زنان مطرح در واقعه عاشورا: تفاوت بین نسخهها
(←منابع) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{الگو:نیازمند ویرایش فنی}} | ||
+ | يكى از مباحث قابل طرح نقش زنان در حادثه عاشورا است كه در روزگار ما بسيار حائز اهمّيت است در مقاله زیر نام زنان مطرح در واقعه عاشورا و پس از آن آمده است. | ||
== امّ البنين == | == امّ البنين == | ||
فاطمه كِلابى ، مادر چهار شيرمرد از فرزندان امير مؤمنان عليه السلام، يعنى : عبّاس و سه برادر ديگرش ومشهور به «اُمّ البنين» است . در مقاتل الطالبيّين آمده است : | فاطمه كِلابى ، مادر چهار شيرمرد از فرزندان امير مؤمنان عليه السلام، يعنى : عبّاس و سه برادر ديگرش ومشهور به «اُمّ البنين» است . در مقاتل الطالبيّين آمده است : |
نسخهٔ ۱۷ نوامبر ۲۰۱۳، ساعت ۰۸:۴۳
يكى از مباحث قابل طرح نقش زنان در حادثه عاشورا است كه در روزگار ما بسيار حائز اهمّيت است در مقاله زیر نام زنان مطرح در واقعه عاشورا و پس از آن آمده است.
محتویات
- ۱ امّ البنين
- ۲ امّ سلمه
- ۳ امّ كلثوم ، دختر امام على عليه السلام
- ۴ رَباب ، همسر امام حسين عليه السلام
- ۵ زنان بنى عقيل
- ۶ زنان بنى هاشم
- ۷ زينب كبرا عليها السلام
- ۸ سكينه دختر امام حسين عليه السلام
- ۹ فاطمه دختر امام حسن عليه السلام
- ۱۰ فاطمه دختر امام حسين عليه السلام
- ۱۱ فاطمه دختر امام على عليه السلام
- ۱۲ اسماء ، همسر مختار
- ۱۳ اسماء ، همسر وليد بن عُتبه
- ۱۴ امّ عبد اللَّه ، همسر مالك بن نُسَير
- ۱۵ امّ وَهْب ، همسر عبد اللَّه بن عُمَير كلبى
- ۱۶ دختر عبد اللَّه بن عفيف
- ۱۷ دُلْهُم ، همسر زُهَير
- ۱۸ ريّا ، دايه يزيد
- ۱۹ زنان خاندان يزيد و معاويه
- ۲۰ زنان اهل كوفه
- ۲۱ زنان روايتگرِ خبر شهادت امام حسين عليه السلام از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
- ۲۲ زنان منطقه كربلا
- ۲۳ زنى از اهل كوفه
- ۲۴ زنى از طايفه بكر بن وائل
- ۲۵ زنى كه دو كودك اهل بيتِ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را پناه داد
- ۲۶ طَوعه
- ۲۷ عاتكه دختر يزيد
- ۲۸ ماريه ، از طايفه عبد القيس
- ۲۹ هند ، همسر يزيد
- ۳۰ منابع
امّ البنين
فاطمه كِلابى ، مادر چهار شيرمرد از فرزندان امير مؤمنان عليه السلام، يعنى : عبّاس و سه برادر ديگرش ومشهور به «اُمّ البنين» است . در مقاتل الطالبيّين آمده است : امّ البنين - كه مادر چهار برادرِ كشته شده بود - به بقيع مىرفت و در آن جا، اندوهگينترين و سوزناكترين مرثيهسرايىها را براى پسرانش انجام مىداد . مردم ، نزد او گِرد مىآمدند و به آن مرثيهها گوش فرا مىدادند . مروان هم از جمله كسانى بود كه به بقيع مىآمد . او به مرثيه اُمّ البنين، گوش مىداد و مىگريست .
