود بر مؤمنان سوخته در آتش ادعا كرده‌اند.<ref> دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 105.</ref>
  
ظاهر گزارش [[قرآن]] (سوره بروج/85، 4‌ـ‌8) و نيز دلالت صيغه «اُفعول» بر متمايز و برجسته بودن گودال به اين نكته اشاره دارد كه اين حادثه در تاريخ اديان توحيدى، بى‌سابقه، بسيار تكان دهنده و گودال ياد شده منحصر به فرد بوده است، از اين ‌رو كافرانِ حادثه آفرين نيز با نام اين گودال، معرفى و شناخته مى‌شوند: «قُتِلَ أصحبُ ‌الأُخدود».([[سوره بروج]]/85،4)
+
ظاهر گزارش [[قرآن]] (سوره بروج/85، 4‌ـ‌8) و نیز دلالت صیغه «اُفعول» بر متمایز و برجسته بودن گودال به این نكته اشاره دارد كه این حادثه در تاریخ ادیان توحیدى، بى‌سابقه، بسیار تكان دهنده و گودال یاد شده منحصر به فرد بوده است، از این ‌رو كافرانِ حادثه آفرین نیز با نام این گودال، معرفى و شناخته مى‌شوند: «قُتِلَ أصحبُ ‌الأُخدود».([[سوره بروج]]/85،4)
  
برخى چون ربيع ‌بن ‌انس، كلبى، ابوالعاليه، واقدى و ابواسحاق، «قُتل» را اِخبارى و گزارش از كشته شدن خود كافران دانسته و معتقدند كه خداوند با قبض روح مؤمنان، آن‌ها را پيش از سوختن، نجات داد و شعله‌هاى آتش كه بر اثر وزش باد زبانه كشيده بود، كافران پيرامون گودال را فراگرفت؛<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 167؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ التفسيرالكبير، ج‌ 31، ص‌ 119.</ref> اما اين سخن با ظاهر گزارش قرآن، (بروج/85، 6‌ـ‌8) ديدگاه جمهور مفسران و نيز غالب روايت‌هاى غيرقرآنى حادثه كه از سوختن مؤمنان حكايت مى‌كند، سازگار نيست.<ref> التفسيرالكبير، ج 31، ص 119؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 160.</ref>
+
برخى چون ربیع ‌بن ‌انس، كلبى، ابوالعالیه، واقدى و ابواسحاق، «قُتل» را اِخبارى و گزارش از كشته شدن خود كافران دانسته و معتقدند كه خداوند با قبض روح مؤمنان، آن‌ها را پیش از سوختن، نجات داد و شعله‌هاى آتش كه بر اثر وزش باد زبانه كشیده بود، كافران پیرامون گودال را فراگرفت؛<ref> جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 167؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ التفسیرالكبیر، ج‌ 31، ص‌ 119.</ref> اما این سخن با ظاهر گزارش قرآن، (بروج/85، 6‌ـ‌8) دیدگاه جمهور مفسران و نیز غالب روایت‌هاى غیرقرآنى حادثه كه از سوختن مؤمنان حكایت مى‌كند، سازگار نیست.<ref> التفسیرالكبیر، ج 31، ص 119؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 160.</ref>
  
برخى مفسران با احتمال اين كه شايد مراد از اصحاب اخدود، گروه مؤمنان باشند واژه «قُتل» را خبرى و دليل بر كشته شدن آنان گرفته‌اند؛<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ التفسير الكبير، ج‌ 31، ص‌ 119؛ روح المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 157.</ref> اما چون ضمير جمع در «اِذ هُم عَلَيها قُعود» و به ‌ويژه در «وهُم عَلى ما‌يَفعَلونَ بِالمُؤمِنينَ شُهود» و «وما‌نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن يُؤمِنوا بِاللّهِ‌...»(سوره بروج/85،6‌ـ‌8)، ظهور در رجوع به «اصحاب‌الاخدود» دارد، اين احتمال تضعيف مى‌شود.<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 251.</ref>
+
برخى مفسران با احتمال این كه شاید مراد از اصحاب اخدود، گروه مؤمنان باشند واژه «قُتل» را خبرى و دلیل بر كشته شدن آنان گرفته‌اند؛<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 31، ص‌ 119؛ روح المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 157.</ref> اما چون ضمیر جمع در «اِذ هُم عَلَیها قُعود» و به ‌ویژه در «وهُم عَلى ما‌یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود» و «وما‌نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُؤمِنوا بِاللّهِ‌...»(سوره بروج/85،6‌ـ‌8)، ظهور در رجوع به «اصحاب‌الاخدود» دارد، این احتمال تضعیف مى‌شود.<ref> المیزان، ج‌ 20، ص‌ 251.</ref>
  
در آيه بعد، نوع تركيب واژه‌ها و كيفيت ارتباط آن با آيه پيشين، چگونگى آتش گودال را تصوير مى‌كند: «اَلنّارِ ذاتِ الوَقود».(بروج/85، 5) از يك سو بدل اشتمال بودن «النار» نسبت به «الاخدود» حكايت از اين دارد كه گودال، سراپا و يكپارچه آتش و شعله‌ور بوده است.<ref> فى ظلال‌القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3873؛ مع قصص السابقين فى‌القرآن، ج‌ 3، ص‌ 272.</ref>
+
در آیه بعد، نوع تركیب واژه‌ها و كیفیت ارتباط آن با آیه پیشین، چگونگى آتش گودال را تصویر مى‌كند: «اَلنّارِ ذاتِ الوَقود».(بروج/85، 5) از یك سو بدل اشتمال بودن «النار» نسبت به «الاخدود» حكایت از این دارد كه گودال، سراپا و یكپارچه آتش و شعله‌ور بوده است.<ref> فى ظلال‌القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3873؛ مع قصص السابقین فى‌القرآن، ج‌ 3، ص‌ 272.</ref>
  
از سوى ديگر نظر به اين كه هر آتشى به نوعى داراى سوخت است، قرآن با تصريح به «ذاتِ الوَقود» بودن آتش مذكور فراوانى هيزم و انبوه بودن آتش را به تصوير مى‌كشد.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 170‌ـ‌171؛ الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 731؛ مجمع البيان، ج‌ 10، ص‌ 709.</ref> صحنه اصلى حادثه در دو آيه بعدى تصوير شده است: «اِذ هُم عَلَيها قُعود × وهُم عَلى ما يَفعَلونَ بِالمُؤمِنينَ شُهود».(بروج/85، 6‌ـ‌7)
+
از سوى دیگر نظر به این كه هر آتشى به نوعى داراى سوخت است، قرآن با تصریح به «ذاتِ الوَقود» بودن آتش مذكور فراوانى هیزم و انبوه بودن آتش را به تصویر مى‌كشد.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 170‌ـ‌171؛ الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 731؛ مجمع البیان، ج‌ 10، ص‌ 709.</ref> صحنه اصلى حادثه در دو آیه بعدى تصویر شده است: «اِذ هُم عَلَیها قُعود × وهُم عَلى ما یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود».(بروج/85، 6‌ـ‌7)
  
از اين دو آيه برمى‌آيد كه گروهى از كافران به‌ كارهايى چون برافروختن و شعله‌ور نگه‌داشتن آتش، آوردن مؤمنان به كنار گودال، واداشتن آنان به ارتداد و افكندن سر باز زنندگان در آتش پرداخته و گروهى ديگر از جمله سران آن‌ها، با نشستن پيرامون گودال، كار سوزاندن و چگونگى سوختن مؤمنان را نظاره كرده<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 170‌ـ‌171؛ الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 731؛ مجمع البيان، ج‌ 10، ص‌ 709.</ref> و فريادهاى جانسوز آنان را مى‌شنيده‌اند.
+
از این دو آیه برمى‌آید كه گروهى از كافران به‌ كارهایى چون برافروختن و شعله‌ور نگه‌داشتن آتش، آوردن مؤمنان به كنار گودال، واداشتن آنان به ارتداد و افكندن سر باز زنندگان در آتش پرداخته و گروهى دیگر از جمله سران آن‌ها، با نشستن پیرامون گودال، كار سوزاندن و چگونگى سوختن مؤمنان را نظاره كرده<ref> جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 170‌ـ‌171؛ الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 731؛ مجمع البیان، ج‌ 10، ص‌ 709.</ref> و فریادهاى جانسوز آنان را مى‌شنیده‌اند.
  
به نظر مى‌رسد در كنار سوزاندن و كشتن مؤمنان، نوعى سرگرمى و تشفى خاطر نيز مدنظر بوده است<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3871‌ـ‌3872؛ مع قصص‌ السابقين فى‌القرآن، ج‌ 3، ص‌ 315.</ref> زيرا افزون بر امكان كشتن مؤمنان به ‌گونه‌اى ديگر، نشستن پيرامون آتش و نظاره‌گر صحنه بودن كه [[قرآن]] به عنوان مهم‌ترين صحنه‌هاى حادثه بر آن انگشت نهاده، ضرورتى نداشت؛ همچنين از آيات 6‌ـ‌7 [[سوره بروج]]/ 85 و نيز عدم گزارش از واكنش اجتماعى بازدارنده‌اى در برابر شكنجه و آزار مؤمنان، بدست مى‌آيد كه افزون بر نوپا و اندك بودن گروه مؤمنان، حاكميت سياسى ـ اجتماعى و توده‌هاى مردم نيز در اختيار كافران بوده است.
+
به نظر مى‌رسد در كنار سوزاندن و كشتن مؤمنان، نوعى سرگرمى و تشفى خاطر نیز مدنظر بوده است<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3871‌ـ‌3872؛ مع قصص‌ السابقین فى‌القرآن، ج‌ 3، ص‌ 315.</ref> زیرا افزون بر امكان كشتن مؤمنان به ‌گونه‌اى دیگر، نشستن پیرامون آتش و نظاره‌گر صحنه بودن كه [[قرآن]] به عنوان مهم‌ترین صحنه‌هاى حادثه بر آن انگشت نهاده، ضرورتى نداشت؛ همچنین از آیات 6‌ـ‌7 [[سوره بروج]]/ 85 و نیز عدم گزارش از واكنش اجتماعى بازدارنده‌اى در برابر شكنجه و آزار مؤمنان، بدست مى‌آید كه افزون بر نوپا و اندك بودن گروه مؤمنان، حاكمیت سیاسى ـ اجتماعى و توده‌هاى مردم نیز در اختیار كافران بوده است.
  
بُعد ديگر حادثه كه در گزارش قرآن برجسته شده، زمينه پيدايش آن است: «وما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن يُؤمِنوا بِاللّهِ العَزيزِ الحَميد»(سوره بروج/85،8) با آمدن ادات استثنا پس از «ما»ى نافيه ضمن نفى صريح هر گونه انگيزه و زمينه سياسى، اقتصادى و قومى منشأ نزاع دو گروه منحصراً تقابل كفر و [[ايمان]] معرفى مى‌شود و اين كه كافران فقط به سبب ايمان به خداى يگانه از مؤمنان انتقام گرفتند؛ همچنين از آيه 8 بروج/85 برمى‌آيد كه حادثه اخدود در زمان و جامعه‌اى رخ داده كه اختناق و استبداد كامل بر آن حاكم بوده و كمترين آزادى براى عقايد توحيدى وجود نداشته است.
+
بُعد دیگر حادثه كه در گزارش قرآن برجسته شده، زمینه پیدایش آن است: «وما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُؤمِنوا بِاللّهِ العَزیزِ الحَمید»(سوره بروج/85،8) با آمدن ادات استثنا پس از «ما»ى نافیه ضمن نفى صریح هر گونه انگیزه و زمینه سیاسى، اقتصادى و قومى منشأ نزاع دو گروه منحصراً تقابل كفر و [[ایمان]] معرفى مى‌شود و این كه كافران فقط به سبب ایمان به خداى یگانه از مؤمنان انتقام گرفتند؛ همچنین از آیه 8 بروج/85 برمى‌آید كه حادثه اخدود در زمان و جامعه‌اى رخ داده كه اختناق و استبداد كامل بر آن حاكم بوده و كمترین آزادى براى عقاید توحیدى وجود نداشته است.
  
باورها و ارزش‌هاى كفرآلود و شرك‌آميز، فرهنگ حاكم بوده و چنان در ذهن مردم و تار پود جامعه رسوخ كرده بوده است كه باورها و ارزش‌هاى توحيدى به شدت طرد و ناهنجار تلقى مى‌شده، به ‌گونه‌اى كه مؤمنان را مستوجب شديدترين شكنجه‌ها و فجيع‌ترين نوع مرگ دانسته، كمترين ترحمى به آنان روا ‌نمى‌داشتند. [[قرآن]] با ذكر اوصافى براى خدايى كه مؤمنان مى‌پرستيدند به شكل غيرمستقيم، فرهنگ، فضاى اجتماعى ياد شده و برخورد كافران را تخطئه مى‌كند.<ref> الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 732؛ الميزان، ج‌ 20، ص‌ 251؛ الفرقان، ج‌ 30، ص‌ 265.</ref>(بروج/85،8‌ـ‌9) (‌=>‌همين مقاله، پيام داستان)
+
باورها و ارزش‌هاى كفرآلود و شرك‌آمیز، فرهنگ حاكم بوده و چنان در ذهن مردم و تار پود جامعه رسوخ كرده بوده است كه باورها و ارزش‌هاى توحیدى به شدت طرد و ناهنجار تلقى مى‌شده، به ‌گونه‌اى كه مؤمنان را مستوجب شدیدترین شكنجه‌ها و فجیع‌ترین نوع مرگ دانسته، كمترین ترحمى به آنان روا ‌نمى‌داشتند. [[قرآن]] با ذكر اوصافى براى خدایى كه مؤمنان مى‌پرستیدند به شكل غیرمستقیم، فرهنگ، فضاى اجتماعى یاد شده و برخورد كافران را تخطئه مى‌كند.<ref> الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 732؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 251؛ الفرقان، ج‌ 30، ص‌ 265.</ref>(بروج/85،8‌ـ‌9) (‌=>‌همین مقاله، پیام داستان)
  
'''گزارش‌هاى تاريخى و روايى اصحاب اخدود:'''
+
'''گزارش‌هاى تاریخى و روایى اصحاب اخدود:'''
  
در منابع تاريخى<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 434؛ البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ الكامل، ج‌ 1، ص‌ 425.</ref> و حديثى<ref> مسند احمد، ج 7، ص 27‌ـ‌28؛ المحاسن، ص‌ 250؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 14، ص‌ 438‌ـ‌444.</ref> مسلمانان، گزارش‌هايى گوناگون درباره حادثه اخدود آمده كه گاه متضاد و آميخته با افسانه و داستان‌پردازى است. (‌=>‌همين مقاله، روايت‌هاى 1‌ـ‌7) اين روايت‌ها به سبب ارتباط با گزارش [[قرآن]] همواره در طول تاريخ مورد توجه مفسران بوده و در منابع تفسيرى نيز راه يافته است<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 165؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 705‌ـ‌707؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 465‌ـ‌466.</ref> كه رد پاى آن به روشنى در اختلاف مفسران در تفسير برخى آيات مربوط كاملا مشهود است.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 167؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ التفسيرالكبير، ج‌ 31، ص‌ 119.</ref>
+
در منابع تاریخى<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 434؛ البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ الكامل، ج‌ 1، ص‌ 425.</ref> و حدیثى<ref> مسند احمد، ج 7، ص 27‌ـ‌28؛ المحاسن، ص‌ 250؛ [[بحارالانوار]]، ج‌ 14، ص‌ 438‌ـ‌444.</ref> مسلمانان، گزارش‌هایى گوناگون درباره حادثه اخدود آمده كه گاه متضاد و آمیخته با افسانه و داستان‌پردازى است. (‌=>‌همین مقاله، روایت‌هاى 1‌ـ‌7) این روایت‌ها به سبب ارتباط با گزارش [[قرآن]] همواره در طول تاریخ مورد توجه مفسران بوده و در منابع تفسیرى نیز راه یافته است<ref> جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 165؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 705‌ـ‌707؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 465‌ـ‌466.</ref> كه رد پاى آن به روشنى در اختلاف مفسران در تفسیر برخى آیات مربوط كاملا مشهود است.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 167؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ التفسیرالكبیر، ج‌ 31، ص‌ 119.</ref>
  
بر اساس مشهورترين روايت، حادثه اخدود مربوط به نصاراى نجران است كه چندى پيش از اسلام بدست «ذونواس»، آخرين پادشاه حِميريان يمن قتل عام شدند.<ref> تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 199؛ الكامل، ج 1، ص 429؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref> گزارش‌هاى حادثه نجران كه در منابع مسيحى ـ ‌اعم از سريانى و حبشى‌ ـ آمده در تحليل تاريخى اين رويداد و انطباق يا عدم انطباق آن با گزارش قرآن بسيار كارگشاست. نامه شمعون، اسقف «بيت اَرْشام» به رئيس دير «جبله» از كهن‌ترين اين اسناد است كه نويسنده آن در سال 524 ميلادى به عنوان سفير صلح «يُوستى يوسطينوم نِيانُوس» (518‌ـ‌528)، امپراطور روم شرقى به سوى مُنذر سوم، پادشاه حيره گسيل شده بود.<ref> بين الحبشة واليمن، ص‌ 51‌؛ المفصل، ج‌ 3، ص‌ 464.</ref>
+
بر اساس مشهورترین روایت، حادثه اخدود مربوط به نصاراى نجران است كه چندى پیش از اسلام بدست «ذونواس»، آخرین پادشاه حِمیریان یمن قتل عام شدند.<ref> تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 199؛ الكامل، ج 1، ص 429؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref> گزارش‌هاى حادثه نجران كه در منابع مسیحى ـ ‌اعم از سریانى و حبشى‌ ـ آمده در تحلیل تاریخى این رویداد و انطباق یا عدم انطباق آن با گزارش قرآن بسیار كارگشاست. نامه شمعون، اسقف «بیت اَرْشام» به رئیس دیر «جبله» از كهن‌ترین این اسناد است كه نویسنده آن در سال 524 میلادى به عنوان سفیر صلح «یُوستى یوسطینوم نِیانُوس» (518‌ـ‌528)، امپراطور روم شرقى به سوى مُنذر سوم، پادشاه حیره گسیل شده بود.<ref> بین الحبشة والیمن، ص‌ 51‌؛ المفصل، ج‌ 3، ص‌ 464.</ref>
  
پژوهشگران اين گزارش‌ها را برگرفته از مستندات مكتوب و معتبرى مى‌دانند كه برخى از آن‌ها اندكى پس از حادثه تدوين شده و اغلب بر شنيده‌هايى از شاهدان عينى مبتنى و در نتيجه از وضوح و اعتبار ويژه‌اى برخوردار است.<ref> بين الحبشة و اليمن، ص‌ 51‌؛ المفصل، ج‌ 3، ص‌ 464.</ref>
+
پژوهشگران این گزارش‌ها را برگرفته از مستندات مكتوب و معتبرى مى‌دانند كه برخى از آن‌ها اندكى پس از حادثه تدوین شده و اغلب بر شنیده‌هایى از شاهدان عینى مبتنى و در نتیجه از وضوح و اعتبار ویژه‌اى برخوردار است.<ref> بین الحبشة و الیمن، ص‌ 51‌؛ المفصل، ج‌ 3، ص‌ 464.</ref>
  
نجران كه از ديرباز حاصلخيز بود، رونق تجارى و صنعتى داشت و راه مهم ارتباطى ميان عربستان جنوبى و شمالى بود، همواره در كانون توجه قدرت‌هاى حاكم بر منطقه قرار داشت<ref> المفصل، ج 2، ص 507؛ معجم‌البلدان، ج 5، ص 266؛ فجرالاسلام، ج‌ 1، ص‌ 44.</ref> و پيش از اسلام و پس از آن نيز كانون عمده مسيحيت در عربستان بود.<ref> تاريخ اسلام، ص‌ 25‌ـ‌35؛ الشهداء الحميريين، ص‌ 23.</ref>
+
نجران كه از دیرباز حاصلخیز بود، رونق تجارى و صنعتى داشت و راه مهم ارتباطى میان عربستان جنوبى و شمالى بود، همواره در كانون توجه قدرت‌هاى حاكم بر منطقه قرار داشت<ref> المفصل، ج 2، ص 507؛ معجم‌البلدان، ج 5، ص 266؛ فجرالاسلام، ج‌ 1، ص‌ 44.</ref> و پیش از اسلام و پس از آن نیز كانون عمده مسیحیت در عربستان بود.<ref> تاریخ اسلام، ص‌ 25‌ـ‌35؛ الشهداء الحمیریین، ص‌ 23.</ref>
  
در سده‌هاى پنجم و ششم ميلادى و در پى تلاش دولت‌هاى ايران و بيزانس (روم‌شرقى)، دو قطب قدرت آن روز براى توسعه نفوذ سياسى خود در شبه جزيره عرب، ايران با در انحصار داشتن تجارت ابريشم از رسيدن آن به بيزانس به ويژه در زمان جنگ جلوگيرى مى‌كرد، از اين‌رو بيزانس با هدف تأمين راهى جايگزين براى جاده زمينى در صدد برقرارى امنيت راه دريايى شرق به غرب از طريق درياى سرخ برآمد.<ref> المفصل، ج ‌7، ص‌ 282.</ref>
+
در سده‌هاى پنجم و ششم میلادى و در پى تلاش دولت‌هاى ایران و بیزانس (روم‌شرقى)، دو قطب قدرت آن روز براى توسعه نفوذ سیاسى خود در شبه جزیره عرب، ایران با در انحصار داشتن تجارت ابریشم از رسیدن آن به بیزانس به ویژه در زمان جنگ جلوگیرى مى‌كرد، از این‌رو بیزانس با هدف تأمین راهى جایگزین براى جاده زمینى در صدد برقرارى امنیت راه دریایى شرق به غرب از طریق دریاى سرخ برآمد.<ref> المفصل، ج ‌7، ص‌ 282.</ref>
  
در اين زمان حميريان ـ ‌از قبايل معروف و با نفوذ يمن‌ ـ كه در جنوب شبه جزيره، برخوردار از قدرت سياسى از دولت‌هاى متنفذ در درياى سرخ بودند همواره با قتل عام كاروان‌هاى روم و ناامن كردن اين مسير، دولت‌هاى بيزانس و حبشه (اكسوم) را نگران مى‌ساختند.
+
در این زمان حمیریان ـ ‌از قبایل معروف و با نفوذ یمن‌ ـ كه در جنوب شبه جزیره، برخوردار از قدرت سیاسى از دولت‌هاى متنفذ در دریاى سرخ بودند همواره با قتل عام كاروان‌هاى روم و ناامن كردن این مسیر، دولت‌هاى بیزانس و حبشه (اكسوم) را نگران مى‌ساختند.
  
حبشه كه در منافع سياسى، اقتصادى و مواضع دينى با بيزانس همسو بود و يمن را به عنوان كشورى مسيحى‌نشين كه بتواند با دو دولت ياد شده، مثلث تسلط بر درياى سرخ را تشكيل دهد، پايگاه مناسبى مى‌ديد. بارها از طريق همپيمانى با بيزانس در امور يمن مداخله كرده و گاهى به تهاجم مستقيم نظامى دست مى‌زد.<ref> المفصل، ج‌ 2، ص‌ 626‌ـ‌627؛ ج‌ 7، ص‌ 282.</ref>
+
حبشه كه در منافع سیاسى، اقتصادى و مواضع دینى با بیزانس همسو بود و یمن را به عنوان كشورى مسیحى‌نشین كه بتواند با دو دولت یاد شده، مثلث تسلط بر دریاى سرخ را تشكیل دهد، پایگاه مناسبى مى‌دید. بارها از طریق همپیمانى با بیزانس در امور یمن مداخله كرده و گاهى به تهاجم مستقیم نظامى دست مى‌زد.<ref> المفصل، ج‌ 2، ص‌ 626‌ـ‌627؛ ج‌ 7، ص‌ 282.</ref>
  
اين كوشش مشترك، گسترش تدريجى و موفق مسيحيت در ميان مردم نجران را در پى داشت كه پيش از اين، گرايش خود را به آموزه‌هاى اين دين ـ‌ كه از طريق راهبان، بازرگانان و بردگان مسيحى در ميان آنان نفوذ كرده بود‌ ـ آشكار ساخته بودند. دولت ايران و بيزانس هر يك با حمايت از شاخه‌اى از مسيحيت، عامل اشتراك مذهب را براى توسعه نفوذ سياسى خود در عربستان بكار مى‌گرفتند.<ref> التيجان، ص‌ 301؛ المعارف، ص‌ 637؛ العرب على حدود بيزنطة و ايران، ص‌ 89‌ـ‌105.</ref>
+
این كوشش مشترك، گسترش تدریجى و موفق مسیحیت در میان مردم نجران را در پى داشت كه پیش از این، گرایش خود را به آموزه‌هاى این دین ـ‌ كه از طریق راهبان، بازرگانان و بردگان مسیحى در میان آنان نفوذ كرده بود‌ ـ آشكار ساخته بودند. دولت ایران و بیزانس هر یك با حمایت از شاخه‌اى از مسیحیت، عامل اشتراك مذهب را براى توسعه نفوذ سیاسى خود در عربستان بكار مى‌گرفتند.<ref> التیجان، ص‌ 301؛ المعارف، ص‌ 637؛ العرب على حدود بیزنطة و ایران، ص‌ 89‌ـ‌105.</ref>
  
در سده ششم ميلادى، پادشاهى حمير در پى حمله حبشيان، ساقط و حاكمى مسيحى جايگزين وى شد.<ref> المفصل، ج‌ 3، ص‌ 462‌ـ‌463، 469‌ـ‌470.</ref> پس از اندكى<ref> بين‌الحبشة والعرب، ص ‌45.</ref> و در پى [[مرگ]] وى پيش ‌از 523 ميلادى، گروهى از بوميان غيرمسيحى به ‌سركردگى شخصى به نام «ذونواس» با آگاهى از عدم امكان ارسال نيروهاى ‌پشتيبان و حاكم جانشين از سوى حبشه به سبب زمستان و ضعف در امر كشتيرانى و با استفاده از ناتوانى لشگر بازمانده، زمام امور را در دست گرفتند.<ref> تاريخ ايرانيان و عرب‌ها در زمان ساسانيان، ص‌ 330‌ـ‌331.</ref>
+
در سده ششم میلادى، پادشاهى حمیر در پى حمله حبشیان، ساقط و حاكمى مسیحى جایگزین وى شد.<ref> المفصل، ج‌ 3، ص‌ 462‌ـ‌463، 469‌ـ‌470.</ref> پس از اندكى<ref> بین‌الحبشة والعرب، ص ‌45.</ref> و در پى [[مرگ]] وى پیش ‌از 523 میلادى، گروهى از بومیان غیرمسیحى به ‌سركردگى شخصى به نام «ذونواس» با آگاهى از عدم امكان ارسال نیروهاى ‌پشتیبان و حاكم جانشین از سوى حبشه به سبب زمستان و ضعف در امر كشتیرانى و با استفاده از ناتوانى لشگر بازمانده، زمام امور را در دست گرفتند.<ref> تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ص‌ 330‌ـ‌331.</ref>
  
