شیخ محمدتقی آملی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} '''منبع:''' تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 4، صفحه 446 '''نویسنده:''' ...' ایجاد کرد)
 
(اضافه کردن رده)
سطر ۲۶۶: سطر ۲۶۶:
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
 
<references />
 
<references />
 +
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]

نسخهٔ ‏۶ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۵۰

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 4، صفحه 446

نویسنده: سيد عباس رفيعي پور

تولد و زادگاه

در سال 1304 ه.ق در تهران و در خانواده ای فرهیخته، کودکی دیده به جهان گشود. پدرش، مولی محمد آملی (1336 ـ 1263 ق) و مادرش، دختر ملا محمد سیبویه هزار جریبی است؛ آن ها نام این نو رسیده را «محمدتقی» برگزیدند.

تحصیل

هنگامی که استعداد آموزش در محمدتقی فراهم شد، پدرش او را به مکتب سپرد تا خواندن و نوشتن را فرابگیرد. پس از آن، وی را به مدرسه علمیه خازن الملک فرستاد. محمدتقی در سن ده سالگی، کتاب هایی چون: سیوطی و جامی را به خوبی فراگرفت و در این راه به موفقیت هایی رسید.

آثار ملا محمد آملی

از این دانشور مبارز آثاری بجا مانده که برخی از آن ها به شرح ذیل است:

  • 1. حاشیه بر فرائد شیخ انصاری.
  • 2. شرح بر کلمه شریفه «لا اله الا الله» (این رساله به خط وی و اکنون نزد آیت الله حسن زاده آملی نگهداری می شود».
  • 3. حاشیه بر شرح مطالع.
  • 4. حاشیه بر شرح شمسیه (این اثر چاپ شده است).
  • 5. رساله فتوائیه (تلخیص واجبات)، پیرامون عبادات، معاملات و احکام است که به زیور طبع آراسته گردیده است.
  • 6. حاشیه بر اسفار، این اثر را که با خط ملا محمد آملی بوده است؛ فردی به رسم امانت از فرندش شیخ محمدتقی آملی برده است و دیگر برنگردانده است.[۱]

خاطره تلخ

آیت الله شیخ محمدتقی آملی در خصوص دستگیری و تبعید پدرش به مازندران، می نویسد: «سوء انعکاس مصلوبیت (به دار آورختن) مرحوم شیخ (فضل الله نوری)، دفع قتل از مرحوم پدرم و سایر محبوسین نمود.

و در حق پدرم حکم به تبعید بیرون آمد؛ پس از هفته ای از صلب (به دار آویختن) شیخ مرحوم، پدرم را به «نور» مازندران تبعید کردند و به حاکم آن جا ـ که در آن زمان، مصدق الممالک نوری و پسرش که در آن عصر به معاضد الممالک ملقب و از علمداران مشروطیت بود ـ سپردند.[۲]

من در آن زمان که اول جوانیم بود و سنین عمرم در حدود 23 یا 24 بود، مبتلا به عائله بزرگی و به فشار قرین شد. خود داری عیال و اولاد بودم؛ خانواده پدرم نیز بر آن ضمیمه گردید. وسایل و اثاث پدرم را هم از طهران می بایست ارسال دارم. و از طرف مردم نیز به هیچ وجه تفقدی از من نمی شد و بقایای رجال قاجار ـ با وجودی که مخالفت پدرم با مشروطیت بالعرض به نفع آنان تمام می شد و از چگونگی حالم مطلع بودند مساعتی نمی کردند؛ بلکه اذیت هایی از آنان دیدم. و مردم متفرقه هم که لاف دوستی می زدند، ترک دوستی کرده و با دشمن آمیختند و من، احوالم مصداق فرمایش منسوب به مولی الموالی است که فرمود: «الناس فی زمن الاقبال کالشجره و حولها الناس مادامت بها الثمره حتی اذا ما عرت عن حملها انصرفت فربما لم یکن خبره خبره صدق صلوات الله علیه».[۳]

در فقدان پدر

شیخ محمدتقی بعد از ارتحال پدرش، با وجود شرایط نامناسب اجتماعی و مشکلات زندگی، همچنان با جدیت به تحصیل پرداخت. او همزمان با دروس حوزوی، به علوم جدید نیز توجه داشت و مطالب منتشره در عمل هیئت و نجوم را مورد مطالعه قرار می داد.[۴]

در جستجوی استاد

آیت الله شیخ محمدتقی آملی در جستجوی استاد، بسیار زحمت کشید تا سرانجام به محضر عارف فرزانه، میرزا علی آقا قاضی راه یافت و در مکتب معرفت، مقبول ارباب سلوک و عرفان گردید.

