امان: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(رده عوض شد- کلمه عینا در قرآن نیامده- مشتقات آمده در قرآن هم معنای مورد اشاره را ندارد)
سطر ۱: سطر ۱:
{{نیازمند ویرایش فنی}}
 
 
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
 
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
  
 
تضمین امنیت کافران از سوی امام مسلمین، نایب او یا افراد مسلمان
 
تضمین امنیت کافران از سوی امام مسلمین، نایب او یا افراد مسلمان
  
== واژه امان در لغت ==
+
==واژه امان در لغت==
 +
 
 +
واژه اَمان در لغت به معنای آرامش یافتن و برطرف‌شدن ترس<ref>مفردات، ص90، «امن».</ref> و آرامش‌دادن و برطرف‌کردن ترس<ref>التحقیق، ج1، ص150، «امن».</ref> و در اصطلاح فقهی به معنای تأمین جانی و مالی کافر از سوی حاکم اسلامی یا مسلمانان است.
 +
 
 +
استیمان و استجاره نیز به معنای درخواست پناهندگی از سوی کافر آمده است<ref>جواهرالکلام، ج21، ص92.</ref> و به مسلمانی که امنیت کافر را تضمین می‌کند «آمِن» و «جار» و به کافری که طلب تأمین می‌کند «مستأمِن» و «مستجیر» می‌گویند.<ref>التحقیق، ج1، ص149-150، «امن»؛ ج2، ص140-141، «جور»؛ فرهنگ فقه، ج1، ص652.</ref>
 +
 
 +
درباره عقد اَمان کتابی مستقل در فقه همانند آنچه در سایر عقود (بیع، اجاره، مضاربه و...) رایج است، نیامده و با آنکه به تصریح فقها عقدی مستقل است.<ref>المهذب، ج1، ص305؛ الفقه الاسلامی، ج8، ص58-64.</ref> به صورت بحثی فرعی در کتاب جهاد مطرح شده است.
 +
 
 +
این عقد از طرف «آمن» با عباراتی صریح همچون «أمّنتُک»، «آجرتک» یا هر عبارت، ترجمه، کنایه یا اشاره‌ای که مقصود را بفهماند منعقد می‌شود.<ref>المهذب، ج1، ص306؛ جواهرالکلام، ج21، ص99؛ کشف الغطا، ج4، ص342.</ref>
 +
 
 +
حنفیّه اَمان را عقد جایز ولی امامیّه، زیدیّه و بیشتر اهل سنّت آن را از جانب مسلمانان لازم و از سوی کافر، جایز شمرده‌اند.<ref>الفقه الاسلامی، ج8، ص58-68؛ کشف الغطاء، ج2، ص397.</ref>
 +
 
 +
==امان در میان اقوام==
 +
 
 +
اَمان و استیمان با نگاهی فراتر از اصطلاح فقهی از زمانهای دور در میان اقوام و ملل رواج داشته و قبل از اسلام نیز در میان اعراب مرسوم بوده است.<ref>السیرة‌النبویه، ج1، ص372-373؛ حقوق قراردادهای بین‌المللی در اسلام، ص180.</ref>
 +
 
 +
در عصر ما نیز درخواست پناهندگی به ویژه در میان ناراضیان سیاسی، کودتاگران نافرجام، پادشاهان و رؤسای جمهوری که با کودتا از قدرت برکنار می‌شوند، کسانی که دست به اختلاس زده و فراری می‌شوند و... متداول است؛ اعطای پناهندگی امروزه با ملاحظه منافع سیاسی، اقتصادی و... از سوی حکومتها انجام می‌شود؛ لیکن به امان جنبه‌ای کاملاً انسانی و ارزشی بخشیده است و افزون بر حکومت این حق را به آحاد مسلمانان نیز داده است.
 +
 
 +
==فرق امان با هُدنه، عقد ذمّه، صلح و معاهده==
 +
 
 +
در فقه اسلامی برای مصونیت کافران اسباب دیگری نیز وجود دارد<ref>کشف الغطاء، ج4، ص339-363.</ref> که برخی از آنها به امان شباهتی ندارد؛ مانند اِقرار به شهادتین ولی برخی از نظر مفهوم و نتیجه به امان شباهت دارد؛ مانند: عقد هدنه یا مهادنه، عقد ذمّه، عقد صلح، معاهده، از این‌ رو باید این موارد از یکدیگر جدا و فرق آنها واضح گردد.
 +
 
 +
عقد هُدنه (آتش بس) توافق بر ترک جنگ تا مدتی معین و محدود است که بین کافران و مسلمانان واقع می‌شود<ref>همان، ص‌351.</ref> و گاه بدون پیش شرط و گاه با شرطی همچون پرداخت عوض، تبادل اسیران و... انجام می‌شود.<ref>کشف الغطاء، ج4، ص351؛ جواهرالکلام، ج21، ص292.</ref>
 +
 
 +
عقد صلح به معنای توافق بر ترک نزاع بین متخاصمین<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج2، ص1111.</ref> و در موردی است که در مسلمانان ضعف و سستی دیده شود و لازم نیست در حال جنگ این عقد منعقد شود و عقد ذمّه اصولا مربوط به اهل کتاب است و شرایط ویژه خود را دارد.<ref>سلسلة‌الینابیع، ج9، ص121، «فقه‌القرآن»؛ ص163، «الوسیله».</ref>
 +
 
 +
برقراری این سه عقد از مختصات امام یا نایب اوست. برخلاف عقد امان که آحاد مسلمانان نیز می‌توانند این سه قرار داد را با کافران منعقد کنند. البته این امر اختصاص به مواردی دارد که تأمین امنیت و سلامت برای افراد محدودی از کافران محارب باشد که در این صورت اَمان خاص تحقق پیدا می‌کند.<ref>الفقه الاسلامی، ج8، ص5864؛ کشف‌الغطاء، ج4، ص343-344.</ref>
 +
 
 +
اما اگر تأمین امنیت برای جمعیتی فراوان مانند یک لشکر یا اهل یک شهر باشد امان عام تحقق می‌یابد که فقط بدست امام مسلمین تحقق می‌پذیرد.<ref>سلسلة الینابیع، ج9، ص255، «قواعد الاحکام».</ref>
 +
 
 +
علامه حلی در قواعد می‌گوید: عقد امان با دو صنف از کافران منعقد می‌شود: یکی کافران حربی و دیگر کفار ذمّی که نقض ذمّه کرده‌اند<ref>همان، ص256، «قواعد».</ref> و فرق دیگر این که عقد امان و هُدنه پرداخت جزیه ندارد، در حالی که عقد ذمّه لزوماً به پرداخت جزیه از سوی کافران منتهی می‌شود<ref>الفقه الاسلامی، ج8، ص5886-5887.</ref>؛ امّا «معاهده با کفّار» چیزی شبیه به عهد و نذر و قسم است و گفته شده: معاهده نوعی هُدنه و صلح و امان مؤکّد است زیرا پیمان و عهد با کافران اگر به آتش بس تعلق گرفت «هدنه مؤکّد» می‌شود و اگر به صلح یا امان تعلق گرفت «صلح مؤکد» یا «امان مؤکد» خواهد بود.<ref>کشف الغطاء، ج4، ص350.</ref>
 +
 
 +
==امان در قرآن==
 +
 
 +
آیات قرآنی مرتبط با امان، به چند گروه تقسیم می‌شود؛ در بسیاری از آنها مادّه «اَمَنَ» بکار رفته است؛ مانند آیه 6 [[سوره توبه]]/9 که در آن (مأمن) آمده است؛ همچنین در 91 [[سوره نساء]]/4 «یأمنوا» و در آیه 61 سوره توبه/9 «یؤمن» و در 97 [[سوره آل‌ عمران]]/3 «آمناً»، آمده است.
 +
 
 +
در دو آیه 94 [[سوره نساء]]/4<ref>همان، ج3، ص144، 146.</ref> و 15 [[سوره مریم]]/19<ref>همان، ج6، ص782.</ref> از واژه «سلام» استفاده شده است. در آیه 112 [[سوره آل‌ عمران]]/3 کلمه «حبل»<ref>التبیان، ج2، ص560؛ مجمع‌البیان، ج2، ص814.</ref> و در برخی از آیات مانند 124 [[سوره بقره]]/2 کلمه عهد به امان تفسیر شده است.<ref>زاد المسیر، ج1، ص 141.</ref>
 +
 
 +
برخی «ذمّه» در آیه 8 [[سوره توبه]]/9 را به معنای امان گرفته‌اند.<ref>تفسیر قرطبی، ج8، ص51.</ref> کلمه «استَجارَکَ» و «فَأجِرهُ» در آیه 6 سوره توبه/9 به معنای امان آمده است.<ref>الکشاف، ج2، ص248.</ref> ضمن آنکه واژه برائت در آیه نخست سوره توبه/9 در مقابل امان و به معنای زوال آن دانسته شده است.<ref>زادالمسیر، ج3، ص393.</ref>؛ همچنین آیات 1 و 3 [[سوره احزاب]]/33 را به امان مربوط دانسته‌اند.<ref>تفسیر قرطبی، ج14، ص77؛ زادالمسیر، ج6، ص360.</ref>
 +
 
 +
بحث امان عُمدتاً بر محور آیه ششم [[سوره توبه]] می‌گردد. در این آیه لفظ «استَجارَکَ» برای استیمان و درخواست پناهندگی از سوی مشرک و لفظ «فَاَجِرهُ» برای امان دادن از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله بکار رفته است؛ ولی همه احکام امان و استیمان از این آیه و آیات دیگر بدست نمی‌آید و زوایایی از بحث با کمک روایات قابل دسترسی است.
 +
 
 +
البته در قرآن بحثهای دیگری نیز مطرح شده که از حقیقت امان خارج است؛ ولی چندان بی‌ارتباط با این بحث نیست؛ به عنوان مثال در آیه 10 [[سوره ممتحنه]]/60 پناهندگی زنانی که به سوی مسلمانان هجرت و اظهار اسلام کرده‌اند طرح گردیده که استیمان مسلمان از مسلمان است. در آیه 11 همین سوره پناهندگی زنان مسلمان به مشرکان (استیمان مسلمان از کافر) ذکر شده است. در آیات 61 [[سوره انفال]]/8 و 35 [[سوره محمد]]/47 موضوع صلح و آتش‌بس آمده است. در آیه 29 [[سوره توبه]]/9 بحث اهل ذمه و شرایط جزیه مطرح گردیده است.
 +
 
 +
==احکام و شرایط امان==
 +
 
 +
اصل و قاعده اوّلیه در امان جواز و اباحه است که آیه {{متن قرآن|«واِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّه»}} ([[سوره توبه]]/9، 6) بر آن دلالت دارد<ref>المبسوط، ج2، ص14؛ المهذب، ج1، ص305.</ref> اما به مقتضای شرایط و مصالح حکم تکلیفی آن تفاوت می‌کند به این بیان که گاه این عمل واجب می‌گردد و آن اختصاص به مواردی دارد که ترک امان مفسده‌ای برای مسلمانان در پی داشته باشد یا کافر محارب درصدد تحقیق باشد و بخواهد پیام اسلام را بشنود و گاه حرام می‌گردد مانند موردی که امان دادن کافر ضرری برای مسلمانان در پی داشته باشد و گاه نیز مستحب یا مکروه است.<ref>الموسوعة الفقهیه، ج5، ص101.</ref>
 +
 
 +
در عقد امان شرائطی معتبر است که برخی مربوط به امان دهنده و برخی مربوط به امان داده شده است. امان دهنده به اتفاق سه شرط معتبر است: اسلام، اختیار و عقل<ref>الروضة البهیه، ج2، ص396؛ الفقه الاسلامی، ج8، ص5865.</ref>، بنابراین امان دادن کافر معتصم (ذمّی، معاهد و...) به کافران دیگر صحیح نیست مگر آنکه از طرف مسلمان وکیل باشد و امان از سوی مسلمان از هر فرقه‌ای که باشد، صحیح است<ref>الفقه الاسلامی، ج8، ص5886-5887.</ref>؛ به نظر اغلب فقیهان اَمان دادن حرّ و مملوک، کودک بالغ مشروع است.
  