بنابر نامه شمعون كه قتل عام نجرانيان را در ژانويه 524 ميلادى شنيده و وقوع آن را اندكى پيش از اين تاريخ گزارش كرده، ذونواس در زمستان 523 ميلادى حمله يا حملات خود به نجران را صورت داده است.<ref> تاريخ ايرانيان و عرب‌ها در زمان ساسانيان، ص‌ 330‌ـ‌331.</ref> كتيبه‌ها نشان مى‌دهد كه يوسف اسأر (ذونواس) با سپاه خود به نواحى مسيحى‌نشين و مركز آن نجران حمله مى‌برد و به آتش‌زدن كليساها و آزار و اذيت و كشتن مردم مى‌پرداخت.<ref> تاريخ ايرانيان و عرب‌ها در زمان ساسانيان، ص‌ 330‌ـ‌331.</ref>
+
بنابر نامه شمعون كه قتل عام نجرانیان را در ژانویه 524 میلادى شنیده و وقوع آن را اندكى پیش از این تاریخ گزارش كرده، ذونواس در زمستان 523 میلادى حمله یا حملات خود به نجران را صورت داده است.<ref> تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ص‌ 330‌ـ‌331.</ref> كتیبه‌ها نشان مى‌دهد كه یوسف اسأر (ذونواس) با سپاه خود به نواحى مسیحى‌نشین و مركز آن نجران حمله مى‌برد و به آتش‌زدن كلیساها و آزار و اذیت و كشتن مردم مى‌پرداخت.<ref> تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ص‌ 330‌ـ‌331.</ref>
  
منابعى چون كتاب حميريان،<ref> ر.ك: دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 108.</ref> اعمال قديس حارث<ref> ر.ك: دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 108.</ref> با نام‌هاى متفاوتى از پادشاه حمير نام برده است. شمارى از پژوهشگران اين اسامى را ضبط‌هاى مختلف نام يك پادشاه دانسته اما برخى نيز اين ضبط‌ها را به دو نام براى دو پادشاه بازگردانده‌اند.<ref> بين‌الحبشة والعرب، ص ‌46‌ـ‌47.</ref>
+
منابعى چون كتاب حمیریان،<ref> ر.ك: دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 108.</ref> اعمال قدیس حارث<ref> ر.ك: دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 108.</ref> با نام‌هاى متفاوتى از پادشاه حمیر نام برده است. شمارى از پژوهشگران این اسامى را ضبط‌هاى مختلف نام یك پادشاه دانسته اما برخى نیز این ضبط‌ها را به دو نام براى دو پادشاه بازگردانده‌اند.<ref> بین‌الحبشة والعرب، ص ‌46‌ـ‌47.</ref>
  
اين گزارش‌ها پادشاه حمير را يهودى، مخالف مسيحيان و شخصى كافر توصيف كرده كه پس از محاصره نجران و ناكامى در تصرف آن به سبب استوارى باروى شهر نزد سفيران صلح سوگند ياد ‌كرده كه به مردم آسيب نرساند اما پس از گشايش دروازه‌ها، سوگند خود را شكست و سربازانش بسيارى از مردم را نزد او آوردند.<ref> ر.ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 106‌ـ‌108.</ref>
+
این گزارش‌ها پادشاه حمیر را یهودى، مخالف مسیحیان و شخصى كافر توصیف كرده كه پس از محاصره نجران و ناكامى در تصرف آن به سبب استوارى باروى شهر نزد سفیران صلح سوگند یاد ‌كرده كه به مردم آسیب نرساند اما پس از گشایش دروازه‌ها، سوگند خود را شكست و سربازانش بسیارى از مردم را نزد او آوردند.<ref> ر.ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 106‌ـ‌108.</ref>
  
بر ‌پايه گزارش متن يونانى اعمال قديس حارث<ref> ر.ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 106‌ـ‌108.</ref> ذونواس (‌=‌مسروق) خود شخصاً با ورود به شهر، مردم را بين پذيرش آيين يهود يا تن دادن به [[مرگ]] مخير ‌كرد.<ref> همان، ص‌ 108‌ـ‌109.</ref> بيشتر مردم به سبب پايدارى بر سر [[ايمان]] خويش از دم تيغ گذرانده شدند و گروهى ديگر در گودالى آكنده از آتش ـ ‌كه به دستور ذونواس كنده شده بود‌ ـ سوزانده شدند.<ref> همان، ص‌ 108‌ـ‌109.</ref>
+
بر ‌پایه گزارش متن یونانى اعمال قدیس حارث<ref> ر.ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 106‌ـ‌108.</ref> ذونواس (‌=‌مسروق) خود شخصاً با ورود به شهر، مردم را بین پذیرش آیین یهود یا تن دادن به [[مرگ]] مخیر ‌كرد.<ref> همان، ص‌ 108‌ـ‌109.</ref> بیشتر مردم به سبب پایدارى بر سر [[ایمان]] خویش از دم تیغ گذرانده شدند و گروهى دیگر در گودالى آكنده از آتش ـ ‌كه به دستور ذونواس كنده شده بود‌ ـ سوزانده شدند.<ref> همان، ص‌ 108‌ـ‌109.</ref>
  
نام برخى از شهداى واقعه از جمله عبدالله رهبر نصرانيان كه نام و شخصيت او با عبدالله ‌بن ‌ثامرِ ياد شده در منابع تاريخى مسلمانان كاملاً همخوانى دارد، در پاره‌اى منابع آمده است.<ref> الشهداء الحميريين، ص‌ 16‌ـ‌17.</ref> سرود يوحنا شمار سوختگان را بيش از 200‌ نفر و نيز حكايت غم‌انگيز مادرى را گزارش مى‌كند كه به خاطر فرزند خردسالش در رفتن به سوى آتش مردد شد؛ اما كودك به سخن درآمد و مادر را به پايدارى در‌راه خدا و رفتن در آتش ترغيب كرد.<ref> همان، ص‌ 109.</ref>
+
نام برخى از شهداى واقعه از جمله عبدالله رهبر نصرانیان كه نام و شخصیت او با عبدالله ‌بن ‌ثامرِ یاد شده در منابع تاریخى مسلمانان كاملاً همخوانى دارد، در پاره‌اى منابع آمده است.<ref> الشهداء الحمیریین، ص‌ 16‌ـ‌17.</ref> سرود یوحنا شمار سوختگان را بیش از 200‌ نفر و نیز حكایت غم‌انگیز مادرى را گزارش مى‌كند كه به خاطر فرزند خردسالش در رفتن به سوى آتش مردد شد؛ اما كودك به سخن درآمد و مادر را به پایدارى در‌راه خدا و رفتن در آتش ترغیب كرد.<ref> همان، ص‌ 109.</ref>
  
پرداخت حماسى و تصوير پايدارى در راه دين خدا تا پاى جان در روايات گوناگون حبشى ـ سريانى به چشم مى‌خورد؛ براى نمونه در برخى گزارش‌ها از دختران و زنان مؤمنى ياد مى‌شود كه بدون هراس از مرگ به هنگام برده شدن به قتلگاه از يكديگر پيشى مى‌گيرند.<ref> دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 109.</ref>
+
پرداخت حماسى و تصویر پایدارى در راه دین خدا تا پاى جان در روایات گوناگون حبشى ـ سریانى به چشم مى‌خورد؛ براى نمونه در برخى گزارش‌ها از دختران و زنان مؤمنى یاد مى‌شود كه بدون هراس از مرگ به هنگام برده شدن به قتلگاه از یكدیگر پیشى مى‌گیرند.<ref> دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 109.</ref>
  
درباره انگيزه كشتار نجرانيان، افزون بر هراس ذونواس از گسترش مسيحيت به عنوان زمينه دست‌اندازي‌هاى دولت مسيحى حبشه به يمن ـ ‌كه مؤثرترين عامل معرفى شده‌ ـ به تعصب دينى و انتقامجويى شاه يهودى و نيز همكارى نصاراى نجران با حبشيان در جريان حملات آن‌ها به يمن نيز اشاره شده است.
+
درباره انگیزه كشتار نجرانیان، افزون بر هراس ذونواس از گسترش مسیحیت به عنوان زمینه دست‌اندازی‌هاى دولت مسیحى حبشه به یمن ـ ‌كه مؤثرترین عامل معرفى شده‌ ـ به تعصب دینى و انتقامجویى شاه یهودى و نیز همكارى نصاراى نجران با حبشیان در جریان حملات آن‌ها به یمن نیز اشاره شده است.
  
اغلب مورخان مسلمان نيز ذونواس را ـ‌ با توجه به اختلافى كه در نام او وجود دارد‌ ـ صاحب اخدود معرفى كرده‌اند.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 434؛ البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ الكامل، ج‌ 1، ص‌ 428‌ـ 429.</ref> خاستگاه اين گزارش‌ها، چنان‌ كه شمارى از پژوهشگران نيز باور دارند به احتمال زياد از طريق ابن ‌اسحاق و قتاده به گروهى از مسيحيان نجران منتهى مى‌شود كه در زمان خليفه دوم در سال 13‌ ق. 634‌ م. به عراق كوچانده ‌شدند.<ref> بين الحبشة والعرب، ص‌ 52‌ـ‌55.</ref>
+
اغلب مورخان مسلمان نیز ذونواس را ـ‌ با توجه به اختلافى كه در نام او وجود دارد‌ ـ صاحب اخدود معرفى كرده‌اند.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 434؛ البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ الكامل، ج‌ 1، ص‌ 428‌ـ 429.</ref> خاستگاه این گزارش‌ها، چنان‌ كه شمارى از پژوهشگران نیز باور دارند به احتمال زیاد از طریق ابن ‌اسحاق و قتاده به گروهى از مسیحیان نجران منتهى مى‌شود كه در زمان خلیفه دوم در سال 13‌ ق. 634‌ م. به عراق كوچانده ‌شدند.<ref> بین الحبشة والعرب، ص‌ 52‌ـ‌55.</ref>
  
پژوهشگرانى چون «گويدى» تصريح مى‌كنند كه مورخان مسلمان به ويژه ابن ‌اسحاق گزارش‌هاى مسيحى ـ رومى مربوط به عصر جاهليت را از منابع سريانى ـ يونانى مى‌گرفته‌اند.<ref> همان، ص‌ 50.</ref> اين گزارش‌ها كه به 4 گونه روايت شده، عمدتاً با محوريت شخصى به نام «فيميون» و گرايش نجرانيان به آيين مسيح علیه‌السلام آغاز و در ادامه دچار پراكندگى مى‌شود؛ بر پايه روايت نخست كه وهب ‌بن ‌منبه (م. ‌114‌ ق.) آن را گزارش كرده فيميون يك مسيحى مستجاب‌الدعوه و صاحب كرامتى بوده كه براى اجتناب از شناخته شدن، همواره از ديارى به ديار ديگر مى‌رفته است.
+
پژوهشگرانى چون «گویدى» تصریح مى‌كنند كه مورخان مسلمان به ویژه ابن ‌اسحاق گزارش‌هاى مسیحى ـ رومى مربوط به عصر جاهلیت را از منابع سریانى ـ یونانى مى‌گرفته‌اند.<ref> همان، ص‌ 50.</ref> این گزارش‌ها كه به 4 گونه روایت شده، عمدتاً با محوریت شخصى به نام «فیمیون» و گرایش نجرانیان به آیین مسیح علیه‌السلام آغاز و در ادامه دچار پراكندگى مى‌شود؛ بر پایه روایت نخست كه وهب ‌بن ‌منبه (م. ‌114‌ ق.) آن را گزارش كرده فیمیون یك مسیحى مستجاب‌الدعوه و صاحب كرامتى بوده كه براى اجتناب از شناخته شدن، همواره از دیارى به دیار دیگر مى‌رفته است.
  
او روزى پس از اسارت در صحرا در نجران به بردگى فروخته شد. نجرانيان كه درخت‌پرستى آن‌ها از سوى فيميون تقبيح شده پس از نابودى درخت بر اثر دعاى وى به دين مسيح علیه‌السلام گرويدند. ذونواس با آگاهى از اين امر، ضمن لشكركشى به نجران كسانى را كه از پذيرش آيين يهود سرباز زدند از دم تيغ گذراند يا در گودالى از آتش سوزاند.<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 434؛ البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 182‌ـ‌185؛ الكامل، ج‌ 1، ص ‌425‌ـ‌430.</ref>
+
او روزى پس از اسارت در صحرا در نجران به بردگى فروخته شد. نجرانیان كه درخت‌پرستى آن‌ها از سوى فیمیون تقبیح شده پس از نابودى درخت بر اثر دعاى وى به دین مسیح علیه‌السلام گرویدند. ذونواس با آگاهى از این امر، ضمن لشكركشى به نجران كسانى را كه از پذیرش آیین یهود سرباز زدند از دم تیغ گذراند یا در گودالى از آتش سوزاند.<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 434؛ البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 182‌ـ‌185؛ الكامل، ج‌ 1، ص ‌425‌ـ‌430.</ref>
  
هويت شناخته شده وهب ‌بن ‌منبه نشان مى‌دهد كه منشأ گزارش فوق به اهل كتاب بازمى‌گردد. نام او در شمار كعب الاحبار، عبدالله سلام و قَصّاصان مشهورى ياد شده كه با استفاده از [[تورات]] و [[انجيل]] به حكايت سرگذشت و اساطير گذشتگان در مساجد و ترويج اسرائيليات در جامعه اسلامى مى‌پرداخته‌اند.<ref> الكامل، ج‌ 1، ص‌ 313، 426؛ تذكرة‌الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 100‌ـ‌101؛ سير اعلام‌النبلاء، ج‌ 4، ص‌ 545.</ref> پاره‌اى منابع او را يهودى<ref> شيخ المضيره، ص‌ 24.</ref> و از آگاه‌ترين افراد به ديگر كتب آسمانى معرفى كرده و از خود وى منقول است كه 92 كتاب آسمانى را خوانده است.<ref> الطبقات، ج‌ 6، ص‌ 70‌ـ‌71؛ تذكرة‌الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 100‌ـ‌101؛ ميزان‌الاعتدال، ج‌ 4، ص‌ 352.</ref>
+
هویت شناخته شده وهب ‌بن ‌منبه نشان مى‌دهد كه منشأ گزارش فوق به اهل كتاب بازمى‌گردد. نام او در شمار كعب الاحبار، عبدالله سلام و قَصّاصان مشهورى یاد شده كه با استفاده از [[تورات]] و [[انجیل]] به حكایت سرگذشت و اساطیر گذشتگان در مساجد و ترویج اسرائیلیات در جامعه اسلامى مى‌پرداخته‌اند.<ref> الكامل، ج‌ 1، ص‌ 313، 426؛ تذكرة‌الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 100‌ـ‌101؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ 4، ص‌ 545.</ref> پاره‌اى منابع او را یهودى<ref> شیخ المضیره، ص‌ 24.</ref> و از آگاه‌ترین افراد به دیگر كتب آسمانى معرفى كرده و از خود وى منقول است كه 92 كتاب آسمانى را خوانده است.<ref> الطبقات، ج‌ 6، ص‌ 70‌ـ‌71؛ تذكرة‌الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 100‌ـ‌101؛ میزان‌الاعتدال، ج‌ 4، ص‌ 352.</ref>
  
بنا به روايت دوم كه بر گزارش محمد ‌بن ‌كعب قُرَظى و نيز شنيده‌هاى ابن ‌اسحاق از برخى نجرانيان مبتنى است فيميون نزديك ساحرى كه در يكى از قراى نجران، جوانان را سحر مى‌آموخت، خيمه‌اى زد و يكتاپرستى را تبليغ مى‌كرد. جوانى به نام عبدالله ثامر كه در پى آشنايى با فيميون، خداپرست شده و به ترفندى اسم اعظم را فراگرفته بود، بيماران نجران را به شرط خداپرست شدن با دعاى خود بهبود مى‌بخشيد.
+
بنا به روایت دوم كه بر گزارش محمد ‌بن ‌كعب قُرَظى و نیز شنیده‌هاى ابن ‌اسحاق از برخى نجرانیان مبتنى است فیمیون نزدیك ساحرى كه در یكى از قراى نجران، جوانان را سحر مى‌آموخت، خیمه‌اى زد و یكتاپرستى را تبلیغ مى‌كرد. جوانى به نام عبدالله ثامر كه در پى آشنایى با فیمیون، خداپرست شده و به ترفندى اسم اعظم را فراگرفته بود، بیماران نجران را به شرط خداپرست شدن با دعاى خود بهبود مى‌بخشید.
  
پادشاه بت‌پرست به جرم تباه كردن آيين نياكان به قتل عبدالله فرمان داد؛ اما هيچ حيلتى در كشتن وى كارگر نيفتاد. او با راهنمايى عبدالله كه تنها به شرط خداپرست شدن بر كشتن وى قادر خواهد بود، در دم [[ايمان]] آورد و عبدالله را با ضربت نه چندان سخت عصاى خويش كشت و خود نيز در دم به ‌طور اسرارآميزى جان سپرد.
+
پادشاه بت‌پرست به جرم تباه كردن آیین نیاكان به قتل عبدالله فرمان داد؛ اما هیچ حیلتى در كشتن وى كارگر نیفتاد. او با راهنمایى عبدالله كه تنها به شرط خداپرست شدن بر كشتن وى قادر خواهد بود، در دم [[ایمان]] آورد و عبدالله را با ضربت نه چندان سخت عصاى خویش كشت و خود نیز در دم به ‌طور اسرارآمیزى جان سپرد.
  
نجرانيان با ديدن اين صحنه به حقانيت آيين عبدالله پى برده و بدان گرويدند.<ref> تاريخ يعقوبى، ج‌ 1، ص ‌199؛ تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436؛ الكامل، ج‌ 1، ص‌ 426.</ref> اين روايت شمار كشتگان به دست سپاه ذونواس را 20000 نفر گزارش كرده، حكايت آن مادر و فرزند شيرخوارش را نيز نقل كرده است.<ref> البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 182‌ـ‌183؛ تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص ‌436.</ref> در برخى منابع از اين كودك در كنار [[حضرت عيسى]] علیه‌السلام و به عنوان يكى از چند كودك صديق كه در گهواره سخن گفته‌اند، ياد شده است.<ref> عرائس المجالس، ص‌ 438؛ روض‌الجنان، ج‌ 20، ص‌ 216.</ref>
+
نجرانیان با دیدن این صحنه به حقانیت آیین عبدالله پى برده و بدان گرویدند.<ref> تاریخ یعقوبى، ج‌ 1، ص ‌199؛ تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436؛ الكامل، ج‌ 1، ص‌ 426.</ref> این روایت شمار كشتگان به دست سپاه ذونواس را 20000 نفر گزارش كرده، حكایت آن مادر و فرزند شیرخوارش را نیز نقل كرده است.<ref> البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 182‌ـ‌183؛ تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص ‌436.</ref> در برخى منابع از این كودك در كنار [[حضرت عیسى]] علیه‌السلام و به عنوان یكى از چند كودك صدیق كه در گهواره سخن گفته‌اند، یاد شده است.<ref> عرائس المجالس، ص‌ 438؛ روض‌الجنان، ج‌ 20، ص‌ 216.</ref>
  
اين گزارش با فرار يكى از نجرانيان به نام «دوس ذوثعلبان» به سوى قيصر روم، دادخواهى وى از او تهاجم حبشه به يمن و سقوط دولت ذونواس با [[مرگ]] وى ـ‌ كه براى فرار از اسارت با اسب وارد غرقاب دريا شد‌ ـ به پايان مى‌رسد.<ref> البدء والتاريخ، ج ‌3، ص‌ 182‌ـ‌183؛ تاريخ يعقوبى، ج ‌1، ص 199؛ تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436.</ref>
+
این گزارش با فرار یكى از نجرانیان به نام «دوس ذوثعلبان» به سوى قیصر روم، دادخواهى وى از او تهاجم حبشه به یمن و سقوط دولت ذونواس با [[مرگ]] وى ـ‌ كه براى فرار از اسارت با اسب وارد غرقاب دریا شد‌ ـ به پایان مى‌رسد.<ref> البدء والتاریخ، ج ‌3، ص‌ 182‌ـ‌183؛ تاریخ یعقوبى، ج ‌1، ص 199؛ تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436.</ref>
  
اين روايت نيز برگرفته از منابع اهل كتاب است و محمد ‌بن ‌كعب قرظى (م.‌بين 118‌ـ‌120‌ ق.) را نيز يهودى الاصل و از قصاصان شمرده‌اند.<ref> تحفة الاحوذى، ج‌ 8، ص‌ 182‌ـ‌183.</ref> بنا به نظر برخى پژوهشگران، گزارش‌هاى وى از طريق سيره ابن‌اسحاق وارد تاريخ طبرى شده كه غالباً درباره سيره انبيا، چگونگى انتشار يهوديت و نصرانيت و مسائل مربوط به يهوديان حجاز و داراى صبغه اسرائيليات ‌است.<ref> المفصل، ج‌ 6، ص‌ 611.</ref>
+
این روایت نیز برگرفته از منابع اهل كتاب است و محمد ‌بن ‌كعب قرظى (م.‌بین 118‌ـ‌120‌ ق.) را نیز یهودى الاصل و از قصاصان شمرده‌اند.<ref> تحفة الاحوذى، ج‌ 8، ص‌ 182‌ـ‌183.</ref> بنا به نظر برخى پژوهشگران، گزارش‌هاى وى از طریق سیره ابن‌اسحاق وارد تاریخ طبرى شده كه غالباً درباره سیره انبیا، چگونگى انتشار یهودیت و نصرانیت و مسائل مربوط به یهودیان حجاز و داراى صبغه اسرائیلیات ‌است.<ref> المفصل، ج‌ 6، ص‌ 611.</ref>
  
روايت سوم، بسيار نزديك به روايت قرظى به نقل صُهيب رومى از پيامبر صلى الله عليه و آله در منابع روايى اهل سنت آمده است كه در عين پذيرش معتبر بودن، آن را غير مشهور شمرده‌اند.<ref> سنن ترمذى، ج‌ 5، ص‌ 107.</ref>
+
روایت سوم، بسیار نزدیك به روایت قرظى به نقل صُهیب رومى از پیامبر صلى الله علیه و آله در منابع روایى اهل سنت آمده است كه در عین پذیرش معتبر بودن، آن را غیر مشهور شمرده‌اند.<ref> سنن ترمذى، ج‌ 5، ص‌ 107.</ref>
  
در اين گزارش كه به جاى فيميون و عبدالله ثامر از يك راهب و جوان ياد مى‌شود پادشاه بت‌پرست با راهنمايى جوان خداپرست به وسيله تير و با گفتن «باسم‌رب‌الغلام» او را از پاى درمى‌آورد و نجرانيان پس از گرويدن به دين آن جوان مسيحى توسط همين پادشاه سوزانده مى‌شوند.<ref> همان؛ مسند احمد، ج ‌7، ص‌ 27‌ـ‌28؛ صحيح مسلم، ج‌ 9، ص‌ 471‌ـ‌474.</ref>
+
در این گزارش كه به جاى فیمیون و عبدالله ثامر از یك راهب و جوان یاد مى‌شود پادشاه بت‌پرست با راهنمایى جوان خداپرست به وسیله تیر و با گفتن «باسم‌رب‌الغلام» او را از پاى درمى‌آورد و نجرانیان پس از گرویدن به دین آن جوان مسیحى توسط همین پادشاه سوزانده مى‌شوند.<ref> همان؛ مسند احمد، ج ‌7، ص‌ 27‌ـ‌28؛ صحیح مسلم، ج‌ 9، ص‌ 471‌ـ‌474.</ref>
  
بر اين گزارش از چند جهت خدشه وارد شده است؛ نخست آن كه با دو روايت پيشين كه صاحب اخدود را ذونواس و يهودى آورده‌اند در تناقض است. ثانياً چنان‌كه برخى نيز گفته‌اند با اين احتمال قوى كه صُهيب با فرهنگ نصارا آشنا بوده و مى‌تواند سخن او باشد انتساب آن به پيامبر صلى الله عليه و آله جاى ترديد دارد.<ref> تفسير قرطبى، ج ‌19، ص ‌189، 193؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 527.</ref> صهيب را كه به دنبال اسارت در ميان روميان بزرگ شده بود<ref> الطبقات، ج‌ 3، ص‌ 170؛ اختيار معرفة الرجال، ج‌ 1، ص‌ 189؛ الاعلام، ج‌ 3، ص‌ 210.</ref> آشنا به زبان عبرى و بسيارى از روايت‌هاى مسيحى دانسته‌اند.<ref> تحفة الاحوذى، ج‌ 9، ص‌ 183.</ref> افزون بر دو مورد ياد شده، مقايسه سياق گزارش با گفتار پيامبر صلى الله عليه و آله نيز بر اين ترديد مى‌افزايد.<ref> تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 527.</ref>
+
بر این گزارش از چند جهت خدشه وارد شده است؛ نخست آن كه با دو روایت پیشین كه صاحب اخدود را ذونواس و یهودى آورده‌اند در تناقض است. ثانیاً چنان‌كه برخى نیز گفته‌اند با این احتمال قوى كه صُهیب با فرهنگ نصارا آشنا بوده و مى‌تواند سخن او باشد انتساب آن به پیامبر صلى الله علیه و آله جاى تردید دارد.<ref> تفسیر قرطبى، ج ‌19، ص ‌189، 193؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 527.</ref> صهیب را كه به دنبال اسارت در میان رومیان بزرگ شده بود<ref> الطبقات، ج‌ 3، ص‌ 170؛ اختیار معرفة الرجال، ج‌ 1، ص‌ 189؛ الاعلام، ج‌ 3، ص‌ 210.</ref> آشنا به زبان عبرى و بسیارى از روایت‌هاى مسیحى دانسته‌اند.<ref> تحفة الاحوذى، ج‌ 9، ص‌ 183.</ref> افزون بر دو مورد یاد شده، مقایسه سیاق گزارش با گفتار پیامبر صلى الله علیه و آله نیز بر این تردید مى‌افزاید.<ref> تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 527.</ref>
  
روايت چهارم از ابن‌عباس به نقل ضحاك، شباهت زيادى با روايت صُهيب دارد جز آن كه از پادشاه مذكور با نام يوسف ‌بن ‌شَرْحَبيل، ملقب به ذونواس ياد شده و حادثه مربوط به زن و كودك شيرخوارش نيز آمده است. بر پايه اين گزارش، حادثه قتل عام نجران، 70 سال پيش از ولادت [[پيامبر اسلام]] صلى الله عليه و آله<ref> الكامل، ج‌ 1، ص‌ 429.</ref> و بنا به نقلى 40 سال پيش از بعثت<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref> روى داده است.
+
روایت چهارم از ابن‌عباس به نقل ضحاك، شباهت زیادى با روایت صُهیب دارد جز آن كه از پادشاه مذكور با نام یوسف ‌بن ‌شَرْحَبیل، ملقب به ذونواس یاد شده و حادثه مربوط به زن و كودك شیرخوارش نیز آمده است. بر پایه این گزارش، حادثه قتل عام نجران، 70 سال پیش از ولادت [[پیامبر اسلام]] صلى الله علیه و آله<ref> الكامل، ج‌ 1، ص‌ 429.</ref> و بنا به نقلى 40 سال پیش از بعثت<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref> روى داده است.
  