به کوی عشق منه، بی دلیل راه، قدم × که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

دریغ و درد که در جستوی گنج حضور × بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد[۵]

مرحوم میرزا علی آقا قاضی، در این خصوص فرموده است: «کسی که به استاد رسید، نصف راه را طی کرده است».[۶]

شیخ محمدتقی آملی در مسیر رسیدن به استاد، چنین می نگارد: «تا سال 1348 ه.ق نه آن که خود را مستغنی دیدم، بلکه ملول شدم؛ چه آن که طول ممارست از تدرس و تدریس و مجالس تقریر تاجار حرم مطهر منعقد می داشتم، خسته شدم. به علاوه کمال نفسانی در خود نیافتم، بلکه جز دانستن چند ملفقاتی، که قابل هزاران نوع اعتراض بوده، چیزی نداشتم و همواره از خستگی ملول در فکر برخورد با کاملی، وقت می گذراندم.

و به هر کس می رسیدم، با ادب و خضوع، تجسسی می کردم که از مقصود حقیقی اطلاعی بگیرم. در خلال این احوال، به ژنده پوشی برخوردم و شب ها را در حرم مطهر حضرت مولی الموالی ارواحنا فداء عتبه تا جار (اذان صبح) حرم با ایشان بسر می بردم؛ و او اگر چه کامل نبود لکن من از صحبتش استفاداتی می بردم. تا آن که موفق به ادراک خدمت کاملی شدم و به آفتابی در میان سایه برخوردم و از انفاس قدسیه او بهره ها بردم...».[۷] آری، آن عارف کامل همان «میرزا علی آقا قاضی» است.[۸]

استادان

  • 1. آقا شیخ محمدهادی طالقانی محمدتقی آملی، معانی بیان و بخشی از شرح لمعه را نزد این استاد بزرگوار فراگرفته است.
  • 2. سید علی آقا قاضی طباطبایی شیخ محمدتقی از جمله شاگردان این بزرگوار است که اخلاق و عرفان را از محضر ایشان فراگرفته است.
  • 3. ملا محمد آملی (متوفای 1336 ق) ایشان پدر محمدتقی آملی است و آیت الله آملی نزد پدر، لمعه، قوانین، ریاضی و کتاب شوارق را ـ که از علوم عقلیه است ـ فراگرفت.
  • 4. سید جمیل موسوم به جلیل (متوفای 1322).
  • 5. شیخ عبدالحسین هزار جریبی.
  • 6. شیخ رضا نوری مازندرانی (متوفای 1355 ق).
  • 7. شیخ علی نوری.
  • 8. میرزا حسن کرمانشاهی.
  • 9. حاج شیخ عبدالنبی نوری (1304 ـ 1254 ه.ق).
  • 10. آقا ضیاءالدین عراقی (متوفای 1361 ق).
  • 11. محمدحسین نائینی (متوفای 1315 ش).[۹]
  • 12. سید ابوالحسن اصفهانی (متوفای 1325).[۱۰]

اجازنامه های روایی

آیت الله شیخ محمدتقی آملی از اساتید خود، اجازاتی دریافت کرد؛ مشایخ روای وی عبارتند از:

  • 1. آیت الله شیخ عبدالنبی نوری.
  • 2. آیت الله سید ابوتراب خوانساری نجفی.
  • 3. آیت الله شیخ اسدالله زنجانی.[۱۱]

اجازه نامه های اجتهاد

  • 1. آیت الله میرزا حسین غروی نائینی.
  • 2. آیت الله آقا ضیاءالدین عراقی (متوفای 1361 ق).
  • 3. آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی.
  • 4. آیت الله شیخ اسدالله زنجانی.
  • 5. آیت الله سید ابوتراب خوانساری نجفی.[۱۲]

موضع گیری های سیاسی

آیت الله شیخ محمدتقی آملی در مقاطع مختلف در برخورد با جریان هایی که برخلاف مصالح اسلام و مسلمین بوده است همگام با دیگر علمای بزرگوار علناً موضع گیری کرده و طی صدور اعلامیه های فردی و جمعی به روشنگری مردم پرداخته است. از نمونه های بارز این جهت گیری های اعتراض آمیز علیه رژیم پهلوی در سال 1328 ش. است که طی صدور نامه ای از طرف هیأت علمیه تهران، توسط 45 نفر از چهره های دین و اعاظم از علما و مراجع، خطاب به شاه درباره مجلس موسسان و تغییر بعضی از مواد قانون اساسی، ابلاغ شد.[۱۳]