واژه اَمان در لغت به معنای آرامش یافتن و برطرف‌شدن ترس<ref>. مفردات، ص 90، «امن».</ref> و آرامش‌دادن و برطرف‌کردن ترس<ref>. التحقیق، ج 1، ص 150، «امن».</ref> و در اصطلاح فقهی به معنای تأمین جانی و مالی کافر از سوی حاکم اسلامی یا مسلمانان است. استیمان و استجاره نیز به معنای درخواست پناهندگی از سوی کافر آمده است<ref>. جواهر الکلام، ج 21، ص 92.</ref> و به مسلمانی که امنیت کافر را تضمین می‌کند «آمِن» و «جار»، و به کافری که طلب تأمین می‌کند «مستأمِن» و «مستجیر» می‌گویند.<ref>. التحقیق، ج 1، ص 149  150، «امن»؛ ج 2، ص140141، «جور»؛ فرهنگ فقه، ج1، ص652.</ref>
+
بنابر اتفاق فقها، امان دادن زن مشروع است و ماجرای امّ‌هانی که در [[فتح مکه]] به کافری پناه داد و مورد تأیید پیامبر قرار گرفت، گواه صدق این مدعاست.<ref>سلسلة‌الینابیع، ج31، ص83، «المبسوط»؛ ج9، ص86؛ السنن الکبری، ج13، ص392  -393.</ref> همچنین زینب دختر پیامبر صلی الله علیه و آله به شوهر مشرک خود ابوالعاص پناه داد و پیامبر آن را پذیرفت.
 +
<ref>السنن الکبری، ج13، ص394.</ref> بر پایه روایات، کودک اگر طاقت جنگ دارد امانش نسبت به کافر پذیرفته است، زیرا او نیز از جنگجویان به شمار می‌آید و می‌تواند داخل در گروه حمایت کنندگان باشد.<ref>تفسیر قرطبی، ج8، ص50.</ref>
  
درباره عقد اَمان کتابی مستقل در فقه همانند آنچه در سایر عقود (بیع، اجاره، مضاربه و...) رایج است، نیامده و با آنکه به تصریح فقها عقدی مستقل است<ref>. المهذب، ج 1، ص 305؛ الفقه الاسلامی، ج 8، ص 5864.</ref> به صورت بحثی فرعی در کتاب جهاد مطرح شده است. این عقد از طرف «آمن» با عباراتی صریح همچون «أمّنتُک»، «آجرتک» یا هر عبارت، ترجمه، کنایه یا اشاره‌ای که مقصود را بفهماند منعقد می‌شود.<ref>. المهذب، ج 1، ص 306؛ جواهر الکلام، ج 21، ص 99؛ کشف الغطا، ج 4، ص 342.</ref>
+
شروطی نیز در کافری که به او امان داده می‌شود معتبر است، از جمله این که مفسده‌ای برای مسلمانان بر امان مترتب نباشد<ref>الروضة البهیه، ج2، ص397.</ref>، بلکه برخی وجود مصلحت را شرط کرده‌اند.<ref>الفقه الاسلامی، ج8، ص5875.</ref>، بنابراین اگر امان منجر به جاسوسی کافر شود، مشروع نخواهد بود.<ref>الروضة البهیه، ج2، ص397.</ref>
حنفیّه اَمان را عقد جایز ولی امامیّه، زیدیّه و بیشتر اهل سنّت آن را از جانب مسلمانان لازم و از سوی کافر، جایز شمرده‌اند.<ref>. الفقه الاسلامی، ج 8، ص 5868؛ کشف الغطاء، ج 2، ص 397.</ref>
 
  
== امان در میان اقوام ==
+
گروهی از فقها در تحقق امان، استیمان و درخواست کافر را شرط دانسته‌اند<ref>الروضة البهیه، ج2، ص396.</ref>؛ ولی برخی مانند صاحب جواهر در مشروعیت آن، درخواست کافر را لازم نمی‌دانند<ref>جواهرالکلام، ج21، ص266.</ref> و در کافر مستأمن فرقی میان حرّ و عبد، بالغ و غیربالغ و زن و مرد نیست.<ref>کشف الغطاء، ج4، ص344.</ref>
  
اَمان و استیمان با نگاهی فراتر از اصطلاح فقهی از زمانهای دور در میان اقوام و ملل رواج داشته و قبل از اسلام نیز در میان اعراب مرسوم بوده است.<ref>. السیرة‌النبویه، ج1، ص372373؛ حقوق قراردادهای بین‌المللی در اسلام، ص 180.</ref> در عصر ما نیز درخواست پناهندگی به ویژه در میان ناراضیان سیاسی، کودتاگران نافرجام، پادشاهان و رؤسای جمهوری که با کودتا از قدرت برکنار می‌شوند، کسانی که دست به اختلاس زده و فراری می‌شوند و... متداول است؛ اعطای پناهندگی امروزه با ملاحظه منافع سیاسی، اقتصادی و... از سوی حکومتها انجام می‌شود؛ لیکن به امان جنبه‌ای کاملا انسانی و ارزشی بخشیده است و افزون بر حکومت این حق را به آحاد مسلمانان نیز داده است.
+
==هدف از تشریع امان==
  
 +
مهم‌ترین اثر و فایده امان به مستأمنان مربوط می‌شود. آنان امنیت خویش را در سایه امان تضمین می‌کنند و مصونیت می‌یابند. قرآن یکی از ویژگیها یهود را ذلت و بیچارگی همیشگی آنان می‌داند: {{متن قرآن|«ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ»}}. ([[سوره آل‌ عمران]]/3، 112)
  
== فرق امان با هُدنه، عقد ذمّه، صلح و معاهده ==
+
و از راههایی که با گام برداشتن در آن می‌توانند این مُهر ذلت را از پیشانی خویش پاک کنند. ارتباط و پیوند با خدا و با مردم است: «اِلاّ بِحَبل مِنَ اللّهِ و حَبل مِنَ النّاس» است. جمله اول مربوط به مسلمان شدن کافران و جمله دوم مربوط به امان و ذمّه با مسلمانان است.<ref>التبیان، ج2، ص560؛ مجمع‌البیان، ج2، ص814.</ref>
  
در فقه اسلامی برای مصونیت کافران اسباب دیگری نیز وجود دارد<ref>. کشف الغطاء، ج 4، ص 339  363.</ref> که برخی از آنها به امان شباهتی ندارد؛ مانند اِقرار به شهادتین؛ ولی برخی، از نظر مفهوم و نتیجه، به امان شباهت دارد؛ مانند:عقد هدنه یا مهادنه، عقد ذمّه، عقد صلح، معاهده، ازاین‌رو باید این موارد از یکدیگر جدا و فرق آنها واضح گردد.
+
با نگاهی کلی به دیدگاه اسلام درباره کافران و مشرکان به ویژه با بررسی مجموع آیاتی که در نحوه برخورد و ارتباط با آنان وارد شده، اهمیت بررسی مسئله امان و پناه دادن به کافر محارب دو چندان می‌شود زیرا از یک سو در اسلام، ارتباط و همسویی با کافران محارب شدیداً تحریم شده و تبرّی، از احکام مهم دین اسلام قرار داده شده است.
عقد هُدنه (آتش بس) توافق بر ترک جنگ تا مدتی معیّن و محدود است که بین کافران و مسلمانان واقع می‌شود<ref>. همان، ص‌351.</ref>و گاه بدون پیش شرط و گاه با شرطی همچون پرداخت عوض، تبادل اسیران و... انجام می‌شود.<ref>. کشف الغطاء، ج 4، ص 351؛ جواهرالکلام، ج 21، ص 292.</ref>
 
عقد صلح به معنای توافق بر ترک نزاع بین متخاصمین<ref>. فرهنگ معارف اسلامی، ج 2، ص 1111.</ref> و در موردی است که در مسلمانان ضعف و سستی دیده شود و لازم نیست در حال جنگ این عقد منعقد شود و عقد ذمّه اصولا مربوط به اهل کتاب است و شرایط ویژه خود را دارد.<ref>. سلسلة‌الینابیع، ج9، ص121، «فقه‌القرآن»؛ ص 163، «الوسیله».</ref> برقراری این سه عقد از مختصات امام یا نایب اوست. برخلاف عقد امان که آحاد مسلمانان نیز می‌توانند این سه قرار داد را با کافران منعقد کنند. البته این امر اختصاص به مواردی دارد که تأمین امنیت و سلامت برای افراد محدودی از کافران محارب باشد که در این صورت اَمان خاص تحقق پیدا می‌کند.<ref>. الفقه الاسلامی، ج8، ص5864؛ کشف‌الغطاء، ج4، ص 343  344.</ref> اما اگر تأمین امنیت برای جمعیتی فراوان مانند یک لشکر یا اهل یک شهر باشد امان عام تحقق می‌یابد که فقط به دست امام مسلمین تحقق می‌پذیرد.<ref>. سلسلة الینابیع، ج 9، ص 255، «قواعد الاحکام».</ref> علامه حلی در قواعد می‌گوید:عقد امان با دو صنف از کافران منعقد می‌شود:یکی کافران حربی و دیگر کفار ذمّی که نقض ذمّه کرده‌اند<ref>. همان، ص 256، «قواعد».</ref> و فرق دیگر اینکه عقد امان و هُدنه پرداخت جزیه ندارد، در حالی که عقد ذمّه لزوماً به پرداخت جزیه از سوی کافران منتهی می‌شود<ref>. الفقه الاسلامی، ج 8، ص 5886  5887.</ref>؛ امّا «معاهده با کفّار» چیزی شبیه به عهد و نذر و قسم است و گفته شده:معاهده نوعی هُدنه و صلح و امان مؤکّد است، زیرا پیمان و عهد با کافران اگر به آتش بس تعلق گرفت «هدنه مؤکّد» می‌شود و اگر به صلح یا امان تعلق گرفت «صلح مؤکد» یا «امان مؤکد» خواهد بود.<ref>. کشف الغطاء، ج 4، ص 350.</ref>
 
  
== امان در قرآن ==
+
قرآن می‌گوید: {{متن قرآن|«فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم...»}}. ([[سوره توبه]]/9، 5)، {{متن قرآن|«و قتِلوا المُشرِکینَ کافَّةً...»}} ([[سوره توبه]]/9، 36)
  
آیات قرآنی مرتبط با امان، به چند گروه تقسیم می‌شود؛ در بسیاری از آنها مادّه «اَمَنَ» به‌کار رفته است؛ مانند آیه 6 توبه/9 که در آن (مأمن) آمده است؛ همچنین در 91 نساء/4 «یأمنوا» و در آیه 61 توبه/9 «یؤمن» و در 97 آل‌عمران/3 «آمناً»، آمده است. در دو آیه 94 نساء/4<ref>. همان، ج 3، ص 144، 146.</ref> و 15 مریم/19<ref>. همان، ج 6، ص 782.</ref> از واژه «سلام» استفاده شده است. در آیه 112 آل‌عمران/3 کلمه «حبل»<ref>. التبیان، ج2، ص560؛ مجمع‌البیان، ج2، ص 814.</ref> و در برخی از آیات مانند 124 بقره/2 کلمه عهد به امان تفسیر شده است.<ref>. زاد المسیر، ج 1، ص 141.</ref> برخی «ذمّه» در آیه 8 توبه/9 را به معنای امان گرفته‌اند.<ref>. تفسیر قرطبی، ج 8، ص 51.</ref> کلمه «استَجارَکَ» و «فَأجِرهُ» در آیه 6 توبه/9 به معنای امان آمده است.<ref>. الکشاف، ج 2، ص 248.</ref> ضمن آنکه واژه برائت در آیه نخست سوره توبه/9 در مقابل امان و به معنای زوال آن دانسته شده است<ref>. زاد المسیر، ج 3، ص 393.</ref>؛ همچنین آیات 1 و 3 احزاب/33 را به امان مربوط دانسته‌اند.<ref>. تفسیرقرطبی، ج14، ص77؛ زادالمسیر، ج6، ص360.</ref> بحث امان عُمدتاً بر محور آیه ششم سوره توبه می‌گردد. در این آیه لفظ «استَجارَکَ» برای استیمان و درخواست پناهندگی از سوی مشرک و لفظ «فَاَجِرهُ» برای امان دادن از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله)به‌کار رفته است؛ ولی همه احکام امان و استیمان از این آیه و آیات دیگر به دست نمی‌آید و زوایایی از بحث با کمک روایات قابل دسترسی است. البته در قرآن بحثهای دیگری نیز مطرح شده که از حقیقت امان خارج است؛ ولی چندان بی‌ارتباط با این بحث نیست؛ به عنوان مثال در آیه 10 ممتحنه/60 پناهندگی زنانی که به سوی مسلمانان هجرت و اظهار اسلام کرده‌اند طرح گردیده که استیمان مسلمان از مسلمان است. در آیه 11 همین سوره پناهندگی زنان مسلمان به مشرکان (استیمان مسلمان از کافر) ذکر شده است. در آیات 61 انفال/8 و 35 محمّد/47 موضوع صلح و آتش‌بس آمده است. در آیه 29 توبه/9 بحث اهل ذمه و شرایط جزیه مطرح گردیده است.
+
در جای دیگر قرآن مؤمنان را با جمله {{متن قرآن|«والَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم...»}} ([[سوره فتح]]/48، 29) یاد می‌کند. در آغاز سوره توبه خداوند از مشرکان به شدت اظهار برائت می‌کند؛ ولی از سوی دیگر در ادامه همین آیات (آیه ششمامان دادن به مشرکان را مطرح می‌کند.
  
== احکام و شرایط امان ==
+
طبق این آیه شریفه به کافران در حال مخاصمه با مسلمانان، در صورت درخواست پناهندگی امان داده می‌شود تا به دارالاسلام بیایند و با اقامت موقت در آنجا به طور مستقیم با اسلام آشنا شوند: «...حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ...» آنگاه اگر داوطلبانه اسلام را پذیرفتند می‌توانند به صورت دائم در کشور اسلامی بمانند وگرنه بدون کمترین تعرض و آزار به مأمن اصلی خود (دارالحرب) بازگردانده می‌شوند: {{متن قرآن|«... ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ...»}}.
  
اصل و قاعده اوّلیه در امان جواز و اباحه است که آیه «واِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّه» (توبه/9،6) بر آن دلالت دارد<ref>. المبسوط، ج 2، ص 14؛ المهذب، ج 1، ص 305.</ref> اما به مقتضای شرایط و مصالح حکم تکلیفی آن تفاوت می‌کند به این بیان که گاه این عمل واجب می‌گردد و آن اختصاص به مواردی دارد که ترک امان مفسده‌ای برای مسلمانان در پی داشته باشد یا کافر محارب درصدد تحقیق باشد و بخواهد پیام اسلام را بشنود و گاه حرام می‌گردد مانند موردی که امان دادن کافر ضرری برای مسلمانان در پی داشته باشد و گاه نیز مستحب یا مکروه است.<ref>. الموسوعة الفقهیه، ج 5، ص 101.</ref> در عقد امان شرائطی معتبر است که برخی مربوط به امان دهنده و برخی مربوط به امان داده شده است امان دهنده به اتفاق سه شرط معتبر است:اسلام، اختیار و عقل<ref>. الروضة البهیه، ج 2، ص 396؛ الفقه الاسلامی، ج 8، ص 5865.</ref>، بنابراین، امان دادن کافر معتصم (ذمّی، معاهد و...) به کافران دیگر صحیح نیست، مگر آنکه از طرف مسلمان وکیل باشد و امان از سوی مسلمان از هر فرقه‌ای که باشد صحیح است<ref>. الفقه الاسلامی، ج 8، ص 5886  5887.</ref>؛ به نظر اغلب فقیهان اَمان دادن حرّ و مملوک، کودک بالغ مشروع است. بنابر اتفاق فقها، امان دادن زن مشروع است و ماجرای امّ‌هانی که در فتح مکه به کافری پناه داد و مورد تأیید پیامبر قرار گرفت، گواه صدق این مدعاست.<ref>. سلسلة‌الینابیع، ج 31، ص 83، «المبسوط»؛ ج 9، ص 86؛ السنن الکبری، ج 13، ص 392  393.</ref> همچنین زینب دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله) به شوهر مشرک خود ابوالعاص پناه داد و پیامبر آن را پذیرفت.<ref>. السنن الکبری، ج 13، ص 394.</ref> بر پایه روایات، کودک اگر طاقت جنگ دارد امانش نسبت به کافر پذیرفته است، زیرا او نیز از جنگجویان به شمار می‌آید و می‌تواند داخل در گروه حمایت کنندگان باشد<ref>. تفسیر قرطبی، ج 8، ص 50.</ref>
+
از این آیه استفاده می‌شود که هدف از تشریع امان با هدف خداوند از بعثت پیامبران، شباهت دارد. در هر دو مورد هدف، دعوت مردم به سوی هدایت و رشد و دور کردن آنان از اسباب گمراهی است. لازمه این مطلب آن است که در کنار احکام برائت، قتال، مبارزه و وعده کیفر به محاربان، اگر امیدی هر چند ضعیف به هدایت آنان می‌رود، به آن ترتیب اثر داده شود.
  