امّ سلمه
امّ سلمه ، همسر بزرگوار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه رابطه عاطفى عميقى با اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله داشت ، در قيام امام حسين عليه السلام ، رازدار قيام و شهادت ايشان بود . پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قطعهاى از خاك كربلا را به وى داده بود و خبر داده بود كه هر گاه اين تربت تبديل به خون شد ، حسين شهيد شده است .۲ امّ سلمه قبل از حركت ، سخنانى با امام عليه السلام داشت۳ و روز عاشورا ، از طريق ديدن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در خواب و نيز خون شدن خاكى از كربلا كه در نزدش بود ، از شهادت امام عليه السلام آگاهى يافت . او از اوّلين به سوگ نشستگان براى سالار شهيدان است .۴
امّ كلثوم ، دختر امام على عليه السلام
در بسيارى از وقايع حماسه كربلا و پس از آن ، نام امّ كلثوم آمده است .۵ در باره اين كه امّ كلثومِ حاضر در واقعه كربلا، همان زينب عليها السلام است يا دختر ديگر امام على و فاطمه عليهما السلام، يا دختر امير مؤمنان از غير فاطمه عليها السلام ، نظر قاطعى نمىتوان ابراز كرد.
رَباب ، همسر امام حسين عليه السلام
رباب ، همسر باوفاى امام حسين عليه السلام و مادر سكينه و عبد اللَّه بن الحسين (كودكى كه در آغوش امام عليه السلام به شهادت رسيد) است . علاقه امام به وى ، از شعرى كه براى او و سكينه سروده ، آشكار مىشود : لَعَمرُكَ إنَّني لَاُحِبُّ داراًتُضَيِّفُها سُكَينَةُ وَ الرَّبابُاُحِبُّهُما وَ أبذُلُ بَعدُ ماليوَ لَيس لِلائِمي فيها عِتابُبه جانت سوگند ، من خانهاى را دوست دارمكه سَكينه و رَباب ، در آن ، پذيرايى كنند .من آن دو را دوست دارم و دارايىام را [براى آنها] مىدهمو سرزنشگرم را ياراى سرزنش نيست . رباب را زنى زيبا ، خردمند ، بافضيلت و شاعر گفتهاند و او كه شاهد شهادت شوهر، فرزند و ديگر نزديكان خويش بود ، تنها يك سال پس از واقعه عاشورا زنده بود و در اين مدّت ، زير هيچ سايهاى نرفت و برخى گفتهاند كه در اين مدّت ، بر سرِ مزار امام عليه السلام به سوگ نشست . در نقلى آمده كه در جواب خواستگارانش گفت : نمىخواهم پس از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، پدرشوهرى برگزينم خانه وى توسّط فرماندار يزيد در مدينه تخريب شد . رَباب ، مرثيههاى جانگدازى در رثاى امام حسين عليه السلام سروده است ، از جمله : آن كه نورى پرتوافشان بوده استاكنون ، كشته دفن ناشده كربلاست .نواده پيامبر ! خدا تو را از سوى ما جزاى نيكو دهد![تو] از زيان وزن اعمال [در قيامت] ، دور گشتهاى .تو براى من كوهى سخت بودى كه به آن ، پناه مىبردمو تو با رحمت و ديندارى ، با ما مصاحبت مىكردى . [ پس از تو ] چه كسى براى يتيمان باشد و چه كسى براى درخواست كنندگان؟و چه كسى نياز را برطرف كند و مسكينان ، به چه كسى پناه برند؟به خدا سوگند ، پس از تو با هيچ كس ديگرى ازدواج نخواهم كردتا آن كه ميان شن و گِل ، مدفون و ناپيدا شوم .از دیگر زنان رُقَيّه دختر امام حسين عليه السلام است.
زنان بنى عقيل
دختران عقيل - كه شهيدان گرانقدرى از بنى عقيل را در كوفه و كربلا تقديم كرده بودند - ، مرثيه تكان دهندهاى هنگام بازگشت اسيران اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به مدينه داشتند. در الإرشاد مفيد ، آمده است : اُمّ لقمان، دختر عقيل بن ابى طالب، وقتى خبر شهادت امام حسين عليه السلام را شنيد، ماتمزده بيرون آمد و خواهرانش: اُمّ هانى، اسماء، رَمْله و زينب، دختران عقيل بن ابى طالب - كه رحمت خدا بر آنان باد - با او بودند . او براى كشتگان طَف مىگريست و مىگفت: به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چه خواهيد گفت ، اگر از شما بپرسد :«شما - اى واپسينْ امّت - ، چه كرديدبا نسل من و خانوادهام ، پس از از دست دادن منكه برخى از آنها اسيرند و برخى در خون غلتيدند؟من برايتان خيرخواهى كردم و اين، پاداش من نبودكه با خويشانم، پس از من ، بدرفتارى كنيد» !