در سال 1339 ش. آیت الله آملی و جمعی از علمای دیگر طی اعلامیه شدید اللحنی اعتراض خود را ـ درباره شناسایی رژیم اشغالگر قدس از سوی رژیم شاه ـ به اطلاع جهانیان رساندند.[۱۴]

در سال 1341 ش. اطلاعیه مهمی که حاوی بیش از یکصد امضاء است و در صدر امضاء کنندگان آیه الله شیخ محمدتقی آملی می باشد ـ خطاب به امت اسلامی درباره انجمن های ایالتی و ولایتی، صادر گردید و در این اطلاعیه مردم را ـ نسبت به مقدرات و سرنوشت آنان که توسط رژیم شاه رقم می خورد، آگاه کردند و متذکر شدند که طبق مصوبات شاه در انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی شرط اسلامیت را و با این عمل، مخالفین دین را مسلط بر سرنوشت مسلمانان نموده و با تبدیل سوگند به قرآن مجید، به کتاب آسمانی به دوران قبل از اسلام برگشته... و تا روزی که (رژیم شاه) به خواسته های مشروع علمای اعلام و ملت مسلمان ایران توجه نکند از پای ننشسته و اجازه نخواهیم داد که احکام اسلام و قانون اساسی پایمال گردد...[۱۵]

در خرداد 1346 طی صدور بیانیه ای به دفاع از مردم مظلوم فلسطین برخاسته و تجاوز نظامیان صهیونیست به سرزمین فلسطین را محکوم کردند.[۱۶]

سلاح دعا

یکی از سلاح های برنده علیه رژیم شاه، دعای دسته جمعی در مساجد بود که مبارزه منفی با طاغوت محسوب می شد. با طرح تصویب نامه انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی از ناحیه اسدالله علم (نخست وزیرشاه) و موضع گیری علمای شهرها به ویژه مراجع عظام در تهران با این طرح و صدور اطلاعیه از طرف شخصیت های دینی و علمای تهران مبنی بر اجتماع مردم در مسجد سید عزیزالله و اجرای مراسم دعا در ماه رجب سال 1341 ش است که آیت الله شیخ محمدتقی آملی و تنی چند از علمای اعلام تهران طی صدور اطلاعیه ای به شرح ذیل چنین آوردند:

«نظر به این که از طرف جناب آقای نخست وزیر اعلام گردیده است که موضوع تصویب نامه انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی طبق تصویب هیأت دولت اجرا نخواهد شد. بنابراین با تشکر از مساعی جمیله عموم مسلمانان، اجتماع روز پنجشنبه اول ماه رجب که بنا بود در مسجد سید عزیزالله تشکیل شود، مورد ندارد».[۱۷]

آیت الله آملی به مناسبت اظهار همدردی با ماتم زدگان زلزله خراسان در سال 1347، برای یادبود قربانیان مجلس عزا در مسجد ارک تهران برپا کرد.[۱۸] تلگرام آیت الله شاهرودی و آیت الله حکیم در فروردین ماه 1342 آیات عظام شاهرودی و حکیم از نجف اشرف درباره فاجعه مدرسه فیضیه با علمای تهران از جمله آیت الله شیخ محمدتقی آملی اظهار همدردی نموده اند و توصیه کرده اند که به مفقودین و مجروحین رسیدگی کنند و ضمنا علماء دسته جمعی به عتباب عالیات مراجعت نمایند تا بتوانند با رأی واحد، نظر خود را درباره رژیم شاه اعلام کنند.[۱۹]

تلگرام آیت الله خویی

در آذر ماه 1342 ش آیت الله خویی درباره بازداشت جمعی از علمای آذربایجان، به آیت الله شیخ محمدتقی آملی، طی ارسال تلگرافی، ضمن اظهار تأسف از این موضوع، به ایشان و برخی از علمای دیگر چنین نوشت: «انتظار اقدام لازم و اعلام نتیجه (استخلاص آن ها) را داریم».[۲۰]

اعلام عزای عمومی در نوروز 1342 در اواخر اسفند 1341 ش حضرت امام خمینی قدس سره طی نامه ای به مرحوم آقای محمدتقی فلسفی (خطیب معروف) مبنی بر صدور اطلاعیه از ناحیه ایشان و آیت الله محمدتقی آملی و آیت الله شیخ احمد آشتیانی ـ به مناسبت تلاقی عید نوروز با شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و اعلام عزای عمومی و این که در آن اعلامیه با صراحت نوشته شود: به این دلیل عزای عمومی اعلام می شود که: «صدماتی که در این سال به اسلام وارد شده است... و عمل دولت که جدیت دارد مذهب را به اسم امام صادق علیه السلام بکوبد».[۲۱]