شروطی نیز در کافری که به او امان داده می‌شود معتبر است، از جمله اینکه مفسده‌ای برای مسلمانان بر امان مترتب نباشد<ref>. الروضة البهیه، ج 2، ص 397.</ref>، بلکه برخی وجود مصلحت را شرط کرده‌اند<ref>. الفقه الاسلامی، ج 8، ص 5875.</ref>، بنابراین اگر امان منجر به جاسوسی کافر شود، مشروع نخواهد بود.<ref>. الروضة البهیه، ج 2، ص 397.</ref> گروهی از فقها در تحقق امان، استیمان و درخواست کافر را شرط دانسته‌اند<ref>. الروضة البهیه، ج 2، ص 396.</ref>؛ ولی برخی مانند صاحب جواهر در مشروعیت آن، درخواست کافر را لازم نمی‌دانند<ref>. جواهر الکلام، ج 21، ص 266.</ref> و در کافر مستأمن فرقی میان حرّ و عبد، بالغ و غیر بالغ، و زن و مرد نیست.<ref>. کشف الغطاء، ج 4، ص 344.</ref>
+
بنابراین آیه امان در سوره توبه برای رفع اشکالی است که از آیات قبل به ذهن می‌رسد<ref>المیزان، ج9، ص153.</ref>، زیرا در آیات قبل خداوند از مشرکان اعلام بیزاری کرده و خطاب به مسلمانان می‌گوید: {{متن قرآن|«فَاِذَا انسَلَخَ الاَشهُرُ الحُرُمُ فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم وخُذوهُم واحصُروهُم واقعُدوا لَهُم کُلَّ مَرصَد فَاِن تَابوا و اَقَاموا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّکوةَ فَخَلّوا سَبیلَهُم...»}}. ([[سوره توبه]]/9، 5)
  
== هدف از تشریع امان ==
+
مفاد این آیات که حکایت از شدت برخورد با مشرکان دارد، اشکالی را به ذهن می‌رساند که بنابراین پس از انقضای مهلت، مشرکان فقط دو راه در پیش دارند: یا کشته می‌شوند یا اسلام می‌آورند: اما قرآن با تشریع حکم امان این شبهه را می‌زداید که برای مشرکان راه سوم، یعنی راه اندیشه و تحقیق نیز باز است زیرا همه معارف دین از ضروریات و بدیهیات نیست تا نیازمند تحقیق و بررسی نباشد<ref>مجمع البیان، ج5، ص13.</ref> و نیز اصول و معارف دین تقلیدبردار نیست و بنابراین نیاز به تحقیق و بررسی دارد<ref>التفسیرالکبیر، ج15، ص228.</ref> و حتی اگر محارب و مشرک بخواهد برای آشنایی با اسلام و وضع مسلمانان به بلاد اسلامی سفر کند و برای این جهت استیمان کند، مسلمانان باید به او امان دهند تا حجت بر او تمام شود:<ref>المیزان، ج9، ص155.</ref> {{متن قرآن|«و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ»}}. ([[سوره توبه]]/9، 6)
  
مهم‌ترین اثر و فایده امان به مستأمنان مربوط می‌شود. آنان امنیت خویش را در سایه امان تضمین می‌کنند و مصونیت می‌یابند. قرآن یکی از ویژگیها یهود را ذلّت و بیچارگی همیشگی آنان می‌داند:«ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ» (آل‌عمران/3،112) و از راههایی که با گام برداشتن در آن می‌توانند این مُهر ذلت را از پیشانی خویش پاک کنند ارتباط و پیوند با خدا و با مردم است:«اِلاّ بِحَبل مِنَ اللّهِ و حَبل مِنَ النّاس» است. جمله اول مربوط به مسلمان شدن کافران و جمله دوم مربوط به امان و ذمّه با مسلمانان است.<ref>. التبیان، ج2، ص560؛ مجمع‌البیان، ج 2، ص 814.</ref>
+
شاهد وجود این شبهه، روایتی است که از سعید بن جبیر در ذیل آیه نقل شده است: مردی از مشرکان در پی این توّهم که مجبور است اسلام را بپذیرد یا کشته می‌شود از امام علی بن ابی‌طالب علیه السلام پرسید: آیا پس از انقضای 4 ماه می‌توانیم برای شنیدن سخن خدا یا خواسته دیگری خدمت محمد صلی الله علیه و آله برسیم؟ امیرمؤمنان پاسخ دادند: آری، زیرا خداوند متعالی پس از آیات اول سوره برائت می‌فرماید: {{متن قرآن|«و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ...»}}.<ref>الکشاف، ج2، ص248.</ref>
  
با نگاهی کلّی به دیدگاه اسلام درباره کافران و مشرکان، به ویژه با بررسی مجموع آیاتی که در نحوه برخورد و ارتباط با آنان وارد شده، اهمیت بررسی مسئله امان و پناه دادن به کافر محارب دو چندان می‌شود، زیرا از یک سو در اسلام، ارتباط و همسویی با کافران محارب شدیداً تحریم شده و تبرّی، از احکام مهمّ دین اسلام قرار داده شده است. قرآن می‌گوید:«فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم...» (توبه/9،5)، «و قتِلوا المُشرِکینَ کافَّةً...» (توبه/9،36) در جای دیگر، قرآن مؤمنان را با جمله «والَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم...» (فتح/48،29) یاد می‌کند. در آغاز سوره توبه خداوند از مشرکان به شدت اظهار برائت می‌کند؛ ولی از سوی دیگر در ادامه همین آیات (آیه ششم)، امان دادن به مشرکان را مطرح می‌کند. طبق این آیه شریفه، به کافران در حال مخاصمه با مسلمانان، در صورت درخواست پناهندگی، امان داده می‌شود تا به دارالاسلام بیایند و با اقامت موقت در آنجا به طور مستقیم با اسلام آشنا شوند:«... حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ...» آنگاه اگر داوطلبانه اسلام را پذیرفتند می‌توانند به صورت دائم در کشور اسلامی بمانند وگرنه بدون کمترین تعرض و آزار به مأمن اصلی خود (دارالحرب) بازگردانده می‌شوند:«... ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ...» از این آیه استفاده می‌شود که هدف از تشریع امان با هدف خداوند از بعثت پیامبران، شباهت دارد. در هر دو مورد هدف، دعوت مردم به سوی هدایت و رشد و دور کردن آنان از اسباب گمراهی است. لازمه این مطلب آن است که در کنار احکام برائت، قتال، مبارزه و وعده کیفر به محاربان، اگر امیدی هرچند ضعیف به هدایت آنان می‌رود، به آن ترتیب اثر داده شود.
+
با توجه به آنچه گذشت مشخص می‌شود که ادعای نسخ این آیه با آیات برائت و قتال و... چنان‌ که سدی و ضحاک ادعا کرده‌اند،<ref>همان، ص249.</ref> صحیح نیست زیرا آیه امان از آیات محکم و غیرقابل نسخ است و با حکم عقل نیز تأیید می‌شود زیرا مؤاخذه قبل از تمام شدن حجت معقول نیست و کافران تا هنگامی که در حال تحقیق هستند در جهل خویش معذورند، چنان‌که در پایان آیه نیز به این نکته اشاره شده است: {{متن قرآن|«...ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لایَعلَمون»}} ([[سوره توبه]]/9،  16) یعنی این امان از آن رو برای آنان قرار داده شده که آنان دلایل حقانیت اسلام و کلام خدا را نمی‌دانند، پس باید به آنان امان داده شود تا کلام خدا را بشنوند و در آن تدبّر کنند<ref>مجمع البیان، ج5، ص13.</ref> و حکم عقل به قبح عقاب بلابیان قابل تخصیص و نسخ نیست.
  
بنابراین، آیه امان در سوره توبه برای رفع اشکالی است که از آیات قبل به ذهن می‌رسد<ref>. المیزان، ج 9، ص 153.</ref>، زیرا در آیات قبل خداوند از مشرکان اعلام بیزاری کرده و خطاب به مسلمانان می‌گوید:«فَاِذَا انسَلَخَ الاَشهُرُ الحُرُمُ فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم وخُذوهُم واحصُروهُم واقعُدوا لَهُم کُلَّ مَرصَد فَاِن تَابوا و اَقَاموا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّکوةَ فَخَلّوا سَبیلَهُم...» (توبه/9،5) مفاد این آیات که حکایت از شدت برخورد با مشرکان دارد اشکالی را به ذهن می‌رساند که بنابراین پس از انقضای مهلت، مشرکان فقط دو راه در پیش دارند:یا کشته می‌شوند یا اسلام می‌آورند:اما قرآن با تشریع حکم امان این شبهه را می‌زداید که برای مشرکان راه سوم، یعنی راه اندیشه و تحقیق نیز باز است، زیرا همه معارف دین از ضروریات و بدیهیات نیست تا نیازمند تحقیق و بررسی نباشد<ref>. مجمع البیان، ج 5، ص 13.</ref> و نیز اصول و معارف دین تقلیدبردار نیست و بنابراین نیاز به تحقیق و بررسی دارد<ref>. التفسیر الکبیر، ج 15، ص 228.</ref> و حتی اگر محارب و مشرک بخواهد برای آشنایی با اسلام و وضع مسلمانان به بلاد اسلامی سفر کند و برای این جهت استیمان کند مسلمانان باید به او امان دهند تا حجت بر او تمام شود<ref>. المیزان، ج 9، ص 155.</ref>:«و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ» (توبه/9،6) شاهد وجود این شبهه، روایتی است که از سعید بن جبیر در ذیل آیه نقل شده است:مردی از مشرکان در پی این توّهم که مجبور است اسلام را بپذیرد یا کشته می‌شود از امام علی بن ابی‌طالب(علیه السلام)پرسید:آیا پس از انقضای 4 ماه می‌توانیم برای شنیدن سخن خدا یا خواسته دیگری خدمت محمد(صلی الله علیه وآله)برسیم؟ امیرمؤمنان پاسخ دادند:آری، زیرا خداوند متعالی پس از آیات اول سوره برائت می‌فرماید:«و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ...» <ref>. الکشاف، ج 2، ص 248.</ref>
+
زمینه فحص و جستجوی از حجت را اسلام باید برای همه فراهم کند و این زمینه با مشروعیت اَمان بدست می‌آید. در نقلی وارد شده که این آیه تا روز قیامت غیرقابل نسخ است.<ref>همان، ص248.</ref> لازمه نسخ این آیه آن است که تبلیغ دین واجب نیست بلکه طالب حق و هدایت از شنیدن سخن حق منع می‌شود و راه علم و فهم بر او بسته می‌ماند.<ref>تفسیر المنار، ج10، ص180.</ref>
  
با توجه به آنچه گذشت مشخص می‌شود که ادعای نسخ این آیه با آیات برائت* و قتال و... چنان‌که سدّی و ضحاک ادعا کرده‌اند<ref>. همان، ص 249.</ref> صحیح نیست، زیرا آیه امان از آیات محکم و غیر قابل نسخ است و با حکم عقل نیز تأیید می‌شود، زیرا مؤاخذه قبل از تمام شدن حجت معقول نیست و کافران تا هنگامی که در حال تحقیق هستند در جهل خویش معذورند، چنان‌که در پایان آیه نیز به این نکته اشاره شده است:«... ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لا یَعلَمون» (توبه/9،16) یعنی این امان از آن رو برای آنان قرار داده شده که آنان دلایل حقانیت اسلام و کلام خدا را نمی‌دانند، پس باید به آنان امان داده شود تا کلام خدا را بشنوند و در آن تدبّر کنند<ref>. مجمع البیان، ج 5، ص 13.</ref> و حکم عقل به قبح عقاب بلابیان قابل تخصیص و نسخ نیست. زمینه فحص و جستوجوی از حجّت را اسلام باید برای همه فراهم کند و این زمینه با مشروعیت اَمان به دست می‌آید. در نقلی وارد شده که این آیه تا روز قیامت غیرقابل نسخ است.<ref>. همان، ص 248.</ref> لازمه نسخ این آیه آن است که تبلیغ دین واجب نیست، بلکه طالب حق و هدایت از شنیدن سخن حق منع می‌شود و راه علم و فهم بر او بسته می‌ماند.<ref>. تفسیر المنار، ج 10، ص 180.</ref>
+
اگر در موردی امان بی‌اثر گردد و هدف فوق از آن حاصل نشود دیگر جایی برای ادامه آن نخواهد ماند، چنان‌که در ذیل آیه نخست [[سوره احزاب]]/33: {{متن قرآن|«یاَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ ولاتُطِعِ الکفِرینَ والمُنفِقینَ»}} گفته شده: آیه در مورد ابوسفیان و بعضی دیگر از سران کفر و شرک نازل شده که پس از [[جنگ احد]] از پیامبر صلی الله علیه و آله امان گرفتند و وارد [[مدینه]] شدند و به اتفاق عبداللّه بن اُبیّ و بعضی دیگر از دوستانشان نزد رسول اللّه آمدند و عرض کردند: ای محمّد! از بدگویی به خدایان ما بپرهیز و بگو: آنها برای پرستش کنندگان شفاعت می‌کنند تا ما هم از تو دست برداریم و هر چه می‌خواهی درباره خدایت توصیف کن که آزاد هستی.
  