زنان بنى هاشم
زنان بنى هاشم ، سالها بر فاجعه كربلا گريستند و نقش مهمّى در پاسداشت ياد و راه شهيدان و محكوميت جنايتكاران اين حادثه داشتند . در كامل الزيارات آمده است كه امام صادق فرمود : هيچ يك از زنان ما خضاب نكرد و روغنى استفاده ننمود و سُرمه نكشيد و شانه نزد ، تا اين كه سرِ عبيد اللَّه بن زياد را برايمان آوردند . ما پس از آن نيز همواره گريان بوديم . در المحاسن نيز به نقل از عمر بن على بن الحسين عليه السلام مىگويد : وقتى حسين بن على عليه السلام كشته شد، زنان بنى هاشم ، لباس سياه و خشن بر تن كردند و از هيچ گرمى و سردىاى ، شِكوه نمىكردند . در [موقع] سوگوارى آنان ، على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام) غذا تهيّه مىكرد.
زينب كبرا عليها السلام
زينب عليها السلام از آغاز قيام امام حسين عليه السلام ، همراه برادر شد و در تمام دوران قيام ، همدل و همراه و رازدار او بود . گفتگوهاى او با امام عليه السلام در شب عاشورا ، حضورش در كنار بدن على اكبر عليه السلام وسيّد الشهدا در روز عاشورا ، رثاى جانسوز او در كنار قامت خونين برادر و خطاب او با پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در روز يازدهم محرّم ، از صفحات زرّين و جاودانه زندگانى سرشار از جلالت ، شكيبايى و والايىِ اوست . او پس از حادثه عاشورا ، شكوهمند و استوار ، سرپرستى قافله اسيران را به عهده گرفت و با شجاعت و صلابت و درايت، كار را به پايان برد.
سكينه دختر امام حسين عليه السلام
وى در كربلا ، حدود نُه سال داشت و نوعروس بود و شوهرش عبد اللَّه بن الحسن عليه السلام در كربلا به شهادت رسيد. امام حسين عليه السلام به شدّت به وى علاقه داشت . اين علاقه در شعرى از امام عليه السلام بيان شده است .۲ وى در زمره اسيران ، به كوفه و شام و سپس به مدينه رفت و در آن جا زيست . او در سفر اسارت ، نقشى مؤثّر داشت و اين جمله او خطاب به يزيد : «اى يزيد ! آيا دختران پيامبر خدا ، بايد اسير باشند؟! » مجلس يزيد را دگرگون ساخت . سكينه را زنى خوشخو ، ظريف ، زيبا ، عفيف ، اهل شعر و ادب و از راويان حديث شمردهاند . بزرگان قريش و بزرگان شعر و ادب در مجلس وى حاضر مىشدند .
فاطمه دختر امام حسن عليه السلام
وى همسر امام زين العابدين عليه السلام و مادر امام باقر عليه السلام و مادربزرگِ ساير امامانِ اهل بيت عليهم السلام است . در باره او از امام صادق عليه السلام روايت شده كه : چنان شخصيت راستگو و درستكردارى بود كه در ميان خاندان حسن عليه السلام ، زنى چون او ديده نشده است وى از جمله راهيان سفر سخت اسارت است.
فاطمه دختر امام حسين عليه السلام
وى دختر بزرگ امام حسين عليه السلام و همسر حسن مثنّى (فرزند امام مجتبى عليه السلام) است . امام حسين عليه السلامدر باره او فرموده : او بيش از دختر ديگرم به مادرم فاطمه دختر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شبيه است . همسرش در كربلا، مجروح در ميان شهدا افتاده بود و پس از پايان نبرد معلوم شد كه زنده است ؛ زيرا بستگان او در لشكر عمر سعد ، مانع كشتن او شده بودند. فاطمه به عنوان اسير به كوفه و شام رفت . او روايتگر برخى حوادث مربوط به خيمهها و مجلس يزيد است . خطبهاى در كوفه به او منسوب است .
فاطمه دختر امام على عليه السلام
وى كه «فاطمه صغرا» نيز ناميده شده ، به همراه همسر شهيدش ابو سعيد بن عقيل در كربلا حضور داشت و سپس به سفر اسارت رفت. وى از راويان حوادث كربلاست.