درباره انگيزه كشتار نصاراى نجران، اغلب روايت‌هاى مورخان مسلمان، هماهنگ با گزارش‌هاى سريانى، بر تعصب دينى شاه يهودى و انتقامجويى وى انگشت نهاده‌اند؛ بر اساس روايتى وى كه در روزگار قُصى ‌بن ‌كلاب، در جريان بازگشت از جنگ با ايران بر يثرب گذشته، متأثر از احبار آنجا به يهوديت گراييده و به تحريك آنان به نجران يورش برده است.<ref> مجمل‌التواريخ، ص‌ 169؛ الاخبارالطوال، ص‌ 61؛ البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 179‌ـ 180.</ref>
+
درباره انگیزه كشتار نصاراى نجران، اغلب روایت‌هاى مورخان مسلمان، هماهنگ با گزارش‌هاى سریانى، بر تعصب دینى شاه یهودى و انتقامجویى وى انگشت نهاده‌اند؛ بر اساس روایتى وى كه در روزگار قُصى ‌بن ‌كلاب، در جریان بازگشت از جنگ با ایران بر یثرب گذشته، متأثر از احبار آنجا به یهودیت گراییده و به تحریك آنان به نجران یورش برده است.<ref> مجمل‌التواریخ، ص‌ 169؛ الاخبارالطوال، ص‌ 61؛ البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 179‌ـ 180.</ref>
  
برخى معتقدند كه احبار وى را از گسترش نصرانيت در يمن در نتيجه نفوذ حبشه در قلمرو حكومت وى و تسلط بر آن بيم داده‌اند.<ref> موسوعة التاريخ الاسلامى، ج‌ 1، ص‌ 129.</ref> بر پايه روايت طبرى از هشام ‌بن ‌محمد كلبى، ذونواس در پى دادخواهى يكى از يهوديان نجران به نام «دوس» كه نصرانيان دو پسر او را به ستم كشته بودند و در حمايت از وى به نجران لشكر ‌كشيد<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436.</ref> و بالاخره ابن‌قتيبه هراس از نفوذ آل‌جفنه (شاهان غَسّان) را كه همانند حبشيان با روميان هم‌پيمان بوده و سالانه از آنان كمك مالى دريافت مى‌كردند، انگيزه قتل عام مى‌داند.<ref> المعارف، ص‌ 637.</ref>
+
برخى معتقدند كه احبار وى را از گسترش نصرانیت در یمن در نتیجه نفوذ حبشه در قلمرو حكومت وى و تسلط بر آن بیم داده‌اند.<ref> موسوعة التاریخ الاسلامى، ج‌ 1، ص‌ 129.</ref> بر پایه روایت طبرى از هشام ‌بن ‌محمد كلبى، ذونواس در پى دادخواهى یكى از یهودیان نجران به نام «دوس» كه نصرانیان دو پسر او را به ستم كشته بودند و در حمایت از وى به نجران لشكر ‌كشید<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436.</ref> و بالاخره ابن‌قتیبه هراس از نفوذ آل‌جفنه (شاهان غَسّان) را كه همانند حبشیان با رومیان هم‌پیمان بوده و سالانه از آنان كمك مالى دریافت مى‌كردند، انگیزه قتل عام مى‌داند.<ref> المعارف، ص‌ 637.</ref>
  
بر پايه گزارش مورخان مسلمان نيز ذونواس افزون بر سوزاندن اناجيل و كليساها،<ref> البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ الاغانى، ج‌ 22، ص‌ 320‌ـ‌321؛ المحبر، ص‌ 368.</ref> مردم را بين پذيرش آيين يهود و كشته شدن مخير كرده<ref> البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 183؛ تاريخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436؛ السيرة النبويه، ج‌ 1، ص‌ 35.</ref> و بيشتر آنان را كه سر بر سر آيين نهادن را افتخار‌آفرين مى‌دانستند از دم تيغ گذراند يا در گودال آتش افكند.<ref> البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ التيجان، ص‌ 301؛ المعارف، ص‌ 637.</ref>
+
بر پایه گزارش مورخان مسلمان نیز ذونواس افزون بر سوزاندن اناجیل و كلیساها،<ref> البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ الاغانى، ج‌ 22، ص‌ 320‌ـ‌321؛ المحبر، ص‌ 368.</ref> مردم را بین پذیرش آیین یهود و كشته شدن مخیر كرده<ref> البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 183؛ تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436؛ السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 35.</ref> و بیشتر آنان را كه سر بر سر آیین نهادن را افتخار‌آفرین مى‌دانستند از دم تیغ گذراند یا در گودال آتش افكند.<ref> البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ التیجان، ص‌ 301؛ المعارف، ص‌ 637.</ref>
  
درباره شمار سوختگان، ناهمخوانى گسترده‌اى وجود دارد؛ در بيشتر منابع ضمن سخن گفتن از هزاران نفر، در كنار 12000 و 70000<ref> عرائس المجالس، ص‌ 439؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 192؛ التفسير الكبير، ج‌ 31، ص‌ 118.</ref>، اغلب 20000 نفر گزارش شده<ref> تاريخ طبرى، ج 1، ص 436؛ الكامل، ج 1، ص‌ 429؛ السيرة‌النبويه، ج‌ 1، ص‌ 35.</ref> و در برخى منابع از شماره 7، 10<ref> المحن، ص‌ 119.</ref>، 77 و 80<ref> مجمع البيان، ج‌ 10، ص‌ 707؛ عرائس المجالس، ص‌ 439.</ref>‌نفر سخن به ميان آمده است. تفاوت بيشتر و كمترين عدد به اندازه‌اى زياد است كه نمى‌توان يكى را درست يا قرين به صحت بيشترى دانست.
+
درباره شمار سوختگان، ناهمخوانى گسترده‌اى وجود دارد؛ در بیشتر منابع ضمن سخن گفتن از هزاران نفر، در كنار 12000 و 70000<ref> عرائس المجالس، ص‌ 439؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 192؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 31، ص‌ 118.</ref>، اغلب 20000 نفر گزارش شده<ref> تاریخ طبرى، ج 1، ص 436؛ الكامل، ج 1، ص‌ 429؛ السیرة‌النبویه، ج‌ 1، ص‌ 35.</ref> و در برخى منابع از شماره 7، 10<ref> المحن، ص‌ 119.</ref>، 77 و 80<ref> مجمع البیان، ج‌ 10، ص‌ 707؛ عرائس المجالس، ص‌ 439.</ref>‌نفر سخن به میان آمده است. تفاوت بیشتر و كمترین عدد به اندازه‌اى زیاد است كه نمى‌توان یكى را درست یا قرین به صحت بیشترى دانست.
  
ظاهراً چنان‌كه برخى نيز گفته‌اند در شمار سوختگان، مبالغه شده تا با تصوير فجيع‌تر و هولناك‌ترى از حادثه، تأثير بيشترى بر مخاطب گذاشته شود. چه بسا مورخى عددى را گفته و ديگران نيز از او پيروى كرده‌اند.<ref> دراسات تاريخيه، ج‌ 1، ص‌ 362.</ref> يكى از پژوهشگران با ترديد در ارقام ياد شده، نجران را شهرى كوچك دانسته كه شمار ساكنانش بيش از چند صد نفر نبوده است، افزون بر آن با توجه به گزارش‌هاى تاريخى، ذونواس همه مردمان را نكشت. وى شماره بيش از 200 نفر را كه در سرود يوحنا آمده است معقول و مقرون به صحت بيشترى مى‌داند.<ref> تاريخ اليهود، ص‌ 45.</ref>
+
ظاهراً چنان‌كه برخى نیز گفته‌اند در شمار سوختگان، مبالغه شده تا با تصویر فجیع‌تر و هولناك‌ترى از حادثه، تأثیر بیشترى بر مخاطب گذاشته شود. چه بسا مورخى عددى را گفته و دیگران نیز از او پیروى كرده‌اند.<ref> دراسات تاریخیه، ج‌ 1، ص‌ 362.</ref> یكى از پژوهشگران با تردید در ارقام یاد شده، نجران را شهرى كوچك دانسته كه شمار ساكنانش بیش از چند صد نفر نبوده است، افزون بر آن با توجه به گزارش‌هاى تاریخى، ذونواس همه مردمان را نكشت. وى شماره بیش از 200 نفر را كه در سرود یوحنا آمده است معقول و مقرون به صحت بیشترى مى‌داند.<ref> تاریخ الیهود، ص‌ 45.</ref>
  
حادثه اخدود مورد توجه خاورشناسان نيز قرار گرفته است. پرفسور رودى پارت، مترجم و مفسر [[قرآن]] به زبان آلمانى با ردّ نظر مفسران مسلمان و در استنباطى غريب، مراد از اخدود را جهنم و اصحاب اخدود را مشركان ستمگر مكه دانسته است.<ref> بيّنات، ش‌ 21، ص‌ 51.</ref>
+
حادثه اخدود مورد توجه خاورشناسان نیز قرار گرفته است. پرفسور رودى پارت، مترجم و مفسر [[قرآن]] به زبان آلمانى با ردّ نظر مفسران مسلمان و در استنباطى غریب، مراد از اخدود را جهنم و اصحاب اخدود را مشركان ستمگر مكه دانسته است.<ref> بیّنات، ش‌ 21، ص‌ 51.</ref>
  
پرفسور ويليام مونتگمرى وات پس از كاوش‌هاى باستان‌شناسى «عرفان شهيد»، دانشمند مسلمان آمريكايى و مدارك جديدى كه وى در كتاب شهداى نجران بدست داده است، با بيان اشكالات زبانشناختى ديدگاه رودى پارت به نقد آن پرداخته است. بر اساس كاوش‌هاى عرفان شهيد، بالغ بر 2000 نفر از نجرانيان در كليسا حبس و به وسيله انبوهى از ‌هيزم انباشته شده در گرداگرد آن، سوزانده شده‌اند.<ref> بيّنات، ش‌ 21، ص‌ 51.</ref>
+
پرفسور ویلیام مونتگمرى وات پس از كاوش‌هاى باستان‌شناسى «عرفان شهید»، دانشمند مسلمان آمریكایى و مدارك جدیدى كه وى در كتاب شهداى نجران بدست داده است، با بیان اشكالات زبانشناختى دیدگاه رودى پارت به نقد آن پرداخته است. بر اساس كاوش‌هاى عرفان شهید، بالغ بر 2000 نفر از نجرانیان در كلیسا حبس و به وسیله انبوهى از ‌هیزم انباشته شده در گرداگرد آن، سوزانده شده‌اند.<ref> بیّنات، ش‌ 21، ص‌ 51.</ref>
  
روايات چهارگانه ذكر شده كه مايه‌هاى اصلى آن از گزارش‌هاى منابع اهل كتاب درباره كشتار نصاراى نجران گرفته شده و در ادامه، دچار داستان‌پردازى و افسانه سرايى گشته است به ‌رغم تناقض آشكار و اشكالات آن، در تفسير [[سوره بروج]] و شرح تاريخى حادثه اخدود، مورد استناد بسيارى از مفسران قرار گرفته است، در حالى ‌كه حادثه نجران كه جدال پيروان مسيحيت و يهود را بر سر انگيزه‌هاى سياسى و اقتصادى با پوشش مذهبى به تصوير مى‌كشد با گزارش [[قرآن]] كه سبب كشتار مؤمنان را فقط [[ايمان]] توحيدى آنان مى‌داند: «وما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن يُؤمِنوا بِاللّهِ العَزيزِ الحَميد» (سوره بروج/85، 8) چندان سازگار نيست.
+
روایات چهارگانه ذكر شده كه مایه‌هاى اصلى آن از گزارش‌هاى منابع اهل كتاب درباره كشتار نصاراى نجران گرفته شده و در ادامه، دچار داستان‌پردازى و افسانه سرایى گشته است به ‌رغم تناقض آشكار و اشكالات آن، در تفسیر [[سوره بروج]] و شرح تاریخى حادثه اخدود، مورد استناد بسیارى از مفسران قرار گرفته است، در حالى ‌كه حادثه نجران كه جدال پیروان مسیحیت و یهود را بر سر انگیزه‌هاى سیاسى و اقتصادى با پوشش مذهبى به تصویر مى‌كشد با گزارش [[قرآن]] كه سبب كشتار مؤمنان را فقط [[ایمان]] توحیدى آنان مى‌داند: «وما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُؤمِنوا بِاللّهِ العَزیزِ الحَمید» (سوره بروج/85، 8) چندان سازگار نیست.
  
بر اساس همين آيه، قاتلان در شمار موحدان نبوده و مؤمنان را به پرستش غيرخدا فرامى‌خوانده‌اند<ref> تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 528؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191؛ معجم‌البلدان، ج‌ 5، ص‌ 268.</ref> و اين چنان‌كه شمارى از پژوهشگران نيز گفته‌اند با يهودى بودن ذونواس و پيروانش همخوانى ندارد،<ref> تاريخ‌الجاهليه، ص 74؛ معجم‌البلدان، ج‌ 5، ص‌ 268؛ دراسات تاريخيه، ج‌ 1، ص‌ 365.</ref> هر چند برخى با اين سخن كه در آن زمان، آيين يهود منسوخ و مسيحيت بر حق بوده درصدد رفع اين اشكال برآمده‌اند؛<ref> موسوعة‌التاريخ الاسلامى، ج‌ 1، ص‌ 129.</ref> همچنين بر پايه روايتى كه در آن [[امام على]] علیه‌السلام نظر اسقف نجران درباره اصحاب اخدود را ناصواب دانسته، به احتمال بسيار زياد حادثه نجران به عنوان مصداق واقعه اخدود، رد شده است.
+
بر اساس همین آیه، قاتلان در شمار موحدان نبوده و مؤمنان را به پرستش غیرخدا فرامى‌خوانده‌اند<ref> تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 528؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191؛ معجم‌البلدان، ج‌ 5، ص‌ 268.</ref> و این چنان‌كه شمارى از پژوهشگران نیز گفته‌اند با یهودى بودن ذونواس و پیروانش همخوانى ندارد،<ref> تاریخ‌الجاهلیه، ص 74؛ معجم‌البلدان، ج‌ 5، ص‌ 268؛ دراسات تاریخیه، ج‌ 1، ص‌ 365.</ref> هر چند برخى با این سخن كه در آن زمان، آیین یهود منسوخ و مسیحیت بر حق بوده درصدد رفع این اشكال برآمده‌اند؛<ref> موسوعة‌التاریخ الاسلامى، ج‌ 1، ص‌ 129.</ref> همچنین بر پایه روایتى كه در آن [[امام على]] علیه‌السلام نظر اسقف نجران درباره اصحاب اخدود را ناصواب دانسته، به احتمال بسیار زیاد حادثه نجران به عنوان مصداق واقعه اخدود، رد شده است.
  
يافته‌هاى باستان‌شناسى عرفان شهيد نيز ناسازگارى حادثه نجران را با گزارش [[قرآن]] كه از گودال آتشين سخن مى‌گويد(بروج‌/‌85، 4‌ـ‌5) تأييد مى‌كند، بنابراين از مجموع قراين برمى‌آيد كه كشتار نجرانيان با توجه به گزارش‌هاى موجود آن، نمى‌تواند مصداق حادثه اخدود باشد.
+
یافته‌هاى باستان‌شناسى عرفان شهید نیز ناسازگارى حادثه نجران را با گزارش [[قرآن]] كه از گودال آتشین سخن مى‌گوید(بروج‌/‌85، 4‌ـ‌5) تأیید مى‌كند، بنابراین از مجموع قراین برمى‌آید كه كشتار نجرانیان با توجه به گزارش‌هاى موجود آن، نمى‌تواند مصداق حادثه اخدود باشد.
  
گويا قرابت زمانى حادثه نجران و ماندن خاطره آن در اذهانِ صحابه از يك سو<ref> كيهان انديشه، ش‌ 70، ص‌ 28؛ اعلام‌قرآن، ص‌ 138.</ref> و گسترش گزارش‌هاى اهل كتاب در جامعه اسلامى و نفوذ آن در منابع تاريخى و حديثى از سوى ديگر باعث انطباق گزارش قرآن بر اين حادثه گشته ‌است. افزون بر روايت ياد شده، گزارش‌هاى پراكنده ديگرى در [[منابع حديثى]]، تفسيرى و داستانى مسلمانان آمده كه اين رويداد تاريخى را به امم ديگرى غير از نصاراى نجران مرتبط مى‌سازد:
+
گویا قرابت زمانى حادثه نجران و ماندن خاطره آن در اذهانِ صحابه از یك سو<ref> كیهان اندیشه، ش‌ 70، ص‌ 28؛ اعلام‌قرآن، ص‌ 138.</ref> و گسترش گزارش‌هاى اهل كتاب در جامعه اسلامى و نفوذ آن در منابع تاریخى و حدیثى از سوى دیگر باعث انطباق گزارش قرآن بر این حادثه گشته ‌است. افزون بر روایت یاد شده، گزارش‌هاى پراكنده دیگرى در [[منابع حدیثى]]، تفسیرى و داستانى مسلمانان آمده كه این رویداد تاریخى را به امم دیگرى غیر از نصاراى نجران مرتبط مى‌سازد:
  
# ‌در روايتى كه عياشى به سند خود از جابر از [[امام باقر|امام محمدباقر]] علیه‌السلام نقل مى‌كند، على علیه‌السلام نظر اسقف نجران درباره هويت اصحاب اخدود را نادرست خوانده و از پيامبرى در [[حبشه]] سخن مى‌گويد كه كافران قوم در جنگ با وى شمارى از ياران او را كشته و گروهى ديگر را به همراه خود وى اسير مى‌كنند. آنگاه او را به همراه كسانى كه از پيروى او دست بردار نبودند، وادار مى‌كنند كه خود را در گودال آتش افكنند.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 707؛ المحاسن، ص‌ 250؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref>
+
# ‌در روایتى كه عیاشى به سند خود از جابر از [[امام باقر|امام محمدباقر]] علیه‌السلام نقل مى‌كند، على علیه‌السلام نظر اسقف نجران درباره هویت اصحاب اخدود را نادرست خوانده و از پیامبرى در [[حبشه]] سخن مى‌گوید كه كافران قوم در جنگ با وى شمارى از یاران او را كشته و گروهى دیگر را به همراه خود وى اسیر مى‌كنند. آنگاه او را به همراه كسانى كه از پیروى او دست بردار نبودند، وادار مى‌كنند كه خود را در گودال آتش افكنند.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 707؛ المحاسن، ص‌ 250؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref>
  
اين روايت به اين كه مراد از اصحاب اخدود كافران‌اند يا مؤمنان اشارتى نكرده است. حبشى بودن اصحاب اخدود و پيامبر آنان از برخى طرق ديگر نيز از على علیه‌السلام گزارش شده است كه در آن، حضرت ضمن خواندن آيه «ولَقَد اَرسَلنا رُسُلاً مِن قَبلِكَ مِنهُم مَن قَصَصنا عَلَيكَ و مِنهُم مَن لَم نَقصُص عَلَيكَ...»([[سوره غافر]]/40، 78)، ظاهراً اصحاب اخدود را از جمله اقوامى دانسته كه در [[قرآن]] ذكرى از پيامبر آنان نرفته است.<ref> الدرالمنثور، ج‌ 7، ص‌ 306.</ref> اين روايت با ظاهر گزارش قرآن نيز سازگار است.
+
این روایت به این كه مراد از اصحاب اخدود كافران‌اند یا مؤمنان اشارتى نكرده است. حبشى بودن اصحاب اخدود و پیامبر آنان از برخى طرق دیگر نیز از على علیه‌السلام گزارش شده است كه در آن، حضرت ضمن خواندن آیه «ولَقَد اَرسَلنا رُسُلاً مِن قَبلِكَ مِنهُم مَن قَصَصنا عَلَیكَ و مِنهُم مَن لَم نَقصُص عَلَیكَ...»([[سوره غافر]]/40، 78)، ظاهراً اصحاب اخدود را از جمله اقوامى دانسته كه در [[قرآن]] ذكرى از پیامبر آنان نرفته است.<ref> الدرالمنثور، ج‌ 7، ص‌ 306.</ref> این روایت با ظاهر گزارش قرآن نیز سازگار است.
  
# ‌بر پايه روايت قتاده از على علیه‌السلام اصحاب اخدود گروهى از مردمان محلى به نام «مَذارع» در يمن بودند كه دو بار بين آنان جنگ درگرفت و مؤمنان پيروز شدند. آنان با هم عهد كردند كه با يكديگر خدعه و نيرنگ نكنند؛ اما كافران از در مكر و حيله وارد شده با غلبه بر مؤمنان و پيشنهاد يكى از خود آن‌ها گودالى از آتش فراهم كرده، كسانى را كه از پذيرش آيين كفر سر باز زدند در آتش افكندند.<ref> جامع‌البيان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 166؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 465‌ـ‌466.</ref> اين گزارش از يك سو به سبب سخن گفتن از مكر كافران، شباهتى به حادثه نجران دارد كه در آن ذونواس از راه سوگند، نجرانيان را فريفت و از سويى ديگر برخلاف ظاهر روايت قرآن، اصحاب اخدود را اعم از كافران و مؤمنان معرفى مى‌كند.
+
# ‌بر پایه روایت قتاده از على علیه‌السلام اصحاب اخدود گروهى از مردمان محلى به نام «مَذارع» در یمن بودند كه دو بار بین آنان جنگ درگرفت و مؤمنان پیروز شدند. آنان با هم عهد كردند كه با یكدیگر خدعه و نیرنگ نكنند؛ اما كافران از در مكر و حیله وارد شده با غلبه بر مؤمنان و پیشنهاد یكى از خود آن‌ها گودالى از آتش فراهم كرده، كسانى را كه از پذیرش آیین كفر سر باز زدند در آتش افكندند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 166؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 465‌ـ‌466.</ref> این گزارش از یك سو به سبب سخن گفتن از مكر كافران، شباهتى به حادثه نجران دارد كه در آن ذونواس از راه سوگند، نجرانیان را فریفت و از سویى دیگر برخلاف ظاهر روایت قرآن، اصحاب اخدود را اعم از كافران و مؤمنان معرفى مى‌كند.
  
# در گزارش ديگرى كه ابن اَبزَى و ابن جُبَير نقل كرده‌اند، على علیه‌السلام ضمن اهل كتاب دانستن مجوس، از حليت شراب در شريعت آنان، آميزش يكى شاهان مجوس در حال مستى با خواهر خود، پشيمانى پس از هوشيارى و چاره‌جويى او سخن ‌مى‌گويد. بنابراين گزارش وى در توجيه خطاى خود، از جواز شرعى ازدواج با خواهر سخن ‌گفت و كسانى را كه از صحه گذاشتن بر آن سرباز مى‌زدند، در گودال آتش افكند.<ref> جامع‌البيان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 165‌ـ‌166؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 706؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref>
+
# در گزارش دیگرى كه ابن اَبزَى و ابن جُبَیر نقل كرده‌اند، على علیه‌السلام ضمن اهل كتاب دانستن مجوس، از حلیت شراب در شریعت آنان، آمیزش یكى شاهان مجوس در حال مستى با خواهر خود، پشیمانى پس از هوشیارى و چاره‌جویى او سخن ‌مى‌گوید. بنابراین گزارش وى در توجیه خطاى خود، از جواز شرعى ازدواج با خواهر سخن ‌گفت و كسانى را كه از صحه گذاشتن بر آن سرباز مى‌زدند، در گودال آتش افكند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 165‌ـ‌166؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 706؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref>
  
اين گزارش نيز كه منشأ نزاع را نسبت نارواى يك حكم به شريعت الهى و عدم پذيرش آن از سوى مردم، نه كفر و ايمان به خدا و طرفين نزاع را پيروان يك ‌دين توحيدى معرفى مى‌كند، با گزارش قرآن سازگار نيست.
+
این گزارش نیز كه منشأ نزاع را نسبت نارواى یك حكم به شریعت الهى و عدم پذیرش آن از سوى مردم، نه كفر و ایمان به خدا و طرفین نزاع را پیروان یك ‌دین توحیدى معرفى مى‌كند، با گزارش قرآن سازگار نیست.
  