و آیت الله شیخ محمدتقی آملی متعاقب نامه امام خمینی رحمه الله خطاب به مردم نوشت: «روحانیون امسال عزا دارند، جلوس ندارند».[۲۲] تلگراف امام خمینی قدس سره به آیت الله آملی در پی دیدار حسن پاکروان (رئیس ساواک) با امام خمینی در زندان قزل قلعه، روزنامه اطلاعات در تاریخ 18/1/1343 ش خبر جعلی (توافق روحانیون و رژیم) را به چاپ رساند، که مورد اعتراض امام قدس سره و دیگر علما قرارگرفت و تکذیب شد.

متعاقب این قضیه حضرت امام خمینی قدس سره در تاریخ 22 فروردین 1343 خطاب به آیت الله محمدتقی آملی چنین نوشت: «حضرت آیت الله آملی دامت برکاته ـ حسن آباد پس از عرض اخلاص، مستدعی است مراتب تشکر این جانب را به حضرات حجج اسلام علمای اعلام تهران ـ اعلی الله کلمتهم ـ ابلاغ فرموده و تذکر دهید مطالبی که در روزنامه اطلاعات با مقاصد دولت درج شده بود جدا تکذیب فرمایند و به ملت ابلاغ فرمایید که هیچ روحانی نمی تواند با امور خلاف شرع موافقت کند و پس از این به مندرجات مطبوعات راجع به روحانیون ترتیب اثر ندهند». والسلام خمینی.[۲۳]

خصوصیات اخلاقی

تواضع یکی از شاگردان وی می گوید: «آیت الله آملی مرد وارسته و شایسته ای بود؛ مرد خاکی و در اوج تواضع و اخلاق بود. طلبه ها نه فقط استفاده علمی از محضر ایشان می بردند بلکه استفاده اخلاقی به مراتب، بیشتر بوده است. بسیار مودب بود. هیچ به عناوین و القاب علاقه ای نداشت. وقتی کتاب حاشیه بر «شرح منظومه، به نام درر الفوائد» را نوشت، نمی خواست اسم آیت الله یا القاب دیگر روی کتاب بیاید. می گفت: همان اسم «محمدتقی آملی» کافی است.»[۲۴]

وی به حدی متواضع بود که مثل یک طلبه رفتار می کرد؛ اصلا خودش را «استاد» بشمار نمی آورد؛ حتی نعلین آقایان را جفت می کرد...[۲۵] اخلاق شایسته یکی از نوه های پسری ایشان نقل کرده است: «این جانب خیلی به آیت الله آملی نزدیک بودم، با این که در قم مشغول تحصیل بودم، ولی مرتب به خدمت ایشان شرفیاب می شدم و علاقه وافری به ایشان داشتم. معظم له نیز همه نوه هایشان را دوست می داشتند و مورد تفقد و مهربانی قرار می دادند و هیچ سراغ نداریم که ایشان کوچکترین برخوردی (ناپسند) با کسی داشته باشد. بسیار بزرگوار بودند و من با خود فکر می کردم که (وقتی) ایشان رحلت کنند؛ من چه خواهم کرد و چگونه این مصیبت بزرگ را تحمل خواهم نمود؟! دیدار با ایشان غم و غصه را از دل ها می زدود و هر وقت برایم ناراحتی پیش می آمد، خدمتش می رسیدم».[۲۶]

ایشان در محیط خانواده، سخت گیر و ترش رو نبوده است و علاقه خاصی به فرزندان و نوه ها، خصوصاً نوه های سید خود، داشته است. در امور منزل مداخله نمی کردند و بیشتر وقتشان به نوشتن کتاب و مطالعه، سپری و یا ملاقات حضوری داشته و در اوقات فراغت به عبادت مشغول بودند. با همسایگان و اهل محل، بسیار مهربان و خوش برخورد بودند. از جمله نصیحت های ایشان این بوده است که: «نماز اول وقت را ترک نکنید و خوش اخلاق باشید و از مال حرام بپرهیزید».[۲۷]

نظم

در کارهایش بسیار منظم بودند؛ حتی در جزئی ترین مسئله، نظم را رعایت می کردند؛ خواب، خوراک، درس، بحث، دعا و عبادتش همه روی حساب بوده است.[۲۸] مساوات برخورد ایشان با فقیر و غنی، یکسان بود؛ تلقی ایشان از مردم، بر اساس این آیه قرآن «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» بود.[۲۹]؛ گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.