اسماء ، همسر مختار
تاريخ اليعقوبى ، سرنوشت او را چنين نقل مىكند : مصعب بن زبير ، اسماء دختر نعمان بن بشير (همسر مختار) را دستگير كرد و به او گفت: نظرت در باره مختار چيست؟ او گفت: به نظر من ، او انسانى باتقوا ، پاك و روزهدار بود. مصعب گفت: اى دشمن خدا! تو از كسانى هستى كه مختار را از عيب ، مُبرّا مىدانى؟! سپس دستور قتل وى را داد و گردن او را زدند . او اوّلين زنى بود كه با زجر ، گردنش زده شد .
اسماء ، همسر وليد بن عُتبه
بر اساس نقل الطبقات ابن سعد ، در جلسهاى كه شوهر اسماء - كه والى مدينه بود - از امام حسين عليه السلام خواست كه با يزيد بيعت كند ، مشاجرهاى بين امام عليه السلام و والى مدينه در گرفت . هنگامى كه وليد به خانه رفت ، همسرش او را به سبب اين كه به امام حسين عليه السلام بد گفته بود ، سرزنش و توبيخ كرد .
امّ عبد اللَّه ، همسر مالك بن نُسَير
مالك بن نُسَير ، از حمله كنندگان به امام عليه السلام بود . او پس از ضربه زدن به سر امام عليه السلام ، كلاه امام را غارت كرد و آن را به خانه برد . همسرش به شدّت ، از تحفهاى كه او به منزل برده بود ، ابراز انزجار كرد .
امّ وَهْب ، همسر عبد اللَّه بن عُمَير كلبى
تنها زن شهيد در كربلا، اوست . هنگامى كه همسر شجاعش قصد خود را براى پيوستن به لشكر امام عليه السلام اعلام كرد ، وى ضمن تشويق شوهرش از وى خواست كه همراهش برود. در تاريخ الطبرى ، ماجراى اين بانو در روز عاشورا ، چنين آورده شده است : اُمّ وَهْب، همسر او نيز عمود خيمهاى را برداشت و به سوى شوهرش رفت و به او گفت: پدر و مادرم ، فدايت باد! براى پاكانِ نسل محمّد صلى اللَّه عليه و آله بجنگ . او نيز به سوى زنش آمد و وى را نزد زنان ، باز گردانْد ؛ امّا زن، به لباس او چسبيد و گفت : من ، تو را وا نمىنهم تا آن كه همراه تو جان بدهم . امام حسين عليه السلام ، او را ندا داد و فرمود: «براى خانواده شما ، پاداش نيكو باد ! خدا ، رحمتت كند ! به نزد زنان ، باز گرد و كنار آنان بنشين كه جنگ ، بر زنان ، واجب نيست» . اُمّ وَهْب هم به سوى زنان ، باز گشت... . سپس از هر سو بر حسين عليه السلام و يارانش ، هجوم آوردند و [ عبد اللَّه ] كلبى ، كشته شد ... . همسر كَلْبى به سوى شوهرش آمد و نزد او نشست و غبار را از او زُدود و گفت : بهشت ، گوارايت باد ! شمر بن ذى الجوشن ، به غلامش رستم گفت: با عمود خيمه ، بر سرش بكوب . او بر سرِ آن زن كوبيد و سرش شكست و سپس همان جا ، جان داد ۳ . گفتنى است كه در الأمالى صدوق ، از امّ وهبى ديگر ، ماجرايى نقل شده كه شباهتها و تفاوتهايى با نقل طبرى دارد . چنان كه برخى از محقّقان مطرح ساختهاند ، ممكن است اين دو در اصل ، يك نفر باشند۴ كه در اين صورت ، از نظر ما ، نقل طبرى رجحان دارد. بخشى از نقل الأمالى صدوق ، چنين است:وَهْب بن وَهْب ، به ميدان آمد. او و مادرش ، مسيحى بودند كه به دست امام حسين عليه السلام ، مسلمان شده و تا كربلا به دنبال او آمده بودند . وَهْب ، بر اسب ، سوار شد و عمود خيمه را به دست گرفت و جنگيد تا هفت يا هشت تن [ از سپاه دشمن ]را كُشت و سپس اسير شد. او را نزد عمر بن سعد - كه خدا لعنتش كند - آوردند. فرمان داد تا گردنش را بزنند . او را گردن زدند و [ سرش را ] به سوى لشكر امام حسين عليه السلام انداختند. مادرش ، شمشير او را بر گرفت و به ميدان آمد . امام حسين عليه السلام به او فرمود : «اى امّ وَهْب ! بنشين كه خداوند ، جهاد را از دوشِ زنان ، برداشته است . تو و پسرت ، با جدّم محمّد صلى اللَّه عليه و آله ، در بهشت خواهيد بود...» . در مقتل خوارزمى نيز سرنوشت مادر وَهْب بن وَهْب نصرانى ، به مانند سرنوشتى كه طبرى براى اُمّ وَهْب همسر عبد اللَّه بن عُمَير تصوير كرده ، رقم مىخورد ؛ يعنى توسّط غلام شمر به شهادت مىرسد.