# روايت منسوب به ابن‌عباس و عطيه عوفى، اصحاب اخدود را گروهى از بنى‌اسرائيل معرفى مى‌كند كه شمارى از مردان و زنان مؤمن را در گودال آتش سوزاندند. ضحاك نيز آنان را از بنى‌اسرائيل دانسته است.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 167؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref>
+
# روایت منسوب به ابن‌عباس و عطیه عوفى، اصحاب اخدود را گروهى از بنى‌اسرائیل معرفى مى‌كند كه شمارى از مردان و زنان مؤمن را در گودال آتش سوزاندند. ضحاك نیز آنان را از بنى‌اسرائیل دانسته است.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 167؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.</ref>
  
# برخى نيز اين داستان را بر دانيال نبى و يارانش تطبيق كرده‌اند كه به سبب سجده نكردن بر بت به فرمان بُختُ نُصَّر در آتش افكنده شدند؛ اما آتش در آنان كارگر نيفتاد و رهايى يافتند.<ref> كمال الدين، ص‌ 226؛ نوادر المعجزات، ص‌ 13؛ تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 526.</ref> اين گزارش كه تطبيق آن با حادثه اخدود مورد توجه و تأييد برخى پژوهشگران معاصر و نيز برخى خاورشناسان قرار گرفته<ref> اعلام قرآن، ص‌ 138.</ref> از عهد عتيق گرفته شده است، با اين تفاوت كه بر اساس روايت عهد عتيق كسانى كه به سبب سجده نكردن بر مجسمه طلايى در ميدان شهر بابل و به فرمان نِبُوكَد نِصَّر (بُختُ نُصَّر) (605‌ـ‌562‌ ق.‌م) در «تنور» آتش افكنده شدند، سه تن از ياران دانيال بودند؛ نه خود وى كه از مقربان دربار بابل به شمار مى‌رفت و آتش بدون تأثير در آنان، نگهبانانى را كه آن‌ها را در آتش انداختند، در كام خود فرو برد.<ref> كتاب مقدس، دانيال 3: 1‌ـ‌26.</ref>
+
# برخى نیز این داستان را بر دانیال نبى و یارانش تطبیق كرده‌اند كه به سبب سجده نكردن بر بت به فرمان بُختُ نُصَّر در آتش افكنده شدند؛ اما آتش در آنان كارگر نیفتاد و رهایى یافتند.<ref> كمال الدین، ص‌ 226؛ نوادر المعجزات، ص‌ 13؛ تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 526.</ref> این گزارش كه تطبیق آن با حادثه اخدود مورد توجه و تأیید برخى پژوهشگران معاصر و نیز برخى خاورشناسان قرار گرفته<ref> اعلام قرآن، ص‌ 138.</ref> از عهد عتیق گرفته شده است، با این تفاوت كه بر اساس روایت عهد عتیق كسانى كه به سبب سجده نكردن بر مجسمه طلایى در میدان شهر بابل و به فرمان نِبُوكَد نِصَّر (بُختُ نُصَّر) (605‌ـ‌562‌ ق.‌م) در «تنور» آتش افكنده شدند، سه تن از یاران دانیال بودند؛ نه خود وى كه از مقربان دربار بابل به شمار مى‌رفت و آتش بدون تأثیر در آنان، نگهبانانى را كه آن‌ها را در آتش انداختند، در كام خود فرو برد.<ref> كتاب مقدس، دانیال 3: 1‌ـ‌26.</ref>
  
به اعتقاد جواد على هيچ گزارشى درباره اصحاب اخدود در تاريخ بابل، حتى در تاريخ يهود نيامده است،<ref> المفصل، ج‌ 6، ص‌ 615.</ref> بنابراين، روايت فوق از اسرائيليات و ظاهراً همان گزارش عهد عتيق درباره ياران دانيال علیه‌السلام است كه به وسيله يهود و در شكل تحريف شده در اختيار راويان مسلمان قرار گرفته است.<ref> دراسات تاريخيه، ج‌ 1، ص‌ 364.</ref>
+
به اعتقاد جواد على هیچ گزارشى درباره اصحاب اخدود در تاریخ بابل، حتى در تاریخ یهود نیامده است،<ref> المفصل، ج‌ 6، ص‌ 615.</ref> بنابراین، روایت فوق از اسرائیلیات و ظاهراً همان گزارش عهد عتیق درباره یاران دانیال علیه‌السلام است كه به وسیله یهود و در شكل تحریف شده در اختیار راویان مسلمان قرار گرفته است.<ref> دراسات تاریخیه، ج‌ 1، ص‌ 364.</ref>
  
# ربيع ‌بن ‌انس در روايتى شبيه به گزارش پيشين، اصحاب اخدود را گروهى از مؤمنان دانسته كه در روزگارى از مردمان كناره گرفتند. ستمگرى بت‌پرست آيين خود را بر آنان عرضه ‌كرد و گروهى را كه از پذيرش آن سر‌باز ‌زدند در گودال آتش افكند؛ اما خداوند با قبض روح و پيش از سوختن، آنان را نجات داد و خود كافران گرفتار آتش شدند.<ref> جامع‌البيان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 169.</ref> اين دو گزارش اخير با روايت [[قرآن]]، ديدگاه جمهور مفسران و نيز گزارش‌هاى ديگر كه بر كشته شدن مؤمنان دلالت ‌دارد، سازگار نيست.<ref> التفسيرالكبير، ج 31، ص 119؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 160.</ref>
+
# ربیع ‌بن ‌انس در روایتى شبیه به گزارش پیشین، اصحاب اخدود را گروهى از مؤمنان دانسته كه در روزگارى از مردمان كناره گرفتند. ستمگرى بت‌پرست آیین خود را بر آنان عرضه ‌كرد و گروهى را كه از پذیرش آن سر‌باز ‌زدند در گودال آتش افكند؛ اما خداوند با قبض روح و پیش از سوختن، آنان را نجات داد و خود كافران گرفتار آتش شدند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 169.</ref> این دو گزارش اخیر با روایت [[قرآن]]، دیدگاه جمهور مفسران و نیز گزارش‌هاى دیگر كه بر كشته شدن مؤمنان دلالت ‌دارد، سازگار نیست.<ref> التفسیرالكبیر، ج 31، ص 119؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 160.</ref>
  
# بر اساس گزارش مبهمى از مقدسى، تُبَّع (ذونواس) كه در [[مدينه]] به آيين يهود گرويده و دو ‌نفر از احبار را همراه خود به يمن آورده بود، با قوم خويش كه يهودى شدن را بر او خرده مى‌گرفتند، دچار اختلاف شدند و براى داورى به كوهى رفتند كه از ديرباز جايگاه حل منازعه بود و آتشى در آن قرار داشت كه مى‌گفتند: ستمكاران را سوزانده، به ستمديده آسيبى نمى‌رساند. آتش، بت‌پرستان را سوزاند اما احبار و همراهان نجات‌يافتند، از اين‌رو مردمان زيادى از اهل يمن به آيين يهود گرويدند.<ref> البدء والتاريخ، ج‌ 3، ص‌ 180‌ـ‌181.</ref>
+
# بر اساس گزارش مبهمى از مقدسى، تُبَّع (ذونواس) كه در [[مدینه]] به آیین یهود گرویده و دو ‌نفر از احبار را همراه خود به یمن آورده بود، با قوم خویش كه یهودى شدن را بر او خرده مى‌گرفتند، دچار اختلاف شدند و براى داورى به كوهى رفتند كه از دیرباز جایگاه حل منازعه بود و آتشى در آن قرار داشت كه مى‌گفتند: ستمكاران را سوزانده، به ستمدیده آسیبى نمى‌رساند. آتش، بت‌پرستان را سوزاند اما احبار و همراهان نجات‌یافتند، از این‌رو مردمان زیادى از اهل یمن به آیین یهود گرویدند.<ref> البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 180‌ـ‌181.</ref>
  
ظاهر اين گزارش نشان ‌مى‌دهد كه بت‌پرستان يمن كه يهودى ‌شدن را بر ذونواس خرده مى‌گرفتند، در آتش سوختند؛ از اين‌رو اشكالات گزارش پنجم و ششم بر اين روايت نيز وارد است، افزون بر آن در اين روايت سخن از «اُخدود» به ميان نيامده بلكه از يك آتش افسانه‌اى ياد شده است.
+
ظاهر این گزارش نشان ‌مى‌دهد كه بت‌پرستان یمن كه یهودى ‌شدن را بر ذونواس خرده مى‌گرفتند، در آتش سوختند؛ از این‌رو اشكالات گزارش پنجم و ششم بر این روایت نیز وارد است، افزون بر آن در این روایت سخن از «اُخدود» به میان نیامده بلكه از یك آتش افسانه‌اى یاد شده است.
  
# برخى نيز اصحاب اخدود را عمرو ‌بن ‌هند مشهور به «مُحرِق» و ياران وى دانسته‌اند كه 100‌ تن از افراد قبيله بنى‌تميم را در آتش سوزاند.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 165‌ـ‌169؛ تفسيرقرطبى، ج‌ 19، ص‌ 189؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 151‌ـ‌160.</ref> وى را پادشاه ستمگرى دانسته‌اند كه در سال‌هاى 554‌ـ‌569 ميلادى بر حيره حكومت مى‌كرده است.<ref> البدء والتاريخ، ج 3، ص 203؛ تاريخ سنى ملوك ‌الارض والانبياء، ص‌ 72؛ المعارف، ص‌ 648.</ref> اين پراكندگى در محتواى گزارش‌ها چه بسا مى‌تواند در مقام قضاوت و گزينش، ترديد آفرين باشد، از اين‌رو مفسرانى چون ابن‌كثير، فخر‌رازى و [[علامه طباطبايى]] در مقام رفع تعارض، اين احتمال را مطرح ساخته‌اند كه شايد جماعتى با ويژگي‌هاى اصحاب اخدود بيش از يك گروه بوده باشند و گزارش قرآن ناظر به همه آن‌هاست،<ref> تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 529؛ التفسير الكبير، ج‌ 31، ص‌ 118؛ الميزان، ج‌ 20، ص‌ 257.</ref> چنان‌ كه برخى مفسران تابعى نيز بر اين باورند كه مصداق حادثه اخدود بيش از يك‌بار تحقق يافته است. بر اساس نقل عبدالرحمن‌ بن ‌جبير، اصحاب اخدود يك بار در زمان تُبَّع (ذونواس) در يمن، ديگر بار در زمان كنستانتين (306‌ـ‌337‌ م.) در قسطنطنيه و بار سوم در زمان بُختُ نُصَّر در بابل مصداق يافته است،<ref> تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 529؛ البداية والنهايه، ج‌ 2، ص‌ 103.</ref> اما برخى تاريخ پژوهان تصريح كرده‌اند كه در تاريخ مسيحيت گزارشى از شكنجه نصارا به دست كنستانتين نيامده است، بلكه برخى روايات از آن حكايت دارد كه وى در سال 311‌ ميلادى نصرانيت را به عنوان يكى از اديان رسمى در قلمرو امپراطورى خويش به رسميت شناخت؛ چنان‌كه پاره‌اى ديگر از گزارش‌ها از نصرانى شدن وى در سال 312 ميلادى حكايت مى‌كند؛<ref> دراسات تاريخيه، ج‌ 1، ص‌ 363‌ـ‌364.</ref> همچنين در نقلى، مصاديق اصحاب اخدود سه كس گزارش شده است: يكى ذونواس، ديگرى اُنطياخُوس رومى در شام و سومى بُختُ نُصَّر در فارس. در اين نقل گزارش [[قرآن]] فقط ناظر به حادثه نجران دانسته شده است.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 707؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191؛ تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 529‌ـ‌530.</ref>
+
# برخى نیز اصحاب اخدود را عمرو ‌بن ‌هند مشهور به «مُحرِق» و یاران وى دانسته‌اند كه 100‌ تن از افراد قبیله بنى‌تمیم را در آتش سوزاند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 165‌ـ‌169؛ تفسیرقرطبى، ج‌ 19، ص‌ 189؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 151‌ـ‌160.</ref> وى را پادشاه ستمگرى دانسته‌اند كه در سال‌هاى 554‌ـ‌569 میلادى بر حیره حكومت مى‌كرده است.<ref> البدء والتاریخ، ج 3، ص 203؛ تاریخ سنى ملوك ‌الارض والانبیاء، ص‌ 72؛ المعارف، ص‌ 648.</ref> این پراكندگى در محتواى گزارش‌ها چه بسا مى‌تواند در مقام قضاوت و گزینش، تردید آفرین باشد، از این‌رو مفسرانى چون ابن‌كثیر، فخر‌رازى و [[علامه طباطبایى]] در مقام رفع تعارض، این احتمال را مطرح ساخته‌اند كه شاید جماعتى با ویژگی‌هاى اصحاب اخدود بیش از یك گروه بوده باشند و گزارش قرآن ناظر به همه آن‌هاست،<ref> تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 529؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 31، ص‌ 118؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 257.</ref> چنان‌ كه برخى مفسران تابعى نیز بر این باورند كه مصداق حادثه اخدود بیش از یك‌بار تحقق یافته است. بر اساس نقل عبدالرحمن‌ بن ‌جبیر، اصحاب اخدود یك بار در زمان تُبَّع (ذونواس) در یمن، دیگر بار در زمان كنستانتین (306‌ـ‌337‌ م.) در قسطنطنیه و بار سوم در زمان بُختُ نُصَّر در بابل مصداق یافته است،<ref> تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 529؛ البدایة والنهایه، ج‌ 2، ص‌ 103.</ref> اما برخى تاریخ پژوهان تصریح كرده‌اند كه در تاریخ مسیحیت گزارشى از شكنجه نصارا به دست كنستانتین نیامده است، بلكه برخى روایات از آن حكایت دارد كه وى در سال 311‌ میلادى نصرانیت را به عنوان یكى از ادیان رسمى در قلمرو امپراطورى خویش به رسمیت شناخت؛ چنان‌كه پاره‌اى دیگر از گزارش‌ها از نصرانى شدن وى در سال 312 میلادى حكایت مى‌كند؛<ref> دراسات تاریخیه، ج‌ 1، ص‌ 363‌ـ‌364.</ref> همچنین در نقلى، مصادیق اصحاب اخدود سه كس گزارش شده است: یكى ذونواس، دیگرى اُنطیاخُوس رومى در شام و سومى بُختُ نُصَّر در فارس. در این نقل گزارش [[قرآن]] فقط ناظر به حادثه نجران دانسته شده است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 707؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191؛ تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 529‌ـ‌530.</ref>
  
به نظر مى‌رسد با توجه به اين كه گاهى از سوزاندن به عنوان كيفرى شديد در اعصارى از تاريخ مانند قرون وسطا بر ضد مخالفان اعتقادى استفاده مى‌شد، حوادثى از اين دست بارها در ميان ملل گوناگونى روى داده است و گزارش آن‌ها در فرايند تماس فرهنگى، در جوامع ديگر از جمله جوامع اسلامى راه يافته و با توجه به برخى مشابهت‌هاى ظاهرى در تفسير گزارش [[قرآن]] از حادثه اخدود مورد توجه مفسران قرار گرفته است، در حالى ‌كه بيشتر روايت‌هاى ذكر شده داراى نوعى ناسازگارى درونى ميان خود و بيرونى با ظاهر گزارش قرآن است و در هيچ يك از آن‌ها نيز سخن از تعدد حادثه به ميان نيامده ‌است، افزون بر آن سياق آيات مربوط به ويژه ظاهر «اِذ هُم عَلَيها قُعود × و هُم عَلى ما يَفعَلونَ بِالمُؤمِنينَ شُهود»(بروج/ 85، 6‌ـ‌7) و بيش از آن، ظاهر «اصحاب الأُخدود» ـ‌ همانند موارد مشابهى چون «اصحاب‌الكهف»، «اصحاب الجنة» و‌... ‌ـ همچنين مفرد بودن «اخدود» و «ال» تعريف آن نشان مى‌دهد كه گزارش قرآن مربوط به يك حادثه و قوم است، چنان‌كه اين نظر از مقاتل نيز گزارش شده است، بنابراين احتمال تعدد كه تنها براى جمع بين گزارش‌ها و به قصد رفع تعارض و ترديدزدايى طرح شده، درست به نظر نمى‌رسد و تنها گزارشى مانند روايت مربوط به پيامبر حبشى را مى‌توان مصداق حادثه اخدود تلقى كرد كه با نگرشى فراتر از نزاع قومى، سياسى، اقتصادى يا اختلاف دو گروه موحد يا پيروان يك آيين به حادثه پرداخته و جدال مورد توجه قرآن ميان كفر و ايمان، در آن قابل ترسيم باشد.
+
به نظر مى‌رسد با توجه به این كه گاهى از سوزاندن به عنوان كیفرى شدید در اعصارى از تاریخ مانند قرون وسطا بر ضد مخالفان اعتقادى استفاده مى‌شد، حوادثى از این دست بارها در میان ملل گوناگونى روى داده است و گزارش آن‌ها در فرایند تماس فرهنگى، در جوامع دیگر از جمله جوامع اسلامى راه یافته و با توجه به برخى مشابهت‌هاى ظاهرى در تفسیر گزارش [[قرآن]] از حادثه اخدود مورد توجه مفسران قرار گرفته است، در حالى ‌كه بیشتر روایت‌هاى ذكر شده داراى نوعى ناسازگارى درونى میان خود و بیرونى با ظاهر گزارش قرآن است و در هیچ یك از آن‌ها نیز سخن از تعدد حادثه به میان نیامده ‌است، افزون بر آن سیاق آیات مربوط به ویژه ظاهر «اِذ هُم عَلَیها قُعود × و هُم عَلى ما یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود»(بروج/ 85، 6‌ـ‌7) و بیش از آن، ظاهر «اصحاب الأُخدود» ـ‌ همانند موارد مشابهى چون «اصحاب‌الكهف»، «اصحاب الجنة» و‌... ‌ـ همچنین مفرد بودن «اخدود» و «ال» تعریف آن نشان مى‌دهد كه گزارش قرآن مربوط به یك حادثه و قوم است، چنان‌كه این نظر از مقاتل نیز گزارش شده است، بنابراین احتمال تعدد كه تنها براى جمع بین گزارش‌ها و به قصد رفع تعارض و تردیدزدایى طرح شده، درست به نظر نمى‌رسد و تنها گزارشى مانند روایت مربوط به پیامبر حبشى را مى‌توان مصداق حادثه اخدود تلقى كرد كه با نگرشى فراتر از نزاع قومى، سیاسى، اقتصادى یا اختلاف دو گروه موحد یا پیروان یك آیین به حادثه پرداخته و جدال مورد توجه قرآن میان كفر و ایمان، در آن قابل ترسیم باشد.
  
'''پيام داستان:'''
+
'''پیام داستان:'''
  
روايت قرآن در بخش‌هاى مهمى تنظيم شده است؛ مانند: فضاسازى براى حكايت داستان، انعكاس نگاه خداوند به حادثه و حادثه آفرينان، تصوير اصلى‌ترين صحنه‌ها، بيان زمينه پيدايش حادثه و ارزيابى آن، پرداختن به صحنه‌ها و زواياى فراطبيعى، تصوير فرجام حقيقى هر يك از دو ‌گروه و پاسخ به پرسش‌هاى احتمالى.
+
روایت قرآن در بخش‌هاى مهمى تنظیم شده است؛ مانند: فضاسازى براى حكایت داستان، انعكاس نگاه خداوند به حادثه و حادثه آفرینان، تصویر اصلى‌ترین صحنه‌ها، بیان زمینه پیدایش حادثه و ارزیابى آن، پرداختن به صحنه‌ها و زوایاى فراطبیعى، تصویر فرجام حقیقى هر یك از دو ‌گروه و پاسخ به پرسش‌هاى احتمالى.
  
داستان پيش از گزارش اصل حادثه براى زمينه‌سازى ذهنى در مخاطبان با سوگندهايى پى‌درپى آغاز مى‌شود تا از يك سو با تأكيد فراوان براى بيان عظمت حادثه و كمال جديت و حتميت جواب قسم، افزون بر تأثيرگذارى بيشتر در ذهن مخاطبان، هر گونه شك و ترديد و انكار را از دل آنان بزدايد و از سوى ديگر گستره داستان را فراتر از زمين، زمان، زندگى دنيوى و صحنه‌هاى بسيار محدود و محسوس آن نشان ‌دهد:<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3873.</ref> «و السَّماءِ ذاتِ البُروج × واليَومِ المَوعود × و شاهِد و‌مَشهود».(بروج/ 85،1‌ـ‌3)
+
داستان پیش از گزارش اصل حادثه براى زمینه‌سازى ذهنى در مخاطبان با سوگندهایى پى‌درپى آغاز مى‌شود تا از یك سو با تأكید فراوان براى بیان عظمت حادثه و كمال جدیت و حتمیت جواب قسم، افزون بر تأثیرگذارى بیشتر در ذهن مخاطبان، هر گونه شك و تردید و انكار را از دل آنان بزداید و از سوى دیگر گستره داستان را فراتر از زمین، زمان، زندگى دنیوى و صحنه‌هاى بسیار محدود و محسوس آن نشان ‌دهد:<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3873.</ref> «و السَّماءِ ذاتِ البُروج × والیَومِ المَوعود × و شاهِد و‌مَشهود».(بروج/ 85،1‌ـ‌3)
  
جواب قسم هر چند مورد اختلاف است؛<ref> جامع‌البيان، مج 15، ج 30، ص 169ـ170؛ الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 729؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 708.</ref> اما ظاهراً چنان‌كه زمخشرى و گروهى ديگر نيز معتقدند جمله محذوفى است كه آيه «اِنَّ الَّذينَ فَتَنُوا‌...»(بروج/85،10) و «قُتل أصحب الأُخدود»(بروج/ 85، 4) قرينه آن و در تقدير چنين است: «أُقسم بالسماءِ... إِنّ الذين فتنوا المؤمنين والمؤمنت معذَّبون و ملعونون كما لُعن أَصحاب الأخدود»، زيرا اين سوره براى تهديد مشركان مكه و تشويق مسلمانان به پايدارى در برابر آزار و شكنجه آنان نازل شده ‌است.<ref> الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 729‌ـ‌730؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 4، ص‌ 400؛ الميزان، ج‌ 20، ص‌ 248‌ـ‌249.</ref>
+
جواب قسم هر چند مورد اختلاف است؛<ref> جامع‌البیان، مج 15، ج 30، ص 169ـ170؛ الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 729؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 708.</ref> اما ظاهراً چنان‌كه زمخشرى و گروهى دیگر نیز معتقدند جمله محذوفى است كه آیه «اِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا‌...»(بروج/85،10) و «قُتل أصحب الأُخدود»(بروج/ 85، 4) قرینه آن و در تقدیر چنین است: «أُقسم بالسماءِ... إِنّ الذین فتنوا المؤمنین والمؤمنت معذَّبون و ملعونون كما لُعن أَصحاب الأخدود»، زیرا این سوره براى تهدید مشركان مكه و تشویق مسلمانان به پایدارى در برابر آزار و شكنجه آنان نازل شده ‌است.<ref> الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 729‌ـ‌730؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 4، ص‌ 400؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 248‌ـ‌249.</ref>
  
چگونگى آغاز بخش بعدى بيانگر قضاوت خدا درباره كافران و حادثه مذكور است تا عامل بازدارنده‌اى در برابر همه شكنجه‌گران مؤمنان باشد: «قُتل أَصحب الأُخدود × ... × اِذ هُم عَلَيها قُعود × و هُم عَلى ما يَفعَلونَ بِالمُؤمِنينَ شُهود».(بروج/85،4‌ـ‌7) قريب به اتفاق مفسرانِ معتقد به انشايى بودن «قُتل» با ادعاى محال ‌بودن [[دعا]] و [[نفرين]] به معناى حقيقى آن از سوى خدا،<ref> تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 189؛ روح المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 157؛ الميزان، ج‌ 20، ص‌ 251.</ref> مراد از آن را «لُعِنَ» و به معناى طرد از رحمت الهى دانسته‌اند كه لازمه نفرين خداست؛<ref> جامع‌البيان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 165؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 4، ص‌ 526.</ref> ولى چنان‌ كه ثعالبى و برخى ديگر گفته‌اند، خداوند ناگزير با زبان بشرى بر آنان نفرين مى‌كند.<ref> تفسير ثعالبى، ج‌ 4، ص‌ 400.</ref>
+
چگونگى آغاز بخش بعدى بیانگر قضاوت خدا درباره كافران و حادثه مذكور است تا عامل بازدارنده‌اى در برابر همه شكنجه‌گران مؤمنان باشد: «قُتل أَصحب الأُخدود × ... × اِذ هُم عَلَیها قُعود × و هُم عَلى ما یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود».(بروج/85،4‌ـ‌7) قریب به اتفاق مفسرانِ معتقد به انشایى بودن «قُتل» با ادعاى محال ‌بودن [[دعا]] و [[نفرین]] به معناى حقیقى آن از سوى خدا،<ref> تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 189؛ روح المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 157؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 251.</ref> مراد از آن را «لُعِنَ» و به معناى طرد از رحمت الهى دانسته‌اند كه لازمه نفرین خداست؛<ref> جامع‌البیان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 165؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 526.</ref> ولى چنان‌ كه ثعالبى و برخى دیگر گفته‌اند، خداوند ناگزیر با زبان بشرى بر آنان نفرین مى‌كند.<ref> تفسیر ثعالبى، ج‌ 4، ص‌ 400.</ref>
  
اين تعبير كه نشان اوج نفرت گوينده است، عيناً در چند جاى ديگر [[قرآن]] نيز آمده ([[سوره ذاريات]]/51، 10؛ [[سوره مدثر]]/74، 19‌ـ‌20؛ [[سوره عبس]]/80، 17) و به معناى «مرگ بر...» و «مرده باد» است، افزون بر آن اگر مراد «لُعِن» بود، آوردن آن محذورى نداشت زيرا واژه «لُعِنوا» به معناى انشايى و نفرين در قرآن آمده است.
+
این تعبیر كه نشان اوج نفرت گوینده است، عیناً در چند جاى دیگر [[قرآن]] نیز آمده ([[سوره ذاریات]]/51، 10؛ [[سوره مدثر]]/74، 19‌ـ‌20؛ [[سوره عبس]]/80، 17) و به معناى «مرگ بر...» و «مرده باد» است، افزون بر آن اگر مراد «لُعِن» بود، آوردن آن محذورى نداشت زیرا واژه «لُعِنوا» به معناى انشایى و نفرین در قرآن آمده است.
  
([[سوره مائده]]/5، 64) در هر دو صورت تعبير «قُتل» نشان مى‌دهد كه اقدام كافران از منظر خدا گناه بسيار بزرگ و زشتى است كه چنين خشم خداوندِ حليم را بر ضد آنان برانگيخته است.<ref> روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 157؛ فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص 3873؛ الميزان، ج‌ 20، ص 251.</ref>
+
([[سوره مائده]]/5، 64) در هر دو صورت تعبیر «قُتل» نشان مى‌دهد كه اقدام كافران از منظر خدا گناه بسیار بزرگ و زشتى است كه چنین خشم خداوندِ حلیم را بر ضد آنان برانگیخته است.<ref> روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 157؛ فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص 3873؛ المیزان، ج‌ 20، ص 251.</ref>
  
به ويژه ظرف بودن «إِذ» براى «قُتل» حاكى از تقبيح شديد صحنه نشستن كافران در اطراف گودال و مشاهده سوزاندن مؤمنان، از سوى خداست و اين كه صحنه مذكور، بيش از اصل سوزاندن موجب خشم و غضب الهى شده است. از آيات 5‌ـ‌6 كه امكان تحليل شخصيت روانى هر دو گروه را فراهم مى‌آورد برمى‌آيد كه كافران بر اثر باورهاى كفرآميز و ارزش‌هاى شرك آلود، چنان فاقد عواطف انسانى بوده‌اند كه در كمال قساوت و خونسردى به سوزاندن مؤمنان و تماشاى آن پرداخته‌اند. در ‌مقابل، مؤمنان قطعاً از ايمانى راسخ و قدرت روحى شگفت‌انگيزى برخوردار بوده‌اند كه چنين در اوج پايدارى سر بر سر آيين خويش تقديم كرده‌اند.<ref> التفسير الكبير، ج‌ 31، ص‌ 120؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3871، 3874؛ المنير، ج‌ 30، ص‌ 159.</ref>
+
به ویژه ظرف بودن «إِذ» براى «قُتل» حاكى از تقبیح شدید صحنه نشستن كافران در اطراف گودال و مشاهده سوزاندن مؤمنان، از سوى خداست و این كه صحنه مذكور، بیش از اصل سوزاندن موجب خشم و غضب الهى شده است. از آیات 5‌ـ‌6 كه امكان تحلیل شخصیت روانى هر دو گروه را فراهم مى‌آورد برمى‌آید كه كافران بر اثر باورهاى كفرآمیز و ارزش‌هاى شرك آلود، چنان فاقد عواطف انسانى بوده‌اند كه در كمال قساوت و خونسردى به سوزاندن مؤمنان و تماشاى آن پرداخته‌اند. در ‌مقابل، مؤمنان قطعاً از ایمانى راسخ و قدرت روحى شگفت‌انگیزى برخوردار بوده‌اند كه چنین در اوج پایدارى سر بر سر آیین خویش تقدیم كرده‌اند.<ref> التفسیر الكبیر، ج‌ 31، ص‌ 120؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3871، 3874؛ المنیر، ج‌ 30، ص‌ 159.</ref>
  
آيه بعد افزون بر بيان زمينه حادثه به شكل غيرمستقيم، باورهاى كافران و اقدام مذكورشان را تخطئه و مؤمنان، ايمان توحيدى و پايدارى آنان را تأييد مى‌كند:<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 251؛ فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3873؛ الفرقان، ج‌ 30، ص‌ 265.</ref> «و ما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن يُؤمِنوا بِاللّهِ العَزيزِ الحَميد» ([[سوره بروج]]/ 85، 8) زيرا با آوردن لفظ جلاله كه بر ذات مستجمع جميع كمالات دلالت دارد، در كنار ذكر سه وصف انحصارى براى آن به شايستگى انحصارى خدا براى [[ايمان]] و عبادت اشعار دارد پس ناگزير ايمان به چنين موجود با عظمتى كاملاً بر طريق صواب و خرده‌گيرى بر آن و سوزاندن مؤمنان به او جز از سر نادانى و شدت گمراهى نمى‌تواند باشد.
+
آیه بعد افزون بر بیان زمینه حادثه به شكل غیرمستقیم، باورهاى كافران و اقدام مذكورشان را تخطئه و مؤمنان، ایمان توحیدى و پایدارى آنان را تأیید مى‌كند:<ref> المیزان، ج‌ 20، ص‌ 251؛ فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3873؛ الفرقان، ج‌ 30، ص‌ 265.</ref> «و ما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُؤمِنوا بِاللّهِ العَزیزِ الحَمید» ([[سوره بروج]]/ 85، 8) زیرا با آوردن لفظ جلاله كه بر ذات مستجمع جمیع كمالات دلالت دارد، در كنار ذكر سه وصف انحصارى براى آن به شایستگى انحصارى خدا براى [[ایمان]] و عبادت اشعار دارد پس ناگزیر ایمان به چنین موجود با عظمتى كاملاً بر طریق صواب و خرده‌گیرى بر آن و سوزاندن مؤمنان به او جز از سر نادانى و شدت گمراهى نمى‌تواند باشد.
  