فرزندش آقای دکتر آملی می گوید: پدرم این دید را نسبت به مردم داشتند و به غنی و فقیر فرقی نمی گذاشتند و با هر دو گروه سر و کار داشتند... من یک دوست خیلی صمیمی داشتم و ایشان مورد علاقه پدرم بودند، با این که ایشان کارگر بودند و یک گاری داشتند و با آن کار می کردند؛ ولی چون اهل تقوا بودند و شخصی پارسا و خوش عملی بودند؛ لذا ایشان هر وقت خدمت پدرم می رسیدند، پدرم احترام خاصی به آن دوستم می گذاشتند.[۳۰]

مناجات

نوه پسری ایشان می گوید: «بعضی شب ها که در اتاقش می خوابیدم، می دیدم بسیار آرام از رختخواب بلند می شوند و به مناجات و عبادت می پردازند».[۳۱]

تحمل مصائب

ایشان در خصوص مشکلات و مصائب می فرمودند: «هر چقدر این مصائب به ما بیشتر وارد می شد، احساس می کردیم که بهتر ساخته می شویم.» و بعد هم این شعر مولوی را می خواندند:

این جفای خلق با تو در جهان × گر بدانی گنج زر آمد نهان

خلق را با تو چنین بد خو کند × تا تو را ناچار رو آن سو کند.[۳۲]

و سبپس فرمودند: «هر چه که پیش می آمد، می دیدم که همه این مشکلات برای پیش بردن و پیشرفت معنوی ماست».[۳۳]

نماز شب

فرزند ایشان می گوید: «پدر هیچ گاه نماز شب را ترک نمی کردند. هر شب دو ساعت قبل از اذان صبح بیدار می شدند و مشغول عبادت و تهجد می شدند. در زمانی هم که نجف اشرف بودیم، دو ساعت قبل از اذان به حرم مطهر حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام مشرف می شدند».[۳۴]

توجه به امام زمان عجل الله تعالی و فرجه شریف

آیت الله جوادی آملی نقل می کند: «استاد شرح مفصلی بر «عروة الوثقی» نگاشته است به نام «مصباح الهدی فی شرح العروه الوثقی» چاپ شده است؛ زمانی که ایشان کاغذ های شرح عروه را به ما می دادند تا پاک نویس و تنظیم کنیم، دیدیم بالای همه صفحات، بلا استثناء نوشته است: «یا مهدی! ادرکنی».[۳۵]

دیدار با امام زمان عجل الله تعالی و فرجه شریف

علامه طباطبایی می نویسد: «مرحوم قاضی می فرمود: بعضی از افراد زمان ما، مسلما ادراک محضر مبارک آن حضرت را کرده اند و به خدمتش شرفیاب شده اند. یکی از آن ها در مسجد سهله در مقام آن حضرت، که به «مقام صاحب الزمان» معروف (است)، مشغول دعا و ذکر بود که ناگهان می بیند آن حضرت با در میانه نوری بسیار قوی، که به او نزدیک می شدند؛ و چنان ابهت و عظمت آن نور او را می گیرد که نزدیک بود قبض روح شود؛ و نفس های او قطع و به شمارش افتاده بود و تقریباً یکی دو نفس به آخر مانده بود که جان دهد؛ آن حضرت با به اسماء جلاله خدا قسم می دهد که دیگر به او نزدیک نگردند.

بعد از دو هفته که این شخص در مسجد کوفه مشغول ذکر بود؛ حضرت بر او ظاهر شدند و مراد خود را می یابد و به شرف ملاقات می رسد. مرحوم قاضی می فرمود: «این شخص، آقا شیخ محمدتقی آملی بوده است!»[۳۶]

صحبت با امام زمان عجل الله تعالی و فرجه شریف

آیه الله شیخ محمدتقی آملی نوشته است: «شبی در مسجد کوفه بیتوته داشتیم و در سحر ـ بعد از ادای نماز شب ـ به سجده رفته، مشغول ذکر یونسیه «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» بودم و در آن اوقات، آن ذکر مقدس را در سحر در حالت سجده، چهارصد مرتبه یا بیشتر به دستور استاد می گفتم.

در آن هنگام که در مسجد مشغول بودم، حالتی برایم روی داد که نه خواب بودم و نه بیدار به طوری که سر از سجده برداشتم برای نماز صبح تجدید وضو نکردم؛ دیدم حضرت ولی عصر اروحنا فداه و رزقنا لقاه را و مکالماتی بین این ذره بی مقدار و آن ولی کردگار شد، که الان به تفاصیل آن آگاه نیستم.