دختر عبد اللَّه بن عفيف
او هنگامى كه پدر پير و نابينا و مجاهدش ، عبد اللَّه بن عفيف ، ابن زياد را در مسجد كوفه ، به باد انتقاد گرفت و در پس آن ، مأموران عبيد اللَّه ، خانهاش را مورد هجوم قرار دادند، كمككار پدرش شد . ابتدا پدر را از حمله مأموران آگاه ساخت و سپس شمشير آورد و به دست پدرش داد و از هر طرف كه نيروهاى دشمن حمله مىكردند ، پدرش را آگاه مىساخت و تا شهادت پدرش در كنار او بود .
دُلْهُم ، همسر زُهَير
با تشويق اين زن، شوهرش زهير - كه سابقه خوبى در روابطش با اهل بيت عليهم السلام نداشت - ، به ملاقات امام حسين عليه السلام رفت و در ادامه از زمره ياران خاصّ امام و از شهيدان شاخص واقعه كربلا گرديد . بر اساس برخى نقلها ، او هنگام وداع با شوهرش، از او خواست كه نزد جدّ حسين عليه السلام ، از او ياد كند .
ريّا ، دايه يزيد
اين زن ، در كهنسالى ، روايتگر برخى جنايتهاى يزيد است. در سير أعلام النبلاء ، به نقل از حمزة بن يزيد آمده است : او (رَيّا) گفت : مردى بر يزيد ، وارد شد و گفت : بشارت بده كه خدا ، تو را بر حسين ، چيره كرد و سرش را آوردهاند ! سپس سر را در تَشتى نهادند... . به او (رَيّا) گفتم : آيا يزيد با چوبدستى بر دندانهاى جلوى حسين كوبيد؟ گفت : آرى ، به خدا سوگند .
زنان خاندان يزيد و معاويه
اين زنان نيز عمل يزيد را تأييد نكردند و با خاندان امام حسين عليه السلام همدردى نمودند. از جمله در الأمالى صدوق آمده است : زنان حسين عليه السلام را بر يزيد بن معاويه ، وارد كردند و زنان خاندان يزيد و دختران معاويه و خانوادهاش صيحه زدند و فرياد كشيدند و نوحه سر دادند .
زنان اهل كوفه
در استقبال از اسيران اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، زنان كوفى به شدّت مى گريستند و ابراز احساسات مى نمودند. در بلاغات النساء آمده است : حِذام يا حُذَيم اسدى گفت : سال ۶۱ [هجرى] ، سال شهادت حسين عليه السلام ، به كوفه وارد شدم . زنان كوفه را در آن زمان ديدم كه بر سر و صورت خود مىزنند و گريبان مىدرند . در الملهوف آمده است : مردم ، صدا به گريه و ناله و زارى بلند كردند و زنان ، موهاى خود را پريشان نمودند و خاك بر سرشان ريختند و ناخن به چهره كشيدند و گونههاى خود را خراشيدند و ناله و فرياد كردند . مردان نيز گريستند و ريش خود را كَنْدند و هيچ روزى ، مرد و زن گريانى ، بيشتر از آن روز ، ديده نشد . زنان اهل مدينه هنگامى كه اسيران اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به دروازه شهر مدينه رسيدند ، زنان و مردان مدينه با حزن و گريه شديد به استقبال آنها رفتند و به آنها تسليت گفتند. سيّد ابن طاووس از بشير نقل مىكند كه : هيچ گاه به اندازه آن روز، مرد و زن گريان، و پس از رحلت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله ، روزى تلختر از آن روز ، براى مسلمانان نديدم .