در بينش مادى، اين درگيرى كه غلبه كافران و كشته شدن مؤمنان را در پى داشت با فرجامى به ‌ظاهر خسارتبار براى مؤمنان در همين جا پايان ‌مى‌پذيرد، چون نه در قرآن و نه در جاى ديگر سخنى از كيفر كافران گفته نشده است؛ اما قرآن نگاه كاملا متفاوتى به نتيجه و فرجام واقعه دارد، از اين ‌رو با خبر دادن از گواه بودن خدا بر همه چيز: «واللّه على كل شىء شهيد» (بروج/ 85، 9) بر نظارت و ثبت كامل حادثه با همه جزئيات پيدا و پنهان آن، بدون گم شدن و فراموش گشتن در لايه‌هاى هزار توى تاريخ و رسيدگى به حساب آن در روز موعود اشاره مى‌كند.
+
در بینش مادى، این درگیرى كه غلبه كافران و كشته شدن مؤمنان را در پى داشت با فرجامى به ‌ظاهر خسارتبار براى مؤمنان در همین جا پایان ‌مى‌پذیرد، چون نه در قرآن و نه در جاى دیگر سخنى از كیفر كافران گفته نشده است؛ اما قرآن نگاه كاملا متفاوتى به نتیجه و فرجام واقعه دارد، از این ‌رو با خبر دادن از گواه بودن خدا بر همه چیز: «واللّه على كل شىء شهید» (بروج/ 85، 9) بر نظارت و ثبت كامل حادثه با همه جزئیات پیدا و پنهان آن، بدون گم شدن و فراموش گشتن در لایه‌هاى هزار توى تاریخ و رسیدگى به حساب آن در روز موعود اشاره مى‌كند.
  
از سوى ديگر با تصوير صحنه‌هاى فرازمينى، حادثه را ناتمام تلقى ‌مى‌كند و با ارزيابى آن بر ‌مبناى معيارهايى متفاوت از شاخص‌هاى سنجش بشرى، از جايگاه بد و عذاب دردناك كافران خبر مى‌دهد:<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3874؛ مع قصص السابقين فى القرآن، ج‌ 3، ص‌ 279‌ـ‌282.</ref> «اِنَّ الَّذينَ فَتَنُوا المُؤمِنينَ والمُؤمِنتِ ثُمَّ لَم‌يَتوبوا فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّمَ ولَهُم عَذابُ الحَريق»([[سوره بروج]]/ 85،10) چنان‌ كه شمارى از مفسران نيز گفته‌اند، ظاهراً مراد از «الّذين» همه كافران شكنجه‌گر اعم از اصحاب‌اخدود، مشركان مكه و ديگران هستند.<ref> التفسيرالكبير، ج 31، ص 122؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج ‌30، ص‌ 162؛ الميزان، ج‌ 20، ص‌ 252.</ref>
+
از سوى دیگر با تصویر صحنه‌هاى فرازمینى، حادثه را ناتمام تلقى ‌مى‌كند و با ارزیابى آن بر ‌مبناى معیارهایى متفاوت از شاخص‌هاى سنجش بشرى، از جایگاه بد و عذاب دردناك كافران خبر مى‌دهد:<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3874؛ مع قصص السابقین فى القرآن، ج‌ 3، ص‌ 279‌ـ‌282.</ref> «اِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا المُؤمِنینَ والمُؤمِنتِ ثُمَّ لَم‌یَتوبوا فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّمَ ولَهُم عَذابُ الحَریق»([[سوره بروج]]/ 85،10) چنان‌ كه شمارى از مفسران نیز گفته‌اند، ظاهراً مراد از «الّذین» همه كافران شكنجه‌گر اعم از اصحاب‌اخدود، مشركان مكه و دیگران هستند.<ref> التفسیرالكبیر، ج 31، ص 122؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج ‌30، ص‌ 162؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 252.</ref>
  
اين با سبك بيانى قرآن سازگارتر است كه از حوادث خاص نتيجه عام و قابل صدق در همه جا و هميشه مى‌گيرد، افزون بر آن ابتدائيه بودن جمله در كنار تصريح به «مؤمنات» بدون آن كه در گزارش مربوط به اصحاب اخدود آمده باشد: «وهُم عَلى ما يَفعَلونَ بِالمُؤمِنينَ شُهود»([[سوره بروج]]،85،7) مى‌تواند مؤيد اين ديدگاه باشد؛ اما شمارى ديگر مراد از «الّذين» را اصحاب اخدود و «فَتَنُوا» را اشاره به سوزاندن دانسته‌اند.<ref> جامع‌البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 172؛ مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 710؛ تفسير بيضاوى، ج‌ 4، ص‌ 402.</ref>
+
این با سبك بیانى قرآن سازگارتر است كه از حوادث خاص نتیجه عام و قابل صدق در همه جا و همیشه مى‌گیرد، افزون بر آن ابتدائیه بودن جمله در كنار تصریح به «مؤمنات» بدون آن كه در گزارش مربوط به اصحاب اخدود آمده باشد: «وهُم عَلى ما یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود»([[سوره بروج]]،85،7) مى‌تواند مؤید این دیدگاه باشد؛ اما شمارى دیگر مراد از «الّذین» را اصحاب اخدود و «فَتَنُوا» را اشاره به سوزاندن دانسته‌اند.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 172؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 710؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 4، ص‌ 402.</ref>
  
زمخشرى هر دو را جايز مى‌شمارد.<ref> الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 732.</ref> درباره وجه تفصيل بين «عَذابُ جَهَنَّم» و «عَذابُ الحَريق» كه اولى، دومى را نيز دربر دارد، بين مفسران اختلاف است؛ ديدگاه نخست، هر دو را مربوط به آخرت مى‌داند ولى به سبب وجود انواع ديگرى از عذاب در جهنم مانند زقوم ([[سوره دخان]]/ 44، 43)، غسلين (چرك و خون) ([[سوره حاقه]]/69،36) و مقامع (گرزهاى آتشين) ([[سوره حج]]/22،21)، آن دو از هم تفكيك شده‌اند؛ عذاب جهنم به سبب كفر كافران و عذاب سوزان به علت شكنجه مؤمنان در انتظار آنان است.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 10، ص‌ 710.</ref>
+
زمخشرى هر دو را جایز مى‌شمارد.<ref> الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 732.</ref> درباره وجه تفصیل بین «عَذابُ جَهَنَّم» و «عَذابُ الحَریق» كه اولى، دومى را نیز دربر دارد، بین مفسران اختلاف است؛ دیدگاه نخست، هر دو را مربوط به آخرت مى‌داند ولى به سبب وجود انواع دیگرى از عذاب در جهنم مانند زقوم ([[سوره دخان]]/ 44، 43)، غسلین (چرك و خون) ([[سوره حاقه]]/69،36) و مقامع (گرزهاى آتشین) ([[سوره حج]]/22،21)، آن دو از هم تفكیك شده‌اند؛ عذاب جهنم به سبب كفر كافران و عذاب سوزان به علت شكنجه مؤمنان در انتظار آنان است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 710.</ref>
  
برخى، تناسب بين نوع شكنجه مؤمنان در حادثه اخدود با كيفر آن را سبب تصريح به «عَذابُ الحَريق» دانسته‌اند<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3874؛ الفرقان، ج‌ 30، ص‌ 266.</ref> و بالاخره ديدگاه سوم كه منسوب به فراء، قتاده، ابوالعاليه و زجاج است، عبارت «فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّم» را اشاره به عذاب اخروى و جمله «و‌لَهُم عَذابُ الحَريق» را اشاره به آتش دنيا مى‌داند.<ref> جامع البيان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 172؛ تفسير قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 194.</ref> تفسير اين گروه به ديدگاه آن دسته از مفسران كه معتقدند خود كافران گرفتار شعله‌هاى آتش شدند، نزديك است. برخى نيز «عَذابُ الحَريق» را تفسير «عَذابُ جَهَنَّم» دانسته‌اند.<ref> المنير، ج‌ 30، ص‌ 161.</ref>
+
برخى، تناسب بین نوع شكنجه مؤمنان در حادثه اخدود با كیفر آن را سبب تصریح به «عَذابُ الحَریق» دانسته‌اند<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3874؛ الفرقان، ج‌ 30، ص‌ 266.</ref> و بالاخره دیدگاه سوم كه منسوب به فراء، قتاده، ابوالعالیه و زجاج است، عبارت «فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّم» را اشاره به عذاب اخروى و جمله «و‌لَهُم عَذابُ الحَریق» را اشاره به آتش دنیا مى‌داند.<ref> جامع البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 172؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 194.</ref> تفسیر این گروه به دیدگاه آن دسته از مفسران كه معتقدند خود كافران گرفتار شعله‌هاى آتش شدند، نزدیك است. برخى نیز «عَذابُ الحَریق» را تفسیر «عَذابُ جَهَنَّم» دانسته‌اند.<ref> المنیر، ج‌ 30، ص‌ 161.</ref>
  
قرآن در ادامه، ارزيابى ديگرى از حادثه بدست مى‌دهد كه بر اساس آن، زندگى دنيا با همه رنج‌ها و لذت‌هايش پايان كار و شاخص ميزان حقيقى سود و زيان و شكست و پيروزى طرفين نيست ([[سوره آل ‌عمران]]/3،185) از اين ‌رو باخبر دادن از باغ‌هاى بهشتى و نعمت‌هاى آن ‌كه در انتظار مؤمنان صالح است آن را «فوز كبير» مى‌خواند: «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلُوا الصّلِحتِ لَهُم جَنّتٌ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهرُ ذلِكَ الفَوزُ الكَبير» ([[سوره بروج]]/ 85،11) زيرا آنان در صورت دريغ كردن از جان خويش و پذيرفتن آيين كفر اين چنين رستگار نمى‌شدند.
+
قرآن در ادامه، ارزیابى دیگرى از حادثه بدست مى‌دهد كه بر اساس آن، زندگى دنیا با همه رنج‌ها و لذت‌هایش پایان كار و شاخص میزان حقیقى سود و زیان و شكست و پیروزى طرفین نیست ([[سوره آل ‌عمران]]/3،185) از این ‌رو باخبر دادن از باغ‌هاى بهشتى و نعمت‌هاى آن ‌كه در انتظار مؤمنان صالح است آن را «فوز كبیر» مى‌خواند: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا و عَمِلُوا الصّلِحتِ لَهُم جَنّتٌ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهرُ ذلِكَ الفَوزُ الكَبیر» ([[سوره بروج]]/ 85،11) زیرا آنان در صورت دریغ كردن از جان خویش و پذیرفتن آیین كفر این چنین رستگار نمى‌شدند.
  
داستان اخدود كه بدون شك يكى از سخت‌ترين انتقام‌ها و قهرآميزترين برخوردهاى كافران با مؤمنان را گزارش مى‌كند، چه بسا در نوع خود بى‌نظير تلقى شده و در دل مؤمنان هراس افكند، از اين‌رو به نظر مى‌رسد چنان‌كه پاره‌اى مفسران نيز گفته‌اند، آيات بعدى در ارتباط با حادثه و پيام كلى سوره از جمله تأكيد و تقريرى از انذار و تبشير در آيات پيشين باشد،<ref> مجمع‌البيان، ج 10، ص 710؛ الميزان، ج 20، ص 252.</ref> براى همين، انتقام قهرآميز خدا از كافران و مجازات سخت آن‌ها بسيار شديدتر وصف مى‌شود:<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3875.</ref> «إِنّ‌بطش ربّك لشديد» (بروج/ 85،12)
+
داستان اخدود كه بدون شك یكى از سخت‌ترین انتقام‌ها و قهرآمیزترین برخوردهاى كافران با مؤمنان را گزارش مى‌كند، چه بسا در نوع خود بى‌نظیر تلقى شده و در دل مؤمنان هراس افكند، از این‌رو به نظر مى‌رسد چنان‌كه پاره‌اى مفسران نیز گفته‌اند، آیات بعدى در ارتباط با حادثه و پیام كلى سوره از جمله تأكید و تقریرى از انذار و تبشیر در آیات پیشین باشد،<ref> مجمع‌البیان، ج 10، ص 710؛ المیزان، ج 20، ص 252.</ref> براى همین، انتقام قهرآمیز خدا از كافران و مجازات سخت آن‌ها بسیار شدیدتر وصف مى‌شود:<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3875.</ref> «إِنّ‌بطش ربّك لشدید» (بروج/ 85،12)
  
دلالت واژه «بطش» بر معناى برخورد قهرآميز در كنار دو حرف تأكيد و نيز واژه «شديد»، ميزان شدت انتقام الهى را بيان مى‌كند. اين بخش از سوره افزون بر تهديد شكنجه‌گران قريش از جمله با توجه به تعبير «ربّك» مى‌تواند پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤمنان مورد آزار و شكنجه را اميدوار كرده، به يارى خداوند دلگرم سازد.<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 253.</ref>
+
دلالت واژه «بطش» بر معناى برخورد قهرآمیز در كنار دو حرف تأكید و نیز واژه «شدید»، میزان شدت انتقام الهى را بیان مى‌كند. این بخش از سوره افزون بر تهدید شكنجه‌گران قریش از جمله با توجه به تعبیر «ربّك» مى‌تواند پیامبر صلى الله علیه و آله و مؤمنان مورد آزار و شكنجه را امیدوار كرده، به یارى خداوند دلگرم سازد.<ref> المیزان، ج‌ 20، ص‌ 253.</ref>
  
برخى مفسران معتقدند آيه «اِنَّهُ هُوَ يُبدِئُ و يُعيد» (بروج/85،13) با معرفى خدا به عنوان تنها منشأ پيدايش نخستين و دوباره هر چيزى شدت انتقام الهى را، تعليل و تبيين مى‌كند زيرا خداوند قادر است از يك سو با پيشگيرى از [[مرگ]] كافران در پى عذاب و نكاستن از شدت آن، (فاطر/35، 36) و از سوى ديگر با برگرداندن جسم آن‌ها پس از هر بار سوختن به حالت پيش از آن ([[سوره نساء]]/4،56) موجب تداوم و بيشتر شدن عذاب آن‌ها شود، در حالى ‌كه كافران تنها يك ‌بار مى‌توانند مؤمنان را سوزانده و نابود كنند.<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 253.</ref> تفاسير ديگرى نيز براى آيه فوق گفته‌اند.<ref> جامع‌البيان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 173؛ زادالمسير، ج‌ 9، ص‌ 78؛ التفسيرالكبير، ج‌ 31، ص‌ 123.</ref>
+
برخى مفسران معتقدند آیه «اِنَّهُ هُوَ یُبدِئُ و یُعید» (بروج/85،13) با معرفى خدا به عنوان تنها منشأ پیدایش نخستین و دوباره هر چیزى شدت انتقام الهى را، تعلیل و تبیین مى‌كند زیرا خداوند قادر است از یك سو با پیشگیرى از [[مرگ]] كافران در پى عذاب و نكاستن از شدت آن، (فاطر/35، 36) و از سوى دیگر با برگرداندن جسم آن‌ها پس از هر بار سوختن به حالت پیش از آن ([[سوره نساء]]/4،56) موجب تداوم و بیشتر شدن عذاب آن‌ها شود، در حالى ‌كه كافران تنها یك ‌بار مى‌توانند مؤمنان را سوزانده و نابود كنند.<ref> المیزان، ج‌ 20، ص‌ 253.</ref> تفاسیر دیگرى نیز براى آیه فوق گفته‌اند.<ref> جامع‌البیان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 173؛ زادالمسیر، ج‌ 9، ص‌ 78؛ التفسیرالكبیر، ج‌ 31، ص‌ 123.</ref>
  
برخى آيه «وهُوَ الغَفُورُ الوَدود» ([[سوره بروج]]/ 85،14) را بشارت به مؤمنان درباره آمرزش و مودت فراوان خدا و برخى ديگر بشارت به كافران تائب دانسته و بعضى هم بين دو قول جمع ‌كرده‌اند. آيات 15‌ـ‌18 گويا به اين پرسش احتمالى برخاسته از گزارش پاسخ مى‌دهد كه چرا برخلاف بسيارى از نزاع‌هاى كفر و ايمان به روايت قرآن، كافران گرفتار عذاب نشده و مؤمنان نجات نيافتند؟
+
برخى آیه «وهُوَ الغَفُورُ الوَدود» ([[سوره بروج]]/ 85،14) را بشارت به مؤمنان درباره آمرزش و مودت فراوان خدا و برخى دیگر بشارت به كافران تائب دانسته و بعضى هم بین دو قول جمع ‌كرده‌اند. آیات 15‌ـ‌18 گویا به این پرسش احتمالى برخاسته از گزارش پاسخ مى‌دهد كه چرا برخلاف بسیارى از نزاع‌هاى كفر و ایمان به روایت قرآن، كافران گرفتار عذاب نشده و مؤمنان نجات نیافتند؟
  
از اين‌رو [[قرآن]] با مقايسه بين داستان‌هاى اخدود، فرعون و ثمود با نتيجه متفاوت هر يك از «فعال ما يشاء» بودن خدا بر اساس حكمت خويش سخن مى‌گويد: «فعّال لما يريد» (بروج/85،16) اراده او كه حاكم جهان و داراى كامل‌ترين ذات و صفات است: «ذوالعرش المجيد» (سوره بروج/ 85، 15)، گاهى بر نجات مؤمنان مانند بنى‌اسرائيل، حاكميت چند صباح آن‌ها و عذاب فرعون و سربازانش در اين دنيا و گاهى نيز بر هلاكت همه قوم ثمود و نجات گروه مؤمنان: «هَل اَتكَ حَديثُ الجُنود × فِرعَونَ و ثَمود» (بروج‌/‌85‌،‌17‌ـ‌18) تعلق مى‌گيرد.
+
از این‌رو [[قرآن]] با مقایسه بین داستان‌هاى اخدود، فرعون و ثمود با نتیجه متفاوت هر یك از «فعال ما یشاء» بودن خدا بر اساس حكمت خویش سخن مى‌گوید: «فعّال لما یرید» (بروج/85،16) اراده او كه حاكم جهان و داراى كامل‌ترین ذات و صفات است: «ذوالعرش المجید» (سوره بروج/ 85، 15)، گاهى بر نجات مؤمنان مانند بنى‌اسرائیل، حاكمیت چند صباح آن‌ها و عذاب فرعون و سربازانش در این دنیا و گاهى نیز بر هلاكت همه قوم ثمود و نجات گروه مؤمنان: «هَل اَتكَ حَدیثُ الجُنود × فِرعَونَ و ثَمود» (بروج‌/‌85‌،‌17‌ـ‌18) تعلق مى‌گیرد.
  
گاهى هم مشيت او كشته شدن مؤمنان، پيروزى ظاهرى كافران و مهلت آن‌ها تا روز قيامت را مى‌طلبد.<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3875؛ مع قصص السابقين فى القرآن، ج‌ 3، ص‌ 321.</ref> درك اين حقيقت كه همه حوادث ياد شده با نتايج متفاوت بر اساس اراده حكيمانه خداوند رقم ‌مى‌خورد مايه آرامش پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤمنان شده و آنان را به رضاى او راضى مى‌كند. برخى فعال ما‌يشاء بودن خدا را در ارتباط با وعده و وعيد و اشاره به داستان فرعون و ثمود را بيان نمونه‌اى از «بطش شديد» دانسته‌اند.<ref> الميزان، ج‌ 20، ص‌ 254.</ref> بعضى نيز معتقدند، خداوند با يادآورى آن داستان‌ها پيامبر صلى الله عليه و آله را به صبر و پايدارى همانند پيامبر آنان فرامى‌خواند.<ref> مجمع‌البيان، ج ‌10، ص‌ 711.</ref>
+
گاهى هم مشیت او كشته شدن مؤمنان، پیروزى ظاهرى كافران و مهلت آن‌ها تا روز قیامت را مى‌طلبد.<ref> فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3875؛ مع قصص السابقین فى القرآن، ج‌ 3، ص‌ 321.</ref> درك این حقیقت كه همه حوادث یاد شده با نتایج متفاوت بر اساس اراده حكیمانه خداوند رقم ‌مى‌خورد مایه آرامش پیامبر صلى الله علیه و آله و مؤمنان شده و آنان را به رضاى او راضى مى‌كند. برخى فعال ما‌یشاء بودن خدا را در ارتباط با وعده و وعید و اشاره به داستان فرعون و ثمود را بیان نمونه‌اى از «بطش شدید» دانسته‌اند.<ref> المیزان، ج‌ 20، ص‌ 254.</ref> بعضى نیز معتقدند، خداوند با یادآورى آن داستان‌ها پیامبر صلى الله علیه و آله را به صبر و پایدارى همانند پیامبر آنان فرامى‌خواند.<ref> مجمع‌البیان، ج ‌10، ص‌ 711.</ref>
  
نكته آخر اين كه دعوت مؤمنان به مقاومت فرهنگى تا پاى جان براى حفظ هويت دينى و عدم پذيرش باورها و ارزش‌هاى غيرتوحيدى از پيام‌هاى مهم اين داستان است. تاريخ اديان توحيدى كه جلوه‌هاى با شكوه و ماندگارى از پايدارى يكتاپرستان را روايت مى‌كند، نشان مى‌دهد كه مؤمنان همواره با انواع فشارهاى اجتماعى و آزار و اذيت‌هاى جسمى و روحى از سوى كافران رو‌برو بوده و هستند.
+
نكته آخر این كه دعوت مؤمنان به مقاومت فرهنگى تا پاى جان براى حفظ هویت دینى و عدم پذیرش باورها و ارزش‌هاى غیرتوحیدى از پیام‌هاى مهم این داستان است. تاریخ ادیان توحیدى كه جلوه‌هاى با شكوه و ماندگارى از پایدارى یكتاپرستان را روایت مى‌كند، نشان مى‌دهد كه مؤمنان همواره با انواع فشارهاى اجتماعى و آزار و اذیت‌هاى جسمى و روحى از سوى كافران رو‌برو بوده و هستند.
  
قرآن كه چنين مقاومتى را از مصاديق صبر در طاعت و جهاد فى ‌سبيل ‌الله مى‌داند با استفاده از روش الگويى براى تربيت مؤمنان، افزون بر انبياى الهى از افراد و گروه‌هاى موحدى چون اصحاب اخدود، ساحران فرعون ([[سوره طه]]/20، 71‌ـ‌75)، مؤمن آل ‌فرعون ([[سوره مؤمن]]/40، 26‌ـ‌45)، آسيه همسر فرعون ([[سوره تحريم]]/66، 1، 11)، [[اصحاب كهف]] (كهف/18، 13‌ـ‌20) و مسلمانان صدر اسلام ([[سوره نحل]]/16،105، 110؛ [[سوره آل ‌عمران]]/3، 186) ياد مى‌كند كه به رغم حاكميت كافران و فرهنگ شرك‌آميز و كفرآلود بر جامعه در برابر انواع فشارها و شكنجه‌ها مقاومت ‌كرده، اغلب سر بر سر آيين خويش نهادند. اين كار آنان چنان بزرگ و باشكوه است كه خداوند آن را به غايت ستوده، يادشان را جاودانه و آنان را براى هميشه تاريخ، الگوى مؤمنان معرفى كرده ‌است.
+
قرآن كه چنین مقاومتى را از مصادیق صبر در طاعت و جهاد فى ‌سبیل ‌الله مى‌داند با استفاده از روش الگویى براى تربیت مؤمنان، افزون بر انبیاى الهى از افراد و گروه‌هاى موحدى چون اصحاب اخدود، ساحران فرعون ([[سوره طه]]/20، 71‌ـ‌75)، مؤمن آل ‌فرعون ([[سوره مؤمن]]/40، 26‌ـ‌45)، آسیه همسر فرعون ([[سوره تحریم]]/66، 1، 11)، [[اصحاب كهف]] (كهف/18، 13‌ـ‌20) و مسلمانان صدر اسلام ([[سوره نحل]]/16،105، 110؛ [[سوره آل ‌عمران]]/3، 186) یاد مى‌كند كه به رغم حاكمیت كافران و فرهنگ شرك‌آمیز و كفرآلود بر جامعه در برابر انواع فشارها و شكنجه‌ها مقاومت ‌كرده، اغلب سر بر سر آیین خویش نهادند. این كار آنان چنان بزرگ و باشكوه است كه خداوند آن را به غایت ستوده، یادشان را جاودانه و آنان را براى همیشه تاریخ، الگوى مؤمنان معرفى كرده ‌است.
  
در مقابل از سست باورانى ياد مى‌شود كه در مواجهه با فشارها و آزار و اذيت دين‌ستيزان تاب ‌نياورده، از ايمان خود دست كشيده‌اند: «ومِنَ النّاسِ مَن يَقولُ ءامَنّا بِاللّهِ فَاِذا اوذِىَ فِى ‌اللّهِ جَعَلَ فِتنَةَ النّاسِ كَعَذابِ اللّهِ» ([[سوره عنكبوت]]/29،10) [[قرآن]] خداباورى اينان را لقلقه زبان و تابعى از شرايط جامعه معرفى مى‌كند.([[سوره حج]]/22،11) نظر به اين كه آزار و اذيت‌ها و فشارها براى تغيير هويت فرهنگى مؤمنان و جوامع توحيدى (سوره آل ‌عمران/3، 186) از يك سو و تماس فرهنگى بين جوامع توحيدى و غيرتوحيدى از سوى ديگر، همواره در جريان بوده و خواهد بود.
+
در مقابل از سست باورانى یاد مى‌شود كه در مواجهه با فشارها و آزار و اذیت دین‌ستیزان تاب ‌نیاورده، از ایمان خود دست كشیده‌اند: «ومِنَ النّاسِ مَن یَقولُ ءامَنّا بِاللّهِ فَاِذا اوذِىَ فِى ‌اللّهِ جَعَلَ فِتنَةَ النّاسِ كَعَذابِ اللّهِ» ([[سوره عنكبوت]]/29،10) [[قرآن]] خداباورى اینان را لقلقه زبان و تابعى از شرایط جامعه معرفى مى‌كند.([[سوره حج]]/22،11) نظر به این كه آزار و اذیت‌ها و فشارها براى تغییر هویت فرهنگى مؤمنان و جوامع توحیدى (سوره آل ‌عمران/3، 186) از یك سو و تماس فرهنگى بین جوامع توحیدى و غیرتوحیدى از سوى دیگر، همواره در جریان بوده و خواهد بود.
  