از آن جمله، پرسیدم که: این اصول عملیه که فقها در هنگام نقد و نیل اجتهادی به آن عمل می کنند، مرضی هست؟ فرمودند: بلی، اصول عذریه و عمل به آن مطلوب. عرض کردم: در باب عمل به اخبار، دستور چیست؟ فرمودند: همان است که فقها به آن اخذ و عمل به همین اخبار در کتب معموله، مجزی است. عرض کردم: در مورد «مناجات خمسه عشر» چه دستور می فرمایید با وجودی که به سندی مأثور از معصوم نیست؛ آیا خواندن روا است؟ فرمود: به همین نهجی که علما معمول می دارند، عمل کردن رواست و عامل، مأجور است. و این ضعیف را چنان معلوم شد که می خواستند بفرمایند در عصر غیبت همین رویه که فقها در استنباط احکام دارند و به آن عمل می کنند، مرضی است و اتعاب نفس برای ادراک واقع، ضرور نیست. و باز مسئله دیگر عرضه داشته بودم که الان هیچ یک از آن ها در خاطرم نیست. «والله الهادی الی سواء السبیل».[۳۷]

اسوه شکیبایی

آیت الله شیخ محمدتقی آملی، در حالی که پدرش در تبعید و اداره دو خانواده را باید به دوش می کشید، شکیبایی خود را از دست نداد و همه سختی هایی را که به سوی او روی آورده بود، نعمت می دانست نه نقمت.

وی در این مورد می گوید: «چه از دری مطرود می شدم، بابی به قاضی الحاجات بر خود مفتوح می دیدم و چنانچه انسان سالکی می بودم، طریق روشن و روش حسنی برای سلوک خود می دیدم و با همه این احوال، شوق تحصیل مرا قائدی به خیر بود و با هجوم فتنه ها و محنت ها، دست از طلب برنداشتم و در سال 1327 ه.ق به خود باز آمدم و به محضر «شیخ رضا نوری مازندرانی» به مدرسه منیره رفتم.[۳۸]

سیر و سلوک

یکی از شاگردان این فقیه فرازنه می گوید: «آیت الله آملی در میان علمای برجسته تهران، فرد شاخصی بودند: اهل سیر و سلوک و عرفان بود و از شاگردان برجسته میرزا علی آقا قاضی بشمار می آمد. البته قبل از مشرف شدن به نجف، دروس فلسفه و عرفان را در تهران خوانده و بیشترش در محضر میرزا حسن کرمانشاهی بوده است».[۳۹]

چیزی از عمر ما باقی نیست.

یکی از فرزندانش می گوید: «در اواخر عمرشان، اتاق ایشان در تهران پرده نداشت؛ ما خیلی اصرار کردیم که: آقا! اجازه دهید یک پرده تهیه کنیم و در این جا آویزان کنیم. اصلا اجازه نمی دادند و بسیار ناراحت می شدند که دیگر چیزی از عمر ما باقی نیست. در نهایت ما گفتیم که آقا یک استخاره نمایید و نگفتیم برای چه؛ از قضا، استخاره هم بد آمد و ما هم از تهیه پرده منصرف شدیم».[۴۰]

الحمدلله

یکی از دوستان آیت الله آملی می گوید: «اوایلی که به تهران آمده بودم، شنیدم ایشان سخت مریض و بستری هستند؛ به عیادتش رفتم و احوالش را پرسیدم؛ فقط گفت: «الحمدلله!» و هیچ شکوه و صحبتی بیش از این نداشت».[۴۱]

تدریس

آیت الله آملی در منزل خود در تهران به تدریس، تألیف و خدمت به مردم موفق بوده است. درس ایشان در اتاق کوچکی برگزار می شده که ظرفیت بیست نفر را داشته و اهل محل، یک خانه ساده را برای وی تدارک دیده بودند و محل اقامت و تدریس او بوده است.[۴۲]

آیت الله آملی در این مکان کوچک، مردان بزرگ و دانشمندی تربیت کرده است؛ دروس اصلی فقه، اصول و فلسفه را در این خانه تدریس می کرده و درس اخلاق ایشان نیز در «مسجد مجد» بوده است. این عارف وارسته، درس اخلاق را به روش علمی تدریس می کرد.[۴۳]

وی کتاب «مصباح الهدی فی شرح عروه الوثقی» را به شکل جزوه می نوشت و در درس خارج، آن را می خواند و بحث می کرد. هنگامی که از محضر ایشان درخواست درس معقول شد، خیلی مؤدبانه عذر می آورد و می فرماید: «دلم می خواهد فقه بگویم و در خلال آن، مسائل اصول را کاملا متعرض بشوم.» در آن زمان، درس ایشان از شهرت بسزایی برخوردار بود.[۴۴]

دعوت به تدریس در دانشگاه

از آن جایی که آیت الله آملی معلومات وسیع و غنی در زمینه فلسفه و عرفان و دیگر علوم داشتند، از طرف آقای بدیع الزمان فروزان فر (رئیس دانشگاه تهران)، برای تدریس معقول و منقول دعوت شدند؛ اما ایشان با تصور این که ورود در دانشگاه و همکاری با آن ها، تقویت نظام ستم شاهی است؛ نپذیرفتند.[۴۵] و گفتند که در منزل تدریس دارند و راست هم می گفتند.