زنان روايتگرِ خبر شهادت امام حسين عليه السلام از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بر اساس اسرار غيبى، اخبار گوناگونى در باره شهادت امام حسين عليه السلام و حادثه كربلا ، به افرادى ارائه كرده است. زنانى كه اين اخبار را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده و نقل كردهاند ، عبارت اند از: امّ سلمه ،۲ سلمى۳ همسر ابو رافع ،۴ زينب بنت جحش ،۵ صفيّه بنت عبد المطّلب۶ و عايشه دختر ابو بكر .۷
زنان منطقه كربلا
بر اساس نقل سيّد ابن طاوس، هنگامى كه اسراى اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در بازگشت از شام ، به كربلا آمدند ، چند روزى اقامه عزا كردند و از جمله كسانى كه با آنان همراهى كردند ، زنان منطقه كربلا بودند.زنان همْدان، كَهلان، ربيعه و نَخَع
در مروج الذهب آمده است : مردم كوفه (پس از مرگ يزيد) از اطاعت بنى اميّه به در رفتند و ابن زياد را از امارت خلع كردند و خواستند اميرى انتخاب كنند تا فرصت تأمّل در كار خويش داشته باشند. جمعى گفتند: «عمر بن سعد بن ابى وقّاص ، شايسته اين كار است» و چون خواستند او را به امارت بگذارند ، جمعى از زنان همدان و زنان كهلان و ربيعه و نخع آمدند و فريادزنان و گريهكنان وارد مسجد شدند و مصيبت حسين عليه السلام را ياد كردند و مىگفتند: «براى عمر بن سعد ، همين بس نبود كه حسين را كشت؟! اكنون مىخواهد در كوفه امير ما شود!؟» . مردم كوفه نيز بگريستند و از امارت عمر ، منصرف شدند. كسانى كه بيشتر از همه تلاش كردند ، زنان همدان بودند ؛ زيرا على عليه السلام به همدانيان علاقه داشت و آنها را بر ديگران ترجيح مىداد. همو مىفرمايد : اگر من دربان بهشت بودم ، به مردم همدان مىگفتم : «به سلامت وارد شويد!» و نيز مىفرمايد : «من هَمْدانيان را آماده كردم و آنها حِمْيَريان را آماده كردند»۱ .
زنى از اهل كوفه
در باره اين زن - كه نامش مشخّص نيست - ، چنين عملكردى در كوفه گزارش شده است : زنى از كوفيان بر بالاى بام آمد و پرسيد : شما از كدام اسيران هستيد؟ گفتند : ما اسيرانِ خاندان محمّديم . آن زن از بام ، پايين آمد و چادر و پيراهن و مقنعه جمع كرد و به آنان داد تا خود را بپوشانند .
زنى از طايفه بكر بن وائل
در باره وى در دفاع از اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، چنين آمده است : حميد بن مسلم گفته است : ديدم كه زنى از بنى بكر بن وائل ، همراه همسرش ، ميان ياران عمر بن سعد بود و هنگامى كه ديد مردم به زنان حسين عليه السلام در خيمههايشان هجوم بردهاند و اموال آنان را بر مىدارند ، او نيز شمشيرى گرفت و به سوى خيمهها آمد و گفت : «اى خاندان بكر بن وائل ! آيا اموال دختران پيامبر خدا تاراج مىشود [و شما كارى نمىكنيد]؟! حكومت ، جز از آنِ خدا نيست . براى خونخواهى پيامبر خدا [به پا خيزيد]!» ؛ ولى همسرش جلوى او را گرفت و او را به جايگاهش باز گرداند ۱ .
زنى كه دو كودك اهل بيتِ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را پناه داد
نام اين بانو كه دو كودك از اهل بيتِ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را در پناه گرفت و در حفظ جان آنها تلاش نمود ، مشخّص نيست . الطبقات ابن سعد ، او را همسر عبد اللَّه بن قُطبه طايى (از لشكريان عمر سعد) و الأمالى صدوق، او را پيرزنى معرّفى مىكند . منابع مشهور ، دو كودك را فرزندان عبد اللَّه بن جعفر دانستهاند و الأمالى صدوق ، آن دو را فرزندان مسلم معرّفى مىكند .۲
طَوعه
طَوعه ، زن شجاعى است كه مسلم را در شرايط سخت و سنگينى كه حتّى يارانش وى را در كوفه تنها گذاشته بودند ، پناه داد ، از او پذيرايى نمود و از عواقب آن نهراسيد .۳
عاتكه دختر يزيد
در أنساب الأشراف ، چنين آمده است : يزيد ، سر حسين عليه السلام را براى زنانش فرستاد و دخترش عاتكه - كه بعدها ، مادر يزيد بن عبد الملك شد - ، آن را گرفت و شست و روغن ماليد و خوشبويش كرد . يزيد به او گفت : اين ، چه كارى است ؟ گفت : سر پسرعمويم را آشفته و پريشان برايم فرستادى . آن را مرتّب و خوشبو كردم ۴ .