داستان اصحاب اخدود و نظاير آن مى‌تواند بيانگر ديدگاه [[قرآن]] درباره فرهنگ‌پذيرى مؤمنان از كافران باشد كه بر اساس آن، تأثيرپذيرى در حوزه مؤلفه‌هاى اصلى فرهنگ همانند باورها، ارزش‌ها، ايدئولوژى و هنجارهاى غيرتوحيدى نفى شده و فشار اجتماعى، حاكميت فرهنگ غيرتوحيدى بر جامعه و پيروى اكثريت از آن هرگز دليل موجهى براى پذيرش آن شمرده نمى‌شود.
+
داستان اصحاب اخدود و نظایر آن مى‌تواند بیانگر دیدگاه [[قرآن]] درباره فرهنگ‌پذیرى مؤمنان از كافران باشد كه بر اساس آن، تأثیرپذیرى در حوزه مؤلفه‌هاى اصلى فرهنگ همانند باورها، ارزش‌ها، ایدئولوژى و هنجارهاى غیرتوحیدى نفى شده و فشار اجتماعى، حاكمیت فرهنگ غیرتوحیدى بر جامعه و پیروى اكثریت از آن هرگز دلیل موجهى براى پذیرش آن شمرده نمى‌شود.
  
برخى [[احاديث]] اسلامى، در ستايش از پايدارى بر سر [[ايمان]] و دعوت به آن از بعضى گذشتگان ياد مى‌كند كه به ‌رغم تكه تكه شدن به وسيله اره، دست از آيين خود برنداشته‌اند.<ref> المحاسن، ص‌ 250‌؛ الكافى، ج‌ 8‌، ص ‌248‌؛ تفسير ‌قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 193.</ref> فقها با استناد به چنين رواياتى گفته‌اند: اگر كسى به گفتن سخنان كفرآميزى وادار شد، بهتر آن است كه مقاومت كرده از گفتن آن خوددارى كند.<ref> المغنى، ج ‌10، ص‌ 107، 109.</ref>
+
برخى [[احادیث]] اسلامى، در ستایش از پایدارى بر سر [[ایمان]] و دعوت به آن از بعضى گذشتگان یاد مى‌كند كه به ‌رغم تكه تكه شدن به وسیله اره، دست از آیین خود برنداشته‌اند.<ref> المحاسن، ص‌ 250‌؛ الكافى، ج‌ 8‌، ص ‌248‌؛ تفسیر ‌قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 193.</ref> فقها با استناد به چنین روایاتى گفته‌اند: اگر كسى به گفتن سخنان كفرآمیزى وادار شد، بهتر آن است كه مقاومت كرده از گفتن آن خوددارى كند.<ref> المغنى، ج ‌10، ص‌ 107، 109.</ref>
  
در روايتى از [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله و على علیه‌السلام  ضمن پيشگويى درباره كشته شدن 7 نفر از نيكان كوفه در منطقه عذراء (قريه‌اى در شام)<ref> تاريخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 228‌ـ‌229؛ البداية والنهايه، ج‌ 8، ص‌ 40‌ـ‌45.</ref> آنان به اصحاب اخدود تشبيه شده‌اند.<ref> المناقب، ج‌ 2، ص‌ 307؛ الغارات، ج‌ 2، ص‌ 815؛ الغدير، ج‌ 11، ص‌ 54.</ref> در برخى نقل‌هاى اين روايت، آنان همان حجر ‌بن ‌عدى و يارانش معرفى شده‌اند كه تنها گناهشان ايمان به خداوند عزيز و حميد بوده<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 12، ص‌ 227؛ البداية والنهايه، ج‌ 8، ص‌ 44‌ـ‌45؛ شذرات الذهب، ج‌ 1، ص‌ 57.</ref> و قتلشان موجب خشم خدا و اهل آسمان مى‌شود.<ref> تاريخ دمشق، ج 12، ص 227؛ الاصابه، ج 2، ص 33؛ البداية والنهايه، ج‌ 8، ص‌ 44.</ref> در برخى منابع، [[امام ‌حسين]] علیه‌السلام و ياران او نيز به اصحاب اخدود تشبيه شده‌اند.<ref> سعدالسعود، ص‌ 274‌ـ‌275.</ref>
+
در روایتى از [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله و على علیه‌السلام  ضمن پیشگویى درباره كشته شدن 7 نفر از نیكان كوفه در منطقه عذراء (قریه‌اى در شام)<ref> تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 228‌ـ‌229؛ البدایة والنهایه، ج‌ 8، ص‌ 40‌ـ‌45.</ref> آنان به اصحاب اخدود تشبیه شده‌اند.<ref> المناقب، ج‌ 2، ص‌ 307؛ الغارات، ج‌ 2، ص‌ 815؛ الغدیر، ج‌ 11، ص‌ 54.</ref> در برخى نقل‌هاى این روایت، آنان همان حجر ‌بن ‌عدى و یارانش معرفى شده‌اند كه تنها گناهشان ایمان به خداوند عزیز و حمید بوده<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 12، ص‌ 227؛ البدایة والنهایه، ج‌ 8، ص‌ 44‌ـ‌45؛ شذرات الذهب، ج‌ 1، ص‌ 57.</ref> و قتلشان موجب خشم خدا و اهل آسمان مى‌شود.<ref> تاریخ دمشق، ج 12، ص 227؛ الاصابه، ج 2، ص 33؛ البدایة والنهایه، ج‌ 8، ص‌ 44.</ref> در برخى منابع، [[امام ‌حسین]] علیه‌السلام و یاران او نیز به اصحاب اخدود تشبیه شده‌اند.<ref> سعدالسعود، ص‌ 274‌ـ‌275.</ref>
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۴۳

كافرانى كه گروهى از مؤمنان را به جرم یكتاپرستى در گودالى از آتش سوزاندند.

«اصحاب» جمع «صاحب» (اسم فاعل) از ماده «ص‌ـ‌ح‌ـ‌ب» و معناى مصدرى آن همراهى كردن است و صاحب، كسى یا چیزى است كه ملازم و همراه كسى یا چیز دیگر باشد.[۱] این ملازمت و همراهى باید عرفاً فراوان باشد.[۲]

فرهنگ‌نویسان عربى، واژه اُخدود را بر وزن اُفعول جمع آن را اخادید[۳] و به معناى شكاف مستطیلى شكل در زمین دانسته‌اند كه از ریشه «خ‌ـ‌د‌ـ‌د» به معناى ایجاد شكاف در زمین گرفته شده است.[۴] برخى واژه‌پژوهان قرآنى بر این باورند كه مفهوم مستطیلى بودن در ریشه واژه نهفته‌است؛ چه این شكاف در زمین باشد یا در گوشت، پوست، چهره و غیر آن چنان كه داشتن وزن اُفعول نیز برجستگى و متمایز بودن آن را مى‌رساند.[۵]

یكى از پژوهشگران كه اخدود را برگرفته از زبان جعزى حبشه یا زبان‌هاى باستانى یمن دانسته و ریشه حبشى «حَدَد» به معناى ایجاد برش در زمین را براى آن احتمال داده، مى‌كوشد با اقامه شواهدى نشان دهد كه واژه یاد‌شده در اصل، جمع بوده ‌است.[۶]

گزارش حادثه اخدود در آیات 4‌ـ‌8 سوره بروج/85 آمده و قرآن به جاى پرداختن به جزئیاتى چون هویت شخصیت‌ها و زمان و مكان داستان، صبغه و تحلیل توحیدى آن را به عنوان یكى از ویژگی‌هاى ثابت در قصص قرآنى، برجسته كرده است.

این روایت كه سوزاندن گروهى از مؤمنان را به جرم ایمان به خدا در گودالى از آتش انبوه حكایت مى‌كند، با تصویر یكى از شورانگیزترین صحنه‌هاى جدال حق و باطل و كفر و ایمان، مؤمنان را به پایدارى بر سر آیین خود فراخوانده و با ترسیم جایگاه و فرجام بد كافرانِ شكنجه‌گر و پاداش و فرجام بسیار خوش مؤمنان، انذار و تبشیر مى‌كند. (بروج /85، 1‌ـ‌11)

بیشتر مفسران[۷] اصحاب اخدود را كافرانى دانسته‌اند كه مؤمنان را در آتش افكندند، در نتیجه قریب به اتفاق این مفسران واژه «قُتل» در آیه 4 سوره بروج /85 را جمله انشایى و به معناى لعن و طرد كافران از سوى خدا دانسته‌اند و این برخلافِ شهرتى است كه برخى پژوهشگران، مبنى بر اِخبارى بودن «قُتِلَ» و حمل اصحاب اخدود بر مؤمنان سوخته در آتش ادعا كرده‌اند.[۸]

ظاهر گزارش قرآن (سوره بروج/85، 4‌ـ‌8) و نیز دلالت صیغه «اُفعول» بر متمایز و برجسته بودن گودال به این نكته اشاره دارد كه این حادثه در تاریخ ادیان توحیدى، بى‌سابقه، بسیار تكان دهنده و گودال یاد شده منحصر به فرد بوده است، از این ‌رو كافرانِ حادثه آفرین نیز با نام این گودال، معرفى و شناخته مى‌شوند: «قُتِلَ أصحبُ ‌الأُخدود».(سوره بروج/85،4)

برخى چون ربیع ‌بن ‌انس، كلبى، ابوالعالیه، واقدى و ابواسحاق، «قُتل» را اِخبارى و گزارش از كشته شدن خود كافران دانسته و معتقدند كه خداوند با قبض روح مؤمنان، آن‌ها را پیش از سوختن، نجات داد و شعله‌هاى آتش كه بر اثر وزش باد زبانه كشیده بود، كافران پیرامون گودال را فراگرفت؛[۹] اما این سخن با ظاهر گزارش قرآن، (بروج/85، 6‌ـ‌8) دیدگاه جمهور مفسران و نیز غالب روایت‌هاى غیرقرآنى حادثه كه از سوختن مؤمنان حكایت مى‌كند، سازگار نیست.[۱۰]

برخى مفسران با احتمال این كه شاید مراد از اصحاب اخدود، گروه مؤمنان باشند واژه «قُتل» را خبرى و دلیل بر كشته شدن آنان گرفته‌اند؛[۱۱] اما چون ضمیر جمع در «اِذ هُم عَلَیها قُعود» و به ‌ویژه در «وهُم عَلى ما‌یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود» و «وما‌نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُؤمِنوا بِاللّهِ‌...»(سوره بروج/85،6‌ـ‌8)، ظهور در رجوع به «اصحاب‌الاخدود» دارد، این احتمال تضعیف مى‌شود.[۱۲]

در آیه بعد، نوع تركیب واژه‌ها و كیفیت ارتباط آن با آیه پیشین، چگونگى آتش گودال را تصویر مى‌كند: «اَلنّارِ ذاتِ الوَقود».(بروج/85، 5) از یك سو بدل اشتمال بودن «النار» نسبت به «الاخدود» حكایت از این دارد كه گودال، سراپا و یكپارچه آتش و شعله‌ور بوده است.[۱۳]

از سوى دیگر نظر به این كه هر آتشى به نوعى داراى سوخت است، قرآن با تصریح به «ذاتِ الوَقود» بودن آتش مذكور فراوانى هیزم و انبوه بودن آتش را به تصویر مى‌كشد.[۱۴] صحنه اصلى حادثه در دو آیه بعدى تصویر شده است: «اِذ هُم عَلَیها قُعود × وهُم عَلى ما یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود».(بروج/85، 6‌ـ‌7)

از این دو آیه برمى‌آید كه گروهى از كافران به‌ كارهایى چون برافروختن و شعله‌ور نگه‌داشتن آتش، آوردن مؤمنان به كنار گودال، واداشتن آنان به ارتداد و افكندن سر باز زنندگان در آتش پرداخته و گروهى دیگر از جمله سران آن‌ها، با نشستن پیرامون گودال، كار سوزاندن و چگونگى سوختن مؤمنان را نظاره كرده[۱۵] و فریادهاى جانسوز آنان را مى‌شنیده‌اند.

به نظر مى‌رسد در كنار سوزاندن و كشتن مؤمنان، نوعى سرگرمى و تشفى خاطر نیز مدنظر بوده است[۱۶] زیرا افزون بر امكان كشتن مؤمنان به ‌گونه‌اى دیگر، نشستن پیرامون آتش و نظاره‌گر صحنه بودن كه قرآن به عنوان مهم‌ترین صحنه‌هاى حادثه بر آن انگشت نهاده، ضرورتى نداشت؛ همچنین از آیات 6‌ـ‌7 سوره بروج/ 85 و نیز عدم گزارش از واكنش اجتماعى بازدارنده‌اى در برابر شكنجه و آزار مؤمنان، بدست مى‌آید كه افزون بر نوپا و اندك بودن گروه مؤمنان، حاكمیت سیاسى ـ اجتماعى و توده‌هاى مردم نیز در اختیار كافران بوده است.

بُعد دیگر حادثه كه در گزارش قرآن برجسته شده، زمینه پیدایش آن است: «وما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُؤمِنوا بِاللّهِ العَزیزِ الحَمید»(سوره بروج/85،8) با آمدن ادات استثنا پس از «ما»ى نافیه ضمن نفى صریح هر گونه انگیزه و زمینه سیاسى، اقتصادى و قومى منشأ نزاع دو گروه منحصراً تقابل كفر و ایمان معرفى مى‌شود و این كه كافران فقط به سبب ایمان به خداى یگانه از مؤمنان انتقام گرفتند؛ همچنین از آیه 8 بروج/85 برمى‌آید كه حادثه اخدود در زمان و جامعه‌اى رخ داده كه اختناق و استبداد كامل بر آن حاكم بوده و كمترین آزادى براى عقاید توحیدى وجود نداشته است.

باورها و ارزش‌هاى كفرآلود و شرك‌آمیز، فرهنگ حاكم بوده و چنان در ذهن مردم و تار پود جامعه رسوخ كرده بوده است كه باورها و ارزش‌هاى توحیدى به شدت طرد و ناهنجار تلقى مى‌شده، به ‌گونه‌اى كه مؤمنان را مستوجب شدیدترین شكنجه‌ها و فجیع‌ترین نوع مرگ دانسته، كمترین ترحمى به آنان روا ‌نمى‌داشتند. قرآن با ذكر اوصافى براى خدایى كه مؤمنان مى‌پرستیدند به شكل غیرمستقیم، فرهنگ، فضاى اجتماعى یاد شده و برخورد كافران را تخطئه مى‌كند.[۱۷](بروج/85،8‌ـ‌9) (‌=>‌همین مقاله، پیام داستان)

گزارش‌هاى تاریخى و روایى اصحاب اخدود:

در منابع تاریخى[۱۸] و حدیثى[۱۹] مسلمانان، گزارش‌هایى گوناگون درباره حادثه اخدود آمده كه گاه متضاد و آمیخته با افسانه و داستان‌پردازى است. (‌=>‌همین مقاله، روایت‌هاى 1‌ـ‌7) این روایت‌ها به سبب ارتباط با گزارش قرآن همواره در طول تاریخ مورد توجه مفسران بوده و در منابع تفسیرى نیز راه یافته است[۲۰] كه رد پاى آن به روشنى در اختلاف مفسران در تفسیر برخى آیات مربوط كاملا مشهود است.[۲۱]

بر اساس مشهورترین روایت، حادثه اخدود مربوط به نصاراى نجران است كه چندى پیش از اسلام بدست «ذونواس»، آخرین پادشاه حِمیریان یمن قتل عام شدند.[۲۲] گزارش‌هاى حادثه نجران كه در منابع مسیحى ـ ‌اعم از سریانى و حبشى‌ ـ آمده در تحلیل تاریخى این رویداد و انطباق یا عدم انطباق آن با گزارش قرآن بسیار كارگشاست. نامه شمعون، اسقف «بیت اَرْشام» به رئیس دیر «جبله» از كهن‌ترین این اسناد است كه نویسنده آن در سال 524 میلادى به عنوان سفیر صلح «یُوستى یوسطینوم نِیانُوس» (518‌ـ‌528)، امپراطور روم شرقى به سوى مُنذر سوم، پادشاه حیره گسیل شده بود.[۲۳]

پژوهشگران این گزارش‌ها را برگرفته از مستندات مكتوب و معتبرى مى‌دانند كه برخى از آن‌ها اندكى پس از حادثه تدوین شده و اغلب بر شنیده‌هایى از شاهدان عینى مبتنى و در نتیجه از وضوح و اعتبار ویژه‌اى برخوردار است.[۲۴]

نجران كه از دیرباز حاصلخیز بود، رونق تجارى و صنعتى داشت و راه مهم ارتباطى میان عربستان جنوبى و شمالى بود، همواره در كانون توجه قدرت‌هاى حاكم بر منطقه قرار داشت[۲۵] و پیش از اسلام و پس از آن نیز كانون عمده مسیحیت در عربستان بود.[۲۶]

در سده‌هاى پنجم و ششم میلادى و در پى تلاش دولت‌هاى ایران و بیزانس (روم‌شرقى)، دو قطب قدرت آن روز براى توسعه نفوذ سیاسى خود در شبه جزیره عرب، ایران با در انحصار داشتن تجارت ابریشم از رسیدن آن به بیزانس به ویژه در زمان جنگ جلوگیرى مى‌كرد، از این‌رو بیزانس با هدف تأمین راهى جایگزین براى جاده زمینى در صدد برقرارى امنیت راه دریایى شرق به غرب از طریق دریاى سرخ برآمد.[۲۷]

در این زمان حمیریان ـ ‌از قبایل معروف و با نفوذ یمن‌ ـ كه در جنوب شبه جزیره، برخوردار از قدرت سیاسى از دولت‌هاى متنفذ در دریاى سرخ بودند همواره با قتل عام كاروان‌هاى روم و ناامن كردن این مسیر، دولت‌هاى بیزانس و حبشه (اكسوم) را نگران مى‌ساختند.

حبشه كه در منافع سیاسى، اقتصادى و مواضع دینى با بیزانس همسو بود و یمن را به عنوان كشورى مسیحى‌نشین كه بتواند با دو دولت یاد شده، مثلث تسلط بر دریاى سرخ را تشكیل دهد، پایگاه مناسبى مى‌دید. بارها از طریق همپیمانى با بیزانس در امور یمن مداخله كرده و گاهى به تهاجم مستقیم نظامى دست مى‌زد.[۲۸]

این كوشش مشترك، گسترش تدریجى و موفق مسیحیت در میان مردم نجران را در پى داشت كه پیش از این، گرایش خود را به آموزه‌هاى این دین ـ‌ كه از طریق راهبان، بازرگانان و بردگان مسیحى در میان آنان نفوذ كرده بود‌ ـ آشكار ساخته بودند. دولت ایران و بیزانس هر یك با حمایت از شاخه‌اى از مسیحیت، عامل اشتراك مذهب را براى توسعه نفوذ سیاسى خود در عربستان بكار مى‌گرفتند.[۲۹]

در سده ششم میلادى، پادشاهى حمیر در پى حمله حبشیان، ساقط و حاكمى مسیحى جایگزین وى شد.[۳۰] پس از اندكى[۳۱] و در پى مرگ وى پیش ‌از 523 میلادى، گروهى از بومیان غیرمسیحى به ‌سركردگى شخصى به نام «ذونواس» با آگاهى از عدم امكان ارسال نیروهاى ‌پشتیبان و حاكم جانشین از سوى حبشه به سبب زمستان و ضعف در امر كشتیرانى و با استفاده از ناتوانى لشگر بازمانده، زمام امور را در دست گرفتند.[۳۲]

بنابر نامه شمعون كه قتل عام نجرانیان را در ژانویه 524 میلادى شنیده و وقوع آن را اندكى پیش از این تاریخ گزارش كرده، ذونواس در زمستان 523 میلادى حمله یا حملات خود به نجران را صورت داده است.[۳۳] كتیبه‌ها نشان مى‌دهد كه یوسف اسأر (ذونواس) با سپاه خود به نواحى مسیحى‌نشین و مركز آن نجران حمله مى‌برد و به آتش‌زدن كلیساها و آزار و اذیت و كشتن مردم مى‌پرداخت.[۳۴]

منابعى چون كتاب حمیریان،[۳۵] اعمال قدیس حارث[۳۶] با نام‌هاى متفاوتى از پادشاه حمیر نام برده است. شمارى از پژوهشگران این اسامى را ضبط‌هاى مختلف نام یك پادشاه دانسته اما برخى نیز این ضبط‌ها را به دو نام براى دو پادشاه بازگردانده‌اند.[۳۷]

این گزارش‌ها پادشاه حمیر را یهودى، مخالف مسیحیان و شخصى كافر توصیف كرده كه پس از محاصره نجران و ناكامى در تصرف آن به سبب استوارى باروى شهر نزد سفیران صلح سوگند یاد ‌كرده كه به مردم آسیب نرساند اما پس از گشایش دروازه‌ها، سوگند خود را شكست و سربازانش بسیارى از مردم را نزد او آوردند.[۳۸]

بر ‌پایه گزارش متن یونانى اعمال قدیس حارث[۳۹] ذونواس (‌=‌مسروق) خود شخصاً با ورود به شهر، مردم را بین پذیرش آیین یهود یا تن دادن به مرگ مخیر ‌كرد.[۴۰] بیشتر مردم به سبب پایدارى بر سر ایمان خویش از دم تیغ گذرانده شدند و گروهى دیگر در گودالى آكنده از آتش ـ ‌كه به دستور ذونواس كنده شده بود‌ ـ سوزانده شدند.[۴۱]

نام برخى از شهداى واقعه از جمله عبدالله رهبر نصرانیان كه نام و شخصیت او با عبدالله ‌بن ‌ثامرِ یاد شده در منابع تاریخى مسلمانان كاملاً همخوانى دارد، در پاره‌اى منابع آمده است.[۴۲] سرود یوحنا شمار سوختگان را بیش از 200‌ نفر و نیز حكایت غم‌انگیز مادرى را گزارش مى‌كند كه به خاطر فرزند خردسالش در رفتن به سوى آتش مردد شد؛ اما كودك به سخن درآمد و مادر را به پایدارى در‌راه خدا و رفتن در آتش ترغیب كرد.[۴۳]

پرداخت حماسى و تصویر پایدارى در راه دین خدا تا پاى جان در روایات گوناگون حبشى ـ سریانى به چشم مى‌خورد؛ براى نمونه در برخى گزارش‌ها از دختران و زنان مؤمنى یاد مى‌شود كه بدون هراس از مرگ به هنگام برده شدن به قتلگاه از یكدیگر پیشى مى‌گیرند.[۴۴]

درباره انگیزه كشتار نجرانیان، افزون بر هراس ذونواس از گسترش مسیحیت به عنوان زمینه دست‌اندازی‌هاى دولت مسیحى حبشه به یمن ـ ‌كه مؤثرترین عامل معرفى شده‌ ـ به تعصب دینى و انتقامجویى شاه یهودى و نیز همكارى نصاراى نجران با حبشیان در جریان حملات آن‌ها به یمن نیز اشاره شده است.

اغلب مورخان مسلمان نیز ذونواس را ـ‌ با توجه به اختلافى كه در نام او وجود دارد‌ ـ صاحب اخدود معرفى كرده‌اند.[۴۵] خاستگاه این گزارش‌ها، چنان‌ كه شمارى از پژوهشگران نیز باور دارند به احتمال زیاد از طریق ابن ‌اسحاق و قتاده به گروهى از مسیحیان نجران منتهى مى‌شود كه در زمان خلیفه دوم در سال 13‌ ق. 634‌ م. به عراق كوچانده ‌شدند.[۴۶]

پژوهشگرانى چون «گویدى» تصریح مى‌كنند كه مورخان مسلمان به ویژه ابن ‌اسحاق گزارش‌هاى مسیحى ـ رومى مربوط به عصر جاهلیت را از منابع سریانى ـ یونانى مى‌گرفته‌اند.[۴۷] این گزارش‌ها كه به 4 گونه روایت شده، عمدتاً با محوریت شخصى به نام «فیمیون» و گرایش نجرانیان به آیین مسیح علیه‌السلام آغاز و در ادامه دچار پراكندگى مى‌شود؛ بر پایه روایت نخست كه وهب ‌بن ‌منبه (م. ‌114‌ ق.) آن را گزارش كرده فیمیون یك مسیحى مستجاب‌الدعوه و صاحب كرامتى بوده كه براى اجتناب از شناخته شدن، همواره از دیارى به دیار دیگر مى‌رفته است.

او روزى پس از اسارت در صحرا در نجران به بردگى فروخته شد. نجرانیان كه درخت‌پرستى آن‌ها از سوى فیمیون تقبیح شده پس از نابودى درخت بر اثر دعاى وى به دین مسیح علیه‌السلام گرویدند. ذونواس با آگاهى از این امر، ضمن لشكركشى به نجران كسانى را كه از پذیرش آیین یهود سرباز زدند از دم تیغ گذراند یا در گودالى از آتش سوزاند.[۴۸]

هویت شناخته شده وهب ‌بن ‌منبه نشان مى‌دهد كه منشأ گزارش فوق به اهل كتاب بازمى‌گردد. نام او در شمار كعب الاحبار، عبدالله سلام و قَصّاصان مشهورى یاد شده كه با استفاده از تورات و انجیل به حكایت سرگذشت و اساطیر گذشتگان در مساجد و ترویج اسرائیلیات در جامعه اسلامى مى‌پرداخته‌اند.[۴۹] پاره‌اى منابع او را یهودى[۵۰] و از آگاه‌ترین افراد به دیگر كتب آسمانى معرفى كرده و از خود وى منقول است كه 92 كتاب آسمانى را خوانده است.[۵۱]

بنا به روایت دوم كه بر گزارش محمد ‌بن ‌كعب قُرَظى و نیز شنیده‌هاى ابن ‌اسحاق از برخى نجرانیان مبتنى است فیمیون نزدیك ساحرى كه در یكى از قراى نجران، جوانان را سحر مى‌آموخت، خیمه‌اى زد و یكتاپرستى را تبلیغ مى‌كرد. جوانى به نام عبدالله ثامر كه در پى آشنایى با فیمیون، خداپرست شده و به ترفندى اسم اعظم را فراگرفته بود، بیماران نجران را به شرط خداپرست شدن با دعاى خود بهبود مى‌بخشید.

پادشاه بت‌پرست به جرم تباه كردن آیین نیاكان به قتل عبدالله فرمان داد؛ اما هیچ حیلتى در كشتن وى كارگر نیفتاد. او با راهنمایى عبدالله كه تنها به شرط خداپرست شدن بر كشتن وى قادر خواهد بود، در دم ایمان آورد و عبدالله را با ضربت نه چندان سخت عصاى خویش كشت و خود نیز در دم به ‌طور اسرارآمیزى جان سپرد.