آثار آیت الله شیخ محمدتقی آملی، بدین شرح است:

  • 1. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری (2 جلد). این اثر، حاصل تقریرات بحث آیت الله نائینی است بر مکاسب شیخ مرتضی انصاری؛ که چاپ و منتشر گردیده است.
  • 2. کتاب الصلوة (3 جلد). این کتاب تقریرات دروس آیت الله نائینی است؛ که به زیور طبع آراسته شده است.
  • 3. منتهی الاصول الی غوامض کفایه الاصول (1 جلد). این اثر گرانسنگ، تقریرات درس آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی است؛ که چاپ و منتشر شده است.
  • 4. شرح بر عروه الوثقی (12 جلد). این کتاب، شرح مبسوطی بر عروه الوثقی (آیت الله سید محمدکاظم یزدی) است؛ که همه 12 مجلد آن به طبع رسیده است.
  • 5. حاشیه بر بخش حکمت منظومه سبزواری. (2 جلد)[۴۶] این اثر نیز چاپ و منتشر شده است.
  • 6. و چند اثر دیگر، از جمله جزوه و رساله هایی پیرامون: توحید، مسائل اخلاقی، رهن، وقف، وصیت، رضاع، قاعده لاضرر، اصاله الصحه، صحیحه لاتعاد.

شاگردان

  • 1. آیت الله آقا سید رضی شیرازی. وی از سال 1342 ش. به مدت 8 سال در درس فقه و اصول آیت الله محمدتقی آملی شرکت کرده است.
  • 3. علامه حسن زاده آملی.
  • 4. آیت الله سید محمود طالقانی (1398 ـ 1329 ق).
  • 5. آیت الله انواری.
  • 6. آقای مسجد جامعی.
  • 7. شیخ محمدتقی شریعتمداری.
  • 8. آقای دکتر مهدی محقق.

استاد از زبان شاگرد

آیت الله جوادی آملی درباره استادش می گوید:

«با این که ارتباط ما با مرحوم شیخ محمدتقی آملی، قبل از این که به صورت رسمی شرکت منظم در درس های ایشان باشد، به شکل های گوناگون برقرار بود و ایشان مشکلات و شبهات علمی و عقلی ما را حل می کردند؛ ولی شرکت ما در درس های خارج فقه و اصول ایشان، زمانی بود که سطوح عالی؛ یعنی رسائل، مکاسب و کفایتین به اتمام رسید. چون مرحوم آقای آملی یک فقه و یک اصول تدریس می کردند. متن درس فقه ایشان، شرح عروه از کتاب طهارت بود؛ و کتاب شریف مصباح الهدی فی شرح عروه الوثقی (از کتاب های ایشان) تازه به صورت دست نویس تهیه شده بود و بعدها پس از تدریس، به چاپ رساندند».[۴۷]

آمادگی برای ارتحال

فرزند آیت الله آملی می گوید: «سه یا چهار روز قبل از فوت پدر، شب در منزل ایشان بودم و در اتاق مجاور اتاق آقا، خوابیده بودم، نیمه شب بود که دیدم پدرم با یک حالت عجیبی وارد اتاق من شد؛ بیدار شدم و گفتم: آقا جان! چیزی لازم دارید؟ فرمودند: این خادم چرا نیامده این بخاری را روشن کند؟ می خواهم نوشته هایم را تکمیل کنم.