اگر در موردی امان بی‌اثر گردد و هدف فوق از آن حاصل نشود دیگر جایی برای ادامه آن نخواهد ماند، چنان‌که در ذیل آیه نخست احزاب/33:«یاَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ ولا تُطِعِ الکفِرینَ والمُنفِقینَ» گفته شده:آیه در مورد ابوسفیان و بعضی دیگر از سران کفر و شرک نازل شده که پس از جنگ احد از پیامبر(صلی الله علیه وآله)امان گرفتند و وارد مدینه شدند و به اتفاق عبداللّه بن اُبیّ و بعضی دیگر از دوستانشان نزد رسول اللّه آمدند و عرض کردند:ای محمّد! از بدگویی به خدایان ما بپرهیز و بگو:آنها برای پرستش کنندگان شفاعت می‌کنند تا ما هم از تو دست برداریم و هر چه می‌خواهی درباره خدایت توصیف کن که آزاد هستی. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)از این سخن برآشفت. عمر بن خطاب برخاست و از پیامبر اجازه کشتن آنان را خواست. پیامبر فرمود:من به آنها امان داده‌ام و چنین چیزی ممکن نیست؛ امّا فرمان داد آنان را از مدینه بیرون برانند.<ref>. مجمع البیان، ج 8، ص 525  526؛ اسباب النزول، ص 294.</ref>
+
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از این سخن برآشفت. عمر بن خطاب برخاست و از پیامبر اجازه کشتن آنان را خواست. پیامبر فرمود: من به آنها امان داده‌ام و چنین چیزی ممکن نیست؛ اما فرمان داد آنان را از مدینه بیرون برانند.<ref>مجمع البیان، ج8، ص525-526؛ اسباب النزول، ص294.</ref>
  
== موارد تحقق امان ==
+
==موارد تحقق امان==
  
از مجموع مواردی که فقیهان، مفسران و تاریخ‌نگاران اسلامی برای امان ذکر کرده‌اند استفاده می‌شود که امان منحصر به موردی نیست که صریحاً کافری از مسلمان درخواست امان کند یا لفظ دال بر امان از مسلمان ابراز شود یا امان خواهی به غرض تحقیق و جستوجو درباره اسلام از سوی کافر انجام شود، بلکه در غیر موارد فوق نیز امان حاصل می‌شود. قرآن به پیروانش می‌آموزد که افراد را زود مورد اتهام و سوء قصد قرار ندهند و حتی در سفر جهاد به کسی که اظهار اسلام و صلح می‌کند متعرض نشوند:«ولا تَقولوا لِمَن اَلقی اِلَیکُمُ السَّلمَ لَستَ مُؤمِنًا» (نساء/4،94) گفته شده بنابر قرائت فتح:«مُؤمَنًا» این آیه مربوط به امان است.<ref>. زاد المسیر، ج 2، ص 172.</ref> سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نیز نشان می‌دهد که آن حضرت حوزه‌ای وسیع‌تر از آنچه در آیه 6 توبه/9 مطرح شده برای تأمین قائل بوده‌اند، بلکه می‌توان گفت آیه بر مواردی فراتر از ظاهر آن تطبیق شده است، چنان‌که در روایتی که گذشت از امیرمؤمنان(علیه السلام)سؤال شد:اگر یکی از مشرکان بخواهد برای شنیدن کلام خدا یا برای خواسته دیگری با پیامبر(صلی الله علیه وآله) ملاقات کند آیا ممکن است؟ حضرت آیه فوق را تلاوت کردند و امان را برای مورد سؤال ثابت دانستند.<ref>. الکشاف، ج 2، ص 248.</ref>
+
از مجموع مواردی که فقیهان، مفسران و تاریخ‌نگاران اسلامی برای امان ذکر کرده‌اند، استفاده می‌شود که امان منحصر به موردی نیست که صریحاً کافری از مسلمان درخواست امان کند یا لفظ دال بر امان از مسلمان ابراز شود یا امان خواهی به غرض تحقیق و جستجو درباره اسلام از سوی کافر انجام شود، بلکه در غیر موارد فوق نیز امان حاصل می‌شود.
  
برخی گفته‌اند:در امان لازم نیست غرض کافر تحقیق و بررسی اسلام باشد، زیرا در آیه امان، سبب استجاره و استیمان ذکر نشده است:«و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ» و در ادامه آیه از این جهت کلمه «حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ» آمده که معمولا اقامت مشرک در میان مسلمانان با شنیدن آیات قرآن و آشنایی با معارف اسلام همراه است، ازاین‌رو مشروعیت اَمان در اسلام اعم از مواردی است که استیمان به این غرض باشد.<ref>. التحریر و التنویر، ج 10، ص 118.</ref> موارد گوناگون امان و استیمان بدین شرح است:
+
قرآن به پیروانش می‌آموزد که افراد را زود مورد اتهام و سوء قصد قرار ندهند و حتی در سفر جهاد به کسی که اظهار اسلام و صلح می‌کند، متعرض نشوند: {{متن قرآن|«ولاتَقولوا لِمَن اَلقی اِلَیکُمُ السَّلمَ لَستَ مُؤمِنًا»}}. ([[سوره نساء]]/4، 94)
 +
 
 +
گفته شده بنابر قرائت فتح: «مُؤمَنًا» این آیه مربوط به امان است.<ref>زادالمسیر، ج2، ص172.</ref> سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز نشان می‌دهد که آن حضرت حوزه‌ای وسیع‌تر از آنچه در آیه 6 [[سوره توبه]]/9 مطرح شده برای تأمین قائل بوده‌اند، بلکه می‌توان گفت: آیه بر مواردی فراتر از ظاهر آن تطبیق شده است، چنان‌که در روایتی که گذشت از امیرمؤمنان علیه السلام سؤال شد: اگر یکی از مشرکان بخواهد برای شنیدن کلام خدا یا برای خواسته دیگری با پیامبر صلی الله علیه و آله ملاقات کند. آیا ممکن است؟ حضرت آیه فوق را تلاوت کردند و امان را برای مورد سؤال ثابت دانستند.<ref>الکشاف، ج2، ص248.</ref>
 +
 
 +
برخی گفته‌اند: در امان لازم نیست غرض کافر تحقیق و بررسی اسلام باشد، زیرا در آیه امان سبب استجاره و استیمان ذکر نشده است: «و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ» و در ادامه آیه از این جهت کلمه «حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ» آمده که معمولا اقامت مشرک در میان مسلمانان با شنیدن آیات قرآن و آشنایی با معارف اسلام همراه است، از این‌ رو مشروعیت اَمان در اسلام اعم از مواردی است که استیمان به این غرض باشد.<ref>التحریر والتنویر، ج10، ص118.</ref> موارد گوناگون امان و استیمان بدین شرح است:
  
 
'''تأمین سیاسی'''
 
'''تأمین سیاسی'''
  
این‌گونه تأمین در مورد سفیران و فرستادگان دولتها و قبایل منعقد می‌شود. افرادی که برای مذاکره یا رساندن پیامی از دارالحرب می‌آیند در طول مدت مأموریت خویش از تأمین همه جانبه برخوردارند، چنان‌که روایات<ref>. وسائل الشیعه، ج 15، ص 67.</ref> و شواهد تاریخی گواه بر این مطلب و این یکی از موارد وجوب امان است.<ref>. کشف الغطاء، ج 4، ص 342.</ref> در ماجرای حدیبیّه قبل از انعقاد قرارداد صلح، فرستادگانی از سوی مشرکان به نامهای عروة* بن مسعود، مِکر*ز بن حفص و سهیل* بن عمرو و دیگران نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)آمدند و در تمام مدت مذاکره، در اَمان مسلمانان بودند.<ref>. المنیر، ج 10، ص 113.</ref> مهم‌تر آنکه در تاریخ صدر اسلام اَمان دادن پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به فرستادگان مدعی پیامبری، یعنی مسیلمه کذّاب ثبت شده است. آنها دو نفر بودند و چون با رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)ملاقات کردند از آنان پرسید:آیا شما مسیلمه را فرستاده خدا می‌دانید؟ گفتند:آری. فرمود:به خدا سوگند اگر چنین نبود که فرستادگان کُشته نمی‌شوند شما را می‌کشتم».<ref>. المغنی، ج 10، ص 436.</ref>
+
این‌ گونه تأمین در مورد سفیران و فرستادگان دولتها و قبایل منعقد می‌شود. افرادی که برای مذاکره یا رساندن پیامی از دارالحرب می‌آیند. در طول مدت مأموریت خویش از تأمین همه جانبه برخوردارند، چنان‌که روایات<ref>وسائل الشیعه، ج15، ص67.</ref> و شواهد تاریخی گواه بر این مطلب و این یکی از موارد وجوب امان است.<ref>کشف الغطاء، ج4، ص342.</ref>
 +
 
 +
در ماجرای حدیبیّه قبل از انعقاد قرارداد صلح، فرستادگانی از سوی مشرکان به نامهای عروة بن مسعود، مِکرز بن حفص و سهیل بن عمرو و دیگران نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و در تمام مدت مذاکره، در اَمان مسلمانان بودند.<ref>المنیر، ج10، ص113.</ref>
 +
 
 +
مهم‌تر آنکه در تاریخ صدر اسلام اَمان دادن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به فرستادگان مدعی پیامبری، یعنی مسیلمه کذّاب ثبت شده است. آنها دو نفر بودند و چون با رسول اللّه صلی الله علیه و آله ملاقات کردند از آنان پرسید: آیا شما مسیلمه را فرستاده خدا می‌دانید؟ گفتند: آری. فرمود: به خدا سوگند اگر چنین نبود که فرستادگان کُشته نمی‌شوند شما را می‌کشتم».<ref>المغنی، ج10، ص436.</ref>
  
 
'''تأمین فرهنگی'''
 
'''تأمین فرهنگی'''
  
این‌گونه امان عمدتاً برای کسانی است که از مبانی و عقاید اسلام بی‌خبر و درصدد تحقیق و بررسی آن هستند و برای این منظور درخواست پناهندگی‌کرده تا زمینه فحص و جست و جو را در دارالاسلام برای خود فراهم آورند. خداوند متعالی روا بودن چنین تأمینی را در آیه 6 توبه/9 به طور صریح اعلام داشته است.
+
این‌گونه امان عمدتاً برای کسانی است که از مبانی و عقاید اسلام بی‌خبر و درصدد تحقیق و بررسی آن هستند و برای این منظور درخواست پناهندگی‌ کرده تا زمینه فحص و جستجو را در دارالاسلام برای خود فراهم آورند. خداوند متعالی روا بودن چنین تأمینی را در آیه 6 [[سوره توبه]]/9 به طور صریح اعلام داشته است.
  
''' تأمین اقتصادی'''
+
'''تأمین اقتصادی'''
  
این‌گونه امان برای بازرگانان و همه کسانی است که می‌خواهند در کشورهای اسلامی کار اقتصادی انجام بدهند. اعطای تأمین بسته به شرایطی است؛ از جمله:نیاز جامعه اسلامی به چنین روابطی و وجود مصلحت در آن و حسن نیت و عدم قصد جاسوسی<ref>. تذکرة الفقها، ج 1، ص 417.</ref>، حتی برخی گفته‌اند:اگر کافری بدون امان گرفتن، متاعی به دارالاسلام آورد، اگر عادت بر این جاری شده که برای تجارت بدون امان صریح وارد می‌شوند، در این صورت اَمان قهری تحقق پیدا کرده و نباید متعرض او شد<ref>. المغنی، ج 10، ص 441.</ref> و اگر کافر به قصد تجارت آمد و اموال خویش را در آنجا نهاد و خود به دارالحرب بازگشت گرچه امان از شخص او برداشته می‌شود؛ ولی در مورد اموال او حالت امان باقی است و کسی حق تعرّض به آنها را ندارد. آری وقتی آن اموال به مأمن محاربان برده شده، مانند سایر اموال محاربان با آن رفتار می‌شود.<ref>. سلسلة الینابیع، ج 31، ص 84، «المبسوط».</ref>
+
این‌گونه امان برای بازرگانان و همه کسانی است که می‌خواهند در کشورهای اسلامی کار اقتصادی انجام بدهند. اعطای تأمین بسته به شرایطی است؛ از جمله: نیاز جامعه اسلامی به چنین روابطی و وجود مصلحت در آن و حسن نیت و عدم قصد جاسوسی<ref>تذکرة الفقها، ج1، ص417.</ref>، حتی برخی گفته‌اند: اگر کافری بدون امان گرفتن، متاعی به دارالاسلام آورد، اگر عادت بر این جاری شده که برای تجارت بدون امان صریح وارد می‌شوند، در این صورت اَمان قهری تحقق پیدا کرده و نباید متعرض او شد<ref>المغنی، ج10، ص441.</ref> و اگر کافر به قصد تجارت آمد و اموال خویش را در آنجا نهاد و خود به دارالحرب بازگشت گرچه امان از شخص او برداشته می‌شود؛ ولی در مورد اموال او حالت امان باقی است و کسی حق تعرض به آنها را ندارد. آری وقتی آن اموال به مأمن محاربان برده شده مانند سایر اموال محاربان با آن رفتار می‌شود.<ref>سلسلة الینابیع، ج31، ص84، «المبسوط».</ref>
  
 
'''تأمین نظامی'''
 