ماريه ، از طايفه عبد القيس
ماريه ، زنى شيعه است كه در جوّ نامناسب بصره - كه با اهل بيت عليهم السلام ميانهاى نداشتند - خانهاش مدّتى محلّ تجمّع و گفتگوى طرفداران امام حسين عليه السلام بوده است . ثمره اين تجمّع ، حركت سه نفر (يزيد بن ثبيت و دو پسرش عبد اللَّه و عبيد اللَّه) به مكّه و همراه شدن با قافله شهيدان كربلا بود . همسرش با او درگير شد و با اعتراض ، او را ترك كرد. چه بسا همين كار ، چشم بصيرت اين بانو را باز نمود و اسرارى را شهود كرد . طبرى چنين نقل مىكند : حسين عليه السلام كشته شد و سرش را همان روز با خولى بن يزيد و حُمَيد بن مسلم اَزدى به سوى عبيد اللَّه بن زياد فرستادند . خولى ، آن را آورد و خواست به كاخ برود كه درِ آن را بسته ديد . به خانهاش رفت و سر را زير تَشتى در خانهشان گذاشت . او دو زن داشت : زنى از بنى اسد و زن ديگرى از قبيله حضرميان به نام نوار ، دختر مالك بن عقرب . آن شب ، نوبت زن حضرمى بود . هشام گفت : پدرم برايم گفت كه نوار ، دختر مالك ، برايش گفته است : خولى ، سر حسين را آورد و آن را زير تَشتى در خانه نهاد . آن گاه داخل خانه شد و به بسترش رفت . به او گفتم : چه خبر ؟ چه نزد خود دارى ؟ گفت : ثروت روزگار را آوردهام . اين ، سر حسين است كه همراه تو در خانه است! گفتم : واى بر تو! مردم ، طلا و نقره مىآورند و تو سر فرزند پيامبر خدا را مىآورى؟! نه - به خدا سوگند - ، سر من و سر تو در يك اتاق ، گرد هم نمىآيند . از بسترم برخاستم و به بخش ديگر خانه رفتم . آن گاه ، زن اسدىاش را نزد خود فرا خواند و من نشستم و نظاره مىكردم . به خدا سوگند ، پيوسته به ستون نورى كه از آسمان تا تَشت مىدرخشيد ، نگاه مىكردم و پرندگانى سپيد را گرداگرد آن ، بالزنان ديدم . چون صبح شد ، [خولى] سر را براى عبيد اللَّه بن زياد برد . شهادت رسيد ، فرزند جوانش را به ميدان فرستاد . بخشى از نقل خوارزمى ، چنين است : پس از او ( عمرو بن جُناده ) ، جوانى بيرون آمد. پدر او در نبرد ، شهيد شده بود ؛ ولى مادرش نزدش بود. مادر به او گفت: فرزند عزيزم ! به ميدان برو و پيشِ روى فرزند پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله بجنگ تا كشته شوى . او گفت: چنين مىكنم ! حسين عليه السلام فرمود: «اين ، جوانى است كه پدرش شهيد شده است . شايد مادرش از به ميدان آمدنش [ براى نبرد ] ، خشنود نباشد» . آن جوان گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! مادرم به من فرمان داده است [كه به ميدان بيايم] ... . در ادامه نقل هم آمده كه چون سر پسرش را به سوى او افكندند ، آن را به سوى دشمن افكند و سپس خود نيز عمودى در دست گرفت و به دشمن حمله نمود . خوارزمى در آخر ، آورده است: حسين عليه السلام فرمان داد تا او را [ از ميدانْ ] باز گردانند و آن گاه برايش دعا كرد ۲ .
هند ، همسر يزيد
وى از جمله افرادى بود كه يزيد را به خاطر كشتن امام عليه السلام ، توبيخ نمود .
منابع
- محمد محمدی ری شهری و همکاران، دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص 107، دسترس در سایت حدیث نت
قبل از واقعه | |||
شرح واقعه |
| ||
پس از واقعه | |||
بازتاب واقعه | |||
وابسته ها |