گفتم: آقا الان نصف شب است و خادم به این زودی نمی آیند. و بعد ایشان را به اتاقشان بردم تا دوباره استراحت نمایند. تا این که در روز تشییع جنازه ایشان، حاج آقا اشرفی ـ که از خطبای تهران بودند ـ رو به مردم کرده و گفته بودند: شما گمان نکنید که شخص عادی را از دست داده اید؛ ایشان (حضرت آیه الله آملی) از اولیاء الله بودند. بنده چند روز پیش، خدمت ایشان رسیدم تا از احوالشان جویا شوم؛ فرمودند: حاج اشرفی! دیشب خواب دیدم که حضرت بقیه الله علیه السلام مرا خواندند و فرمودند:

«مقدمات را فراهم کن که چند دیگر بیشتر در این دنیا نخواهد بود.» بعد، من متوجه شدم که پدرم همان شب که سراسیمه آمدند (و سراغ خادم را گرفتند) و خواستند نوشته های خود را به اتمام رسانند، همان شبی بوده است که حضرت بقیه الله عجل الله تعالی و فرجه شریف خبر وفاتشان را داده بودند».[۴۸]

دیدار با معبود

فرزند آیت الله آملی می گوید: «پدر در اواخر عمر بسیار ناتوان شده بودند و چند وقتی بود که حمام نرفته بودند و خیلی وقت بود که برای نماز، تیمم می نمودند. روز قبل از وفات ایشان، به منزلشان رفتم و دیدم که خادم حمام را گرم نموده و پدر می خواهند به حمام بروند؛ بسیار خوشحال شدم که خدا را شکر، حالشان مساعد است!

بعد از استحمام، تب و لرز شدیدی ایشان را فراگرفت و حدود 3 ساعت، به این حالت بودند؛ بعد حالشان بهتر شد، کمی استراحت نمودند و بعد آب خواستند تا وضو بگیرند. سپس مشغول ذکر و زیارت شدند و زیارت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، که بالای سر حضرت امام علی علیه السلام وارد شده، را به صورت بسیار زیبایی قرائت نمودند و در رختخواب دراز کشیدند و لب های مبارکشان را تکان مختصری دادند و جان به جان آفرین تسلیم نمودند».[۴۹]

و بدین سان در روز شنبه 29 شوال سال 1391 ق. مطابق با 27/9/1350 ش. کتاب زندگی مردی از تبار پاکان و ابرار، بسته شد و روح جاودانه اش به دیدار معبود شتافت. پیکر مبارک وی از تهران به مشهد مقدس حمل شد و در جوار منور ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در باغ رضوان در مقبره فقیه سبزواری حاج میرزا حسین رحمة الله علیه به خاک سپرده شد.[۵۰]

پانویس

  1. همان، ص 80.
  2. همان، ص 86.
  3. مردم در زمان اقبال و خوشبختی، مثل درختی هستند که دیگران از سایه و میوه آن استفاده می کنند و هنگامی که آن درخت بی بار و برگ شد، همه از اطراف آن پراکنده می شوند و انگار که خبری نبوده و درختی وجود نداشته است. (مولی راست گفته است).
  4. همان، ص 35 و 36.
  5. دیوان حافظ، چاپ قدسی، غزل 233.
  6. اسوه عارفان، ص 18.
  7. در جستجوی استاد، ص 92.
  8. ر.ک: گلشن ابرار، ج 4، زندگی نامه میرزا علی آقا قاضی.
  9. ر.ک: گلشن ابرار، ج 2، ص 547.
  10. همان، ص 585.
  11. همان، ص 97.
  12. همان، ص 99 ـ 93.
  13. اسناد انقلاب اسلام، ج 3، ص 17.
  14. همان، ج 3، ص 19.
  15. همان، ج 3، ص 54 و 53.
  16. همان، ج 3، ص 210.
  17. اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، ص 52.
  18. همان، ج 3، ص 221.
  19. همان، ج 3، ص 78 و 84.
  20. همان، ج 3، ص 224.
  21. صحیفه نور، ج 1، ص 155.
  22. اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 58.
  23. صحیفه نور، ج 1، ص 276.
  24. در جستجوی استاد، همان، ص 43.
  25. همان، ص 40.
  26. همان، ص 37.
  27. همان، ص 45.
  28. همان، ص 37.
  29. سوره حجرات / 13.
  30. همان، ص 36 و 37.
  31. همان، ص 37.
  32. مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ابیات 1521 و 1522.
  33. در جستجوی استاد، ص 41.
  34. همان، ص 47.
  35. کلید خوشبختی، ص 97.
  36. مهر تابان، ص 332، چاپ دوم.
  37. در جستجوی استاد، ص 22.
  38. همان، ص 87.
  39. همان، ص 44.
  40. همان، ص 45.
  41. همان، ص 52.
  42. همان، ص 43.
  43. همان، ص 34.
  44. همان، ص 35.
  45. همان، ص 39 و 38.
  46. همان، ص 91.
  47. گلشن ابرار، ج 3، ص 567.
  48. همان، ص 47.
  49. همان، ص 46.
  50. همان، ص 92، پاورقی.