'''تأمین نظامی'''
  
از شایع‌ترین موارد امان پناهندگی هنگام جنگ یا پیش از شروع جنگ است. قرآن از قول منافقان در جنگ خندق، هنگام محاصره مدینه نقل می‌کند که آنها مردم را به فرار تشویق می‌کردند. بعضی آیه «یاَهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم فارجِعوا» (احزاب/33،13) را چنین تفسیر کرده‌اند که منافقان مردم مدینه را به پناهندگی به مشرکان ترغیب می‌کردند. آنان می‌گفتند:ای اهل یثرب! شما توان رویارویی با لشکر احزاب را ندارید، پس به سوی طلب اَمان بازگردید.<ref>. زاد المسیر، ج 6، ص 350  359.</ref> این‌گونه امان در اسلام نسبت به کافران نیز وجود دارد و کیفیت آن بدین قرار است که امام مسلمین یا سرباز مسلمان در هنگام جنگ طبق شرایط خاصّی به یک نفر یا یک گروه امان می‌دهد (تفاوت امان با هُدنه در اول مقاله گذشت)
+
از شایع‌ترین موارد امان پناهندگی هنگام جنگ یا پیش از شروع جنگ است. قرآن از قول منافقان در جنگ خندق، هنگام محاصره مدینه نقل می‌کند که آنها مردم را به فرار تشویق می‌کردند. بعضی آیه {{متن قرآن|«یاَهلَ یَثرِبَ لامُقامَ لَکُم فارجِعوا» }} ([[سوره احزاب]]/33، 13) را چنین تفسیر کرده‌اند که منافقان مردم مدینه را به پناهندگی به مشرکان ترغیب می‌کردند.
 +
 
 +
آنان می‌گفتند: ای اهل یثرب! شما توان رویارویی با لشکر احزاب را ندارید، پس به سوی طلب اَمان بازگردید.<ref>زادالمسیر، ج6، ص350-359.</ref> این‌گونه امان در اسلام نسبت به کافران نیز وجود دارد و کیفیت آن بدین قرار است که امام مسلمین یا سرباز مسلمان در هنگام جنگ طبق شرایط خاصی به یک نفر یا یک گروه امان می‌دهد.(تفاوت امان با هُدنه در اول مقاله گذشت)
 +
 
 +
تأمین نظامی شرایطی دارد؛ از جمله این که امان قبل از اسارت باشد، مگر آنکه امام یا نایب او امان دهند. دیگر آنکه کافر درصدد خدعه نباشد. گاهی این امان به صورت عام داده می‌شود تا جلوی خونریزی گرفته شود. رخداد [[فتح مکه]] نمونه‌ای از گذشت پیامبر اسلام است.
 +
 
 +
در این حادثه گروهی از مشرکان با راهنمایی علی‌ بن‌ ابی‌ طالب علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله ملاقات کردند و همان سخنان برادران یوسف در مقام عذرخواهی را بر زبان جاری ساختند: {{متن قرآن|«لَقَد ءاثَرَکَ اللّهُ عَلَینا واِن کُنّا لَخطِین»}}؛ خدا تو را بر ما برتری داد و خطا کرده بودیم. ([[سوره یوسف]]/12، 91)
 +
 
 +
حضرت خطاب به همه مردم [[مکه]] فرمود: {{متن قرآن|«لاتَثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُاللّهُ لَکُم و هُوَ اَرحَمُ الرّاحِمین»}}؛ ([[سوره یوسف]]/12، 92) قبل از آن [[رسول‌ خدا]] صلی الله علیه و آله همه فرماندهان لشکر مسلمانان را احضار کرده فرموده بود: می‌خواهم فتح مکه بدون خونریزی انجام شود. مشرکان با مشاهده این حُسن نیت دروازه‌ها را بر روی مسلمانان گشودند.
 +
 
 +
پیغمبر صلی الله علیه و آله در مقابل یکی از فرماندهان لشکرش که به هنگام ورود به شهر [[مکه]] شعار می‌داد: «الیوم یوم المَلْحَمة؛ امروز روز انتقام است» شدیداً عکس‌العمل نشان داد و به علی علیه السلام مأموریّت داد که پرچم را از دست او بگیرد و به نقلی پیامبر فرمود: به جای آن شعار «الیوم یوم المرحمة» را اعلام کنید.
 +
 
 +
چنین عکس‌العملی مردم وحشتزده مکه را امیدوار کرد و راه را برای پذیرش اسلام از سوی آنان گشود. اینجاست که قرآن از آینده‌ای توأم با مودّت و مهربانی بر اساس اسلام میان مسلمانان و مشرکان مکه خبر داده است: {{متن قرآن|«عَسَی اللّهُ اَن یَجعَلَ بَینَکُم و بَینَ الَّذینَ عادَیتُم مِنهُم مَوَدَّةً...»}}. ([[سوره ممتحنه]]/60، 7)
 +
 
 +
اعلان عمومی پیامبر چنین بود: شما برای من هموطنان نامناسبی بودید، رسالت مرا تکذیب کردید مرا از خانه بیرون راندید، با من به نبرد برخاستید و کمر به قتل من بستید؛ ولی من همه شما را امان می‌دهم و اعلام می‌کنم: «اذهبوا فأنتم الطلقاء» . ابوسفیان نیز در میان مردم اعلام کرد: پیشوای مسلمانان، محمد صلی الله علیه و آله به من قول داده هر کس به مسجدالحرام درآید در اَمان است، هر کس اسلحه بر زمین بگذارد و به خانه خویش رود و درِ خانه را از روی بی‌طرفی ببندد در امان است و هر کس به خانه من یا خانه حکیم بن حزام درآید، در امان است.
 +
 
 +
پیامبر به این سه مورد نیز اکتفا نکرد و پس از ورود به مکه پرچمی بدست عبداللّه خثعمی داد و فرمود: فریاد کن، هر کس زیر این پرچم گرد آید، در امان است.<ref>امتاع الاسماع، ج1، ص379.</ref> قرآن به اهل مکه یادآوری می‌کند که اعطای امان از سوی خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله به معنای حقانیت راه آنان نیست، بنابراین امان در دنیا امان در آخرت و رهایی از عذاب قیامت نیست: {{متن قرآن|«قُل یَومَ الفَتحِ لایَنفَعُ الَّذینَ کَفَروا ایمنُهُم»}} ([[سوره سجده]]/32، 29) این تفسیر بنابراین است که مراد از «یَومَ الفَتح» فتح مکه باشد.<ref>زادالمسیر، ج6، ص345-346.</ref>
 +
 
 +
==نقض امان==
  
تأمین نظامی شرایطی دارد؛ از جمله اینکه امان قبل از اسارت باشد، مگر آنکه امام یا نایب او امان دهند. دیگر آنکه کافر درصدد خدعه نباشد. گاهی این امان به صورت عام داده می‌شود تا جلوی خونریزی گرفته شود. رخداد فتح مکه نمونه‌ای از گذشت پیامبر اسلام است. در این حادثه گروهی از مشرکان با راهنمایی علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه السلام) با پیامبر(صلی الله علیه وآله)ملاقات کردند و همان سخنان برادران یوسف در مقام عذرخواهی را بر زبان جاری ساختند:«لَقَد ءاثَرَکَ اللّهُ عَلَینا واِن کُنّا لَخطِین= خدا تو را بر ما برتری داد و خطا کرده بودیم». (یوسف/12،91) حضرت خطاب به همه مردم مکه فرمود:«لا تَثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُ اللّهُ لَکُم و هُوَ اَرحَمُ الرّاحِمین» (یوسف/12،92) قبل از آن رسول‌خدا(صلی الله علیه وآله) همه فرماندهان لشکر مسلمانان را احضار کرده فرموده بود:می‌خواهم فتح* مکه بدون خونریزی انجام شود. مشرکان با مشاهده این حُسن نیت دروازه‌ها را بر روی مسلمانان گشودند. پیغمبر(صلی الله علیه وآله) در مقابل یکی از فرماندهان لشکرش که به هنگام ورود به شهر مکه شعار می‌داد:«الیوم یوم المَلْحَمة= امروز روز انتقام است» شدیداً عکس‌العمل نشان داد و به علی(علیه السلام) مأموریّت داد که پرچم را ازدست او بگیرد و به نقلی پیامبر فرمود:به جای آن شعار «الیوم یوم المرحمة» را اعلام کنید. چنین عکس‌العملی مردم وحشت زده مکه را امیدوار کرد و راه را برای پذیرش اسلام از سوی آنان گشود. اینجاست که قرآن از آینده‌ای توأم با مودّت و مهربانی براساس اسلام میان مسلمانان و مشرکان مکه خبر داده است:«عَسَی اللّهُ اَن یَجعَلَ بَینَکُم وبَینَ الَّذینَ عادَیتُم مِنهُم مَوَدَّةً...» (ممتحنه/60،7) اعلان عمومی پیامبر چنین بود:شما برای من هموطنان نامناسبی بودید، رسالت مرا تکذیب کردید، مرا از خانه بیرون راندید، با من به نبرد برخاستید و کمر به قتل من بستید؛ ولی من همه شما را امان می‌دهم و اعلام می‌کنم:«اذهبوا فأنتم الطلقاء» ابوسفیان نیز در میان مردم اعلام کرد:پیشوای مسلمانان، محمد(صلی الله علیه وآله) به من قول داده هرکس به مسجدالحرام درآید در اَمان است، هرکس اسلحه بر زمین بگذارد و به خانه خویش رود و درِ خانه را از روی بی‌طرفی ببندد در امان است و هرکس به خانه من یا خانه حکیم بن حزام درآید در امان است. پیامبر به این سه مورد نیز اکتفا نکرد و پس از ورود به مکه پرچمی به دست عبداللّه خثعمی داد و فرمود:فریاد کن:هرکس زیر این پرچم گرد آید در امان است.<ref>. امتاع الاسماع، ج 1، ص 379.</ref> قرآن به اهل مکه یادآوری می‌کند که اعطای امان از سوی خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله)به معنای حقانیت راه آنان نیست، بنابراین، امان در دنیا امان در آخرت و رهایی از عذاب قیامت نیست:«قُل یَومَ الفَتحِ لا یَنفَعُ الَّذینَ کَفَروا ایمنُهُم» (سجده/32، 29) این تفسیر بنابرآن است که مراد از «یَومَ الفَتح» فتح مکه باشد.<ref>. زاد المسیر، ج 6، ص 345  346.</ref>
+
تأمین در اسلام چنان‌که گذشت به اتفاق همه علمای شیعه و بیشتر اهل سنت عقدی لازم و واجب الوفاست. امان عهدی است که نقض یک جانبه آن توسط مسلمین جایز نیست، مگر آنکه مستأمن خلافی مرتکب یا خدعه‌ای بکار برد. قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|«سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ اَن یَأمَنوکُم و یَأمَنوا قَومَهُم...»}}؛ بزودی با جمعیتی روبه‌رو خواهید شد که می‌خواهند [برای حفظ منافع خود]، هم از ناحیه شما [مسلمانان] در امان باشند و هم از ناحیه قوم خودشان [که مشرک‌اند].([[سوره نساء]]/4، 91)
  
 +
قرآن در برابر این گروه شدت عمل به خرج داده و می‌فرماید: اگر به صلح واقعی روی نیاوردند آنها را هر کجا یافتید اسیر کنید یا بکشید: «فَخُذوهُم واقتُلوهُم...» در حدیثی از [[امام باقر]] علیه السلام آمده: اگر کسی شخصی را امان دهد، آنگاه خیانت کند و او را بکشد در روز قیامت در حالی که پرچمدار خدعه و خیانت است، محشور خواهد شد. ذکر آن دسته از آیات قرآن که مشتمل بر «عهد و میثاق» است در بحث امان، توسط برخی از کتب حدیث مانند بحارالانوار<ref>بحارالانوار، ج97، ص44.</ref> و جامع احادیث الشیعه<ref>جامع احادیث الشیعه، ج16، ص216.</ref> تداعی کننده این نکته است که نقض امان به نوعی نقض عهد به شمار می‌آید که در قرآن و در اخلاق اسلامی شدیداً نکوهش شده است.
  