نجرانیان با دیدن این صحنه به حقانیت آیین عبدالله پى برده و بدان گرویدند.[۵۲] این روایت شمار كشتگان به دست سپاه ذونواس را 20000 نفر گزارش كرده، حكایت آن مادر و فرزند شیرخوارش را نیز نقل كرده است.[۵۳] در برخى منابع از این كودك در كنار حضرت عیسى علیه‌السلام و به عنوان یكى از چند كودك صدیق كه در گهواره سخن گفته‌اند، یاد شده است.[۵۴]

این گزارش با فرار یكى از نجرانیان به نام «دوس ذوثعلبان» به سوى قیصر روم، دادخواهى وى از او تهاجم حبشه به یمن و سقوط دولت ذونواس با مرگ وى ـ‌ كه براى فرار از اسارت با اسب وارد غرقاب دریا شد‌ ـ به پایان مى‌رسد.[۵۵]

این روایت نیز برگرفته از منابع اهل كتاب است و محمد ‌بن ‌كعب قرظى (م.‌بین 118‌ـ‌120‌ ق.) را نیز یهودى الاصل و از قصاصان شمرده‌اند.[۵۶] بنا به نظر برخى پژوهشگران، گزارش‌هاى وى از طریق سیره ابن‌اسحاق وارد تاریخ طبرى شده كه غالباً درباره سیره انبیا، چگونگى انتشار یهودیت و نصرانیت و مسائل مربوط به یهودیان حجاز و داراى صبغه اسرائیلیات ‌است.[۵۷]

روایت سوم، بسیار نزدیك به روایت قرظى به نقل صُهیب رومى از پیامبر صلى الله علیه و آله در منابع روایى اهل سنت آمده است كه در عین پذیرش معتبر بودن، آن را غیر مشهور شمرده‌اند.[۵۸]

در این گزارش كه به جاى فیمیون و عبدالله ثامر از یك راهب و جوان یاد مى‌شود پادشاه بت‌پرست با راهنمایى جوان خداپرست به وسیله تیر و با گفتن «باسم‌رب‌الغلام» او را از پاى درمى‌آورد و نجرانیان پس از گرویدن به دین آن جوان مسیحى توسط همین پادشاه سوزانده مى‌شوند.[۵۹]

بر این گزارش از چند جهت خدشه وارد شده است؛ نخست آن كه با دو روایت پیشین كه صاحب اخدود را ذونواس و یهودى آورده‌اند در تناقض است. ثانیاً چنان‌كه برخى نیز گفته‌اند با این احتمال قوى كه صُهیب با فرهنگ نصارا آشنا بوده و مى‌تواند سخن او باشد انتساب آن به پیامبر صلى الله علیه و آله جاى تردید دارد.[۶۰] صهیب را كه به دنبال اسارت در میان رومیان بزرگ شده بود[۶۱] آشنا به زبان عبرى و بسیارى از روایت‌هاى مسیحى دانسته‌اند.[۶۲] افزون بر دو مورد یاد شده، مقایسه سیاق گزارش با گفتار پیامبر صلى الله علیه و آله نیز بر این تردید مى‌افزاید.[۶۳]

روایت چهارم از ابن‌عباس به نقل ضحاك، شباهت زیادى با روایت صُهیب دارد جز آن كه از پادشاه مذكور با نام یوسف ‌بن ‌شَرْحَبیل، ملقب به ذونواس یاد شده و حادثه مربوط به زن و كودك شیرخوارش نیز آمده است. بر پایه این گزارش، حادثه قتل عام نجران، 70 سال پیش از ولادت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله[۶۴] و بنا به نقلى 40 سال پیش از بعثت[۶۵] روى داده است.

درباره انگیزه كشتار نصاراى نجران، اغلب روایت‌هاى مورخان مسلمان، هماهنگ با گزارش‌هاى سریانى، بر تعصب دینى شاه یهودى و انتقامجویى وى انگشت نهاده‌اند؛ بر اساس روایتى وى كه در روزگار قُصى ‌بن ‌كلاب، در جریان بازگشت از جنگ با ایران بر یثرب گذشته، متأثر از احبار آنجا به یهودیت گراییده و به تحریك آنان به نجران یورش برده است.[۶۶]

برخى معتقدند كه احبار وى را از گسترش نصرانیت در یمن در نتیجه نفوذ حبشه در قلمرو حكومت وى و تسلط بر آن بیم داده‌اند.[۶۷] بر پایه روایت طبرى از هشام ‌بن ‌محمد كلبى، ذونواس در پى دادخواهى یكى از یهودیان نجران به نام «دوس» كه نصرانیان دو پسر او را به ستم كشته بودند و در حمایت از وى به نجران لشكر ‌كشید[۶۸] و بالاخره ابن‌قتیبه هراس از نفوذ آل‌جفنه (شاهان غَسّان) را كه همانند حبشیان با رومیان هم‌پیمان بوده و سالانه از آنان كمك مالى دریافت مى‌كردند، انگیزه قتل عام مى‌داند.[۶۹]

بر پایه گزارش مورخان مسلمان نیز ذونواس افزون بر سوزاندن اناجیل و كلیساها،[۷۰] مردم را بین پذیرش آیین یهود و كشته شدن مخیر كرده[۷۱] و بیشتر آنان را كه سر بر سر آیین نهادن را افتخار‌آفرین مى‌دانستند از دم تیغ گذراند یا در گودال آتش افكند.[۷۲]

درباره شمار سوختگان، ناهمخوانى گسترده‌اى وجود دارد؛ در بیشتر منابع ضمن سخن گفتن از هزاران نفر، در كنار 12000 و 70000[۷۳]، اغلب 20000 نفر گزارش شده[۷۴] و در برخى منابع از شماره 7، 10[۷۵]، 77 و 80[۷۶]‌نفر سخن به میان آمده است. تفاوت بیشتر و كمترین عدد به اندازه‌اى زیاد است كه نمى‌توان یكى را درست یا قرین به صحت بیشترى دانست.

ظاهراً چنان‌كه برخى نیز گفته‌اند در شمار سوختگان، مبالغه شده تا با تصویر فجیع‌تر و هولناك‌ترى از حادثه، تأثیر بیشترى بر مخاطب گذاشته شود. چه بسا مورخى عددى را گفته و دیگران نیز از او پیروى كرده‌اند.[۷۷] یكى از پژوهشگران با تردید در ارقام یاد شده، نجران را شهرى كوچك دانسته كه شمار ساكنانش بیش از چند صد نفر نبوده است، افزون بر آن با توجه به گزارش‌هاى تاریخى، ذونواس همه مردمان را نكشت. وى شماره بیش از 200 نفر را كه در سرود یوحنا آمده است معقول و مقرون به صحت بیشترى مى‌داند.[۷۸]

حادثه اخدود مورد توجه خاورشناسان نیز قرار گرفته است. پرفسور رودى پارت، مترجم و مفسر قرآن به زبان آلمانى با ردّ نظر مفسران مسلمان و در استنباطى غریب، مراد از اخدود را جهنم و اصحاب اخدود را مشركان ستمگر مكه دانسته است.[۷۹]

پرفسور ویلیام مونتگمرى وات پس از كاوش‌هاى باستان‌شناسى «عرفان شهید»، دانشمند مسلمان آمریكایى و مدارك جدیدى كه وى در كتاب شهداى نجران بدست داده است، با بیان اشكالات زبانشناختى دیدگاه رودى پارت به نقد آن پرداخته است. بر اساس كاوش‌هاى عرفان شهید، بالغ بر 2000 نفر از نجرانیان در كلیسا حبس و به وسیله انبوهى از ‌هیزم انباشته شده در گرداگرد آن، سوزانده شده‌اند.[۸۰]

روایات چهارگانه ذكر شده كه مایه‌هاى اصلى آن از گزارش‌هاى منابع اهل كتاب درباره كشتار نصاراى نجران گرفته شده و در ادامه، دچار داستان‌پردازى و افسانه سرایى گشته است به ‌رغم تناقض آشكار و اشكالات آن، در تفسیر سوره بروج و شرح تاریخى حادثه اخدود، مورد استناد بسیارى از مفسران قرار گرفته است، در حالى ‌كه حادثه نجران كه جدال پیروان مسیحیت و یهود را بر سر انگیزه‌هاى سیاسى و اقتصادى با پوشش مذهبى به تصویر مى‌كشد با گزارش قرآن كه سبب كشتار مؤمنان را فقط ایمان توحیدى آنان مى‌داند: «وما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُؤمِنوا بِاللّهِ العَزیزِ الحَمید» (سوره بروج/85، 8) چندان سازگار نیست.

بر اساس همین آیه، قاتلان در شمار موحدان نبوده و مؤمنان را به پرستش غیرخدا فرامى‌خوانده‌اند[۸۱] و این چنان‌كه شمارى از پژوهشگران نیز گفته‌اند با یهودى بودن ذونواس و پیروانش همخوانى ندارد،[۸۲] هر چند برخى با این سخن كه در آن زمان، آیین یهود منسوخ و مسیحیت بر حق بوده درصدد رفع این اشكال برآمده‌اند؛[۸۳] همچنین بر پایه روایتى كه در آن امام على علیه‌السلام نظر اسقف نجران درباره اصحاب اخدود را ناصواب دانسته، به احتمال بسیار زیاد حادثه نجران به عنوان مصداق واقعه اخدود، رد شده است.

یافته‌هاى باستان‌شناسى عرفان شهید نیز ناسازگارى حادثه نجران را با گزارش قرآن كه از گودال آتشین سخن مى‌گوید(بروج‌/‌85، 4‌ـ‌5) تأیید مى‌كند، بنابراین از مجموع قراین برمى‌آید كه كشتار نجرانیان با توجه به گزارش‌هاى موجود آن، نمى‌تواند مصداق حادثه اخدود باشد.

گویا قرابت زمانى حادثه نجران و ماندن خاطره آن در اذهانِ صحابه از یك سو[۸۴] و گسترش گزارش‌هاى اهل كتاب در جامعه اسلامى و نفوذ آن در منابع تاریخى و حدیثى از سوى دیگر باعث انطباق گزارش قرآن بر این حادثه گشته ‌است. افزون بر روایت یاد شده، گزارش‌هاى پراكنده دیگرى در منابع حدیثى، تفسیرى و داستانى مسلمانان آمده كه این رویداد تاریخى را به امم دیگرى غیر از نصاراى نجران مرتبط مى‌سازد:

  1. ‌در روایتى كه عیاشى به سند خود از جابر از امام محمدباقر علیه‌السلام نقل مى‌كند، على علیه‌السلام نظر اسقف نجران درباره هویت اصحاب اخدود را نادرست خوانده و از پیامبرى در حبشه سخن مى‌گوید كه كافران قوم در جنگ با وى شمارى از یاران او را كشته و گروهى دیگر را به همراه خود وى اسیر مى‌كنند. آنگاه او را به همراه كسانى كه از پیروى او دست بردار نبودند، وادار مى‌كنند كه خود را در گودال آتش افكنند.[۸۵]

این روایت به این كه مراد از اصحاب اخدود كافران‌اند یا مؤمنان اشارتى نكرده است. حبشى بودن اصحاب اخدود و پیامبر آنان از برخى طرق دیگر نیز از على علیه‌السلام گزارش شده است كه در آن، حضرت ضمن خواندن آیه «ولَقَد اَرسَلنا رُسُلاً مِن قَبلِكَ مِنهُم مَن قَصَصنا عَلَیكَ و مِنهُم مَن لَم نَقصُص عَلَیكَ...»(سوره غافر/40، 78)، ظاهراً اصحاب اخدود را از جمله اقوامى دانسته كه در قرآن ذكرى از پیامبر آنان نرفته است.[۸۶] این روایت با ظاهر گزارش قرآن نیز سازگار است.

  1. ‌بر پایه روایت قتاده از على علیه‌السلام اصحاب اخدود گروهى از مردمان محلى به نام «مَذارع» در یمن بودند كه دو بار بین آنان جنگ درگرفت و مؤمنان پیروز شدند. آنان با هم عهد كردند كه با یكدیگر خدعه و نیرنگ نكنند؛ اما كافران از در مكر و حیله وارد شده با غلبه بر مؤمنان و پیشنهاد یكى از خود آن‌ها گودالى از آتش فراهم كرده، كسانى را كه از پذیرش آیین كفر سر باز زدند در آتش افكندند.[۸۷] این گزارش از یك سو به سبب سخن گفتن از مكر كافران، شباهتى به حادثه نجران دارد كه در آن ذونواس از راه سوگند، نجرانیان را فریفت و از سویى دیگر برخلاف ظاهر روایت قرآن، اصحاب اخدود را اعم از كافران و مؤمنان معرفى مى‌كند.
  1. در گزارش دیگرى كه ابن اَبزَى و ابن جُبَیر نقل كرده‌اند، على علیه‌السلام ضمن اهل كتاب دانستن مجوس، از حلیت شراب در شریعت آنان، آمیزش یكى شاهان مجوس در حال مستى با خواهر خود، پشیمانى پس از هوشیارى و چاره‌جویى او سخن ‌مى‌گوید. بنابراین گزارش وى در توجیه خطاى خود، از جواز شرعى ازدواج با خواهر سخن ‌گفت و كسانى را كه از صحه گذاشتن بر آن سرباز مى‌زدند، در گودال آتش افكند.[۸۸]

این گزارش نیز كه منشأ نزاع را نسبت نارواى یك حكم به شریعت الهى و عدم پذیرش آن از سوى مردم، نه كفر و ایمان به خدا و طرفین نزاع را پیروان یك ‌دین توحیدى معرفى مى‌كند، با گزارش قرآن سازگار نیست.

  1. روایت منسوب به ابن‌عباس و عطیه عوفى، اصحاب اخدود را گروهى از بنى‌اسرائیل معرفى مى‌كند كه شمارى از مردان و زنان مؤمن را در گودال آتش سوزاندند. ضحاك نیز آنان را از بنى‌اسرائیل دانسته است.[۸۹]
  1. برخى نیز این داستان را بر دانیال نبى و یارانش تطبیق كرده‌اند كه به سبب سجده نكردن بر بت به فرمان بُختُ نُصَّر در آتش افكنده شدند؛ اما آتش در آنان كارگر نیفتاد و رهایى یافتند.[۹۰] این گزارش كه تطبیق آن با حادثه اخدود مورد توجه و تأیید برخى پژوهشگران معاصر و نیز برخى خاورشناسان قرار گرفته[۹۱] از عهد عتیق گرفته شده است، با این تفاوت كه بر اساس روایت عهد عتیق كسانى كه به سبب سجده نكردن بر مجسمه طلایى در میدان شهر بابل و به فرمان نِبُوكَد نِصَّر (بُختُ نُصَّر) (605‌ـ‌562‌ ق.‌م) در «تنور» آتش افكنده شدند، سه تن از یاران دانیال بودند؛ نه خود وى كه از مقربان دربار بابل به شمار مى‌رفت و آتش بدون تأثیر در آنان، نگهبانانى را كه آن‌ها را در آتش انداختند، در كام خود فرو برد.[۹۲]

به اعتقاد جواد على هیچ گزارشى درباره اصحاب اخدود در تاریخ بابل، حتى در تاریخ یهود نیامده است،[۹۳] بنابراین، روایت فوق از اسرائیلیات و ظاهراً همان گزارش عهد عتیق درباره یاران دانیال علیه‌السلام است كه به وسیله یهود و در شكل تحریف شده در اختیار راویان مسلمان قرار گرفته است.[۹۴]

  1. ربیع ‌بن ‌انس در روایتى شبیه به گزارش پیشین، اصحاب اخدود را گروهى از مؤمنان دانسته كه در روزگارى از مردمان كناره گرفتند. ستمگرى بت‌پرست آیین خود را بر آنان عرضه ‌كرد و گروهى را كه از پذیرش آن سر‌باز ‌زدند در گودال آتش افكند؛ اما خداوند با قبض روح و پیش از سوختن، آنان را نجات داد و خود كافران گرفتار آتش شدند.[۹۵] این دو گزارش اخیر با روایت قرآن، دیدگاه جمهور مفسران و نیز گزارش‌هاى دیگر كه بر كشته شدن مؤمنان دلالت ‌دارد، سازگار نیست.[۹۶]
  1. بر اساس گزارش مبهمى از مقدسى، تُبَّع (ذونواس) كه در مدینه به آیین یهود گرویده و دو ‌نفر از احبار را همراه خود به یمن آورده بود، با قوم خویش كه یهودى شدن را بر او خرده مى‌گرفتند، دچار اختلاف شدند و براى داورى به كوهى رفتند كه از دیرباز جایگاه حل منازعه بود و آتشى در آن قرار داشت كه مى‌گفتند: ستمكاران را سوزانده، به ستمدیده آسیبى نمى‌رساند. آتش، بت‌پرستان را سوزاند اما احبار و همراهان نجات‌یافتند، از این‌رو مردمان زیادى از اهل یمن به آیین یهود گرویدند.[۹۷]

ظاهر این گزارش نشان ‌مى‌دهد كه بت‌پرستان یمن كه یهودى ‌شدن را بر ذونواس خرده مى‌گرفتند، در آتش سوختند؛ از این‌رو اشكالات گزارش پنجم و ششم بر این روایت نیز وارد است، افزون بر آن در این روایت سخن از «اُخدود» به میان نیامده بلكه از یك آتش افسانه‌اى یاد شده است.

  1. برخى نیز اصحاب اخدود را عمرو ‌بن ‌هند مشهور به «مُحرِق» و یاران وى دانسته‌اند كه 100‌ تن از افراد قبیله بنى‌تمیم را در آتش سوزاند.[۹۸] وى را پادشاه ستمگرى دانسته‌اند كه در سال‌هاى 554‌ـ‌569 میلادى بر حیره حكومت مى‌كرده است.[۹۹] این پراكندگى در محتواى گزارش‌ها چه بسا مى‌تواند در مقام قضاوت و گزینش، تردید آفرین باشد، از این‌رو مفسرانى چون ابن‌كثیر، فخر‌رازى و علامه طباطبایى در مقام رفع تعارض، این احتمال را مطرح ساخته‌اند كه شاید جماعتى با ویژگی‌هاى اصحاب اخدود بیش از یك گروه بوده باشند و گزارش قرآن ناظر به همه آن‌هاست،[۱۰۰] چنان‌ كه برخى مفسران تابعى نیز بر این باورند كه مصداق حادثه اخدود بیش از یك‌بار تحقق یافته است. بر اساس نقل عبدالرحمن‌ بن ‌جبیر، اصحاب اخدود یك بار در زمان تُبَّع (ذونواس) در یمن، دیگر بار در زمان كنستانتین (306‌ـ‌337‌ م.) در قسطنطنیه و بار سوم در زمان بُختُ نُصَّر در بابل مصداق یافته است،[۱۰۱] اما برخى تاریخ پژوهان تصریح كرده‌اند كه در تاریخ مسیحیت گزارشى از شكنجه نصارا به دست كنستانتین نیامده است، بلكه برخى روایات از آن حكایت دارد كه وى در سال 311‌ میلادى نصرانیت را به عنوان یكى از ادیان رسمى در قلمرو امپراطورى خویش به رسمیت شناخت؛ چنان‌كه پاره‌اى دیگر از گزارش‌ها از نصرانى شدن وى در سال 312 میلادى حكایت مى‌كند؛[۱۰۲] همچنین در نقلى، مصادیق اصحاب اخدود سه كس گزارش شده است: یكى ذونواس، دیگرى اُنطیاخُوس رومى در شام و سومى بُختُ نُصَّر در فارس. در این نقل گزارش قرآن فقط ناظر به حادثه نجران دانسته شده است.[۱۰۳]

به نظر مى‌رسد با توجه به این كه گاهى از سوزاندن به عنوان كیفرى شدید در اعصارى از تاریخ مانند قرون وسطا بر ضد مخالفان اعتقادى استفاده مى‌شد، حوادثى از این دست بارها در میان ملل گوناگونى روى داده است و گزارش آن‌ها در فرایند تماس فرهنگى، در جوامع دیگر از جمله جوامع اسلامى راه یافته و با توجه به برخى مشابهت‌هاى ظاهرى در تفسیر گزارش قرآن از حادثه اخدود مورد توجه مفسران قرار گرفته است، در حالى ‌كه بیشتر روایت‌هاى ذكر شده داراى نوعى ناسازگارى درونى میان خود و بیرونى با ظاهر گزارش قرآن است و در هیچ یك از آن‌ها نیز سخن از تعدد حادثه به میان نیامده ‌است، افزون بر آن سیاق آیات مربوط به ویژه ظاهر «اِذ هُم عَلَیها قُعود × و هُم عَلى ما یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود»(بروج/ 85، 6‌ـ‌7) و بیش از آن، ظاهر «اصحاب الأُخدود» ـ‌ همانند موارد مشابهى چون «اصحاب‌الكهف»، «اصحاب الجنة» و‌... ‌ـ همچنین مفرد بودن «اخدود» و «ال» تعریف آن نشان مى‌دهد كه گزارش قرآن مربوط به یك حادثه و قوم است، چنان‌كه این نظر از مقاتل نیز گزارش شده است، بنابراین احتمال تعدد كه تنها براى جمع بین گزارش‌ها و به قصد رفع تعارض و تردیدزدایى طرح شده، درست به نظر نمى‌رسد و تنها گزارشى مانند روایت مربوط به پیامبر حبشى را مى‌توان مصداق حادثه اخدود تلقى كرد كه با نگرشى فراتر از نزاع قومى، سیاسى، اقتصادى یا اختلاف دو گروه موحد یا پیروان یك آیین به حادثه پرداخته و جدال مورد توجه قرآن میان كفر و ایمان، در آن قابل ترسیم باشد.

پیام داستان:

روایت قرآن در بخش‌هاى مهمى تنظیم شده است؛ مانند: فضاسازى براى حكایت داستان، انعكاس نگاه خداوند به حادثه و حادثه آفرینان، تصویر اصلى‌ترین صحنه‌ها، بیان زمینه پیدایش حادثه و ارزیابى آن، پرداختن به صحنه‌ها و زوایاى فراطبیعى، تصویر فرجام حقیقى هر یك از دو ‌گروه و پاسخ به پرسش‌هاى احتمالى.

داستان پیش از گزارش اصل حادثه براى زمینه‌سازى ذهنى در مخاطبان با سوگندهایى پى‌درپى آغاز مى‌شود تا از یك سو با تأكید فراوان براى بیان عظمت حادثه و كمال جدیت و حتمیت جواب قسم، افزون بر تأثیرگذارى بیشتر در ذهن مخاطبان، هر گونه شك و تردید و انكار را از دل آنان بزداید و از سوى دیگر گستره داستان را فراتر از زمین، زمان، زندگى دنیوى و صحنه‌هاى بسیار محدود و محسوس آن نشان ‌دهد:[۱۰۴] «و السَّماءِ ذاتِ البُروج × والیَومِ المَوعود × و شاهِد و‌مَشهود».(بروج/ 85،1‌ـ‌3)

جواب قسم هر چند مورد اختلاف است؛[۱۰۵] اما ظاهراً چنان‌كه زمخشرى و گروهى دیگر نیز معتقدند جمله محذوفى است كه آیه «اِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا‌...»(بروج/85،10) و «قُتل أصحب الأُخدود»(بروج/ 85، 4) قرینه آن و در تقدیر چنین است: «أُقسم بالسماءِ... إِنّ الذین فتنوا المؤمنین والمؤمنت معذَّبون و ملعونون كما لُعن أَصحاب الأخدود»، زیرا این سوره براى تهدید مشركان مكه و تشویق مسلمانان به پایدارى در برابر آزار و شكنجه آنان نازل شده ‌است.[۱۰۶]

چگونگى آغاز بخش بعدى بیانگر قضاوت خدا درباره كافران و حادثه مذكور است تا عامل بازدارنده‌اى در برابر همه شكنجه‌گران مؤمنان باشد: «قُتل أَصحب الأُخدود × ... × اِذ هُم عَلَیها قُعود × و هُم عَلى ما یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود».(بروج/85،4‌ـ‌7) قریب به اتفاق مفسرانِ معتقد به انشایى بودن «قُتل» با ادعاى محال ‌بودن دعا و نفرین به معناى حقیقى آن از سوى خدا،[۱۰۷] مراد از آن را «لُعِنَ» و به معناى طرد از رحمت الهى دانسته‌اند كه لازمه نفرین خداست؛[۱۰۸] ولى چنان‌ كه ثعالبى و برخى دیگر گفته‌اند، خداوند ناگزیر با زبان بشرى بر آنان نفرین مى‌كند.[۱۰۹]

این تعبیر كه نشان اوج نفرت گوینده است، عیناً در چند جاى دیگر قرآن نیز آمده (سوره ذاریات/51، 10؛ سوره مدثر/74، 19‌ـ‌20؛ سوره عبس/80، 17) و به معناى «مرگ بر...» و «مرده باد» است، افزون بر آن اگر مراد «لُعِن» بود، آوردن آن محذورى نداشت زیرا واژه «لُعِنوا» به معناى انشایى و نفرین در قرآن آمده است.

(سوره مائده/5، 64) در هر دو صورت تعبیر «قُتل» نشان مى‌دهد كه اقدام كافران از منظر خدا گناه بسیار بزرگ و زشتى است كه چنین خشم خداوندِ حلیم را بر ضد آنان برانگیخته است.[۱۱۰]

به ویژه ظرف بودن «إِذ» براى «قُتل» حاكى از تقبیح شدید صحنه نشستن كافران در اطراف گودال و مشاهده سوزاندن مؤمنان، از سوى خداست و این كه صحنه مذكور، بیش از اصل سوزاندن موجب خشم و غضب الهى شده است. از آیات 5‌ـ‌6 كه امكان تحلیل شخصیت روانى هر دو گروه را فراهم مى‌آورد برمى‌آید كه كافران بر اثر باورهاى كفرآمیز و ارزش‌هاى شرك آلود، چنان فاقد عواطف انسانى بوده‌اند كه در كمال قساوت و خونسردى به سوزاندن مؤمنان و تماشاى آن پرداخته‌اند. در ‌مقابل، مؤمنان قطعاً از ایمانى راسخ و قدرت روحى شگفت‌انگیزى برخوردار بوده‌اند كه چنین در اوج پایدارى سر بر سر آیین خویش تقدیم كرده‌اند.[۱۱۱]

آیه بعد افزون بر بیان زمینه حادثه به شكل غیرمستقیم، باورهاى كافران و اقدام مذكورشان را تخطئه و مؤمنان، ایمان توحیدى و پایدارى آنان را تأیید مى‌كند:[۱۱۲] «و ما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُؤمِنوا بِاللّهِ العَزیزِ الحَمید» (سوره بروج/ 85، 8) زیرا با آوردن لفظ جلاله كه بر ذات مستجمع جمیع كمالات دلالت دارد، در كنار ذكر سه وصف انحصارى براى آن به شایستگى انحصارى خدا براى ایمان و عبادت اشعار دارد پس ناگزیر ایمان به چنین موجود با عظمتى كاملاً بر طریق صواب و خرده‌گیرى بر آن و سوزاندن مؤمنان به او جز از سر نادانى و شدت گمراهى نمى‌تواند باشد.