== نقض امان ==
+
قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|«والموفونَ بِعَهدِهِم اِذا عهَدوا»}}؛ ([[سوره بقره]]/2، 177) و به صورت خاص در مورد بخشی از مشرکان پیمان شکنی را حرام می‌داند؛ یعنی آن مشرکانی که پس از پیمان با مسلمانان، برخلاف شرایط گام برندارند و احدی را بر ضد مسلمین تقویت نکنند: {{متن قرآن|«...اِلاَّ الَّذینَ عهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ ثُمَّ لَم‌یَنقُصوکُم شیًا ولَم یُظهِروا عَلَیکُم اَحَدًا فَاَتِمّوا اِلَیهِم عَهدَهُم اِلی مُدَّتِهِم...»}} ([[سوره توبه]]/9، 4)؛ ولی بخشی دیگر از مشرکان روحیه پیمان‌شکنی دارند و اگر روزی بر مسلمین غالب شوند نه ملاحظه خویشاوندی و نه رعایت عهد و پیمان می‌کنند، از این رو نباید انتظار رعایت پیمان را از سوی پیامبر داشته باشند: {{متن قرآن|«کَیفَ و اِن یَظهَروا عَلَیکُم لایَرقُبوا فیکُم اِلاّ ولا ذِمَّةً»}}. ([[سوره توبه]]/9، 8)
  
تأمین در اسلام چنان‌که گذشت به اتفاق همه علمای شیعه و بیشتر اهل سنت عقدی لازم و واجب الوفاست. امان عهدی است که نقض یک جانبه آن توسط مسلمین جایز نیست، مگر آنکه مستأمن خلافی مرتکب یا خدعه‌ای به‌کار برد. قرآن می‌فرماید:«سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ اَن یَأمَنوکُم و یَأمَنوا قَومَهُم... = به زودی با جمعیتی روبه‌رو خواهید شد که می‌خواهند [برای حفظ منافع خود]، هم از ناحیه شما [مسلمانان] در امان باشند و هم از ناحیه قوم خودشان [که مشرک‌اند]». (نساء/4،91) قرآن در برابر این گروه شدت عمل به خرج داده و می‌فرماید:اگر به صلح واقعی روی نیاوردند آنها را هر کجا یافتید اسیر کنید یا بکشید:«فَخُذوهُم واقتُلوهُم...» درحدیثی از امام باقر(علیه السلام)آمده:اگر کسی شخصی را امان دهد، آنگاه خیانت کند و او را بکشد در روز قیامت در حالی که پرچمدار خدعه و خیانت است محشور خواهد شد. ذکر آن دسته از آیات قرآن که مشتمل بر «عهد و میثاق» است در بحث امان، توسّط برخی از کتب حدیث مانند بحارالانوار<ref>. بحارالانوار، ج 97، ص 44.</ref> و جامع احادیث الشیعه<ref>. جامع احادیث الشیعه، ج 16، ص 216.</ref> تداعی کننده این نکته است که نقض امان به نوعی نقض عهد به شمار می‌آید که در قرآن و در اخلاق اسلامی شدیداً نکوهش شده است. قرآن می‌فرماید:«والموفونَ بِعَهدِهِم اِذا عهَدوا» (بقره/2،177) و به صورت خاص در مورد بخشی از مشرکان پیمان*شکنی را حرام می‌داند؛ یعنی آن مشرکانی که پس از پیمان با مسلمانان، بر خلاف شرایط گام برندارند و احدی را بر ضد مسلمین تقویت نکنند:«... اِلاَّ الَّذینَ عهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ ثُمَّ لَم‌یَنقُصوکُم شیًا ولَم یُظهِروا عَلَیکُم اَحَدًا فَاَتِمّوا اِلَیهِم عَهدَهُم اِلی مُدَّتِهِم...» (توبه/9،4)؛ ولی بخشی دیگر از مشرکان روحیه پیمان‌شکنی دارند و اگر روزی بر مسلمین غالب شوند نه ملاحظه خویشاوندی و نه رعایت عهد و پیمان می‌کنند، از این رو نباید انتظار رعایت پیمان را از سوی پیامبر داشته باشند:«کَیفَ واِن یَظهَروا عَلَیکُم لا یَرقُبوا فیکُم اِلاّ ولا ذِمَّةً» (توبه/9،8). برخی «ذمّه» را در این آیه به امان تفسیر کرده‌اند<ref>. تفسیر قرطبی، ج 8، ص 51.</ref>، بنابراین در مدتی که کافر حربی با امانی که دریافت کرده با اطمینان و آرامش در دارالاسلام زندگی می‌کند نمی‌توان ناگهان این امان را نادیده گرفت و جان و مال او را در مخاطره افکند، مگر آنکه ابتدائاً نقض امان از سوی او صورت گرفته باشد. نقض امان از سوی کافر محارب مواردی دارد که به اختصار عبارت است از:1. مهاجرت از دارالاسلام به دارالحرب.<ref>. سلسلة الینابیع، ج 9، ص 257، «قواعد الاحکام».</ref> 2. اقدام به خلاف و خدعه به ویژه جاسوسی در سرزمین مسلمانان و به نفع دشمنان اسلام.<ref>. همان، ص256  257.</ref> 3. مرگ مستأمن که نتیجه آن به نظر برخی در ترکه او ظاهر می‌شود، زیرا گروهی گفته‌اند:با مرگ وی، اموالی که در دارالاسلام به او تعلق دارد به وارث مسلمان او و در صورت نبود وارث مسلمان به امام مسلمین تعلق می‌گیرد.
+
برخی «ذمّه» را در این آیه به امان تفسیر کرده‌اند<ref>تفسیر قرطبی، ج8، ص51.</ref>، بنابراین در مدتی که کافر حربی با امانی که دریافت کرده با اطمینان و آرامش در دارالاسلام زندگی می‌کند نمی‌توان ناگهان این امان را نادیده گرفت و جان و مال او را در مخاطره افکند، مگر آنکه ابتدائاً نقض امان از سوی او صورت گرفته باشد.
  
==پانویس ==
+
نقض امان از سوی کافر محارب مواردی دارد که به اختصار عبارت است از:
<references />
 
  
== منابع ==
+
# مهاجرت از دارالاسلام به دارالحرب.<ref>سلسلة الینابیع، ج9، ص257، «قواعد الاحکام».</ref>
 +
# اقدام به خلاف و خدعه به ویژه جاسوسی در سرزمین مسلمانان و به نفع دشمنان اسلام.<ref>همان، ص256-257.</ref>
 +
# مرگ مستأمن که نتیجه آن به نظر برخی در ترکه او ظاهر می‌شود، زیرا گروهی گفته‌اند: با مرگ وی اموالی که در دارالاسلام به او تعلق دارد به وارث مسلمان او و در صورت نبود وارث مسلمان به امام مسلمین تعلق می‌گیرد.
  
*سيد مصطفى اسدى،امان،دايرة المعارف قرآن کریم ،ج 4،[http://maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/23.htm#f3 مرکز فرهنگ و معارف قرآن]
+
==پانویس==
 +
<references/>
  
 +
==منابع==
 +
* سيد مصطفى اسدى، امان، دايرة المعارف قرآن کریم، ج4، [http://maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/23.htm#f3 مرکز فرهنگ و معارف قرآن].
  
 
[[رده:احکام روابط اجتماعی]]
 
[[رده:احکام روابط اجتماعی]]

نسخهٔ ‏۲۱ آوریل ۲۰۱۴، ساعت ۰۷:۳۲

Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


تضمین امنیت کافران از سوی امام مسلمین، نایب او یا افراد مسلمان

واژه امان در لغت

واژه اَمان در لغت به معنای آرامش یافتن و برطرف‌شدن ترس[۱] و آرامش‌دادن و برطرف‌کردن ترس[۲] و در اصطلاح فقهی به معنای تأمین جانی و مالی کافر از سوی حاکم اسلامی یا مسلمانان است.

استیمان و استجاره نیز به معنای درخواست پناهندگی از سوی کافر آمده است[۳] و به مسلمانی که امنیت کافر را تضمین می‌کند «آمِن» و «جار» و به کافری که طلب تأمین می‌کند «مستأمِن» و «مستجیر» می‌گویند.[۴]

درباره عقد اَمان کتابی مستقل در فقه همانند آنچه در سایر عقود (بیع، اجاره، مضاربه و...) رایج است، نیامده و با آنکه به تصریح فقها عقدی مستقل است.[۵] به صورت بحثی فرعی در کتاب جهاد مطرح شده است.

این عقد از طرف «آمن» با عباراتی صریح همچون «أمّنتُک»، «آجرتک» یا هر عبارت، ترجمه، کنایه یا اشاره‌ای که مقصود را بفهماند منعقد می‌شود.[۶]

حنفیّه اَمان را عقد جایز ولی امامیّه، زیدیّه و بیشتر اهل سنّت آن را از جانب مسلمانان لازم و از سوی کافر، جایز شمرده‌اند.[۷]

امان در میان اقوام

اَمان و استیمان با نگاهی فراتر از اصطلاح فقهی از زمانهای دور در میان اقوام و ملل رواج داشته و قبل از اسلام نیز در میان اعراب مرسوم بوده است.[۸]

در عصر ما نیز درخواست پناهندگی به ویژه در میان ناراضیان سیاسی، کودتاگران نافرجام، پادشاهان و رؤسای جمهوری که با کودتا از قدرت برکنار می‌شوند، کسانی که دست به اختلاس زده و فراری می‌شوند و... متداول است؛ اعطای پناهندگی امروزه با ملاحظه منافع سیاسی، اقتصادی و... از سوی حکومتها انجام می‌شود؛ لیکن به امان جنبه‌ای کاملاً انسانی و ارزشی بخشیده است و افزون بر حکومت این حق را به آحاد مسلمانان نیز داده است.

فرق امان با هُدنه، عقد ذمّه، صلح و معاهده

در فقه اسلامی برای مصونیت کافران اسباب دیگری نیز وجود دارد[۹] که برخی از آنها به امان شباهتی ندارد؛ مانند اِقرار به شهادتین ولی برخی از نظر مفهوم و نتیجه به امان شباهت دارد؛ مانند: عقد هدنه یا مهادنه، عقد ذمّه، عقد صلح، معاهده، از این‌ رو باید این موارد از یکدیگر جدا و فرق آنها واضح گردد.

عقد هُدنه (آتش بس) توافق بر ترک جنگ تا مدتی معین و محدود است که بین کافران و مسلمانان واقع می‌شود[۱۰] و گاه بدون پیش شرط و گاه با شرطی همچون پرداخت عوض، تبادل اسیران و... انجام می‌شود.[۱۱]

عقد صلح به معنای توافق بر ترک نزاع بین متخاصمین[۱۲] و در موردی است که در مسلمانان ضعف و سستی دیده شود و لازم نیست در حال جنگ این عقد منعقد شود و عقد ذمّه اصولا مربوط به اهل کتاب است و شرایط ویژه خود را دارد.[۱۳]

برقراری این سه عقد از مختصات امام یا نایب اوست. برخلاف عقد امان که آحاد مسلمانان نیز می‌توانند این سه قرار داد را با کافران منعقد کنند. البته این امر اختصاص به مواردی دارد که تأمین امنیت و سلامت برای افراد محدودی از کافران محارب باشد که در این صورت اَمان خاص تحقق پیدا می‌کند.[۱۴]

اما اگر تأمین امنیت برای جمعیتی فراوان مانند یک لشکر یا اهل یک شهر باشد امان عام تحقق می‌یابد که فقط بدست امام مسلمین تحقق می‌پذیرد.[۱۵]

علامه حلی در قواعد می‌گوید: عقد امان با دو صنف از کافران منعقد می‌شود: یکی کافران حربی و دیگر کفار ذمّی که نقض ذمّه کرده‌اند[۱۶] و فرق دیگر این که عقد امان و هُدنه پرداخت جزیه ندارد، در حالی که عقد ذمّه لزوماً به پرداخت جزیه از سوی کافران منتهی می‌شود[۱۷]؛ امّا «معاهده با کفّار» چیزی شبیه به عهد و نذر و قسم است و گفته شده: معاهده نوعی هُدنه و صلح و امان مؤکّد است زیرا پیمان و عهد با کافران اگر به آتش بس تعلق گرفت «هدنه مؤکّد» می‌شود و اگر به صلح یا امان تعلق گرفت «صلح مؤکد» یا «امان مؤکد» خواهد بود.[۱۸]

امان در قرآن

آیات قرآنی مرتبط با امان، به چند گروه تقسیم می‌شود؛ در بسیاری از آنها مادّه «اَمَنَ» بکار رفته است؛ مانند آیه 6 سوره توبه/9 که در آن (مأمن) آمده است؛ همچنین در 91 سوره نساء/4 «یأمنوا» و در آیه 61 سوره توبه/9 «یؤمن» و در 97 سوره آل‌ عمران/3 «آمناً»، آمده است.

در دو آیه 94 سوره نساء/4[۱۹] و 15 سوره مریم/19[۲۰] از واژه «سلام» استفاده شده است. در آیه 112 سوره آل‌ عمران/3 کلمه «حبل»[۲۱] و در برخی از آیات مانند 124 سوره بقره/2 کلمه عهد به امان تفسیر شده است.[۲۲]

برخی «ذمّه» در آیه 8 سوره توبه/9 را به معنای امان گرفته‌اند.[۲۳] کلمه «استَجارَکَ» و «فَأجِرهُ» در آیه 6 سوره توبه/9 به معنای امان آمده است.[۲۴] ضمن آنکه واژه برائت در آیه نخست سوره توبه/9 در مقابل امان و به معنای زوال آن دانسته شده است.[۲۵]؛ همچنین آیات 1 و 3 سوره احزاب/33 را به امان مربوط دانسته‌اند.[۲۶]

بحث امان عُمدتاً بر محور آیه ششم سوره توبه می‌گردد. در این آیه لفظ «استَجارَکَ» برای استیمان و درخواست پناهندگی از سوی مشرک و لفظ «فَاَجِرهُ» برای امان دادن از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله بکار رفته است؛ ولی همه احکام امان و استیمان از این آیه و آیات دیگر بدست نمی‌آید و زوایایی از بحث با کمک روایات قابل دسترسی است.

البته در قرآن بحثهای دیگری نیز مطرح شده که از حقیقت امان خارج است؛ ولی چندان بی‌ارتباط با این بحث نیست؛ به عنوان مثال در آیه 10 سوره ممتحنه/60 پناهندگی زنانی که به سوی مسلمانان هجرت و اظهار اسلام کرده‌اند طرح گردیده که استیمان مسلمان از مسلمان است. در آیه 11 همین سوره پناهندگی زنان مسلمان به مشرکان (استیمان مسلمان از کافر) ذکر شده است. در آیات 61 سوره انفال/8 و 35 سوره محمد/47 موضوع صلح و آتش‌بس آمده است. در آیه 29 سوره توبه/9 بحث اهل ذمه و شرایط جزیه مطرح گردیده است.

احکام و شرایط امان

اصل و قاعده اوّلیه در امان جواز و اباحه است که آیه «واِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّه» (سوره توبه/9، 6) بر آن دلالت دارد[۲۷] اما به مقتضای شرایط و مصالح حکم تکلیفی آن تفاوت می‌کند به این بیان که گاه این عمل واجب می‌گردد و آن اختصاص به مواردی دارد که ترک امان مفسده‌ای برای مسلمانان در پی داشته باشد یا کافر محارب درصدد تحقیق باشد و بخواهد پیام اسلام را بشنود و گاه حرام می‌گردد مانند موردی که امان دادن کافر ضرری برای مسلمانان در پی داشته باشد و گاه نیز مستحب یا مکروه است.[۲۸]

در عقد امان شرائطی معتبر است که برخی مربوط به امان دهنده و برخی مربوط به امان داده شده است. امان دهنده به اتفاق سه شرط معتبر است: اسلام، اختیار و عقل[۲۹]، بنابراین امان دادن کافر معتصم (ذمّی، معاهد و...) به کافران دیگر صحیح نیست مگر آنکه از طرف مسلمان وکیل باشد و امان از سوی مسلمان از هر فرقه‌ای که باشد، صحیح است[۳۰]؛ به نظر اغلب فقیهان اَمان دادن حرّ و مملوک، کودک بالغ مشروع است.

بنابر اتفاق فقها، امان دادن زن مشروع است و ماجرای امّ‌هانی که در فتح مکه به کافری پناه داد و مورد تأیید پیامبر قرار گرفت، گواه صدق این مدعاست.[۳۱] همچنین زینب دختر پیامبر صلی الله علیه و آله به شوهر مشرک خود ابوالعاص پناه داد و پیامبر آن را پذیرفت. [۳۲] بر پایه روایات، کودک اگر طاقت جنگ دارد امانش نسبت به کافر پذیرفته است، زیرا او نیز از جنگجویان به شمار می‌آید و می‌تواند داخل در گروه حمایت کنندگان باشد.[۳۳]

شروطی نیز در کافری که به او امان داده می‌شود معتبر است، از جمله این که مفسده‌ای برای مسلمانان بر امان مترتب نباشد[۳۴]، بلکه برخی وجود مصلحت را شرط کرده‌اند.[۳۵]، بنابراین اگر امان منجر به جاسوسی کافر شود، مشروع نخواهد بود.[۳۶]

گروهی از فقها در تحقق امان، استیمان و درخواست کافر را شرط دانسته‌اند[۳۷]؛ ولی برخی مانند صاحب جواهر در مشروعیت آن، درخواست کافر را لازم نمی‌دانند[۳۸] و در کافر مستأمن فرقی میان حرّ و عبد، بالغ و غیربالغ و زن و مرد نیست.[۳۹]

هدف از تشریع امان

مهم‌ترین اثر و فایده امان به مستأمنان مربوط می‌شود. آنان امنیت خویش را در سایه امان تضمین می‌کنند و مصونیت می‌یابند. قرآن یکی از ویژگیها یهود را ذلت و بیچارگی همیشگی آنان می‌داند: «ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ». (سوره آل‌ عمران/3، 112)

و از راههایی که با گام برداشتن در آن می‌توانند این مُهر ذلت را از پیشانی خویش پاک کنند. ارتباط و پیوند با خدا و با مردم است: «اِلاّ بِحَبل مِنَ اللّهِ و حَبل مِنَ النّاس» است. جمله اول مربوط به مسلمان شدن کافران و جمله دوم مربوط به امان و ذمّه با مسلمانان است.[۴۰]

با نگاهی کلی به دیدگاه اسلام درباره کافران و مشرکان به ویژه با بررسی مجموع آیاتی که در نحوه برخورد و ارتباط با آنان وارد شده، اهمیت بررسی مسئله امان و پناه دادن به کافر محارب دو چندان می‌شود زیرا از یک سو در اسلام، ارتباط و همسویی با کافران محارب شدیداً تحریم شده و تبرّی، از احکام مهم دین اسلام قرار داده شده است.

قرآن می‌گوید: «فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم...». (سوره توبه/9، 5)، «و قتِلوا المُشرِکینَ کافَّةً...» (سوره توبه/9، 36)

در جای دیگر قرآن مؤمنان را با جمله «والَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم...» (سوره فتح/48، 29) یاد می‌کند. در آغاز سوره توبه خداوند از مشرکان به شدت اظهار برائت می‌کند؛ ولی از سوی دیگر در ادامه همین آیات (آیه ششم)، امان دادن به مشرکان را مطرح می‌کند.

طبق این آیه شریفه به کافران در حال مخاصمه با مسلمانان، در صورت درخواست پناهندگی امان داده می‌شود تا به دارالاسلام بیایند و با اقامت موقت در آنجا به طور مستقیم با اسلام آشنا شوند: «...حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ...» آنگاه اگر داوطلبانه اسلام را پذیرفتند می‌توانند به صورت دائم در کشور اسلامی بمانند وگرنه بدون کمترین تعرض و آزار به مأمن اصلی خود (دارالحرب) بازگردانده می‌شوند: «... ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ...».

از این آیه استفاده می‌شود که هدف از تشریع امان با هدف خداوند از بعثت پیامبران، شباهت دارد. در هر دو مورد هدف، دعوت مردم به سوی هدایت و رشد و دور کردن آنان از اسباب گمراهی است. لازمه این مطلب آن است که در کنار احکام برائت، قتال، مبارزه و وعده کیفر به محاربان، اگر امیدی هر چند ضعیف به هدایت آنان می‌رود، به آن ترتیب اثر داده شود.

بنابراین آیه امان در سوره توبه برای رفع اشکالی است که از آیات قبل به ذهن می‌رسد[۴۱]، زیرا در آیات قبل خداوند از مشرکان اعلام بیزاری کرده و خطاب به مسلمانان می‌گوید: «فَاِذَا انسَلَخَ الاَشهُرُ الحُرُمُ فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم وخُذوهُم واحصُروهُم واقعُدوا لَهُم کُلَّ مَرصَد فَاِن تَابوا و اَقَاموا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّکوةَ فَخَلّوا سَبیلَهُم...». (سوره توبه/9، 5)

مفاد این آیات که حکایت از شدت برخورد با مشرکان دارد، اشکالی را به ذهن می‌رساند که بنابراین پس از انقضای مهلت، مشرکان فقط دو راه در پیش دارند: یا کشته می‌شوند یا اسلام می‌آورند: اما قرآن با تشریع حکم امان این شبهه را می‌زداید که برای مشرکان راه سوم، یعنی راه اندیشه و تحقیق نیز باز است زیرا همه معارف دین از ضروریات و بدیهیات نیست تا نیازمند تحقیق و بررسی نباشد[۴۲] و نیز اصول و معارف دین تقلیدبردار نیست و بنابراین نیاز به تحقیق و بررسی دارد[۴۳] و حتی اگر محارب و مشرک بخواهد برای آشنایی با اسلام و وضع مسلمانان به بلاد اسلامی سفر کند و برای این جهت استیمان کند، مسلمانان باید به او امان دهند تا حجت بر او تمام شود:[۴۴] «و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ». (سوره توبه/9، 6)

شاهد وجود این شبهه، روایتی است که از سعید بن جبیر در ذیل آیه نقل شده است: مردی از مشرکان در پی این توّهم که مجبور است اسلام را بپذیرد یا کشته می‌شود از امام علی بن ابی‌طالب علیه السلام پرسید: آیا پس از انقضای 4 ماه می‌توانیم برای شنیدن سخن خدا یا خواسته دیگری خدمت محمد صلی الله علیه و آله برسیم؟ امیرمؤمنان پاسخ دادند: آری، زیرا خداوند متعالی پس از آیات اول سوره برائت می‌فرماید: «و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ...».[۴۵]

با توجه به آنچه گذشت مشخص می‌شود که ادعای نسخ این آیه با آیات برائت و قتال و... چنان‌ که سدی و ضحاک ادعا کرده‌اند،[۴۶] صحیح نیست زیرا آیه امان از آیات محکم و غیرقابل نسخ است و با حکم عقل نیز تأیید می‌شود زیرا مؤاخذه قبل از تمام شدن حجت معقول نیست و کافران تا هنگامی که در حال تحقیق هستند در جهل خویش معذورند، چنان‌که در پایان آیه نیز به این نکته اشاره شده است: «...ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لایَعلَمون» (سوره توبه/9، 16) یعنی این امان از آن رو برای آنان قرار داده شده که آنان دلایل حقانیت اسلام و کلام خدا را نمی‌دانند، پس باید به آنان امان داده شود تا کلام خدا را بشنوند و در آن تدبّر کنند[۴۷] و حکم عقل به قبح عقاب بلابیان قابل تخصیص و نسخ نیست.

زمینه فحص و جستجوی از حجت را اسلام باید برای همه فراهم کند و این زمینه با مشروعیت اَمان بدست می‌آید. در نقلی وارد شده که این آیه تا روز قیامت غیرقابل نسخ است.[۴۸] لازمه نسخ این آیه آن است که تبلیغ دین واجب نیست بلکه طالب حق و هدایت از شنیدن سخن حق منع می‌شود و راه علم و فهم بر او بسته می‌ماند.[۴۹]

اگر در موردی امان بی‌اثر گردد و هدف فوق از آن حاصل نشود دیگر جایی برای ادامه آن نخواهد ماند، چنان‌که در ذیل آیه نخست سوره احزاب/33: «یاَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ ولاتُطِعِ الکفِرینَ والمُنفِقینَ» گفته شده: آیه در مورد ابوسفیان و بعضی دیگر از سران کفر و شرک نازل شده که پس از جنگ احد از پیامبر صلی الله علیه و آله امان گرفتند و وارد مدینه شدند و به اتفاق عبداللّه بن اُبیّ و بعضی دیگر از دوستانشان نزد رسول اللّه آمدند و عرض کردند: ای محمّد! از بدگویی به خدایان ما بپرهیز و بگو: آنها برای پرستش کنندگان شفاعت می‌کنند تا ما هم از تو دست برداریم و هر چه می‌خواهی درباره خدایت توصیف کن که آزاد هستی.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از این سخن برآشفت. عمر بن خطاب برخاست و از پیامبر اجازه کشتن آنان را خواست. پیامبر فرمود: من به آنها امان داده‌ام و چنین چیزی ممکن نیست؛ اما فرمان داد آنان را از مدینه بیرون برانند.[۵۰]

موارد تحقق امان

از مجموع مواردی که فقیهان، مفسران و تاریخ‌نگاران اسلامی برای امان ذکر کرده‌اند، استفاده می‌شود که امان منحصر به موردی نیست که صریحاً کافری از مسلمان درخواست امان کند یا لفظ دال بر امان از مسلمان ابراز شود یا امان خواهی به غرض تحقیق و جستجو درباره اسلام از سوی کافر انجام شود، بلکه در غیر موارد فوق نیز امان حاصل می‌شود.

قرآن به پیروانش می‌آموزد که افراد را زود مورد اتهام و سوء قصد قرار ندهند و حتی در سفر جهاد به کسی که اظهار اسلام و صلح می‌کند، متعرض نشوند: «ولاتَقولوا لِمَن اَلقی اِلَیکُمُ السَّلمَ لَستَ مُؤمِنًا». (سوره نساء/4، 94)

گفته شده بنابر قرائت فتح: «مُؤمَنًا» این آیه مربوط به امان است.[۵۱] سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز نشان می‌دهد که آن حضرت حوزه‌ای وسیع‌تر از آنچه در آیه 6 سوره توبه/9 مطرح شده برای تأمین قائل بوده‌اند، بلکه می‌توان گفت: آیه بر مواردی فراتر از ظاهر آن تطبیق شده است، چنان‌که در روایتی که گذشت از امیرمؤمنان علیه السلام سؤال شد: اگر یکی از مشرکان بخواهد برای شنیدن کلام خدا یا برای خواسته دیگری با پیامبر صلی الله علیه و آله ملاقات کند. آیا ممکن است؟ حضرت آیه فوق را تلاوت کردند و امان را برای مورد سؤال ثابت دانستند.[۵۲]

برخی گفته‌اند: در امان لازم نیست غرض کافر تحقیق و بررسی اسلام باشد، زیرا در آیه امان سبب استجاره و استیمان ذکر نشده است: «و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ» و در ادامه آیه از این جهت کلمه «حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ» آمده که معمولا اقامت مشرک در میان مسلمانان با شنیدن آیات قرآن و آشنایی با معارف اسلام همراه است، از این‌ رو مشروعیت اَمان در اسلام اعم از مواردی است که استیمان به این غرض باشد.[۵۳] موارد گوناگون امان و استیمان بدین شرح است:

تأمین سیاسی

این‌ گونه تأمین در مورد سفیران و فرستادگان دولتها و قبایل منعقد می‌شود. افرادی که برای مذاکره یا رساندن پیامی از دارالحرب می‌آیند. در طول مدت مأموریت خویش از تأمین همه جانبه برخوردارند، چنان‌که روایات[۵۴] و شواهد تاریخی گواه بر این مطلب و این یکی از موارد وجوب امان است.[۵۵]

در ماجرای حدیبیّه قبل از انعقاد قرارداد صلح، فرستادگانی از سوی مشرکان به نامهای عروة بن مسعود، مِکرز بن حفص و سهیل بن عمرو و دیگران نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و در تمام مدت مذاکره، در اَمان مسلمانان بودند.[۵۶]

مهم‌تر آنکه در تاریخ صدر اسلام اَمان دادن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به فرستادگان مدعی پیامبری، یعنی مسیلمه کذّاب ثبت شده است. آنها دو نفر بودند و چون با رسول اللّه صلی الله علیه و آله ملاقات کردند از آنان پرسید: آیا شما مسیلمه را فرستاده خدا می‌دانید؟ گفتند: آری. فرمود: به خدا سوگند اگر چنین نبود که فرستادگان کُشته نمی‌شوند شما را می‌کشتم».[۵۷]

تأمین فرهنگی

این‌گونه امان عمدتاً برای کسانی است که از مبانی و عقاید اسلام بی‌خبر و درصدد تحقیق و بررسی آن هستند و برای این منظور درخواست پناهندگی‌ کرده تا زمینه فحص و جستجو را در دارالاسلام برای خود فراهم آورند. خداوند متعالی روا بودن چنین تأمینی را در آیه 6 سوره توبه/9 به طور صریح اعلام داشته است.