در بینش مادى، این درگیرى كه غلبه كافران و كشته شدن مؤمنان را در پى داشت با فرجامى به ‌ظاهر خسارتبار براى مؤمنان در همین جا پایان ‌مى‌پذیرد، چون نه در قرآن و نه در جاى دیگر سخنى از كیفر كافران گفته نشده است؛ اما قرآن نگاه كاملا متفاوتى به نتیجه و فرجام واقعه دارد، از این ‌رو با خبر دادن از گواه بودن خدا بر همه چیز: «واللّه على كل شىء شهید» (بروج/ 85، 9) بر نظارت و ثبت كامل حادثه با همه جزئیات پیدا و پنهان آن، بدون گم شدن و فراموش گشتن در لایه‌هاى هزار توى تاریخ و رسیدگى به حساب آن در روز موعود اشاره مى‌كند.

از سوى دیگر با تصویر صحنه‌هاى فرازمینى، حادثه را ناتمام تلقى ‌مى‌كند و با ارزیابى آن بر ‌مبناى معیارهایى متفاوت از شاخص‌هاى سنجش بشرى، از جایگاه بد و عذاب دردناك كافران خبر مى‌دهد:[۱۱۳] «اِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا المُؤمِنینَ والمُؤمِنتِ ثُمَّ لَم‌یَتوبوا فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّمَ ولَهُم عَذابُ الحَریق»(سوره بروج/ 85،10) چنان‌ كه شمارى از مفسران نیز گفته‌اند، ظاهراً مراد از «الّذین» همه كافران شكنجه‌گر اعم از اصحاب‌اخدود، مشركان مكه و دیگران هستند.[۱۱۴]

این با سبك بیانى قرآن سازگارتر است كه از حوادث خاص نتیجه عام و قابل صدق در همه جا و همیشه مى‌گیرد، افزون بر آن ابتدائیه بودن جمله در كنار تصریح به «مؤمنات» بدون آن كه در گزارش مربوط به اصحاب اخدود آمده باشد: «وهُم عَلى ما یَفعَلونَ بِالمُؤمِنینَ شُهود»(سوره بروج،85،7) مى‌تواند مؤید این دیدگاه باشد؛ اما شمارى دیگر مراد از «الّذین» را اصحاب اخدود و «فَتَنُوا» را اشاره به سوزاندن دانسته‌اند.[۱۱۵]

زمخشرى هر دو را جایز مى‌شمارد.[۱۱۶] درباره وجه تفصیل بین «عَذابُ جَهَنَّم» و «عَذابُ الحَریق» كه اولى، دومى را نیز دربر دارد، بین مفسران اختلاف است؛ دیدگاه نخست، هر دو را مربوط به آخرت مى‌داند ولى به سبب وجود انواع دیگرى از عذاب در جهنم مانند زقوم (سوره دخان/ 44، 43)، غسلین (چرك و خون) (سوره حاقه/69،36) و مقامع (گرزهاى آتشین) (سوره حج/22،21)، آن دو از هم تفكیك شده‌اند؛ عذاب جهنم به سبب كفر كافران و عذاب سوزان به علت شكنجه مؤمنان در انتظار آنان است.[۱۱۷]

برخى، تناسب بین نوع شكنجه مؤمنان در حادثه اخدود با كیفر آن را سبب تصریح به «عَذابُ الحَریق» دانسته‌اند[۱۱۸] و بالاخره دیدگاه سوم كه منسوب به فراء، قتاده، ابوالعالیه و زجاج است، عبارت «فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّم» را اشاره به عذاب اخروى و جمله «و‌لَهُم عَذابُ الحَریق» را اشاره به آتش دنیا مى‌داند.[۱۱۹] تفسیر این گروه به دیدگاه آن دسته از مفسران كه معتقدند خود كافران گرفتار شعله‌هاى آتش شدند، نزدیك است. برخى نیز «عَذابُ الحَریق» را تفسیر «عَذابُ جَهَنَّم» دانسته‌اند.[۱۲۰]

قرآن در ادامه، ارزیابى دیگرى از حادثه بدست مى‌دهد كه بر اساس آن، زندگى دنیا با همه رنج‌ها و لذت‌هایش پایان كار و شاخص میزان حقیقى سود و زیان و شكست و پیروزى طرفین نیست (سوره آل ‌عمران/3،185) از این ‌رو باخبر دادن از باغ‌هاى بهشتى و نعمت‌هاى آن ‌كه در انتظار مؤمنان صالح است آن را «فوز كبیر» مى‌خواند: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا و عَمِلُوا الصّلِحتِ لَهُم جَنّتٌ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهرُ ذلِكَ الفَوزُ الكَبیر» (سوره بروج/ 85،11) زیرا آنان در صورت دریغ كردن از جان خویش و پذیرفتن آیین كفر این چنین رستگار نمى‌شدند.

داستان اخدود كه بدون شك یكى از سخت‌ترین انتقام‌ها و قهرآمیزترین برخوردهاى كافران با مؤمنان را گزارش مى‌كند، چه بسا در نوع خود بى‌نظیر تلقى شده و در دل مؤمنان هراس افكند، از این‌رو به نظر مى‌رسد چنان‌كه پاره‌اى مفسران نیز گفته‌اند، آیات بعدى در ارتباط با حادثه و پیام كلى سوره از جمله تأكید و تقریرى از انذار و تبشیر در آیات پیشین باشد،[۱۲۱] براى همین، انتقام قهرآمیز خدا از كافران و مجازات سخت آن‌ها بسیار شدیدتر وصف مى‌شود:[۱۲۲] «إِنّ‌بطش ربّك لشدید» (بروج/ 85،12)

دلالت واژه «بطش» بر معناى برخورد قهرآمیز در كنار دو حرف تأكید و نیز واژه «شدید»، میزان شدت انتقام الهى را بیان مى‌كند. این بخش از سوره افزون بر تهدید شكنجه‌گران قریش از جمله با توجه به تعبیر «ربّك» مى‌تواند پیامبر صلى الله علیه و آله و مؤمنان مورد آزار و شكنجه را امیدوار كرده، به یارى خداوند دلگرم سازد.[۱۲۳]

برخى مفسران معتقدند آیه «اِنَّهُ هُوَ یُبدِئُ و یُعید» (بروج/85،13) با معرفى خدا به عنوان تنها منشأ پیدایش نخستین و دوباره هر چیزى شدت انتقام الهى را، تعلیل و تبیین مى‌كند زیرا خداوند قادر است از یك سو با پیشگیرى از مرگ كافران در پى عذاب و نكاستن از شدت آن، (فاطر/35، 36) و از سوى دیگر با برگرداندن جسم آن‌ها پس از هر بار سوختن به حالت پیش از آن (سوره نساء/4،56) موجب تداوم و بیشتر شدن عذاب آن‌ها شود، در حالى ‌كه كافران تنها یك ‌بار مى‌توانند مؤمنان را سوزانده و نابود كنند.[۱۲۴] تفاسیر دیگرى نیز براى آیه فوق گفته‌اند.[۱۲۵]

برخى آیه «وهُوَ الغَفُورُ الوَدود» (سوره بروج/ 85،14) را بشارت به مؤمنان درباره آمرزش و مودت فراوان خدا و برخى دیگر بشارت به كافران تائب دانسته و بعضى هم بین دو قول جمع ‌كرده‌اند. آیات 15‌ـ‌18 گویا به این پرسش احتمالى برخاسته از گزارش پاسخ مى‌دهد كه چرا برخلاف بسیارى از نزاع‌هاى كفر و ایمان به روایت قرآن، كافران گرفتار عذاب نشده و مؤمنان نجات نیافتند؟

از این‌رو قرآن با مقایسه بین داستان‌هاى اخدود، فرعون و ثمود با نتیجه متفاوت هر یك از «فعال ما یشاء» بودن خدا بر اساس حكمت خویش سخن مى‌گوید: «فعّال لما یرید» (بروج/85،16) اراده او كه حاكم جهان و داراى كامل‌ترین ذات و صفات است: «ذوالعرش المجید» (سوره بروج/ 85، 15)، گاهى بر نجات مؤمنان مانند بنى‌اسرائیل، حاكمیت چند صباح آن‌ها و عذاب فرعون و سربازانش در این دنیا و گاهى نیز بر هلاكت همه قوم ثمود و نجات گروه مؤمنان: «هَل اَتكَ حَدیثُ الجُنود × فِرعَونَ و ثَمود» (بروج‌/‌85‌،‌17‌ـ‌18) تعلق مى‌گیرد.

گاهى هم مشیت او كشته شدن مؤمنان، پیروزى ظاهرى كافران و مهلت آن‌ها تا روز قیامت را مى‌طلبد.[۱۲۶] درك این حقیقت كه همه حوادث یاد شده با نتایج متفاوت بر اساس اراده حكیمانه خداوند رقم ‌مى‌خورد مایه آرامش پیامبر صلى الله علیه و آله و مؤمنان شده و آنان را به رضاى او راضى مى‌كند. برخى فعال ما‌یشاء بودن خدا را در ارتباط با وعده و وعید و اشاره به داستان فرعون و ثمود را بیان نمونه‌اى از «بطش شدید» دانسته‌اند.[۱۲۷] بعضى نیز معتقدند، خداوند با یادآورى آن داستان‌ها پیامبر صلى الله علیه و آله را به صبر و پایدارى همانند پیامبر آنان فرامى‌خواند.[۱۲۸]

نكته آخر این كه دعوت مؤمنان به مقاومت فرهنگى تا پاى جان براى حفظ هویت دینى و عدم پذیرش باورها و ارزش‌هاى غیرتوحیدى از پیام‌هاى مهم این داستان است. تاریخ ادیان توحیدى كه جلوه‌هاى با شكوه و ماندگارى از پایدارى یكتاپرستان را روایت مى‌كند، نشان مى‌دهد كه مؤمنان همواره با انواع فشارهاى اجتماعى و آزار و اذیت‌هاى جسمى و روحى از سوى كافران رو‌برو بوده و هستند.

قرآن كه چنین مقاومتى را از مصادیق صبر در طاعت و جهاد فى ‌سبیل ‌الله مى‌داند با استفاده از روش الگویى براى تربیت مؤمنان، افزون بر انبیاى الهى از افراد و گروه‌هاى موحدى چون اصحاب اخدود، ساحران فرعون (سوره طه/20، 71‌ـ‌75)، مؤمن آل ‌فرعون (سوره مؤمن/40، 26‌ـ‌45)، آسیه همسر فرعون (سوره تحریم/66، 1، 11)، اصحاب كهف (كهف/18، 13‌ـ‌20) و مسلمانان صدر اسلام (سوره نحل/16،105، 110؛ سوره آل ‌عمران/3، 186) یاد مى‌كند كه به رغم حاكمیت كافران و فرهنگ شرك‌آمیز و كفرآلود بر جامعه در برابر انواع فشارها و شكنجه‌ها مقاومت ‌كرده، اغلب سر بر سر آیین خویش نهادند. این كار آنان چنان بزرگ و باشكوه است كه خداوند آن را به غایت ستوده، یادشان را جاودانه و آنان را براى همیشه تاریخ، الگوى مؤمنان معرفى كرده ‌است.

در مقابل از سست باورانى یاد مى‌شود كه در مواجهه با فشارها و آزار و اذیت دین‌ستیزان تاب ‌نیاورده، از ایمان خود دست كشیده‌اند: «ومِنَ النّاسِ مَن یَقولُ ءامَنّا بِاللّهِ فَاِذا اوذِىَ فِى ‌اللّهِ جَعَلَ فِتنَةَ النّاسِ كَعَذابِ اللّهِ» (سوره عنكبوت/29،10) قرآن خداباورى اینان را لقلقه زبان و تابعى از شرایط جامعه معرفى مى‌كند.(سوره حج/22،11) نظر به این كه آزار و اذیت‌ها و فشارها براى تغییر هویت فرهنگى مؤمنان و جوامع توحیدى (سوره آل ‌عمران/3، 186) از یك سو و تماس فرهنگى بین جوامع توحیدى و غیرتوحیدى از سوى دیگر، همواره در جریان بوده و خواهد بود.

داستان اصحاب اخدود و نظایر آن مى‌تواند بیانگر دیدگاه قرآن درباره فرهنگ‌پذیرى مؤمنان از كافران باشد كه بر اساس آن، تأثیرپذیرى در حوزه مؤلفه‌هاى اصلى فرهنگ همانند باورها، ارزش‌ها، ایدئولوژى و هنجارهاى غیرتوحیدى نفى شده و فشار اجتماعى، حاكمیت فرهنگ غیرتوحیدى بر جامعه و پیروى اكثریت از آن هرگز دلیل موجهى براى پذیرش آن شمرده نمى‌شود.

برخى احادیث اسلامى، در ستایش از پایدارى بر سر ایمان و دعوت به آن از بعضى گذشتگان یاد مى‌كند كه به ‌رغم تكه تكه شدن به وسیله اره، دست از آیین خود برنداشته‌اند.[۱۲۹] فقها با استناد به چنین روایاتى گفته‌اند: اگر كسى به گفتن سخنان كفرآمیزى وادار شد، بهتر آن است كه مقاومت كرده از گفتن آن خوددارى كند.[۱۳۰]

در روایتى از رسول خدا صلى الله علیه و آله و على علیه‌السلام ضمن پیشگویى درباره كشته شدن 7 نفر از نیكان كوفه در منطقه عذراء (قریه‌اى در شام)[۱۳۱] آنان به اصحاب اخدود تشبیه شده‌اند.[۱۳۲] در برخى نقل‌هاى این روایت، آنان همان حجر ‌بن ‌عدى و یارانش معرفى شده‌اند كه تنها گناهشان ایمان به خداوند عزیز و حمید بوده[۱۳۳] و قتلشان موجب خشم خدا و اهل آسمان مى‌شود.[۱۳۴] در برخى منابع، امام ‌حسین علیه‌السلام و یاران او نیز به اصحاب اخدود تشبیه شده‌اند.[۱۳۵]

پانویس

  1. المصباح، ج 2، ص 333؛ مفردات، ص 475، «صحب».
  2. مفردات، ص‌ 475.
  3. همان، ص‌ 276؛ تهذیب اللغه، ج‌ 6، ص‌ 560؛ لسان‌العرب، ج‌ 4، ص‌ 33، «خدد».
  4. ترتیب‌العین، ص‌ 214؛ لسان‌العرب، ج‌ 4، ص‌ 33؛ تهذیب اللغه، ج‌ 6، ص‌ 560، «خدد».
  5. التحقیق، ج‌ 3، ص‌ 24‌ـ‌25، «خدد».
  6. بین الحبشة والعرب، ص‌ 103‌ـ‌105.
  7. جامع‌البیان، مج‌ 15، ج 30، ص‌ 170؛ التبیان، ج 10، ص‌ 316؛ الكشاف، ج ‌4، ص‌ 729؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ زادالمسیر، ج‌ 9، ص‌ 74‌ـ‌75؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص ‌193؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 526؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 4، ص‌ 401؛ المیزان، ج‌ 20، ص 251.
  8. دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 105.
  9. جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 167؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ التفسیرالكبیر، ج‌ 31، ص‌ 119.
  10. التفسیرالكبیر، ج 31، ص 119؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 160.
  11. مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 31، ص‌ 119؛ روح المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 157.
  12. المیزان، ج‌ 20، ص‌ 251.
  13. فى ظلال‌القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3873؛ مع قصص السابقین فى‌القرآن، ج‌ 3، ص‌ 272.
  14. جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 170‌ـ‌171؛ الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 731؛ مجمع البیان، ج‌ 10، ص‌ 709.
  15. جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 170‌ـ‌171؛ الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 731؛ مجمع البیان، ج‌ 10، ص‌ 709.
  16. مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3871‌ـ‌3872؛ مع قصص‌ السابقین فى‌القرآن، ج‌ 3، ص‌ 315.
  17. الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 732؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 251؛ الفرقان، ج‌ 30، ص‌ 265.
  18. تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 434؛ البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ الكامل، ج‌ 1، ص‌ 425.
  19. مسند احمد، ج 7، ص 27‌ـ‌28؛ المحاسن، ص‌ 250؛ بحارالانوار، ج‌ 14، ص‌ 438‌ـ‌444.
  20. جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 165؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 705‌ـ‌707؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 465‌ـ‌466.
  21. جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 167؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ التفسیرالكبیر، ج‌ 31، ص‌ 119.
  22. تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 199؛ الكامل، ج 1، ص 429؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.
  23. بین الحبشة والیمن، ص‌ 51‌؛ المفصل، ج‌ 3، ص‌ 464.
  24. بین الحبشة و الیمن، ص‌ 51‌؛ المفصل، ج‌ 3، ص‌ 464.
  25. المفصل، ج 2، ص 507؛ معجم‌البلدان، ج 5، ص 266؛ فجرالاسلام، ج‌ 1، ص‌ 44.
  26. تاریخ اسلام، ص‌ 25‌ـ‌35؛ الشهداء الحمیریین، ص‌ 23.
  27. المفصل، ج ‌7، ص‌ 282.
  28. المفصل، ج‌ 2، ص‌ 626‌ـ‌627؛ ج‌ 7، ص‌ 282.
  29. التیجان، ص‌ 301؛ المعارف، ص‌ 637؛ العرب على حدود بیزنطة و ایران، ص‌ 89‌ـ‌105.
  30. المفصل، ج‌ 3، ص‌ 462‌ـ‌463، 469‌ـ‌470.
  31. بین‌الحبشة والعرب، ص ‌45.
  32. تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ص‌ 330‌ـ‌331.
  33. تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ص‌ 330‌ـ‌331.
  34. تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ص‌ 330‌ـ‌331.
  35. ر.ك: دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 108.
  36. ر.ك: دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 108.
  37. بین‌الحبشة والعرب، ص ‌46‌ـ‌47.
  38. ر.ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 106‌ـ‌108.
  39. ر.ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 106‌ـ‌108.
  40. همان، ص‌ 108‌ـ‌109.
  41. همان، ص‌ 108‌ـ‌109.
  42. الشهداء الحمیریین، ص‌ 16‌ـ‌17.
  43. همان، ص‌ 109.
  44. دائرة‌المعارف بزرگ اسلامى، ج‌ 9، ص‌ 109.
  45. تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 434؛ البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ الكامل، ج‌ 1، ص‌ 428‌ـ 429.
  46. بین الحبشة والعرب، ص‌ 52‌ـ‌55.
  47. همان، ص‌ 50.
  48. تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 434؛ البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 182‌ـ‌185؛ الكامل، ج‌ 1، ص ‌425‌ـ‌430.
  49. الكامل، ج‌ 1، ص‌ 313، 426؛ تذكرة‌الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 100‌ـ‌101؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج‌ 4، ص‌ 545.
  50. شیخ المضیره، ص‌ 24.
  51. الطبقات، ج‌ 6، ص‌ 70‌ـ‌71؛ تذكرة‌الحفاظ، ج‌ 1، ص‌ 100‌ـ‌101؛ میزان‌الاعتدال، ج‌ 4، ص‌ 352.
  52. تاریخ یعقوبى، ج‌ 1، ص ‌199؛ تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436؛ الكامل، ج‌ 1، ص‌ 426.
  53. البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 182‌ـ‌183؛ تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص ‌436.
  54. عرائس المجالس، ص‌ 438؛ روض‌الجنان، ج‌ 20، ص‌ 216.
  55. البدء والتاریخ، ج ‌3، ص‌ 182‌ـ‌183؛ تاریخ یعقوبى، ج ‌1، ص 199؛ تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436.
  56. تحفة الاحوذى، ج‌ 8، ص‌ 182‌ـ‌183.
  57. المفصل، ج‌ 6، ص‌ 611.
  58. سنن ترمذى، ج‌ 5، ص‌ 107.
  59. همان؛ مسند احمد، ج ‌7، ص‌ 27‌ـ‌28؛ صحیح مسلم، ج‌ 9، ص‌ 471‌ـ‌474.
  60. تفسیر قرطبى، ج ‌19، ص ‌189، 193؛ تفسیر ابن‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 527.
  61. الطبقات، ج‌ 3، ص‌ 170؛ اختیار معرفة الرجال، ج‌ 1، ص‌ 189؛ الاعلام، ج‌ 3، ص‌ 210.
  62. تحفة الاحوذى، ج‌ 9، ص‌ 183.
  63. تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 527.
  64. الكامل، ج‌ 1، ص‌ 429.
  65. تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.
  66. مجمل‌التواریخ، ص‌ 169؛ الاخبارالطوال، ص‌ 61؛ البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 179‌ـ 180.
  67. موسوعة التاریخ الاسلامى، ج‌ 1، ص‌ 129.
  68. تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436.
  69. المعارف، ص‌ 637.
  70. البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ الاغانى، ج‌ 22، ص‌ 320‌ـ‌321؛ المحبر، ص‌ 368.
  71. البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 183؛ تاریخ طبرى، ج‌ 1، ص‌ 436؛ السیرة النبویه، ج‌ 1، ص‌ 35.
  72. البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 182؛ التیجان، ص‌ 301؛ المعارف، ص‌ 637.
  73. عرائس المجالس، ص‌ 439؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 192؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 31، ص‌ 118.
  74. تاریخ طبرى، ج 1، ص 436؛ الكامل، ج 1، ص‌ 429؛ السیرة‌النبویه، ج‌ 1، ص‌ 35.
  75. المحن، ص‌ 119.
  76. مجمع البیان، ج‌ 10، ص‌ 707؛ عرائس المجالس، ص‌ 439.
  77. دراسات تاریخیه، ج‌ 1، ص‌ 362.
  78. تاریخ الیهود، ص‌ 45.
  79. بیّنات، ش‌ 21، ص‌ 51.
  80. بیّنات، ش‌ 21، ص‌ 51.
  81. تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 528؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191؛ معجم‌البلدان، ج‌ 5، ص‌ 268.
  82. تاریخ‌الجاهلیه، ص 74؛ معجم‌البلدان، ج‌ 5، ص‌ 268؛ دراسات تاریخیه، ج‌ 1، ص‌ 365.
  83. موسوعة‌التاریخ الاسلامى، ج‌ 1، ص‌ 129.
  84. كیهان اندیشه، ش‌ 70، ص‌ 28؛ اعلام‌قرآن، ص‌ 138.
  85. مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 707؛ المحاسن، ص‌ 250؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.
  86. الدرالمنثور، ج‌ 7، ص‌ 306.
  87. جامع‌البیان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 166؛ الدرالمنثور، ج‌ 8، ص‌ 465‌ـ‌466.
  88. جامع‌البیان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 165‌ـ‌166؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 706؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.
  89. جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 167؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191.
  90. كمال الدین، ص‌ 226؛ نوادر المعجزات، ص‌ 13؛ تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 526.
  91. اعلام قرآن، ص‌ 138.
  92. كتاب مقدس، دانیال 3: 1‌ـ‌26.
  93. المفصل، ج‌ 6، ص‌ 615.
  94. دراسات تاریخیه، ج‌ 1، ص‌ 364.
  95. جامع‌البیان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 169.
  96. التفسیرالكبیر، ج 31، ص 119؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 160.
  97. البدء والتاریخ، ج‌ 3، ص‌ 180‌ـ‌181.
  98. جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 165‌ـ‌169؛ تفسیرقرطبى، ج‌ 19، ص‌ 189؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 151‌ـ‌160.
  99. البدء والتاریخ، ج 3، ص 203؛ تاریخ سنى ملوك ‌الارض والانبیاء، ص‌ 72؛ المعارف، ص‌ 648.
  100. تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 529؛ التفسیر الكبیر، ج‌ 31، ص‌ 118؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 257.
  101. تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 529؛ البدایة والنهایه، ج‌ 2، ص‌ 103.
  102. دراسات تاریخیه، ج‌ 1، ص‌ 363‌ـ‌364.
  103. مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 707؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 191؛ تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 529‌ـ‌530.
  104. فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3873.
  105. جامع‌البیان، مج 15، ج 30، ص 169ـ170؛ الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 729؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 708.
  106. الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 729‌ـ‌730؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 4، ص‌ 400؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 248‌ـ‌249.
  107. تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 189؛ روح المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 157؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 251.
  108. جامع‌البیان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 165؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 709؛ تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 4، ص‌ 526.
  109. تفسیر ثعالبى، ج‌ 4، ص‌ 400.
  110. روح‌المعانى، مج‌ 16، ج‌ 30، ص‌ 157؛ فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص 3873؛ المیزان، ج‌ 20، ص 251.
  111. التفسیر الكبیر، ج‌ 31، ص‌ 120؛ فى ظلال‌القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3871، 3874؛ المنیر، ج‌ 30، ص‌ 159.
  112. المیزان، ج‌ 20، ص‌ 251؛ فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3873؛ الفرقان، ج‌ 30، ص‌ 265.
  113. فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3874؛ مع قصص السابقین فى القرآن، ج‌ 3، ص‌ 279‌ـ‌282.
  114. التفسیرالكبیر، ج 31، ص 122؛ روح‌المعانى، مج‌ 16، ج ‌30، ص‌ 162؛ المیزان، ج‌ 20، ص‌ 252.
  115. جامع‌البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 172؛ مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 710؛ تفسیر بیضاوى، ج‌ 4، ص‌ 402.
  116. الكشاف، ج‌ 4، ص‌ 732.
  117. مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 710.
  118. فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3874؛ الفرقان، ج‌ 30، ص‌ 266.
  119. جامع البیان، مج‌ 15، ج‌ 30، ص‌ 172؛ تفسیر قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 194.
  120. المنیر، ج‌ 30، ص‌ 161.
  121. مجمع‌البیان، ج 10، ص 710؛ المیزان، ج 20، ص 252.
  122. فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3875.
  123. المیزان، ج‌ 20، ص‌ 253.
  124. المیزان، ج‌ 20، ص‌ 253.
  125. جامع‌البیان، مج ‌15، ج‌ 30، ص‌ 173؛ زادالمسیر، ج‌ 9، ص‌ 78؛ التفسیرالكبیر، ج‌ 31، ص‌ 123.
  126. فى ظلال القرآن، ج‌ 6، ص‌ 3875؛ مع قصص السابقین فى القرآن، ج‌ 3، ص‌ 321.
  127. المیزان، ج‌ 20، ص‌ 254.
  128. مجمع‌البیان، ج ‌10، ص‌ 711.
  129. المحاسن، ص‌ 250‌؛ الكافى، ج‌ 8‌، ص ‌248‌؛ تفسیر ‌قرطبى، ج‌ 19، ص‌ 193.
  130. المغنى، ج ‌10، ص‌ 107، 109.
  131. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 228‌ـ‌229؛ البدایة والنهایه، ج‌ 8، ص‌ 40‌ـ‌45.
  132. المناقب، ج‌ 2، ص‌ 307؛ الغارات، ج‌ 2، ص‌ 815؛ الغدیر، ج‌ 11، ص‌ 54.
  133. تاریخ دمشق، ج‌ 12، ص‌ 227؛ البدایة والنهایه، ج‌ 8، ص‌ 44‌ـ‌45؛ شذرات الذهب، ج‌ 1، ص‌ 57.
  134. تاریخ دمشق، ج 12، ص 227؛ الاصابه، ج 2، ص 33؛ البدایة والنهایه، ج‌ 8، ص‌ 44.
  135. سعدالسعود، ص‌ 274‌ـ‌275.

منابع

على اسدى، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 3، صفحه 362-382