تأمین اقتصادی

این‌گونه امان برای بازرگانان و همه کسانی است که می‌خواهند در کشورهای اسلامی کار اقتصادی انجام بدهند. اعطای تأمین بسته به شرایطی است؛ از جمله: نیاز جامعه اسلامی به چنین روابطی و وجود مصلحت در آن و حسن نیت و عدم قصد جاسوسی[۵۸]، حتی برخی گفته‌اند: اگر کافری بدون امان گرفتن، متاعی به دارالاسلام آورد، اگر عادت بر این جاری شده که برای تجارت بدون امان صریح وارد می‌شوند، در این صورت اَمان قهری تحقق پیدا کرده و نباید متعرض او شد[۵۹] و اگر کافر به قصد تجارت آمد و اموال خویش را در آنجا نهاد و خود به دارالحرب بازگشت گرچه امان از شخص او برداشته می‌شود؛ ولی در مورد اموال او حالت امان باقی است و کسی حق تعرض به آنها را ندارد. آری وقتی آن اموال به مأمن محاربان برده شده مانند سایر اموال محاربان با آن رفتار می‌شود.[۶۰]

تأمین نظامی

از شایع‌ترین موارد امان پناهندگی هنگام جنگ یا پیش از شروع جنگ است. قرآن از قول منافقان در جنگ خندق، هنگام محاصره مدینه نقل می‌کند که آنها مردم را به فرار تشویق می‌کردند. بعضی آیه «یاَهلَ یَثرِبَ لامُقامَ لَکُم فارجِعوا» (سوره احزاب/33، 13) را چنین تفسیر کرده‌اند که منافقان مردم مدینه را به پناهندگی به مشرکان ترغیب می‌کردند.

آنان می‌گفتند: ای اهل یثرب! شما توان رویارویی با لشکر احزاب را ندارید، پس به سوی طلب اَمان بازگردید.[۶۱] این‌گونه امان در اسلام نسبت به کافران نیز وجود دارد و کیفیت آن بدین قرار است که امام مسلمین یا سرباز مسلمان در هنگام جنگ طبق شرایط خاصی به یک نفر یا یک گروه امان می‌دهد.(تفاوت امان با هُدنه در اول مقاله گذشت)

تأمین نظامی شرایطی دارد؛ از جمله این که امان قبل از اسارت باشد، مگر آنکه امام یا نایب او امان دهند. دیگر آنکه کافر درصدد خدعه نباشد. گاهی این امان به صورت عام داده می‌شود تا جلوی خونریزی گرفته شود. رخداد فتح مکه نمونه‌ای از گذشت پیامبر اسلام است.

در این حادثه گروهی از مشرکان با راهنمایی علی‌ بن‌ ابی‌ طالب علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله ملاقات کردند و همان سخنان برادران یوسف در مقام عذرخواهی را بر زبان جاری ساختند: «لَقَد ءاثَرَکَ اللّهُ عَلَینا واِن کُنّا لَخطِین»؛ خدا تو را بر ما برتری داد و خطا کرده بودیم. (سوره یوسف/12، 91)

حضرت خطاب به همه مردم مکه فرمود: «لاتَثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُاللّهُ لَکُم و هُوَ اَرحَمُ الرّاحِمین»؛ (سوره یوسف/12، 92) قبل از آن رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله همه فرماندهان لشکر مسلمانان را احضار کرده فرموده بود: می‌خواهم فتح مکه بدون خونریزی انجام شود. مشرکان با مشاهده این حُسن نیت دروازه‌ها را بر روی مسلمانان گشودند.

پیغمبر صلی الله علیه و آله در مقابل یکی از فرماندهان لشکرش که به هنگام ورود به شهر مکه شعار می‌داد: «الیوم یوم المَلْحَمة؛ امروز روز انتقام است» شدیداً عکس‌العمل نشان داد و به علی علیه السلام مأموریّت داد که پرچم را از دست او بگیرد و به نقلی پیامبر فرمود: به جای آن شعار «الیوم یوم المرحمة» را اعلام کنید.

چنین عکس‌العملی مردم وحشتزده مکه را امیدوار کرد و راه را برای پذیرش اسلام از سوی آنان گشود. اینجاست که قرآن از آینده‌ای توأم با مودّت و مهربانی بر اساس اسلام میان مسلمانان و مشرکان مکه خبر داده است: «عَسَی اللّهُ اَن یَجعَلَ بَینَکُم و بَینَ الَّذینَ عادَیتُم مِنهُم مَوَدَّةً...». (سوره ممتحنه/60، 7)

اعلان عمومی پیامبر چنین بود: شما برای من هموطنان نامناسبی بودید، رسالت مرا تکذیب کردید مرا از خانه بیرون راندید، با من به نبرد برخاستید و کمر به قتل من بستید؛ ولی من همه شما را امان می‌دهم و اعلام می‌کنم: «اذهبوا فأنتم الطلقاء» . ابوسفیان نیز در میان مردم اعلام کرد: پیشوای مسلمانان، محمد صلی الله علیه و آله به من قول داده هر کس به مسجدالحرام درآید در اَمان است، هر کس اسلحه بر زمین بگذارد و به خانه خویش رود و درِ خانه را از روی بی‌طرفی ببندد در امان است و هر کس به خانه من یا خانه حکیم بن حزام درآید، در امان است.

پیامبر به این سه مورد نیز اکتفا نکرد و پس از ورود به مکه پرچمی بدست عبداللّه خثعمی داد و فرمود: فریاد کن، هر کس زیر این پرچم گرد آید، در امان است.[۶۲] قرآن به اهل مکه یادآوری می‌کند که اعطای امان از سوی خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله به معنای حقانیت راه آنان نیست، بنابراین امان در دنیا امان در آخرت و رهایی از عذاب قیامت نیست: «قُل یَومَ الفَتحِ لایَنفَعُ الَّذینَ کَفَروا ایمنُهُم» (سوره سجده/32، 29) این تفسیر بنابراین است که مراد از «یَومَ الفَتح» فتح مکه باشد.[۶۳]

نقض امان

تأمین در اسلام چنان‌که گذشت به اتفاق همه علمای شیعه و بیشتر اهل سنت عقدی لازم و واجب الوفاست. امان عهدی است که نقض یک جانبه آن توسط مسلمین جایز نیست، مگر آنکه مستأمن خلافی مرتکب یا خدعه‌ای بکار برد. قرآن می‌فرماید: «سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ اَن یَأمَنوکُم و یَأمَنوا قَومَهُم...»؛ بزودی با جمعیتی روبه‌رو خواهید شد که می‌خواهند [برای حفظ منافع خود]، هم از ناحیه شما [مسلمانان] در امان باشند و هم از ناحیه قوم خودشان [که مشرک‌اند].(سوره نساء/4، 91)

قرآن در برابر این گروه شدت عمل به خرج داده و می‌فرماید: اگر به صلح واقعی روی نیاوردند آنها را هر کجا یافتید اسیر کنید یا بکشید: «فَخُذوهُم واقتُلوهُم...» در حدیثی از امام باقر علیه السلام آمده: اگر کسی شخصی را امان دهد، آنگاه خیانت کند و او را بکشد در روز قیامت در حالی که پرچمدار خدعه و خیانت است، محشور خواهد شد. ذکر آن دسته از آیات قرآن که مشتمل بر «عهد و میثاق» است در بحث امان، توسط برخی از کتب حدیث مانند بحارالانوار[۶۴] و جامع احادیث الشیعه[۶۵] تداعی کننده این نکته است که نقض امان به نوعی نقض عهد به شمار می‌آید که در قرآن و در اخلاق اسلامی شدیداً نکوهش شده است.

قرآن می‌فرماید: «والموفونَ بِعَهدِهِم اِذا عهَدوا»؛ (سوره بقره/2، 177) و به صورت خاص در مورد بخشی از مشرکان پیمان شکنی را حرام می‌داند؛ یعنی آن مشرکانی که پس از پیمان با مسلمانان، برخلاف شرایط گام برندارند و احدی را بر ضد مسلمین تقویت نکنند: «...اِلاَّ الَّذینَ عهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ ثُمَّ لَم‌یَنقُصوکُم شیًا ولَم یُظهِروا عَلَیکُم اَحَدًا فَاَتِمّوا اِلَیهِم عَهدَهُم اِلی مُدَّتِهِم...» (سوره توبه/9، 4)؛ ولی بخشی دیگر از مشرکان روحیه پیمان‌شکنی دارند و اگر روزی بر مسلمین غالب شوند نه ملاحظه خویشاوندی و نه رعایت عهد و پیمان می‌کنند، از این رو نباید انتظار رعایت پیمان را از سوی پیامبر داشته باشند: «کَیفَ و اِن یَظهَروا عَلَیکُم لایَرقُبوا فیکُم اِلاّ ولا ذِمَّةً». (سوره توبه/9، 8)

برخی «ذمّه» را در این آیه به امان تفسیر کرده‌اند[۶۶]، بنابراین در مدتی که کافر حربی با امانی که دریافت کرده با اطمینان و آرامش در دارالاسلام زندگی می‌کند نمی‌توان ناگهان این امان را نادیده گرفت و جان و مال او را در مخاطره افکند، مگر آنکه ابتدائاً نقض امان از سوی او صورت گرفته باشد.

نقض امان از سوی کافر محارب مواردی دارد که به اختصار عبارت است از:

  1. مهاجرت از دارالاسلام به دارالحرب.[۶۷]
  2. اقدام به خلاف و خدعه به ویژه جاسوسی در سرزمین مسلمانان و به نفع دشمنان اسلام.[۶۸]
  3. مرگ مستأمن که نتیجه آن به نظر برخی در ترکه او ظاهر می‌شود، زیرا گروهی گفته‌اند: با مرگ وی اموالی که در دارالاسلام به او تعلق دارد به وارث مسلمان او و در صورت نبود وارث مسلمان به امام مسلمین تعلق می‌گیرد.

پانویس

  1. مفردات، ص90، «امن».
  2. التحقیق، ج1، ص150، «امن».
  3. جواهرالکلام، ج21، ص92.
  4. التحقیق، ج1، ص149-150، «امن»؛ ج2، ص140-141، «جور»؛ فرهنگ فقه، ج1، ص652.
  5. المهذب، ج1، ص305؛ الفقه الاسلامی، ج8، ص58-64.
  6. المهذب، ج1، ص306؛ جواهرالکلام، ج21، ص99؛ کشف الغطا، ج4، ص342.
  7. الفقه الاسلامی، ج8، ص58-68؛ کشف الغطاء، ج2، ص397.
  8. السیرة‌النبویه، ج1، ص372-373؛ حقوق قراردادهای بین‌المللی در اسلام، ص180.
  9. کشف الغطاء، ج4، ص339-363.
  10. همان، ص‌351.
  11. کشف الغطاء، ج4، ص351؛ جواهرالکلام، ج21، ص292.
  12. فرهنگ معارف اسلامی، ج2، ص1111.
  13. سلسلة‌الینابیع، ج9، ص121، «فقه‌القرآن»؛ ص163، «الوسیله».
  14. الفقه الاسلامی، ج8، ص5864؛ کشف‌الغطاء، ج4، ص343-344.
  15. سلسلة الینابیع، ج9، ص255، «قواعد الاحکام».
  16. همان، ص256، «قواعد».
  17. الفقه الاسلامی، ج8، ص5886-5887.
  18. کشف الغطاء، ج4، ص350.
  19. همان، ج3، ص144، 146.
  20. همان، ج6، ص782.
  21. التبیان، ج2، ص560؛ مجمع‌البیان، ج2، ص814.
  22. زاد المسیر، ج1، ص 141.
  23. تفسیر قرطبی، ج8، ص51.
  24. الکشاف، ج2، ص248.
  25. زادالمسیر، ج3، ص393.
  26. تفسیر قرطبی، ج14، ص77؛ زادالمسیر، ج6، ص360.
  27. المبسوط، ج2، ص14؛ المهذب، ج1، ص305.
  28. الموسوعة الفقهیه، ج5، ص101.
  29. الروضة البهیه، ج2، ص396؛ الفقه الاسلامی، ج8، ص5865.
  30. الفقه الاسلامی، ج8، ص5886-5887.
  31. سلسلة‌الینابیع، ج31، ص83، «المبسوط»؛ ج9، ص86؛ السنن الکبری، ج13، ص392 -393.
  32. السنن الکبری، ج13، ص394.
  33. تفسیر قرطبی، ج8، ص50.
  34. الروضة البهیه، ج2، ص397.
  35. الفقه الاسلامی، ج8، ص5875.
  36. الروضة البهیه، ج2، ص397.
  37. الروضة البهیه، ج2، ص396.
  38. جواهرالکلام، ج21، ص266.
  39. کشف الغطاء، ج4، ص344.
  40. التبیان، ج2، ص560؛ مجمع‌البیان، ج2، ص814.
  41. المیزان، ج9، ص153.
  42. مجمع البیان، ج5، ص13.
  43. التفسیرالکبیر، ج15، ص228.
  44. المیزان، ج9، ص155.
  45. الکشاف، ج2، ص248.
  46. همان، ص249.
  47. مجمع البیان، ج5، ص13.
  48. همان، ص248.
  49. تفسیر المنار، ج10، ص180.
  50. مجمع البیان، ج8، ص525-526؛ اسباب النزول، ص294.
  51. زادالمسیر، ج2، ص172.
  52. الکشاف، ج2، ص248.
  53. التحریر والتنویر، ج10، ص118.
  54. وسائل الشیعه، ج15، ص67.
  55. کشف الغطاء، ج4، ص342.
  56. المنیر، ج10، ص113.
  57. المغنی، ج10، ص436.
  58. تذکرة الفقها، ج1، ص417.
  59. المغنی، ج10، ص441.
  60. سلسلة الینابیع، ج31، ص84، «المبسوط».
  61. زادالمسیر، ج6، ص350-359.
  62. امتاع الاسماع، ج1، ص379.
  63. زادالمسیر، ج6، ص345-346.
  64. بحارالانوار، ج97، ص44.
  65. جامع احادیث الشیعه، ج16، ص216.
  66. تفسیر قرطبی، ج8، ص51.
  67. سلسلة الینابیع، ج9، ص257، «قواعد الاحکام».
  68. همان، ص256-257.

منابع